اعطای فلسطین به یهودیان در ازای ورود آمریکا به جنگ جهانی اول
خبرگزاری تسنیم: صهیونیستها که از نگرانی انگلیس از سرنوشت جنگ جهانی اول آگاه بودند، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شدند که در مقابل آنکه بریتانیا دولتی برای یهود در فلسطین تشکیل دهد، آمریکا را هر طوری شده وارد جنگ کنند.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، در بخش اول بازخوانی روند اشغال فلسطین، به تلاش های فرانسه و برخی از سیاسیون صهیونیست برای تصاحب سرزمین فلسطین و ایجاد کشور اسرائیل اشاره شد.
در بخش دوم به افزایش نارضایتیها در سرزمین عثمانی و پس از آن جنگ جهانی اول و نیرنگ انگلیس به اعراب برای عدم ورود به جنگ زد و پس از آن با صهیونیستها پای میز مذاکره نشست، اشاره میشود.
فساد اداری، خودکامگی حکام، یورش استعمارگران به کشورهای اسلامی و نفوذ عوامل یهودی و مسیحی در دستگاه اداری، پس از چندی زنگ خطر فروپاشی خلافت عثمانی را به صدا در آورد و سرانجام پس از کودتای کمیته «اتحاد و ترقی» در سال 1908 م. اهرمهای قدرت از دست سلطان عبدالحمید خارج و به کمیته مذکور واگذار شد. سیاستی که این کودتاگران در پیش گرفتند، براساس تقویت نژاد ترک و احیای مجدد «پان ترکیسم» استوار بود؛ براساس نحوه حکومتداری این حزب، اعراب دیگر زیر سلطه خلافت اسلامی نبودند و تحت سیطره ترکان در آمدند زیرا از نظر ترکان کمیته اتحاد و ترقی "عثمانی" یعنی ترک، و سیاست "عثمانی کردن" یعنی سرکوب نژادهای غیر ترک به وسیله ترکها و از بین بردن آنها.
یهودیان در اواخر حکومت سلطات عبدالحمید، از طریق نفوذ در محافل ماسونری و رخنه در صفوف ترکهای جوان نقش عمدهای در کودتای کمیته اتحاد و ترقی علیه سلطان عبدالحمید ایفا کردند. مردم در آن زمان مردم در تفسیر ماهیت این کودتا می گفتند: "این کودتا بیشتر یهودی است تا ترکی". سفیر انگلیس در ترکیه در یاداشتی که در اوت 1910 م. به وزیر خارجه دولت متبوعش ارسال کرده، در اینباره نوشته "به نظر میرسد که تشکیلات داخلی کمیته اتحاد و ترقی آمیزهای از همسویی یهودیان و ترکان باشد ... اینک یهودیان از موضع قدرت در دستگاه اداری دولت مسلط شدهاند و با تشویق خطمشی قومگرایی ترکی، قصد دارند بیش از بیش بر مراکز نفوذ خود بیفزایند".
از جمله اسناد گویایی که همدستی یهودیان و کمیته اتحاد و ترقی در راه خدمت به اهداف یهودیان و چشمداشتهای نامشروعان را افشا میکند، نامهای است که سلطان عبدالحمید در سال 1911م. به شیخ نوشته و در آن گفته بود، "علت خلع وی از سلطنت توسط کمیته اتحاد و ترقی، اصرار آنان بر موافقت با تاسیس میهن قومی یهود در سرزمین مقدس (فلسطین ) بود" که سلطان ضمن رد آن، به آنان گفته بود:"اگر به اندازه سطح کره زمین به من طلا بدهید، به این امر رضایت نخواهم داد".
در زمان روی کار آمدن اتحاد و ترقی، صهیونیستها بدون اتلاف وقت، از اوضاع پیش آمده حداکثر بهرهبرداری را به عمل آوردند. آنها در سایه حمایتهای رژیم تازه (کمیته اتحاد و ترقی)، دفتری به نام «دفتر فلسطین» در قسطنطیه تأسیس کردند تا امتیازات بیشتری از حکومت عثمانی گرفته، برای پیشبرد اهداف صهیونیسم تایید لازم را کسب و مقدمات خرید اراضی از اعراب را فراهم کنند.
* نیاز مالی؛ عامل فروش زمین به یهودیان
در حالی که اعراب به مقاومت در برابر تحریکات صهیونیستها و همدستان آنان (کمیته اتحاد و ترقی) ادامه میدادند، ناگهان در تابستان 1912م. «اتحاد و ترقی» از دولت کنارهگیری کرد و حزب «آزادی و ائتلاف» که در تریبونهای رسمی و همواره خطر صهیونیسم را گوشزد میکرد و اتحادیها را به همدستی با صهیونیستها متهم میکرد، بر اریکه قدرت تکیه زد. لیکن حقیقت تلخ آن بود که اراضی فروخته شده به یهودیان در طی حاکمیت سه ماهه کابینه ائتلافیون به مراتب بیش از اراضی فروخته شده به یهودیان در دوران سه ساله مسامحهکاریهای کارمندان دولت اتحاد و ترقی بود. علت این امر، نیاز مالی شدید دولت «آزادی و ائتلاف» برای رفع احتیاجات خزانه تهی دولت پس از جنگهای بالکان بود. لذا مذاکرات محرمانه میان دولت «آزادی و ائتلاف» و صهیونیستها برای فروش زمینهای اعیانی در فلسطین و سوریه آغاز شد. دیری نپایید که دولت «اتحاد و ترقی» در 1913 م. بار دیگر به قدرت رسید و با لغو محدودیت مهاجرت یهودیان، این بار عنایت و لطف بسیاری نسبت به صهیونیستها ابراز کرد. در مارس 1914م. نیز محدودیت تمکل اراضی در فلسطین برای یهودیان لغو شد.
اما ماه عسل صهیونیستها و ترکان عثمانی زیاد به درازا نکشید زیرا یهودیان که همواره بنا به اقتضای منافعشان رنگ عوض میکردند، در جنگ جهانی اول در کنار متفقین، علیه عثمانیها موضع گرفتند و به حمایت از متفقین پرداختند. اتحادیها (کمیته اتحاد و ترقی) نیز در قبال صهیونیستها تغییر موضع دادند. جمال پاشا فرمانده سپاه چهارم، طی فرمانی در مه 1916م. برافراشتن پرچم صهیونیستم و نصب هرگونه پلاکاردی به زبان عبری را منع و تمامی تمبرها و کاغذهای مخصوص حرکت صهیونیستی را مصادره کرد!! علاوه بر این، وی با اعلام انحلال تمامی نهادها و ارگانهای یهودی در فلسطین، پاسداران مستعمرات یهودی را خلع سلاح کرد. در بیانیه دولت تصریح شد که دولت این تصمیمات را بر اساس اطلاعات به دست آمده از توطئهچینی برخی عناصر صهیونیستی جهت تشکیل کشور یهودی در فلسطین اتخاذ کرده است. در نتیجه این اقدامات، شمار زیادی از یهودیان به مصر مهاجرت کردند و از شدت موج فزاینده مهاجرت یهودیان به فلسطین کاسته شد.
* تلاش استعمار برای ترویج فساد در بین جوانان
استکبار هرجا که بخواهد قدم بگذارد و به چپاول منابع یک کشورو غارت اموال آن دست یازد، نخست تلاش در ایجاد تفرقه و جدایی در آحاد مردم دارد. و در مرحله دوم سعی در به فساد و تباهی و بیبند و باری جوانان آن سرزمین دارد. در قضیه فلسطین نیز صهیونیستها با به قدرت رساندن کمیته اتحاد و ترقی، راه ایجاد تفرقه ترکان و اعراب را فراهم ساختند و در مرحله بعد در واپسین روزهای خلافت عثمانی، به ترویج غربگرایی و تقلید کورکورانه از زندگی غربیها، بیبند و باری اخلاقی و از هم گسیختگی معنوی در میان جوانان همت گماشتند. پس از آن مراکز فحشا و فساد در سر تا سر مناطق خلافت، یکی پس از دیگری سربر آورد. یکی از تاریخدانان عثمانی در این زمینه گفته "در اواخر خلافت عثمانی، دولت عثمانی گشایش مراکز فروش مشروبات الکلی و مراکز فحشا را مجاز نمود -کاری که قبلاً سابقه نداشت- اینگونه مشروب فروشیها در همه جا دایر شد و شمار کثیری از جوانان کشور به شرابخوری معتاد شدند و پای آنان به مراکز فساد باز شد به طوری که این امر یکی از مهمترین عوامل واگذاری اراضی و املاک به یهودیان بود. این مفاسد و پیامدهای ناشی از آن، منجر به وقوع بسیاری از جنایتها و حوادثی شد که در مشروب فروشیهای یافا – کانون گردهمایی یهودیان – و دیکر شهرها روی میداد.
*جنگ جهانی اول و فروپاشی عثمانی
در سال 1914م. جنگ جهانی اول آغاز شد. بهانهٔ شروع جنگ این بود که آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان به دست پرنزیب تبعه اتریش و متکلم به زبان صربستانی در 28 ژوئیه 1914 در سارایوو بوسنی به قتل رسید و اتریش ادعا کرد صربستان در این کار دخالت داشته و تقاضا کرد تحقیقاتی با شرکت نمایندگان اتریش صورت بگیرد که دولت صربستان تحقیقات را قبول کرد ولی با حضور نمایندگان خارجی مخالفت کرد. دولت اتریش به صربستان اعلان جنگ داد و روسیه بسیج عمومی اعلام کرد و آلمان هم به حمایت از اتریش به روسیه و فرانسه اعلان جنگ داد. قوای آلمان به بلژیک حمله کرد و این اقدام یعنی حمله به یک کشور بیطرف موجب دخالت انگلیس در جنگ شدلت عثمانی به نفع آلمان و اطریش وارد جنگ شد و خود را در جبهه مقابل انگلستان و متحدانش قرار داد. این اقدام عثمانی فرصت مساعدی را برای صهیونیستها فراهم ساخت تا با مجاب ساختن انگلستان و کسب حمایت سیاسی آن کشور به تضعیف موقعیت عثمانی که در جبهه مقابل قرار داشت، بپردازند. پس بر همین اساس رایزنیهای و توافقات متعددی میان رهبران سیاسی بریتانیا و صهیونیستها صورت گرفت که سرانجام منجر به انتشار اعلامیه بالفور شد.
دامنه جنگ جهانی اول به حدود فلسطین رسید. یکی از رهبران حزب صهیونیستم به نام هربرت ساموئل یادداشتی به اعضای کابینه انگلستان و نمایندگان مجلس عوام آن کشور عرضه داشت و پیشنهاد کرد: "دولتی یهودی تحت نظارت انگلستان در فلسطین بوجود آید و بین سه تا چهار میلیون نفر یهودی پراکنده در اروپا، به آن جا روند و بدین ترتیب انگلستان یک حکومت دست نشانده و حافظ منافع خود را در کنار مصر و کانال سوئز ایجاد کرده و نقظه حساسی را در دست خواهد داشت".
با شروع جنگ، مردم فلسطین به جانبداری خود از خلافت عثمانی تداوم بخشیدند. مردم گمان میبردند که سرانجام عثمانیها بر دشمنانشان (فرانسه، انگلیس، روسیه و ایتالیا ) چیره خواهند شد. آنان اطمینان داشتند روزی که جهاد عمومی اعلام شود، پیروزی تام و تمام از آن آنان خواهد بود.
در 1914م. رسماً اعلام جهاد شد. عثمانیها ابتدا در «جناق قلعه» از میدان نبرد، پیروز خارج شدند. هئیتی متشکل از سی نفر از علمای فلسطینی و ادبا و روزنامهنگاران برای عرض تبریک این پیروزی رهسپار سرای سلطان (باب علی) در قسطنیطه شدند.
* ترفند روباه پیر استعمار در اختلاف افکنی
ظاهراً تشکیل این هئیت نشانهای از نیرومندی جریان اسلامی طرفدار خلافت عثمانی تلقی شد اما پس از گذشت یک سال از جنگ، چون مقامات عثمانی از اجرای وعدههای اصلاحی شانه خالی کردند، از یک سو مقبولیت و نیرومندی جریان مذکور روبه افول گذاشت و از سوی دیگر قدرت و نفوذ اسلامگرایان و ملی گرایان طرفدار استقلال و جدایی اعراب از دولت عثمانی، رو به رشد و گسترش نهاد.
در اواخر تابستان 1914م. انگلیسیها که از افزایش تمایلات جداییطلبانه آگاه شده بودند، برای کسب حمایت اعراب در جنگ عثمانیها با شریف حسین (حاکم مکه) تماسهایی را برقرار کردند. انگلیسیها چنان وانمود کردند که مایلند خلافت باردیگر به شخصی از سلاله پیامبر (ص) – شریف حسین – باز گردد و آمادهاند که از اعراب در راه کسب استقلال پشتیبانی کنند، مشروط بر اینکه اعراب نیز متقابلاً علیه عثمانیها دست به شورش زنند. در واقع انگلیسیها میخواستند با این کار موقعیت نظامی عثمانیها را تضعیف و از وحدت نظر مسلمانان در اجابت ندای سلطان عثمانی در مورد اعلام جهاد، آن هم در مستعمرات مسلماننشین انگلیس و فرانسه جلوگیری کنند.
پس از درخواست اعزام نیرو توسط سلطان عثمانی، شریف حسین عملاً از اعلام جهاد طفره رفت و بهانه آورد که در صورت دخالت در جنگ، نیروی دریایی عثمانی برای حمایت از بنادر حجاز در برابر تعارض احتمالی ناوگان انگلیس، عاجز و ناتوان است. در این مرحله، عربیت و تعصب قومی به اوج خود رسیده بود و در بین مردم، ضرروت رهایی از حکومت ترکان و جدایی کشورهای عربی از خلافت عثمانی، به سخن روز در آمده بود.
به هر حال سالهای 18 – 1917 م. تحولی در دیدگاه اعراب نسبت به انگلیسیها پدید آمد. اعراب با این پندار که نیروهای انگلیسی همپیمان و دوست آناناند! امیدوار بودند که انگلستان زمینه آزادی و استقلال اعراب را فراهم کند . ژنرال لیرمان فون – ساندرز، بازرس ارتش ترکان که در خلال جنگ به عنوان یکی از فرماندهان در اداره جنگ در فلسطین شرکت کرده بود، طی گزارشی به قرارگاه فرماندهی عمومی در مورد تغییر موضع فلسطنیان و رفتارشان با نیروهای ترک و آلمانی چنین میگوید: "من به فلسطین و سوریه آمدم و همه چیز را برخلاف انتظار یافتم. جو کشور مسموم شده و مردمان به ما پشت کردهاند. ما اینک بین دشمنان خود به سر میبریم، لذا تمامی فعالیتها و تلاشهایمان به هدر میرود. ما در چنگ دو دشمن گرفتار شدهایم: اهالی این کشور و دشمنی که با آن میجنگیم".
به هر روی اعراب در سقوط حکومت عثمانی با انگلیس همکاری کردند. در حالی که آرزوهای حاکمیت استقلال احساسات اعراب همپیمان انگلیس را نوازش داد، انگلیسیهای متجاوز، گامهای عملی را برای اشغال و غصب فلسطین و پارهپاره کردن و تجزیه آن از پیکره امت بزرگ اسلام، برداشتند. شریف حسین در نامهای که در 14 ژونیه 1915م. برای سرهنری مک ماهون انگلیسی فرستاد سرزمین مورد ادعای خود را چنین تعیین کرد: "از شمالی به خطی از بندر مرسین – ادرنه تا خلیج فارس در شمال ، از کشور ایران تا خلیج بصره در شرق، از اقیانوس هند تا جزیره ابن عمر در جنوب ( به استثنای عدن که به حال خودش میماند) و از دریای سرخ و دریای مدیترانه تا شبه جزیره سینا در غرب، به رسمیت بشناسد". در مقام پاسخ سرهنری نوشت: "دو منطقه مرسین و اسکندرون و قسمتی از سوریه واقع در غرب دمشق حمص، حماه و حلب را نمیتوان صرفاً عرب نشین به حساب آورد و باید از محدوده فوق مستثنی شوند. با این تعبیر و بیآنکه به معاهدات ما و بعضی از شیوخ عرب لطمهای وارد آید، ما مرزهای پیشنهادی را قبول داریم".
استنباط اعراب از پاسخ سرهنری این بود که به زودی شاهد استقلال و آزادی سرزمینهای اسلامی خواهند بود و به تصور آنان روشن بود که همه فلسطین جزء محدوده پیشنهاد آنها قرار دارد، زیرا جنوبیترین نقطه که سرهنری در پاسخ به آن اشاره کرده، دمشق است. اما رویای اعراب به حقیقت نپیوست. چرا که بریتانیا مدعی شد که فلسطین از آغاز جزء محدوده مورد نظر بوده است اما انگلیسیهای متجاوز،گامهای عملی را برای اشغال و غضب فلسطین و پارهپاره کردن و تجزیه آن تدارک دیده بودند، در حالی که اعراب از درک واقعیات استعمارگران عاجز مانده و در خواب خرگوشی فرو رفته بودند.
* قرارداد محرمانه سایکس- پیکو
هم زمان با مذاکرات شریف حسین – مک ماهون، وزرای خارجه بریتانیا و فرانسه، یعنی «سرمایک سایکس» و «جورج پیکو» مذاکرات محرمانهای را انجام دادند: در 16 می 1916م. قرار داد سری «سایکس – پیکو» بین فرانسه و بریتانیا به امضا رسید. به موجب این قرارداد، سرزمینهای تصرف شده از دولت عثمانی به پنج منطقه تقسیم میشدند که سوریه و لبنان به تحتالحمایگی فرانسه با رنگ آبی و عراق، فلسطین و شرق اردن تحت قیومیت انگلیس به رنگ قرمز مشخص گردیدند.
همچنین قرار داد سایکس – پیکو به اطلاع دولت روسیه رسید و آن دولت نیز با گرفتن امتیازاتی با بستن قرارداد موافقت کرد. در 16 آوریل 1916م. موافقتنامهای بین سه دولت انگلیس ، فرانسه و روس، سه قدرت اصلی اروپا به امضا رسید و به پیملن سازونوف معروف و مکمل پیمان سایکس – پیکو گردید، اراضی دولت عثمانی را بین سه دولت تقسیم کرد و انگلیس در این قرارداد، نواحی جنوبی عراق، شهر بغداد، بندر حیفا و عکا در فلسطین را به دست آورد.
در ماده ششم این قرارداد فلسطین سرزمینی بینالمللی شناخته میشد. این پیمان که از سوی دولت انگلیس به خاطر متصرفات جدید، بیش از همه حمایت میشد، از دولت ایتالیا که مدعی دیگر این ماجرا بود و همچنین از شریف حسین مخفی نگهداشته شد، اما بعداً به خاطر منافع ایتالیا، قرار داد دیگری به نام «شن ژاندومورین» منعقد شد.
*فاش شدن قرارداد قیمومیت فلسطین
به دنبال انقلاب بلوشیکی در سال 1917 در روسیه، انگلستان که چندی بعد آن پیمان را مغایر با سلطه خود بر کانال سوئز دید، با استفاده از ضعف روسیه و انقلابی که در آن کشور به وقوع پیوست، از پیمان سرباز زد و فلسطین را تحت قیومت خود در آورد. پس از این ماجرا بود که حکومت روسیه قرار داد سایکس – پیکو را فاش ساخت. این موضوع نگرانی شدید نیروهای عرب را که در آن هنگام با ترکها در نبرد بودند برانگیخت. اعراب تهدید کردند که با دولت عثمانی تماس خواهند گرفت و قرار داد صلح جداگانهای با آن منعقد خواهند کرد . متعاقب آن انگلیسیها بلافاصله به اعراب اطمینان دادند و از نو وعدههای خود را تکرار کردند. فیصل (پادشاه عراق) پسر شریف مکه به پدرش پیغام داد که نمیتواند تحت این شرایط بجنگد. شریف حسین با لندن تماس گرفت و پیغام اطمینان بخشی دریافت داشت و آن را به پسرش در سوریه تلگراف کرد.
* وارد جنگ ساختن دولت آمریکا توسط صهیونیست
این جنگ که نسبت به بریتانیا بسیار وحشتناک به نظر میرسید نوید بسیار درخشندهای برای یهودیان بود و در همان وقت که رهبران انگلیسی از ترس، خواب نمیرفتند، یهود در کمال آرامش و خوشحالی به سر میبردند، زیرا بریتانیا سعی میکرد آمریکا را داخل جنگ کند و از این راه جبهه خود را نقویت کند ولی چون سیاست آمریکا در دست یهود بود، احتیاج شدیدی به آنها پیدا کرد. صهیونیستها که برای یک چنین روزی دقیقه شماری میکرد، فرصت را غنیمت شمرده و متعهد شد که در مقابل آنکه بریتانیا دولتی برای یهود در فلسطین تشکیل دهد، آمریکا را هر طوری شده وارد جنگ کنند.
جیرالدکی اسمیت میگوید:"بدون شک یگانه کسی که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود. نقشه این دسیسه بزرگ را در یک خانه بسیار کوچکی واقع در حومه شهر لندن به دست آقای ( جیمس مالکوم ) کشیده شد و سرانجام به پیروزی رسید که با این عمل دو پیروزی به دست آمد، یکی برای یهود و دیگری برای انگلستان".
جیمس مالکوم در خاطرات خود مینویسد:"من در وارد شدن آمریکا به جنگ جهانی اول، نقش مهمی را ایفا کردم و با سفرهای مختلفی که به آمریکا، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی داشتم و مقالههای مفصلی که در مجله تایمز لندن و روزنامههای آمریکا نشر نمودم، توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم. از سوی دیگر رابطههای بسیار دوستانهای با روسای یهود در آمریکا و رهبران سیاسی این کشور برقرار کردم که سرانجانم در بهار سال 197م. آمریکا را وارد جنگ کردم".
* اعلامیه بالفور؛ پاسخ انگلیس به حمایت یهود
پس از این بود که آرتور جیمز بالفور صدراعظم و وزیر خارجه انگلستان در 2 نوامبر 1917م. هنگامی که به عنوان وزیر خارجه کابینه لوید جروج خدمت میکرد، اعلامیهای را به همراه یک نامه برای لرد راتشلید ارسال داشت که در تاریخ سیاسی جهان از آن به عنوان «اعلامیه بالفور» یاد میشود.
عزیز لورد روچلد
بسیار مایه خوشحالی است که به نیابت از حکومت اعلیحضرت مطلب زیر را که تامین کننده آرزوهای یهودیان و صهیونیستهاست و به وزرات امور خارجه پیشنهاد و با آن موافقت شده است، به اطلاع جنابعالی برسانم: حکومت اعلی حضرت به موضوع تاسیس ملی برای ملت یهود در فلسطین به دیده موافق مینگرد و نهایت سعی خود را برای تحقق این وضعیت به کار میگیرد، مشروط بر این که هیچگونه اقدامی که ناقض حقوق مدنی و دینی پیروان دیگر ادیان غیریهودی در فلسطین و حقوق و وضعیت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر باشد، صورت نگیرد. بسیار خرسندم اگر اتحادیه هیاتهای صهیونیستی را در جریان این مطلب قرار دهید .ارادتمند شما؛ آرتور بالفور
اهمیت اقدام تاریخی او به حدی برای جامعه یهود مهم ارزیابی میشود که همه ساله رژیم اشغالگر قدس از نخستوزیر یا وزیر امور خارجه انگلیس دعوت میکند تا در مراسم اعلامیه بالفور ایراد سخن کند. این وعده بالفور که آغاز مصائب و رنجهای عرب به حساب میآید در دوم نوامبر 1917م. یعنی درست یک سال و نیم از شروع انقلاب عرب بر اساس وعدههای انگلستان در مورد استقلال بلاد عربی صادر شد.
انگلستان که از قبل وعده چنین عهدنامهای را به آنها داده بود، به وزرات جنگ کشورش دستور داد این عهدنامه را طوری تنظیم کند که یهود را راضی کرده و در مقابل عواطف و احساسات عرب را تحریک نکند اما عاملین تحریک کننده صدور این بیانیه، جمعی از رهبرای یهود و در راس آنها دکتر وایزمن استاد یهودی کرسی شیمی دانشگاه منچستر انگلستان، بودند. وایزمن که بر اثر کشف ماده اسیتون که برای بهره برداری از مواد منفجره ضروری بود، در جامعه انگلستان نفوذ کلام داشت، در مورد تشکیل این دولت، با مقامات مربوط انگلیسی وارد مذاکره شدند و از انگلستان خواستند فوراً عهدنامهای جهت حکومت یهود در فلسطین صادر کنند.
یکی از مسئولین انگلیسی در این باره در خاطراتش نوشته "من قبل از ثابت شدن و نوشتن این عهدنامه با مارشال حدادپاشا نماینده شریف حسین پادشاه عربستان ملاقات کرده و موضوع ر اینگونه شرح دادم که
میدانید که با کنارهگیری آمریکا از این جنگ، ما هر دو ضرر میبینیم. اکنون که روسای یهود و صهیونیستها حاضر شدهاند در مقابل عهدنامهای که یهود را حاکم جزئی از فلسطین میداند، آمریکا را وارد این جنگ نماید ... خواهش من از شما این است که در این مورد از هر گونه تحریک عواطف و احساسات مردم جلوگیری کنید".
*حمایت آمریکا از اعلامیه بالفور
قبلاً گمان می رفت که این اعلامیه یک عمل محض انگلیسی است ولی مدارک رسمی بعداً ثابت کرد که اعلامیه بالفور قبلاً به «وودروویلسون » رئیس جمهور آمریکا ارائه شده و او موفقیت خود را درباره آن اعلام کرده بود. در تاریخ 16 .10 .1917م. کلنل هاوس، دیپلمات آمریکایی، تلگرامی به وزارت جنگ انگلیس فرستاد و در آن موافقت رئیس جمهور آمریکا و حکومت آن را با متن اعلامیه و صدور آن به نام انگلیس اعلام کرد. در تاریخ1984.12.14م. فرانسه و در 1921.5.9م. ایتالیا نیز موافقت خود را با اعلامیه مزبور اعلام کردند. در همان موقعی که ژنرال آلنبی در فلسطین به کمک عرب مشغول جنگ بود، انگلستان برنامهای نقیض وعدههای موکد و عهدهای غیر قابل تخلف که به عرب داده بود با یهودیان در دست اجرا داشت؛ نقیضی که موجودیت و ملیت عربها را به خطر انداخت.
عوامل سیاسی که انگلستان را وادار کرد چنین وعدهای بدهد را میتوان اینگونه برشمرد که دولت انگلستان علاقه داشت عناصر قوی یهودی که در ممالک مختلف دنیا پراکنده بودند مخصوصاً یهودیان مقتدر آلمان و اتریش را به طرف خویش جلب کند؛ در آن وقت هنوز دولت آمریکا به متفقین نپیوسته و وارد جنگ نشده بود و انگلستان میخواست نظر موافق و کمک یهودیان آمریکا را که در دستگاه حاکمه آمریکا نفوذ قابل توجهی داشتند، به جانب خود متوجه سازد؛ مهمتر از همه آن که انگلستان از اول در نظر داشت منطقه فلسطین را که موقعیت آن کمتر از موقعیت کانال سوئز نیست، منطقه نفوذ خود قرار دهد، زیرا فلسطین علاوه بر اینکه راه خشکی میان شرق و غرب است، در صورتی که تحت تصرف انگلستان در میآمد به منزله سدی بود که جلو نفوذ فرانسه را، که به زودی در سوریه ایجاد میشد، به منطقه کانال سوئز میگرفت و ضمناً همان طوری که یهودیان قول داده بودند این دولت دست نشانده استعمار، نگهبانان و حافظ کانال سوئز برای انگلستان هم بود.
با انتشار این اعلامیه، روزنامهها نیز از گردونه صهیونیستمپرستی جانمانده و به تحریک عواطف و احساسات عامه پرداختند."هیچ لحظهای نمیتوانست برای اعلام حمایت دولت بریتانیا از تاسیس موطن ملی برای قوم یهود در فلسطین از لحظه کنونی که "صلیبیون قرن بیستم" شهر مهم غزه را در فلسطین تصرف کردهاند و برای خارج ساختن شهر مقدس از دست کفار! (مسلمین) تلاش میکنند، مناسبتر باشد. منافع بریتانیا از مدتها پیش ایجاب میکرد که یک کشور حائل بین مصر و حکومت احتمالاً خصمانه ترکیه تشکیل شود و چنین به نظر میرسد که صهیونیستم این مشکل را حل می کند"(ایوینینگ استاندارد)
روزنامه گلاسگو هرالد در مقاله دیگری در شماره خود به بررسی سیاست دولت در قبال صهیونیستم پرداخت و چنین نوشت: نامه آقای بالفور به لرد راتشیلد مبنی بر اعلام حمایت دولت بریتانیا از صهونیسم بسیار به موقع بوده است چون این اقدام با پیروزهای ارتش در غزه و تکریت مصادف شده است، با حفظ حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیر یهودیان و خودداری از به خطر انداختن حقوق و موقعیت سیاسی یهودیان ساکن در کشورهای دیگر، فلسطین پس از فتح این سرزمین به موطن ملی قوم یهود تبدیل خواهد شد.
این وعدهها در حالی داده میشد که اکثریت جمعیت فلسطین را مسلمانان تشکیل میدادند. تبلیغات صهیونیستی هم نشان میداد که آنها به چیزی کمتر از اشغال تمام عیار فلسطین و اخراج مسلمانها از آن دیار رضایت نمیدهند. با برپایی کنفرانس سان رمو و انحلال رسمی دولت عثمانی، قرارداد بالفور در دستور کار قرار گرفت. این اعلامیه که در دوم نوامبر 1917 م به امضای انگلیس رسید، پس از سقوط خلافت اسلامی و متزلزل شدن فلسطین در 1918م. به دست مسلمان رسید.
ادامه دارد...
* گزارش از محمد نقدی