ای شهیدان! حال که زندهام کردید، مرا با خود ببرید/ هنوز مشهدتان سنگ را آب میکند
خبرگزاری تسنیم: ای شهیدان! هنوز مشهدتان سنگ را آب میکند. چه خوش روزهایی داشتید. بعضی جا ماندهها نیز دارند میآیند؛ شهید علمدار، شهید علی محمود وند، راستی بعدی کیست؟ شاید...حال که مرا زنده کردید، دوست دارم این خواهش مرا نیز برآورده کنید:مرا هم ببرید
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، 19 اردیبهشت ماه سالگرد عروج شهید نسل سومی، پاسدار محمد عاشوری بود. همانی که علاوه بر فتح سنگرهای علمی سپاه، به عنوان راوی جوان مناطق عملیاتی دفاع مقدس در سفرهای راهیان نور حضور پیدا میکرد و رشادتهای جوانان نسل جنگ و پیکار را و آنچه در عملیاتهای نفس گیر 8 سال جنگ تحمیلی برآنها رفت روایت میکرد. یادآوری هر روزه هست سال دفاع مقدس و یاد شهیدان در نهایت محمد عاشوری را هم به دروازه شهادت کشاند و شهادت آخرین روایت زندگی او شد.
مهندس پاسدار شهید محمد عاشوری متولد 17 اسفند 58 و فارغ التحصیل رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و از فعالان بسیج دانشجویی بود. او پس از فراغت از تحصیل به دلیل علاقه وافرش به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جذب این نهاد شد و در بخش تحقیقات علمی ـ نظامی آغاز به کار کرد. وی در 19 اردیبهشت سال 86 در حال ماموریت به شهادت میرسد.
دست نوشتهای از عاشوری که مربوط به روزهای حضور او در مناطق عملیاتی دفاع مقدس و روایتگریست وجود دارد. متن آن به شرح زیر است:
بسم ربّ الشهدا و الصدّیقین
نام:محمد عاشوری
تاریخ ولادت:26/11/79
محل ولادت:شلمچه،طلائیه،فکه،....
ای شهدا،ای تمامی زندگانی من. ای جاودانگان عرصه خون و شهادت. ای مردگان همیشه زنده. ای زنده کنندگان مردگانی چون من. ای تجلی بخشان توحید ،سلام.سلام به تمامی شما ...
از همّت گرفته تا صیّاد شیرازی. شما که به من روحی تازه دمیدید، روحی خدایی، از همانهایی که خدا در قرآن فرمود که از روحم در آنها دمیدم.
خوش به حالتان، رفتید،گذشتید، چشیدید و سرانجام دیدید، دیدید آنچه را که باید میدیدید، آن کسی را که پایان هر دعا، دعای عاشقان... همانهایی که حسرت شما را میخورند زمزمه میکنند؛"دیدار روی مهدی نصیب ما بگردان"
همان کسی را که چشمهای پر گناه ما نمیبیند، همان کسی که در این بیغوله بازار شهر نمیتوان دید...
براستی شما در سنگرها چه میخوانید، چه میگفتید در نمازهای شبتان؟
چطور که هنوز زمزمه آن در مقتلتان به گوش می رسد؟
هنوز مشهدتان سنگ را آب میکند و چه خوش روزهایی داشتید شما، چه لحظاتی داشتید شما؛ شب حمله و هنگامی که گلوله مستقیم تانک یا دو لول ضد هوایی بدنهایتان، همان بدنهای نحیف ولی پر استقامت را تکه تکه میکرد و هنگامی بدن غرق به خون رفقایتان را جا میگذاشتید؟
جا می گذاشتید تا حسین زهرا "سلام الله علیهم" کفنشان کند،کفنی از پارچههای بهشتی، همان پارچه هایی که ما هنگام تشییع پیکرهایشان... پیکر، چه گفتم من؟هنگام تشییع استخوانهایشان نمیبینیم.
بعضی جا ماندهها نیز دارند میآیند؛ شهید علمدار، شهید علی محمود وند، راستی بعدی کیست؟ شاید...
حال که مرا زنده کردید، دوست دارم این خواهش مرا نیز برآورده کنید:
مرا هم ببرید.
امضاء:عاشوری
17/7/80
انتهای پیام/