تحلیل تسنیم: اسرائیل و ترور نصرالله؛ تکرار اشتباه ۹۲
سیدحسن نصرالله در طول ۳۲ سال رهبری حزبالله، این سازمان را در همه زمینه ها ارتقا داد و فرماندهانی نظیر عماد مغنیه، مصطفی بدرالدین، حسان لقیس و دیگران حکم بازوهای توانمند او را در این مسیر داشتند.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- 32 سال قبل، 16 فوریه 1992 وقتی «ایهود باراک» رئیس ستاد ارتش اسرائیل یک مرتبه تصمیم گرفت تا «عملیات ربایش» سید عباس موسوی دبیرکل حزب الله لبنان را به «عملیات ترور» او تبدیل کند، در گیرودار بررسی این مسئله در اتاق جنگ، هرکس نظری میداد و در این بین، کسی به جمله «موشه آرنز» وزیر امنیت اسرائیل توجه نکرد و یا نخواست آن را بشنود.
آرنز در جواب به این سوال که «بالاخره موسوی را بکشیم یا نه؟» گفت: «کشتن کسی که نباید او را بکشی، یک فاجعه است.»
موش آرنز در خصوص تصمیم ترور دبیرکل حزبالله گفت: «کشتن کسی که نباید او را بکشی، یک فاجعه است.»
دقایقی بعد، بالگردهای آپاچی اسرائیل با موشک هلفایر، خودروی حامل دبیرکل حزبالله، همسرش، فرزند خردسالش و محافظش را هدف قرار دادند.
باراک جلسهای ترتیب داد تا واکنش حزبالله پیشبینی شود.
رونن برگمن مینویسد: «قبل از این حمله، درمورد اتفاقاتی که بعد از ترور موسوی ممکن است رخ دهد بحث جدی انجام نشده بود. هیچکس به خودش زحمت نداد تا بپرسد چه کسی جانشین موسوی خواهد شد و اینکه این جایگزین برای اسرائیل بهتر بود یا بدتر؟»
سید عباس موسوی دومین دبیرکل حزبالله به همراه فرزند خردسال و همسرش هدف موشک بالگردهای اسرائیل قرار گرفت و به شهادت رسید.
این سوال اساسی، همان نگرانیای بود که آرنز به آن اشاره کرد اما شهوت کشتن دبیرکل حزب الله نگذاشت تا باراک متوجه عمق مسئله شود.
برآورد صهیونیستها این بود که با کشتن موسوی، بار دیگر صبحی طفیلی دبیرکل حزبالله خواهد شد ولی اینطور نشد.
جوانی 32 ساله بجای سیدعباس موسوی نشست که بلافاصله به کابوس بزرگی برای اسرائیل بدل گشت: سیدحسن نصرالله.
سید حسن نصرالله فرزند یک خانواده متوسط از اهالی جنوب لبنان بود که تحصیلاتش را در نجف و در قم گذراند و در همان سنین جوانی در اوایل دهه 70 میلادی به واسطه علاقه بسیار به امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان، به جنبش «امل« پیوست و تا عضویت در شورای مرکزی امل نیز پیش رفت.
با حمله اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1981 که به جنگ اول لبنان شهرت دارد، نصرالله و تعدادی دیگر از جوانان شیعه لبنانی، با جدا شدن از جنبش امل، گروه جدیدی را پایهگذاری کردند که به «سازمان جهاد اسلامی» مشهور شد. اینها اندی بعد، پایهگذاران جنبشی شدند که «حزب الله» نام گرفت و به سازمان محوری برای مبارزه با اشغالگران صهیونیست تبدیل شد.
نصرالله در این جنبش رشد کرد، عضوشورای مرکزی، معاون اجرایی و بعد از ترور سید عباس موسوی، به عنوان سومین دبیرکل حزبالله انتخاب شد.
نبرد با اسرائیل در جنگ اول لبنان، رهبری حزب الله در جنگ 33 روزه (سال 2006) و فرماندهی نبرد با اسرائیل در یک سال گذشته (پس از عملیات طوفان الاقصی) 3 سرفصل بزرگ در دوران دبیرکلی نصرالله در حزب الله لبنان بود.
فردای عملیات بزرگ «طوفان الاقصی» که ضربهای اساسی به پیکره نظامی و امنیتی اسرائیل وارد کرد -یعنی در 8 اکتبر 2023- حزبالله با یک هدف اصلی وارد درگیری با اسرائیل شد: پایان دادن به جنگ در غزه.
این راهبرد را حزبالله با تاکتیک افزایش حملات در سرزمینهای اشغالی -بخصوص در مناطق شمالی- دنبال کرد تا با مشغول کردن بخشی از توان نظامی اسرائیل به جبهه شمال، لااقل از فشار بر روی غزه کم کند.
حزبالله برخلاف اسرائیل که عادت به شروع سنگین، ضربتی و غافلگیرانه دارد، راهبرد خود را آرام ولی پیوسته گسترش داد. در ابتدا پایگاههای مرزی، تجهیزات شنود و جمعآوری اطلاعات ارتش اسرائیل را به منظور کور کردن چشم دشمن در صورت آغاز نبرد زمینی مورد حمله قرار داد و همزمان با راکت و پهپاد به نقاطی در مناطق شمالی حمله کرد که ماحصل آن، آواره شده ساکنین اسرائیلی این مناطق است.
این آوارگی، فشار زیادی بر دولت نتانیاهو وارد کرد و او را در مخمصه بدی قرار داد.
حزبالله لبنان شرط پایان دادن به این درگیری را اتمام جنگ در غزه اعلام کرد؛ شرطی که اسرائیل نه میخواهد و نه میتواند آن را اجرا کند.
فرماندهان و مقامات اسرائیلی جنگ زمینی در غزه را با چند هدف اصلی آغاز کردند که شامل نابودی کامل حماس، تغییر ساختار حاکمیتی غزه و آزادی اسرا بدون مذاکره است اما تا امروز که نزدیک به یک سال از جنگ میگذرد، هیچکدام از این اهداف محقق نشده است. حالا اگر اسرائیل به هر دلیلی به جنگ در غزه پایان میداد، علاوه بر شکست در تحقق اهداف اعلامی خود، در واقع دستش را در مقابل حزب الله لبنان نیز بالا برده بود.
به این ترتیب، اسرائیل تصمیم گرفت علی رغم سیاستهای قبلی خودش، با حزبالله در شمال درگیر شود تا شاید با عملیات نظامی سنگین و ضربات پی در پی، حزبالله را از ادامه جنگ منصرف کرده و امنیت را به مناطق شمالی برگرداند.
بنابراین اهداف هر دو طرف درگیری روشن و واضح بود. حزبالله به دنبال ادامه ناامنسازی شمال سرزمینهای اشغالی ( و از این طریق افزایش فشار بیشتر بر اسرائیل) است و اسرائیل به دنبال ساکت کردن حزبالله و بازگرداندن سکنه شمال!
اگر این اصل را بپذیریم که طرفی در جنگ پیروز است که بتواند اهداف اعلامی خود را محقق کند، قبول خواهیم کرد که پیروز میدان تا اینجای کار، حزبالله لبنان است چون نه تنها ساکنین شمالی سرزمینهای اشغالی برنگشتند، بلکه با افزایش برد موشکهای حزبالله، حالا سکنه حیفا و مناطق دیگر هم به آوارگان قبلی اضافه شدهاند.
رژیم صهیونیستی در طول چند ماه گذشته ضربات سنگینی به حزبالله لبنان وارد کرده است تا یا آنها را به تسلیم و توقف حملات وا بدارد و یا نهایتاً اگر مجبور به تن دادن به نبرد زمینی شد، بخش زیادی از توان حزبالله را از بین برده باشد. ترور فرماندهان عالی رتبه نظیر فواد شکر، ابراهیم عقیل، محمدحسین سرور و از همه مهمترین سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله و نیز کشتار وسیع صدها نفر از مردم لبنان و از بین بردن بخشهایی از زیرساختهای ضاحیه بیروت بخشی از همین راهبرد است.
سیدحسن نصرالله همانطور که هیچکس در سال 1992 در اسرائیل فکرش را هم نمیکرد، در طول 32 سال رهبری حزبالله، این سازمان را در همه زمینه ها ارتقا داد و فرماندهانی نظیر عماد مغنیه، مصطفی بدرالدین، حسان اللقیس و دیگران حکم بازوهای توانمند او را در این مسیر داشتند.
این اقدامات خصوصاً پس از جنگ 33روزه در سال 2006 با سرعت بیشتری پی گرفته شد که تجهیز حزبالله به هزاران موشک و پهپاد در بردهای مختلف یک گوشه آن است.
ترور نصرالله اگرچه ضربه بزرگی به حزبالله لبنان بود اما ضربهای کاری محسوب نمیشود؛ یعنی این زخم عمیق نمیتواند حزبالله را از پا دربیاورد.
نصرالله به اندازه یک چریک و یک فرمانده مبارز عمر کرد و حزبالله در دوران او دستخوش تحولات بسیاری شد. حالا دور از انتظار نیست که با شهادت او همان اتفاق 32 سال قبل تکرار شود؛ یعنی اسرائیل کسی را کشته است که نباید!
جانشین او هرکس که باشد، حزبالله با او وارد دور جدیدی از حیات خود خواهد کرد؛ دورهای که پیشبینی آن شاید از چشم فرماندهان و مقامات اسرائیلی دور مانده باشد.
انتهای پیام/