خاطره تلخ یک صهیونیست از موشکهای مقاومت
خبرگزاری تسنیم : یک خبرنگار عرب با تشریح ماجرای دیدار خود با یکی از شاهدان عینی اصابت موشک های مقاومت به تل آویو می گوید: پایان و فرجام رژیم صهیونیستی هر روز به ما نزدیکتر میشود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، پایگاه خبری لبنانی «البناء» در مقالهای به قلم «جرج کرم» به روایت داستان موشکهای مقاومت فلسطینی از زبان یک شهرک نشنین صهیونیست میپردازد و به این ترتیب داستان جالبی از آن روزها به عنوان یکی از شاهدان آن صحنهها به تصویر می کشد.
جرج کرم در اینباره مینویسد: در صندلی هواپیما نشسته بودم که بر حسب تصادف مردی که زیر لب با خود صحبت میکرد، کنار من نشست. از ظاهرش چنین برمیآمد که از اتباع یکی از کشورهای اروپایی است.
پس از آن خود را معرفی کرد. اما صدای هواپیما نمیگذاشت به خوبی صدایش را بشنوم، تنها چیزی که از حرفهایش متوجه شدم، کلماتی مانند «هوخ ….ان» بود که به من ثابت میکرد، باید آلمانی به احتمال زیاد یهودی باشد.
این موضوع حس کنجکاوی مرا برانگیخت تا ببینم واقعا کیست و در عین حال اگر درصدد حمایت از دشمن صهیونیستی باشد، جوابش را با قاطعیت بدهم. حدسم درست بود. این یکی از مصایب مهاجران است که مجبور هستند با افرادی از طوایف و کشورها و تابعیتهای مختلف حتی صهیونیستها برخورد داشته باشند و مواضع خصمانه و تیزهجویانه آنها را بشنوند و در عین حال کنترل خود را حفظ کنند، مبادا آسیبی به طرف مقابل بزنند یا با وی درگیر شوند.
همچنان روزی را به یاد میآورم که دو دهه پیش در کانادا دعوت صرف شام یکی از دوستان کانادایی خود را قبول کنم و هنگامیکه به آنجا رسیدم، یکی از مدعوین به من نزدیک شد و گفت که خواهرش «لیفنگ إن إزریل» در «اسرائیل» زندگی میکند و چگونه حاضران در میهمانی سر خود را با یک لبخند به نشانه بیان محبت و دوستی خویش مقابل وی فرود آورند و چنان با این گفته عادی برخورد کردند، گویی «اسرائیل» یک موجودیت عادی و معمولی است که مردم در آن به راحتی و بدون دغدغه خاطر زندگی میکنند و هیچ نام و نشانی از خوی استعمارگرانه و اشغالگرانه آن وجود ندارد.
هنوز هم وقتی به آن شب فکر میکنم، نمیتوانم تصور کنم که چگونه به خود اجازه دادم، در مراسم شامی شرکت کنم که یک صهیونیست در کنار من نشسته باشد و در سرزمینی زندگی میکند که آن را از صاحبان اصلیش غصب کرده است. آن شب زبانم به یاریم نیامد تا سخنی بر زبان بیاورم و به همین دلیل مجبور شدم تا پایان مراسم حضور داشته باشم، اما دشمن صهیونیست خود را نادیده بگیرم.
از افکار خود خارج شدم و به فضایی که در آن به سرمیبردم، بازگشتم. همسفر یهودیم خود را «هوخ» معرفی کرد و توضیح داد که 5 روز را در «تلآویو» به سر میبرده است.
باورم نمیشد که با کسی همسفر شدهام که از اسرائیل یا همان سرزمینهای اشغالی بازگشته است. اینگونه به نظرم میرسید که باید روزهای آخر تجاوز رژیم صهیونیستی به نوار غزه را به چشم دیده باشد، به ویژه موشکهایی که از سوی مقاومت فلسطینی به سمت تلآویو شلیک میشد.
این موضوع مرا تحریک و کنجکاو کرد تا از او سوال کنم، آیا روزهایی که موشکهای مقاومت فلسطینی به تلآویو اصابت میکرد، وی در آنجا بود. پاسخش مثبت بود.
بسیار خوشحال شدم، چون با کسی برخورد میکردم که در سرزمینهای اشغالی شاهد عینی موشک باران تلآویو بود. به خود میگفتم که مصاحبهای غیر مستقیم را با یکی از شاهدان عینی صهیونیست انجام میدهم.
از «هوخ» درباره حقیقت موشکهای بیشماری سوال کردم که به مرکز یا خارج یا اطراف شهر تلآویو اصابت کرد، به ویژه آنکه درباره آنچه از رسانههای مقاومت منتشر میشد، شک و تردید داشتم.
«هوخ» گفت: پروازش از تورنتو به تلآویو با هفت ساعت تاخیر مواجه شد و دلیل آن هم اوضاع و شرایط نامناسب امنیتی تلآویو بود، به خصوص آنکه مناطق اطراف فرودگاه روزی که قرار بود، پرواز وی در فرودگاه این شهر بر زمین بنشیند، شاهد اصابت یک موشک فلسطینی بود و همین موجب بروز ترس و وحشت در میان مناطق اطراف و همچنین خود فرودگاه شده بود.
او در ادامه گفت که طی چند روزی که در تلآویو و مصادف با جنگ علیه نوار غزه بوده، شاهد اصابت موشکهای بیشماری به تلآویو و استیلای رعب و وحشت در دل شهروندان اسرائیلی بوده است.
ایمان آوردم که موشکهای مقاومت به طور تصادفی و اتفاقی به تلآویو اصابت نکردهاند و باور کردم که پایتخت رژیم صهیونیستی یا آنچه که اسرائیل خوانده میشود، هر لحظه و هر آن که اراده کنند در دست رزمندگان فلسطینی است.
با لبخند تمسخر آمیزی به او نگاه کردم و توضیح دادم که نام واقعی تلآویو «تل الربیع»، یعنی تپه بهار بوده و به او تاکید کردم، نام اسرائیل در واقع «فلسطین اشغالی» است.
«هوخ» در ابتدا چیزی نگفت، اما به نظر رسید که تاب تحمل این ضربه را ندارد. چشمانش از حدقه بیرون زده بود و در هواپیما به این طرف و آن طرف نگاه میکرد تا شاید توجهاش را به خود جلب کند و به این ترتیب از ادامه گفتوگو و مصاحبت با من فرار کند. دیدن فیلمی که در هواپیما پخش میشد، را بهانه کرد و از همصحبت شدن با من عذر خواست، با اینکه به نظر میرسید، تاب تحمل دشمن سوری پیروزمند خود را نداشت.
به این فکر میکردم که چقدر بین دیدار بیست سال پیش من با یک صهیونیست با دیدار امروز من تفاوت وجود دارد. در این دو دهه چیزهای بسیاری تغییر کرده است. در آن زمان دشمن طرفی پیروز و قدرتمند بود، بگونهای که حتی توان صحبت کردن و دفاع کلامی را هم در مقابل یک صهیونیست نداشتم، در آن زمان دشمن با ما چون یک دشمن و خصم خونین برخورد میکرد. خود را دوستدار صلح و دوستی نشان میداد که دست خود را به سمت اعراب دراز میکرد، اما اعراب و به خصوص فلسطینیان آن را رد میکردند.
البته برای صهیونیستها «دراز کردن این دست» بسیار آسان بود، چون ادعا داشتند، دارای ارتش قدرتمندی هستند که توان مقابله با سرسختترین ارتشهای جهان عرب را دارد، به همین دلیل طرح «به فراموشی سپردن گذشته» را به شیوه خاص خود مطرح کرد، بیانکه ذرهای از حق و حقوق غصب شده فلسطینیان و اعراب را به آنها بازگرداند.
اما امروز و از زمان پیروزی جنگ ژوئن 2006 گویی پایان و فرجام رژیم صهیونیستی هر روز به ما نزدیکتر میشود و هم اکنون بیش از هر زمان دیگری پوشالی بودن قدرت رژیم صهیونیستی برما به اثبات رسیده است.
امروز رژیم صهیونیستی از رویارویی با فلسطینیان و اعراب واهمه دارد، چون به خوبی میداند، در پس این رویارویی شکست و ناکامی صهیونیستها قرار دارد. ژوئیه 2006 بزرگترین موفقیتی بود که مقاومت فلسطینی و اعراب به دست آوردند و سرآغاز موفقیتی بزرگ برای مقاومت شد تا با آن سیلی بزرگی به گوش رژیمهای عربی و غربی بزند و هم اکنون که از مقاومت فلسطینی نا امید شدهاند، تمام تلاشهای خود را به کار بستهاند تا سوریه حامی مقاومت را به زانو درآورند، اما تاکنون جز ناکامی و موفقیت با خود توشهای به همراه نبردهاند و این را هم باید از برکات پیروزی مقاومت در سال 2006 به شمار آورد تا پس از پیروزی زنجیرهای 2008 و 2012 شاهد باشیم.
انتهای پیام/#