حزب جمهوری اسلامی و مدارا با بنیصدر
خبرگزاری تسنیم:برخورد حزب جمهوری اسلامی با بنیصدر دو مرحله ای بود. یک مرحلهی سازش و مدارای حزب با بنیصدر برای نیل به وحدت سیاسی در کشور و جلوگیری از بحرانهای داخلی و بینالمللی و مرحله دیگر موضعگیری و برخورد قاطع و سریع با رئیس جمهور است.
به گزارش خبرنگار گروه "رسانه های دیگر" خبرگزاری تسنیم؛ رویدادهایی که از 22 بهمن 1357 تا تیرماه 1360 در ایران به وقوع پیوست، بازتابی از مرحلهی دوم منازعهی انقلابی در فرآیند انقلاب اسلامی ایران بود. جنبش انقلابی در این زمان از درون دچار شکاف و اشتقاق شده بود. در نتیجه، انقلاب به نیروها و گروههای اسلامگرا و میانهرو تجزیه شد. مهمترین این منازعات بین حزب جمهوری اسلامی (که از گروه اسلامگرایان بودند) با بنیصدر (گروه میانهرو) اتفاق افتاد. در این متن سعی شده است برخورد حزب جمهوری اسلامی با بنیصدر مورد بررسی قرار گیرد. قبل از پرداختن به موضوع اصلی، اشارهای به خاستگاه اجتماعی، مؤسسین و عملکرد حزب جمهوری اسلامی ضروری است.
خاستگاه اجتماعی حزب جمهوری اسلامی
شناخت خاستگاه اجتماعی حزب جمهوری اسلامی منوط به درک مبارزات دههی 40 و اندیشهی معتقدان به ولایت فقیه است. این حزب از جریانهای جمعیت مؤتلفهی اسلامی، حزب ملل اسلامی و سایر گروهها و هیئتهای پراکندهی مذهبی علیه نظام پهلوی سرچشمه میگیرد. برخی از محققان حتی عقبهی حزب را در حرکتهای سیاسی اسلام میدانند که از نهضت مشروطه آغاز شد و ملی شدن صنعت نفت و قیام 15 خرداد 1342 را به هم متصل نمود. با توجه به پیشینه و فعالیتهای حزب در سالهای قبل از انقلاب، این نتیجه حاصل میشود که خاستگاه حزب به گروههای اسلامی (همچون جمعیتهای مؤتلفهی اسلامی) و روحانیون غیرتشکیلاتی برمیگردد که هر دو در زمرهی معتقدین به اسلام فقاهتی جای میگیرند.
اصلیترین علت ایجاد ضرورت در نزد روحانیون و به طور کلی، معتقدین به اندیشهی ولایت فقیه، برای تأسیس حزب جمهوری اسلامی را میتوان در حفظ خط اسلام فقاهتی انقلاب خلاصه کرد. در آغاز انقلاب، با توجه به تجربههای تاریخی از پدیدهی انقلاب، این احساس در نیروهای مذهبی معتقد به نظم اسلامی تقویت شد که بدون ایجاد تشکل و سازماندهی، موفقیت آنها امکانپذیر نیست. به ویژه در آن زمان که گروهها و سازمانهای غیرمذهبی همچون جبههی ملی، حزب توده، چریکهای فدایی خلق و گروههایی با گرایش التقاطی همچون سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی در عرصهی سیاسی کشور حضور پررنگ داشتند و حتی در صورت عدم انسجام نیروهای مذهبی معتقد به ولایت فقیه، میتوانستند نبض سیاسی کشور را به دست بگیرند. افرادی چون شهید دکتر بهشتی و آیتالله هاشمی رفسنجانی، که از اعضای سرشناس این حزب بودند، ضرورت تشکیل حزب را فراهم نمودند. شهید بهشتی هدف از تأسیس این حزب را این گونه بیان میکند:
«...بسیج نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی برای تحقق بخشیدن هر چه سریعتر و بهتر و گستردهتر به آرمانهای این انقلاب و سازمان دادن به آنها بود.»
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تأکید اعتقاد امام خمینی بر لزوم وحدت امت اسلامی و سازماندهی نیروهای مسلمان وفادار به انقلاب، موجب بروز اندیشهی تشکیل حزب مستقل شد. هیئت مؤسس حزب جمهوری اسلامی متشکل از پنج تن از روحانیون بلندپایهی آن زمان، یعنی محمدجواد باهنر، سید محمدحسین حسینی بهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، علیاکبر رفسنجانی و آیتالله خامنهای بود. هیئت مؤسس، در تاریخ 29 بهمن 1357، طی اعلامیهای، تأسیس حزب جمهوری اسلامی را اعلام کرد و شهید بهشتی به عنوان دبیرکل حزب انتخاب شد.
آقای هاشمی رفسنجانی در همان آغاز انقلاب، در اسفند 1357، در توضیح انگیزههای مؤسسان حزب جمهوری اسلامی اظهار داشت:
«اگر مثل گذشته یک بار دیگر غفلت کنیم... آیندهی ما بهتر از گذشته نخواهد بود. افکار مذهبی... این نیروی عظیم... در زمان صفویه و در زمان زندیه، قاجاریه و در زمان سلسلهی شوم پهلوی، بارها خود را نشان داده، جرقهای زده و خاموش شده است. چرا در کشوری که تقریباً 95 درصد مردمش مسلمان هستند... حاکمیت با اسلام واقعی نبوده... از حکومت مذهب محروم مانده... نتیجه را در درازمدت غیرمذهبیها یا ضدمذهبیها بردهاند... به محض اینکه مصاف تمام شد، چهرههای جدیدی پدید میآیند و افکار فاسد آنها، یا ضدمذهبی یا غیرمذهبی جریان پیدا میکند.»
حزب جمهوری اسلامی توانست در زمان حیات خود، به ساماندهی نیروهای متفرق و پراکندهی خط امام و رهبری، تشکل فراگیر و قدرتمندی را ایجاد کند که حضور رهبران و برخی از اعضای آن در شورای انقلاب، کمک به دولت موقت، حضور در مسئولیتهای اجرایی در زمان شورای انقلاب، کمک به برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی، حضور در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی و تلاش برای تشکیل دولت مکتبی و... از فعالیتهای اساسی حزب به شمار میرفت. حضور حزب در برابر لیبرالها و جریان بنیصدر و منافقین، آنها را در دستیابی به اهداف خود ناکام ساخت. آیتالله خامنهای در این باره میفرمایند:
«اگر ما در مقابل بنیصدر، لیبرالها، ملیگراها و منافقین، که مجموعاً یک معجون را به وجود آورده بودند، حزب جمهوری اسلامی را نداشتیم، شکست میخوردیم.»
تشکل فراگیر حزب جمهوری، از همان نخستین روزهای فعالیت خود، دچار تنش و چالش با دیگر گروههای سیاسی مانند جبههی ملی، نهضت آزادی و عناصر چپ و لیبرال شد که از بین این گروهها، بیشترین تنش با بنیصدر و طرفداران وی بود.
سازش با بنیصدر
برخورد حزب جمهوری اسلامی با بنیصدر را میتوان به دو مرحله تقسیمبندی نمود. مرحلهی اول، مرحلهی سازش و مدارای حزب با بنیصدر برای نیل به وحدت سیاسی در کشور و جلوگیری از بحرانهای داخلی و بینالمللی و مرحلهی دوم، مرحلهی موضعگیری و برخورد قاطع و سریع با رئیسجمهور است.
در مرحلهی اول، مسائلی باعث برخورد حزب جمهوری اسلامی و بنیصدر گردید. اولین اختلاف، در مجلس خبرگان به وقوع پیوست. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایدهی مبانی نظام جدید و نظریهی ولایت فقیه، در مجلس خبرگان به بحث گذاشته شد. این نظریه به طور گسترده توسط اصلیترین طرفداران امام خمینی که در حزب جمهوری اسلامی گرد آمده بودند، حمایت میشد. اولین برخورد ایدئولوژیک حزب جمهوری اسلامی با رئیسجمهور، دربارهی میزان اختیارات ولی فقیه بود. به گفتهی شهید بهشتی: «بنیصدر در آن مجلس اصرار بلیغ داشت که قانون اساسی بدون ولایت تصویب شود... من نمیگویم که ایشان با ولایت فقیه موافقاند یا مخالف. میگویم لااقل با اینکه مسئله در قانون اساسی بیاید مخالفت میکردند.»
این سخن شهید بهشتی نشاندهندهی موضع سازش و مدارای حزب با بنیصدر به خاطر حفظ مصالح و وحدت نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران بود.
در مقابل، مسئولین حزب جمهوری اسلامی نیز بنیصدر را به داشتن کیش شخصیت، خودبزرگبینی، تحقیر و افترا زدن به مخالفین، تکروی، عدم اعتقاد به ظواهر شرع و عدم اعتقاد به ولایت فقیه و لیبرال بودن و غیرمکتبی بودن متهم میکردند.
برخورد دیگر بین این دو جناح با تصویب قانون انتخابات در شورای انقلاب، از 29 آذرماه 1358 و با ثبتنام داوطلبان ریاستجمهوری آغاز شد. حزب جمهوری اسلامی تصمیم گرفت که جلالالدین فارسی را به عنوان کاندیدای مورد نظر خود معرفی کند. تقابل حزب جمهوری اسلامی با بنیصدر زمانی به اوج خود رسید که فارسی به دلیل ابهام در ایرانیالاصل بودن، از دورهی رقابت بازماند. قبل از برگزاری انتخابات، مخالفین حزب جمهوری اسلامی را به انحصارطلبی، قدرتطلبی، استفاده از شیوههای تخریبی برای از میدان به در بردن رقبا، تلاش برای ایجاد استبداد حزبی و عدم رعایت اخلاق اسلامی متهم میکردند.
بنیصدر پس از انتخابات ریاستجمهوری اعلام کرد انحصار سیاسی در کشور توسط روحانیون را از بین خواهد برد و آزادیها را گسترش خواهد داد. این اظهار نظر به معنای مقابلهی بنیصدر با روحانیون حزب جمهوری اسلامی تعبیر میشد. بهشتی در نخستین واکنش به سخنان بنیصدر گفت: «حزب جمهوری اسلامی به دعوت امام برای حمایت از رئیسجمهور پاسخ مثبت میدهد، ولی از آنجا که او را در اشتباه میبیند، انتقاد میکند و جلوی آن را میگیرد.»
چالش عمدهی دیگر بعد از تشکیل مجلس و انتخابات ریاستجمهوری بین نیروهای سیاسی آن زمان، در زمان انتخاب نخستوزیر و تشکیل کابینه صورت گرفت. طبق قانون اساسی مصوب 1358، نخستوزیر توسط رئیسجمهور معرفی میشد و بایستی از مجلس رأی اعتماد میگرفت. بر همین اساس، نخستوزیر و کابینهی وی در مقابل مجلس مسئولیت داشتند و عملاً رئیسجمهور نقش چندانی در ادارهی امور اجرایی کشور نداشت.
بنیصدر در ابتدا، از آنجا که میدانست اکثریت مجلس با نیروهای خط امام و حزب جمهوری اسلامی است، از طریق دیگری وارد شد و سید احمد خمینی را برای نخستوزیری پیشنهاد کرد؛ آن هم نه به مجلس، بلکه به امام. شاید او با این کار قصد داشت امام را در مقابل مجلس قرار دهد که با تیزهوشی امام، این نقشه کارگر نیفتاد و امام (رحمت الله علیه) اعلام کردند: «بنا ندارم اشخاص منسوب به من، متصدی این امور شوند.»
نتخاب دوم، مصطفی میرسلیم بود که از خود اعضای حزب جمهوری اسلامی بود. این کار کوششی بود در مقابل حزب که نامزد اصلیاش جلالالدین فارسی بود و بنیصدر با این کار میخواست نظر خود را اعمال کند که البته این نامزد مورد قبول مجلس واقع نشد. بعد از آن، هیئتی از طرف مجلس و رئیسجمهور تشکیل شد تا صلاحیت نامزدهای احتمالی را بررسی کند. در این زمان، بنیصدر نامههایی ارسال میکرد مبنی بر اینکه نخستوزیر باید هماهنگی لازم را با رئیسجمهور داشته باشد. پس از رایزنیهای مختلف، هیئت مذکور، شهید رجایی را به بنیصدر پیشنهاد کردند که وی از همان جلسهی اول، با ادعای اینکه وی خودرأی است و ضعف مدیریت دارد، مخالفت اولیهی خود را با نخستوزیری وی اعلام نمود؛ اما بالاخره بنیصدر تحت فشارهای مجلس، شهید رجایی را به مجلس معرفی نمود و اکثریت مجلس به وی رأی اعتماد داند.
رئیسجمهور میبایست حکم نخستوزیری را هر چه سریعتر صادر مینمود تا وی کابینهی خود را ظرف مدت ده روز به مجلس معرفی کند؛ ولی این کار در آخرین روز مهلت دهروزه و آن هم با این عبارت «با توجه به جریان گزینش شما» انجام شد.
روزنامهی جمهوری اسلامی، ارگان حزب جمهوری، اعلام کرد که نخستوزیر باید مکتبی و انقلابی باشد و در این شرایط بحرانی، وابسته به یک جریان فکری مشخص باشد تا زمانی که کابینهاش شکل گرفت، با انسجام کافی وظایف خود را انجام دهد. علاوه بر آن، نخستوزیر باید فرنگیمآب، غربزده و حتی تا حد امکان تحصیلکردهی غرب نباشد.
به خوبی مشخص بود که با این گونه طرز تفکر، اکثریت مجلس نمیتوانست دیدگاههای رئیسجمهور در مورد کابینه را بپذیرد و میبایست نظر خود را اعلام کند. امام نیز در این زمینه با اعلام نظر خود مبنی بر قاطع، انقلابی و متدین بودن دولت، نظر حزب جمهوری اسلامی را تقویت کرد.
بعد از انتخابات نخستوزیری، بنیصدر در سالگرد 17 شهریور، در جمع مردم سخنرانی کرد. در این سخنرانی، او نارضایتی خود را از کابینه و انتقادات خود را به حزب جمهوری اسلامی به طور ضمنی اعلام نمود. مخصوصاً در این جملهی او که «عدهای اقلیت میخواهند بر جامعه حاکم شوند و همهی مناصب را قبضه کنند» مشخص بود که منظور وی از این اقلیت، حزب جمهوری اسلامی است. بعد از این سخنرانی، اعضای ارشد و برجستهی حزب، از جمله بهشتی و رفسنجانی، در جواب بنیصدر موضعگیری کردند و به واکنش پرداختند.
در این بین، پاسخهای منطقی شهید بهشتی، چهرهی واقعی بنیصدر را نزد افکار عمومی، بیش از پیش آشکار ساخت. این گونه بود که به تدریج، با شروع جنگ تحمیلی، میرفت تا سیاست مدارای حزب با بنیصدر به سمت مواجهه حرکت کند که در بخش دوم این مقاله به آن پرداخته خواهد شد.
منبع: پایگاه تحلیلی تبیینی برهان
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوماً بهمعنای تأیید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.