مظفری: شاعر جوان افغان به درون خودش خزیده/خردهفرهنگهای وارداتی درد امروز افغانستان
خبرگزاری تسنیم : همزمان با حضور نیروهای خارجی در خاک افغان، خردهفرهنگهایی هم به کشور وارد شد که زیاد با فرهنگ حاضر همسو نیستند، از این رو ادبیات مقاومت امروز اعتراض به این خردهفرهنگهای وارداتی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، ابوطالب مظفری از جمله شاعرانی است که سالها در ایران زندگی میکند، اما با وجود این با دردهای امروز مردم افغانستان آشنا است. با وی در رابطه با ادبیات مقاومت امروز افغانستان و خط فکرهایی که در این حوزه به چشم میخورد، به گفتوگو نشستیم.
*تسنیم: آقای مظفری! ادبیات مقاومت افغانستان از کی شروع شد؟ پیشینه این نوع سرودهها به چه زمانی بازمیگردد؟
مشهور است که ادبیات مقاومت افغانستان، به معنای امروزی شعر مقاومت، از دوران اشغال نیروهای سرخ شوروی رایج شده است، اما اگر از این اشتهار نام بگذریم و پیشینه ادبیات مقاومت را یک مقداری جلوتر ببریم، تاریخچه این نوع اشعار به دوران اشغال انگلستان و جنگ تاریخیای که افغانها با بریتانیا داشتند، بازمیگردد. هرچند سرودهها یآن زمان به این نام مشهور نشد، اما رگههایی از این نوع اشعار را میتوان از قرن بیست تاکنون پیگیری کرد که در شعرهای مردمی در قالب منظومههایی مانند منظومههای حیدری سروده شد و در زبان مردم افتاد.
باید گفت که اولین نماد مقاومت به پیروزی افغانها بر بریتانیا در سال 1919 بازمیگردد. از این تاریخ که بگذریم، به اشغال دوم میرسیم که توسط سپاه ارتش سرخ شوروی انجام شد. در این ایام، شاعران زیادی با قالبهای نوتر به این پدیده پرداختند که به شاعران مقاومت مشهور شدند. ادبیات مقاومت از این تاریخ آغاز و به رسمیت شناخته شد.
ادبیات معاصر مقاومت به سه شاخه تقسیم میشود. نخست شاخه داخلی که در کابل شکل گرفت و شاعرانی که در کشور ماندند و در حوزه مقاومت فعالیت کردند. این نوع شاعران بیشتر در کابل و شهرهای دیگر بودند و تجربیاتشان از جنگ و جهاد را به نظم دراورند. دسته دوم؛ شاخهای بود که به پاکستان مهاجرت کردند و در کنار مجاهدین فعالیت داشتند. از جمله این شاعران میتوان به خلیلالله سلیمی اشاره کرد که پیشکسوت بود. در نهایت نیز شاخهای بود که در ایران شکل گرفت.
*تسنیم: سرودههای این سه شاخه از نظر ساختار و محتوا چه تفاوتی با هم داشتند؟
طبیعتاً یک مقدار تفاوتهایی با هم داشتند. شاخهای که در حوزه افغانستان فعالیت میکردند، مانند استاد باختری، لطیف پدرام و خالد سرور، چون در داخل افغانستان زندگی میکردند، سرودههایشان بیشتر با نماد و نمادپردازی همراه است. به دلیل مسائل اجتماعی و سیاسی حاکم، صراحت کلام در اشعار آنهاد دیده نمیشود و همین امر، شعر آنها را با دشواری در فهم روبرو میکند. نمادهایی مانند «ستم»، «تجاوز»، «اشغال» و... و گراش به ایهام در این نوع سرودهها دیده میشود.
سرودههای شاعرانی که در پاکستان فعالیت میکردند، صراحت کلام زیاد است و به شعار نزدیک میشود. به غیر از شعر خلیلالله خلیلی، دیگر سرودهها به مرز شعار نزدیک میشوند. این در حالی است که اشعاری که در ایران سروده شده بود، میانه این دو گرایش بود. لازمه شعر مقاومت صراحت و روش سخن گفتن است تا بتواند و در بین تودههای مردم نفوذ کند و بر سر زبان مجاهدین جبههها جاری شود و به نوعی شعار مجاهدین باشد. این ویژگی در حالت تعادل در میان سرودههایی که در ایران گفته شده بود، دیده میشود.
*تسنیم: کدامیک از این گروههای شعری مخاطب بیشتری از افغانها را به سمت خود جلب کردهاند؟
البته نمیشود مردم افغانستان را به یک معنا مخاطب مستقیم دانست. مردم در آن تاریخ در روستاهای افغانستان و شهرهای کوچک بودند و دسترسی به رسانه نداشتند و گاهی از طریق رادیو این نوع سرودها و اشعار را میشنیدند، با وجود این اشعاری که از شاخه ایران سروده شده بود، مخاطب بیشتری پیدا کرده بود.
ثانیاً در ایران در آن تاریخ محافل ادبی مختلفی با این رویکرد برگزار میشد که سران مجاهدان افغان در آن حضور داشتند. یعنی مردم، شاعران و مجاهدان افغان در این کنگرهها و جشنواره ها در ایران حضور داشتند و به صورت مستقیم در تعامل بودند، همین ارتباط و تعامل سبب میشد که این نوع سرودهها در میان مردم افغان رواج بیشتری داشته باشد. از این طریق سرودههایی که در ایران سروده می شد، توانست در لایههای مختلف مردم نفوذ کند. البته هنوز در همان زمان، شعر مقاومت نتوانست از مرز شهرها و روستاهای کوچکی که در محاصره بودند، عبور کند و همچنان مردم این مناطق با این نوع ادبیات فاصله داشتند.
*تسنیم: شعر مقاومت در ده سال گذشته که نیروهای ناتو و آمریکا در خاک افغانستان حضور داشتند، چه رویکردی داشت؟ آیا شیوه و ساختار جدیدی در این نوع اشعار دیده میشود؟
شعر مقاومت در این دههای که نیروها در خاک افغانستان حضور دارند، به حیات خود ادامه داده، اما مناسبتها و روابط آن تغییر کرده است. تعداد زیادی از شاعران که غالباً جوان و نوقلم هستند، دچار رکود و سکوت شدهاند که همین امر را میتوان از وجوه مختلفی مورد بررسی قرار داد. نکته مهم این است که شعر آیینه تمام نمای جامعه شاعر است که با زبان نظم دارد بیان میشود. اوضاع پیچیده افغانستان زمینهساز این رویکرد در میان شاعران بود.
از یک طرف طالبان با یک افکار خشن و ضد بشری حضور داشتند و در طرف دیگر، حکومتی بود که با ادعای کمک به افغانستان و جامعه آزاد پا به خاک افغانستان گذاشته بود. به همین خاطر نویسندگان و شاعران دچار سکوت بودند، اما در نیمه دوم این دهه کم و بیش جریانی به نام جریان «شعر اعتراض» شکل گرفت که پاسداری از هویت ملی و میهنی را رسالت خود قرار داده بود. با حضور نیروهای متجاوز، خردهفرهنگهای غیر متناسب با فرهنگ افغانستان گسترش پیدا کرد. نیروهای جدید فرهنگهای جدید را به میان مردم افغان آورده بودند. در این شرایط شاعرانی مانند پرتو نادری با صراحت بیان و نه نمادگرایی به اعتراض پرداختند. سرودههایی که از این سالها در دست است، اشعاری است که پختگی و استواری کلام و محتوا در آنها به چشم میخورد.
*تسنیم: بشترین بسامد واژگانی و محتوایی در این نوع سرودهها مربوط به چیست؟
متأسفانه اگر بخواهیم بسامدی بررسی کنیم، متوجه میشویم که اغلب شاعران جوان متوجه عوالم شخصی شده و تجربیات شخصی و عرفانی را در شعر بیان میکنند و کمتر در شعرشان متوجه اجتماع بوده و به مسائل سیاسی پهلو میزنند. حدیث نفس و عاشقانهسرایی دو مفهوم پربسامد در این نوع اشعار است که نشأت گرفته از فضای سیاسی و اجتماعی است. روند مسائل سیاسی و اجتماعی به گونهای بود که شاعران را دچار بهت و حیرت کرده است. نفرت از سیاست و رجوع به عوالم درونی دو عنصر پرتکرار در شعر شاعران جوان افغانستان است. در این میان، شاعران نسبتاً مسنتر درگیر مسائل اجتماعی هستند و در شعر این گروه آزادی، وطندوستی و بیان مشکلاتی که جامعه افغان با آن دست و پنجه نرم میکند، بسیار دیده میشود.
*تسنیم: آقای مظفری! وقتی رمانهایی که اخیراً درباره افغانستان نوشته شده، میخوانیم، با سه رویکرد و فضای عمده مواجه میشویم. دوره نخست، دوره ثباتی است که با حمله شوروی و بعد حضور طالبان از بین میرود و بعد از آن دورهای است که آمریکاییها وارد خاک افغانستان میشوند و دوباره این ثبات را ایجاد میکنند. این رویکرد را در آثار خالد حسینی به خوبی میتوانیم ببینیم. آیا این رویکرد در میان خود شاعران و نویسندگانی که در افغانستان زندگی میکنند و به نوعی جزء دسته نخست هستند هم دیده میشود؟
-بله، کم و بیش. این یک واقعیت تاریخی است که در ادبیات هم ظهور کرده است. البته ادبیات به خصوص شعر نیامده است نعل به نعل این تقسیمبندی را بیان کند. ما دورانی را داشتهایم که ثبات بوده است و در عین حال در همان دوره، شاهد استبداد قومی هم بودهایم که در آثار ادبی، مثلاً همان کتاب خالد حسینی، منعکس شده است. ما در همان دوران علامه شهید اسماعیل بلخی را داشتیم که تمام شعرهایش را در زندان سرود و نوعی شعر پایدار را بنیاد نهاد و اعتراض به وضعیت این دوران ثبات را در شعرش نشان داد.
در این ایام، شعر مقاومت منحصر شده بود به استبداد داخلی و ستم ملیای که افغانها در حق همدیگر روا میداشتند. در دروان اشغال، فکرها بیشتر به ادبیات مهاجرت سوق پیدا کرد و تعداد زیادی از شاعرانی که در خاک ایران و پاکستان بودند، به این موضوع پرداختند. در دوران ثبات دوم هم تمامی شعرهای مردم افغان، عاشقانه نیست و ما بالایههای پنهانی از سرودههایی جدید روبرو هستیم. در این زمان ما با ادبیات هویتخواه روبرو هستیم که به فرهنگ بیگانه اعتراض میکند و دوست دارد که از هویت ملی خود دفاع کند.
همزمان با حضور نیروهای خارجی در خاک افغان، خردهفرهنگهایی هم به کشور وارد شد که زیاد با فرهنگ حاضر همسو نیستند. از انجایی که ادبیات کندتر از دیگر حوزهها پیش میرود و وقایع و احساسات را به تصویر میکشد، هنوز زود است که این موضوع به مرز اعتراض و شعر مقاومت برسد، اما ما رگههایی از این نوع اشعار را میبینیم. ادبیات امروز با نمادهای زیادی مانند زندانهای که در افغانستان وجود دارد یا کشتارهای مردمی و بیاحترامیهایی که به مقدسات دینی صورت میگیرد، به ساحت شعر مقاومت نزدیک میشود. نمادهایی مانند «گوآنتانامو» بسیار در این نوع اشعار دیده میشود. به عنوان نمونه، در شعر «انتحار» میخوانیم:
«محبوبم!
در امیل آخرت نوشته بودی
این روزها در مرز یونان هستی
گفته بودی با ملوانان مست چانه میزنی
به قاچاقبران انسان التماس میکنی
تمام عشوههای زنانهات را حراج کردهای
تا هرچه زودتر،
دور و دورترت ببرند.
از سوادی که وطن نام دارد.
گفته بودی پادزهر نیش همسفرانم را
شعری بگو
حالا به تو بیندیشم
یا به زخمهای متعفن کابل
و کرمهایی که از ساق پاهایم بالا خزیدهاند
و قصد فتح تنم را دارند
محبوبم
سه ماه است شبها در کابوسهایم پا روی موشها میگذارم
خواب میبینم شهرم روی لانه مورچهها بنا شده است
مدام تقتق کلنگهایی را میشنوم
که جایی در مغزم را میکاوند
در اعماق وجودم حفاری مشکوک دارند
روزها
بیگانه
بیگانه
در سرکهای دارالامان
و پس کوچههای دشت برچی میچرخم
به دنبال لانه موشهای جونده
و عنقریب در یکی از همین روزها
به جرم انتحاری دستگیرم کنند
که شاعری،
از ایران آمدهای
و کلماتی بیگانه بر زبان داری
به من گفتهاند
واژه شناساان استراتژیک
در لهجهات در صد بالای ناخالصی تشخیص دادهاند
شنیدهاند به لیسه دبیرستان گفتهای
و به کلتور، فرهنگ
و در ملأعام از دکانداری
شاخه نرگس، عطر نسترن و آواز قناری خریدهای
محبوبم!
سخن راست گفتن خوب است
چه از زبان «گنترگراس» شاعر
که در هژمونی جهانی متحد از ایران دفاع میکند
واسرائیل را خطر اول جهان میشناسد،
یا خوار و بار فروشی در کوی طلاب مشهد
که هر روز اتکت اجناسش را جابجا میکند
شجاعت خوب است
چه از موضع رئیس جمهور احمدینژاد باشد
یا کارمندی دو نپایه در اداره اتباع بیگانه
که چشم در چشم من میگوید:
افغانی به وطنت برگرد!
سخن راست از همه سزاوار است
و از شاعران سزاوارتر
باید میگفتم
ارتشهای دنیای متمدن نیامدهاند
تا کشتهای تریاک را در وطن ما نابود کنند
و به جایش گل زعفران بکارند
بگذار بیپرده بگویم
اینک زنان کوچهنشین
و کودکان دوره گرد کابلی هم میدانند
آمریکا این همه سال به دنبال مخفیگاه بن لادن نمیگشته است
و ملا عمر شبهای آدینه از منبر تلوزیونهای وطنی خطبه میخواند
محبوبم!
دیگر نه در گلویم آوازی مانده
نه در چشمانم رنگی
وجودم را منفجر میکنند
چنانکه بتهای بامیان را
واژههایم را تاراج میکنند
چنانکه لوحه سنگهای قبرستان گازرگاه هرات را
یکییکی کلماتم را میدزدند
چون لنگه دروازه آرامگاه ناصر خسرو در بدخشان
لالایی مادرم را
لحن شاهنامهخوانی پدرم را
افسانههای سرزمینم را
مگر نه اینکه
زبان خانه وجود است
ما میگفتیم: جهاد، به جایش گذاشتند خشونت
ما میگفتیم: مجاهد به جایش گذاشتند جنگسالار
ما میگوییم: انرژی هستهای تعبیر میکنند بمب هستهای
ما میگوییم خلیج فارس آنها میگویند شط العرب
ما میگوییم: پارسی دری به جایش میگذارند...
عنقریب در یکی از همین روزها
کسی از امنیت ملی بیاید
و مرا با خود به بازداشتگاه بگرام ببرد
به جرم انتحار با کلمات فارسی دری
دفترچههای شعرم را از من بگیرند
میگویند در آنها
نوشتهام بلخ
نوشتهام شیراز
نوشتهام مولانا
نوشتهام شمس
انتحار میکنم با جلیقهای از کلمات...»
*تسنیم: با توجه به اینکه افغانستان از قومیتهای مختلف تشکیل شده، آیا شعر مقاومت در هر قومی ویژگی خودش را داشته است؟
بله، با هم متفاوتاند. پشتونها که زبان بومی آنها فارسی نیست، کمتر در ادبیات معاصر امروز افغانستان حضور دارند. در مقابل این گروه، هزارهها و تاجیکها هستند که به زبان فارسی تکلم میکنند. ما در افغانستان ما میبینیم پشتونها هست که زبان متفاوتی هست و زبان بومی آن زبان فارسی نیست هر چند با یان زبان تکلم میکنند. هزارهها و تاجیکها در طول سالیا دراز ظلمهای بسیاری را متحمل شدهاند که تمام این ستمها در شعر شاعران آنها متجلی شده است. مشکلات مذهبی به دلیل تشیع بودن بخش اعظمی از آنها، یکی از موضوعاتی است که زیاد با آنها برخورد میکنیم.
*تسنیم: با توجه به اینکه ایران و افغانستان دو کشور همجوار هستند که از جهات مختلف به هم مشابهاند، آیا ادبیات پایداری ایران هم بر روند و محتوای ادبیات پایداری افغانستان تأثیر گذاشته است؟ اصلاً ادبایت پایداری ایران در خاک افغانستان هم مخاطب خاص خود را دارد؟
بله خوشبختانه در افغانستان مخاطب زیاد است. با وجود اینکه دو کشور به هم نزدیک هستند، اما تفاوتهایی را ینز با هم دارند. سالها جنگ و جهاد نسلی را تربیت کرده که سطح سواد آنها پایین است و هنوز به مطبوعات دسترسی ندارند. ادبیات مخاطبان پرشوری دارد، اما مشکلات عمده در افغانستان مانع از ارتباط مردم با این منابع میشود.
بسیاری از شاعران افغانستان از شاعران ایرانی بهره گرفتهاند، اما توزیع کتابهایی که در این حوزه نوشته شده در افغانستان امر دشواری است. تنها چند کتابخانه در هرات و کابل است که این نوع آثار را میفروشد. عدم دسترسی مردم به این منابع و همچنین گرانی کتاب سبب شده است تا آنچنان که باید با ادبیات معاصر ایران در حوزه دفاع مقدس آشنا نباشند.
انتهای پیام/