توحش بدوی یا مدرن؛ مسئله این است/ تفاوت نظریه روسو در باب انسان با نظریات اندیشمندان پروتستان
خبرگزاری تسنیم: ژان ژاک روسو در حقیقت جانبدار توحش بدوی آنطور که ولتر بیان می کند نیست بلکه وی با روندی که انسان غرب به سمت توحش مدرن آنهم از طریق نهادها و گزارههای مدرن طی میکند مخالف است.
خبرگزاری تسنیم:- امین یگانه
روسو ایمان کافی به "عقل" ندارد. اندیشمند فرانسوی به تعبیری عملگراست عواقب انقلابیگری وی را نمیترساند. اما همین عملگرایی او بدین معنا نیست که او بر مفاهیم برادری بتازد بلکه به نظر میرسد در نظر داشته از این طریق عناصر اجتماعی را که در نتیجه اضطرابات از هم پاشیده است را متحد سازد. روسو البته که این راه و کار نیل به این مهم را در تمسک به هنر و طبیعت انسان میداند چنانکه در مقاله گفتاری در باره علوم و هنرها ، از طبیعت انسان و شناخت آغازین و طبیعی انسان ، ستایش کرده و به نمونههایی در تاریخ چون فضایل پارسیان در ادامه به سخنان سقراط در باب جهل و دانایی اشاره میکند تا آشکارسازد که علوم و هنرچه عواقب و پیامد هایی برانسان داشته است.
روسو ایمان کافی به "عقل" ندارد و در میان روشنفکران قرن هجدهم تنها و نخستین ناقد بزرگ ایمان به روشنگری،پروتستانی به علم و ترقی است. به عقیده او آموزش مدرن نه فقط اخلاقیات بشر را بهبود نمیبخشید بلکه به آن آسیب می رساند.
این اندشمند بیش از هر چیزی معتقد است می بایست قوانین موجود به هم بخورد و با به هم خوردن قوانین موجود ،عدالت و برابری مستقر خواهد شد. اما باید یاد ار شد که این قوانی را رد کردن به معنی طمرد انسانی نیست چرا که روسو از جمله متفکرانی است که آزادی را در گرو طمرد انسان از اخلاقیات نمی داند و اصالت در اندیشمه و عمل را به اخلاقیات میدهد.
او در گفتار درباره منشاء نابرابری میان انسانها علاقهاش را به برابری اجتماعی آشکارساخته است، و همینطور طرحی ارائه کرد که بعدها در دیدگاههای مارکس پی گرفته شد و روی هم رفته فرهنگ مدرن را محکوم کرد، از این رو "ولتر" او را با نوشتن سطور زیر تنبیه کرد :" هرگز هیچ کس همچون شما د رکوشش برای باز گرداندن ما به حالت توحش خوش ذوق نبوده است . با خواندن کتاب شما انسان دلش می خواهد روی چهار دست و پا راه برود . با این حال چون من قریب به شصت سال است که این عادت را ترک کرده ام متاسفانه احساس می کنم که اکتساب مجدد آن برایم غیر ممکن است . " البته علیرغم طنز ولتر ، روسو هرگز بازگشت عملی به زندگی بدوی را تبلیغ نمیکرد ، بلکه در پی شیوه مساوات خواهانه جدیدی از زندگی بوده است که در متن عصر مدرن همان قدر اصیل باشد که زندگی بدوی درمتن خودش اصیل بوده است.
"امروزه که پژوهشهای موشکافانهتر و ذائقهای لطیف تر هنر خوش آمدن را به اصول ثابتی تبدیل کردهاند در خلقیات ما یکنواختی سخیف و فریبندهای حکومت میکند و به نظر می رسد همه ارواح در قالبی واحد ریخته شده اند. نزاکت بی وقفه تقاضاهایش را مطرح میکند و آداب دانی فرمان میدهد ، مردم بی وقفه در امور رایج متعارف و نه از نبوغ خود پیروی میکنند ، دیگر جرات نمیکنند همان بنمایند که هستند و در این اجبار دائمی ،انسانهای تشکیل دهنده گلهای که جامعه نامیده می شود اگر در شرایط یکسانی قرار گیرند همگی عمل واحدی انجام میدهند مگر اینکه انگیزههای قویتری مانع آنها شود ." (لارنس کهون ، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم ، ویراستار عبدالکریم رشیدیان ، تهران :نشر نی ، 1374، چاپ چهارم ، "گفتار درباره علوم و هنرها"، روسو)
"هر جا معلولی نباشد علتی نیز نمی توان جستجو کرد ؛ اما در این جا معلول مسلم است ، یعنی تباهی واقعی و ارواح به همان اندازه که علوم و هنر های ما به سوی کمال پیش رفته اند ، فاسد شده اند . "(همان)
روسو به وضوح در این گفتارها از فضای حاکم بر جامعه خویش می نالد و از وضع پیشرفت علوم به سوی توحشی به معنای آزادی داد رجوع به گذشته را سرمیدهد که "ولتر" درست نقطه مقابل آن را گرفته و از این منظر بر رسو میتازد.
این اندیشمند در مقاله خاستگاه نابرابری انسانها،با قراردادن سقوط اخلاقی در مقابل پیشرفت انسان،از احساس در برابر عقل دفاع میکند و بدین ترتیب انسان را عقل گرای صرف ندانسته و به وجهی دیگر،یعنی احساس او نیز توجه میکند.
وی زمینه نابرابریها را در دو زمینه نابرابریهای طبیعی و نابرابریهای سیاسی و اجتماعی میداند و سپس علت اصلی نابرابریها را در عامل دوم که در واقع تغییراتی در زمینه طبیعی انسان است، میداند. دردیدگاه او انسان طبیعی خوب است، یک وحشی نجیب که عقل دارد و نه زبان.که طی روندها و رویدادهایی این انسان از وضع طبیعی خارج شده است. روسو، مالکیت خصوصی را اولین گام نابرابری میداند و در ادامه این چرخه، حکومت نابرابری اقتصادی_اجتماعی با نابرابری سیاسی در حکومت های استبدادی کامل میشود. بدین سان، از آنجایی که روسو، بازگشت به وضع طبیعی را غیر ممکن می شمارد، هم خود را بر این قرار میدهد که از وضع طبیعی الگوسازی کرده و بر طبق آن به اصلاح وضع موجود بپردازد. وی ویژگی متمایز و خاص انسان را در آن دوران،آزادی می داند. روسو در سه اثر امیل ،ژولی و قرارداد اجتماعی به تبیین اصلاح مورد نظرش در سه سطح انسان به عنوان فرد،انسان به عنوان عضو خانواده و انسان به عنوان عضوی از اجتماع می پردازد.
رسو در واقع همانطور در نظریههای خود مدعی است که نباید از سادگی اولیه انسان به راحتی گذشت نظریات خود را نیز بر مبنای همین سادگیها بنا کرده است. دردیدگاه روسو آنچه که انسان را از آزادی دورکرده ، نهادهای اجتماعی است.(در واقع نقطه مخالف همان که جهان جدید از آن دفاع می کند) روسو به حل بحث آزادی فرد و اقتدار دولت می اندیشد و نسبت و چگونگی آنها.
روسو بر خلاف هابز طبیعت بشر را پاک و منزه می داند. از دید وی انسانها در جوامع ابتدایی با مسالمت کامل که مبتنی بر عشق و محبت بود می زیستند. اما با ورود به دوره کشاورزی وصنعت شاهد شکل گیری مالکیت خصوصی هستیم که پیامد آن از میان رفتن برابری و دامن گستری تباهی است. از این روست که نظریه قرارداد اجتماعی خود را بر محوریت " اراده عمومی " بنیان می نهد.
انتهای پیام/