به گزارش خبرگزاری تسنیم از شیراز، محمد عسلی، از پیشکسوتان عرصه رسانه استان فارس طی یادداشتی اختصاصی با عنوان «وقتی زمین دل آشوب دارد» که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده، نوشت:
میبینم که زمین در حال انتحار است و چونان آدم مسمومی خوردهها را بالا میآورد. جنگلها با حجم ریزش برگها آماده شعله ور شدن هستند و ابرها از آسمان خشک فراری، فاضلابها و پسابهای کارخانجات در دل زمین آشوب به پا کردهاند.
آلودگیهای ناشی از ریزش زبالههای پلاستیکی و رفت و آمد کشتیهای غول پیکر، دریاها را آلوده کرده و جانوران دریایی دیگر سلامت قرن پیش را ندارند. آسمان رنگ باخته و آلودگی هوا نفس زمین را بریده است. چشمهها خشک، جویبارها ناپیدا و پرندگان در آستانه انقراض قرار گرفتهاند.
زمینهای کشاورزی زیر حجم کودهای شیمیایی و اثرات تغییر ژن باروری گیاهان و درختان از مسیر قانونمندی طبیعی خارج شده و طعم و مزه و عطر آنها دیرسالی است چونان گذشته ذائقهها را تحریک نمیکنند.
دیگر در خیابانها عطر هیچ گلی به مشام نمیآید، زیرا بوی سوختهای فسیلی مجالی برای تنفسی طبیعی نگذاشته و انسانها دیگر از طعم بد نفت و بنزین دل آشوب نمیگیرند و کار به جایی رسیده است که اگر روزگاری سوختهای فسیلی جای خود را به نیروی برق دهند همه خمار میشویم. به نظر میرسد اخلاق و رفتار و اندیشهها در کمند زندگی ماشینی از قاعده و قانون طبیعت دور شده و دیگر کسی از آسمان انتظار معجزه ندارد و همه به زمینی چسبیدهاند که موهبتی تازه ندارد.
کوهها هم استواری خود را از دست دادهاند، چون زیر چرخ دندههای الماسی تاب مقاومت ندارند. آبهای تحت الارضی، نفتهای سیاه و فلزات و شبه فلزات را از دل زمین بیرون آوردهاند و زمین به گوی پوکی ماننده است که در حال هواخوری است ولی نه آن هوایی که دل تازه کند.
هوای دل آشوبی است تا روزی نه چندان دیر فرا رسد که از هم بپاشد و دیگر زمینی و آدمی، گیاهی یا حیوانی در میانه نباشد و گویی در این کائنات هیچ گاه چنین بهشتی و نعمتی نبوده است.
راستی بشر امروز با زمین چه کرده است و چه گلی به سر این بهشت زده است که به دنبال سیارهای دیگر در آسمان جستجوگر است تا اگر آن را بیابد و بتواند در آن ساکن شود با آن همان کند که با زمین کرد.
باران یا نمیبارد و یا آنچنان سیلابی و خشمگین میبارد که خانه را از میان برمی دارد و انسانها را در خشم خود میمیراند.
انسان حریص زیاده خواه و سیری ناپذیر چنان زمین را کاویده و میکاود که این تکیه گاه آرام را به لرزش انداخته است. مگر این حیات و سرزندگی را در کدام سیاره توانستهایم کشف کنیم که این چنین به آن ستم کرده و میکنیم؟
ما کاری کردهایم که طراوت را از زمین گرفتهایم و زیر پایمان را آنچنان کاویده و سست کردهایم که نباید انتظار مأمنی چونان گذشتههای دور داشته باشیم.
آنان که شبانهروز روی شانه اسبها نمیخوابیدند اینک چونان جسمی خسته و بی جان در کمند اتومبیلهای روان نیمه خواب چشم بر درآمدی دارند تا شاید از آن آب و نانی آماده سازند و چند صبای عمر را در خلسه و بی حالی و ندانم کاری بگذرانند.
انسان امروز، از دل تاریخ خشکسالیهای چندی را به یاد میآورد، اما نه چونان امروز که خشک مغزیها عامل خشکسالیها شدهاند. اگر باز هم از ابر هدایت بارانی برسد و بار دیگر جای آبها و خشکسالیها عوض شود شاید از پس هزاران یا میلیونها سال زمین نفس تازه کند و بار دیگر زمین جای امنی برای زندگی باشد.
اگر سالیان درازی در ترسالی امیدی به ماندنمان باشد دیگر به سادگی آبهای زیرزمینی به آنچنان حجمی نمیرسند که چشمهها جوشان شوند و قناتها روان و طراوت بر زندگی چیره شود.
ماشین بر سر زمین آن آورده که این سیاره بهشتی را به جهنمی تبدیل نموده که حاصل آن جنگهای بی رحمانه و کشتارهای فجیعانه باشد و امروز به جایی رسیدهایم که جنگ آب، دیری است شروع شده و چشمههای روان از دید حصارها و سدسازیها پنهان نماندهاند.
آب، این ماده المواد و این نعمت حیات بخش در چرخه صنعت و کشاورزی از دسترس خارج شده و مصرف بی رویه آن نیازهای امروزی ما را تأمین نمیکند.
چه انتظار داریم که جنگلها در قوت بمانند و خشکسالیها آتش به جان آنها نیاندازند وقتی ظالمانه و بی رحمانه در مصرف آن جایی برای صرفه جویی نگذاشتهایم؟
وقتی باران نمیبارد در آلودگیهای خودساخته و در بیماریهای جسم و روانمان دل مشغول خیالاتی هستیم که گویی صنعت و تکنولوژی میتواند آبی از آسمان بی ابر برون آورد که چنین نمیشود؛ و ما در این خیال، سادهترینها را به سختترینها تبدیل کردهایم. آبی که در دسترس بود اینک به آرزویی تبدیل شده است هر چند بعید نیست بارانی ببارد ولی تا کی؟ تا کجا؟
والسلام
انتهای پیام/424