ضرورت عبرتگیری از حوادث مشروطه مشروعه
خبرگزاری تسنیم: حوادث تلخ مشروطه و برخورد ناجوانمردانه با سران روحانی آن جنبش توسط مثلث انگلیس، دربار و غربزدگان صورت گرفت و نتیجه کار این مثلث ابتدا کودتای محمدعلی شاهی و سپس کودتای رضاخانی بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، حوادث تلخ مشروطه و برخورد ناجوانمردانه با سران روحانی آن جنبش توسط مثلث انگلیس، دربار و غربزدگان صورت گرفت و نتیجه کار این مثلث ابتدا کودتای محمدعلی شاهی و سپس کودتای رضاخانی بود. حوادث تلخ مشروطه درواقع از زیر پا گذاشتن اصل پنجم قانون اساسی ــ درمورد نظارت 3 تا 5 مجتهد بر قوانین مصوب مجلس و انطباق این قوانین با اسلام ــ شروع شد و به آنجا رسید که سه روحانی از 5 روحانی مذکور به شهادت رسیدند.
در مشروطیت غیر از درباریان که جایگاهیمیان مردم نداشتند، روشنفکرانی هم بودند که زمانی در لباس روحانیت ــ امثال سیداحمد کسروی و عبدالرحیم طالباف ــ قرار داشتند و براثر شدت مراوده با غربزدگان به آئین آنان درآمده بودند و تا انکار اصل اسلام جلو رفتند و بسیار شیفتهتر از امثال محمدعلی فروغی به پابوس استبداد رضاخانی رفتند و حتی دیگر در لفظ هم به مشروطیت اعتنا نمیکردند.
مقام معظم رهبری نیز در دیدار اخیرشان با مسئولان و کارگزاران نظام، در بخشی که واقعیتها را مطرح میکردند واقعیت پنجم را بیدارى ملى در سه مقطع مطرح کردند و فرمودند: «در سه مقطع، ما یک بیدارى عمومى و ملى داشتیم: اول، مقطع مشروطیت؛ دوم، مقطع نهضت ملى ــ آیةالله کاشانى و دکتر مصدق ــ و سوم، مقطع انقلاب اسلامى. در آن دو مقطع، ملت ایران شکست خورد. قیام مشروطیت، قیام مهمى بود؛ لیکن شکست خوردند. در نهضت ملى قیام کردند، شکست خوردند. حالا عوامل این شکست چیست، اینها بحثهاى طولانى و مفصلى است؛ هرکدام عواملى داشته است. سوم، مقطع انقلاب اسلامى است. اینها حرکتهاى ملى است. البته حرکتها و اقدامها و نهضتهاى غیر عمومى هم وجود داشته ــ مثل نهضت تنباکو و اینها ــ آنها یک حرکت ملى براى تغییر بنیادین و تحول در کشور نبود؛ براى یک مسئله خاص بود. آنچه میشود گفت یک حرکت ملى، یک کار بزرگ، همین سه مقطع بود. آن دو مقطع شکست خورد؛ اما مقطع پیروزى انقلاب اسلامى، مقطع برجستهاى بود که غرب را و معارضان مقابل خود را شکست داد و به زانو درآورد؛ و این بهبرکت شخص امام و شخصیت امام و بهبرکت احکام و قوانینى بود که امام بزرگوار ما (رضوان الله تعالى علیه) به آنها متکى بود و جمهورى اسلامى را بر آن اساس به وجود آورد و خطوط روشنى که ترسیم کرد؛ این یک واقعیتى است».
مقام معظم رهبری همچنین در مراسم تنفیذ فرمودند: «ملت ما تا قبل از انقلاب اسلامى مزه حاکمیت مردم را نچشیده بود. از اعلام مشروطیت در ایران تا سالى که انقلاب پیروز شد، هفتاد و پنج سال طول کشید؛ از این هفتاد و پنج سال، پنجاه و پنج سال دیکتاتورى خاندان پهلوى بود؛ دیکتاتورىِ خشن و وابسته به قدرتهاى جهانى؛ یعنى اول به انگلیس، بعد به آمریکا. بدون ملاحظه خواست مردم، در این پنجاه و پنج سال، زمام امور کشور در دست انسانهایى قرار گرفت که نه به سرنوشت این ملت، نه به منافع این ملت، نه به عظمت و شکوه و عزت این کشور اعتنایى نداشتند و به منافع شخصى خود و منافع قدرتهایى که از آنها حمایت میکردند، دلبسته بودند. بیست سال قبل از آن هم کشور دچار هرج و مرج بود. یعنى از آغاز دوران مشروطیت تا انقلاب اسلامى، بهجز یک فرصتِ حدود دوسالهاى در این میان ،که یک دولت ملىِ ضعیفى تشکیل شده بود ــ که این هم با توطئه مشترک انگلیس و آمریکا از بین رفت ــ بقیه این مدت، تمام به استبداد و دیکتاتورى گذشت».
داستان «مشروطه مشروعه» از وقتی آغاز شد که شیخ فضلالله نوری پس از چند ماه همراهی با مشروطه خواهان و حضور در جلسات تدوین قانون اساسی، و آنچنان که خود ابراز کرده، پس از یک دوره صبوری و تحمل و تأویل عاقبت احساس کرد که میبایست قیدی به مشروطه بیفزاید تا سلامت آن از دید شرع تضمین شود. این قید همان کلمه مشروعه بود. در مشروطیت مردم بر مدار روحانیت گرد آمدند، انگلیس که نمیتوانست از طریق مردم سوار کار شود بهسراغ «واسطه»هایی رفت که در جامعه ما «اروپارفته»، «فکلی»، «روشنفکر» خوانده میشدند. اینها بزرگترین افتخارشان ــ با عرض شرمندگی ــ این بود که نزد سفارت نام و نشانی دارند و با فلان «لرد» یا «نماینده انگلیس» دقایقی دمخور شدهاند . در مشروطه، در جریان کودتای سوم اسفند 1299، در جریان کودتای مرداد 1332، و کودتاهای دیگری که پس از انقلاب راه افتاد، سازمان جاسوسی آمریکا CIA و سازمان جاسوسی انگلیس MI6 به افرادی پولهای کلانی دادند و آنان را به مقابله با مردم خود فرستادند و امروز دست یافتن به عدد و رقمهایی که در آن کودتاها به افراد خاص داده شد کار آسانی است. حالا به این زمان بیایید فراوانند کسانی که نامشان در واحد مالی سفارت انگلیس ثبت است، نام کسانی که واسطه سفارت و آشوب طلبان بودند و مبالغی که به آنان پرداخت شده است پوشیده و پنهان نیست.
باید گفت جنس انقلاب اسلامی سال 57 در ابعاد مختلفی از جنبش مشروطه متمایز است و اساساً بسیار بزرگتر از آن است که با نهضت مشروطه مقایسه شود. اندکی دقت در تاریخ مشروطه و نقش روحانیون در آن و گرفتاریهایی که از ناحیه فرصت طلبان به وجود آمد، برای ما درسآموز است. در این نهضت مقدس ــ که زیربنای آن دین حنیف اسلام و خون شهدا بود ــ با بهکارگیری شیوههای مختلف کار را به جایی رساندند که عالم فاضل و مجاهد فی سبیل الله آیت الله شیخ فضلالله نوری را به دار آویختند و او را بهصورت بسیار فجیعی اعدام و جنازه پاک او را چون امام غریبش، امام حسن مجتبی علیه السلام، لگدمال کردند.
سادهلوحی مظفرالدین شاه
با قتل ناصرالدین شاه، فرزندش مظفرالدین شاه به سلطنت رسید. وی ارادهای ضعیف داشت، سادهلوح و زودباور بود و از علم و تدبیری که لازمه فرمانروایی است بیبهره بود. ازاینرو اوضاع کشور آشفته بود. این اوضاع نابسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود، مردم که یک بار پیروزی در نهضت تنباکو را تجربه کرده بودند، در صدد تغییر وضع موجود برآمدند. از این زمان انجمنهایی برای هدایت مبارزات مردم تشکیل شد که مهمترین آن انجمن مخفی بود که بهوسیله آیت الله طباطبایی اداره میشد. در محرم سال 1323 ق. سخنرانان در مجالس مذهبی به انتقاد از دولت پرداختند. در همین زمان عکسی از «مسیو نوژ» بلژیکی که در اداره گمرک ایران کار میکرد با لباس روحانی پخش شد. عالمان و مردم مذهبی این عکس را توهین به جامعه روحانیت دانستند و همین موضوع موجب تظاهراتی در بازار شد. این وضع در تهران با رویدادهای سایر شهرها از جمله خشم مردم کرمان بهجهت برخورد ناشایست حاکمان کرمان با رهبران روحانی آنجا و نیز نارضایتی مردم خراسان، قزوین و سبزوار از حاکمان محلی سبب نارضایتی عمومی در کشور گردید. مردم و بازرگانان در مسجدی در تهران متحصن شدند. آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی به آنان پیوستند و تظاهراتی صورت گرفت که مورد هجوم نیروهای دولتی قرار گرفت. رهبران روحانی بههمراه مردم به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام پناهنده شدند و در آنجا خواستههای خود را که مهمترین آنها اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستههای مهاجران، روحانیان و مردم به شهر بازگشتند اما عینالدوله که پذیرش خواستهها قدرتش را محدود میکرد با خواستههای آنها مخالفت کرد و به زندان و تبعید عدالت طلبان پرداخت. مردم نیز مبارزات خود را تشدید کردند و بهرهبری روحانیان دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند. در این جریان یکی از طلاب بهنام سید عبدالحمید به شهادت رسید. مردم جسد شهید را برداشته، در شهر به راهپیمایی پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی که رهبری نهضت عدالت طلبی را بهعهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضلالله در جامعه آگاهی داشتند ازاینرو با وی به گفتوگو پرداخته از او درخواست همکاری کردند. شیخ نیز برای همراهی و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست. او در ابتدای همکاری و همراهی گفت: من راضی به بیاحترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمیگذارم هر اقدامی که انجام دادید من هم با شما حاضرم ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد.
عبرتآموزی از تاریخ مشروطیت
امام خمینی که بارها به عبرت آموزی از تاریخ مشروطیت، و بهویژه سرنوشت شیخ فضلالله نوری، تأکید کرده است، در یک نمونه فرمودهاند: «ما باید از تاریخ عبرت ببریم… در زمان مشروطه آنهایی که میخواستند ایران را نگذارند به یک سامانی برسد و چماق استبداد تا آخر باقی بماند بین افراد، دستجات، احزاب اختلاف انداختند، حتی آنهایی که آنوقت بودند میگفتند که در یک خانه بین برادر، پدر و پسر اختلاف بود. یک دسته مستبد، یک دسته مشروطه! این اختلاف موجب شد که نتوانست مشروطه آن طوری که علمای اسلام میخواستند تحقق پیدا بکند. بعد هم این اختلافات موجب شد که یک دسته از آن غربزدهها بریزند و بهاسم مشروطه بگیرند مقامات را و استبداد بهصورت مشروطه بر این ملت تحمیل کنند و دیدید که چه شد. امروز همان روز است، اگر ملت بیدار نشود اگر علماى اسلام بیدار نباشند غفلت کنند... به آنجا رساندند که آنهایی که مشروطهخواه بودند به دست یک عده کوبیده شدند، تا آنجا که مثل مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری در ایران برای خاطر اینکه میگفت باید مشروطه مشروعه باشد و آن مشروطهای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، در همین تهران به دار زدند و مردم هم پای او رقصیدند یا کف زدند».
شیخ فضلالله کیست؟
حاج شیخ فضلالله کجوری معروف به نوری در سال 1259ق متولد شد. پدرش مرحوم ملاعباس مازندرانی کجوری معروف به پیشنماز بود. فضلالله پس از انجام تحصیلات مقدماتی و سطح، عازم عراق شد و در محضر بزرگانی چون آیتالله میرزاحسن شیرازی و آیتالله حبیبالله رشتی به فراگرفتن علوم اسلامی پرداخت. سپس به ایران مراجعت کرد. وی علاوه بر مقام علمی بالا، از فهم و درک عمیق سیاسی بهرهمند بوده و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی فراوانی داشته و از جمله در واقعه تحریم تنباکو در کنار میرزاحسن آشتیانی قرار گرفت. شیخ در ابتدای مشروطیت با دو روحانی بزرگ تهران، سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی همراه و همگام بود. اما پس از مدتی از مشروطه طلبان جدا شد، زیرا مشروطهای راکه در عمل میدید، با شریعت سازگار نمییافت. او خواستار مشروطه مشروعه شد و از این پس اختلاف بین مشروطهخواهان و شیخ فضلالله و طرفدارانش آغاز شد؛ تا آنجا که چند بار طرح ترور شیخ ریخته و اجرا شد و چون ناکام ماند، سرانجام به چوبه دار سپرده شد.
فاجعه شهادت شیخ
سرانجام روز 11 رجب سال 1327 قمری، حدود هشتاد نفر مسلح ارمنی به منزل شیخ هجوم بردند. یوسفخان ارمنی که فرماندهی این گروه را بهعهده داشت، دست ایشان را گرفته، کشان کشان بیرون آورد، داخل درشکه انداخت و فرمان حرکت داد. دو روز بعد، یعنی روز سیزدهم رجب که سالروز تولد امام علی علیه السلام است، شیخ را برای محاکمه به یکی از تالارهای عمارت(کاخ) گلستان بردند. شیخ ابراهیم زنجانی (از اعضای جمعیت فراماسون در ایران و نماینده سه دوره مجلس شورای ملی) که ریاست بهاصطلاح دادگاه را بهعهده داشت، بهسرعت چند سؤال کوتاه مطرح کرد، وقت نماز رسید، شیخ اجازه خواست تا نمازش را بخواند. نماز ظهرش را همانجا خواند اما دیگر نگذاشتند نماز عصر را هم بخواند. شاهدان عینی میگویند در آن جلسه، زنجانی خیلی بیحیایی کرد و بالاخره گفت: "جنابعالی، حضرت شیخ فضلالله، متهم هستید که اولاً اغتشاش راه انداختهاید. ثانیاً بهامر شما چند نفر را به قتل رساندهاند. ثالثاً با مشروطهای که آقایان علما خواستار آن بودند، مخالفت کردهاید؛ و به این دلایل در پیشگاه عدالت محکوم به مجازات و فنا هستید. قبل از اجرای مجازات اعدام، اگر دفاعی از خودتان دارید، انجام دهید». شیخ چند جملهای بیشتر پاسخ نداده بود که زنجانی گفت: دیگر بس است. او را به میدان توپخانه ببرید. وصیتی نداری؟ شیخ گفت: نماز عصرم مانده است. زنجانی پاسخ داد: این مردم کارهای مهمتر از نماز تو دارند. بیهوده نباید آنها را معطل گذاشت!!
مردم در میدان توپخانه
ازآنسو در میدان توپخانه ازدحام عجیبی بود. مردم کف میزدند و بیوقفه دشنام میدادند و البته در گوشه و کنار عدهای هم با چشمانی اشکبار چشم به راه آوردن شیخ بودند. بالاخره موزیک نظامی نواخته شد و شیخ آرام و عصازنان بهطرف چوبه دار حرکت کرد، لحظهای ایستاد و به خادم خود دستور داد مُهرهای او را همان جا بشکند. ده دقیقهای با مردم اتمام حجت کرد. هنوز سخنان شیخ تمام نشده بود که یوسفخان ارمنی بهطرز خفتباری عمامه از سر او برداشت و بهطرف جمعیت پرتاب کرد. شیخ با صدای بلند و قاطع گفت: "این عمامه را از سر من برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت...". شیخ در حالی که میگفت: "هذِهِ کوفهٌ صَغیرهٌ"، با خود زمزمه میکرد: «اگر بار گران بودیم، رفتیم / اگر نامهربان بودیم، رفتیم». او سپس به مأموران گفت: کار خود را بکنید...! در آستانه اعدام یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد: شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید. او که بارها از قبول پیشنهادهایی مثل نصب پرچم بیگانه بر در منزل امتناع کرده بود، باز هم در جواب فرمود: "دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فرداشب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم کرد". یوسفخان ارمنی، خود طناب را به گردن آن بزرگوار انداخت و با کنار زدن چهارپایه از زیر پای او، شیخ بهآرامی جان داد. ساعتی بعد پیکر بیجان شیخ در حیاط نظمیه بود، همه میخواستند خود را به جنازه برسانند. آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به پیکر او ضربه زده بودند که خونابه از سر و صورت و بینی و دهان شیخ سرازیر شد. در این میان مرد تنومندی جمعیت را کنار زد و بالای جنازه ایستاد. بیحیاییاش تا آنجا بود که جلوی چشم همه، تکمههای شلوارش را باز کرد و به سر و صورت شیخ ادرار کرد... .
نعشی بهمثابه پرچم
روز بعد همسر شیخ طی نامهای درخواست کرد تا جنازه را به او تحویل دهند. اما یپرمخان اصرار داشت: "این لاشه باید سوزانده شود."! سرانجام با وساطتهایی جنازه تحویل شد و در خانه شیخ غسل دادهمخفیانه همان جا دفن شد. اما تابوت را با سنگ و کلوخ پر کرده و برای دفن به گورستان بردند! دو ماه بعد که جنازه شیخ فضلالله را از قبر خارج و با مشکلاتی برای دفن به قم منتقل کردند؛ جنازه کاملاً تازه مانده بود؛ چرا که بهقول جلال آلاحمد باید بهمثابه پرچمی همواره در مقابل دیدگان ما باشد؛ "من نعش آن بزرگوار را بر سرِ دار همچون پرچمی میدانم که بهعلامت استیلای غربزدگی، پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد...".
قانون اساسی
یکی از مهمترین کارهای مجلس تدوین قانون اساسی بود. در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود. روحانیان و در رأس آنها شیخ فضلالله خواهان قانونی بودند که بر پایه اسلام و شریعت باشد و روشنفکران غربزده و فراماسونها قانونی همسان قوانین کشورهای غربی میخواستند و این اختلاف که ناشی از دیدگاه فکری و اعتقادی آنها بود، سرآغاز تفرقه بین دستههای مبارزان شد. روشنفکران وابسته و فراماسونها اکثر مجلس را تشکیل میدادند بهطوری که تنهابین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آنها فراماسون بودند. مجلس با چنین افرادی مشغول تهیه و تصویب قانون اساسی شد. شیخ فضلالله که از قبل به توطئههای فراماسونها و روشنفکران غربزده پی برده بود، بههمراه آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در جلسات مجلس شرکت کردند تا شاید از راه نصیحت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیراسلامی جلوگیری کنند. اما نمایندگان فراماسون به راه خویش میرفتند.
مخالفت با مشروطه
هرچند که با تلاش شیخ و حمایت عالمان نجف اصل نظارت فقها با تغییراتی بهعنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد، شیخ فضلالله که شاهد توهین روزنامهها به دین و ائمه معصومین علیهم السلام بود، دریافت که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای این کار نشود فردا بسیار دیر خواهد بود. وی با حکومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان حکومت، مشروطه مشروعه باشد، وی بارها گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامهها را که لابد خواندهاید که به انبیا و اولیا توهین میکنند».
رویارویی و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه، مخصوص تهران نبود و در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در رشت آیت الله حاج ملا محمد خمامی رشتی، در زنجان آخوند ملا قربانعلی زنجانی، در تبریز میرزا محمدحسن مجتهد تبریزی و میرهاشم دَوَچی از طرفداران مشروطه مشروعه بودند.در تهران نیز آخوند رستمآبادی، سیداحمد طباطبایی، ملا محمد آملی، شیخ عبدالنبی نوری، سیدمحمد یزدی، شیخ محمد بروجردی، حاج میرزا لطفالله، حاج آقا نورالله مجتهد عراقی، شیخ علیاکبر مجتهد، سیدعلی قطب نخجوانی، شیخ محمدعلی پیشنماز، آقا جمالالدین لافجهای، شیخ علیاکبر طالقانی و... از شیخ فضلالله و مشروطه مشروعه حمایت میکردند. اما بااینهمه، تبلیغات مشروطه طلبان چنان قوی و گمراه کننده بود که جوّ سیاسی و اجتماعی بهطور کامل موافق مشروطهخواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرحریزی کنند. شیخ فضلالله نیز برای این که پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام هجرت کرد و در آنجا متحصن شد. او در یکی از سخنرانیهای خویش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود: بارها این را گفتهام و باز به شما میگویم که من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت هیچ حرفی ندارم و هیچکس نمیتواند این موضوع را انکار کند، بلکه برای اصلاح امور مملکت و محدودیت سلطنت و تعیین حقوق و وظایف دولت قانون و دستورالعمل لازم است. اما میخواهم بدانم در مملکت اسلامی که دارای مجلس شورای ملی است، قوانین آن مجلس باید مطابق قوانین اسلام و قرآن باشد یا مخالف قرآن و کتاب آسمانی؟! وی در ادامه قرآن کوچک خود را از جیب بیرون آورد و قسم یاد کرد: من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم بلکه اول کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم اما مشروطه به همان شرایطی که گفتم که باید قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت مطابق با شرع باشد.
سقوط و ظهور دوباره مشروطیت
با مرگ مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه به سلطنت رسید. وی دارای خوی استبدادی بود و به هیچ وجه مطیع قانون نبود. علاوه بر این وی پرورش یافته روسها بود و با حکومتی که بر اساس خواست و منافع انگلستان روی کار میآمد موافق نبود. ازاینرو بهوسیله سربازان دولتی و قزاقان روسی به مجلس حمله کرد عدهای از نمایندگان کشته شدند و برخی دستگیر و تبعید شدند و بساط مشروطه برچیده شد.
خبر حمله به مجلس و کشتن مشروطهخواهان موجب شد تا نیروهای شمال بهرهبری سپهدار تنکابنی و نیروهای بختیاری بهرهبری سردار اسعد بختیاری به تهران حمله کرده، شهر را به تصرف خود درآورند. با شکست نیروهای دولتی و فتح تهران محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهده شد. فاتحان تهران مجلسی با عنوان مجلس عالی در بهارستان تشکیل دادند. این مجلس محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به پادشاهی برگزید و بقیه مناصب حکومت را بین خود تقسیم کردند. اکثر مشروطه خواهانی که حکومت را به دست گرفتند از عوامل روسیه و انگلستان بودند و به این ترتیب «حکومت و مجلس دوم هردو بهدست فئودالها و خدمتگزاران امپریالیسم افتاد».
امام خمینی و مشروطیت
حضرت امام خمینی با تأیید نظر شیخ شهید در مورد مشروطه مشروعه و تجلیل از تلاش او در راه تصویب قانون اساسی موافق با قوانین اسلامی، انحراف نهضت مشروطیت از مسیر صحیح و اعدام شیخ شهید را کار بیگانگان و عمال داخلی آنها میدانست که بهموجب ترس از قدرت اسلام و روحانیان به این کار دست زدند.
او در این مورد فرمود: «لکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضلالله رَحِمهُ الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد، در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها که یک همچو قدرتی را در روحانیت میدیدند، کاری کردند در ایران که شیخ فضلالله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانینما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضلالله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.
انقلاب مشروطیت، نمایانگر نخستین مواجهه مستقیم بین فرهنگ سنتى اسلام و غرب در ایران جدید است. همه کوششهاى قدیمتر در جهت نوسازى ــ هرچند متضمن تحولات در نظامهاى حقوقى، حکومتى و ادارى بود ـــ به راههایى کشانده شد که تماس دورادورى با ارزشهاى سنتى داشت و هیچکدام بهنحوى آشکار و اساسى با این ارزشها معارضه نکرده بود.
برخورد مستقیم غرب و خطرى که از این بابت متوجه بود، اهمیت نقش علما را در سراسر قرن نوزدهم افزایش داد و در عین حال نفوذ فکرى غرب به آن جا رسید که موانعى میان روشن فکران و مذهبیان ایجاد کرد؛ علماى دینى با شرکت در جنبش مشروطیت این تناقض را کمال بخشیدند.
مشروطیت که حاصل یک قرن اختلاف و کشمکش میان دولت و علما بود، در عین حال نفوذ گروههاى روحانى را در امور سیاسى و اجتماعى کاهش داد. همین کاهش سبب شد رفته رفته روحانیان بهکلى از سیاست بِبُرند و در انزواى کامل از مسایل سیاسى و قانونى کشور قرار گیرند، و روشن فکران غربزده در قالب اصلاحگران هوادار مردم و آزادىخواه در صحنه سیاست و قدرت اجتماعى و فکرى ظاهر شوند. همچنین افزودن بر اراده سیاسى، مجلس و قانونگذارى را در دست داشته باشند، و طبیعى بود که تا توان داشتند دروازههاى اعتقادى، اقتصادى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسى کشور را بهروى غرب گشودند و به نام آزادى بیان و نوشتار، اعتقادات سنتى، فرهنگ بومى و مذهبى، نجات هویت ایرانى و شخصیت هخامنشى او، اساس دین و بهویژه اسلام را به باد انتقاد و تمسخر گرفتند. آنان توانستند حکم و قانون دین را عملاً متوقف کنند و اسلام را از صحنه سیاست و حکومت ایران به کنارى نهند؛ حتى تا روز سقوط حکومت پهلوى، هیچگونه سخنى از شوراى نظارت مجتهدان و یا دخالت علماى دین که مشروطه را برپا کردند، به میان نیامد.
درسهاى تاریخ مشروطیت ایران
در تاریخ نهضتهاى صدساله اخیر، عبرتها و پیامهاى سودمند و سازنده فراوانى نهفته است که باید آنها را شناخت و مورد بهره بردارى قرار داد. بررسى و شناخت عوامل پیدایش، پیروزى و شکست نهضتهاى صدساله اخیر، راهنماى تداوم انقلاب اسلامى ایران است. ضرورت تداوم انقلاب اسلامى ایران، اهمیت بررسى و تحلیل تاریخ و سرنوشت نهضتهاى صدساله اخیر را آشکار مىنماید. مطالعه تاریخ مشروطیت ایران و بررسى سرنوشت آن، و بهویژه آسیب شناسى نهضت مشروطیت، درسنامه بزرگى براى بقا و دوام انقلاب اسلامى است. شناسایى آفات و آسیبهاى نهضت مشروطیت و عوامل شکست و نابودى این نهضت براى اجتناب و رهایى از آنها لازم و ضرورى است. بهدلیل وجود درسهاى فراوان در تاریخ مشروطیت، امام خمینى (قدس سره) تأکید زیادى بر مطالعه و تحلیل این نهضت مىنمودند. ایشان در سخنرانى براى اعضاى انجمن اسلامى دانشجویان فرمودند: شما تاریخ انقلاب مشروطه را بخوانید و ببینید در انقلاب مشروطه چه بساطى بوده است. در سخنرانى براى اعضاى جامعه روحانیت مبارز نیز فرمودند: تاریخ یک عبرت است براى ما و شما. وقتى که تاریخ مشروطیت را بخوانید مىبینید که... .
رهبر معظم انقلاب و دغدغه تاریخنگارى مشروطه
همین درسها و نکتههاى آموزنده و عبرت دهنده در نهضت مشروطیت است که موجب گردیده مقام معظّم رهبرى حضرت آیة اللّه خامنهاى در جمع شوراى مرکزى و کمیتههاى علمى همایش صدمین سالگرد مشروطیت بفرمایند: آنچه من بر آن اصرار دارم، مسئله تاریخنگارى مشروطه است که از سالها پیش با دوستان متعددى این را در میان گذاشتهام و بحث کردهام. ما واقعاً احتیاج داریم به یک تاریخ مستند قوى روشنى از مشروطیت. مشروطیت را باید درست تبیین کنیم... حقیقت این است که ما هنوز از مشروطیت یک تاریخ کامل جامعى نداریم. امام خمینى (قدس سره) درباره نقش پیشگامى روحانیت در مشروطیت فرمودند: در قضیه مشروطه اینها بودند که جلو افتادند و مردم هم همراهى کردند با آنها. ایشان در جاى دیگر مىفرمایند: ما این صد سال اخیر را که ملاحظه مىکنیم هر جنبشى که واقع شده است از طرف روحانیون بوده است بر ضد سلاطین; جنبش تنباکو بر ضد سلطان آنوقت بود، جنبش مشروطه بر ضد رژیم بود، البته با قبول داشتن رژیم مىخواستند عدالت ایجاد کنند. این قیامهایى که در این صد سال شده است از کى بوده؟ چند قیام در این صد سال؟ کى رأس اینها بوده؟ قیام تنباکو مرحوم میرزا بود. قیام مشروطه از نجف، آقایان نجف، از ایران، علماى ایران ایجاد کردند. این چند قیامى که شاهدش بودیم همه از علما بود.
در جنبش مشروطیت هم همین طور بود که از روحانیون نجف و ایران شروع شد، مردم هم تبعیت کردند. در مشروطه دیدند که یک ملّا یا چند ملّا در نجف و چند معمّم و ملّا در تهران اساس استبداد و حکومت خودکامهاى که در آنوقت بود آن را بههم زدند و مشروطه را مستقر کردند. در جنبش مشروطیت همین علما در رأس بودند و اصل مشروطیت اساسش از نجف بهدست علما و در ایران بهدست علما شروع شد و پیش رفت.
از آفات بزرگ و خطرناک و آسیبهاى زیانبار که پیامدهاى ناگوار بسیارى براى نهضت مشروطیت داشت، پایان یافتن نقش پیشگامى و رهبرى روحانیت بود. استمرار نیافتن و ناپایدارى نقش رهبرى روحانیت، صدمات زیادى به نهضت مشروطیت وارد ساخت; صدماتى که انحراف و ناکامى آن را در پى داشت. منتفى شدن نقش رهبرى و پیشگامى مراجع تقلید و روحانیت، نهضت مشروطیت را به کژراهه و بىراهه کشاند. شهید مطهّرى با عبرت گرفتن از آنچه در نهضت مشروطیت آمد چنین هشدار مىدهد: انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و همچنان پیروزمندانه به پیش برود مىباید باز هم روى دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد. اگر این پرچمدارى از دست روحانیت گرفته شود و به دست ــ بهاصطلاح ــ روشنفکران بیفتد، یک قرن که هیچ، یک نسل که بگذرد اسلام بهکلى مسخ مىشود; زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامى در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند.
کنار گذاشتن و انزواى روحانیت
علاوه بر اینکه پرچمدارى و رهبرى نهضت مشروطیت از دست علماى دینى خارج شد، دشمنان اسلام و روحانیت تلاش کردند روحانیان را از همه صحنههاى اجتماع کنار بگذارند و تمام نقشها را از آنان بگیرند و آنان را بىاثر و خنثى کنند. بیرون راندن فقها و علماى بزرگ از میدانهایى که در آنها ایفاى نقش مىنمودند و محروم شدن مردم از رهنمودهاى راهگشا و سازنده آنان، زمینه را براى گمراهى مردم و انحراف نهضت فراهم کرد. امام خمینى (قدس سره) دراینباره مىفرمایند: هرچه به سر این ملت مظلوم در طول زمان پس از مشروطیت تا دوره آخر انتصابات ستمشاهى آمد بهطور قاطع از مجلسهاى فاسد بود که ملت در انتخابات نمایندگانش یا هیچ دخالت نداشت یا دخالت ناچیز داشت. روحانیون را یکسره از دخالت برکنار کردند و با توطئههاى موذیانه و تبلیغات مسموم ملهم از غرب که توسط روشنفکران و غرب و شرقزدگان خائن یا نفهم صورت مىگرفت مجلس را از نظر روحانیون و متدینین بهگونهاى ساخته بودند که دخالت در انتخابات از معاصى بزرگ و اعانت به ظلم و کفر بود و روحانیت بهکلى از صحنه خارج شد و به انزوا کشیده شد و دست قلدران و شرق و غربزدگان باز شد و کشور را به آنجا کشاندند که دیدیم و دیدید.
وصیتنامه سیاسى، الهى امام خمینى (قدس سره)
در وصیتنامه سیاسى، الهى امام خمینى (قدس سره) نیز خروج روحانیت از صحنه، عامل حاکمیت غربزدگان و انحراف نهضت شناخته شده و چنین آمده است: همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست سیاست بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را، که اساس مشروطیت را با زحمات و رنج ها بنیان گذاشتند، از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازى سیاست بازان را خورده و دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود نگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند و به سر مشروطیت و قانون اساسى و کشور و اسلام، آن آوردند که جبرانش احتیاج به زمان طولانى دارد.
سوءاستفاده مطبوعات و احزاب از آزادى
با پیروزى نهضت مشروطیت، از برخى آزادىهاى به دست آمده بهدرستى استفاده نشد. در آن فضاى آزاد، مطبوعاتى پدید آمدند که علیه مقدّسات دینى و شخصیتها و کتاب مقدّس مسلمانان قلمفرسایى مىکردند. بهسخره گرفتن احکام الهى و مقدّسات اسلامى و بىحرمتى به آنها علّت روىگردانى متدیّنان و مؤمنان از نهضت مشروطیت بود. روحانیان با مشاهده توهینهاى آشکار به مقدّسات، که پیش از آن سابقه نداشت، از صحنه خارج شدند و یا رویاروى آن قرار گرفتند. بهدنبال آنان، مردم نیز ناامید شدند و بین نهضت و ملت جدایى افتاد و نهضت مشروطیت مهجور و رها شد.
تبلیغ جدایى دین از سیاست
استعمار خارجى که از سیاست اسلامى ضربه خورد، کوشش کرد پیوند و ارتباط دین و سیاست را سست و دین را از صحنه سیاست بیرون کند. طرح جدایى دین از سیاست با قلم و بیان دشمنان خارجى و داخلى نهضت مشروطیت رواج یافت. قدرتهاى خارجى با تبلیغات گسترده و حیلههاى گوناگون، طرح استعمارى و ضداسلامى جدایى دین از سیاست را گسترش دادند. ازاینرو، از حضور آگاهانه روحانیان و اقشار مذهبى در صحنههاى سیاسى کاسته شد و غربزدگان و عناصر سکولار و لاییک به صحنه آمدند.
نقش روشنفکران
روشنفکران در بیداری اسلامی و شروع جنبش نقش ندارند. اما در ورود امواج جهانی مدرنیته به ایران نقش مهمی داشتهاند. تفسیر روشنفکران از نهضت مشروطه تفسیر مدرن بود. اتفاقاً در نهایت همین تفسیر مدرن بود که در جریان نهضت مشروطه نقش اصلی را ایفا کرد. روشنفکران در هیچ زمانی نتوانستهاند در ایران، در مردم نفوذ کنند. در واقع مردم ایران هیچگاه با مبانی مدرنیته آشنایی پیدا نکردهاند، این عدم آشنایی حتی در زمان حال هم صادق است.
بین انقلاب مشروطیت و انقلاب 57 چه شباهتها و تفاوتهایی میبینید؟
در هر دو انقلاب حضور مردم تعیین کننده است. یعنی بیداری است که در پرتو آن مردم زنده میشوند و یک انرژی فوق العاده ملی آزاد شده است. در واقع وقتی انرژی مردم در یک نسل آزاد میشود این انرژی در نسلهای بعدی تا چندین دهه حیات میدهد. اما تفاوت اصلی این بود که در مشروطیت ایرانیان نتوانستند به یک ایستگاه مطمئن برسند. اما در انقلاب اسلامی ما به یک ایستگاه مشخص رسیدیم.
عوامل شکست مشروطه
ــ عوامل خارجی
اتحاد دولتهای روسیه و انگلیس در مقابل خطر آلمان و تقسیم ایران در قرارداد 1907 م. و اشغال ایران در جنگ اول بهدست قدرتهای درگیر از عوامل خارجی دارای نقش در شکست مشروطهاند. به توپ بستن مجلس توسط نیروهای روس، اشغال و جرم و جنایت توسط نیروهای نظامی روسها در شمال و انگلیسیها در جنوب، آغاز جنگ جهانی اول، افزایش قحطی، گرسنگی و بیماری و مرگ و میر نیز مردم را از فکر مشروطه بیرون میکرد و حتی برخی همه این بلاها را بلای مشروطه میدانستند.
ــ عوامل داخلی
از جمله عوامل داخلی شکست مشروطه میتوان به ماهیت کاملاً متفاوت نیروهای مشروطهخواه اشاره کرد. مشروطه انقلابی نبودکه بر خواست و اندیشه یک طبقه یا نیروی اجتماعی خاص استوار باشد. گروهها و نیروهای اجتماعی متعددی مشروطه را ایجاد کردند. آنها بهجای گفتوگو با هم به درگیریهای فیزیکی، تهمت و افترا، ترور و خشونت دست میزدند زیرا هنوز استبداد حاکم بر جامعه بود. سالهای پرآشوب جنگ جهانی اول، عدم توجه و بیاهمیتی دولت روس و انگلیس به مشروطه، ناامنی کشور، گرسنگی و بیماری از جمله عوامل داخلی شکست مشروطه بود. در جریان مشروطه روحانیت خسته از درگیری و دلسرد از سیاستمداران از صحنه سیاست کناره گرفتهمیدان را بهسود مستبدان و حامیان آنها خالی گذاشتند.
پیامدهای مشروطه
انقلاب مشروطه با همه مشکلات و ناکامیهایش آثار عمدهای از خود بر جای نهاد، برخی از این آثار عبارتند از:
1 ــ مفاهیمی مانند قانون اساسی، مجلس، آزادی انتخابات و تفکیک قوا با این انقلاب مطرح شد و رسمیت یافت. هرچند که بهزودی مجلس مورد هجوم قرار گرفت ولی اصل وجود قانون اساسی در سختترین دورهها برقرار ماند و در مقاطع خاصی تعدادی از نمایندگان مخالف دولت به آن راه یافتند که با آثار سیاسی مهمی همراه بود.
2 ــ تجربیات ارزشمند انقلاب مشروطه در زمان وقوع انقلاب اسلامی مورد توجه واقع شد. از یکسو نابودی نظام سلطنتی و قطع کامل سلطه بیگانگان در کشور و توجه به فرهنگ و ارزشهای خودی مورد توجه قرار گرفت و از سوی دیگر رخنه عناصر بیگانه و فرصتطلب در مشروطه هوشیاری انقلابیون مذهبی را برای جلوگیری از تکرار این امر در انقلاب اسلامی برانگیخت. در نهایت این تجربیات لزوم حفظ وحدت میان نیروهای انقلاب را گوشزد کرد.
نهضت مشروطه از هویت اسلامی تا ماهیت غربی
یکی از موضوعات مهمی که باید درباره نهضت مشروطه ایران به فحص و تحقیق گذاشته شود و پیرامون آن کنکاش و نقادی گردد علل انحراف و به بیراهه افتادن این حرکت مردمی است.
مرحوم جلال آلاحمد بهعنوان روشنفکر متعهد و مخالف بیگانهپرستی و طفیلیگری و وطنفروشی ضمن آن که اذعان میدارد: «روحانیت آخرین برج و باروی مقاومت در برابر غرب بود» درباره تهاجم استعمار غرب و انگلیس و قبضه کردن مشروطه و عقبنشینی و کنارهگیری روحانیت با واقعه شهادت شیخ فضلالله نوری چنین مینویسد: «این که پیشوای روحانی طرفدار «مشروعه» در نهضت مشروطه بالای دار رفت خود نشانهای از این عقبنشینی بود. و من با دکتر تندرکیا موافقم که نوشت شیخ شهید نوری نه بهعنوان مخالف «مشروطه» که خود در اوایل امر مدافعش بود بلکه بهعنوان مدافع «مشروعه» باید بالای دار برود و من میافزایم بهعنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی» و نیز او دردمندانه مینویسد: «از آن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی میدانم که بهعلامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد. و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانهایم. در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان و خطرناکتر از همه در فرهنگمان فرنگیمآب میپروریم و فرنگیمآب راهحل هر مشکلی را میجوییم. اگر در صدر مشروطه خطر بیخ گوشمان بود اکنون در جانمان نشسته!».
مشروطه مشروعه
باید گفت، شیخ فضلالله نوری، نخستین کسی بود که «مشروطه مشروعه» را بر سر زبانها انداخت و با این ترکیب در برابر حرکت مشروطهخواهی که تلاش میکرد از مشروطه، پدیدهای غیردینی ارائه دهد، ایستاد و برای مدتها دیگران را به تکاپو برای پاسخگویی به آن وادار کرد. نظر کلی بر این است که شیخ، هدف مهمش پاسداری از احکام شریعت بود و زمانی که از جنبش مشروطه خواهی دفاع کرد، تصورش معطوف به شعارهای نخستین مشروطه خواهان در دفع ظلم و تحدید قدرت سلطان بود. زمانی که بحث «قانون» پیش آمد و بهخصوص وقتی که تنه برخی از این قوانین موضوعه به قوانین شرعی خورد، وی تلاش کرد تا قوانین شرعی راکنار مشروطه جای دهد. اصطلاح مشروطه مشروعه حاصل این روند بود آنهم با این هدف که شریعت را در بدنه حکومت مشروطه سلطنتی حفظ کند.
انتهای پیام/*