گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم- پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 ایالات متحده آمریکا به عنوان یک ابرقدرت جهانی ظهور کرد و سیاست خارجی خود را بر مبنای گسترش نفوذ و مهار آنچه «تهدید کمونیسم» مینامید، شکل داد.
خبرگزاری تسنیم قصد دارد بهطور جامع به بررسی مداخلات نظامی و مخفی آمریکا در کشورهای مختلف جهان بعد از جنگ جهانی دوم بپردازد. این مداخلات، که شامل کودتاها، عملیاتهای مخفی سازمان جاسوسی سیا، حمایت از رژیمهای دیکتاتوری، و جنگهای نیابتی بود، پیامدهای عمیقی بر سیاست، اقتصاد و حقوق بشر در کشورهای هدف داشته است.
این اقدامات معمولاً تحت پوشش مبارزه با کمونیسم انجام میشدند، اما در واقع، هدف اصلی آنها جلوگیری از شکلگیری دولتهایی بود که مسیر توسعهای مستقل از سیاستهای خارجی آمریکا را دنبال میکردند.
قسمت دوازدهم این سلسله گزارشها به تلاش گسترده و چندلایه سازمان سیا برای سرنگونی احمد سوکارنو، رهبر استقلال اندونزی، در سالهای 1957 و 1958 اختصاص دارد. این عملیات یکی از بزرگترین اقدامات نظامی پنهان سازمان سیا در دهه 1950 بود و از تأمین مالی احزاب سیاسی تا بمباران هوایی شهرها را دربرمیگرفت. البته تلاشهای آمریکا برای کنترل اندونزی تا کودتای موفق 1965 ادامه یافت که در گزارشهای آینده به آن خواهیم پرداخت.
اندونزی کشوری وسیع در جنوب شرقی آسیا بود که سیاست بیطرفی را در جنگ سرد دنبال میکرد و از پذیرش کمکهای نظامی انحصاری آمریکا خودداری میورزید. این سیاست واشنگتن را نگران کرد و منجر به یک جنگ پنهان تمامعیار شد.

مقدمه
پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، ایالات متحده آمریکا به عنوان ابرقدرت غربی وارد دوران جنگ سرد شد. در این دوران رقابتی ایدئولوژیک و جهانی بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت.
آمریکا برای جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی در بسیاری از کشورهای جهان سوم، یعنی کشورهای در حال توسعه، مداخله میکرد. این مداخلات اغلب پنهان بودند و سازمانهایی مانند سازمان سیا آنها را اجرا میکردند. هدف اصلی سرنگونی دولتهایی بود که آمریکا آنها را چپگرا یا بیطرف تلقی میکرد و احتمال میداد به سمت شوروی بچرخند.
یکی از این موارد، اندونزی در سالهای 1957 و 1958 است. اندونزی بزرگترین کشور مجمعالجزایر جهان با بیش از سه هزار جزیره بود که پس از استقلال از هلند، سیاست بیطرفی را در جنگ سرد دنبال میکرد و از پیوستن کامل به بلوک شرق یا غرب خودداری میورزید.
پیشزمینه تاریخی: اندونزی در دهه 1950
اندونزی در سال 1945، پس از چهار سال مبارزه مسلحانه علیه استعمار هلند که پس از اشغال ژاپن در جنگ جهانی دوم ادامه یافته بود، استقلال خود را اعلام کرد. رهبر این جنبش احمد سوکارنو بود؛ مردی کاریزماتیک، سخنور و ملیگرا که از سال 1945 تا 1967 رئیسجمهور ماند.
سوکارنو نه کمونیست بود و نه ضدغربی؛ او یک «سوکارنوییست» بود که میخواست کشورش را با تعادل میان نیروهای مختلف اداره کند: ارتش قدرتمند، حزب ناسیونالیست خودش و حزب کمونیست اندونزی که در دهه 1950 به سرعت رشد کرده بود.
اندونزی منابع طبیعی عظیمی داشت؛ نفت، قلع، کائوچو و چوب؛ و موقعیت جغرافیاییاش در مسیرهای تجاری اقیانوس هند و آرام آن را به کشوری استراتژیک تبدیل کرده بود. پس از استقلال، کشور با چالشهای بزرگی روبرو بود: تنوع قومی با بیش از سیصد زبان، اختلافات منطقهای میان جزیره جاوه که مرکز قدرت بود و جزایر خارجی مانند سوماترا و سولاوسی، و اقتصاد ضعیف ناشی از سالها استعمار.
سوکارنو برای اداره این تنوع، سیاستی به نام «تعادل ناساکوم» را دنبال کرد؛ یعنی ترکیب ناسیونالیسم، مذهب و کمونیسم در یک دولت ائتلافی. حزب کمونیست اندونزی در سال 1920 تأسیس شده بود و سابقه شورشهای ناموفق در دهههای 1920 و 1940 داشت، اما در دهه 1950 به صورت قانونی و مسالمتآمیز فعالیت میکرد.
این حزب بر حقوق کارگران، اصلاحات ارضی و مبارزه با استعمار تمرکز داشت و در انتخابات سال 1955 حدود شانزده درصد آرا را به دست آورد و بنابراین دومین حزب بزرگ پس از حزب ناسیونالیست سوکارنو به شمار میرفت.
در سال 1955، سوکارنو کنفرانس باندونگ را در شهر باندونگ اندونزی میزبانی کرد. این نشست با حضور بیست و نه کشور آسیایی و آفریقایی، از جمله هند، مصر، چین و ویتنام، برگزار شد و بر صلح، عدم تعهد به بلوکهای شرق یا غرب، و همکاری اقتصادی میان کشورهای در حال توسعه تأکید کرد.
این کنفرانس پاسخی به پیمان آسیای جنوب شرقی بود؛ ائتلافی نظامی به رهبری آمریکا برای مهار کمونیسم. آمریکا این رویداد را تهدیدی مستقیم علیه نفوذ خود دید و آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) آن را «بدعت» خواند.
سوکارنو در سال 1956 به آمریکا سفر کرد و در کنگره این کشور سخنرانی کرد. او از درک بیشتر نیازهای کشورهای در حال توسعه سخن گفت، اما این سخنرانی به جای جلب حمایت، نگرانی مقامات آمریکایی را افزایش داد. او همچنین به شوروی و چین سفر کرد، تسلیحات از اروپای شرقی خرید (پس از رد درخواست از آمریکا)، و شرکتهای هلندی را ملی کرد. این اقدامات، هرچند ملیگرایانه بودند، در واشنگتن به عنوان نشانههای «چپگرایی» تفسیر شدند.

سوکارنو نه کمونیست بود و نه ضدغربی اما آمریکا ماجرا را اینطور نمیدید
نگرانیهای آمریکا به روایت اسناد سیا
اسناد نشان میدهند که نگرانیهای آمریکا از پاییز 1956 آغاز شد. فرانک ویز، معاون بخش عملیات پنهان سازمان سیا، در یک جلسه داخلی گفت: «وقت آن است که پاهای سوکارنو را به آتش بکشیم.» مقامات آمریکایی نمیتوانستند میان ملیگرایی سوکارنو و کمونیسم تمایز قائل شوند.
جان فوستر دالس، وزیر امور خارجه، و برادرش آلن دالس، رئیس سازمان سیا، بیطرفی را «غیراخلاقی» میدانستند و معتقد بودند هر کشوری که بیطرف بماند، دیر یا زود به دامان شوروی میافتد.
در اسناد محرمانه شورای امنیت ملی که سالها بعد از رده محرمانه خارج شدند، آمده بود که رشد حزب کمونیست اندونزی میتواند منجر به از دست رفتن منابع نفتی و موقعیت استراتژیک شود. شرکتهای آمریکایی مانند استاندارد اویل نگران ملیسازی بودند. رژیم اسرائیل هم، هرچند مستقیماً درگیر نبود، به عنوان متحد غیررسمی آمریکا در برابر ناسیونالیسم ضداستعماری دیده میشد. اما واقعیت این بود که سوکارنو در سال 1948 شورش کمونیستها را سرکوب کرده بود و حزب کمونیست را فقط برای تعادل در برابر ارتش در دولت نگه داشته بود. او گفته بود: «نمیتوانم و نباید روی اسب سهپا سوار شوم.»
با این حال، موفقیت حزب کمونیست در انتخابات محلی ژوئیه 1957، آمریکا را متقاعد کرد که بحران قریبالوقوع است. جوزف اسمیت، مسئول میز اندونزی در سازمان جاسوسی سیا از 1956 تا 1958، در خاطراتش نوشت که آنها ابتدا گزارشهای هشدارآمیز به وزارت خارجه و دفاع تزریق کردند تا طرح مداخله را توجیه کنند. این روش، الگویی برای عملیاتهای دهههای بعد شد: ساخت بحران مصنوعی برای کسب مجوز.
تلاشهای اولیه: از تأمین مالی تا پروپاگاندا
در سال 1955، اندونزی اولین انتخابات ملی آزاد خود را پس از استقلال برگزار کرد. در این انتخابات، احزاب مختلف برای کسب کرسیهای پارلمان رقابت میکردند. حزب اصلی سوکارنو، یعنی حزب ناسیونالیست اندونزی (که بر ملیگرایی، استقلال و توسعه اقتصادی تمرکز داشت)، و حزب کمونیست اندونزی (که بر حقوق کارگران و مبارزه با فقر تأکید میکرد)، از محبوبیت بالایی برخوردار بودند.
سازمان سیا نمیخواست این دو حزب قدرت بگیرند، چون آنها را تهدیدی برای نفوذ غرب میدید. بنابراین، تصمیم گرفت از یک حزب دیگر حمایت مالی کند تا تعادل سیاسی به نفع غرب تغییر کند. این حزب، «حزب مجومی» بود.
مجومی یک ائتلاف بزرگ از گروههای مسلمان میانهرو و محافظهکار بود که در سال 1945 تشکیل شده بود. این حزب نماینده منافع تجار، زمینداران و رهبران مذهبی بود و با کمونیسم مخالف بود، اما در عین حال ملیگرا هم بود. آمریکا فکر میکرد اگر مجومی قدرت بگیرد، میتواند جلوی رشد حزب کمونیست را بگیرد و اندونزی را به سمت غرب متمایل کند.
سازمان سیا یک میلیون دلار (معادل حدود 10 میلیون دلار امروز با احتساب تورم) به صورت پنهانی به حزب مجومی پرداخت کرد. این پول قرار بود برای تبلیغات، خرید رأی، سازماندهی تجمعات و حتی رشوه به رأیدهندگان در مناطق روستایی هزینه شود. اما نکته مهم این بود که هیچ رسید یا گزارشی از نحوه هزینه این پول خواسته نشد.
جوزف برکهولدر اسمیت، مسئول میز اندونزی در سازمان سیا، بعدها در خاطراتش نوشت: «ما هیچ ردی از اینکه حزب مجومی این یک میلیون دلار را چطور خرج کرد، پیدا نکردیم. پول را دادیم و رفت.»
نتیجه؟ شکست کامل. حزب ناسیونالیست سوکارنو حدود 22 درصد آرا، حزب کمونیست 16 درصد، و حزب مجومی فقط 20 درصد آرا را به دست آورد. سوکارنو همچنان قدرت اصلی را در دست داشت و حزب کمونیست به دومین نیروی سیاسی تبدیل شد. این شکست، آمریکا را متقاعد کرد که پول به تنهایی کافی نیست و باید اقدامات شدیدتری انجام دهد.
ترور و خرابکاری (1955)
همزمان با انتخابات، رویداد مهم دیگری در حال رخ دادن بود: کنفرانس باندونگ. این نشست در آوریل 1955 در شهر باندونگ اندونزی برگزار شد و 29 کشور آسیایی و آفریقایی (از جمله چین، هند، مصر، ویتنام و بسیاری دیگر) در آن شرکت کردند. هدف کنفرانس این بود که کشورهای تازه مستقلشده از استعمار، با هم متحد شوند، از جنگ سرد دوری کنند و بر صلح، همکاری اقتصادی و عدم تعهد به شرق یا غرب تمرکز کنند.
آمریکا این کنفرانس را یک تهدید بزرگ میدید، چون: سوکارنو را به عنوان رهبر جنبش عدم تعهد تثبیت میکرد؛ چین کمونیست (به رهبری مائو تسهتونگ) در آن حضور پررنگی داشت و نشان میداد که کشورهای جهان سوم میتوانند بدون وابستگی به آمریکا یا شوروی پیشرفت کنند.
برخی مقامات سازمان سیا حتی پیشنهاد ترور سوکارنو یا ژو انلای (نخستوزیر چین) را دادند تا کنفرانس به هم بریزد. اما این طرح در واشنگتن رد شد، چون خطر افشا شدن و واکنش جهانی خیلی بالا بود.
با این حال، یک حادثه مشکوک رخ داد: در 11 آوریل 1955، یک هواپیمای مسافربری شرکت ایر ایندیا که از هنگکنگ به سمت باندونگ پرواز میکرد، در دریای چین جنوبی منفجر شد و سقوط کرد. در این هواپیما، 8 عضو هیئت چینی، 1 مقام ویتنامی و 2 خبرنگار اروپایی حضور داشتند — همه در راه کنفرانس باندونگ بودند. همه 19 سرنشین کشته شدند.

دولت چین بلافاصله اعلام کرد این یک خرابکاری عمدی توسط آمریکا و تایوان بوده تا ژو انلای را ترور کنند (چون او قرار بود با پرواز دیگری بیاید). پلیس هنگکنگ در بقایای هواپیما دو بمب ساعتی پیدا کرد و اعلام کرد این یک «قتل عام برنامهریزیشده» بوده است. ماهها بعد، پلیس یک ملیگرای چینی طرفدار تایوان را به عنوان مظنون اصلی معرفی کرد، اما او به تایوان گریخت و هرگز دستگیر نشد.
سالها بعد، جان دیسکو اسمیت، یک مأمور سابق سازمان سیا که در سال 1960 به شوروی پناهنده شده بود، ادعا کرد که او شخصاً بسته حاوی بمبها را به آن ملیگرای چینی تحویل داده بود. او گفت این بسته از سفارت آمریکا در دهلینو به او داده شده بود. البته این ادعا هرگز به طور رسمی تأیید نشد، اما اسناد وزارت خارجه آمریکا نشان میدهد که اسمیت واقعاً بین سالهای 1954 تا 1959 در سفارت آمریکا در هند کار میکرده است.

شایعهسازی جنسی
سازمان سیا میدانست که شایعات زیادی درباره روابط سوکارنو با زنان مطرح است. بنابراین، تصمیم گرفت از این نقطه ضعف برای تخریب شخصیت او استفاده کند. در سال 1956، وقتی سوکارنو به شوروی سفر کرد، سازمان سیا گزارشهای جعلی منتشر کرد که: «سوکارنو در تمام مدت سفر با یک مهماندار بلوند روسی همراه بوده است. این زن در واقع جاسوس کا.گ.ب (سازمان جاسوسی شوروی) است و با رابطه جنسی، سوکارنو را تحت کنترل درآورده یا با فیلمبرداری از روابطشان، از او باجگیری میکند.»
این شایعه در مطبوعات سراسر جهان پخش شد. حتی مجله معتبر بریتانیایی «رند تیبل» (یک نشریه جدی در امور بینالملل) در شماره مارس 1958، این داستان را به عنوان یکی از دلایل اصلی شورش علیه سوکارنو ذکر کرد.
اما سیا اینجا هم متوقف نشد. آنها تصمیم گرفتند خودشان مدرک بسازند. ابتدا فیلمهای پورنوگرافیک موجود در آرشیو پلیس لسآنجلس را بررسی کردند تا بازیگری پیدا کنند که شبیه سوکارنو (پوست تیره، طاس) و یک زن بلوند زیبا باشد — اما موفق نشدند.
سپس، ماسکی دقیق از چهره سوکارنو ساختند و آن را به لسآنجلس فرستادند تا یک بازیگر پورنوگرافی آن را در صحنههای جنسی بپوشد. عکسهایی تولید شد، اما ظاهراً هیچگاه منتشر نشد.
یک مأمور سابق پلیس فدرال به نام رابرت ماهو (که با میلیاردر آمریکایی هوارد هیوز همکاری داشت) فیلمی به نام «روزهای خوش» ساخت که بازیگری شبیه سوکارنو داشت. سرنوشت این فیلم مشخص نیست.
این نوع عملیات — یعنی ساخت فیلم جنسی جعلی برای باجگیری یا تخریب — بعدها در عملیاتهای دیگر سیا (مثلاً علیه رهبران آمریکای لاتین) هم تکرار شد.
عملیات نظامی: شورش مسلحانه و بمباران هوایی
در نوامبر 1957، سازمان سیا عملیات نظامی را آغاز کرد. مقری در سنگاپور با کمک بریتانیا، پایگاههای آموزشی در فیلیپین و اوکیناوا، و باندهای پرواز در اقیانوس آرام ایجاد شد. دهها هزار شورشی مسلح شدند: زیردریاییهای نیروی دریایی آمریکا تجهیزات رساندند، نیروی هوایی هزاران سلاح پرتاب کرد، و پانزده بمبافکن بی-26 که نشانههای شناساییشان پاک شده بود، آماده بمباران شدند.
شورش در فوریه 1958 در سوماترا و سولاوسی آغاز شد. خلبانان سازمان سیا شهرها را بمباران کردند. سوکارنو ادعا کرد بمباران آوریل در جزیره آمبون، یک کشتی در بندر، یک کلیسا و بازار را هدف گرفت و هفتصد نفر کشته شدند. در 15 مه، بازار آمبون در روز عروج عیسی بمباران شد و غیرنظامیان بسیاری کشته شدند.
در 18 مه، آلن لارنس پوپ، خلبان سی و دو ساله آمریکایی که در جنگ کره و نبرد دیینبیینفو برای سازمان سیا پرواز کرده بود، بر فراز آمبون سرنگون شد. او اسناد محرمانه حمل میکرد که هویتش را به عنوان خلبان نیروی هوایی و سیا فاش میکرد. اندونزی او را به جاسوسی متهم کرد و به اعدام محکوم نمود، اما در 1962 با درخواست رابرت کندی آزاد شد.

خلبان سیا، آلن پوپ، در حالی که نیروهای ارتش اندونزی پای شکستهاش را جا میاندازند، از شدت درد چهره در هم میکشد. در تاریخ 17 مه 1958، پوپ 25 ساله در جریان بحران اندونزی، یک فروند بمبافکن بی-26 اینویدر را هدایت میکرد. او به همراه اپراتور رادیوییاش، یک اندونزیایی به نام جان هری رانتانگ، بر شهر آمبون و ناوگان هفتفروندی نیروی دریایی اندونزی بمب ریختند و آتش گشودند؛ عملیاتی که 17 نظامی و 6 غیرنظامی را به کام مرگ کشاند. سپس هواپیمایشان با شلیک پدافند ضدهوایی از ناو فرماندهی اندونزیایی ساوگا مورد اصابت قرار گرفت و سرنگون شد
این افشاگری ادعاهای بیطرفی آیزنهاور را زیر سؤال برد. او در 30 آوریل گفته بود: «سیاست ما بیطرفی محتاطانه است.» سرمقاله نیویورک تایمز در 9 مه نیز آمریکا را بیطرف خوانده بود.
پایان عملیات و پیامدها
با افشای هویت خلبان و شکست شورشیان در کسب پیروزی قاطع، سیا در ژوئن 1958 حمایت مالی و نظامی خود را قطع کرد. نیروهای وفادار به سوکارنو شورش را سرکوب کردند. سوکارنو توانست تا سال 1965 با حفظ تعادل میان کمونیستها و ارتش، حکومت کند. در نهایت، در سال 1965، با کودتایی که احتمالاً سیا در آن نقش داشت، سوهارتو قدرت را به دست گرفت و دوران وحشتناکی آغاز شد که به کشتار فجیع نیم تا یک میلیون نفر، عمدتاً کمونیستها و مظنونین به کمونیسم، منجر شد.
در نهایت، آمریکا اندونزی را نه به دلیل تهدید واقعی کمونیستی، بلکه برای جلوگیری از تشکیل یک دولت بیطرف مستقل هدف قرار داد. ترس اصلی واشنگتن از دست دادن منابع حیاتی و موقعیت استراتژیک در آسیا بود. این عملیات الگویی برای ساخت بحران مصنوعی و مداخلات پنهان بعدی در جهان سوم شد.
پایان سخن
اسناد کمیته سنا نشان میدهد هیچ بحران واقعی وجود نداشت؛ آنچه آمریکا «خطر» مینامید، صرفاً بیطرفی و فعالیت قانونی احزاب بود.
در این میان، بریتانیا و هلند که از ملیسازی داراییهایشان خشمگین بودند، آمریکا را تشویق کردند. اما شکست عملیات، سازمان سیا را محتاطتر کرد، هرچند الگوی مداخله پنهان ادامه یافت. در نهایت، ترس اغراقآمیز از کمونیسم، خود بزرگترین عامل بیثباتی در اندونزی شد.
انتهای پیام/