همان تئوری «جنگ جنگ تا پیروزی» عامل نابودی سینما و فرهنگ انقلابی است/ تئوری امام این نبود
خبرگزاری تسنیم:مستندساز انقلابی ایرانی معتقد است برای رسیدن به افق دید جهانی در فرهنگ انقلابی باید به مدیریت دوران جنگ برگشت. به اعتقاد او جابهجایی تئوری «جنگ جنگ تا پیروزی» مدیران سیاسی با تئوری «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»امام فرهنگ را نابود کرد
خبرگزاری تسنیم:-
دومین انتخاب برای گفتگو با مستندسازان درباره پروژه «فرهنگ، سیاست و جمهوری» اسلامی آدم رک و بیملاحظهای است که کانونهای بحران جهانی خیلی خوب میشناسندش.سهیل کریمی، روزنامهنگار و مستندساز برجسته انقلابی پاسخش به پرسش چرایی عقبماندگی سینمای ایران در عرصه جهانی را به سالها قبل برمیگرداند.روزگاری که «جنگ جنگ تا رفع کل فتنه از عالم» جای خودش را به «جنگ جنگ تا پیروزی» داد.
چند سال پیش سهیلی کریمی به همراه یارغار مستندسازش در عراق توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد و چند ماهی را در زندان آمریکاییها گذارند و حالا در حالی که زیر بیلبوردهای تبلیغاتی یک برنامه تفریحی؛ مسابقه رالی بازیگران چشم آبی و خوش رنگ و آب سینمای ایران نام یار قدیمیاش به چشم میخورد، سهیل کریمی مشغول سروکله زدن با مدیریت انواع و اقسام نهادهای فرهنگی دولتی و غیردولتی است تا کمک مالی بگیرد تا جنگ سوریه بدون مستندساز ایرانی طی نشود، در حالی که هنوز هزینه شخصی 50 میلیونی مستند مذاکرات هستهای ایران با 5+1 روی دستش باقی مانده است.
اگر امروز لفظ «پاراچنار» مثل یک واژه ژاپنی بیمعنا برای ما نمیماند مدیون سهیل کریمی و سهیل کریمیهاست نه مدیریت و مدیریتها.
تسنیم: نمیدانم مستند «فلوجه؛ کشتار پنهان» را دیدهاید یا نه ؟ یک مستند کوتاه تاثیرگذار که به شکل مستند استقاده آمریکاییها از سلاحهای فسفری و شیمیایی را در شهر فلوجه عراق نشان میدهد و نمایش میدهد که چگونه دولتمردان آمریکایی به دروغ ادعا میکنند که از این بمبها استفاده نکردهاند. این مستند یک رسوایی بزرگ برای آمریکاییها بود. اما مهمترین نکتهاش برای من، ایرانی نبودن این مستند بود. بغل گوش ما این اتفاقات میافتد و ما فقط مشغول نظارهایم و یک ایتالیایی بلند میشود میکوبد میاید و یک مستند ضدآمریکایی میسازد، در حالی که ما در کل دنیا مشهور به بودن در صف مقدم منازعه با آمریکا هستیم و ادعاهای سیاسیمان در مبارزه با آمریکا که اتفاقا موفق هم بوده است گوش فلک را پر کرده است، اما یک نمونه آبرومند ضدآمریکایی در این سالها نداشتهایم.یک نمونه آبرومند سینمایی که آرمانهای انقلاب را در عرصه جهانی دنبال کند. یک سینماگر انقلابی که مستعضفان جهان علاوه بر افتخار به دولتمردان ایرانی به او هم افتخار کنند.
اولا اینکه این بحثی که شما به آن اشاره می کنید، چند وجهی است و نمی شود به شکل مطلق به آن نگاه کرد و گفت کاری انجام شده و یا نشده است. باید در تعریف، تفسیر و تشریح آن به چند زاویه مختلف اشاره کرد. اما قبل از همه اینها باید بگویم که به نظرم اینکه چرا در این دوره 35 ساله بعد از انقلاب به خصوص در حوزه سینمای درام و داستانی نمی توانیم بگوییم پا به پای غرب پیش رفتهایم اصولا سوال درستی نیست چون اصولا ما در این 35 سال سینمایی نداشتیم.
خیلی حداکثری هم که نگاه کنیم ما فقط میتوانیم بگوییم که ما در این 30 سال توانستیم روی ابزارهای سینما تسلط پیدا کنیم. ولی در بحث محتوا به طور طبیعی به خاطر اینکه سعی می کردیم برداشتی مجعول بر مبنای آن چیزی که خود خالقان اصلی سینما به ما ارائه کرده بودند،از سینما را دوباره تکرار کنیم متاسفانه قدمی جلو برنداشتیم و اصلا صاحب سینمایی نشدیم. پس به طور طبیعی ما نمی توانیم ادعا کنیم چرا پا به پای غرب نتوانستیم جلو برویم؛ چون ما در ابتدای انقلاب وارد مرحلهای از سینما شدیم که هنوز به مبدا حرکت هم نرسیدهایم.
در همین حین ما خواستیم که سیاستهای فرهنگی خودمان را از نو بچینیم که این بازیابی و از نو چیدن هم به یک طریقی همراهی و همخوانی با همان صنعت یا فرهنگی شد که از قبل تفسیر شده بود.
اتفاقا ما همین روزها با بعضی از دوستان مباحث خاصی درباره منشا سینما داریم. شکلگیری صنایع در زمینههای مختلف همیشه همراه با یک منشأ الهی و الوهیت بوده است و با وحی به انبیاء نازل شده است. مثلا در زمینه ساخت کشتی و نجاری می توان از حضرت نوح به عنوان اولین کشتی ساز یاد کرد. ریخته گری و آهنگری و حتی زبان و خط هم منشأیی خدایی داشته اند و از طرف خداوند و از طریق وحی به انبیاء نازل شده است. صفر تا صد همه این ها همیشه مشخص بوده است؛ یعنی براساس آزمون و خطا نبوده و یک الفبای ابتدایی نداشته است بلکه ابتدا و انتهای همه علومی که منشأ الهی دارند، مشخص بوده است.اما چیزی مثل سینما و دیگر نمودهای تکنولوژی این وضعیت را ندارد.
سینما مثل بسیاری از انواع ابزارهای تکنولوژیک دیگر براساس آزمون و خطا پیشرفت کرده است و منشأ الهی ندارد. الفبای سینما براساس سلیقه یا سلایق افرادی که آن را می سازند و مخاطب آن بوده اند، به وجود آمده است. به طور طبیعی پایه ریزی آن بر مبنای فرهنگ و خواست مردم غرب بود و بر همان مبنا به رشد و نمو خود ادامه داد و بالا آمد.
ایران نیز میخواست بر مبنای صنعتی که غربی ها تعریف کردهاند، پیش برود و خودش را با غربی ها همگن و همراه کند و این امکان پذیر نبود؛ چون فرهنگ ما با فرهنگ غربی همخوانی نداشت و به طور طبیعی باید بسیاری از مؤلفه های خود را غربی می کردیم تا به الفبای ابتدایی سینما دست پیدا کنیم.
به همین دلیل فراموشی فرهنگی مبحث بسیار مهمی در دولتهای وقت قبل از انقلاب بود ولی همانها هم نمیتوانستند موفق شوند چون آنها هم مجبور شدند به دنبال شکل دیگری از فرهنگ خودمان مثل مباحث ملیگرایانه و تاریخ 2500 ساله بروند. یعنی اگر قرار بر این بود که خودشان را مدرن کنند، به دنبال مدرنیته بر اساس سنتها و باورهای قدیمی ایرانی و دوری از اسلام و باورهای مذهبی رفتند. لازمه سینمای غرب، فرهنگ خاصی است که بر همان مبنا باید پیش برویم و ما هیچ وقت نمی توانیم خودمان را به آن قد و قواره برسانیم چون در غیر این صورت باید فرهنگمان را فراموش کنیم.
تسنیم: خیلی بیرحمانه ساختارها را نشانه گرفتهاید آقای کریمی...
این اعتقاد قطعی من است که اگر بخواهیم در سینما کار انقلابی کنیم باید به طورکلی ساختارهایمان را تغییر دهیم. من همیشه مثالی برای دوستان در خصوص تغییر مدیریت صداوسیما میزنم. من اعتقاد دارم بنیان صدا و سیما از همان روز اول اشتباه بود و باید صداوسیما را با خاک یکسان کرد و با توبره برد و از نو چیز دیگری بنا کرد. تنها راهمان این است.
سینما هم همین شرایط را دارد. تا زمانی که سینما را با تمام چیزهایی که از قبل به ما القا شده است ویران نکنیم، اوضاع به همین منوال خواهد بود و سوال شما بیجواب خواهد ماند. ما چهطور خواهیم توانست آرمانهای انقلاب و فرهنگ انقلاب را با این سینمایی که پایهای متفاوت و متضاد با فرهنگ ما دارد منتقل کنیم. این طبیعی است که امکان بومی سازی صنایع و یا تجهیزات فیلم برداری وجود دارد. اما اینها مهم نیست ما باید فرهنگ سینما را براساس اقتضای خاص انقلاب خودمان بنا کنیم. مثلا حتما بایدبه برخی سوالات جواب دهیم. باید جواب دهیم که مثلا چگونه می خواهیم زن را در سینما مطرح کنیم به نحوی که که در آن گناهی اتفاق نیفتد.شما طبق فرهنگ دینی هر کاری انجام می دهید به طورطبیعی باید عاری از گناه باشد. چگونه می شود زن را وارد سینما کرد و بسیاری از برخوردها را در آن جای داد، بدون آنکه گناهی صورت بگیرد؟
فرهنگ غربی ها با ما همخوانی نداشت و پایه فرهنگی ما با آنها زاویه دار بود. فرهنگ ما حتی قبل از انقلاب هم با غربی ها همخوانی نداشت، ما بیشتر از بالیوود نتوانستیم پیشرفت کنیم چه رسد به هالیوود.
صنعت سینمای هند به این معروف است که سالانه بیش از 700 الی 800 فیلم تولید می کند براساس فرهنگ خاص و شکل و شمایل مورد نظرشان و به گونهای که خودشان میپسندند. اما هندیها هیچ محلی از اعراب در سینمای جهان ندارند. اگر بخواهیم خودمان را منطبق بر چیزی که در غرب بوده است، کنیم جز اینکه بخواهیم با ابزار تکنولوژی خود را مشغول کنیم و نهایتا فیلمی مثل «ملک سلیمان» بسازیم، کار دیگری نمیتوانیم کنیم.
الان مرکز گسترش سینمای مستند تا پای جان تلاش می کنند پروژه لاله را به جایی برساند و بتواند حرف جدیدی در سینمای غرب بزند. اما در پروژه لاله هم ما از همین جا ضربه خواهیم خورد.کل این مساله این است که بگوییم در مسابقات اتومبیلرانی خانمی به نام لاله داریم که نفر اول شده و در ایران هم مثل غرب زنها میتوانند رانندگی کنند و قهرمان شوند. نمی خواهم خرده بگیرم چون آن دوستان مسیر خودشان را می روند و شاید موفق هم باشند ولی می پرسم فرهنگ ما کجای این جریان قرار می گیرد؟ یا چه دستی از فرهنگ کشورمان می توانیم بگیریم و بالا بیاوریم؟
تسنیم: من یک نتیجهگیری کنم از جواب شما به سوال ما پروژه ما. ما متمرکز شدیم بر سینما و به این نتیجه رسیدیم که با وجود ساختار کنونی سینما که با بنیان های غربی و غیرمرتبط با فرهنگ ما شکل گرفته است نهایتا هر کاری انجام دهیم به مساله مدنظر ما یعنی به وجودآمدن یک افق جهانی برای آرمانهای انقلاب به وسیله سینما نخواهیم رسید
اگر این گونه بخواهیم جلو برویم، یقینا نه. انتهای این جریان می خواهد نهایتا تبدیل به سینمای روشنفکری شبیه به مخملباف شود. البته مخلمباف هم به نظرم در مقایسه با برخی آقایانی که امروز فیلم میسازند حرفی برای گفتن داشت. واقعا مخملباف در تیپ کاری و سینمای مولف برای خودش حرفی برای گفتن داشت. سینمای کیارستمی، بهمن قبادی، جعفر پناهی در قد و قواره و حد خودشان با نظریات خاص خودشان در سینما حرفی برای گفتن داشتند؛ چون باورهای خاصی داشتند.اما الان مثلابه سینمای مهرجویی نگاه کنید در فیلم هایش حرف هایی زد که خودش هم الان به آن اعتقاد ندارد. ممکن است دغدغه معاش و یا نان و یا هر چیزی دیگری باشد آن را نمیدانم.ولی از این سینما چیزی در نمیاید.
این حضرات وقتی خودشان را در این مقوله درگیر میبینند، می خواهند راه رفتن کبک را یاد بگیرند ولی راه رفتن خودشان را هم فراموش می کنند.
تسنیم:خب...پس با این وضعیت ما چگونه میتوانیم به تحقق فرض اولیهمان امیدوار باشیم. افق پیشروی شما برای سینمای ایران کاملا ناامیدکننده است. اصلا بر روی همان ویران کردن نهایی و از نو ساختن متمرکز شویم. اگر کل بنیان سینما را هم نابود کنیم و دوباره آن را بنا کنیم چه تضمینی هست که سینما بتواند بر مبنای آموزههای فرهنگی خودمان بنا شود. با تعاریف شما فکر میکنم از همین الان میتوانیم بگوییم که این کار امکانپذیر نیست و آرزوی جهانی شدن آرمانهای انقلاب با سینما به گور برده خواهد شد. درست است؟
نمی دانم- باید کسانی که مهندسی فرهنگی می کنند در مورد امکان پذیر بودن این موضوع تصمیم بگیرند.
من فقط میدانم که ما مشکلی اساسی داریم جواب این سوال بیشتر به دیدگاه مسئولان دولتی باز میگردد. در اصل کسانی که روی یک کرسی نشستهاند باید مهندسی فرهنگی را به ما ارائه دهند و ما همه سربازیم. در حوزه مدیریتی همیشه به دوستان گفتهام که مثل یک تخریبچی در میدان مین هستم و میدانم میتوانم آن مین را در عین اینکه احتمال انفجار آن وجود دارد، خنثی کنم؛ چون احساس می کنم وظیفه دارم معبری باز کنم. کسی که در ستاد نشسته باید فرماندهی چگونگی انجام عملیات و اینکه کدام مین را من خنثی کنم بر عهده بگیرد.
تسنیم: 35 سال گذشته است آقای کریمی و این مدیریتی که شما میگویید دورههای مختلفی را طی کرده است. اصلاحطلب، اصولگرا تقریبا همه نگاههای موجود مدیریتی بر صدر آمدند و بر ذیل نشستهاند اما پاسخی به این سوال ندیدهایم.
متأسفانه در جمهوری اسلامی و در تمام دوره ها وقتی فردی سمتی بر عهده گرفته است و در آنجا نشسته است، شایسته جایگاه خودش نبوده است. نه سواد، نه دغدغه و نه انگیزه ای برای این کار نداشته است. هر کدام بر مبنای سلیقه شخصی خودشان سیاست هایی را در چارت فرهنگی آورده اند و پیاده کرده اند و سعی کردند آن سیاست ها را جلو ببرند. به طور طبیعی وقتی آن دولت، وزاتخانه و یا مدیریت تغییر کرده است، همه چیز به طور کلی ریشه کن شده و سیاست های دیگری شکل گرفته است. دغدغه آقا در خصوص مهندسی فرهنگی هیچ وقت و در هیچ کدام از دولت ها اجرا نشده است و هیچ دورنمایی هم برای اجرای آن نبوده و اگر هم اتفاقی در عرصه فرهنگ شکل گرفته است، به این دلیل بوده است که بچه مسلمان ها و حزب اللهی ها بر مبنای دغدغه و انگیزه خودشان که اتفاقا دورنمای خوبی هم بوده به طور داوطلبانه جلو رفته اند.
این بچه ها در این راه صدماتی هم دیده اند،مشکل مالی برایشان به وجود آمده و زندگیشان از هم پاشیده شده است ولی برایشان راهی که میرفتهاند بیشتر ارزش داشته است. بچهها سعی میکردند در این عرصه و در هر دورهای که بودند براساس تکلیف خود عمل کنند. در دوره دفاع مقدس در حوزه مستند، نقاشی، خوشنویسی، سرود و موسیقی بودند. بعد هم به سراغ سینما و تئاتر آمدند.
این در تاریخ انقلاب ما دیگر کاملا اثبات شده است که معمولا کسانی در عرصه هنر و رسانه خوش درخشیدند که دغدغه مذهبی داشتند و باورهای انقلابی و آرمان هایشان برایشان مقدس بود. اگر تا اینجا در جمهوری اسلامی اتفاقاتی افتاده است، به جرأت می توانم بگویم که حتی 5 درصد آن هم دولتی نبوده و 95 درصد آن براساس حرکت آدمهایی بود که داوطلبانه و بر اساس آرمانهایشان در این عرصه فعال بودند.
تسنیم :قبول این خیلی سخت است که تمام افرادی که طی این سال ها بر فرهنگ ما مدیریت کرده اند، در این حوزه متخصص نبوده اند ، یا بیسواد بودهاند و یا اینکه بیدغدغه. مشکل از آدم ها و قرارنگرفتن آنها سرجایشان بود و یا اینکه سیستم به شکلی طراحی شده بود که کسی نمیتوانست کار کند و آدمخوبهای فرهنگی ما هم که میآمدند و مدیر میشدند دستشان بسته بود؟
من مشکل را بیشتر از آدمهایی میدانم که در این زمینه فعالیت کردهاند تا سیستم... اکثر اوقات به دوستان میگویم اگر شکل و مدل دفاع مقدس را در جامعه پشت جبهه هم در تمام عرصهها استفاده کنیم، شک نکنید که به نتیجه مطلوبی میرسیم. ولی کجا چنین اتفاقی افتاده است؟
شرط اول آن که آقا همیشه روی آن تأکید دارد، مربوط به مساله تقواست. اگر کاری از من نوعی و سهیل کریمی به نتیجه نمیرسد به دلیل نداشتن تقواست. در این قضیه شک نکنید. اگر تقوا داشته باشم امکان ندارد یک قدم جلو بگذارم و خدا برایم ده قدم جلوتر نگذارد. اگر کارم به بن بست میرسد نتیجه بی تقوایی من است؛ یعنی حتی اگر پول، امکانات و مجوز نباشد اما در کنار آن تقوا باشد، شک نکنید که به نتیجه میرسیم. ما 8 سال جنگ را با 62 کشور دنیا به همراه بچههای جبهه بدون هیچ نوع امکاناتی به نتیجه رساندیم؛ این تقوای بچهها بود که توانست کار را جلو ببرد. اکثر ژنرالهای دفاع مقدس ما زیر 25 سال بودند و آنهایی که عملیاتها را به نتیجه رساندند همین بچهها بودند. این بچهها شامل اقشار مختلف جامعه میشدند و در بین آنها کسانی هم بودند که حتی یک بار هم تفنگ به دست نگرفته بودند.
در حال حاضر که کار ما راحتتر هم هست. ما در عرصه های هنری آدم های متخصص داریم ولی نتیجهای مثل نتیجه جنگ نمیگیریم؛ چون مدل جبهه را پیاده نمیکنیم.من به عنوان کسی که سمت مدیریتی دارم و اینجا نشستهام قرار نیست کار ستادی انجام دهم و فقط ناظر باشم. ابراهیم همت معروف بود به اینکه هیچ گاه به نیروهایش نمیگفت که بروید تا من بیایم بلکه خودش می رفت و به نیروهایش میگفت پشت سر من بیایید.
معمول مدیریت فرهنگی ما این است که مدیر ما به هنرمند میگوید دوست دارم در حوزه نقاشی فلان کار را کنی یا در حوزه سینما فلان فیلم را بسازی، این دقیقا باعث گرفتاری در بن بست می شود.
تسنیم: بچههای بدنه تولید کننده هنر و رسانه بامحوریت فرهنگ انقلاب کم کار نکردهاند؟ بخشی از مشکل را نباید در خودمان ببینیم؟
من قبول ندارم. اگر در جمهوری اسلامی بعد از 35 سال در این حوزه ها نتوانستیم کاری انجام دهیم به دلیل خوب انجام ندادن کارهای ستادی بود، کارهای عملیاتی به نحو احسن و براساس منویات حضرت امام و آقا انجام شده است.
من 3 سال پیش در منطقه پاراچنار پاکستان بودم و شیعه های بسیاری در آنجا بودند و روشنفکری و به روز بودن بی اندازه آنها برایم فوقالعاده عجیب بود. در عین حال امکانات ارتباطی خاصی نداشتند از ما جلوتر و پیشروتر بودند. بچه ها از آنها پرسیدند که شما چه میکنید که این قدر افکار روشنفکرانه دارید؟ و این قدر مطلع و با خبر و با تحلیل به دنیا نگاه میکنید.؟ جواب پاکستانی ها این بود که کار خاصی نمیکنیم. یک خط اینترنت به قول ایرانیها ذغالی داریم با 20 کیلوبایت سرعت. فقط میرویم سایت khamene.ir. ما خودمان را همیشه به آنجا وصل می کنیم.
در واقع آن پاکستانی ها ستاد فرماندهیشان را خودشان انتخاب کردهاند و بر همان مبنا بدون برخورداری از اجتهاد و مشقت های محرومیت از تطابق زمانی و مکانی با فرماندهی کل قوا دارند درست حرکت میکنند.به نظرم این مدل بسیار خوبی است، مشروط بر اینکه فرماندهان زیردست هم بتوانند کارشان را به نحو احسن انجام دهند.
تسنیم:در باره تقوا صحبت کردید. اتفاقا وجه مشترک مدیریان درجه یک فرهنگی ما نمونه بودن از لحاظ مراقبتهای شرعی و نماز و روزه و ... است. همهشان آدمهای وارسته و برجستهای هستند
مگر همین کفایت می کند؟ وقتی درباره مدل دفاع مقدس صحبت می کنم چیزهای دیگری هم میگوییم.مثلا اینکه همه در آن مدل یک شکل بودند. متوجه نمی شدیم کسی که نیمه شب پوتین ها را واکس می زند احمد متوسلیان فرمانده حضرت رسول است یا بیسیمچی دسته. حتی چهره ها، لباس ها و نوع زندگیها هم یک شکل بود. همه سر یک سفره می نشستند و همطراز یکدیگر جلو می رفتند. تقوای آنها هم چیزی بین خودشان و خدایشان بود.
بسیاری از این حضرات از سرتا پا متفاوت از افراد دیگر هستند. تقوای مدیریتی به داشتن نشان مهر روی پیشانی، محاسن، سلام و علیک غلیظ و یا خواندن نماز سروقت نیست. اصلا به نظر شما فلان مدیر سطح پایین خودش را حتی در رفتار و اخلاق همطراز با اشخاص دیگر می داند؟
تسنیم: بخشی از این مسأله به این برنمی گردد که این افراد دیگر اولویت های جنگ را ندارند؟ آدم حرفهای برخی از مدیران را که میشنود واقعا تعجب میکند که این آدم در هر کشور دیگری غیر از جمهوری اسلامی ایران بود هم همینگونه حرف میزد و همین شکلی مدیریت میکرد.
انگیزه های انقلابی در خیلی از آدمها گم شده است. سلیقه شخصی شان به آنها میگوید که در این چهارسالی که در اینجا مدیرست چهکار کند... هیچ دورنمایی، هیچ هدف غایی و انگیزه ای برای انقلاب ندارند و به همین دلیل دغدغهاش هم این نیست. معمولا هم کاربرد سیاستی که این اشخاص به کار میبرند، چهارساله است و به طور طبیعی هم هیچ نتیجه ای برای انقلاب ما ندارد.
دوباره مثالی درباره دفاع مقدس می زنم؛ بچه های ما شعار می دادند" جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم" اما مدیران سیاسی شعار " جنگ جنگ تا پیروزی" را سرلوحه خود قرار داده بودند.در خاطرات آقای هاشمی می خوانید: در فلان عملیات به دلیل اینکه می خواهیم خودمان پیروز میز مذاکره با عراق باشیم، یک عملیات ایذایی ایجاد شد، فقط با هدف برتری در مذاکره"
در این عملیات 250 نفر از بچه ها شهید شدند؛ یعنی آدم ها باید کشته می شدند تا ایشان سیاست های خاص خود را براساس شعار"جنگ جنگ تا پیروزی" پیش ببرد نه شعار " جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم" که امام خمینی گفته بود.این آقایان در مدیریت فرهنگی خودشان را هم بر مبنای همین شعار" جنگ جنگ تا پیروزی" جلو می روند و اتفاقا همیشه هم به بن بست می خورند و چیزی از فرهنگ باقی نمیگذرانند.
تسنیم:مثال خاصی زدید آقای کریمی.این ادعای بزرگی است. مدیریت فرهنگی ما آگاهانه به سمت فضای غیرانقلابی قدم برمیدارد؟ من فکر می کنم بیشتر از این حرفها به مساله نداشتن سواد و افق دید انقلابیشان برمیگردد
اصلا در قد و قواره این حرفها نیستند که بتوانند بیشتر از این فکر کنند. حد نهایی باورهایشان همین است و بیشتر از آن را نمی توانند تصور کنند.من باور قطعیام همین است.اینها آدمهای به شدت کوچکی هستند اما عنوانهای بزرگ بزرگی دارند. اینها آدمهای اندکبینی هستند که خودش هم این را میدانند.
تسنیم:چه راهحلی پیشنهاد میکنید؟ تغییر مدیریت راه حل مناسبی است؟ برخی از دوستان اعتقاد دارند که خیلی از بچههای باتقوا به قول شما و حزباللهی با کارنامه عملیاتی برجسته وقتی وارد حوزه مدیریتی شدند به همان سرنوشت معمول مدیریت فرهنگی در سرزمین ما مختوم شدند.
اگر تقوای خود را حفظ کنند چرا که نه؟ چرا اتفاقات خوبی نیفتد و مسیر مدیریت ما عوض نشود؟ شما به تجربه حوزه هنری نگاه کنید.در حوزه هنری در دوران دفاع مقدس، بچه ها اصلا این دیدگاه را نداشتند که مدیر چه کسی است وزیر دست چه کسی است. همه سعی می کردند در یک سطح باشند.کارهای فرهنگی هم جزو مسائل جبههای به حساب میآمد. در حال حاضر هر چیزی در حوزه هنری به وجود آمده مدیون کارهایی است که در آن دوره انجام شده است. به مدیریت کلان حوزه در آن دوره کاری ندارم اما بچهها و مدیریت خرد تقوا داشتند و به دنبال نتیجهای بودند که به گفته های امام گره بخورد. هنوز بعد از 30 و اندی سال در حال برداشت کاشتههای حوزه هنری آن زمان هستیم.
اگر شهید آوینی در جنگ نبود، جنگ ما چیزی برای مطرح کردن نداشت، در حد یک کشتار ناچیز که زمان آن تمام شده باقی می ماند. اینکه این کشتار با چه فرهنگی آمیخته شده و این فرهنگ چگونه در دل مردم جای گرفت، بسیار مهم است. بعضی برای انعکاس حوادث جبهه تصاویر مستند می گرفتند، عده ای دیگر خاطرات خود را مکتوب کردند و برخی دیگر عکاسی می کردند و ما هنوز با آن عکس ها نمایشگاه برپا می کنیم. این جریان به دلیل فرماندهانی بود که در عین حرکت به دیگران می گفتند پشت سرم بیایید.
ادامه دارد..
انتهای پیام/