خدیجه(س) اولین بانویی که ولایت علی(ع) را پذیرفت/ماجرای خواستگاری از پیامبر(ص)

خبرگزاری تسنیم: آیت‌الله قرهی گفت: خدیجه کبری(س) اول بانویی است که معتقد به ولایت حضرت امیر(ع) است؛ ایشان نخستین بانویی است که با پیامبر(ص) که نماز خواند، تنها بانویی است که میوه بهشتی تناول کرد و تنها زنی است که در جاهلیت، بت نپرستید.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، آیت‌الله قرهی رئیس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در شب‌های ماه مبارک رمضان امسال به تفسیر و شرح دعای نورانی ابوحمزه ثمالی می‌پردازد. متن کامل جلسه دهم ایشان که در شب یازدهم ماه مبارک رمضان سال 1434 در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه برگزار شده، بدین شرح است:

شب گذشته، شب جمعه و شب رحمت بود و به عنوان مقدّمه دعای کمیل نیاز بود که به مطالبی را راجع به دعا بیان کنیم. لذا توفیق عرض ارادت به ساحت قدس أمّ‌المؤمنین، حضرت حکیمه عظیمه، طاهره زاکیّه، راضیه مرضیه، منصوره طاهره، حضرت خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) را نداشتیم. برای همین امشب عرض کردیم ادب اقتضاء می­کند که راجع به وجود حضرتش، ولو مقداری کم، توشه‌چینی کنیم.

او را می‌توان مادرِ مادر گیتی لقب داد که پروردگار عالم، رحم او را مرکز پذیرش بزرگترین خلقتش در بین خلائق قرار داد و جز حضرت خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) کسی نه در طهارت و نه در عظمت و نه در حکمت، توفیق و تحمّل بار سنگینی مثل زهرای اطهر(علیها الصّلوة و السّلام) را نداشت. لذا از عظمت حضرت خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) همین بس که رحم او، مرکز پرورش عطیّه الهی به نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)  شد. آنکه خود پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: هبه الهیّه بوده و خود قرآن فرمود: عطایی است که این عطاء کوثر است؛ یعنی همه چیز را در او قرار دادم. لذا یک معنای کوثر یعنی او که هست، همه چیز است و او عامل همه خلقت است.

پس حضرت خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) حامل چنین بار سنگینی است که از لحاظ عظمتی در حدّی است که به واسطه نور او، همه خلقت خلق شده است و نیّرة الله است. آن که پدر گرامشان خم می­شد و دست مبارکشان را می­بوسید! آن که پدر گرامشان بیان می­فرمودند: هیچ کس در عالم عندالله تبارک و تعالی، مثل زهرای اطهر نیست. آن که در حدیث کساء محور قرار گرفته شد، «هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها». کسی که از صلبی به صلب دیگر نیامد، در حالی که خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: من و مولی الموالی یکی بودیم؛ از صلبی به صلب دیگر و از صلبی به صلب دیگر در اصلاب الشّامخه آمدیم تا این که در عبدالمطلّب، دو نیم شدیم، من در عبدالله قرار گرفتم و او در ابی­طالب(علیهم صلوات المصلّین) امّا زهرای اطهر به صراحت فرمایش خود نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به آن طعام بهشتی انعقاد پیدا کرد.

پس خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) کیست؟ آن که می­تواند و طاقتش را دارد که چنین حمل سنگی را حمل کند و این اوج عظمت اوست. حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) حتیّ خودش از پدری است که در دفاع از حریم کعبه، دلاوری نشان داد که اگر بخواهیم راجع به او سخن بگوییم، سخن به درازا می­کشد. مادر او هم «بنت زائده‌بن‌اصم» بود که بانوی بسیار با فضیلتی بود و از لحاظ نسبی به قریش می‌رسید. پدرش هم همین‌گونه بود.

همان‌طور که در ابتدای عرایضم راجع به این بانوی مکرّمه عرض کردم، مقام این بانو به قدری بالا و والاست که او را صدّیقه، مبارکه، امّ­المؤمنین، طاهره، زاکیّه، راضیه، مرضیه و ... می­گویند. جالب این است همه آن اسماء و القابی که بی‌بی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) دارند، مادر گرامی ایشان هم دارند و این از فضائل حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) است. ضمن این که یتیمان مکّه و حجاز، او را «امّ الیتامی» و بینوایان هم او را «امّ­الصعالیک» خطاب می­کردند. مؤمن‌ها هم که او را «ام­ّالمؤمنین» می‌گویند و چون مادر بی‌بی دو عالم هم است، «امّ الزهرا» هم می‌گویند.

مقام ایشان به قدری بالا و والاست که حتّی پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) وقتی از معراج (آن معراجی که قرآن کریم و مجید الهی بیان می­فرمایند: «َقابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏» شد) برمی‌گشتند، هم خود ایشان و هم ملائکه‌الله از این که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به معراج آمده است؛ شاد و بسیار خرسند بودند. حضرت آن صحنه‌های بسیار عالی و زیبا را دیدند. حضرت جبرائیل در آخر به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گفت: حالا که شما دارید به زمین می­روید، من هم از شما یک حاجت دارم. البته نه تنها من حاجت دارم، بلکه پروردگار عالم هم از شما حاجت دارد، «حاجتی أن تقرأ علی خدیجة من اللّه و منّی السّلام»، ای پیامبر! حاجت من از تو این است که از طرف من و خدا به خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) سلام برسانی.

ببینید مقام باعظمت حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) چگونه است که می­گوید: سلام خدا را  به او برسان! لذا وقتی حضرت آمد، اوّل چیزی که بیان فرمودند، همین بود. فرمودند: ای خدیجه! بر تو بشارت باد که جبرائیل و خود پروردگار عالم به تو سلام رساندند. این حکیمه چقدر زیبا جواب داد، خدمت پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عرضه داشت: «اللّه السّلام و الیه یعود السّلام» یعنی او هم می‌داند که اصلاً سلام خود اوست و به او هم برمی­گردد. همان چیزی که بعدها در دعا برای ما بیان کردند که این‌طور بخوانید: «اللّهمّ انت السّلام و منک السّلام و الیک یعود السّلام».

یک بار دیگر هم وقتی دشمن به صورت بدی محاصره کرده بود و آن قضیه احد پیش آمد که دشمن شایعه کرد که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) کشته شده، حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) گریان و نالان خودش دنبال حضرت می­گشت و به قدری اشک می­ریخت که پیک وحی بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نازل شد و به محضر پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عرضه داشت که خدا به واسطه خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) نصرت می­دهد و ملائکه به واسطه گریه خدیجه به گریه افتادند و خدا می­گوید: سریع به پیش او برو و ابلاغ سلام من را به خدیجه برسان و او را بشارت بده به قصری در بهشت که نمونه است و در او هیچ غم و اندوهی نیست. اینطور خدا برای حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) وحی فرستاد که یکی در معراج بود و یکی هم در جریان احد.

مباهات خدا به فرشتگان، به خاطر وجود حضرت خدیجه(س)

حضرت خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) از دید پیامبر عظیم‌الشأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فقط یک همسر معمولی نیست، بلکه یک بانویی است که سکینه و آرامش عجیبی برای پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دارد. همان‌گونه که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) به پیامبر عظیم‌الشأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آرامش می­داد، همان‌گونه هم حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) به ایشان آرامش می­داد.

لذا این را اهل جماعت هم دارند که خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: تا خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) بود، هم فرشتگان روزی چند بار مباهات می­کردند به این که خدیجه وجود دارد و هم پروردگار عالم خودش بر فرشتگان مباهات می­کند که ای فرشتگان من! ببینید چه بانویی برای پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) قرار دادم.

تنها کسی که خدا فقط از طریق او، به حبیبش فرزند داد

پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) موقعی به من ایمان آورد که دیگران به من کفر می­ورزیدند، موقعی مرا تصدیق می­کرد که دیگران انکار من را می­کردند، موقعی ثروتش (آن هم ثروت نه تنها بزرگترین زن عرب، بلکه بزرگترین ثروتمند حجاز که از مردان هم بیشتر داشت) را در اختیار من قرار داد که همه دریغ می­کردند. مهم تر از همه، خدا از طریق او به من فرزندی مرحمت کرد که از طریق دیگران به من فرزند نداد.

البته خدا به همسر دیگر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، ماریه قبطیه (البته همان‌طور که می­دانید تا خود حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) بود، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هیچ همسری اختیار نکرد. مثل امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) که تا وقتی بی‌بی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) بود، هیچ همسری اختیار نکرد) فرزندی به نام ابراهیم داد، امّا ابراهیم وقتی سه ساله شد، فدای نوه خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) شد!

به جز حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) و ماریه، دیگر خدا به هیچ‌کدام از همسران پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرزند نداد. ماریه هم بانوی مکرّمه‌ای بود که بعد از حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام)، خیلی مقامات والایی دارد. امّا پروردگار عالم ابراهیم را فدای ابی­عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) کرد. می­دانید هر دو روی زانوی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نشسته بودند، وحی آمد که خدا می­گوید: یکی باید فدای دیگری شود. معلوم است می­داند آن که عالم باید فدایش شوند، ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) است و بدین‌ ترتیب ابراهیم رفت. در حالی که به صورت ظاهر، ابراهیم، مستقیم پاره‌تن پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) محسوب می­شود، امّا می­داند ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) فرزند معنوی و حقیقی اوست که از طریق حضرت زهرا(علیها الصّلوة و السّلام) به دنیا آمده، لذا ابراهیم را فدا می­کند.

این هم یکی از فضایلی است که به خود حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) نسبت می­دهند که خدا نخواست، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به جز از حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام)، از دیگران فرزند داشته باشد، کما این که خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم این مطلب را فرمودند. چه فرزندی هم از حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) نصیبشان شد که امّ ابیها است! چه فرزندی که حجتٌ‌ علی ‌حجج‌الله است! چه فرزندی که صحف فاطمیّه متعلّق به اوست! چه فرزندی که وحی بر او می‌شده! چه فرزندی که همه عالم فدای او هستند!

من چندین بار در دهه‌های فاطمیّه نکاتی را راجع به بی‌بی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) از باب شأنشان، آن هم در حد ذهنی خود ما انسان‌ها بیان کردم. البته او اصلاً انسان نبود و خدا لطف کرد آن انسیه الحوراء را به شکل انسان درآورد و به حبیبش هبه کرد. این‌قدر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را دوست داشت که او را هبه کرد و فرمود: «إنّا اعطیناک الکوثر» همه چیزم را به تو دادم، این‌قدر دوستت دارم که او را شبیه به انسان کردم و به تو دادم. خدا چنین فرزندی را به حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) داده، لذا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود که خدای منّان از او به من فرزندی عنایت کرد، ولی دیگران را محروم ساخت که این از فضایل حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) است.

فرمودند: بهترین بانوان عالم، مریم‌بنت‌عمران و آسیه‌بنت‌مزاحم و خود خدیجه‌بنت‌خولید و بی‌بی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) هستند که بعد از بی‌بی دو عالم که او عطیّه الهی است و به انسان تبدیل شد، بین آن سه زن که برترین زنان عالم هستند، افضل آن­ها، بلاشک خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) است.

این روایت را خود اهل جماعت دارند که وقتی یکی از همسران پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به او اعتراض کرد که چقدر یاد خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) می­کنی، من که جوانم و بهتر از او هستم. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با خشم فرمود: تو بهتری؟! هیچ کسی مثل خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) نمی­شود، من او را از اعماق دل و قلب خویش دوستش داشتم و دارم. بعد خطاب کرد: من دوستداران خدیجه را هم از اعماق دل دوست دارم (به تعبیر خودمانی بخواهیم معنی کنیم، یعنی دوستداران خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) را از تو هم بیشتر دوست دارم) و پروردگارعالم همسری بهتر از خدیجه به من عطا نکرده است.

لذا بیان فرمود: می­دانی خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) کیست؟ خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) آن کسی است که پروردگار عالم او را در زمره علی و حسن و حسین و جعفر و حمزه و فاطمه(علیهم صلوات المصلّین) قرار داده است.

حتّی اهل جماعت دارند که یک مرتبه وقتی عایشه، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را به خشم درآورد. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به صراحت فرمود: خدا از طریق او به من فرزندی عطا کرد که عالم متعلّق به اوست و تو محروم از فرزندی هستی. لذا یکی از حسادت‌هایی که بعضی از زنان پیامبر، به خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) و همچنین زهرای اطهر(علیها الصّلوة و السّلام) داشتند (البته اکثر زنان ایشان حسادت نداشتند و حسادت در یکی از این‌ها خیلی زیاد بود)، به خاطر این بود که فرزند نداشتند.

می­دانید پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، اشرف مخلوقات است و دلیل این که خدا از طریق دیگر همسران پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، فرزندی به ایشان نداد و وقتی از طریق ماریه هم داد، او را برای نوه خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) قربانی کرد، این است که رحم باید رحم طاهره باشد. اصلاب الشامخه و الارحام المطهره که بیان می‌شود، همین است.

خداوند می‌فرماید: «لولاک لما خلقت الافلاک» حبیبم! اگر تو نبودی، اصلاً خلقتی در عالم نبود. لذا هیچ کسی مثل پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نیست. آنجا که طبق قرآن، یوسف صدّیق(علیه الصّلوة و السّلام) بیان می­کند که آن کوکب‌ها و ... به من سجده کردند و پدر گرامش، حضرت یعقوب بیان فرمود: او امام من است و با این که فرزند من است، بر من فضیلت دارد و جایگاهش برتر از من است. خوب معلوم است با این مقامی که خود پیامبرعظیم‌الشّأن دارد، اولیاء و عرفا همه در مقابل او سر تعظیم فرو می­‌آورند. آدم ابوالبشر مسجود ملائکه است، آیا پیامبر که بلاشک افضل از خود آدم ابوالبشر است، مسجود ملائکه نیست؟! ایشان باذن الله تبارک و تعالی مسجود همه خلق است. پس معلوم است نطفه این حضرت کجا باید قرار بگیرد، مگر هر رحمی می‌تواند؟! «و الارحام المطهّره» که این فقط خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) است. این هم نکته بسیار مهمّی که باید در آن تأمّل کنیم.

اوصاف حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) از زبان اهل جماعت

ابن‌هشام، صاحب کمتاب معروف «السیرة النبویّة» که برای اهل جماعت است، بیان می‌کند: خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) هم از باب نسب، نسب بالایی داشت. چون هم از طریق پدری و هم از طریق مادری، از قریش است و با این که صاحب ثروت عظیمی بود، ولی از باب امانت، بالاترین امانت‌دار و بسیاراخلاقی بود و در عفّت و کرامت انسانی در مقام اعلی قرار داشت و لذا او بلندترین و عظیم‌ترین قلّه شرف را به خودش اختصاص داده بود.

ذهبی که به عنوان پیشتاز رجالیّون اهل جماعت می‌باشد، بیان می‌کند: خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) سرور بانوان بهشت است، همان‌گونه که وجود مقدّس امام حسن و امام حسین(علیهما الصّلوة و السّلام)، سیّدان شباب هل الجنه هستند؛ یعنی سروران بانوان بهشت، خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) است! و بعد چند مطلب پشت سر هم می‌گوید، می‌گوید: او نیّره بود، او جلیله‌القدر بود، او بالجد متدیّن بود، او بزرگوار و کریم بود.

راجع به کرامت و کریم بودن حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام)، هم ذهبی و هم ابن‌حجر بیان می‌کنند: طوری بود که هر کس پیش حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) می‌آمد، ناامید برنمی‌گشت و اعتقاد راسخ خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) این بود که باید کریم باشی تا خدا به تو عنایت کند و چنان کریمه عجیبی بود که هر کس می‌آمد، از ثروت ایشان بهره می‌برد.

سه کار جهت ثروتمند شدن

حالا من این‌جا یک حاشیه کوچک بزنم، یک نکته‌ای را عرض کنم که جالب است، بدانید. اصلاً اولیاء خدا می‌گویند اگر کسی بخواهد بر ثروتش افزوده شود، باید چند کار بکند: اوّل این که مالش را طاهر به دست بیاورد؛ یعنی این که لقمه، لقمه حلال باشد. دوم این که مالش را طاهر کند؛ یعنی خمسش را بدهد. سوم این که دست و دلباز باشد تا خدا بیشتر به او عنایت می‌کند. لذا رمز موّفقیّت حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) در ثروتش هم این بود که دست و دلباز بود و خدا به ایشان عنایت می‌کرد.

صاحب جمال و با احساس، امّا عاقله!

ابن‌حجر می‌گوید: خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام)، کسی است که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیشترین مشورت را با او می‌کرد و او عاقله بود. در حالی که می‌دانید زنان چون لطیف الروح هستند، در مقام احساسات زیادی هستند و روایت داریم که خیلی با آن‌ها مشورت نشود. دلیل این نیست که خدای ناکرده زنان بی‌عقل باشند، خیر. چون احساساتشان قوی است و روح لطیفی دارند، گاهی این احساسات به آن تصمیم‌گیری عاقلانه غلبه پیدا می‌کند.

ولی خیلی می‌خواهد که هم احساسات لطیف داشته باشی، هم جمال ظاهری داشته باشی و هم از آن طرف عاقله باشی و پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با تو بیشترین مشورت را بکنند، مثل خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام). می‌گویند: وقتی وجود مقدّس امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) یا امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) می‌خندیدند، دندان‌هایشان به قدری زیبا بود و منظّم چینش داشت که همه می‌گفتند: به مادرشان خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) رفته‌اند. لذا این بانوی مکرّمه هم از لحاظ زیبایی در جمال عجیبی بودند و هم احساسات قوی داشتند، ولی از آن طرف عاقله بودند و پیامبر بیشترین مشورت را با ایشان می‌کرد. این هم یک نکته‌ای است که باید واقعاً در آن دقّت کرد.

درجه اعلای طهارت و جمال

در جاهلیّت، ایشان از معدود زنانی است که در طهارت، در درجه اعلی است که این را هم ابن‌حجر اهل جماعت در کتاب خودش بیان می‌کند. خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) خیلی فضائل دارند و از دیگر فضائلی که می‌شود، بیان کرد، این است که ایشان در مقام بالایی قرار دارند. اوّلاً در کتاب «الشافی فی الامامة» سیّد مرتضی، علم‌الهدی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن آیت عظمی، شاگرد شیخنا‌الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) بیان می‌شود که حضرت خدیجه(سلام اللّه علیها) دوشیزه بودند و هیچ‌گاه با کسی ازدواج نکرده بودند. شیخ طوسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همین را در «تلخیص الشافی» بیان می‌کنند. بلاذری در «انساب الاشراف» و ابوالقاسم کوفی هم در «الاستغاثة فی بدع الثلاثة» و بسیاری از مورّخین دیگر این مطلب را بیان کردند.

حتی خیلی از بزرگان در کتبشان، از جمله همان سیّد مرتضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، علم‌الهدی، آن آیت عظمی، قائل به این است که سنّ حضرت خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) بالاتر از پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نبوده است و بین 25 تا 28 سالشان بوده است؛ یعنی این‌طور که بعضی بیان می‌فرمایند، نیست.

فقط از باب این که عاقله است، باید بدانیم که ایشان زنی تاجر است که خیلی از مردان به خواستگاری‌اش آمدند، ولی نمی‌پذیرد. هم جمال دارد، هم کمال دارد، هم ثروت دارد، هم مکنت دارد، امّا نمی‌پذیرد. همه هم متعجّب هستند. یک عدّه هم تصوّر به این دارند که چون دارای جمال و کمال است، زنی مغرور است. ابن‌حجر هم همین را می‌گوید که تصور خیلی‌ها همین بود که او زنی مغرور و متکبّر است. با آن که هر کسی می‌آمد، دست کرامت داشت، امّا مثلاً می‌گفتند: برای خودش یک غرور خاصّی دارد که همه متعجّب شدند چطور با یک کسی که به صورت ظاهر آن گونه ثروتی در مقابل او ندارد، ازدواج می‌کند. جالب است که خودش هم آمد و اعلان کرد که من می خواهم همسر شما باشم.

همان‌طور که گفتیم ایشان جمال عجیبی هم داشت، به طوری که وقتی از عبدالله مهد، پدر مهد زکیه پرسیدند: چرا دندان‌های امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) این‌قدر زیبا و براق است و درخشش خاصّی دارد که وقتی سخن می‌گوید مردم را به سمت خودش جذب می‌کند؟ عبدالله مهد می‌گوید: نمی‌دانم، ولی می‌دانم که راجع به خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) این‌گونه می‌گویند که در زیبایی و درخشندگی زیادی بود، کما این که فرزندش، زهرای اطهر(علیها الصّلوة و السّلام) هم این‌گونه بود. لذا جای تعجّب نیست که کسی که از دو مادر این‌گونه ارث ببرد، این‌گونه بشود.

اوّلین بانویی که نماز خواند

امیر المؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) و خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) اوّل کسانی هستند که با پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)  نماز خواندند. این را اهل جماعت هم بیان می‌کنند که کنار کعبه می‌آمدند و مخصوصاً جلوی مردم نماز می‌خواندند.

اوّلین بانوی ولایی

ایشان، اوّل بانویی است که معتقد به ولایت امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) است. وقتی پیامبر بنی‌هاشم را جمع کرد و سه مرتبه فرمود: چه کسی یار و یاور و برادر من خواهد بود و در هر سه بار، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بلند شدند. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: هر کسی به من ایمان بیاورد، بعد از من، او جانشین من است. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌داند جانشین من ناحیه الله است، امّا از آن طرف می‌داند هم که این‌ها ایمان نمی‌آورند، جز خود امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام). لذا نوشته‌اند: حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) بلافاصله بعد از آن قضیه‌ای که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به صراحت فرمود: بعد از من، ولایت برای علی(علیه الصّلوة و السّلام) است، بیان فرمودند: من ولایت علی را پذیرفتم، با اینکه امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در خانه پیامبر بود و خود حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) او را بزرگ کرده بود، ولی پذیرفت.

تنها بانویی که میوه بهشتی تناول کرد

در تاریخ طبری که برای اهل جماعت است، نوشته: خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام)، نخستین بانو هست و شاید تنها بانویی است که از میوه بهشتی تناول کرد. موقعی که به بی‌بی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) باردار بود، بارها از انگور بهشتی آوردند و به ایشان دادند.

تنها زنی که در عصر جاهلیّت، بت نپرستید

در باب ازدواج ایشان مطالب بسیاری بیان شده و جالب این است که وقتی آمدند، خود ایشان این‌گونه فرمود: «إنّی رَغِبْتُ فیكَ لِقَرابَتِكَ مِنّی وَشَرَفِكَ مِنْ قَوْمِكَ وَأَمانَتِكَ عِنْدَهُمْ وَصِدْقِ حَدیثِكَ وَحُسْنِ خُلْقِكَ» من دل به تو دارم و دلم  در گروی تو است. چون هم از یک جهت خویشاوند من هستی و از قریش هستیم، ولی مهمتر این است که تو از شرافت والایی برخورداری وتو به امانت در میان مردم معروفی، تو فرد راستگویی هستی و بالاترین اخلاق را داری، «إنّک لعلی خلق عظیم».

اما بعدها با این که هنوز پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اعلان بعثت نکرده بودند، به صفیّه، خواهرش بیان کرد: «إنّی قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ مُؤَیَّدٌ مِنْ رَبِّ العالمین». پس می‌شود گفت: خود حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) هم مثل امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام)، بت نپرستیده؛ چون گفت: من یقین دارم که او از سوی پروردگار عالمیان، مورد تأیید است. یعنی می‌دانم او، پیغمبر است.

یکی از خصایص حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) این است که می‌گویند اهل مطالعه بود و کتب آن زمان را خوانده بود و نشانه‌های پیامبری را در پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دیده بود.

خواستگاری از پیامبر(ص)

او با نفیسه خدمت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد و بیان کرد: ما برای شما کسی را برای همسری دیدیم. حضرت فرمودند: چه کسی؟ ایشان با صراحت و شجاعت، در حالی که یک مقداری هم شرم و حیا داشتند، فرمود: «هیَ مَمْلوكَتُكَ خَدیجةُ». در حالی که حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) به اصطلاح از جهت مادی، رئیس حضرت می‌شد؛ حضرت در دستگاه حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) کار می‌کرد، ولی می‌گویند: او کنیز شما، خدیجه است. این بانوی مکرّمه این قدر در مقام معرفت، بالا بود که خودش را کنیز حضرت می‌داند، با اینکه هنوز پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، نشده‌اند.

سال حزن

در موقع سختی می‌شود انسان‌ها را شناخت. ایشان تمام اموالشان را در اختیار پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) قرار داد، طوری که در آن شعب ابی‌طالب که خیلی اوضاع، سخت بود، ایشان به بردارزاده‌اش پول می‌داد و او پنهانی اجناسی را می‌خرید و می‌آورد و در مواردی باید به آن سربازانی هم که محاصره کرده بودند، پول و باج می‌دادند که سه برابر برایشان درمی‌آمد.

بارها می‌شد ابولهب و همسرش، ام‌جمیل، خارهای بیابان را جمع می‌کردند و بر سر راه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌ریختند و حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام)، غلام‌هایش را می‌فرستاد تا خارها را از سر راه بردارند.

حضرت خدیجه به حکیم‌بن‌حزام که برادرزاده ایشان بود و عرض کردم چندین برابر قیمت، خوراک تهیه می‌کرد و می ‌آورد، می‌گفت: تو باید دائم در خدمت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باشی و با اینکه خودش حکیم و از ثروتمندترین افراد و محتاط هم بود، ولی ارادت عجیبی به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) داشت.

حالا چنین بانوی مکرّمه‌ای در شعب ابی‌طالب این‌قدر گرسنگی کشید، با این که می‌توانست ثروت را برای خودش استفاده کند، امّا طوری شد که سنگ به شکم مبارکش می‌بست و در آخر همان جا به شهادت رسید که پیامبر عظیم‌الشأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم آن سال را سال حزن و اندوه اعلام کردند، چون بعضی‌ها نوشتند: سه ماه قبلش هم ابوطالب(علیه الصّلوة و السّلام) از دنیا رفت و بعد هم حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام)، لذا آن سال، عام الحزن شد.

می‌دانید ابی‌طالب(علیه الصّلوة و السّلام) هم خیلی مدافع عجیبی برای پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بود، امّا بعضی از وهابیّت ملعون برای این که نمی‌خواهند به او احترام بگذارند، مثلاً می‌گویند: بدون دین از دنیا رفت.

وصایای حضرت خدیجه به پیامبر (ص)

حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) موقعی که داشتند از دنیا می‌رفتند، چند وصیّت کردند: 1. یا رسول الله! وقتی من می‌روم شما مرا با عبای خودت دفن کن، من از فشار قبر می‌ترسم. کسی این مطلب را می‌گوید که در روایت داریم، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: فردای قیامت وقتی وارد محشر می‌شود، هفتاد هزار ملک و فرشتگان الهی، در حالی که پرچم‌هایی منقّش و مزیّن با جمله الله اکبر، در دست دارند، به استقبالش می‌روند. 2. یا رسول الله! در قبر من بخواب تا قبر بر من تنگ نشود.

در روایت داریم که خدا هم از بهشت پارچه‌هایی را برای کفن او فرستاد، ولی چون خود حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) بیان کرده بود که عبای شما را می‌خواهم، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) او را دورن عبای خودشان قرار دادند و بعد آن پارچه‌ها را دور ایشان پیچیدند.

3. دخترم را به شما سفارش می‌کنم و فقط سفارشم این است که او را مواظبت کنید. ایشان اسماء بنت عمیس را هم خواست و گفت: من شب زفاف نیستم، تو به جای من برای دخترم زهرا، مادری کن. این را به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم سفارش کرد که حتماً اسماء، آن روز، باشد.

پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گریه کردند و فرمودند: خیلی زجر کشیدی، لبخندی زد و بعد به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عرضه داشت: یا رسول الله! خدا را شاکرم که موقعی مرا قرار داد که توانستم تو را درک کنم و کنیزی تو را بکنم، امیدوارم که آن دنیا هم کنیز شما باشم. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: یا خدیجه! بر تو مژده باد که فردای قیامت تو با من هستی.

فردای قیامت ممکن است ما با همسرمان نباشیم، چون مقام‌ها فرق دارد، یکی این طرف است، یکی آن طرف! ازدواج هم معمولاً با حورالعین و مطالب دیگر است و تعداد افراد انگشت شماری هستند که با همسران خودشان باشند. امّا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: مژده باد بر تو که فردای قیامت با من هستی و همسر من در بهشت تویی. او خندید و می‌گویند: آخرین لبخندی بود که بر لبان مبارک حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) نشست.

عرض کردم چون دیشب به خاطر قضایای دعای کمیل و ... توفیق نداشتیم، باید عرض ارادت می‌داشتیم و بی‌ادبی بود اگر عرض ادب به محضر مادر مادر گیتی عالم، أمّ‌المؤمنین نمی‌کردیم. ما که مؤمن نیستیم ولی ای کاش اجازه دهد مادر ما هم باشد که آن‌وقت افتخاری می‌شود، خوش به حال آن‌ها که مؤمن هستند که ایشان مادرشان است.

این أمّ‌المؤمنین را بعضی‌ها برای کسان دیگر دزدیدند، کما اینکه بعضی‌ها یار غار را هم دزدیدند و برای دیگری اعلان کردند، در حالی که اصلاً ما چنین مطلبی را نداریم. سندهای تاریخی متقنی داریم که حسب روایات، عبداللّه بن بکر بن اریقط، در غار با پیامبر بوده و یار غار اوست، امّا آن‌ها ابن‌بکر را به عنوان ابوبکر گرفتند و أمّ‌المؤمنین را هم برای کسان دیگر بردند، در حالی که برای حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) است.

خدایا! ما را از شفاعتش محروم نفرما و شفاعت حضرت خدیجه(علیها الصّلوة و السّلام) را شامل حال همه مؤمنین وهمه مسلمین، همه محبّین اهل‌بیت قرار بده.

انتهای پیام/