یک غزل، یک مثنوی از حسین منزوی در نعت امیرالمؤمنین علی(ع)

خبرگزاری تسنیم: عموماً حسین منزوی را به عاشقانه‌هایش می‌شناسند اما او اشعار آئینی زیبایی هم در مدح اهل‌بیت(ع) سروده است. این وجهی از ذوق اوست که آنچنان که حقش بوده، برجسته نشده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حسین منزوی را به غزل‌های عاشقانه‌اش می‌شناسند غزل‌هایی که از نمونه‌های برتر غزل عاشقانه امروز است و از ماناترین آن‌ها. اگر به دقت مجموعه اشعار قطور حسین منزوی را وارسی کنیم به غیر از غزل‌های عاشقانه و اشعار دیگر او به بخشی می‌رسیم که نمایانگر روح و منش شیعی این شاعر بزرگ معاصر است.

بخشی که به اشعار آیینی او اختصاص دارد اشعاری که با ستایش خداوند و قرآن کریم آغاز شده و با ستایش ولی عصر (عج)  به انجام می رسد و در منقبت تمامی چهارده معصوم شعر دارد، بخشی از ذوق اوست که برجسته نشده بود. برخی از بزرگان شعر فارسی معتقدند اشعار آیینی حسین منزوی که به وصیت خودش بعد از مرگ او انتشار یافت یکی از بهترین نمونه‌های شعر آیینی معاصر است.

دو شعر زیر که یکی در قالب مثنوی و دیگری در قالب غزل است شعرهایی است از حسین منزوی در نعت مولای متقیان حضرت علی (ع):

ای نماز تو عاشقانه...

علی ای میر پهلوان عرب!
زیر تیغت سر یلان عرب

ای در خیبر از تو کنده شده!
وز تو لات و هبل فکنده شده!

خصم شد هر که کردگار تو را
بوسه زد تیغ ذوالفقار تو را

ای مناجاتی شبانه! علی!
ای نماز تو عاشقانه! علی!

آن چنانی که تیر، وقت دعا
کشد از پا برون طبیب، تو را

نیز در وقت سجده بر سر تو
می زند تیغ خصم کافر تو

شانه های تو، آه! قامت تو
آن ستون های استقامت تو

بار اندوه عالمی می برد
دل تو غصه ی جهان می خورد

شب که می شد تو بودی و غم تو
-عالم رنج و راز- عالم تو

تا که پنهان ز خلق زیر گلیم
ببری شام کودکان یتیم

علی! ای پرّ و بال هم قفسان!
خود پر از درد و دردمند کسان!

ای درِ شهر علم مصطفوی!
عَلَم سبز حلم مرتضوی!

ای علی! ای تو را هنوز فغان
در دل چاه های کوفه نهان

حق که دیوار کعبه منشق کرد
هم تو را طفل دامن حق کرد

کعبه در ظاهر ابتدای تو بود
کوفه در ظاهر انتهای تو بود

تو ولی، بی زمان و هنگامی
هم بی آغاز و هم بی انجامی

بودی و آسمان نبود هنوز
هم زمین، هم زمان نبود هنوز

گر به شوقت نیافرید خدا
از چه کرد این جهان پدید خدا ؟

***

سیمرغ

ای آفتاب آینه دار جمال تو
وی جلوه ی جلال خدایی، مثال تو

ای شیر روز و زاهد شب! ای که رنگ عشق،
دارند قیل و قال تو و شور و حال تو

سیمرغ قاف های ولایت خوشا کسی
که ش سایه ای ست در کنف پر و بال تو

مقصد بعید و توشه کم، آه از رحیل من
کوتا و پر مخاطره، وای از مجال تو

گفتی: «جهان! مپاش از این دانه پیش من
من جسته ام ز دامگه خط و خال تو

دیو فرشته صورت دنیا بهل مرا
من فارغم ز وسوسه های وصال تو»

گوش دلی کجاست که از چاه بشنود
پژواک خستگی و طنین ملال تو؟

شاید ز رمز و راز به اعجاز می رسد
از شب کسی بپرسد اگر حسب حال تو

در جنگ هیبت تو در صلح رأفتت
آیینه وار، شاهدی از اعتدال تو

ای شبرو سلوک مناجات یا علی!
کعب الحجاز و کعبه ی حاجات! یا علی!

انتهای پیام/