جمعآوری نوحههای قدیمی صادق آهنگران در یک اثر
خبرگزاری تسنیم: مداح معروف روزهای دفاع مقدس از تکمیل و تجمیع خاطرات و همچنین جمعآوری نوحههای قدیمیاش و انتشار آن در کتاب خاطراتش خبر داد.
صادق آهنگران، مداح معروف روزهای دفاع مقدس، در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به تکمیل کتاب خاطراتش، گفت: در ابتدا که کتاب چاپ شد، گمان نمیکردم که از خاطراتم استقبال شود و اینقدر مورد استفاده علاقهمندان به تاریخ شفاهی جنگ صورت بگیرد. با توجه به همین امر و به منظور تکمیل اطلاعاتی که در ذهن دارم، قرار است با همکاری ناشر این اثر، بخش خاطرات در کتاب افزوده خواهد شد.
وی ادامه داد: در حال حاضر به دنبال نوحههایی هستیم که در آن ایام خوانده شده و در آرشیوهای مختلف نگهداری میشود، اما پیش از این در کتاب خاطرات درج نشدهاند. علاوه بر این، چند ساعت مصاحبه هم با مرکز یا زهرا، ناشر اثر، داشتهام که به جزئیات بیشتری از جنگ پرداختهام. گمان میکنم بعد از پایان تدوین و جمعبندی، تعداد صفحات بخش خاطرات تقریباً دو برابر شود.
«کتاب آهنگران» به قلم علی اکبری در 920 صفحه تحریر شده است که توسط نشر «یا زهرا» راهی بازار کتاب شده است. این اثر با هدایت و نظارت صادق آهنگران تألیف و تنظیم شده است که حاوی 220 صفحه از خاطرات و متن بیش از 500 نوحه اجرا شده از سال 1358 تا رحلت حضرت امام خمینی(ره) است.
فایل صوتی تمامی نوحههای مندرج در این کتاب به اضافه 40 قطعه تصویری از اجراهای سالهای دفاع مقدس وی، به قالب دو لوح فشرده به این کتاب ضمیمه شده است. محمود سنگری در مقدمه این کتاب آورده است: «من خود شاهد بودهام که نه تنها در جبهه، که در ایام محرم، هم پای نوحه خوانی حاج صادق، شاعر یا شاعرانی با او حرکت میکردند و بندهای جدیدی در حین حرکت! میسرودند و به دست ایشان میسپردند و حاج صادق به خوبی اجرا و عرضه میکرد. این ویژگی با معیارهای اجرای موسیقی سازگار نیست، اما این رفتار به ظاهر نامتعارف، نشان میدهد همان گونه که در عرصه نظامی، حرکتهای بسیجی برق آسا و عاشقانه است، در عرصه فرهنگی نیز چنین ویژگی بدیعی سریان و جریان دارد.»
وی در بخشی از خاطراتش به آزادسازی خرمشهر اشاره میکند و میگوید:
«شب آغاز عملیات بیتالمقدس، چند نوحه خواندم که دو تای آنها چندین بار از صدا و سیما پخش شد و حتی اولی، آرم اخبار شده بود. آن دو نوحه اینها بودند:
سوی دیار عاشقان، سوی دیار عاشقان
رو به خدا میرویم، رو به خدا میرویم
بهر ولای عشق او، بهر ولای عشق او
به کربلا میرویم، به کربلا میرویم
و دیگری:
کرببلا ای حرم و تربت خونبار حسین
این همه لشکر آمده، عازم دیدار حسین
عملیات شروع شد و بحمدالله رزمندگان توانستند بعد از حدود هجده ماه، خرمشهر را از چنگال متجاوزان بعثی آزاد کنند.
زمانی که خرمشهر آزادشد، من به همراه یکی از دوستانم به نام «سید محمد امام» از اولین نفراتی بودیم که وارد شهر شدیم، وقتی خواستیم از دژبانی که سر جاده بود، رد شویم، به ما گفتند:«هنوز کسی داخل شهر نرفته و شهر به طور کامل پاک سازی نشده» که ما توجهی نکردیم و با موتوری که داشتیم وارد شهر شدیم.
وارد شهر که شدیم، بیشترین چیزی که توجهمان را جلب کرد، اسرای عراقییی بودند که لباسهای شان را از تن درآورده و به طرف رزمندگان ما میدویدند و فریاد «الموت لصدام» سر میدادند.
من و سید محمد، یک راست رفتیم مسجد جامع وارد مسجد که شدیم. چند نفر از بچههای خرمشهر را دیدیم که قبل از ما آمده بودند. آنها صورتهای خود را به دیوار مسجد میمالیدند و بر در و دیوار مسجد بوسه میزدند و اشک شوق از چشمان شان سرازیر بود. از فرط خوشحالی نمیدانستند چه کنند. گاهی به سجده میرفتند و خدا را شکر میکردند، گاهی همدیگر را بغل میکردند، گاهی هم با در و دیوار مسجد حرف میزدند و در فراق دوستان و یارانشان اشک میریختند، در تمام این مدت، اشک شوق آنها قطع نمیشد.
وارد شبستان مسجد شدیم. دشمن بعثی بخشی از مسجد را تخریب کرده بود. دو رکعت نماز شکر در آنجا خواندیم و از مسجد خارج شدیم.
دیگر رزمندگان تقریبا وارد شهر شده بودند و تنها کاری که انجام میشد، تعقیب و گریز عراقیها بود. با چشم خود میدیدیم که بسیجیهای بعضا کم سن و سال، دنبال عراقیهایی میکنند که از نظر هیکل ظاهری دو برابر آنها بودند، عدهای را اسیر میکردند، عدهای هم از ترس خودشان را به داخل اروند میانداختند، که یا آب آنها را میبرد و یا هدف گلولهی رزمندگان قرار میگرفتند.
آن روز وقتی قصد ترک شهر را داشتم، یک اسیر عراقی تحویلم دادند و قرار شد، او را همراه «علی شریفنیا» به عقب ببریم. بیچاره اسیر، ظاهرا شنیده بود که ما نیت آزادی قدس را داریم، با ترس و لرز ما نگاه میکرد و دائم میگفت: «انشاالله بالقدس، انشاالله بالقدس»
همان قدر که از اشغال خرمشهر متأثر و محزون شدیم، از آزادی خرمشهر خوشحال و مسرور بودیم و چه بسا بیشتر، واقعا در عرش سیر میکردیم؛ البته وقتی خرمشهر را از دست دادیم، بچهها با کمترین امکانات بیشترین مقاومت و از جانگذشتگی را از خود نشان دادند و اگر امکانات و تجهیزات لازم در اختیارشان قرار میگرفت، شاید خرمشهر هرگز سقوط نمیکرد، اما آن روز عراق با بیشترین امکانات زرهی و مهماتی، که پس از آزادی خرمشهر تا چند سال بعد هم مورد استفادهی ما قرار گرفت، شکست خورد تو با خفت خرمشهر را پس داد، که این خود نمونهی بارز دیگری از پیروزی حق و ایمان در برابر باطل و کفر بود.
پس از فتح خرمشهر، آقای معلمی شعری سرود که من آن را به عنوان نوحه فتح خرمشهر خواندم:
تو خرمشهر خونین کربلای ملک ایمانی
به رزمت آفرین، به پیکارت درود»
انتهای پیام/