رسالت:اصولگرایان، اصلاح طلبان و سناریوهای حضور انتخاباتی
خبرگزاری تسنیم : روزنامه رسالت نوشت: اصلاح طلبان با سناریو های پیش رو و شرایط ویژه ای دارند و اصل مجوز یافتن آنان برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری هنوز با پرسشی اساسی روبرو است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ،برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به مطالب زیر اختصاص دادند.
*کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان «آخرین قربانی کیست؟» به قلم «محمد ایمانی» آورده است:
1-ایران بغرنج ترین مسئله پیش روی دولت آمریکاست. این واقعیت را هیلاری کلینتون شنبه گذشته در موسسه بروکینز و در جمع شماری از سیاستمداران آمریکایی و اسرائیلی مورد تاکید قرار داد. او پس از 4 سال و در حالی که آخرین روزهای مدیریت وزارت خارجه را می گذراند، گفته است «ایران سخت ترین مسئله ای بود که در دوران وزارتم با آن برخورد کردم. ایران کشوری با نفوذ گسترده و خطرناک است.» تحریم های فلج کننده، خرابکاری های ویرانگر سایبری، ترور دانشمندان و ایجاد آشوب به کمک جبهه غربگرا (ترکیب رادیکال های مدعی اصلاحات و گروه های مختلف اپوزیسیون) در کنار تلاش برای انزوای جمهوری اسلامی در منطقه و جهان، از جمله حربه هایی بود که در دوره 4 ساله زمامداری باراک اوباما و وزارت کلینتون به کار گرفته شد. اما ایران همچنان بزرگترین مسئله پیش روی آمریکاست.
2- آرزوها و نقشه های آمریکا در قبال ایران دارای دو سطح حداقلی و حداکثری است. توقع حداکثری آمریکا، براندازی جمهوری اسلامی است. اما در توقع حداقلی فرض بر این است که اگر نمی توان اصل نظام جمهوری اسلامی را تغییر داد، باید رفتار و رویکرد آن را عوض کرد به نحوی که در صورت، نماد انقلاب اسلامی اما در سیرت منفعل و مستحیل در سیاست جهانی جبهه استکبار باشد. با این فرض، کلید واژه «بحران» و «شرایط فوق العاده» وارد ادبیات ترویجی غرب شده است. باید از خارج و داخل برای جمهوری اسلامی فضایی بحرانی ساخت تا نسبت به بقای خود احساس نگرانی کند و در قدم اول از رویکردهای تعیین کننده جهانی عقب بنشیند. آنگاه شاید بتوان در درون مرزها- در حالی که بسط ید و نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی به حالت تعلیق درآمده- کار او را یکسره کرد. بحران را باید ساخت، بحران خود به خود ساخته نمی شود. کاری باید کرد که ایران از حس استغنا و اقتدار فعلی فرو افتد و از موضع ضعف پای میز مذاکره بیاید. چاره در تجمیع «فشار خارجی» با «حرکت های مخالف خوان» در داخل است. صرف فشار خارجی به شهادت تاریخ 30ساله راه به جایی نبرده است. در عین حال جریان های مخالف داخلی هرچه داشتند را در سال های اول انقلاب، سال های پایانی دهه دوم، و در طول دهه سوم انقلاب به میدان آورده اما طرفی نبسته اند. مهم ترین این اردوکشی ها در زمستان 1359 و بهار 1360، آشوب 1378 و آشوب پیچیده سال 1388 پدید آمد.
3- اما نتیجه چه بوده است؟ وب سایت شبکه دولتی انگلیس (بی بی سی) شنبه گذشته این جمع بندی را ارائه کرد: «اصلاح طلبان وقتی دریافتند پیشبرد برنامه هایشان به این سادگی ها نیست، دوباره القای حس بحران و خطر را شدیدتر از هر زمان از سر گرفتند. اوج این روند نامه 127 نماینده مجلس ششم در سال 1381 برای سر کشیدن جام زهر در مقابل مخاطرات بود... آنها احساس می کردند اگر آیت الله خامنه ای بعضی خواسته های آنها را پذیرفته، پس ابتکار عمل را ربوده اند.آنچه آنها با به کارگیری و رواج دادن عبارت جام زهر در پی آن بودند، یک نمایش آشکار ضعف از طرف آیت الله خامنه ای بود. اما او نگذاشت انعطاف هایش نشانه ضعف تلقی شود... تحریم هیچ حکومتی منجر به سقوط آن نشده است. برای آیت الله خامنه ای طبعا اولویت، حفظ و بقای نظام است. اگر او به این برداشت نرسد که نظام در خطر است، دلیلی برای تغییر وجود ندارد... بقا و اقتدار جمهوری اسلامی در گرو به دست گرفتن زمام امور اجرایی از سوی اکبر هاشمی یا محمد خاتمی نیست... رهبری دلیلی نمی بیند برای رفع خطری که وجود آن را قبول ندارد، عقب نشینی کند. کشور با سپردن امور اجرایی به چهره های وفادار نظام به اندازه کافی فضا برای مانور خواهد داشت و نیازی به بازی دادن چهره های مخالف احساس نمی شود... تلاش برای ترساندن از سقوط نظام تاکنون جواب نداده و این گونه پیش بینی های مخالفان در سالهای ممتد عمر جمهوری اسلامی درست از آب درنیامده است. آیت الله خامنه ای نشان داده که خطر چالش های پیش روی حکومت را بهتر از مخالفان تشخیص داده و دلیل آن هم برقراری و پابرجایی حکومت است.»
4- جریان های غربگرا نظیر طیف رادیکال جبهه اصلاحات، برگ سوخته محسوب می شوند. آنها در عین حال که در حاکمیت نیستند، با ریسک و رفتار انتحاری 3 سال پیش عملا به مهره سوخته تبدیل شدند. آنها براساس بدیهیات سیاسی، دیگر «اصلاح طلب» و یا «منتقد درون نظام» به شمار نمی آیند. چه آن که در پیشانی و به عنوان پیاده نظام اردوگاه آشوب در خیابان آفتابی شدند. اگر هم ظرفیتی داشته باشند به صفرهای منفعل می مانند و صرفا با امواج و تحرکات دیگر می توانند موثر واقع شوند. به گواهی تجارب گذشته این «تحرکات دیگر» را منحصراً می توان از درون حاکمیت و گروه های درون نظام تدارک کرد، مانند اتفاقاتی که در دوره سازندگی و اصلاحات رخ داد. اسم ها مهم نیست، رسم ها و رویه ها و سرویس هایی اهمیت دارد که افراد ممکن است ارائه کنند. به تعبیر «سعید- ق» از اعضای متواری گروهک ادوار تحکیم که چند روز پیش در شبکه صهیونیستی بالاترین نوشت «هاشمی، احمدی نژاد، قالیباف، ناطق نوری، خاتمی و... هیچ یک دلبسته دموکراسی نیستند و همه از دشمنان دموکراسی هستند. اگر از هاشمی با همه سیاهی کارنامه حقوق بشر می توان حمایت کرد چرا نشود از اسفندیار مشایی که پایان عصر اسلامگرایی را اعلام و از دوستی با مردم اسرائیل حرف می زند، حمایت کرد؟ بحث این نیست که مشایی و احمدی نژاد خوبند و هاشمی و امثال او بد. این هر دو از یک تبارند. اگر نیروهای تحول خواه [اسم مستعار گروه های سرنگونی طلب] خواهان به چالش کشیده شدن جمهوری اسلامی و حاکمیت دوگانه هستند، اینک این گوی و این میدان. چرا هاشمی آری و مشایی نه؟!».
5- خیلی ها که برای «سازندگی» کشور به آقای هاشمی رای دادند، 16 سال بعد رای خود را به نام آقای احمدی نژاد در صندوق انداختند. البته در میانه این راه (سال 76) خیلی ها که در سال 68 به هاشمی و در سال 84 به احمدی نژاد رای دادند، اختلاف نظر پیدا کردند و شماری نام ناطق نوری را به روی برگه رای نوشتند و شمار بیشتری نام خاتمی را. این روند در سال 88 با 13میلیون رای به نام موسوی و 25 میلیون رای به نام احمدی نژاد بازتولید شد، یعنی که ملت ما -اکثریت قریب به اتفاق 40 میلیون رای دهنده- فارغ از این و آن نامزد، آبادانی و عدالت و پیشرفت و عزت کشور را در تداوم روند بالنده تاریخی خود پیگیر بوده اند. نشان به آن نشان که در روز نهم دی ماه 1388 وقتی نسبت به اصل انقلاب و نظام و کشور احساس خطر کردند، آن حماسه حضور را آفریدند در حالی که فقط تصاویر مقتدای انقلاب و حضرت امام خمینی را سر دست داشتند و البته راه کج کردگان جفاکار را لعنت می کردند.
آن روزها نیویورک تایمز نوشت «این بزرگ ترین تظاهرات خیابانی پس از تشییع آیت الله خمینی در 20 سال پیش به شمار می رود». شعار «لعن علی عدوک یا حسین-...» یعنی اینکه این مردم، چک سفید امضا به هیچ رجل سیاسی نداده اند، حتی کسی که خود را نخست وزیر روزگار امام می داند یا آن دیگری که در تبلیغات انتخاباتی سال 76 شعار «سلام بر 3 سید فاطمی...» را برجسته کرده و نام خود را کنار نام امام و رهبر معظم انقلاب به عنوان همراهی گذاشته بود. در روزگار اول انقلاب هم که منافقین آقای منتظری را مورد ترور شخصیت قرار می دادند و به تمسخر لقب «...» به وی می دادند، همین مردم متدین بودند که نسبت به او به عنوان همراه امام (ره) در نهضت غیرت می ورزیدند؛ همان گونه که برای سیاستمداران دیگر و بعدی. اما آن روز که منتظری و نظایر وی با حضرت امام زاویه پیدا کردند و با لجاجت در بیراهه رفتند، تکلیف مردم نیز روشن شد و البته تکلیف گروه های ضد انقلاب- و لو لائیک- که به اعتبار انحرافات پدید آمده و تقابل آقای منتظری با امام، تازه مقلد او شده بودند! آتش فتنه سال 88 که افروخته شد، خط زنندگان روی نام اسلام و هتاکان روز عاشورا، شعار و ادعایشان این بود؛ «روحانی واقعی- منتظری، صانعی»! خلاصه سخن اینکه دوستی و دشمنی دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب با افراد و جریان های سیاسی دارای ضوابط سفت و سخت است- برخلاف بعضی از ماها که پیچ جاذبه و دافعه دینی مان گاه شل می شود - و با این وصف، دوستی و دشمنی ملت ما نیز ضابطه مند و اعتباری است. آنچه اصالت دارد، اصول و مبانی انقلاب است نه افراد که به اعتبار حق معتبر می شوند یا از اعتبار- به اراده و اصرار خود- ساقط می شوند.
6-در کشور ما روزنامه ای اجاره ای و زنجیره ای منتشر می شود که نه تنها مدیر آن زمانی پول های هنگفت از امثال شهرام جزایری گرفت، بلکه در طول سالها به اذعان چند خبرنگار اخراجی اش صفحات و ستون های خود را به چهره های صاحب نفوذ فروخته است. این روزنامه ایستگاه تقویت امواج بی بی سی در تهران نیز هست و سالها تحلیل های شبکه دولتی انگلیسی (بی بی سی) را بی آنکه به مأخذ و منبع استناد کند،کلمه به کلمه و به عنوان گزارش و تحلیل خود منتشر کرد. روز گذشته همین روزنامه به قلم آقای «ص-ز» به استقبال مواضع اخیر رئیس جمهور رفته و عنوان کرده که «باید به او خوشامد بگوییم و یادآوری کنیم که یک گام برداشته و حالا منتظر گام های بلندتری در جهت تحقق دموکراسی هستیم». یعنی دیگر دروغ تقلب تمام شد؟! اینکه می شود دروغ بزرگ تر؟ اگر این آقای سمپات نهضت آزادی در داخل فیگور خوشامدگویی می گیرد، هم مسلکان وی در گروهک ملی- مذهبی که به پاریس گریخته اند، به طور موازی می گویند «باید به استقبال نقش آفرینی هاشمی در فضای سیاسی و انتخابات رفت و البته به وقتش می توان او را دادگاهی کرد و انتقام سوابق انقلابی را که هرگز فراموش شدنی نیست، گرفت»!
مگر احمدی نژاد یا هاشمی- یا حتی موسوی و کروبی- را در اردوگاه لیبرال دموکرات ها می پذیرند حال آن که کم یا زیاد دل پری از سوابق هر یک از آنها دارند؟ پس قصه چیست که روزی برای هاشمی و مجمع روحانیون، و روز دیگر برای ناطق نوری و احمدی نژاد و قالیباف و... تور پهن می کنند؟ این عبارت را عضو تندرو حزب مشارکت (حامی عبور از خاتمی و عبور از قانون اساسی و طرف ملاقات باری روزن جاسوس آمریکایی در پاریس) پنجم مهرماه 1390 در مصاحبه با پایگاه اینترنتی عصر ایران گفت که «آقای ناطق اگر از جایگاه فعلی اش در جناح راست خارج شود و به اصلاح طلبان بپیوندد چیزی به اصلاح طلبان اضافه نمی کند. اهمیت او در این است که در آن سو قرار دارد نه این سو و اگر به این سو بیاید، جایگاهش را در آن سو از دست می دهد. آقای ناطق باید در آن سو باشد»!
7- آمریکا و اسرائیل و انگلیس، آخرین سیلی سخت را در غزه خوردند. ایران همچنان سخت ترین چالش جبهه استکبار است. بنابراین باید کاری کرد که درگیر خود باشد و از سرانجام پیچ مهم تاریخ غافل بماند. بی ثبات سازی یا القای بحران، شگرد موثری است. تا اینجا پروژه دشمن است. حالا چه کسی از خودی ها در زمین دشمن بازی می کند و قطعه ای خواسته یا ناخواسته از پازل او می شود؟ هرکس که حاشیه و جنجال بسازد یا قانون- قوانین عادی یا قانون اساسی- را ولو با ادعای حمایت از قانون به چالش بگیرد و تداعی بحران در کشور کند؛ درست مانند رفتار فتنه گران که پس از 8 ماه معارضه با قانون اساسی، مدعی اجرای بدون تنازل آن شدند! اختلاف نظرها مطلقا جای نگرانی ندارد مگر آن که در عمل متعرض حریم قانون شود یا اختلاف را ولو با ژست حمایت از قانون اساسی به اصل قانون- به عنوان میثاق ملی و فصل الخطاب- بکشاند. در این میان ولایت و رهبری جان این میثاق است که کشور را در برابر بحران ها و تهدیدها حفظ کرده است. زاویه گرفتن از این شاخص یا دور زدن آن با هر شعار و دستاویزی که باشد، اسباب سقوط فرد یا جریان سیاسی در تله دشمن خواهد شد.
*رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان «اصولگرایان، اصلاح طلبان و سناریوهای حضور انتخاباتی» به قلم «امیر محبیان» آورده است:چالش میان دو طیف بزرگ اصولگرایان و اصلاح طلبان علیرغم تحولات جدی در هر یک از این دو جریان هنوز ادامه داشته و به هنگام انتخابات بالامیگیرد.اصلاح طلبان به دلایلی که آشکار است در شرایط ویژه ای قرار گرفته اند و عملا در انتخابات آتی ریاست جمهوری بیش از آنکه چگونگی حضور آنان در انتخابات محل بحث باشد؛اصل مجوز یافتن آنان برای حضور هنوز پرسشی اساسی بهشمار می رود.
اصولگرایان خود دیگر آن جریان واحد و دارای آرایه تشکیلاتی ونمایه فکری یگانه سابق نیستند.گرایش ها و تشکل های جدید در میان آنها پدید آمده است که حتی وحدت تشکیلاتی این جریان واحد را زیر سئوال برده است؛ اما این جریان در هر حال هنوز حضور جدی در حاکمیت و نهادهای حکومتی دارد و دیدگاه های عناصر مهم آن در تعیین رویکرد نظام سیاسی در مواجهه با مشکلات و مسائل پیش رو نقشی موثر دارد.
اصلاح طلبان نیز چهره پیشین را نداشته و در حوزه تئوری و عمل سیاسی با بحران های بسیاری مواجهند که در حداقل نشانه آن رانده شدن آنان به حاشیه صحنه سیاسی است.رانده شدگی که خودشان در آن بی تقصیر نیستند.
سناریوها؛منافع و زیان های محتمل حضور اصلاح طلبان:
در تبیین سناریوهای محتمل برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آتی ذکر دو نکته ضروری است:
-مردمسالاری اتکاء بر نظر و رای مردم بر حسب روش های معلوم ولی با نتایج نامعلوم است.طبعا تاکید بر رسیدن به نتایج مطمئن و معلوم به کاسته شدن از وزن مردمسالاری می انجامد.هر چند همواره باید به یاد داشت که مدل مردمسالاری دینی که جمهوری اسلامی آن را ارائه نموده است بر حسب تعاریف خاص و الگوهای ویژه خود عمل می کند و نه الگوهای غربی.
-تصمیم گیری ایجاد نوعی تعادل میان هزینه ها و فواید است.در هر حرکتی هم هزینه متصور است و هم فایده.عالم سیاست عالم نسبیت است و رسیدن به سود مطلق تقریبا ممکن نیست.لذا عقلا باید نفع بیشتریا دراز مدت را بر هزینه یا سود کم مدت ترجیح داد.
-هدف نگارنده از ارائه سناریوها کمک به تصمیم گیری است و نه توصیه به روشی خاص.
***
-حضوردرانتخابات ریاست جمهوری آتی بهدلیل آنکه دوبار تلاش جریان اصلاحات برای پیروزی در دو انتخاب گذشته با شکست مواجه شده و سابقه حضور آنان در دور پیشین، سابقه ذهنی بدی برای نظام پدید آورده است؛برای این جریان به آرزویی پر چالش مبدل شده است.چنانچه موضع گیری های متضاد درون جریان موسوم به اصلاحات پیرامون چگونگی حضور در انتخابات دال بر همین حساسیت است. اما به دلیل پیش گفته؛ نگرش های اصولگرایان و شناخت آن در باره حضور یا عدم حضور اصلاح طلبان در انتخابات اهمیت بسیاری دارد.که اجمالا به برشمردن آنها می پردازیم.
-در یک تقسیم بندی اولیه اصولگرایان به دو گروه موافقان و مخالفان حضور اصلاح طلبان در انتخابات تقسیم می شوند که البته هر کدام نیز به
شاخه هایی منشعب می شوند که آنها را برمی شماریم:
الف :مخالفان حضور اصلاح طلبان در انتخابات:
این گروه به دو دلیل کلی مخالف حضور اصلاح طلبان هستند:
-احتمال پیروزی آنان و تکرار شرایط و اوضاع دوم خرداد
-امکان شکست آنها و نپذیرفتن نتیجه انتخابات و تکرار سناریوی سال 88
این دیدگاه خود به دو رویکرد تقسیم می شود:
استقبال از حضور در رقابت اولیه ولی مخالف تایید توسط شورای نگهبان:
منافع این سناریو:
- گرم شدن تنور انتخابات
- پدیدآمدن شکاف بین اصلاح طلبان در فاز حضور
ولی زیان های این سناریو:
-امکان پیدایش یاس در هواداران اصلاحات و پیوستن آنها به جمع تحریمی ها
-اثبات صحت نظر تندروهای تحریمی و تضعیف خط مشارکتجو در میان اصلاح طلبان
-وارد آمدن فشار سنگین بر نهادهای ناظر چون شورای نگهبان
و پیدایش تصویر ذهنی بازی بودن انتخابات
2-عدم اجازه مطلق به حضور در مقدمات و نتایج:
مطابق این سناریو بهدلیل خطرات امنیتی حضور اصلاح طلبان و نامشخص بودن رفتار آنها اساسا مخالف حضور اصلاح طلبان حتی به قیمت کاهش میزان مشارکت بوده وامنیت را بر هر امر دیگری اولویت می دهند.
منافع این سناریو:
-انتخابات مطمئن ؛نتیجه مطمئن
-حذف اصلاح طلبان از صحنه
-زیان های احتمالی این سناریو:
-کاهش مشارکت به تبع کاهش رقابت
-رسوخ رقابت و شکاف در میان اصولگرایان
-یاس اصلاح طلبان از روند انتخاباتی به مثابه گزینة قابل اعتماد برای حل اختلافات و رفتن به سوی گزینه های دیگر
دادن بهانه به غربی ها برای اینکه نظام را غیر دموکراتیک و انتخابات راغیر واقعی نشان دهند.
-اما سناریوهای موافق حضور اصلاح طلبان خود به چند رویکرد تقسیم می شود:
1.حضور صوری اصلاح طلبان با کاندیداهای فاقد شانس پیروزی:
منافع این سناریو:
-تحقق نتیجه ای مطمئن از روند دموکراسی گونه
-از میدان بهدر کردن اصلاح طلبان بهدست اصلاح طلبان
-ایجاد تصویرشکاف در میان اصلاح طلبان
-جلوگیری از القای تحریم انتخابات توسط اصلاح طلبان
زیان محتمل:
-احتمال اجماع ناگهانی بر روی کاندیدای اصلاح طلبان و پیروزی او
2.سناریوی حضور جدی و نامشروط اصلاح طلبان
منافع این سناریو:
-تحقق دموکراسی آن گونه که غربی ها آن را تعریف می کنند.
-ایجاد تصویری مثبت مطابق الگوهای غربی وارسال علایم سازش از نظام سیاسی ایران به کشورهای غربی
-کاستن از فشارهای خارجی با افزایش امید آنها به تغییرات درونی حسب خواست آنها
زیان های محتمل :
-ارائه سیگنال ضعف درونی و سازش با نیروهای معارض
-ناامید شدن نیروهای انقلابی حامی نظام
-عقب نشینی از مواضع قانونی مبنی بر رخدادن جرم توسط آشوبگران در سال 88
-تشویق عملی جریان موسوم به فتنه
-پیدایش شرایط ضدامنیتی مدل سال 88
-احتمال پیروزی اصلاح طلبان مدل سال 76
3.حضور جدی ولی مشروط
این سناریو خود به سه رویکرد بر حسب نوع شرط تقسیم
می شود:
الف: مشروط به موضع گیری صریح علیه آقایان موسوی و کروبی
منافع این سناریو:
-کاستن از موقعیت و انزوای بیشتر موسوی و کروبی
-پیدایش شکاف در میان اصلاح طلبان در این مورد
-پذیرش اشتباه بودن عملکرد اصلاحات در سال 88
زیان های محتمل:
-عدم اقبال به این مدل نوعی تایید عملکرد موسوی و کروبی بهشمار رود.
-عدم پذیرش این مدل به نوعی تایید اقدامات ضدامنیتی 88 بهشمار رود.
-این شرط در ظاهر پذیرش شده ولی در عمل همان سناریو تکرار شود.
ب: مشروط به موضع گیری علیه آشوب های براندازانه سال 88
منافع این سناریو:
-در صورت موضع گیری اقدامات نظام در سال 88 تایید
می گردد.
-به صورت ضمنی حرکت سیاسی موسوی و کروبی رد می شود.
-جلوی اقدامات مشابه گرفته می شود.
زیان ها احتمالی:
-عدم تعهد در عمل
-احتمال پیروزی در انتخابات
ج: مشروط به پذیرش نتایج انتخابات و حکم نهادهای قانونی
منافع این سناریو:
- نقد ضمنی اقدامات ضد امنیتی سال 88
-امکان در برگیری طیف گسترده تر اصلاح طلبان
-تقویت نهادهای قانونی به دلیل اجماع بر حکم آنان
-رقابت مردمسالارانه و مطمئن از لحاظ امنیتی
-کسب نتایج دیپلماتیک از برقراری انتخاباتی رقابتی و دموکراتیک
زیان های احتمالی:
-فقدان ضمانتی جدی برای عدم تکرار مدل 88
-احتمال پیروزی اصلاح طلبان مدل 76
*جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان «دور زدن تحریمها با تجربیات گذشته» آورده است:این روزها مردم دائما از یکدیگر میپرسند چرا روند افزایشی قیمتها از حرکت بازنمی ایستد؟ چرا هر روز که برای خرید کالا به مغازهها میرویم با قیمتهایی بالاتر از روز قبل روبرو میشویم؟ چرا در هر بخش خبری صدا و سیما یا در لابه لای صفحات روزنامهها باید با خبر موافقت دولت با افزایش قیمت کالاها و محصولات مواجه شویم؟ چرا هرج و مرج قیمتی و بالا بردن خودسرانه قیمتها این روزها به رویهای معمول در اقتصاد کشور تبدیل شده است؟ چرا دولت با این همه دستگاههای عریض و طویل نظارتی، کنترلی بر قیمتها ندارد؟ چرا سازمان تعزیرات حکومتی واکنشی در قبال کاهش وزن و کیفیت کالاها از خود نشان نمیدهد؟ مگر افزایش قیمت دلار به عنوان علت گرانی کالاها عنوان نمیشد پس چرا با اندک کاهشی که این روزها در قیمت دلار شاهد هستیم، قیمتها ذرهای حتی کم نمیشوند؟ و........
نگاهی به روند دائما افزایشی قیمتها خصوصا در بخش کالاها و خدمات ضروری مردم به خوبی روایی و صحت پرسشهای فوق را نشان میدهد؛ قیمت مواد لبنی طی یک ساله اخیر و در سه مرحله تا به حال بیش از 50 درصد افزایش قیمت داشته و هم اکنون نیز حرف و حدیثهایی در مورد افزایش مجدد این محصولات در حد 40 درصد به گوش میرسد. قیمت انواع خودروهای داخلی طی یک سال گذشته بیش از 20 درصد افزایش یافته است. قیمت انواع مواد شوینده طی 6 ماهه اخیر بیش از 35 درصد بالا رفته است و قیمت انواع نان نیز با افزایشی 10 تا 15 درصدی از قافله گرانیها عقب نمانده است. این همه در شرایطی است که حقوق و دستمزدها نه در بخش خصوصی و نه بخش دولتی هیچ تغییری نداشته است.
به نظر نمیرسد بتوان برای این پرسشهای به جا و کاملا طبیعی پاسخهایی قانعکننده یافت تا شاید اندکی تحمل فشارهای روز افزونی را که اقشار آسیب پذیر و کم درآمد جامعه بابت گرانیهای افسار گسیخته متحمل میشود، بکاهد. اما شاید بتوان باز هم دولتمردان را مخاطب قرار داد و در واپسین ماههای فعالیتشان از آنها خواست تا از رویه نادرستی که از هفت و سال واندی گذشته در پیش گرفته و گوش و ذهنشان را بر هر پند و اندرز و نصیحت مشفقانهای بسته اند، دست بکشند و کمکهای فکری و تجربی کارشناسان و کاربلدان را مورد استفاده قرار دهند تا شاید اندکی از فشارها بر مردم کاسته شود.
واقعیت این است که شرایط امروز اقتصاد ایران و مشکلاتی که درگیر آن شده است از مدتها پیش توسط کارشناسان قابل پیشبینی بود و بر همین اساس نیز هشدارها و انذارهای فراوانی به دولت داده شد تا از تصمیمات نادرست پرهیز کند اما در کمال تأسف شاهد بودیم که دولتمردان نهم و دهم با این بهانه که دیگران درصدد تخریب فعالیتهای دولت و فضاسازی علیه اقداماتش هستند، هیچ یک از آن تذکرات و نصیحتها را نشنیدند و توجهی به آنها نکردند و متأسفانه محصول آن بیتوجهی و بدبینیها را امروز به روشنی در اقتصاد ایران مشاهده میکنیم.
مدیران دولتی طی سالهای فعالیت خود نشان دادهاند که اعتقادی به اصول علمی اقتصاد ندارند و پیش بینیهای کارشناسان را که با استناد به اصول علم اقتصاد و مسائلی که بارها و بارها تجربه و اثبات شده است، برخاسته از اغراض سیاسی میدانند. همین رویه باعث شده است تا مجموعه مدیریتی دولت، تجربههای شکست خورده را همواره تکرار کنند و هزینههای فراوانی بر اقتصاد و جامعه ایران تحمیل نمایند.
اینها همه در حالی است که طی سه دهه گذشته، کشورمان تجربه تحریمها، کاهش درآمدهای نفتی و ارزی و محدودیتهای تجاری را بارها از سر گذرانده است و هر بار نیز مدیران وقت با بهره گیری از روشهای موفقی توانسته اند، تحریمها را دور بزنند و آثار زیان بار آنها را تا حدود زیادی خنثی کنند. تحریمهای فعلی نیز نه از نظر دامنه و نه از نظر نوع چندان تفاوتی با تحریمهای پیشین ندارد با این تفاوت که کشورمان در حال حاضر از ظرفیتهای بسیار بیشتری برای ایستادگی در برابر این تحریمها برخوردار شده است اما متأسفانه مدیران فعلی چندان تمایلی به استفاده از تجارب مدیران قبلی و بهره گیری از توان کارشناسی بخش خصوصی کاربلد ندارند و همین مسئله باعث شده است تا هزینههای تحریم افزایش یابد و با هم افزایی با اشتباهات مدیریتی، شرایط را برای کشور و مردم دشوارتر کرده است.
از این رو به نظر میرسد دولت در همین چند ماهه باقی مانده از دوره فعالیتش باید زمینه مشارکت و همفکری مدیران با تجربه و کاربلد، فعالان بخش خصوصی وکارشناسان و اقتصاددانان را برای تصحیح رویههای نادرست و سیاست ناموفق گذشته فراهم آورد تا بیش از این شاهد افزایش فشارهای اقتصادی بر جامعه و اقشار کم درآمد نباشیم.
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در سرمقاله خود با عنوان «قانون به جای جدل سیاسی- رسانه ای» به قلم «سیدجواد سیدپور» آورده است:همانطور که انتظار می رفت تبدیل یک بحث حقوقی- قانونی به یک جدل سیاسی – رسانه ای ابعاد جدیدتری بهخود گرفت و فضای عمومی کشور را تحت تاثیر قرار داد. این در حالی است که مقام معظم رهبری در آخرین توصیه هایشان خطاب به تمام مقامات کشور از جمله روسای قوای سهگانه خواستار آن شدهاند تا از جدل درباره مسائل کشوری در فضای عمومی خودداری کرده و حوزه عمومی را به عرصه مجادلات و طرح اختلافاتی که می تواند از طریق رایزنی و گفت و گو حل شود، تبدیل نکنند.
بدون اینکه بخواهیم درباره ماهیت اختلاف دولت و مجلس پیرامون اصلاح قانون انتخابات قضاوت کنیم یا درصدد این باشیم که کدام یک درست می گویند، اما یک نکته مسلم است؛ موضوع اصلاح قانون انتخابات نه برای اولین بار است که در مجلس مطرح می شود و نه برای آخرین بار خواهد بود چرا که اقتضای زمانه ایجاب میکند هر قانونی پس از مدتی مورد نقد دوباره قرار بگیرد و اگر نیاز به اصلاح داشت در چارچوب مقرراتی که خود قانون پیش بینی کرده است، اصلاحات مورد نظر انجام شود. اما نکته مهم در این میان زمان و نحوه اصلاح قانون و از سوی دیگر شیوه ابراز موافقتها و مخالفت ها با اصلاح یک قانون است. چرا که اگر در فرآیند اصلاح قانون هر یک از این موارد رعایت نشود آنگاه به هدف اصلی از اصلاح قانون که لاجرم بهینه تر کردن اداره امور کشور است، نمیرسیم که هیچ، بلکه بر پیچیدگی اوضاع هم میافزاییم و چه بسا هزینههای بی مورد سیاسی را هم بر کشور تحمیل کنیم. فهم مسئله هم چندان دشوار نیست. مجلس تصمیم گرفته است قانون انتخابات ریاست جمهوری را اصلاح کند و دولت هم با چنین اصلاحیه ای مخالف است. نماینده دولت که در جلسه علنی مجلس حضور داشت مخالفت دولت با اصلاح این قانون و دلایلش را بیان کرد و مجلس هم پس از شنیدن تمام دیدگاهها از جمله نظرات دولت به تصویب کلیات رای داده است. این در حالی است که برای نهایی شدن این طرح و تبدیل آن به قانون راهی طولانی در پیش است و آنگونه که استمزاج ابتدایی از شورای نگهبان هم بهعمل آمده است این شورا برخی مواد این طرح را با اصولی از قانون اساسی در تعارض میبیند. نهایتا هم اگر توافقی حاصل نشود باز هم مرجعی دیگر یعنی مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره این طرح نظر خواهد داد و در آنجا هم روسای قوا و برخی مقامات دولت و مجلس فرصت اظهار نظر دارند تا دلایل موافقت یا مخالفت خود را بیان کنند. بنابراین ملاحظه می شود از نظر قانونی تمام ساز و کارها و فرصت لازم هم برای دولت، هم برای مجلس و هم برای شورای نگهبان در نظر گرفته شده است تا دیدگاه خود را بیان کنند و نهایتا هم قانونی جدید از دل آن بیرون خواهد آمد. در اینجا در این مقام نیستیم که بگوییم دیدگاه کدام یک درست است: مجلس، دولت یا شورای نگهبان.بلکه می خواهیم بگوییم وقتی چنین ساز و کارهای دقیقی برای بیان موضوع و بدون اینکه تنش بی مورد در عرصه عمومی کشور به وجود بیاوریم، پیشبینی شده است، چرا برخی مقامات از جمله رئیسجمهور محترم موضوع را به عرصه عمومی می کشانند و از آن مهمتر با ادبیاتی تند نظراتشان را مطرح می کنند؟ آیا نیازی به توضیح است که عمومی کردن مسائلی از این دست آن هم با چنین ادبیات تندی خودبهخود زمینه را برای ورود تندتر بقیه از جمله فعالان سیاسی، رسانه ها و بعضا سایر مقامات فراهم می کند؟ و آیا باز هم نیازی به توضیح است که ایجاد تنش سیاسی آن هم بهصورت مصنوعی در عرصه عمومی، کمترین نتیجه چنین اقدامات، گفتارها و رفتارهایی است؟
حداقل انتظار از مقامات ارشد کشور این است که نسبت به موضوعی اگر هم انتقاد یا اعتراضی دارند اینگونه به طرح اختلاف نپردازند بخصوص اینکه زمینه برای ابراز نظر از کانالهای مختلف قانونی فراهم است و اینگونه نیست که بهعنوان مثال رئیسجمهور هیچ تریبون رسمی در چارچوب نهادهای قانونی کشور برای بیان دلایل مخالفتهایش نداشته باشد و ناچار به تریبونهای عمومی رو بیاورد. کارویژه تریبونهای عمومی بیان تند اختلافات درباره قوانین موجود نیست. نادیده گرفتن تریبونهای رسمی و در عوض انتخاب تریبونهای عمومی برای بیان مخالفت با اصلاح یک قانون آن هم با ادبیاتی تند خلاف اصول مسلم کشورداری است و بر هم زدن آرامش سیاسی کشور کمترین نتیجه آن است. آیا آقای رئیسجمهور بهدنبال چنین نتیجهای است؟
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در سرمقاله خود با عنوان «آیا هدفمندی یارانهها شکست خورده است؟» به قلم «یاسر ملایی» آورده است:با توقف اجرای فاز دوم قانون هدفمندسازی یارانهها، این سوال مطرح میشود که آیا این طرح را باید شکست خورده قلمداد کرد؟برای پاسخ به این سوال باید اهداف مورد نظر سیاستگذاران از اجرای این طرح را برشمریم و میزان تحقق هر یک از آنها تاکنون و روند تحقق این اهداف در آینده را بررسی کنیم. باید توجه داشت که اقتصاد و جامعه دارای حرکت و پویایی هستند و از سیاستهای اقتصادی انتظار میرود که اثر خود را به صورت مستمر و بلندمدت بر اقتصاد بگذارند، نه مقطعی و کوتاهمدت.
یکی از مهمترین اهدافی که سیاستگذاران از اجرای هدفمندی یارانهها در ذهن میپروراندند، مدیریت و بهینهسازی مصرف انرژی در کشور و کاهش وابستگی به واردات حاملهای انرژی، به ویژه بنزین، بوده است. با اجرای سهمیهبندی بنزین و افزایش قیمت انواع حاملهای انرژی، این هدف تا حدودی محقق شد و روند فزاینده رشد مصرف حاملهای انرژی در کشور متوقف شد.
اگر بخواهیم بر مبنای علم اقتصاد، تحلیلی از این پدیده ارائه کنیم، باید بگوییم که طی سالیان متمادی، افزایش قیمت حاملهای انرژی، متناسب با افزایش سطح عمومی قیمتها (نرخ تورم) نبوده است. بنابراین، به تدریج قیمت نسبی حاملهای انرژی در اقتصاد ایران کاهش یافته و در نتیجه، روند مصرف آن با نرخی بالاتر از نرخ رشد اقتصادی کشور افزایش یافته است. بنابراین، به طور فزایندهای شاهد رشد شاخص شدت انرژی و کاهش بهرهوری استفاده از آن در کشور بودهایم. با اجرای هدفمندی و افزایش قیمت حاملهای انرژی، این روند به طور مقطعی متوقف شد. اما باید توجه داشت که مشکل اصلی حل نشد، زیرا میزان مصرف انرژی، خود معلول عدم تناسب میان رشد قیمت حاملهای انرژی و افزایش سطح عمومی قیمتها در طول زمان بوده است. بنابراین، سیاستی میتواند به عنوان راه حل و درمان این مشکل بر شمرده شود که اثر خود را در درازمدت بر اقتصاد میگذاشت.
برای تبیین این موضوع مثالی مطرح میکنم. شیر آبی را در نظر بگیرید که خراب شده و چکه میکند. برای مهار مشکلات ناشی از آن، ظرفی در زیر شیر قرار دادهایم. به تدریج و با گذشت زمان، ظرف از آب پر میشود و مجبور هستیم هر چند وقت یک بار آب آن را خالی کنیم تا سرریز نکند. اما، خالی کردن ظرف آب یک راه حل مقطعی است. برای حل اساسی این مشکل باید فکری به حال نشتی شیر آب بکنیم!
هدفمندی یارانهها، در واقع همان خالی کردن سطل پر از آب بود. اما، با توجه به اینکه قیمت حاملهای انرژی پس از آن تثبیت شد و سازوکاری برای اصلاح قیمتها متناسب با نرخ تورم پیشبینی نشد، شاهد هستیم که با گذشت زمان و افزایش سطح عمومی قیمتها و ثابت ماندن قیمت حاملهای انرژی، قیمت نسبی این کالاها روز به روز در اقتصاد کاهش پیدا میکند و به مرور زمان، به شرایط پیش از هدفمندی باز میگردیم و دوباره کسی باید پیدا شود تا سطل پر از آب اقتصاد ایران را خالی کند!
با این حساب، با وجود همه هزینههایی که در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای اجرای هدفمندی یارانهها به کشور تحمیل شد، ما نتوانستیم به یک راه حل پایدار و بلندمدت در این زمینه دست یابیم و روند رشد مصرف حاملهای انرژی، باز هم نگرانکننده شده است.
موضوع دیگری که باید برای آن راهحلی ریشهای پیدا شود، توجه به عامل نرخ ارز در قیمتگذاری حاملهای انرژی است. روزگاری، به منظور پیشگیری از قاچاق سوخت، ایجاد تناسب میان قیمت فروش بنزین و گازوئیل در داخل و خارج کشور، به عنوان یک هدف مهم هدفمندی یارانهها برشمرده میشد، اما امروز با جهشی که در نرخ ارز به وجود آمده است، فاصله زیادی با این هدف داریم.
به نظر میرسد با درس گرفتن از آموزههای هدفمندسازی یارانهها و توجه به تجارب جهانی، از این به بعد باید مانند سایر کشورها، به سمت آزادسازی قیمتهای انرژی حرکت کنیم. در این صورت، مردم خود را به طور طبیعی با نوسانات قیمتهای جهانی انرژی وفق خواهند داد و تغییرات قیمت را ناشی از تصمیمات سیاستگذاران نخواهند دانست و به عنوان معلولی از تعادل عرضه و تقاضا در بازار جهانی خواهند پذیرفت.
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در سرمقاله خود با عنوان «ماهیگیری با گره وکلاف» به قلم «علی ودایع» آورده است: مصر، سرزمین فراعنه یکی از متمدنترین کشورهای خاورمیانه در حسرت دموکراسی و آرامش همانند انسانی دردمند به خود میپیچد. اقدامات و فرامین محمد مرسی، از رئیسجمهوری مصر یک دیکتاتور تصویر کرد که همه قدرت را برای خود و نزدیکانش میخواهد. مرسی گویی نفت روی آتش زیر خاکستر ریخته باشد همه را به خیابان کشاند، آشوب خیابانها را فرا گرفت و لبخند بر لبان حامیان حسنی مبارک نقش بست. هر چه میگذرد گره اختلافات در مصر کورتر میشود. هیچ کس حاضر نیست از موضع خود کوتاه بیاید. نه قضات، نه لیبرالها، نه چپگراها، نه اخوانیها و حامیان دولت سابق آتش بیار معرکه. اگرچه دیروز بسیاری برای انتخاب نخستین رئیسجمهور دموکراتیک مصر اشک شوق ریختند اما امروز آنها نگران تولد یک شبه دیکتاتوری دیگر در مصر هستند.در سیاست اگر چه همه رخدادها را نمیتوان پیشبینی کرد اما رخدادهای محتمل با در نظر گرفتن بسترهای اجتماعی قابل پیشبینی است، با تقدم یا تاخر زمانی. بگیر و ببندهای فرعون مصر در دو سال پیش در کنار نارضایتی اجتماعی و فقر مالی جامعه مصر زمینه را برای انفجار فراهم کرد، اگر چه بسیاری حتی مبارک را دیکتاتوری مقتدر میدانستند. در مورد عملکرد محمدمرسی نیز قابل پیشبینی بود که وی نیز برای افزایش قدرت برای خود مقام فرا قانونی قائل شود. حامیان دولت معتقدند که اقدامات مرسی برای تکمیل انقلاب و مقابله با قضات تحت نفوذ عوامل حسنی مبارک است اما جای این سوال بزرگ است که این اقدامات دولت به کام حامیان دولت پیشین بوده است یا کاهش قدرت آنها؟!
گویی دولت مصر در کشاکش قانون اساسی مصر عزم آن کرده است تا برای خود با ایجاد گره و بلبشو دامنه اختیارات خود را افزایش دهد. دولتی که باید مجری قانون باشد خود را در راس همه امور میبیند و برای خود قانون وضع میکند تا قداست آنچنانی داشته باشد و هیچکس نتواند فرامین رئیس را نقض کند.
در گذشته، برای گرفتن ماهی آب را گلآلود میکردند ولی امروز برای پیشبرد مقاصد از کلاف و گره استفاده میشود. آقای مرسی، معضلات جامعه مصر را همانند یک کلاف در هم پیچید و در نهایت با یک فرمان اختلاف برانگیز، گره ایجاد کرد تا به اهداف و مقاصد خود برسد. این سیاستمدار سلفیمسلک همه چیز را برای اخوانیها میخواهد، در نگاه حامیان اخوان المسلمین، سلفیها از یک معصومیت خاص بهره میبرند و راهی را میروند که به حکومت یک اتحادیه بزرگ منتهی میشود.
در ایران اسلامی متاسفانه کمتر نگاهی واقعبینانه به تحولات مصر وجود دارد. در نگاه بعضی، از تحولات مصر و اخوانیها باید استقبال شود در حالی که تفکر اخوانی به هیچ وجه قابل اعتماد نیست. مسلک سلفی، منشی نیست که به نفع اسلام یا دموکراسی باشد.
سوریه همان میدانی است که سلفیهای چند ملیتی در کنار یکدیگر جمع شدهاند و یکی از نگرانیهای اصلی از تلفیق سلفیها و القاعده در سوریه است. در نگاه به عملکرد محمد مرسی به نکات جالبی در ایران نیز میتوان رسید!
در طول تاریخ پرفراز و نشیب جمهوری اسلامی ایران، بودهاند سیاستمدارانی که با شعارهای رنگارنگ زیبا به قدرت رسیدند و در میانه راه دچار خود تقدسی شدند که در نهایت به فرجامی ناخوشایند مبتلا شدند. این سیاستمداران گرچه تعدادشان زیاد نبوده است اما گاهی همانند آقای مرسی خود را فراتر از قانون تصور میکردند و با بازی کلاف و گره همراه با التهاب سعی داشتند در فضای سیاسی ایران، ماهیگیری کنند.نگاه به تحولات کشورهایی نظیر مصر و عبرت از تجربههای گذشته ایران میتواند از وقوع این چنین وقایعی جلوگیری کند.
*وطن امروز
روزنامه وطن امروز در یادداشت روز خود با عنوان «ممنونیم آقای خوئینیها» به قلم «مهدی محمدی» آورده است:سخنانی که انتهای هفته گذشته از قول محمد موسویخوئینیها در پایگاه اینترنتی شاخه دانشجویی حزب اسلامی کار منتشر شد، این پرسش را بهوجود آورده که پیرمرد پستونشین اصلاحطلبان در حال واکنش نشان دادن به چه چیزی است؟ از فحوای کلام او پیداست که میخواهد به چیزی واکنش نشان دهد. گویی اتفاقی افتاده که خوئینیها تصمیم گرفته مجموعهای اظهارات بشدت رادیکال را علنی کند و الا اهل فن میدانند موسویخوئینیها از این دست حرفها فراوان میزند اما هرگز رضایت به علنی شدن آنها نداده است. اینکه ببینیم چه چیزی خوئینیها را واداشته جوانکهایی را دور هم جمع کند، در محضرشان فرمایشات بفرماید و بعد هم پس پرده خط بدهد که بروید اینها را بگذارید روی سایت، خیلی مهمتر از این است که محتوای حرفهای او را نقد کنیم. انتهای سخن پیرمرد یک جمله بیش نیست و آن هم این است که با نظام چنان مشکل عمیق و کینه شتری دارد که تا جایی که زورش برسد به کسی درون جبهه اصلاحات اجازه نخواهد داد کاری منطبق با عقل سیاسی بکند. خوئینیها میگوید هنوز باور دارد کاری که در سال 88 شد باید میشد. عقیده دارد اشتباهی نشده که بنا باشد از آن عذرخواسته شود و آخر کار هم نتیجه میگیرد که اصلاحطلبان، فتنهگر بمانند برایشان بهتر است تا اینکه سر عقل بیایند و مثلا بخواهند مجددا به عنوان بخشی از جامعه سیاسی کشور، با نظام اعتمادسازی کنند.
سوال اصلی این است: چه شده خوئینیها تصمیم گرفته یک بار دیگر فتنهگر بودنش را فریاد بزند و به یاد ما بیاورد که خیلی از آدرسهای آتشافروزی را او در سال 88 به خاتمی و موسوی داد؟ چه چیزی خوئینیها را نگران کرده است؟
پاسخ این سوال اهمیت فراوانی بویژه از حیث درک پویایی تحولات سیاسی درون جریان فتنه دارد. اگر دقیق باشیم شاید اینطور بتوان گفت که موضع کسانی مانند محمد موسویخوئینیها که همچنان از رادیکالیسم کور میرحسین موسوی دفاع میکنند و دیوانهبازیهای مهدی کروبی را عین عقلانیت میدانند هر روز بیشتر از روز قبل در جبهه اصلاحات در حال به حاشیه رفتن است. حتی شاید بشود اینطور گفت که اساسا جریان رادیکال جبهه اصلاحات در حال از بین رفتن است و رادیکالیسم دوم خردادی جای خود را به نوعی محافظهکاری، ریا و عافیتطلبی محافظهکارانه داده که لازمه آن اجتناب از پنجه کشیدن به صورت نظام است چرا که خوب میداند توانی برای آغاز یک رویارویی جدید ندارد، سهل است اگر هر چه سریعتر راهی برای خروج از وضع فعلی پیدا نکند احتمالا باید برای همیشه ننگ پیوستن به اردوگاه ضدانقلاب را بر خود هموار کند. خوئینیها خود بهتر از هر کسی میداند که مستمعانش در میان اصلاحطلبان استخواندار روز به روز در حال کمتر شدن است و هراس او از این است که مجموعه بحثهای گستردهای که درون جریان اصلاحات درباره نقد حماقت 88 آغاز شده و اکنون به اوج رسیده، از جایی به بیرون درز کند و آن وقت دیگر برای امثال او که به داشتن مشکل شخصی با حاکمیت شهرهاند، جایی نماند. سد کشیدن در مقابل هرنوع عقلانیت احتمالی اکنون مهمترین پروژه خوئینیهاست که البته ظاهرا در انجام آن تنها هم هست. جبهه اصلاحات بویژه محمد خاتمی باید بزودی تصمیم بگیرند. خوئینیها در سخنانش میگوید که همه آنچه میگوید دیدگاه محمد خاتمی هم هست. خاتمی تا به حال در این باره ساکت بوده و این مستقیما به معنای تایید اظهارات خوئینیهاست. زمانی کوتاه برای این موضوع وجود دارد که جبهه اصلاحات بویژه محمد خاتمی علاوه بر اینکه تکلیف خود را با فتنه 88 مشخص میکنند، بگویند که آیا اخیرا محمد موسویخوئینیها را به عنوان سخنگوی خود منصوب کردهاند یا نه؟ تا اینجا خوئینیها تکلیف را یکسره کرده است. پیام اظهارات او برای نظام این است که جریان اصلاحات تبدیل به جریان فتنه شده و قصد دارد همین که هست باقی بماند. در این صورت، در آستانه انتخابات 92 تصمیمگیری در این باره که آرایش سیاسی کشور چگونه است یا چگونه باید باشد دیگر چندان سخت نیست. باید از محمد موسویخوئینیها تشکر کرد که از پستو بیرون آمد، تکلیف را یکسره کرد و به تاریکخانه خود بازگشت.
انتهای پیام/
تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.