درانی: سکولارترین سکولارهای پاکستان هم بهدنبال ایرانند/ حتی رحیمپور ازغدی هم در پاکستان محبوب است
خبرگزاری تسنیم: قرار بود «ایران، جان پاکستان» پرونده ماه رمضان «فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی» باشد. اما آدمهای ندیده و روایتهای ناگفته مربوط به پاکستان بهاندازهای بود که روایت این قصه را ادامهدار کرد. هجدهمین متن ما مربوط به گفتوگو با درانی است.
خبرگزاری تسنیم: داستان زندگی عبدالرضا درانی پاکستانی مقیم ایران، نمونه روشنی برای پیوند خوردن عمیق پاکستان با ایران است. پدر درانی از علمای سرشناس اهل سنت پاکستان است که با وقوع انقلاب به ایران میآید و با امام خمینی دیدار میکند. شیعه میشود و قصد ماندن در ایران می:کند که شهید عارف حسینی به او دستور بازگشت میدهد، برمیگردد و عمری را در راه وحدت و تبلیغ جمهوری اسلامی ایران در پاکستان طی میکند.
درانی می"گوید: وقتی پدرم در ایران بود برای دولت ایران کار میکرد و پولی نمیگرفت، میگفت: "من از جمهوری اسلامی ایران پول نمیگیرم." تکگزارهای که شاید حالا بعد از گذشت سی و چند سال از وقوع انقلاب شنیدنش برای ایرانیها کمی سخت باشد، بهخصوص برای آنهایی که پول میگیرند و از ایران به پاکستان اعزام میشوند و با افتخار میگویند که سه ماه است از در مکان فرهنگی ایران در پاکستان بیرون نیامدهاند.
درانی همین روزها دکترای زبان فارسیاش را از یک دانشگاه ایرانی میگیرد.
تسنیم: آقای درانی، عنوان پرونده پاکستان تسنیم «ایران، جان پاکستان» است. ما از زندگی شما زیاد شنیدهایم. برای ما گفتهاند از اینکه شما چه طور به ایران آمدید و ماندگار شدید. الان هم ظاهرا در حال گرفتن دکترای زبان فارسی در ایران هستید. فکر میکنم داستان زندگی شما و خانوادهتان در ایران خودش مصداق خوبی برای گزاره «ایران؛ جان پاکستان» باشد. این بار دوست داریم به جای صحبت کردن از کلیات، وارد زندگی خود شما که ظاهرا کاملا مرتبط با بحث پرونده ما، روابط فرهنگی ایران و پاکستان است شویم. برایمان تعریف کنید از زندگی تان.
من از اسفند سال 69 در ایران بودم از سال 73 هم به صداوسیما و رادیو پشتو برون مرزی آمدم. الان هم به عنوان مترجم و گوینده آنجا کار میکنم در این مدت هم تحصیلاتم را ادامه دادم و الان هم در حال تکمیل دکترای ادبیات فارسی هستم. کارهای فرهنگی مثل کتاب نوشتن و کتاب ترجمه کردن هم انجام میدهم . حدودا 11کتاب چاپ شده و 2 کتاب دارم که چاپ نشده است.
اما چه اتفاقی افتاد که گذر من به ایران افتاد.
نام منطقهای در پاکستان که من به آنجا تعلق دارم مردان است. مردان در ایالت سرحد قرار دارد. در این ایالت نود درصد، مردم پشتو زندگی میکنند و شهر مردان دومین شهر این ایالت است بعد از پیشاور که مرکز این ایالت است. اما از نظر جمعیتی مردان اولین شهرستان است. اهمیت این شهر هم از آن جا است که علمای مذهبی زیادی دارد چون حوزههای علمیه بزرگ اهل سنت آنجا هستند و جنبش طالبان در این شهر به شدت فعال است و طرفدار دارد. در مردان حوزه های اهل سنت خیلی زیاد است. در این شهر قاری و حافظ زیاد داریم. خود مردم مردان هم اهل قلم و نوشتن هستند.
پدر بنده که از اهل سنت بود از شخصیت های بانفوذ در منطقه خود بود و با مولانا مفتی محمود رهبر جمعیت جماعت های اسلامی در یک حزب و جبهه بودند. قبل از زمان ذوالفقار بوتو، علیه بوتوها کار می کردند. چون معتقد بودند که آنها فرهنگ اسلامی را زیر سوال بردهاند و فرهنگ غربی و غیر اسلامی را در کشور حاکم کردهاند. پدر من در عین این که به این فعالیتهای سیاسی داخل پاکستان میپرداخت یک نگاهی هم به جمهوری اسلامی ایران داشت. چون هم زمان با تغییر و تحولات در اینجا، در ایران هم حوزه های انقلابی در حال شکلگیری بودند و رسانه ها هم وقایع ایران را مفصل پوشش میدانند و کسانی هم که به فرهنگ و شریعت اسلامی علاقه داشتند اتفاقات ایران را به شدت دنبال میکردند. در همین زمان کودتا میشود و پدر من هم با قاضی حسین و مولانا مفتی محمود و روسای دیگر چندماهی به زندان میافتند.
وضع پاکستان هم در آن دوره به شدت مغشوش و در هم میشود، پدر من که روی تحولات ایران اشراف داشت به دیگر علمای اهل سنت آنجا میگوید که ما اگر بخواهیم کاری در پاکستان انجام دهیم چارهای نداریم جز اینکه از ایران الکو بگیریم و بعد هم بلند میشود و به ایران میآید.
وقتی پدر من به ایران میآید با امام ملاقات میکند و خیلی متاثر می شود. از ایران که برمیگردد مذهبش را عوض میکند و شیعه میشود آن هم به دست شهید عارف الحسین الحسینی. و بعد هم دوباره این بار با خانوادهاش به ایران برمیگردد. ما یکسال و نیم در سال63 ایران بودیم. من کلاس چهارم و پنجم خودم را هم ایران درس خواندم.
پدر من در ایران رایگان برای دولت کار میکرد. میگفت من از جمهوری اسلامی چیزی دریافت نمیکنم. آن موقع در مدرسه حجتیه قم کار می کرد و من هم درس احکام و طلبگی را آنجا می خواندم در منطقه شاه ابراهیم و شاه جعفر.
بعد از این تقریبا دو سال شهید حسینی به پدر من گفت که باید به پاکستان برگردی و آنجا تبلیغ کنی، هم برای نظام اسلامی ایران و هم اینکه برای وحدت مسلمین کار کنی. پدر من هر چند که زیاد میل نداشت که برگردد و به خصوص دوست داشت که فرزندانش حتما در مدارس ایران درس بخوانند اما به خاطر حرف شهید عارف حسینی برگشت. بعد که ما به پاکستان برگشتیم من و دو برادرم به مدرسه جعفریه در پاراچنار رفتیم. در این مدت هم پدر من به کار تبلیغ و وحدت اسلامی مشغول بود.
در آن زمان ما یک مجله ای داشتیم به نام وحدت اسلامی که درباره نظام جمهوری اسلامی مطلب چاپ میکرد. کتابهایی هم داشتیم درباره تبلیغات اسلامی.
پدر من، تبلیغش را همچنان دوجانبه ادامه میداد، هم برای جمهوری اسلامی و هم برای وحدت اسلامی. در این مدت بحثهای شیعه و سنی هم به شدت مطرح شده بود. اقوام من بسیاری اهل سنت هستند و علمای زیاد و بانفوذی هم داشتیم. وقتی ما به پاراچنار رفتیم اقوام ما خیلی ناراحت شدند چون همه میگفتند مردم از کشورهای دیگر میآیند تا در مردان درس بخوانند شما فرزندان خود را به پاراچنار که مرز افغانستان است و تمدن زیادی ندارد بردهاید. در این مدت که ما در آنجا بودیم من درس طلبگی را تا لُمعتین خواندم و درس مدرسه را هم تا دیپلم ادامه دادم بعد از آنجا مدرسه حجتیه ایران قبول شدم و به ایران آمدم.
تسنیم: نام شهید عارف حسینی در تاریخ پاکستان تا قرنها باقی خواهد ماند. تا وارد زندگی شما در ایران نشدهایم، کمی از شهید عارف حسینی برایمان بگویید. پروژه اسطوره وحدت مسلمانان پاکستان ظاهرا با شهادتش ناتمام ماند.
واقعیت این است که چیزی که من از شهید به خاطرم مانده است این است که شهید حسینی به آدم یک آرامش خاصی میداد. ایشان با طلبه ها خیلی نزدیک بود. در آن زمان که رهبری را به دست گرفت به پیشآور منتقل شد. در پیشاور منطقهای هست به نام مدینه کالونی. عارف حسینی در آنجا زمینی را برای شیعیان میگیرد و یک مدرسه و مسجد برای شیعیان میسازد. در اطرافش هم پشتوها در مناطق مختلف زمین می گیرند و برای شیعیان خانه می سازند که الان یک مجتمع بزرگی شده است. در آن دوران به شهید حسینی پیشنهاد میدهند که در این مدرسه هم تدریس علوم دینی باشد و هم علوم آکادمیک و علوم جدید. ایشان هم به این عمل کرد اما زندگی زیاد وفا نکرد و شهید شد. اما در هر صورت در مردان و پیشآور که شهید حسینی بود به خاطر جذابیت هایی که خود ایشان داشتند اهل سنت خیلی زود جذب ایشان می شدند علما و غیرعلما و مردم عادی همه جذب ایشان میشدند شهید حسینی به همه مناطق اهل سنتنشین میرفت و سر میزد و مردم هم دوستش داشتند.
تسنیم:و حالا رسیدیم به زمانی که شما به ایران آمدید.
پدرم همیشه به شهید حسینی میگفت که در مدرسه های علمیه باید هم علوم و دروس جدید باشد و هم علوم سنتی حوزه. اما متاسفانه شهید عارف حسینی زود شهید شد و علاوه بر آن ممانعتهایی هم در کار بود، اما در مدرسه جعفریه پاراچنار این کار شد و خیلی هم فایده داشت. مثل کاری که آقای محسنی در افغانستان کردهاند و مدرسهای که ایشان درس می دهند هم حوزه است هم مدرسه آکادمیک و هم یک مرکز فرهنگی است. پدر من در پی این بود تا این تجربه در مدارس پشتونها و مدارس دیگر هم تکرار شود. من و برادرانم در همین مدرسه که هم درس حوزه و هم حوزه آکادمیک داشت درس خواندیم.
بعد که ما با این پشتوانه به ایران آمدیم، همه تلاشمان بر این شد که کار فرهنگی انجام دهیم.
یکی از برادرانم در قم درس خواند و الان با شبکه الهادی همکاری می کند و کار فرهنگی انجام می دهد، یکی از بردرانم امام جمعه شهر خودمان است و یکی هم در رادیو پشتو زاهدان است که ابتدا در عربستان کار می کرد و بعدها به زاهدان آمد. تلاش ما همه بر این است که کار فرهنگی انجام بدهیم. چون از نزدیک داریم میبینیم که آن طرف چه قدر دارند کار میکنند. اهل سنت در زبان پشتو در زمینه مذهبی خیلی کار کردند.
ما دویست و پنجاه تفسیر قرآن در زبان پشتو برای اهل سنت داریم. تمام کتب بزرگ اهل سنت را به زبان پشتو ترجمه کردند. الان که وهابیت کتابهای زیادی دارند. کتابهای احکام آنها را هم به زبان پشتو ترجمه کردند. از یک طرف پشتوانه مالی هم داشتند و عربستان هم خیلی به آنها کمک کرد. ولی از تشیع در پشتو چیزی نداشتیم حتی ابتدایی ترین چیزها یعنی ترجمه قرآن هم نداریم. الان اولین کاری که کردیم این بود که با برادرم قرآن را به زبان پشتو ترجمه کردیم. من هم در رادیو که هستم تفسیر آقای قرائتی را تا سوره حج که شش هفت جلد هست ترجمه کردیم و در رادیو پخش کردیم.بنده نهج البلاغه را با استفاده از کتابها و شرحهای مختلف ترجمه کردم و به مجتمع اهل بیت در قم دادیم تا چاپ شود. صحیفه سجادیه را با شرح در زبان پشتو ترجمه کردم و از طرف دفتر مقام معظم رهبری آقای جدی آن را چاپ کردند. زندگانی 14معصومین را چندسال پیش که به زبان پشتو برگرداندم چاپ شده است. به غیر از کتابهای آقای مکارم شیرازی و سبحانی و علمای دیگر در قم هم کتابهای زیادی ترجمه کردم که چاپ شده است. ما تصمیم داریم خیلی از معارف اهل بیت را به زبان پشتو برگردانیم چون آرزوی بزرگ پدرم این بود و خودمان هم احساس نیاز کردیم.
تسنیم: این واقعا جای خالی حلنشدهای است. گفتید که خود پاکستانیهای متعهد به معارف اهلبیت و متعهد به آرمانهای انقلاب ایران تا حد توان سعی میکنند که این جای خالی را پر کنند. جمهوری اسلامی ایران در تمام این سالها چه کرده است؟ شما چه زمانی که در ایران بودید و چه زمانی که در داخل پاکستان درس میخواندید؛ حتما از نزدیک با اقدامات فرهنگی ایران برای پر کردن این جای خالی مواجه شدهاید. دوست داریم قسمت دوم گفتگویمان را با این محور جلو ببریم که ایران برای پاکستان که نه برای انقلابش در پاکستان چه کرده است.
در آن زمان که من در پاکستان بودم میدیدم که رساله وحدت اسلامی و کتابهای سازمان تبلیغات اسلامی که رساله توحید و ترجمه های دیگری از متون اسلامی بود را بین مردم توزیع می کردند اما فکر میکنم محدود به همین کارها ماند و به نظرم کار جدی و خوبی از طرف ایران انجام نشده است. البته دیدگاهها متفاوت است اما فکر میکنم سی سال پیش جمهوری اسلامی فقط در پی این بود که انقلاب را مستقیم صادر کند یعنی نشان دهد که ما انقلاب را مستقیما به کشور شما آوردیم که این در بین مردم عکس العمل بدی داشت. در مقابل این عمل وهابیت و عربستان هم فعال شدند و خیلی کار انجام دادند. چیزی که باید آن زمان انجام می شد یک تبلیغ غیرمستقیم بود که انجام نشد و به جایش تبلیغات مستقیمی انجام شد که جذابیت نداشت. ما اگر معارف محمدی و اهل بیت را معرفی کنیم آنقدر جذابیت دارد که خود طرف جذب میشود که سمت آن بیاید و به آن عمل می کند اما کارهایی که آن زمان انجام شد در این راستا نبود و کارهایی انجام دادند که زیاد تاثیر نداشت. شاید افرادی که آن کارها را می کردند تجربه کافی نداشتند. مثلا آنجا نباید به اسم شیعه بلکه به اسم اسلام کار انجام شود تا بتواند موثر باشد.
تسنیم: ظاهرا اقداماتی هم انجام شده است که به جای تقویت این جبهه؛ به وجهه ایران و تشیع ضربه زده شده است. برخی دوستان میگفتند که دیدهاند که در پاکستان برخی کتابهای ضدوحدت و ضد اهل تسنن چاپ ایران رفته است و مسائلی به وجود آورده است
من تا به حال ندیدم که چیزهای زننده از این جا ترجمه شود و به پاکستان برود. البته در داخل ایران وجود دارد و ما اعتقاد داریم که در ایران هم نباید وجود داشته باشد. ایرانی که پرچمدار شعار وحدت اسلامی است. در ایران این چیزها هست اما اینکه به بیرون صادر شود نیست. اگر چیز اختلافی هم برده می شود چیزی است که واسطههایی که اینجا بودند مثلا در زاهدان بودند می برند. ایران نیامده که چنین کتابهایی را برای تبلیغ در آنجا ترجمه کنند. اما مداحان آنجا این کار را می کردند. در آنجا یک جریان مداحان و ذاکرینی هست که کاری جز فحش دادن به عایشه و شیخین نداشتند و به شدت به اسلام ضربه زدند.
تسنیم: در زمینه هنر و فرهنگ ایرانی چهطور؟ ظاهرا حتی در زمینه ادبیات هم چیزی جز اشعار حافظ و سعدی از ایران به پاکستان راه نیافته است. و در مورد سینما هم که همینطور، در حالی که ظاهرا باید زمینه قوی و پررنگی برای کار فرهنگی ایرانیها در آنجا باشد.
واقعیت این است که در عرصه فیلم مردم بیشتر دنبال فیلم واقع گرا هستند. آنها میخواهند که واقعیت جامعه را در فیلمها ببینند و فیلمهای ایرانی نسبت به فیلم های پاکستان و هندی خیلی واقعگراتر هستند. علاوه بر اینکه میشود فیلمهای ایرانی را با خانواده نگاه کرد و حتی سکولارترین سکولارها هم در پاکستان در درون خودشان به صورت خانوادگی مذهبی هستند و دنبال فرهنگ ایرانی هستند. ارتشیها هم دوست ندارند دخترشان بی حجاب بیرون بیاید. به همین ترتیب سریال های ایرانی که به پاکستان آمده است خیلی طرفدار داشته است. مثل حضرت مریم، اصحاب کهف ، سریال حضرت یوسف که یک گروهی در پاکستان آن را به صورت رایگان دوبله کردند و چندین بار پخش شد. «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» هم سریال جدیدی است که در پاکستان خیلی آن را می پسندند.
بنابراین من معتقدم که زمینه برای فیلم وسریال در آنجا بسیار زیاد است. در زمینه کتاب بویژه ادبیات هم کار خاصی صورت نگرفته و بیشتر در زمینه مذهبی کتاب ترجمه شده که آن هم بیشتر در لاهور و کراچی که شیعیان بیشتر آنجا هستند. چندکتاب ترجمه شده از شریعتی هم در پاکستان دیدهام که متاسفانه خیلی ضعیف ترجمه شده. چون مترجمان اینجا بیشتر درس حوزوی خواندند و درس آکادمیک نخواندند و برای ترجمه نیاز است که بر هر دو تسلط داشته باشند.
یک چیز دیگر که من دیدهام که در پاکستان خیلی تأثیر گذاشته است، ترجمه سخنرانیهای رهبر بوده است که بهشدت در آنجا طرفدار دارد، در کنارش مثلاً سخنرانیهای آقای رحیمپور ازغدی هم در آنجا طرفدار زیادی دارد و آقای ازغدی در پاکستان بهشدت محبوب است.
ادامه دارد...
دیگر مطالب پرونده «ایران؛ جان پاکستان»:
«ایران، جان پاکستان» ــ 1 پرونده ویژه ماه رمضان پروژه «فرهنگ، سیاست جمهوری اسلامی»: «از عکس رهبر ایران در قهوهخانهای در هیمالایا تا نذر روزه آزادی خرمشهر/ اینجا پاکستان، جمهوری اسلامی ایران»
«ایران، جان پاکستان» ــ 2 در پاکستان یک «خمینی» میخواهیم/ در فتنه 88 پاکستانیها بیشتر از ایرانیها نگران بودند
«ایران، جان پاکستان» ــ 3 بار صدور فرهنگی انقلاب ایران به دوش یک پاکستانی 22ساله/ «سلحشور» سرباز فرهنگ در پاکستان
«ایران، جان پاکستان» ــ 4 مسلمانان پاکستانی با ایران زندهاند/ اعتقاد قوی داریم که"چو ایران نباشد تن من مباد"
«ایران، جانِ پاکستان» ــ 5 ماجرای طلاهای زنان پاکستانی درجنگ ایران/ نامهای که فقط لفظ «خمینی»اش قابل خواندن بود
«ایران، جان پاکستان» ــ 6 زبان فارسی در پاکستان/ هرجا میرویم زودتر از ما زبان فارسی رفته است
«ایران، جانِ پاکستان» ــ 7 رئیسالسادات: این حرف پاکستانیهاست؛ ایران کوتاه بیاید فاتحه اسلام برای قرنها خوانده است
«ایران، جانِ پاکستان» ــ 8 روز ورود امامخمینی به ایران، روز ورود آیتاللهخامنهای به پاکستان+ تصاویر استقبال
«ایران، جانِ پاکستان» ــ 9 رئیسالسادات: از دیپلماسی غیرانقلابی توقع نتیجه انقلابی نداشته باشید/ پاکستان رها شده است
«ایران، جانِ پاکستان» ــ 10 ملاله یوسفزی»،«دین محمد» و ماجرای تکراری «سکوت»/ کودکان پاکستان، قربانی رسانه
«ایران، جانِ پاکستان» ــ 11 ادیبان: تصویر غربساخته از پاکستان بر رسانههای ایران حاکم شده/ پاکستانیها برای ما غریب شدهاند
«ایران، جانِ پاکستان» ــ 12 ماجرای سفر خاتمی به پاکستان/ اهل سنت با عکسهای امام و رهبری بیرون میآیند
«ایران، جانِ پاکستان» ــ 13 راشد عباس:با ایران فهمیدیم «پاکستان بدون شوروی و آمریکا» هم میشود/ عاشق امامیم اما به ما نشناساندند.
«ایران، جان پاکستان»- 14 چند خرده روایت درباره «خمینی پاکستان»/واکنش پاکیها به قطعنامه 598
«ایران، جان پاکستان»- 15 شهید عارف حسینی:هشدار به آمریکا درباره فعالیت علیه ایران/ ما پاکستانیها آنها را راحت نمیگذاریم
«ایران، جان پاکستان»- 16 تصاویر سرداران شهید ایرانی؛ پلاکاردهای دختران پاکستانی در روز قدس+تصاویر»
«ایران، جان پاکستان» - 17 راشد عباس: ایران در«قم پاکستان» هم غایب است/ برای تسلیم نشدن به ایران نیاز داریم
انتهای پیام/