تلاشهای «ناپلئون بناپارت» برای بازگشت یهود به سرزمین موعود
خبرگزاری تسنیم: ناپلئون شعار بازگشت به سرزمین موعود را برای جلب نظر یهودیان متمول سرلوحه برنامههای تبلیغی خود قرار داد اما زمانی که او قصد داشت بیتالمقدس را در اختیار یهودیان قرار دهد، یهودیان بومی فلسطین نیز با ارتش فرانسه پیکار میکردند.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، در آستانه آخرین جمعه ماه مبارک رمضان که از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) برای زنده نگاهداشتن آرمان فلسطین، "روز جهانی قدس" نامگذاری شد، گذری بر تاریخ فلسطین و چگونگی غضب این سرزمین از سوی صهیونیستها در بیش از 6 دهه گذشته داشتهایم.
از آغاز قرن شانزدهم میلادی، سالهایی که اندیشههای ناسیونالیستی و میهنپرستانه در اروپا در حال نضج گرفتن بود، کمکم مهاجرت یهودیان به برخی کشورها آغاز شد. هنری فنش از وکلای انگلیسی در سال 1621 م. نوشتهای تحت عنوان «رستاخیز بزرگ جهانی و فراخوان یهود» منتشر ساخت و در آن از یهودیان خواست که در فلسطین اقامت کنند. پس از آن، موسی بن اسرائیل- واعظی مذهبی ولی نه چندان معتقد به مذهب- نخستین آهنگ رویای بازگشت به فلسطین (ارض موعود ) را به صدا در آورد. وی با نوشتن کتابهایی چون، امید قوم یهود، خاضعانه و انتقام یهود، سعی کرد تا به این دین شکل نژادی داده و آن را از دایره تسلط سایر ملل خارج سازد.
بن اسرائیل تصمیم گرفت تا یهودیان را به انگلستان هدایت کتد و شاید راهکارهای مناسبتری نسبت به سایر اروپا در این سرزمین یافته بود. وی در سال 1654 ، دیوید آبرابانل، یکی از نزدیکانش را برای تسلیم طوماری به شورای سلطنتی انگلستان فرستاد و در عین حال، با الیور سنت جان سفیر انگلیس در هلند که بعدها به عنوان رئیس کمیته پذیرش یهودیان به انگلستان برگزیده شد، طرح دوستی ریخت. وی همزمان بااین کار با انتشار کتاب خود آگاهی ملی یهودی ، سنگ بنای صهیونیست نژادی را در دیانت موسوی بنا نهاد .
این روند ادامه داشت تا اینکه در اواخر قرن نوزدهم، مهاجرت یهودیان به فلسطین ابعاد گستردهتری نسبت به قبل به خود گرفت و یهودیان و صهیونیستهای غیر یهودی، یهودیان سایر نقاط جهان را به مهاجرت به این سرزمین ترغیب کردند.
* تبلیغ پروتستان برای مهاجت به فلسطین
از نیمه سال 1600م. جنبش «پروتستانیسم » دعوت و فراخوان از یهودیان را برای ترک اروپا و بازگشت به فلسطین، به منظور ایجاد «کشور خدا» آغاز کرد. اولیور کرمول – فرمانروای بریتانیای مشترک المنافع – در اولین اقدام ، خواستار یهودی کردن فلسطین به عنوان مقدمه رجعت مسیح شد و در سال 1655 ،کتابی از کشیش پروتستان آلمانی – پول ولگن هوفر – منتشر شد که در آن گفته بود :"یهودیان به محض ظهور دوباره مسیح به مسیحیت خواهند گروید؛ چرا که او را همچون یکی از خودشان میدانند و از لوازم این ظهور، بازگشت یهودیان به سرزمینی است که خداوند خود، آن را از طریق ابراهیم، اسحاق و یعقوب به آنها اعطا کرده است ".
براین اساس ادبیاتی مذهبی در جامعه یهود شکل گرفت که طی آن، یهودیان معتقد به نقشه خدا، بنابر اقتضا، سرنوشت محتوم همه بشر را تعیین میکردند و این ادبیات تشکیل حکومت آنها را از تنها راه بازگشت مجدد مسیح، معین میکرد؛ همان بازگشتی که برای همیشه، سرنوشت محتوم جنگ میان ایمان و کفر را با پیروزی مسیح و فرمانروایی هزار ساله او بر جهان تعیین میکند و سپس قیامت به پا خواهد شد.
در این ادبیات، اعتقاد به پشتیبانی قوم یهود در تشکیل حکومتی در فلسطین ، نوعی عبادت شمرده و از آن به مشارکت بشری در تحقق خواست الهی، تعبیر شد. تا آنجا که لرد آنتونی اشلی کوبر اصلاح طلب معروف انگلیسی ، گفت :«با وجود آنکه یهود، قومی سخت دل و غرق در معصیتند و لاهوت را انکار میکنند ولی نسبت به آرزوی مسیحی رهایی، نیاز مبرم دارند». پس از آن بود که شعار«فلسطین ، سررزمین بی ملت، برای ملت بی سرزمین» علم شد و تمام مسیحیان صهیونیست آن را حمل کردند .
لرد بالمرستون ( عموی لرد کوبر ) که وزیر امور خارجه وقت بریتانیا بود، به وسیله ایجاد کنسول گری بریتانیا در قدس (سال 1839 ) و انتخاب «ولیم یونگ» ، یکی از معتقدان به صهیونیستم مسیحی به سمت سر کنسولی، این آرزو را عملی کرد.وی در آن زمان که تهداد یهودیان به 9 هزار و 690 نفر میرسید، اصلیترین وظیفه یونگ را حفظ اقامت و تشویق آنان به بازگشت، معین کرد.
از دیگر سو، دانشمندان مسیحی مانند اسحاق نیوتن (1727 – 1643) ، ژان ژاک روسو (1778 – 1712)، بریستلی (1804 – 1733 ) نیز در این باره مطالبی نوشتند و یهودیان را به مهاجرت به فلسطین تشویق کردند. همچنین شخصیتهای مانند شبتای بن زفی (1676- 1626 )، یهودا قالی (1798 – 1878 ) و موزیس هس (1875 -1812 ) و... به این جمع پیوستند و یهودیان را به کوچ به فلسطین فراخواندند.
*ناپلئون آغازگر حرکتی جدید
در سالهای آغازین قرن 19 جهان شاهد ظهور یک نابغه نظامی و جاهطلب به نام ناپلیون بناپارت بود . بناپارت که کار خود را به عنوان افسر توپخانه با درجه ستوان دومی در ارتش انقلابی فرانسه آغاز کرده بود ، به سرعت مدارج ترقی را طی کرد و با پیروزیهایی بر ارتش اتریش و...، در مدت کوتاهی امپراتور فرانسه شد و جمهوری را ملغی کرد.
او پس از استقرار امپراتوری و حمله به کشورهای اطراف و به زانو در آوردن آنها، عزم خود را جزم کرد تا بر انگلستان رقیب دیرینه فرانسه غلبه کند. به دنبال این امر به مصر لشکر کشید تا انگلستان را از طریق مستعمراتش تحت فشار قرار دهد اما در این مسیر نیاز به پشتوانه مالی فراوانی بود که تنها لابیهای یهودی واجد آن بودند. از این رو با تلاش وی در سال 1803 م . نخستین مجمع ملی یهودیان با نام باستانی "سنهدرین" در پاریس گشایش یافت.
پس از آن ناپلئون، شعار بازگشت به سرزمین موعود را برای جلب نظر یهودیان متمول سرلوحه برنامههای تبلیغی خود قرار داد اما این امر چندان مورد توجه یهودیان واقع نشد و حتی زمانی که او قصد داشت تا بیتالمقدس را تصرف کرده و آن در اختیار یهودیان قرار دهد، یگانهای لشکر او که در مصر مستقر بودند، باید با یهودیان بومی فلسطین نیز پیکار میکردند و بسیاری از این یهودیان بومی دوشادوش مسلمانان و مسیحیان علیه ناپلئون جنگیدند.
به هر روی،عمل ناپلئون منجر شد تا برای اولین بار یهودیان اروپایی گردهم جمع شوند و اولین نشستهای مستقل یهودی را در اروپا برپا کنند اما با این وجود سفر یهودیان به فلسطین همچنان به جهت احساسات و عواطف دینی آنها برای زیارت اماکن متبرکه و یا اقامت در مجاورت آنها و تأسیس نهادهای خیریه بود و به شکل سازمان یافته و در قالب برنامه سیاسی آشکار صورت نمیگرفت.
در اواسط قرن 19 دوران مهمی برای تاریخ خاورمیانه رقم خورد که با سقوط و اضمحلال دولتهای قدرتمند مسلمان، ایرانی و عثمانی همراه شد. در ایران سلسه قاجار با حکومت خود صدها سال ایران را به عقب برد و عثمانی نیز با فساد گسترده درباری دچار چنین وضعی گردید. در مصر محمد علی پاشا، که اصالتاً آلبانیایی بود، قدرت را به دست گرفت و سپاه عثمانی را از منطقه راند. در شمال آفریقا هم عثمانی تنها نامی بیاستفاده بیش نبود. در همین زمان فلسطین گاهی تحت سیطره مصر و گاهی حوزه نفوذ عثمانی بود.
اولین حمایت استعمار از یهودیان به سال 1840 م. باز میگردد. انگلستان – رقیب دیرپای فرانسه – برای حفظ منافع دست به کار شد و در سال 1848 م. بیانیهای صادر کرد که انگلستان تنها کشور حمایت کننده از اتباع یهودی روسیالاصل مقیم فلسطین است. مغز متفکر تاسیس کشور یهودی در فلسطین، لرد پالمرستون نخست وزیر انگلستان در اوت 1840 م. به سفیر انگلستان در استانبول(پایتخت حکومت عثمانی) نوشت: "اگر بازگشت یهودیان به فلسطین با موافقت عثمانی صورت بگیرد ، مانع بسیار خوبی را در برابر تهاجمهای محمد علی پاشا والی سرکش مصر و بازماندگانش به وجود خواهد آورد. باید سلطان عثمانی و اطرافیان او را قانع سازی که اکنون فرصت مناسبی برای گشایش درهای مهاجرت به فلسطین پیش آمده است". البته انگلستان با تحت حمایت قرار دادن یهودیان در 1850 م ، تزار روسیه را بر علیه یهودیان تحریک کرده بود، اما این دخالت جدید به منظور تاثیرگذاری بر سیاستهای اروپایی عثمانی محسوب میشد.
در سال 1851 م. لرد پالمرستون نخستوزیر وقت انگلستان که در آن زمان در اوج قدرت استعماری به سر میبرد، اولین بهانه را برای دخالت و دستاندازی در اراضی فلسطین به دست آورد و این بهانه چیزی جز اعتراض صوری به وضعیت یهودیان نبود. به دنبال این دخالت، انگلستان امتیاز حمایت کنسولی از یهودیان فلسطین را به دست آورد و نخستین کنسولگری خود را در بیتالمقدس راهاندزای کرد و سرپرستی آن را به «ادوارد توماس راجرز» و «مینزی» که هر دو یهودی بودند، سپرد. در ادامه انگلستان مجوز خرید یک قطعه زمین برای یهودیان مستمند را از عثمانی به دست آورد و به دعوت لرد پالمرستون، در سال 1855 م. سرموس مونته فیوری جوانی یهودی، یک قطعه زمین را در نزدیکی یافا خرید و رعیتهای مسلمان آن را بیرون راند و اولین مزرعه کشاورزی صنعتی را پدید آورد که کارگران آن همگی یهودی اروپایی بودند. از این تاریخ استعمار فلسطین توسط یهودیان آغاز شد. انگلستان که برای جلب نظر یهودیان نلاش می کرد، به این امتیازات بسنده نکرد و در ادامه دخالتهای خود در همان سال انجمن ادبیات انگلیسی کتاب مقدس را در اورشلیم بنا نهاد که تماماً به دست یهودیان اداره میشد.
*آغاز دعوت از یهود به فلسطین
همزمان با این وقایع، در 1856 یک نویسنده انگلیسی ناشناس با انتشار کتابی به نام «بحران و راه گریز» برای اولین بار عملاً در محیط مسیحی آن زمان به تمجید از یهودیت پرداخت و بازگشت به سرزمین موعود را به لحاظ اخلاقی مورد تاکید قرار داد. در سال 1861م. هم انجمن اسرائیلی لندن برای مهاجرت به سرزمین مقدس در لندن پا گرفت. در این سال موسسهای به نام اتحاد جهانی اسرائیل با هدف پیشرفت و حمایت یهودیان، به ویژه یهودیان ساکن سرزمینهای اسلامی تشکیل شد. این روند ادامه داشت تا اینکه آغاز سال 1870م. دعوتهای محدودی در میان یهودیان اروپایی برای مهاجرت به فلسطین آغاز شد و بذرهای توطئه انگلستان برای تجمع یک اقلیت غیر بومی برای تاثیرگذاری بر منطقه وارد مرحلهای تازهای شد.
درسال 1882 م. نیز نهضتی به نام "عشق به صهیون" با هدف احیای زبان عبری، دعوت یهود به مهاجرت به فلسطین، تملک و آباد کردن اراضی، در روسیه تشکیل شد. در این زمان اسکان یهودیان نظر بارون راتشلید- مرد متول یهودی که دارای چندین شعبه بانکی بود- را به خود جلب کرد و نتیجه آن شد که تا سال 1899 ، تعداد نه مهاجرنشین که بیش از دو سوم سرزمینهای متعلق به یهودیان در فلسطین را در بر می گرفت، تحت حمایت او بودند.
در سال 1875م. هم اتحادیه اسرائیل، مدرسه کشاورزی Mikven Israel را در نزدیکی یافا تاسیس کرد که اسکان یهودیان در فلسطین از جمله هدفهای اصلی آن به شمار میرفت.
* اولین طرح مهاجرنشینی و رد آن از سوی اعراب
در سال 1879 م. یک یهودی انگلیسی به نام لارنس اولفیانت که در 1865 م. به عضویت پارلمان در آمد، نقشه گسترده ایجاد یک مرکز مهاجرت در فلسطین برای یهودیان اروپایی و ترک به دولت عثمانی ارائه داد. براساس نقشه او باید یهودیان اجازه داده میشد که شرکتی به نام «شرکت فلسطین - عثمانی» تاسیس کرده و زمینهای فلسطین را برای مهاجرنشینی یهودیان بخرند. قرار بود این شرکت تحت حمایت سلطان و حکومتش باشد، ولی شورای ویژه بررسی، این طرح را رد کرد زیرا تشخیص داد یهودیان در آرزوی آنند که روزی در فلسطین استقرار یابند و تاسیس چنین شرکتی سنگ بنای ایجاد یک دولت یهودی خواهد بود. به نظر شورا، این موضوع در آینده برای امپراتوری عثمانی مشکلاتی ایجاد میکرد.
اما اینکه چرا یهودیان به فکر مهاجرت به فلسطین افتادند را نمی توان به وضعیت آنان در روسیه و برخی کشورهای دیگر بیسبب دانست. سالهای 1881 و 1882م. برای یهودیان روسیه که بالاترین نفوس یهودی در اروپا را تشکیل می دادند، سالهای خوبی نبود. تزار که از مدتها قبل به دلیل حمایت انگلستان از یهودیهای روسی نسبت به آنها بدگمان شده بود، پس از ترور تزار الکساندر دوم، دست مخالفان ضد یهودی را در کشتار کارگران یهودی در اوکراین و چند شهر دیگر این منطقه باز گذاشت.
این امر باعث شد تا بازار اندیشه بازگشت به فلسطین یا همان ارض موعود توسط عوامل انگلیسی در روسیه داغ شود؛ با این حال 98% یهودیانی که از روسیه گریختند حاضر نشدند به فلسطین بروند و همگی راهی اروپای غربی و آمریکا شده و بحران تازهای را ایجاد کردند.
اما جماعتی از یهودیان سرزمین روسیه مصمم شدند تا با مهاجرت به فلسطین به رستگاری موعود دیانت خود نایل شوند. لئون پینسکر طیب لهستانی و پیشوای این گروه توانست با تلاش فراوان اقلیتی ازاین جماعت را راهی شهر یافا سازد و در آنجا دهکده زراعتی «ریشون لصیون» را احداث کند. این جماعت اگر چه در تشکیل دولت یهود نقشی نداشتند اما فکر مهاجرت به فلسطین را در قرن 19 از قوه به فعل در آوردند و بدین ترتیب فضای روانی لازم را برای تشکیل یک جمعیت سیاسی ایجاد کردند. اقدام عملی آنها در مهاجرت به فلسطین، بسیاری از اندیشمندان یهودی را واداشت تا به بهرهبرداری از شرایط سیاسی جهان در آن زمان بتوانند نقش ماشیح (نجاتدهنده) را بازی کنند.
مقارن همین زمان، اشخاص دیگری از جامعه یهودیان که متمایل به ایجاد یک میهن ملی – یهودی بودند، در گوشه کنار دنیا دست به کار شدند. یکی از این افراد بارون هیرش آلمانی بود که با ایجاد یکی از بزرگترین کولونیهای یهودی در آرژانتین به سرپرستی افسر یهودی انگلیسی سرهنگ گلد اسمیت در این امر پیشتاز گردید. وی در این سال 700 خانواده یهودی را در آراژانتین اسکان داد.
در همین سالها جنبش طرفدار یهودیان خواهان بازگشت، با حمایت انگلستان، در میان مسیحیان انگلیسی به سرپرستی اسقف ایکتاتیوس و حمایت بیدریغ ویلیام اوارت گلادستون نخست وزیر انگلستان به راه افتاد و عملاً دنیای مسیحی را به دلیل جنایت علیه یهودیان وامدار آنها دانست. در همین دوره است که شاعران یهودی نظیر لازاروس در آمریکا و بایرون در انگلستان سرودن شعرهایی در ارتباط با آرمان بازگشت به فلسطین را آغاز کرد.
تمام این تحرکات یهودیان علیرغم حمایت استعمار، مجر به جنبش اجتماعی نشد. روند مهاجرت یهودیان در حالی که رو به کندی میرفت، به ناگاه با محاکمه یک افسر یهودی در ارتش فراسنه و پس از آن انتشار کتابی روح تازه ای به خود گرفت. ماجرا از این قرار بود که در سال 1894م. یک مامور ضد اطلاعات وزارت جنگ فرانسه در میان نامههای باطله وابسته نظامی آلمان در پاریس به نامهای بدون امضا برخورد که خبر از ارسال اطلاعاتی طبقه بندی شده در خصوص توپخانه فرانسه و به ویژه توپ 120 میلیمتری جدیدی میداد که نقش بسزایی در برتری ارتش فرانسه داشت. مقامات امنیتی فرانسه برپایه برخی قرائن، یک سروان یهودی به نام دریفوس را عامل این جاسوسی شمرده و متهم کردند.
این واقعه در وسایل ارتباط جمعی فرانسه با دیدگاههای مختلفی سنجیده شد و اسباب جناحبندی مردم را در دو گروه مخالفین و موافقین دریفوس فراهم ساخت.ماجرا ی دریفوس به صورت یک افتضاح سیاسی در اروپا جلوهگر و وسیلهای برای نشان دادن احساسات ضد یهودی و همبستگی اقلیت های یهودی مقیم اروپا شد.
قضیه دریفوس باعث شد تا شخصی یهودی به نام تئودور هرتزل که یک وکیل اتریشی یهودیالاصل بود، به فکر ایجاد کشوری برای اسکان یهودیان بیفتد. از این رو وی با تشخیص مناسب زمانی به انتشار کتاب «دولت یهود» در سال 1896م. مبادرت ورزید. هرتزل در کتابش از یهودیان در خواست کرد تا دولتی در فلسطین یا آراژانتین تاسیس کنند. وی در این کتاب مسالهای را مطرح میکند و راهحل آن را نیز میگویدکه "مردمی هستند بدون زمین-یهودیها- و سرزمینی وجود دارد بدون سکنه، که همان فلسطین است، راه حل روشن است ؛ سرزمین بدون سکنه باید به مردم زمین برسد".
*سازمانی جهانی صهیونیسم و اولین کنگره
کتاب دولت یهود در جامعه آن روز سر و صدای زیادی به پا کرد و هرتزل را متوجه این مطلب ساخت که این پیشنهاد موافقان زیادی دارد؛ به همین دلیل «سازمان جهانی صهیونیسم» را تشکیل داد. اولین کنگره این حزب در شهر بال سوئیس در تاریخ 27 تا 29 آگوست تشکیل و پس از مشاورات و مذاکرات زیاد قطعنامهای صادر شد. در این قطعنامه برنامه نهضت مشخص و فلسطین منطقه مهاجرت و محل تشکیل ملت واحده یهودی تعین شد و نام فلسطین به سرزمین اسرائیل تبدیل و پرچم صهیونی و شعار ملی یهود هم معلوم شد.
برنامه این کنگره را هرتزل تدوین کرد و رهبر صهیونیستهای آلمان، بودنهایمر آرم کنگره را طراحی کرد که در آن یک سپر آب با حاشیهای سرخ رنگ وجود داشت که برروی آن جمله «تاسیس دولت یهود تنها راه حل مساله یهودی است» حک شده بود. در میان سپر، شیر یهودا و پیرامون آن ستاره داود و 12 ستاره دیگر به نشانه شمار فرزندان حضرت یعقوب(ع) نقش بسته بود. این کنگره چنان با موفقیت به پایان رسید که هرتزل در دفتر یاداشت روزانهاش در سوم سپتامر 1897 م. درباره آن مینویسد:"در بال در راه بازگشت به خانه، خستهتر از آن بودم که چیزی یاداشت کنم، اگرچه بیش از هر زمان دیگری لازم بود. حتما دیگران هم این را ثبت خواهند کرد که نهضت ما در مسیر تاریخ قرار گرفت. کنگره بال را میتوانم در یک کلام به این صورت خلاصه کنم که در بال دولت یهود را بنیاد نهادم. اگرچه این را به صدای بلند برای همگام عنوان نکردم. زیرا اگر امروز آن را عنوان کنم دنیا به من خواهد خندید. احتمالاً تا 5 سال دیگر و یقینا تا 50 سال دیگر، همه از آن آگاه خواهند شد".
طبق دستور همین کنگره قرار شد یک شرکت یهودی برای خرید و عمران اراضی فلسطین تاسیس شود و هر یهودی صهیونی که در هر سال مبلغی به عنوان حق عضویت بپردازد، حق رای برای انتخاب کنگره عمومی صهیونیسم داشته باشد.
* تلاش برای خرید سرزمین فلسطین
هرتزل برای عملی شدن پروژه صهیونیستم بر تماس با دیپلماتهای کشورهای جهان حریص بود و تلاش میکرد که موافقت قدرتهای بزرگ جهانی به خصوص انگلستان را با این طرح خود جلب کند. با توجه به منافعی که این طرح برای استعمار صلیبی غرب داشت، هرتزل تلاش کرد تا دولت عثمانی را به فروش بخشی از فلسطین به یهودیان و دادن خود مختاری به آنها – تحت حاکمیت حکومت عثمانی– و اجازه به یهودیان برای مهاجرت به فلسطین اقناع کند.
صهیونیست را اصولاً افکار هرتزل تفیقی از استعمار و نژاد پرستی دید. هرتزل در اینباره نوشته: "چنان چه به محلی منتقل شویم که در آن حیوانات درندهای باشد که یهودیان به آنها عادت نداشته باشند – مانند افعیهای بزرگ – من کوشش خواهم کرد از مردم بومی برای از بین بردن این حیوانات استفاده کنم". زمانی هم که وابسته نظامی آلمان در وین از هرتزل پرسید که آیا کشور مطلوب بیروت را نیز در بر خواهد گرفت ؟ پاسخ شنید که:"زود است آن چه را که به آن احتیاج داریم و همه آن نیازهای افزایش یافته به زمین را مطالبه کنیم".
*اصرار هرتزل جهت اسکان یهودیان
قبل از کنگره بال هرتزل مشتاقانه کوشیده بود سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی را وادارد تا فلسطین را به یهودیان بفروشد. در ژوئن 1896 م. هرتزل به قصد ملاقات با سلطان به قسطنطیه رفت اما سلطان او را نپذیرفت و به نماینده او فیلیپ مایکل نیوزلینسکی گفت: "اگر آقای هرتزل به همان اندازه که شما دوست من هستید، با شما دوست است، به او نصیحت کنید که دیگر هیچ قدمی در این راه برندارد . من نمیتوانم حتی یک وجب از این سرزمین را بفروشم . بگذارید یهودیان پولهایشان را برای خود نگهدارند. هر زمانی که امپراطوری من تجزیه شد، آنها هم میتوانند فلسطین را به رایگان تصاحب کنند".
هرتزل برای تصاحب فلسطین، امتیازاتی همچون تاسیس ناوگان دریایی عثمانی، کمک به سلطان در تنظیم سیاست اروپایی وی، تاسیس دانشگاه عثمانی در بیتالمقدس تا نیازی به اعزام دانشجو به اروپا نباشد، باز پرداخت کلیه بدهیهای دولت عثمانی، تقدیم کمک مالی جهت اجرای طرحهای عمرانی و پرداخت مالیات سالیانه برای کمک به دولت جهت سرو سامان بخشیدن به اوضاع درهم اقتصادی به دولت عثمانی ارائه کرد ولی این دولت این امتیازات را نپذیرفت.
در 18 مه 1901م. هرتزل پس از پنج سال تلاش مداوم، موفق به دیدار با سلطان عثمانی شد. در برابر سرسختی سلطان عبدالحمید، هرتزل پیشنهاد پرداخت 5 میلیون لیره طلا را به وی کرد ولی این امر منجر به اخراج هرتزل از کاخ سلطنتی شد.
تصادفاً در همین ایام در مرج ابن عامر، یهودیان مقداری زمین خریدند. نمایندگان عرب در پارلمان عثمانی، در مورد این اراضی که به چنگ یهود افتاده بود اعلام خطر کردند و مبارزات علیه انتقال اراضی به یهود شروع و رفته رفته کار بر یهود سخت شد. مشکلات فراوانی که در راه پیش رفت یهود در فلسطین ایجاد شد، آنها را به فکر انتخاب سرزمین دیگری انداخت و آنها بعد از مشورت عریش (بلده ای بین فلسطین و مصر ) را انتخاب کردند. هرتزل در این باره با دولت مصر تماس گرفت و حکومت مصر هم تقاضای او را رد کرد.
دولت انگلیس امتیاز استعمار اوگاندا را که در شمال آفریقا واقع است، به هرتزل عرضه کرد؛ یهودیان برای بررسی و مطالعه وضع اوگاندا کمیسیونی فنی تشکیل دادند و مشغول مطالعه شدند و در نهایت کنگره یهود با پیشنهاد مرکزیت اوگاندا مخالفت و تاکید کرد که فلسطین یا حداقل منطقهای در جوار فلسطین، که بعداً به فلسطین دست یابند، باید برای مرکز یهود انتخاب شود.
اوایل کار عدهای از یهودیان با این نقشه مخالفت میکردند، ولی در کنگره صهیونی، که در 1908م. در لاهه تشکیل شد، تصمیمی درباره فلسطین گرفت و دستور تاسیس شرکت خرید اراضی فلسطین و اعطای وامی از طرف بانک ملی یهود به منظور بنای خانههای جدیدی برای مهاجران یهود، نزدیک شهر یافا ( ساختمانهایی که شهر بزرگ تلآویو یهودی شد) را صادر کرد و قرار شد از آن به بعد، زبان عبریی لغت رسمی مکالمه خود یهودیان باشد.
*تدابیر عثمانی برای جلوگیری از اسکان یهود
هرتزل تماسهای مکرر خود را با مقامات عثمانی ادامه داد و پیشنهادهای سخاوتمندانهای – به نظر خود – به آنان عرضه کرد. با اینکه دولت عثمانی در آن دوره به شدت در رکود به سر میبرد و احتیاج شدید به کمک مالی داشت، اما سلطان عبدالحمید دوم به شدت با در خواست یهودیان جهت سکنی در فلسطین مخالفت کرد. بنابراین هرتزل پیش از آنکه به اهداف خود دست یابد، در سوم ژوئیه در گذشت.
سلطان که از مهاجرت یهودیان به فلسطین احساس خطر میکرد، تدابیری اندیشید تا یهودیان نتوانند در فلسطین مالکیت بر زمین پیدا کنند. براساس این قوانین حکومت عثمانی استان قدس را از حیطه نظارتی سوریه خارج ساخت و خود برای نظارت هر چه بهتر و توجه بیشتر به این منطقه مستقیماً آن را تحت نظارت حکومت مرکزی ( باب عالی ) قرار داد. علی رغم این که شمار یهودیانی که از سال 1881 تا 1914م. کشورهای خود به ویژه روسیه و اروپای شرقی را ترک کرده بودند، به دو میلیون و 366 هزار و 941 نفر رسید، اما تنها 55 هزار نفر از آن ها توانستند به فلسطین مهاجرت کنند. اکثریت آنها به آمریکا، اروپای غربی و آمریکای جنوبی مهاجرت کردند. این مسأله خود بر موفقیت نسبی حکومت عثمانی در جلوگیری از مهاجرت یهودیان به فلسطین تاکید دارد.
علاوه بر آن، حکومت مرکزی به کنسولگریهای خو دستور داد تا به اطلاع یهودیانی که خواهان مهاجرت به فلسطین هستند، برسانند که نمیتوانند به عنوان تبعه خارجی در فلسطین اسکان یابند و باید برای اقامت در فلسطین تابعیت دولت عثمانی را کسب و به قوانین جاری در ایالتهایی که خواهان اقامت در آن ها هستند، پایبند باشند.
با اتخاذ تدابیر سخت گیرانه توسط دولت عثمانی اما مقامات باب عالی و مسئولین محلی در فلسطین به چند دلیل نتوانستند منویان سلطان عبدالحمید را جامه عمل بپوشانند:
1.دخالت سفرای خارجی در دربار عثمانی (باب عالی ) و کنسولها در بیتالمقدس، که به امتیازات خارجی استناد میجستند و مخالف آنان، اعمال محدودیت علیه مهاجرت یهودیان را با مشکل مواجه ساخت.
2.فساد دستگاه اداری فرمانداری بیتالمقدس و استان بیروت. این دستگاه فاسد در مقابل اخذ رشوه و انعام از یهودیان، قانون رازیر پا نهاده، به نحوی رفت و آمد و یا اقامت یهودیان را در فلسطین فراهم کرد. فساد این دستگاه به حدی رسیده بود که کارمندان رژیم عثمانی در آن سامان به حزب بخشش! موسوم شده بودند.
3. تلاشهای پیگیر یهودیان برای فرار از محدودیتهای مهاجرت از طریق جعل شناسنامههای انگلیسی، آمریکایی و روسی و یا ورود به شهرهای نزدیک ساحل و سپس عزیمت از راه خشکی به طرف فلسطین ادامه یافت.
ادامه دارد...
انتهای پیام/