اولین روایتگری پدر از چگونگی شهادت محمود ۱۵ ساله
خبرگزاری تسنیم : پدر شهید مهاجر میگوید دوست محمود میگفت با هر خشابی که میکشید با صدای بلند فریاد می زد "یا اباعبدالله(ع) ببین دارم دشمنات رو میکشم."
مجتبی مهاجر، پدر شهید محمود مهاجر در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در خصوص نحوه شهادت فرزندش گفت: پس از عملیات کربلای 8 و با گذشت بیش از 45 روز از محمودمان خبری نشد و با پایگاه ابوذر که محمود را از آنجا به جبهه اعزام کرده بودند، تماس گرفتم و پرسیدم که " آیا از محمود من خبری دارید؟ که آن ها هم گفتند او مفقود الاثر شده است."
مهاجردر حالیکه با گریه این وقایع را تعرف میکرد، ادامه داد: حضوری به پایگاه ابوذر رفتم و آدرس تعدادی از همرزمان محمود را گرفتم و سراغ یکی از آنها که جوانی هم سن و سال محمود بود رفتم. علی صالحی نوجوان همرزم محمود بود. وقتی پیش او رفتم قبل از آنکه خودم را معرفی کنم او مرا شناخت و از من پرسید "شما پدر محمود مهاجر هستید؟" مجروح بود و چشمش آسیب دیده بود.
پدر شهید مهاجر روایت شهادت فرزندش به نقل از علی صالحی که یک چشمش را در همان عملیات کربلای 8 از دست داده بود، اینگونه ادامه داد که علی صالحی به من گفت که "حاجی! دنبال محمودت نگرد او حتی یک درصد هم احتمال ندارد که اسیر شده باشد. محمود فرمانده ما 22 نفر بود و با او 4 خاکریز دشمن را گرفتیم. او خیلی شجاع بود و با هر خشابی که میکشید با صدای بلند فریاد می زد "یا اباعبدالله(ع) شاهد باش دارم دشمنات رو میکشم." او انقدر جلو رفت که در نهایت مقابل ما صفی وسیع از تانکهای دشمن قرار گرفته بود همانجا یک ترکش به چشم من خورد و با دستور محمود به عقب برگشتم اما محمود پشت یک لودر نیم سوخته سنگر گرفته بود و نیروهای دشمن را هدف قرار می داد."
مجتبی مهاجر در خصوص نحوه اعزام فرزندش به جبهه گفت: پس از آنکه احمد فرزند بزرگترم را از عملیات کربلای 5 و با عارضه شیمیایی به خانه برگرداندند عزم محمود برای اعزام به جبههها بیشتر شده بود. اصالت ما زنجانی است. مدتی بعد یک مدرسه در زنجان مورد هدف راکتهای دشمن قرار گرفت و 500 کودک در جریان این حمله قطعه قطعه شدند. محمود از این واقعه خیلی ناراحت شد و پیش من آمد و گفت: "اگر به جبهه نروم فردا هم میآیند و مدرسه ما را مورد هدف قرار میدهند." من رضایت دادم که اگر میخواهد برود.
وی افزود: محمود صبح زود کیف مدرسهاش را برای اینکه مادرش متوجه اعزام او نشود همراه خود برد و در زیرزمین خانه آن را گذاشت و رفت. پس از آنکه به پایگاه اعزام به جبهه رسید به او گفتند که سنش کم است و نمیتواند به جبهه برود. او هم همان موقع برگشت به خانه و شناسنامه احمد را دستکاری کرد و نام خودش را نوشت. به مسجد رفته بود و به مسئول آنجا گفته بود که ببخشید شناسنامه را اشتباهی آورده بودم این شناسنامه من است و این چنین به جبهه اعزام شد.
پدر محمود میگفت: او دوره آموزشی را در پادگانی حوالی بهشت زهرا(س) که این روزها نزدیک اتوبان تهران-قم است، طی کرد و بعد از گذشت قریب 40 روز به منطقه رفت. همان سال 8 روز قبل از عید به خاطر لو رفتن عملیات به خانه آمد و اعزام بعدی شهید شد و خبر مفقودالأثری اش را به من دادند.
شهید محمود مهاجر متولد 1350 استان زنجان است. وی در سن 15 سالگی و در عملیات کربلای 8 سال 65 به شهادت رسیده است. طبق اعلام کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، پیکر پاک 80 شهید دفاع مقدس در تهران تشییع میشود و شهید محمود مهاجر یکی از 12 شهید شناسایی شده از این 80 شهید است که 26 سال مفقود بوده است.
روز گذشته جمعی از بچه محلهای جدید محمود که اگر میبود امروز غریب به 41 سال سن داشت -محله تختی- برای اعلام خبر بازگشت پیکر او راهی منزل شده و ماجرا را برای مادر و پدرش شرح دادند. اما مادرش انگار میدانست مهمان دارد. با پدرش تماس گرفت و از او خواست که به منزل بیاید. می گفت خبرهایی شده است. خبر را که یواش یواش به پدر و مادر میگفتند سرشان را بلند میکردند و آه میکشیدند. اشکهایشان یواش یواش سرازیر شده بود. سر زبانشان باز شده بود و از دوری اش میگفتند. مادر کفن محمود را آورده بود و به چشمانش میکشید. قاب عکسش را در آغوشش میفشرد.
محمود نوجوان وصیتنامه هم نوشته بود، در بخشی از وصیت نامهاش خطاب به والدینش گفته بود که به شهادت او افتخار کنند چراکه در فردای قیامت مقابل حضرت زهرا(س) رو سفید هستند و میتوانند بگویند که هدیه کوچکی را در راه امام حسین(ع) تقدیم کردهاند.
انتهای پیام/