شهادت مصطفی احمدی روشن
خبرگزاری تسنیم : شهید احمدی روشن صبح چهار شنبه ۲۱ دی ماه ۹۰ بر اثر انفجار یک بمب مغناطیسی در خودروی خود در میدان کتابی ابتدای خیابان گل نبی تهران بدست عوامل استکبار به شهادت رسید.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ، به نقل از راسخون مناسبت های تقویم امروز به شرح ذیل است:
رحلت عالم مجاهد و متفکر بزرگ مسلمان آیت اللَّه "شیخ محمد مهدی شمس الدین" (1379 ش)
متفکر و اندیشمند بزرگ مسلمان، آیتاللَّه شیخ محمد مهدی شمس الدین، در نیمه شعبان سال 1353 ق برابر با 1312ش در نجف اشرف به دنیا آمد. وی پس از دوران کودکی، مقدمات علوم دینی را فراگرفت و پس از پشت سرگذاشتن سطوح عالیه، در درس خارج حضرات آیات: سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خویی به مقامات بالای علمی دست یافت. شیخ محمد مهدی شمس الدین همزمان با تحصیل به تدریس و تألیف نیز میپرداخت و با قلم شیوایش، در بسیاری از مجلات علمی و ادبی نجف مقالاتی نگاشت. او همچنین در تأسیس مؤسسه مُنتدی النّشر در راستای گسترش فرهنگ اسلامی شرکت داشت و در دانشکده فقهِ نجف نیز به تدریس مشغول بود. شیخ محمد مهدی شمسالدین در 36 سالگی برای یاری مردم لبنان راهی این کشور شد و با کمک امام موسی صدر، بنیادها و مؤسسات خیریه و علمی متعددی پایهگذاری کرد. ایشان بعدها به عنوان نایب رییس و سپس رییس مجلس اعلای شیعیان لبنان برگزیده شد و منشأ خدمات مفیدی برای مردم گردید. آیتاللَّه شیخ محمد مهدی شمسالدین، یکی از مردان نادری بود که علم و فقاهت را با جهاد و استقامت درهم آمیخته بود. وی ضمن آگاهی از علوم دینی، در عرصه پیکار با زورگویان و غاصبان صهیونیستی پیشگام بود و در عین حال از انقلاب اسلامی ایران به رهبری خمینی کبیر حمایت میکرد. از این متفکر مسلمان آثار متعددی بر جای مانده که ثورة الحسین، انصار الحسین، شرح عهد الاشتر و الغدیر و... از آن جملهاند. آن مرد بزرگ سرانجام در 21 دی ماه 1379 ش برابر با نیمه شوال 1421 ق در 67 سالگی بدرود حیات گفت و در مسجد امام صادق(ع) که توسط معظم له در بیروت تأسیس شده بود به خاک سپرده شد.
شهادت شهید على اسدالله زاده هروى (1359ش)
شهید على اسداللهزاده هروى در چهاردهم مهرماه سال 1328ش در مشهد چشم به جهان هستی گشود. در روز جمعه - که مصادف با تولد حضرت فاطمه (س) بود - در بیمارستان امام رضا (ع) متولد شد. نامش را على گذاشتند. پدر به نقل از مادرش مىگوید: «من دوست داشتم رسول بگذارم، ولى پرستارها اسم او را على گذاشتند.» در کودکى چالاک و پر از جنب و جوش بود. هفتهاى دوبار در منزلشان دوره قرآن بود. دوره ابتدایى را در مدرسه حوض امیر و دوره متوسطه را در مدرسه حاجآقاتقى بزرگ در رشته طبیعى ادامه داد ولى دپیلمش را نگرفت. اهل ورزش بود. به ورزش باستانى و شنا مىپرداخت. در کارهاى خانه به مادرش کمک مىکرد. همچنین، کمک خرج زندگى بود. او با دوستش مغازهاى وقفى اجاره کرده بود و درآمدشان را براى امام حسین (ع) خرج مىکردند. شغلش بافندگى بود. چون رژیم پهلوى را رژیمى آمریکایى میدانست، به سربازى نرفت. به افراد زیادى کمک مىکرد. تعدادى از کارگرانش را داماد کرده بود. براى مستضعفان پارچه تهیه مىکرد. کتابهاى آیتالله دستغیب، شهید مطهرى، دکتر شریعتى و... را مطالعه مىکرد. همچنین کتابهاى تفسیر امام خمینى (ره) و آیتالله آشتیانى را مىخواند و آنها را در کارتنى در زیرزمین پنهان کرده بود تا دست سازمان امنیت - ساواک - نیفتد. در زمان انقلاب در خیابانها شعار مىداد و مدتى در زندان ساواک بود. بر روى دیوارها شعار مىنوشت. بمب دستى درست کرده بود. در جلسات آیتالله خامنهاى و شهید هاشمىنژاد شرکت مىکرد. تنها زمانى که تحت تقیب بود، براى رد گم کردن، ریشش را مىتراشید. به تکثیر و پخش اعلامیه مىپرداخت. کاریکاتور شاه تهیه مىکرد و به شهرستانها مىفرستاد. او با شعارنویسى، به افشاى چهره ننگین رژیم مىپرداخت و در به راه انداختن تظاهرات علیه رژیم هم به سهم خو، نقش مهمى داشت. در سال 1353ش در 24 سالگى با خانم فاطمه اصغرپور پیمان ازدواج بست. مدت زندگى مشترک آنها 6 سال بود. ثمره ازدواج آنها دو پسر است، محمدصادق و ناصر. در زمان شهادتش، فرزند بزرگش 4 ساله و فرزند دیگرش 4 ماهه بود. زمانى که علی به خانه مىآمد در کارهاى خانه، مثل غذا پختن، شستن لباسها و غیره به همسرش کمک مىکرد. به پدر و مادرش بسیار احترام مىگذاشت، مؤدب بود و پاهایش را جلوى آنها دراز نمىکرد. دو زانو مىنشست و براى ورود به اتاق اجازه مىگرفت. زمانى که انقلاب پیروز شد، مىگفت: «حالا آزاد نفس مىکشم، انگار گلویم را گرفته بودند.» با تشکیل بسیج، وارد این نهاد شد و به آموزش نیروهاى بسیجى پرداخت. همچنین با تشکیل کمیته انقلاب اسلامى، در این نهاد به خدمت مشغول شد و با تشکیل سپاه نیز عضو این نهاد مقدس گردید. به نماز شب بسیار اهمیت مىداد. از افراد دورو و منافق بیزار بود. تا جایى که مىتوانست مشکلات مردم را حل مىکرد. محرم راز همه بود. براى عروس و دامادها جهیزیه تهیه مىکرد. مىگفت: «پیرو خط امام باشید. من به نداى هل من ناصر امام خمینى - که همان نداى امام حسین (ع) است - لبیک گفتم.» امام خمینى (ره) را دوست داشت. زمانى که امام خمینى (ره) در تلویزیون صحبت مىکردند، با احترام و دوزانو گوش مىداد. مىگفت: «هرچه امام بگوید، باید عمل شود.» او به دیدار امام (ره) نیز رفته بود و از ایشان خواسته بود که برایش دعا کنند تا به شهادت برسد. امام (ره) نیز گفته بودند: «خداوند اجر شهادت را به شما بدهد.» على بسیار ساده زندگى مىکرد و دیگران را هم به ساده زیستن دعوت مىکرد. او مقلد حضرت امام (ره) بود. با شروع جنگ تحمیلى، به انگیزه دفاع از اسلام و انقلاب به نداى امام عزیزش لبیک گفت و به جبهههاى حق علیه باطل شتافت. در جنگهاى کردستان، گنبد و طبس حضور داشت. براى رضاى خدا به جبهه رفت. مىگفت: «من طاقت ندارم که دشمن در خانه باشد و هر کارى خواست انجام دهد. اگر در خاک ما باشد، دین ما را از بین مىبرد. همانگونه که امام حسین (ع) و امام خمینى فرمودهاند: اگر دین دارید، سرور خودتان هستید. مملکت متعلق به شماست وگرنه زندگى بر شما ننگ است.» در جبهه سیمکشى کرده بود و نوار قرآن را به طرف عراقىها روشن مىکرد. در پشت جبهه، نیروها را آموزش مىداد و نیروها را به جبهه مىبرد. او سریع اسلحه را باز و بست مىکرد. افسران ارتش مىگفتند: «على اسداللهزاده حیف است. او را به خط مقدم نفرستید، باید نیروها را آموزش و تعلیمات جنگى بدهد.» همسر شهید مىگوید: «زمانى که ایشان به جبهه مىرفتند، من بسیار گریه مىکردم. گفت: من نمىروم، ولى در روز قیامت به حضرت زهرا (س) مىگویم که شما نگذاشتید به جبهه بروم. با من بسیار صحبت کرد تا من راضى شدم.» آرزو داشت که در راه حق و در راه خدا کشته شود. و خدا خواست که در راهش شهید شد. بسیار شوخطبع بود و در جبهه، رزمندگان را مىخنداند. به حق و حقیقت احترام مىگذاشت. مىگفت: «دین اسلام را نباید فقط در رفتار و گفتار بدانیم. اسلام دینى روشن است. باید با تمام وجود لمسش کنیم. باید دنبال حق و حقیقت باشیم و به عدالت قضاوت کنیم. باید حق مظلوم را بگیریم.» خواهر شهید به نقل از شهید باهنر مىگوید: «شب قبل از شهادتش براى یادگارى سر دوستانش را تراشید و دوستش هم سر او را اصلاح کرد. گفت: این آخرین دیدار ماست. من در راهى مىروم که سالم برنمىگردم. او آمادگى کامل براى شهادت داشت.» فاطمه اصغرپور به نقل از دوستان شهید، مىگوید: «در بلندىهاى اللهاکبر، در حال دیدهبانى بوده است که از طرف دشمن خمپارهاى مىآید و به سرش اصابت مىکند و به لقاءالله مىپیوندد. همیشه مىگفت: من لیاقت ندارم که شهید شوم، دعا کنید که به شهادت برسم.» آری! على سرانجام در تاریخ بیست و یکم دیماه سال 1359 هجری شمسی در سن سی و یک سالگی به آرزوی دیرینهاش رسید و در شب وفات حضرت امام رضا (ع) در ارتفاعات اللهاکبر بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل گردید. پیکر مطهر شهید على اسداللهزاده هروى پس از حمل به زادگاهش، در صحن مطهر حرم امام هشتم (ع) در مشهد مقدس به خاک سپرده شد.
درگذشت درگذشت استاد ابوالقاسم سحاب (1335ش)
ابوالقاسم سحاب در 19 فروردینماه 1266ش در یک خانواده دهقانی در قریه فم تفرش بهدنیا آمد. در سه سالگی به مکتبخانه آخوند ملاحسین شاهمیری رفت و با استعداد شگرفی که داشت، در مدت کوتاهی دروس مقدماتی را فراگرفت. سپس در محضر دیگر علمای تفرش، شادروانان امامی و سیدعلیاکبر سجادی، به فراگرفتن فقه و اصول و زبانهای عربی و فرانسه اهتمام کرد. او خطی خوش و طبعی روان داشت. ابوالقاسم در 20 سالگی با دخترخالهاش ازدواج کرد. تلاش شبانهروزی این همسر وفادار موجب آسایش و آرامش بیشتر وی در پیشرفتهای علمی و فرهنگی شد. سحاب با کمک رجال تفرش، دبیرلشکر و سناءالدوله، در صد سال پیش مدرسهای دخترانه در تفرش تأسیس کرد. وی در سال 1290ش، با انتقال به تهران و ادامه تحصیل، موفق به تدریس در مدرسه آلیانس گردید. استاد ابوالقاسم سحاب که شغل معلمی را برگزیده بود، به کار تدریس و پژوهش ادامه داد و به استخدام وزارت معارف درآمد. در 1299ش به تقاضای شیخ جلال نهاوندی به ریاست معارف ثلاث (ملایر و نهاوند و تویسرکان) برگزیده شد و در این مأموریت، خدمات ارزندهای به فرهنگ آن منطقه کرد. پس از بازگشت از نهاوند، در دانشسرای عالی و مدارس بزرگ تهران مشغول بهکار شد. این دوره از زندگانی استاد سحاب، بیشتر صرف مطالعه و تألیف آثار ارزشمند وی شد. معاشرت با فرهیحتگان آن زمان از جمله محمدتقی فخر داعی گیلانی، علامه علیاکبر دهخدا، امیر رضوانی، پروفسور محمود حسابی، استاد محیط طباطبایی و... موجب شکوفائی بیشتر او شد و ضمن آغاز فعالیتهای مطبوعاتی، با نگارش مقالات و اشعار برای نشریات داخل و خارج کشور آثار ارزشمندی از خود بهجای گذاشت. استاد سحاب به زبانهای عربی، فرانسه، انگلیسی و آلمانی آشنائی داشت و در اواخر عمر به یادگیری زبان روسی نزد دکتر فاطمه سیاح پرداخت. ترجمههای مقالات و کتب از زبانهای مختلف به فارسی، نشان از تسلط وی به زبانهای بیگانه دارد. از وی بیش از 72 عنوان کتاب که برخی از آنها در چند مجلد تألیف شده، باقی مانده است. از جمله این آثار، زندگانی ائمه: حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (ع)، امام جعفر صادق (ع)، امام جواد (ع)، عسکریین (ع) و دیگر امامان و معصومین (ع) را میتوان نام برد. از دیگر آثار وی، ترجمه کتابهای «تاریخ قرآن»، «فلسفه و اسرار حج»، «تاریخ نقاشی در ایران»، «تاریخ هنر اسلامی» (از زبان عربی)، ترجمه «جغرافیای کارپنتر» در 6 جلد (از انگلیسی)، تألیف کتابهای ارزشمند «فرهنگ خاورشناسان»، «زندگانی شاه عباس کبیر»، «تاریخ مدرسه عالی سپهسالار» را میتوان نام برد. نگارش و ترجمه مقالات بسیار در روزنامهها و مجلات آن زمان از جمله شفق سرخ، گلهای رنگارنگ و نور دانش نیز از دیگر فعالیتهای علمی او بود. استاد سحاب، طبع شعر داشت و اشعاری بهصورت قصیده در موضوعات مختلف از جمله سفر مازندران و یا در مدح ائمه اطهار (ع) سروده است. استاد ابوالقاسم سحاب، سرانجام در تاریخ بیست و یکم دیماه سال 1335 هجری شمسی در سن شصت و نُه سالگی در تهران بدورد حیات گفت و پیکرش را در صحن حرم مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپردند. از جمله کارهای بزرگ استاد، تأسیس مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب در سال 1315ش با همکاری فرزندش عباس سحاب بود که فعالیت گستردهای در زمینه تهیه نقشهها و انتشارات تاریخ و جغرافیا بر عهده دارد.
شهادت مصطفی احمدی روشن (1390 ش)
مصطفی احمدی روشن در 17 شهریور 1358 چشم به جهان گشود. در سال 1377 در رشته مهندسی شیمی وارد دانشگاه صنعتی شریف می شود. وی از بسیجیان فعال بود و در دوران دانشجویی به عنوان معاون فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه شریف فعالیت می نمود. شهید احمدی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بوده است. در سال 1381 در رشته مهندسی شیمی موفق به دریافت مدرک کارشناسی گردید. وی دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می رفته است. این شهید که به عنوان استاد دانشگاه نیز فعالیت می کرد دارای چندین مقاله ISI به زبان های انگلیسی و فارسی بوده است. شهید احمدی روشن عضو هیئت مدیره یکی از شرکت های تامین کالای نیروگاه هسته ای نطنز اصفهان بود که در زمینه تهیه و خرید تجهیزات هسته ای فعالیت داشت. این شهید بزرگوار در هنگام شهادت معاون بازرگانی سایت نطنز بوده است. معاون بازرگانی سایت نطنز شخصی شوخ و باصفا و در عین حال در مدیریت جدی و قاطع بوده است. به گفته دوستان وی، شهید احمدی روشن فردی ولایتمدار، اخلاق مدار و شوخ طبع بود، شهادت آرزوی شهید احمدی روشن بود، او از شهادت نمی ترسید و امروز به آرزویش رسید. شهید احمدی همیشه می گفت دعا کنید تا من شهید شوم و اگر شهید شدید دست من را هم بگیرید. شهید احمدی دارای روحیه بسیجی و جهادی بود. او فردی خاص بود و دشمنان خوب فهمیدند که چه کسی را ترور کنند. وی اهل نماز اول وقت بود. ایشان دارای پشتکار بالا، پرتوان، پرتلاش، پرانرژی و توانمند در عرصه اجرایی و علمی بود. او در خط ولایت و سرسپرده بود، همیشه می گفت دعا کنید مثل ابراهیم مالک اشتر نشوم و مختار را تنها نگذارم. شهید احمدی در راهپیمایی عظیم 9 دی حضور داشت و یک ولایتمدار به معنای واقعی بود، او شیفته رهبر معظم انقلاب اسلامی بود. شهید احمدی روشن صبح چهار شنبه 21 دی ماه 90 بر اثر انفجار یک بمب مغناطیسی در خودروی خود در میدان کتابی ابتدای خیابان گل نبی تهران بدست عوامل استکبار به شهادت رسید. از شهید احمدی روشن یک فرزند به نام "علی" به یادگار مانده است.
رحلت فقیه اصولی "ابوالمعالی کلباسی اصفهانی" (1315 ق)
محمد بن حاج محمد ابراهیم کلباسی، از بزرگان علمای امامیهی اوایل قرن چهاردهم هجری است. وی از نظر علمی، مراتب بلندی داشته و دارای تألیفات بسیاری است. از جمله آثار او میتوان به کتب: شرح کفایهی سبزواری، شرح خطبهی الدمشقیه و الجبر و التَفویض اشاره کرد. وی همچنین دربارهی محدثان بزرگ و طبقات دیگر، کتب مستقلی تألیف کرده است.
درگذشت "صلاح الدین ایوبی" سردار شجاع مسلمان در جنگهای صلیبی (589 ق)
الملک الناصر صلاحالدین یوسف بن أیوب بن شادی بن مروان (به کردی: سهلاحهدین ئهیوبی، Selah'edînê Eyubî) فرمانروای ایوبی و فرمانده مسلمان در جنگهای صلیبی بود.ایوبیان دودمانی کردتباربودند که از 1171 تا 1260/1250م در مصر و سوریه و عراق فرمانروایی کردند. پایتختهای ایشان دمشق و قاهره بود. او در دوران حکومتش سه هدف عمده را دنبال میکرد: استوار ساختن قدرت حکومت برای خود و خاندان ایوبی، سرکوب شیعیان و جنگ با صلیبیون؛ که به هر سه، تا حدود زیادی دست یافت. صلاحالدین در سال 1136 میلادی در تکریت عراق از پدر و مادری کرد به دنیا آمد. خانواده او از پیشینه و تبار کردی و اجدادش از شهر دوین بودند، که در ارمنستان قرون وسطی قرار داشت. پدرش، نجمالدین ایوب، در سال 1139 میلادی از تکریت تبعید شد و به این خاطر او و برادرش اسدالدین شیرکوه، به موصل نقل مکان کردند. نجمالدین بعدها به اردوی عمادالدین زنگی پیوست که او را فرمانده قلعه خود در بعلبک نمود. پس از مرگ زنگی در 1146 میلادی، پسر او، نورالدین، نایبالسلطنه شهر حلب و رهبر زنگیها شد. برخی تاریخنگاران نقل میکنند صلاحالدین، که در آن زمان کودک بود و در دمشق زندگی میکرد، علاقه خاصی به این شهر داشت. اما اطلاعات دقیقی از کودکیش در دسترس نیست. صلاحالدین خود نوشته است: «بچهها آنطور تربیت میشوند که پدرانشان شدند». به گفته یکی از زندگینامهنویسانش، الورهانی، او قادر به پاسخگویی به پرسشهای علمی در خصوص اقلیدس، الکتاب المجسطی، حساب، و قانون بود. صلاحالدین همچنین در قرآن و علوم دینی نیز سررشته داشت تا حدی که منابع متعددی ادعا میکنند او بیشتر علاقهمند به مطالعه درباره دین بود تا پیوستن به ارتش. شاید پیوستن او به ارتش به این دلیل بود که در زمان جنگهای صلیبی مسیحیان در حملهایی غافلگیرانه اورشلیم را از دست مسلمانان بیرون آوردند. صلاحالدین کار خود را در دربار اتابک زنگی از دست نشاندگان سلجوقیان در شامات شروع کرد و بعدها در مصر جانشین وی گردید. فرزند اتابک زنگی یعنی نورالدین پس از مدتی صلاحالدین را به همراهی عمویش شیرکوه عازم مصر کرد تا متحدش شاهوار فرمانروای مصر را، که به وسیله یکی از رقبای خویش در مصر طرد شده بود، در مقام خود حفاظت نماید. مصر در این زمان تحت فرمانروایی یکی از خلفای فاطمی به نام ابو محمود عبدالله بود. شیرکوه و صلاحالدین مجبور بودند که با او حسن سلوک داشته باشند. از طرفی صلیبیون فهمیده بودند که اتحاد مصر و شامات برای آنها خطرناک خواهد بود به همین خاطر به شام حمله بردند ولی صلاحالدین انها را سخت شکست داد و به عقب راند. بعد از مرگ نورالدین زنگی، صلاحالدین حاکم آنجا شد و آغاز به بسط قدرت خود نمود. او حکومت خود را تا ایران گسترش داد و حجاز و یمن و نوبه و الجزیره را نیز به تصرف درآورد و در حرکت بعدی اورشلیم را از دست قوای صلیبی بیرون آورد. صلاحالدین شجاعانه در نبردی با ریچارد شیردل و صلیبیون آنها را مجبور به ترک قسمتهای زیادی از خاک فلسطین نمود. صلاحالدین بعد از سالها مبارزه و مقاوت در برابر تمامی دشمنان در سال 1193 در دمشق درگذشت. بعد از مرگ او امپراتوریاش میان فرزندانش تقسیم گردید. افضل به حکومت دمشق رسید. عزیز در قاهره و ظهیر در حلب حکومت کردند بعدها حکومت آنها به روسای محلی منتقل شد. تنها حلب تا سال 1390 در اختیار خاندان ایوبی قرار داشت. صلاحالدین ایوبی در جنگ با صلیبیان آنان را شکست داد و از بیتالمقدس بیرون راند.
مأموریت "اسامة بن زید" از سوی پیامبر برای تجهیز سپاه جهت نبرد با رومیان (11 ق)
پیامبر اکرم(ص) پس از بازگشت از حجةالوداع، در آخرین روزهای عمر شریف خود جهت نبرد با رومیان که از شمال غربی شبه جزیرهی عربستان در صدد لشکرکشی به سرزمینهای مسلمانان بودند، سپاهی منظم از مهاجران و انصار مدینه ترتیب داد وبه همگان فرمان داد تا در آن شرکت جسته و با رومیان متجاوز به جهاد برخیزند. پیامبر(ص)، فرماندهی این سپاه بزرگ و پرمخاطره را به جوانی نورس به نام اُسامه فرزند زیدبن حارثه که پدرش پیش از این در جنگ تبوک بهدست رومیان کشته شده بود، سپرد. اسامه در آن زمان بیش از هفده یا هجده سال نداشت. مسلمانان واجد شرایط رزم از انصار و مهاجر، به فرماندهی اسامه در خارج از شهر مدینه اردو زدند. برخی از آنان که از ماجرای غدیر خم و نصب امیرمؤمنان(ع) به امامت و رهبری مسلمانان از سوی رسول خدا(ص) دل خوشی نداشته و خروج این سپاه بزرگ از مدینه را مطابق با اهداف و امیال خود نمیدیدند، بر آن حضرت خورده گرفته که چرا وی، جوانی کم سن و سال و کم تجربه را بر آ نان مقام امیری داده است. در صورتی که بزرگان و متنفذان فراوانی در میان یاران و صحابهی وی وجود دارند که پیشینهی رزم و جهاد آنان در راه خدا بر همگان روشن است و در این راه دارای تجربیاتی فراوان هستند. سرانجام در حالی که توطئههای بسیاری در مسیر حرکت سپاه اسلام روی داد، این سپاه به سوی روم به حرکت درآمد. ولی هنوز از مدینه چندان فا صله نگرفته بود که از رحلت رسول خدا(ص) باخبر گردید. همین امر موجب اندوه سپاهیان اسلام و دستمایهی برخی از فرصتطلبان و بازگشت آنان به مدینه گردید. به همین جهت این سپاه بزرگ برای مدّتی موقّت از هم پاشید و شیرازهی آن با پراکنده شدن مسلمانان سوگوار در هم ریخت. تا اینکه با خلافت ابوبکر بن أبی قحافه، سپاه اسلام به رهبری اسامه به سوی مرزهای روم عازم شد.
تولد "ابن ماجه" محدث ایرانی و مؤلف کتاب السُّنَنَ (209 ق)
ابن ماجه محدث و عالم بزرگ مسلمان در قزوین به دنیا آمد. او پس از گذراندن دروس مقدماتی دینی در زادگاه خویش به نقاط مختلف سرزمین پهناور اسلامی آن روز سفر کرد و از علمای بزرگی حدیث شنید. او مجموعهی این احادیث را در کتابی که سنن ابن ماجه خوانده میشود، گردآوری کرد. این اثر، یکی از کتب معتبر حدیث اهل سنت تلقی میشود. از این دانشمند اسلامی، تفسیری بر قرآن کریم و کتاب دیگری تحت عنوان التاریخ به جای مانده است. ابن ماجه در 273 ق در 64 سالگی درگذشت.
رحلت فقیه بزرگوار آیتاللّه العظمی "سید عبدالاعلی موسوی سبزواری" (1414 ق)
آیتاللَّه حاج سیدعبدالاعلی فرزند سیدعلی رضا موسوی سبزواری از علمای نجف اشرف در صفر سال 1328 ق در سبزوار تولد یافت و پس از تحصیل مقدمات و سطوح در سبزوار و خراسان به نجف اشرف مهاجرت نمود. وی در نجف از محضر درس آیات عظام: میرزای نائینی، آقا ضیاء الدین عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، فقه و اصول را آموخت و به درجهی اجتهاد نایل گردید. آیت اللَّه سبزواری فلسفه و حکمت را نزد آیتاللَّه بادکوبهای و تفسیر و اخلاق را نزد مرحوم بلاغی آموخت و سپس به تدریس خارج فقه و اصول و تفسیر پرداخت و بسیاری از فضلای نجف از درس او استفاده نمودند. از جمله آثار این عالم بزرگ عبارتند از: لُبابُ المعارف، حاشیه بر بحارالانوار، حاشیه بر تفسیر صافی، عدالت، حاشیه بر جواهر، حاشیه بر عروةالوثقی و حاشیه بر وسیله. آیت اللَّه سبزواری پس از ارتحال آیت اللَّه العظمی خویی زعامت حوزهی علمیهی نجف را به عهده گرفت. سرانجام آن عالم فرزانه در 25 مرداد 1372 ش در 86 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد و در نجف اشرف مدفون گردید.
تولد "فرانْسْوا رابْلِه" ادیب و نویسنده معروف فرانسوی (1494م)
فرانسوا رابله ادیب و نویسنده برجسته فرانسوی در چنین روزی از سال 1494 میلادی متولد شد. فرانسوا رابله رماننویس، ادیب و پزشک فرانسوی در تاریخ دهم ژانویه سال 1494 میلادی در این کشور بهدنیا آمد. وی تحصیلات خود را در صومعهای نزدیک زادگاهش سپری کرد و پس از آموختن الهیات و حکمت و فلسفه، به سلک روحانیون مذهبی درآمد. این امر بیشتر به سبب شوق او در فراگرفتن علوم ادبی یونان و روم بود تا بهسبب تمایلش به علوم مذهبی و الهی. رابله از آن پس مدتی به سیر و سفر و مطالعه و ثبت خاطرات خود پرداخت و با بسیاری از فاضلان و ادیبان بزرگ زمان آشنایى یافت. او همچنین پس از طی دروس دانشگاهی در رشته پزشکی، به طبابت پرداخت و چندین متن پزشکی را به زبان یونانی با تفسیرهای شخصی منتشر کرد. رابله همچنین کتاب گارگانتوا و سپس رمان بزرگ پانتاگروئل را انتشار داد که از جانب برخی مقامات علمی و مذهبی به اتهام منافی اخلاق بودن محکوم گردید و باعث شد که وی مقام و جایگاه روحانیت خود را از دست دهد. با این حال، انتشار جلدهای دوم تا پنجم این اثر، باعث شهرت زیادی برای رابله شد و با ارائه تغییراتی در جلدهای بعد، سعی کرد تا رضایت مقامات مذهبی را نیز جلب نماید. رابله از نظر مورخان، مرد تحول بود و در دوره تحول میزیست. وی از آسایش میگریخت و تشنه تجسس و تبحر بود. همه وقت خود را با شوق و شیفتگی فراوان به آموزش میگذراند. او نمونه کامل عهد رنسانس بهشمار میآمد که میکوشید تا فلسفه و معنویات زمان را در پرتو اندیشههای باستانی، نو گرداند. رابله بیش از هر چیز، در شیوه انشاء و بهکار بردن قواعد زبان و برجا نشاندن درست کلمه و تناسب در ترکیب کلام، هنرمندی و استادی دارد و در نوشتهها، روح مضحکهآمیز و هزل و مطایبه فصیح و شیوا را با قدرت نویسندگی میآمیزد. وی با خطوط وسیع، چهرههای مختلف انسان را بهطور مسخرهآمیز ترسیم میکند و نهاد آدمی را آنچنان که هست، به خواننده القا مینماید. شگفتی سبک نگارش رابله در آن است که میان خنده و دانش، رابطه نزدیک برقرار میدارد. درباره او گفتهاند که: «رابله وجود بشر را به مسخره میگیرد، وجود خدایان را نیز به مسخره میگیرد، اما این کار را با چنان لطفی انجام میدهد که نه به بشر لطمه وارد میآورد نه به خدایان.»
انتشار نخستین روزنامه چاپی جهان در ایتالیا (1653م)
اولین روزنامه خبری جهان به نام گازتا در دهم ژانویه سال 1653م در شهر ونیز ایتالیا چاپ و منتشر شد. از آن جا که بهای هر نسخه از این روزنامه برابر با یک "گازتا" یعنی واحد پول ونیز بود، این روزنامه نیز به همین اسم موسوم شد. این نام بعدها در سایر کشورهایی که روزنامه در آنها منتشر شد، متداول گردید و لغت گازتا، با واژه روزنامه مترادف شد.
تولد "سزار داکورنت" نقاش برجسته فرانسوی (1806م)
سزار داکورنْتْ، نقاش مشهور فرانسوی در دهم ژانویه 1806م در این کشور به دنیا آمد. وی به هنگام تولد، دست نداشت و در پای راستش نیز فقط چهار انگشت نامتجانس به چشم میخورد. این طفل گرچه در جسم ظاهری خود دچار کمبود و نقص بود، اما در فکر و تخیل به مراتب کامل بود؛ چرا که از همان کودکی با کمک پا و با یک تکه زغال بر دیوارها نقاشی میکشید. هرچند این نقاشیها به صورت خطهای پراکنده بود، اما نمایانگر استعداد ویژه او بود. براین اساس، وی را به پاریس فرستادند و پس از طی دوران اولیه تحصیل، وارد مدرسه هندسه گردید. داکورنت در این راه به سرعت پیشرفت و توانایى و سرعتش در نقاشی حیرتانگیز بود. قلم مو در پای او آنچنان میچرخید که گویا با دستانش به حرکت در میآید. این چنین بود که داکورنت به یکی از برجستهترین نقاشان تاریخ فرانسه مبدل گشت. از جمله شاهکارهای هنری وی، تصویری با عنوان حضرت مریم(س) بعد از رستاخیز به طول 3/30 متر میباشد که توسط دولت فرانسه خریداری و به نمایش گذاشته شد. دیگر اثرمعروف وی، توبه نام داشت که آن نیز دارای شهرت فراوانی میباشد. سزار داکورنت سرانجام در سال 1906م در 100 سالگی درگذشت.
اختراع سیمان در انگلیس (1824م)
درچنین روزی در سال1824میلادی ، جوزف آسپرین شیمیدان انگلیسی ، سیمان را اختراع کرد .
درگذشت "اوژن لابیش" نویسنده و نمایشنامه نویس فرانسوی (1888م)
اوژن مارن لابیش مصنّف و نمایشنامه نویس معروف فرانسوی در اول سپتامبر 1815م در پاریس به دنیا آمد. وی در حین تحصیل در رشته حقوق، به ادبیات شوق فراوان یافت و به نگارش داستانهای کوتاه، پراحساس و خیالانگیز برای روزنامههای پاریس پرداخت. لابیش پس از آن با سرعتی باورنکردنی، کمدی و نمایشنامههای آهنگین خود را که تعدادشان به صد میرسید به طور پیاپی عرضه کرد. غالب این کمدیها، با همکاری چند تن از دوستانش نوشته شده بود. در میان آنها شاهکارهایى وجود داشت و در بیشتر تئاترهای مهم پاریس به نمایش گذاره میشد که کلاه حصیری ایتالیایى و مردم گریز از آن جملهاند. او در نوشتن کمدیهای انتقادی مهارت بسیار فراوانی داشت و در کنار آن، تراژدیهای موفقی مینوشت. لابیش نویسندهای است که بی هیچ گونه بلند پروازی توانسته است در نمایشنامههای عامه پسند و نشاطانگیز، آداب زندگی و اخلاق مردم، به ویژه طبقه کاسب و نوکیسه را به صورتی کاملاً دقیق و صادقانه بدون تحقیر و نیشخند پیش چشم گذارد و با وسعت تخیل خود، آثاری بیافریند که مردم را به خنده وادارد، بی آن که به عمق موضوع لطمه وارد آید. درباره او گفتهاند: لابیش نه تنها نمایشنامهنویسی بود که با مزاح و نوشتههای مسخرهآمیزش میتوانست مردم را بخنداند و سرگرم کند، بلکه دارای جهانبینی عمیقی بود که میدانست هدف از بذلهگویی چیست. آثار نمایشی کامل لابیش در دو جلد به چاپ رسیده و آثار فراوانی از او در تئاترهای بزرگ دنیا به معرض نمایش گذاشته شده است. اوژن مارن لابیش سرانجام در دهم ژانویه 1888م در 73 سالگی درگذشت.
تشکیل "جامعه ملل" در ژنو پس از جنگ جهانی اول (1920م)
جامعه ملل نخستین سازمان بینالمللی است که بعد از جنگ جهانی اول به موجب پیمانی 14 مادهای که بخشی از پیمان صلح "ورسای" بود، با عضویت اولیه 18 و سپس 45 کشور در دهم ژانویه 1920م تشکیل شد. در آغاز فعالیت جامعه ملل، کشورهای افریقایى و امریکا و شوروی به آن ملحق نشدند و دولتهای انگلیس و فرانسه نیز تنها از آن پشتیبانی میکردند. منشور جامعه ملل، اعضا را متعهد میساخت که روابط خود را بر اساس احترام متقابل به یکدیگر استوار سازند و علیه تجاوز به استقلال و تمامیت ارضی شان، اقدام کنند. همچنین برای ناقضان منشور، مجازاتهایى در نظر گرفته شده بود. ولی فقدان ضمانت اجرایى برای تصمیمات جامعه ملل بزرگترین مشکل این جامعه و عامل اصلی انحلال آن بود. پس از روی کار آمدن هیتلر، آلمان، در سال 1933م جامعه ملل را ترک گفت و این نخستین گام او در شانه خالی کردن از انجام تعهدات پیمان صلح ورسای بود. جامعه ملل با ناتوانی در دفع تجاوز ایتالیا به حبشه و تجاوز آلمان به اتریش و چکسلواکی، و نیز تجاوز ژاپن به چین و هجوم شوروی به فنلاند، به تدریج اعتبار خود را از دست داد و کشورهای متجاوز برای اینکه تعهدی در قبال جامعه ملل نداشته باشند به تدریج آن را ترک گفتند. در جریان جنگ جهانی دوم، جامعه ملل عملاً به حال تعلیق درآمد تا اینکه پس از جنگ جهانی دوم، در 19 آوریل 1946م منحل شد و سازمان ملل متحد جایگزین جامعه ملل گردید. هرچند هنوز هم برخی از مشکلات ساختاری جامعه ملل همچنان دامنگیر سازمان ملل متحد نیز هست.
تأسیس آکادمی هنرهای علوم سینمایی اسکار (1927م)
آکادمی هنرها و علوم سینمایى اسکار، مؤسسهای غیرانتفاعی است که توسعه و پیشبرد هنر و علوم مربوط به این حرفه را از طریق مبادله افکار و همچنین توسط اهدای جایزهها برای دستآوردهای ارزشمند در رستههای گوناگون تشویق میکند. این آکادمی که به اسکار نیز معروف است، همه ساله از بین هنرمندان عرصه فیلمسازی، برترین افراد را انتخاب میکند. نحوه انتخاب در آکادمی به این نحو است که هر یک از اعضای آکادمی که بیش از چهارهزار نفر میباشند، مجاز است که پنج نامزد برای بهترین فیلم سال و پنج نامزد در رسته خود انتخاب کند. بازیگران، بازیگران را انتخاب میکنند، کارگردانان، کارگردانان را و فیلمبرداران، فیلم برداران را و... . نامزدهای هر رسته ملزم به این نیستند که عضو آکادمی باشند. بخش تلویزیونی اسکار نیز از سال 1953م آغاز به کار کرد و برگزیدگان این عرصه را نیز معرفی میکند. نماد اسکار، تندیسی است با نگاهی جدی که شمشیری به دست دارد و روی یک حلقه فیلم ایستاده است. هرچند این تندیس قیمت مادی چندانی ندارد، ولی برای برندگان آن، شهرت و اعتباری جهانی به ارمغان میآورد. امروز اسکار، یکی از معتبرترین جوایز سینمایی جهان محسوب میشود.
تشکیل اولین مجمع عمومی ملل متحد در لندن (1946م)
پس از جنگ جهانی اول، جامعه ملل به منظور حفظ صلح، داوری در مورد اختلاف بین کشورها و ترویج همکاریهای بینالمللی به وجود آمد. اما علیرغم وجود این جامعه، جنگ جهانی دوم، خونینتر و وحشتناکتر از جنگ جهانی اول روی داد. بنابراین طی کنفرانسهایى در اواخر جنگ، تصمیم گرفته شد تا سازمانی جهانی و قوی برای حل معضلات و اختلافات بین کشورها ایجاد شود. از این رو منشور سازمان ملل متحد به امضا رسید و اولین جلسه مجمع عمومی در دهم ژانویه سال 1946 در لندن تشکیل شد ضمن اینکه شورای امنیت نیز، دو روز بعد از آن، تشکیل جلسه داد. پس از پیشنهاد امریکا مبنی بر انتقال مقرّ سازمان ملل به این کشور، در جلسه مجمع عمومی، تصمیم بر این قرار گرفت که مقرّ دائمی سازمان ملل متحد در کشورهای متحد امریکا باشد. از این جهت، در دسامبر 1946، مجمع عمومی مبلغ اهدایى هشت و نیم میلیون دلاری جان را کفلِر سرمایهدار امریکایى را برای خرید یک قطعه زمین در شهر نیویورک برای ساختن مرکز سازمان ملل قبول کرد تا اینکه پس از اتمام کار ساختِ بنا، اولین جلسه مجمع عمومی در بیست و چهارم اکتبر سال 1952م در نیویورک تشکیل جلسه داد و تاکنون نیز در همان محل واقع میباشد. کمکهای مالی امریکا به سازمان ملل باعث شد تا طی سالهای بعد نفوذ بیشتری در سازمان ملل داشته باشد و خواستههای زورگویانه خود را بر سازمان ملل متحد تحمیل نماید.
اختراع ساعت الکترونیکی در سوئیس (1963م)
اولین ساعت الکترونیکی توسط دو صنعتگر سوئیسی با نامهای "سولْویل" و "تیتوس" پس از 12 سال تلاش، با وصل کردن صدها قطعه و ابزار دقیق در 10 ژانویه 1963م اختراع شد. در ساعت الکترونیکی، حرکت الکترونها موجب حرکت عقربههای ساعت به جلو میشوند. این نوع ساعت نیازی به کوک کردن ندارد و بسیار منظم و دقیق کار میکند و میزان خطای آن، بسیار ناچیز است.
امضای قرارداد "تاشکند" در مورد کشمیر بین هند و پاکستان (1966م)
پس از استقلال هند و پاکستان و تصویب قانون استقلال هندوستان، مشکلات زیادی در نحوه اداره شبه قاره هند به وجودآمد. زیرا اولاً جمعیت مسلمانان هندوستان در سراسر شبه قاره پراکنده بودند و بین اقلیت مسلمان و اکثریت هندو در قلمرو هند و بین اقلیت هندو و اکثریت مسلمان در قلمرو پاکستان برخوردهای خونین روی داد و یک جوخصومت و اختلاف بین دو کشور به وجود آورد. مهمترین اختلافی که به جنگ میان دو کشور انجامید، بر سر حاکمیت بر ایالت سرسبز و وسیع شمال غربی شبه قاره هند، یعنی کشمیر بروز کرد. بیش از 75 درصد جمعیت این ایالت، مسلمان بودند و کشمیر بالطبع میبایست در قلمرو حکومت پاکستان قرار بگیرد. ولی مهاراجه هندی کشمیر بدون توجه به خواست اکثریت مردم، این ایالت را به هند ضمیمه کرد و با اعلام این تصمیم در ماه اکتبر 1947م، مسلمانان کشمیر سر به شورش برداشتند. اختلاف هند و پاکستان بر سر کشمیر سرانجام به سازمان ملل متحد ارجاع شد و سازمان ملل کشمیر را موقتاً بین هند و پاکستان تقسیم کرد. البته قسمت اعظم کشمیر در قلمرو هند بود و فقط بخش کوچکی از این ایالت وسیع در قلمرو پاکستان قرار گرفت. این امر زمینههای اختلاف دو کشور در سالهای بعد را بیشتر از قبل فراهم کرد تا این که در 25 اوت 1965م آتش جنگ دو طرف بر سر این منطقه، افروخته شد. این جنگ در نهایت پس از سه هفته با شکست پاکستان به پایان رسید و با دخالت سازمان ملل، آتشبس برقرار گردید. پس از چندی رهبران دو کشور در ژانویه 1966م به دعوت نخستوزیر وقت شوروی در تاشکند گرد آمدند و در دهم ژانویه با انتشار اعلامیه تاشکند تعهد نمودند که نیروهای خود را به خطوط قبل از جنگ منتقل نمایند و وضعیت موجود در کشمیر را بپذیرند. با این حال، اختلافات هند و پاکستان، در سالهای پس از آن نیز همچنان ادامه دارد.
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم : انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.