از طرف من به نیازمندان صدقه بدهند/ حرام است این مطلب را به کسی بگوئید


خبرگزاری تسنیم :حاج‌‌آقا مجتبی تهرانی، از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) ، شب گذشته در سن ۷۵ سالگی در حوزه‌ علمیه‌‌ تهران دار فانی را وداع گفت.

به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از پایگاه تبیینی وتحلیلی جریان شناسی دیدبان،آیت‌‌الله‌‌ حاج‌‌آقا مجتبی تهرانی، که از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) بودند شب گذشته در سن 75 سالگی و با بیش از 30 سال کرسی دروس اسلامی در حوزه‌ علمیه‌‌ تهران دار فانی را وداع گفت.

آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1316 ه.ش در خانواده‏ای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد.

پدر ایشان مرحوم آیت‏الله میرزا عبدالعلی تهرانی،از شاگردان مرحوم حاج‌شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و راهنمایی سالکان الی‏الله‏تعالی اهتمام ویژه داشت.

 

 

وی طبق رسم تمامی خاندان‌های علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نمود و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوق‌العاده‌ای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدّت چهار سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علی‌بن‏موسی الرّضا(ع)مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجسته‌ای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیّع را به‌سوی خود جذب می‌کرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند.

 

اساتید و سوابق تحصیلی

رأفت و توجه فراوانی به طلاب دارند. همین چند شب پیش و در اوج بیماری و ناراحتی، چندبار با نگرانی از پرداخت شهریه طلاب سوال می کردند و سفارش می فرمودند. به ارتقای سطح علمی شاگردان بسیار تقید دارند؛ به گونه ای که معروف است کسانی باید به درس خارج ایشان بروند که یکبار درس خارج رفته باشند! حتی برخی از بزرگان می فرمودند که ایشان در اخلاق هم درس خارج اخلاق می دهند و حق هم همین است. چندین بار به ایشان عرض کرده ام که کسانی خواهش می کنند سطح مباحث را پایین بیاورید. ایشان با لبخند و مهربانی می فرمودند: بگویید آنها سطح خود را بالا بیاورند.مهدی کلهر برادر آیت الله تهرانی درباره آرزوی استاد آقا مجتبی تهرانی گفت: آن چیزی که در  مورد روزهای خاطر آیت الله تهرانی جلب نظر می‌کرد علاقه بی‌حدوحصر ایشان به اهل بیت بود. به طوری که در روزهای آخر زندگی لحظه ‌ای از یاد اهل بیت غافل نبودندمهدی کلهر به نقل از خواهر آیت‌الله تهرانی میگوید: حضرت آیت الله دفعاتی به خواهرشان گفته بودند که دوست دارند در ایام اربعین به دیدار باری‌تعال بشتابند و سرور و مولای خودشان را در آن روز ملاقات کنند.مهدی کلهر این علاقه خاص به اهل بیت را خانوادگی می ‌داند و می گوید هم آیت الله مرتضی تهرانی برادر ایشان و  هم حاج آقا عبدالعلی تهرانی پدربزرگوار خانواده در محبت و علاقه به اهل بیت عصمت و طهارت زبانزد هستند.مهدی کلهر زمان فوت آیت الله تهرانی را بین ساعت یک و دو بامداد اعلام کرد و علت آن را عوارض همان بیماری قدیمی ایشان دانست.
این عالم وارسته با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به‏سرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیت‌الله‏العظمی بروجردی،آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و مرحوم علّامه طباطبایی راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّم‌له همین نکته کافی است که به فرمودة خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائل‌الشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند.

ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجة رفیع اجتهاد رسیده و به‌زودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، به‌اندازه‌ای بود که حضرت امام به طلبة خوش‌فکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشته‌جات درس بیعشان را جمع‌آوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمة حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.خصوصیات و زوایای اخلاقی استاد از زبان شاگرد وی
آشنایی با حضرت استاد 15 دی ماه سال 1361 بود که برای نخستین بار توفیق دیدار و حضور در مجلس نورانی درس اخلاق این استاد بزرگوار را پیدا کردم و الحق که «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی». در آن روزها نوجوانی بودم که مشتاقانه این جا و آن‌جا به دنبال استادی می‌گشتم تا مرا از چشمه زلال معارف قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام سیراب کند. هر کس نشانه‌ای می‌داد، بی‌درنگ می‌رفتم و می‌دیدم. بهره‌های فراوانی هم از عزیزان متعددی بردم که وامدار و سپاس‌گزار همه آن‌ها بوده و هستم، امّا هنگامی که در آن چهارشنبه سرنوشت ساز توفیق رفیق راه شد و به محضر ایشان راه یافتم، گمشده خود را پیدا کردم و به لطف خدا از آن روز تا کنون از این نعمت بی‌بدیل بهره‌مند بودم؛ از جلسات درس اخلاق و تفسیر گرفته تا سال 1372 که افتخار درک درس خارج فقه و اصول معظم‌له نصیب من شد، و تا سال‌ها بعد که با حسن‌ظن و محبت پدرانه ایشان نعمت تمام شد و به درس‌های خصوصی هم راه پیدا کردم... حالا هم سخت چشم به راهم که این پیر میدان‌دار علم و اخلاق از بستر بیماری برخیزد و هم‌چنان به نورافشانی بپردازد. همین چند ماه وقفه‌ای هم که پیدا شد، خیلی خسارت‌بار و دردآور بوده است و مدام این غزل حافظ را زمزمه می‌کنم که:

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهـــان و آخر کار دلبــــری برگزیـده‌ام که مپرس

آن‌چنان در هوای خــاک درش مـی‌رود آب دیـــده‌ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش سخنــــانی شنیده‌ام که مپرس

بی‌تو در کلــبه گــدایی خویش رنج‌هایی کشیـــده‌ام که مپرس

مهمترین خصوصیات ایشان


با این حال و اوضاع، و با عجله‌ای که هست نمی‌توانم تصویر درستی از خصوصیات تدریس ایشان ارائه کنم. اجمالاً عرض می‌کنم که اولاً نظم و تقید حضرت ایشان مثال زدنی است. در همه این سال‌ها که نمی‌دانم چند هزار جلسه در خدمت ایشان بوده‌ام، و خوشبختانه غالب آن‌ها را هم نوشته‌ام، حتی یک‌بار تاخیر و غیبت را به یاد ندارم. احترام زیادی برای درس و شاگردان قائل هستند. بسیار اتفاق افتاده که با تزریق آمپول و در نهایت درد و رنج خود را به درس رسانده‌اند و یا با چه مشکلاتی خود را مثلاً از مشهد شبانه به تهران رسانده‌اند تا سر وقت بر سر درس حاضر شوند. مجموعه این‌ها خاطرات درس‌آموزی می‌شود.

 

 

ثانیاً دقت نظر معظم‌له مثال‌زدنی است. هیچ‌گاه بدون مطالعات عمیق و وسیع قبلی و بدون آمادگی در درس حاضر نمی‌شود. مطلب تکراری ندارند و از تتبع آرای بزرگان کم نمی‌گذارند. نقدهای عملی فراوان دارند، امّا هیچ‌گاه جانب حرمت دیگران را فروگذار نکرده‌اند. ثانیاً اهتمام والایی به رجال و فقه الحدیث دارند و من کمتر نظیری برای این سراغ دارم. نکته دیگری که تأکید بر آن دارند، تعمّد و همت بالا برای زنده‌نگه‌داشتن مکتب فقهی و اصولی استاد بزرگوارشان، حضرت امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه، از خود نشان داده‌اند. سخت به ایشان عشق می‌ورزند و احیاگر مکتب ایشان در حوزه تهران هستند. در این سال‌های اخیر حتی متواضعانه و کریمانه پیشنهاد مرا پذیرفتند و محور بحث خود را به تحریرالوسیله امام (ره) تغییر دادند تا شرح ناتمام آیه‌الله فاضل لنکرانی (قدس‌سره)بر این کتاب به اتمام برسد.
امیدوارم به دعای مؤمنان نیت بزرگ ایشان محقق گردد.

تاثیرگذاری اخلاقی استاد روی شاگردان و مخاطبان


همین‌ مختصر هم که از اخلاق و منش و روش تدریس ایشان عرض کردم، برای اهل فن آشکار می‌کند که چه تأثیری بر شاگردان خود داشته و دارند. مخاطب ایشان، اگر صخره صمّاء هم باشد، در برابر قطره‌قطره آب حیاتی که از فیوضات ایشان می‌بارد، تأثیر می‌پذیرد. شاگرد‌ها هم غالباً دقیق، کوشا، منظم و متخلق هستند. «غالب» هم که می گویم چون برخی از آن‌ها را نمی‌شناسم و ضمناً کار امثال من نباید به حساب ایشان نوشته شود.

 

 

 

 

اندیشه و منش استاد در زمینه اجتماعی و سیاسی

 

همه ابعاد وجودی استاد عظیم الشان ما ناشناخته است، اما ابعاد اجتماعی و سیاسی ایشان، جز برای اخصّ خواص، ناشناخته تر است. این خودش باب وسیعی است که انشاالله جداگانه باید راجع به آن صحبت کنیم.

 

 


ایشان اصرار داشتند که گمنام و ناشناخته باقی بمانند و برخی اقدامات منحصر به فرد و سرنوشت ساز قبل و بعد از انقلاب دارند که کمتر کسانی مطلع هستند. اما همه اینها را به عنوان وظیفه شرعی انجام داده اند و مایل نبودند اطلاع رسانی شود.


آینده نگری و شناخت عمیق افراد و روابط آنها از خصوصیاتی است که به این اندازه در کسی ندیده ام و از کرامات و خصایص حضرت ایشان است. گاهی حوادثی را از ده سال قبل پیش بینی می کردند و هشدار می دادند. تحولات جهانی را با دقت دنبال می کنند؛ و حتی گاهی به برخی اخبار ورزشی مربوط به خارج از کشور واکنش هایی نشان می دادند که حیرت انگیز است.


فتوا و مهمتر از آن رفتار صریح ایشان در وجوب حفظ نظام و تقویت آن مشهود همگان است؛ در حالیکه از کمترین خیرخواهی و راهنمایی هم فروگذار نمی کنند و این درس بزرگی برای همه است که امیدوارم اجازه دهند موقعی مورد گفتگو قرار گیرد.

 


خاطره ای از استاد


می توانید حدس بزنید که انتخاب یک خاطره از ایشان چقدر برای من دشوار است. دنیایی گفتنی و ناگفتنی از این دریای فضیلت و دانش هست که به دلیل همان روحیه خاصی که گفتم اجازه نداده اند کمتر کسی از آن اطلاع پیدا کند. بالاتر اینکه بارها شده که اگر مثلا و به صورت اتفاقی از چیزی اطلاع پیدا کرده ام، مرا صدا زده و صریحاً فرموده اند: حرام است این مطلب را به کسی بگوئید.


ایشان حقیقتاً «جهانی است بنشسته در گوشه ای» و «دعای گوشه نشینان بلا بگرداند». چند شب پیش در بیمارستان به ایشان عرض کردم که همه ما و مریدان شما محتاج دعا هستیم. پزشکان هم خواسته اند که من این را به شما عرض کنم. فرمودند من همیشه همه آنها و شما را دعا می کنم و البته من هم به دعای مردم نیاز مندم. مرا همین دعاهای مردم نگهداشته است. در همان حال باز به فکر مشکلات اقتصادی مردم و گرانی ها بودند و دستور دادند که بگوئید از طرف من به نیازمندان صدقه بدهند.

 

 

 

توصیه‌های آقا مجتبی تهرانی

«حیا» آن ودیعه الهی و غریزه انسانیه است که انسان را از اعمال زشت باز می‏دارد؛ یعنی چه قبل از عمل که انسان عمل را تصویر می‏کند و چه بعد از عمل، حیا نقش بازدارندگی دارد. به این معنا که روح وقتی با یک عمل زشت روبرو می‏شود و وقتی که عمل زشت را تصویر می‎کند، منفعل و منکسر می‎شود و همین حالت موجب بازدارندگی او است و بعد از عمل هم، این حالت بازدارندگی نسبت به تکرار آن عمل زشت پیدا می‎شود.


حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده و گاهی «حیاء من الملائکه» می‏باشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند. گاهی «حیاء من اولیاء الله» است. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن و شرم کردن.

 

 

در باب «حیاء من الله» ما یک بحث معرفتی داریم و یک بحث تربیتی. در مورد بحث تربیتی، ما روایات متعددی داریم که «حیا من الله» را در روابط گوناگون مطرح می‎فرمایند. یعنی این که انسان باید با توجه به این روابط حیاء داشته باش

 

1. خدا می‏ بیند!


یک دسته از روایات هست که «اصل ناظر بودن خداوند» را مطرح می‎کنند. انسان در «حیاء من الخلق» از این شرمش می‎آید که عمل زشت را در دیدگاه غیر انجام دهد. حالا اگر یک ذره معرفتش بالاتر باشد، در دیدگاه فرشتگانی که او را می‎بینند و اعمالش را ثبت و ضبط می‎کنند، نیز حیا می‎کند. دسته اول روایات، «حیا من الله» را در همین رابطه مطرح می‎کنند که خداوند به اعمال تو ناظر است، تو در دیدگاه خدا هستی، این کار را که می‎کنی باید از خدا شرمت بیاید.

از خدا خجالت بکش و معصیت نکن!


حالا من به عنوان نمونه چند روایت می‎خوانم که بعضی‎هایشان هم اشاره به آیات قرآن دارد. روایت اول از حضرت زین‎العابدین(ص) است که می‎فرماید: «خف الله عز و جل لقدرته علیک» از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است. این‎طور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن. خیال نکن می‎توانی از عذابی که وعده‎ کرده است فرار کنی. بعد دارد «و استح منه لقربه منک» از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است. این روایت اشاره به همین معنا است که خدا ناظر است.

تو مرا نمی‌‏بینی ولی من!


در آیه شریفه هم می‎فرماید «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى‏» در آیات دیگری هم اشاره به قُرب و نزدیکی دارد، مثلا می‎فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَری» یا «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» شماها نمی‎بینید ولی ما به او نزدیک‏‌تر از شما هستیم. تو کور هستی و چشم باطنت کور است و مرا نمی‎بینی ولی من که می‎بینم که چه کار داری می‎کنی.

گریه شدید محبوب‏‌ترین بنده خدا


در سوره یونس در آیه‎ای هست «وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» هیچ ‎کاری نیست که شما انجام دهید مگر اینکه ما آن را می‎بینیم. کارهایتان در مرئی و منظر ما است و ما داریم می‎بینیم. من نمی‎خواهم بحث تفسیری کنم، ولی این را بگویم که «عمل» در اینجا اطلاق دارد، یعنی هم اعمال درونی‎ات را می‎گیرد و هم اعمال بیرونی‎ات را می‎گیرد. من بعد می‎رسم که شهود خدا هم سرّ انسان را در بر می‎گیرد و هم علن او را می‎گیرد. هرچه را که او انجام دهد، خدا می‏‌بیند. «ما من عملٍ» استثنا ندارد. همه را می‎گیرد.


در ذیل این آیه روایتی آمد که است که «کان رسول‎الله(ص) اذا قرأ هذه الآیه بکی بکاءً شدیدا» پیغمبر اکرم وقتی به قرائت این آیه می‎رسید، به شدت گریه می‎کرد. این آیه خودش خیلی روشن است. اینها یک دسته از روایت در باب «حیاء من الله» است که عرض کردم به آیات هم اشاره دارد و جنبه‎های اعتقادی دارد و هم ریشه‎های ایمانی و درونی دارد.


2. خدا سِرّ و عَلَنت را می‏‌بیند!


یک دسته دیگر روایاتی هستند که به چگونگی قُرب خداوند اشاره می‎کند که من هم الآن به آن اشاره کردم و از اطلاق آیه آن را گرفتم. قُرب خداوند سرّ و علن ندارد. حیاء از مردم در جایی است که در منظر مردم باشد، ولی در خفا چه؟ آنجا کسی نیست. اما در باب خدا، اشتباه نکنید! حیای از او مثل «حیاء من الخلق» نیست. اشتباه نکنید! روایت از امام هفتم(علیه‎السلام) است «فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُم‏» خیلی روشن است. از خدا در سرّتان خجالت بکشید، همان‎طور که در علن از مردم خجالت می کشید! همه کار را جلوی مردم نمی‏کنید، در برابر خدا هم همین‏طور باشید.

«بزرگی ناظر» و «همراهی او» دلیل حیا
یک دسته‎ای از روایات هم در باب «حیاء من الله تعالی» اینها هستند که من دسته‎بندی‏ کردم. اینها خودشان دو جهت دارند که بحثش مفصّل است؛ یک، در ارتباط با جایگاه خدا نزد انسان است و دو، در ارتباط با نحوه برخورد خدا با انسان است. ما در باب اعمال میان انسان‏ها فرق می‎گذاریم «حیاء من الخلق» متناسب با افراد مختلف است. من تعبیر ساده می‏کنم و سطح مطلب را پایین می‏آورم؛ مثلاً ما از بعضی‎ها به خاطر جایگاهشان، خیلی شرم نمی‏ کنیم. چون جایگاه زیاد مهمّی برایشان نمی‎بینیم.


مثلاً می‏گوییم فلانی خودمانی است. حالا چون جلوی او رو در بایستی نداریم، ـ‎نعوذ بالله‎ـ چه بسا کارهایی انجام دهیم که درست نبوده و حاضر نیستیم جلوی همه آن کارها را انجام دهیم و اگر شخص بزرگی حاضر باشد که ما با او رو در بایستی داشته باشیم این کار را نمی‎کنم. اینها همه‎اش مربوط به حیاء بوده و نسبت به ناظر است.

امّا در مورد دیگر حیاء به خاطر جایگاه نیست بلکه به خاطر برخورد با او است. مثلاً کسی که تنها گاهی اوقات چشممان به هم می‎افتد و او را می‎بینیم، با کسی که هر روز و هر شب با او برخورد می‎کنیم، چشم‎مان در چشمش می‎افتد، فرق دارد. آدم از این فرد خجالت می‎کشد. در مورد اوّلی شاید بگوییم: فلانی رفت دنبال کارش! شاید کلاه‎مان هم پیش او نیافتد و دیگر همدیگر را نبینیم و ... امّا کسی که همیشه همراه آدم است، فرق می‏کند و انسان از او شرم می‏کند. ما میان این دو نفر فرق می‎گذاریم.

نحوه حیاء از خداوند

در بخشی از روایاتِ ما این مسأله مطرح است که حیای بندگان از خداوند، هم از نظر جایگاه و هم از نظر برخورد، از این سنخ باشد. یعنی مانند جایگاه کسانی که پیش شما شایستگی دارند، نه کسانی که ـ‎نعوذ بالله‎ـ سطحشان خیلی پایین است. نگاهتان به جایگاه خدا، مانند نگاه به جایگاه افراد شایسته باشد. خود ما هم این‎گونه هستیم که وقتی با افراد بزرگی رو به رو می‎شویم، خودمان را جمع و جور می‎کنیم، که نکند یک وقت حتی اشتباهاً خلافی از ما سر بزند!


حال اگر فرد شایسته بود و بعد هم هر روز آدم با او سر و کار داشته باشد، خیلی مراقبت بیشتر می‏شود. آدم از او شرم می‎کند که عمل بدی در مرئَی و منظر او کند. در یک روایتی داریم از پیغمبر اکرم که دارد؛ «قال رسول‎الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) : اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْیَاءَکَ مِنْ صَالِحِی جِیرَانِک‏» حضرت دو کلمه را کنار هم گذاشته است که اوّلی به یک مطلب اشاره داشته و دومی هم مطلب دیگری را بیان می‏کند. ایشان می‏فرماید: از خدا خجالت بکش، همانطور که از همسایه‎ای که جایگاه رفیعی نزد تو دارد و از شایستگان است خجالت می‏کشی!

گاهی انسان همسایه‎ای دارد که ‎ـ‎نعوذ بالله‎ـ بدتر از خودش است؛ لذا جایگاهی ندارد و حیاء از او معنا ندارد. نه! گاهی اوقات همسایه، آدم بزرگ و شایسته‎ای است، از صلحا و نیکان است. یک انسان صالح که همسایه است و هر روز و هر شب، چشمم به چشمش می‎افتد، انسان چگونه از او حیاء می‏کند!؟
حضرت چه قدر سطح مطلب را پایین آورده است تا شاید ما از خدا خجالت بکشیم. همان‎طور که از همسایه شایسته‎ات خجالت می‎کشی و جلوی روی او هر کاری را انجام نمی‎دهی، از خدا هم خجالت بکش! البته این‎طور نیست که حضرت فقط بفرمایند از خدا خجالت بکشید! نه مطلب ادامه دارد و من همین‎طور گام به گام پیش می‎روم.


بالاترین نوع حیا


دسته‎ای از روایات نقش ارزشیِ «حیاء من الله» را بیان می‎کنند که آنها را بعداً می‎گویم، چون یک بحث مستقل در این رابطه ـ‏ان‏شاءالله‏ـ خواهم داشت. یک تقسیم‎بندی راجع به همین مسأله ارزشی است که مثلاً از علی(علیه‎السلام) هست که «أفضل الحیاء استحیاؤک من الله‏» با فضیلت‎ترین حیاها حیای از خداوند است. چرایش را بعداً می‏ گویم.

اثر حیای از خداوند
یک دسته‎ از روایات هست که اثر مترتّب بر «حیاء من الله» را بیان می‏کند. روایت از علی(علیه‎السلام) است که فرمودند: «الحیاء من الله یمحو کثیراً من الخطایا» این هم توضیح می‎خواهد که من بعداً توضیح می‏دهم. من الآن خواستم فقط دسته‎بندی روایات را بگویم.


حق حیاء از خداوند

اینها مقدمه بود برای مطلبی که در آخر جلسه گذشته مطرح کردم. حالا سراغ بحث خودم می‎آیم که ما در روایات متعدّده داریم که «استحیوا من الله حق الحیاء»این روایت از پیغمبر اکرم است که از خداوند آنگونه که حق حیاء است، حیاء کنید! حق حیاء از خدا یعنی چه؟
در روایت دیگری آمده است: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاء» یا روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که به ابی‎ذر فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ! » بعد حضرت: پس سه کار کن که آخرین آن، این بود که «وَ اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»همچنین روایت دیگری بود که شخص دیگری همین مطلب را داشت که حضرت پرسیدند: «أ کلکم یحب أن یدخل الجنة؟ قالوا: نعم یا رسول الله!» حضرت هم همان مطالبی را که در روایت ابی‎ذر بود فرمودند و سومین مطلب این بود که «و استحیوا من الله حق الحیاء»در همه این روایت‏ها یک حقی آمده است. منظور از این چیست؟

من این مقدّمات را گفتم تا بفهمید که حق حیاء یعنی چه. حالا دقت کنید که حق حیا، آن‎طور که سزاوار است، با آن مقدّماتی که گفتم یعنی چه. ما الآن مورد به مورد پیش می‎رویم.


خداوند، ناظری که هیچ چیز از او پوشیده نیست!

یک؛ خداوند ناظری است که جدا نشدنی است؛ یعنی هیچ‏گاه از من جدا نمی‎شود. او نزدیکی به من است که نزدیک‎تر از او نیست. بزرگی است که بزرگ‎تر از او نیست. مطّلعی بر من است که مطّلع‎تر از او نیست. به تمام شراشر وجود من احاطه دارد؛ از درون و بیرون. مطلعی است که سرّ و علن برای او معنا ندارد.


بعداً ان‏شاءالله می‎رسم که در یک تقسیم‎بندی نسبت به خود اعمال، ما یک قبائح عقلیّه داریم، یک قبائح شرعیّه داریم و یک قبائح عرفیّه متشرعه داریم. اینها سه چیز جدا است. قبایح عقلیّه مربوط به عقل عملی است، شرعیّه مربوط به احکام شرعی است و عرفیّۀ متشرعه مربوط به افراد متدیّن است که آنها این کار را زشت می‎دانند.

حق حیاء یعنی حیاء از تمام زشتی‏‌ها

حق حیاء این است که انسان در هر سه رابطه از خدا خجالت بکشد. چه عملت قُبح عقلی داشته باشد، چه قُبح شرعی داشته باشد، چه قُبح عرفی در محیط متشرعه داشته باشد و بالأخره حق حیاء این‎طور است که اگر بخواهیم به طور مطلق بگوییم نسبت به «جمیع قبائح» است.
خود ما همین‎طوری هستیم که با این مقدّماتی که من گفتم باید این‏طور از خداوند حیاء داشته باشیم. نتیجه این مقدّمات همین می‎شود. من مطلبی را از خودم تحمیل نکردم. عمده این است که باید ببینی ناظر بودن خدا چه وسعتی دارد، تا بفهمی حق حیاء چیست؟ هر حرکت قبیحی نسبت به این سه محیط، چه درونی و چه بیرونی از انسان سر بزند، بر خلاف حیاء است.

 


انسان باحیاء حتی «فکر گناه» هم نمی‏‌کند!

از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد. آیه‏‌اش را خواندم. یادت نرود که هیچ عملی نیست که ما آن را شهود می‎کنیم. اینها همه مقدّمه «حق حیاء» بود و چون من در جلسه گذشته گفتم که بعداً درباره حق حیاء صحبت می‏کنم اینها را گفتم.


تو باید چنین خدایی را قبول داشته باشی! این حرف من نیست، کلام الله است. من از خودم نگفتم، آیات قرآن این چنین می‏گوید و قابل انکار هم نیست. تازه من گفتم که بحث معرفتی نکردم. آن خودش بحث دیگری است که در جای خودش می‏گوییم درجاتی دارد و... بحث ما خیلی عرفی بود. یک بحث تربیتی و عرفی کردم که همه متوجّه شوند.

این که روایات متعدّده می‏فرماید: از خدا خجالت بکشید آن‎طور که سزاوار است! یعنی این مطلب که گفتم. هرکس سزاوار یک نوع شرم کردن و یک‎طور خجالت کشیدن است. آن‎طور که سزاوار است انسان از خدا خجالت بکشد این است که در روابط گوناگون هر نوع عمل قبیحی را انجام ندهد.
«استحیوا من الله حق الحیاء» نه یک روایت نه دو روایت، آنهایی که اهلش هستند بروند مراجعه کنند! ببینید چه قدر پیغمبر اکرم روی آن تأکید کرده است. چه جنبه‎های شخصی و چه عمومی! من همه اینها را در جلسه گذشته گفتم. «استحیوا من الله حق الحیاء»

منبع: مشرق نیوز

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم : انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.