"یک ملودرام رسانه‌ای فرقه‌"گرایانه با حضور نقش اول: بشار اسد"


خبرگزاری تسنیم:از زمان آغاز بحران در سوریه، مارتین چولف (Martin Chulov) از گاردین (Guardian) به طور مستمر یکی از برجسته‌ترین ژورنالیست‌هایی بوده است که پوشش خبری‌اش - با نگاه مهربانانه - با هر تعریفی؛ از ژورنالیسم حقیقت‌محور فاصله داشته است.

 روایت‌های چولف به طور سیستماتیک بر مبنای لحن‌های فرقه‌گرایانه و نقل قول‌هایی از فعالان جهت‌دار واقع در نهادهای به اصطلاح بی‌طرف مانند ناظر حقوق بشر در امور سوریه (Syrian Observatory for Human Rights) واقع در انگستان، استوار بوده است. چولف راه درازی را برای به تصویر کشیدن یک تضاد ساده‌انگارانه و فرقه‌گرایانه در عبارتی چون «اسد علوی در برابر اکثریت سنی» طی نموده است.

بخش بزرگی از جامعه سوریه مصرانه از رییس‌جمهورشان حمایت کردند و جای خالی این واقعیت به طور گسترده در پوشش‌های خبری او به چشم می‌خورد. همچنین بخش بزرگ‌تری از جامعه‌ی سوریه به روشنی تمایل به پایان پذیرفتن جنگ و خروج شبه‌نظامیان از شهرها و روستاهایشان دارند. بنابراین آنها می‌توانند زندگیشان را که با بی‌رحمی توسط سودبرندگان از جنگ نادیده گرفته شداز جمله چولف کسی که به میل خود از بخش بزرگ‌تری از مردم سوریه که به روایات جهت‌دار او اعتنا نمی‌کنند، چشم پوشی می‌کند -، از نو بسازند.

چولف به طور زیان‌باری تلاش می‌کند که خوانندگان را به این سمت هدایت کند که باور کنند که کلیت مردم سوریه در حال مبارزه با حکومت و زیرساخت‌های امنیتی آن هستند. واقعیت ساده این است که اکثر افرادی که درون خود ارتش سوریه با شورشیان سلفی/ جهادی مبارزه می‌کنند، سوری‌های سنی هستند که خط بطلانی بر کلیه روایت‌های فرقه‌گرایانه دروغین او (چولف) کشیده‌اند.

مقاله‌ی اخیر چولف نیز از این قاعده مستثنی نیست. یک ملودرام فرقه‌گرایانه با این عنوان مطرح شده است: «سنی‌ها از این که اسد بخواهد به قصد ساخت قلب مرکزی علویت، پاکسازی قوم‌گرایانه انجام دهد، بیم دارند» طبق معمول، چولف بر روی یک ترس فرقه‌گرایانه‌ی ساختگی و روایت رو به فزونی غرب مبنی بر تلاش اسد برای ساخت «قلمروی علوی» در استان‌های غربی سوریه و در جنب دریای مدیترانه - قلب مرکزی فرقه‌ی علوی اسد - تأکید می کند.

زیر عنوان مقاله‌ی چولف، طرح ساده‌انگارانه و منشأ آن را پیرامون تئوری «قلمروی علوی» خود آشکار می‌سازد:

«آتش‌سوزی اداره ثبت زمین حمص و توزیع سلاح میان روستاییان برانگیخته شده، این نگرانی را پدید می‌آورد که یک قلمروی علوی- شیعه در سوریه شکل گرفته است».

چولف پایه‌های تئوری‌اش را بر مبنای این حقایق بنا می‌سازد؛ اسد در حال مسلح نمودن «کشاورزها و روستاییان» است. به عنوان مثال مردان سوری در سن نظامی‌گری که مایل هستند در برابر افراط‌گرایان حامی شورشیان بجنگند. چولف در بهترین بخش از دو سال اخیر تبلیغ شد و ترفیع گرفت. با این حال چولف مشتاق است که این کشاورزها و روستاییان (سوری) را به عنوان «شعبی‌های شرور» به نمایش بگذارد که قصد دارند پاکسازی فرقه‌گرایانه انجام دهند.

و دست بر قضا اداره ثبت زمین در حمص به خاکستر بدل شد! به نظر می‌رسد که چولف فراموش نموده است که حمص برای مدت مدیدی یکی از مناطق درگیری بود و به طور پیوسته هدف بمباران شورشیان و یا تلاش ارتش سوریه برای پاکسازی قرار داشت. این درگیری‌ها شامل یک برنامه‌ی هوایی و توپخانه‌ای جدی از طرف ارتش سوریه می‌شد. این ماجرا نیز دستمایه تصورات گسترده چولف قرار گرفت که این ساختمان خاص ممکن است تحت نظر دولت بوده باشد. بنابراین به عنوان یک هدف مهم از شورشیان مورد نظر آن‌ها به حساب آمده است. در واقع از همان هفته‌های اول بحران در درعا، شبه‌نظامیان به ادارات و ساختمان‌های دولتی حمله کردند و اغلب آن‌ها را به آتش کشیدند. در ذهن کنکاش‌گر چولف، تنها یک توضیح وجود داشت: شعبی‌ها به منظور از بین بردن اسناد مالکیت زمین، اداره ثبت زمین را به آتش کشیدند. منابع ناشناس او در یک درام ژورنالیستی مشابه ماجراهای شرلوک - واتسن، سوءظن چولف را تأیید نمودند (بخش مورد تأکید من):

یکی از ساکنینی که نمی‌خواست نامش فاش شود پرسید: «دیگر چه چیزی می‌توانست رخ دهد؟» «این امن‌ترین ناحیه‌ی شهر است و این تنها ساختمانی است که در آتش سوخته است. یک توطئه در جریان است.»

بار دیگر چولف بر پایه‌ی منبع ناشناس و عبارات مبهم تأکید دارد که راه اندازی آتش بدون تردید کار «نیروهای حکومتی» است. چولف به ما می‌گوید «شاهدان عینی» (به طور قطع بدون نام) و «کارمندان» (این که کارمندان چه کسانی هستند دقیقاً روشن نیست) بازگو می‌کنند که شعله‌های آتش را در طبقات فوقانی وزارتخانه و نیروهای حکومتی را در طبقات زیرین دیده‌اند. نیروهای حکومتی احتمالاً نمی‌توانستند آنجا و درون یک ساختمان دولتی مستقر شده باشند و حتی در حال تلاش برای آتش‌افروزی باشند. نه؛ تنها توضیح پذیرفتنی این است که نیروهای حکومتی آتش را افروخته باشند سپس با وظیفه‌شناسی تمام، در طبقات زیرین می‌ایستند و منتظر فرو ریزش سقف می‌شوند؛ آن هم در معرض دید عموم و حتی «کارمندان»!

چولف ما را به فانتزی فرقه‌گرایانه‌ی خود در حمص می‌برد. او ما را به این سمت می‌برد که باور کنیم که حکومت مناطقی را که دیگر چند قومی نیستند (و برای چندین دهه بوده‌اند)، کنترل می‌کند و تحت نظارت حکومت آنها به شهرهای «صرفاً علوی» تبدیل شده‌اند. چولف حتی به این اشاره نمی‌کند که از آغاز بحران، این  «شورشیان» بودند که تقریباً به هر شهر یا روستایی که وارد می‌شدند به طور عمده پاکسازی نژادی انجام دادند. نمونه‌های گسترده و بیشماری در این مورد وجود دارد. در مواردی عجیب در برخی شهرها و روستاها که توسط شورشیان [به اصطلاح] «آزاد شد» و هنوز از ساکنین غیرنظامی خالی نشده بود، اعمال فرقه‌گرایانه‌ی تمام عیار در برابر جوامع مسیحی و شیعه صورت پذیرفت؛ اعدام‌های خودسرانه، شکنجه کردن، زندانی کردن و جابجایی اجباری همه بر پایه‌ی مبانی فرقه‌گرایانه.

شاید شهر القصیر - که به کرات مورد اشاره بوده است -  مثال مهمی از دورویی ذاتی گزارش‌های ژورنالیست‌های غربی مانند چولف باشد. او از نشان دادن حتی یک اونس از نگرانی به وجود آمده در سال 2012 دریغ نمود؛ هنگامی که شورشی‌ها وارد القصیر شدند و بلافاصله تمام مسیحیانی که آنجا زندگی می‌کردند را حذف نمودند (اکثریت ساکنان به مانند بقیه موارد مناطق «آزاد شده» توسط شورشیان، در همان زمان مهاجرت کردند). در واقع او حتی از دادن یک گزارش از پاکسازی فرقه‌گرایانه در القصیر چشم‌پوشی نمود. برای چولف بسیار دشوار خواهد بود که یک شهر یا روستای کوچک را پیدا کند که توسط شورشیان افراط‌گرا آزاد شده باشد ولی از برخوردهای فرقه‌گرایانه‌ی آنان چیزی رو تجربه نکرده باشد. اما این حقایق ناخوشایند با روایت‌های گمراه‌کننده‌ی او تطابق ندارد.

منصفانه باید گفت که چولف تلاش می‌کند برخی «تعادل‌ها» را در مقاله‌اش حفظ نماید و در کل به خروج دسته-جمعی علویان از منطقه مورد تصرف شورشیان در شمال سوریه اشاره می‌کند (البته او به هزاران مسیحی که تحت پاکسازی فرقه‌ای قرار گرفته‌اند، اشاره نمی‌کند. او همچنین به هزاران سنی که به علت فشار وارده از دکترین بنیادگرای شورشیان سلفی/ جهادی، مناطق تحت سیطره‌ی شورشیان را ترک کردند، اشاره‌ای نمی‌کند). چولف این بخش حداقلی از پاکسازی فرقه ‌گرایانه را به عنوان نتیجه‌ی این که شمال سوریه در تسلط جهادی‌ها است، تفسیر می‌کند و به خوانندگان این تصور غلط را منتقل می‌کند که شورشی‌ها در مناطق دیگر در وضعیتی جهادی (در حالت جنگ های تکفیری) نیستند.

به معنای واقعی کلمه هر بخش از اطلاعاتی که چولف استفاده می‌کند تا روایتش یعنی «قلمروی علوی» را تقویت نماید دارای منابع دست دوم مانند رهبر/ شبه‌نظامی شورشی، یک فعال و یا یک منبع ناشناس است. او دوباره به ما می‌گوید که تمام مناطق شمالی حمص از سنی‌ها خالی شده است و علوی‌ها جای آنها نشسته‌اند؛ او بر مبنای چه مدارک تجربی این ادعا را می‌کند؟ «ادعای رهبران محلی». چولف البته فاش نمی‌کند آنها رهبران چه نهاد و یا چه کسانی هستند. روایت فرقه‌گرایانه‌ای که چولف بر آن تکیه می‌کند بار دیگر میوه می‌دهد و مجدداً در غالب اظهارات یک «فعال» بروز می‌کند (بخش مورد تأکید من):

ابورحمی یک فعال محلی گفت: «مثال‌های روشنی از پاکسازی‌های مذهبی در مناطق مختلف حمص وجود دارد‌». او همچنین می‌گوید: «این یک پاکسازی مذهبی است؛ بخشی از یک طرح بزرگ شیعی ایران که از طریق دخالت شبه‌نظامیان حزب الله و ایران آشکار است و همچنین این بخشی از طرح شخصی دولت علوی اسد است».

شخصی باید به طور جدی این مرد را به خاطر سخنش مؤاخذه نماید. آشکارا یک «فعال» (حسن تعبیری متداول برای اپوزوسیون شورشی مسلح در رسانه‌های غربی) در موقعیت برجسته‌ای برای درک عملکرد «طرح شیعی ایران» و «پروژه های شخصی اسد» قرار دارد. شاید ناظر حقوق بشر در امور سوریه این را به چولف گفته باشد(یک سرگرمی موردعلاقه‌ی چولف ادامه دادن کارش در سوریه در دو سال گذشته ).

چولف باقیمانده‌ی مقاله‌اش را به تئوری پردازی و گمانه‌زنی - البته به طور کامل بر پایه‌ی «منابع» ناشناس و مبهم خود - بر روی حکومت‌هایی که به داشتن انگیزه‌های فرقه گرایانه متهم بوده‌اند، می‌پردازد. او به شکلی باورنکردنی و بدون کوچکترین شرمی و در فقدان صداقت ژورنالیستی، به ما می‌گوید که «منابع دیپلماتیک در منطقه» - شاید همان «منابع دیپلماتیک» که به غلط عبارات تکرار شده‌ی ناصحیحی مانند «روزهای اسد به شماره افتاده‌اند» را بیان می‌دارند و چولف نیز در مقاله‌ی ملال‌آورش آنها را با وظیفه شناسی تکرار می‌کند - فاش ساختند که اسد نه تنها در حال طرح ریزی یک «دولت فرعی علوی» در غرب سوریه است، بلکه نخستین کشورهایی که او به آنها پیشنهاداتی را برای ایمن ساختن «دولت فرعی»اش ارائه می دهد، بزرگترین دشمنانش هستند (بخش مورد تأکید من):

طی شش ماه اخیر، دیپلمات‌های منطقه ادعا کرده‌اند که برنامه‌ریزی احتمالی برای یک دولت فرعی که از علوی‌های سوری حمایت نمایند شکل گرفته است که شامل تماس‌های دیپلماتیک مقامات ارشد دولت سوریه با کشورهای دشمن نیز می‌گردد. اواخر سال گذشته یک میانجی - یک شخصیت سرشناس دیپلماتیک – متوجه شد که از طرف اسد از او خواسته شده است تا به همراه یک پیشنهاد به دیدار آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه سابق اسراییل برود. به طوری که اسراییل دیگر سر راه تشکیل یک دولت علوی نایستد و این می تواند به معنای انتقال برخی گروه‌های آواره شده به سوی مناطق بلندی‌های جولان باشد.

به نظر می‌رسد که چولف تمایلی برای اذعان یا درک این واقعیت ندارد که اسراییل تنها کشور منطقه است که آشکارا و فرصت‌طلبانه از زمان فوران بحران به سوریه حمله کرده است. این مطلقاً برای اسد هیچ حسی را بر نمی-انگیزاند که بخواهد به ارائه پیشنهادها و طرح‌های واکنشی در برابر یکی از بزرگترین تهدیدهایش و کشوری که به طور فعال در حال توطئه‌چینی به کمک اپوزوسیون جهادی است، بپردازد. چولف همچنین به راحتی این واقعیت را نادیده می‌گیرد که طرحی که او مشتاقانه آن را انتشار می‌دهند و نیت‌خوانی اسد را انجام می‌دهد، مطلوب «سناریوی بهینه» دقیقی است که رهبران نظامی اسراییل به عنوان بهترین نتیجه برای بحران سوریه پیشنهاد داده‌اند.

و چقدر راحت «سناریوی بهینه» برای اسراییل (و متحدانش در حمله به کشور سوریه) رخ خواهد داد اگر تنها روایت چولف و افراد دیگر [شبیه او] همه جا منتشر و پخش گردد. اجازه دهید صریح باشم؛ رسانه‌های غربی/ اسراییلی این ایده را نشر می‌دهند که اسد در حال تلاش برای ساخت یک «قلمروی علوی» است. زیرا این سناریوی دقیقی است که غرب و متحدانش که به غرب حمله نموده‌اند، بر روی آن تمرکز کرده‌اند. اگر اسد کنار زده نشود – که بدون دخالت آشکار غرب، بیشتر و بیشتر نامحتمل می‌گردد - در نتیجه آمریکا، اسرائیل و سایر متحدانشان در حوزه خلیج فارس تلاش خواهند نمود که  کشور سوریه را «بالکانیزه» نمایند.

فیل گریوز (Phil Greaves) – گلوبال ریسرچ/ ترجمه از حسین کمیلیان

انتهای پیام/