منزوی خیلی پیش‌تر از هم‌نسلان خود انقلابی بود/ اعتراف طنازانه عمران صلاحی به استادی منزوی

خبرگزاری تسنیم: محمدعلی بهمنی، از دوستان قدیمی حسین منزوی معتقد است که منزوی پیش از هم‌نسلان خود شاعر مردمی و به عبارت دیگر انقلابی بود. از این جهت منصوب کردن او به طیف خاصی مانند روشنفکری صحیح نیست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همیشه درباره شعر یک شاعر و خود آن شاعر حرف و حدیث زیاد است و مسلما ً نسل‌های آینده علاقمندند که  از زبــان هــم نسل‌های یک شاعر بزرگ او را ببینند و شاید هم بشنوند! چون به زعم بعضی از بزرگان «شاعر شنیدنی ست نه دیدنی». محمدعلی بهمنی یکی از شاعران پیشکسوتی است که هم شناختش از شعر و هم تعانلش با شاعران بزرگی چون عمران صلاحی و حسین منزوی او را کمی از دیگر شاعران هم‌عصرش متمایز می‌کند.

به مناسبت نخستین روز از مهر ماه، سالروز تولد حسین منزوی، دوست قدیمی بهمنی با او به گفت‌وگو نشستیم. بهمنی با اشاره به ویژگی‌های شعری منزوی می‌گوید: بهتر است قبل از آنکه وارد حوزه شعر منزوی شویم، درباره هنر و ورود مباحثی مانند اخلاق به آن است. ورود مقوله‌ای به نام اخلاق در حوزه هنر یک پسند شخصی است، نه یک باید؛ چرا که هنرمند در لحظه آفرینش به چه باید بگویم فکر نمی‌کند، بلکه مجاب زبان و استنتاج درونی خود هستند.

او ادامه می‌دهد: با این شرایط، اینکه اخلاق در صحنه و فضای شعر حضور داشته باشد، یک اتفاق است. شعر به زعم بسیاری از کارشناسان، یک اتفاق است، به همین دلیل وجود یا عدم اخلاق در فضای آن یک امر اتفاقی است نه یک امر از پیش تعیین شده. وجود و حضور آن متوجه هنرمند نیست. با این وجود، پسندهای اجتماعی ما ترجیح می دهد که ای امر در شعر ما وجود داشته باشد. دوست داریم شعری که می‌خوانیم، اخلاق‌مدار باشد. با وجود آنکه حضور و یا عدم حضور این مقوله در شعر به دست شاعر نیست و امری اتفاقی است، این مقوله در شعر منزوی به صورت مکرر دیده می‌شود؛ همانطور که در شعر شاعران گذشته ما دیده می‌شد.

منزوی را نمی‌توان به طیف خاصی محدود کرد

بهمنی در ادامه به نظرات برخی از افراد در طیف‌ روشنفکری اشاره می‌کند و با انتقاد از این رویه می‌افزاید: شاعری که بتوان به راحتی گرایش‌های او را در حوزه‌های مختلف در شعرش دید، شاعر نیست. شاعری توانمند است که شعرش به صورت مستقیم نشان ندهد و فریاد نزند که تحت تأثیر چه طیفی است. در این حالت باید به شعر او شک کرد؛ چرا که انگار شاعر در این حالت دارد شعر می‌سازد نه اینکه بخواهد اثری را خلق کند. در لحظه شاعر به استنتاج درونی یا واژگان است و تنها با فکر از پیش تعیین شده می‌توان این‌چنین شعر گفت.

شاعر «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» با بیان اینکه شعر ذات ناگهانی دارد و این زبان است که بر شاعر حاکم است، نه موضوع دیگری، می گوید: زمان می‌برد تا شاعری با موضوعی همراه شود و بعد آن در شعرش نمود داشته باشد. مثلاً اگر شاعری آیینی است، به این دلیل نیست که می‌خواهد برای این موضوع شعر بگوید، بلکه این نتیجه تربیت استنتاجی آن است. اینقدر شاعر به این موضوع علاقه‌مند است و با آن عجین شده که در این مقوله کار می‌کند. این به ابتدای یک شاعر بازمی گردد. 

معجون فرهنگ و اجتماع/ شاعری که همیشه با مردم بود

بهمنی ادامه می‌دهد: نمی‌توانیم بگوییم چون منزوی در مورد یک موضوع خاص شعر نگفته، باید او را به یک طیف خاص مرتبط کنیم. یکی از ویژگی‌های شعر منزوی مردمی بودن او بود که به صورت‌های مختلف در شعرش نمود داشت. این را براساس سال‌ها تجربه دوستی و زندگی با او می گویم. منزوی مجموعه‌ای از اجتماع و فرهنگ بود. موضوعات مختلفی در شعر او دیده می شود، به همین دلیل نمی توانیم او را محدود به موضوع خاصی کنیم. اگر او را به طیف روشنفکری منصوب کنیم، غلو کردیم، اگر او را شاعر آیینی بدانیم باز هم اشتباه کردیم و ... .

او می‌افزاید: منزوی زودتر از خیلی از هم‌نسلان خود مردمی بود و این مردمی بودن به معنای انقلابی بودن هم هست. او با مردم بود و این به سه شیوه در شعرش نمود داشته است. گاه در میان مردم برای آنها شعر می‌گفت و گاه در خلوت خود باز هم برای آنها می‌گفت. تمام این مقوله‌ها را می‌توان در شعر منزوی دید و جست. برخی او را شاعر آیینی نمی‌دانند، حال آنکه منزوی بیش از 30 شعر براز بزرگان دینی سروده است، بدون اینکه به این امر تظاهر کند؛ چرا که همه این اشعار از عمق وجود او نشأت می‌گرفت و به مرحله ظهور می‌رسید. برای شناختن منزوی باید بارها آثار او را خواند و بررسی کرد.

بهمنی که تجربه چندین‌ساله در حوزه شعر و ادب دارد، منزوی را شاعری برای فرداها می‌داند و می‌افزاید: تمامی این ویژگی ها باعث شده است تا منزوی محدود به یک زمان خاص نباشد. منزوی هم شاعر امروز است و هم شاعر فرداها. مانند حافظ که هم شاعر عصر خودش بود، هم شاعر امروز و هم شاعر فرداها. این از همراهی منزوی با عصر و زمان خودش نشأت می‌گیرد. او را در غزلش یک انسان نوگرا می‌بینیم، در شعر نیمایی الهام‌گیرنده دقیقی از این سروده‌ها می‌یابیم و در نهایت او را آگاه به شعر آزاد درمی‌یابیم. در حوزه ترانه هم او این ویژگی را دارد؛ شاعری است که روح ترانه را در این موقعیت درک می‌کند.

منزوی به من آموخت بهمنی شدن

او در ادامه به خاطرات مشترکش با منزوی اشاره می‌کند و می‌گوید: ما تقریباً با هم زیستیم. سال‌ها من، منزوی، عمران صلاحی و بهروز رضوی گوینده خوش‌صدای کشور با هم زندگی می‌کردیم و زندگی مشترکی داشتیم. تمام این سال‌ها خاطراتی در ذهنمان ثبت شده که یادآوری ان شیرین است. خاطرم هست با حسین به پیاده‌روی می‌رفتیم و در همان موقع عمران شعری را برای او گفته بود: «با منزوی پیاده‌روی می‌کنیم ما/ خود را به این وسیله قوی می‌کنیم ما». طنازی شعر عمران، هم صلابت حسین را نشان می‌داد و هم استادی او در شعر را.

بهمنی می‌افزاید: من هم شعری با این مضمون گفتم که «منزوی به من آموخت بهمنی شدن». در حقیقت این اعترافی بود که ما کردیم. ما معترف به استادی منزوی در شعر بودیم. من چهار سال از منزوی بزرگتر هستم. بارها به او گفته‌ام که او چهار قرن جلوتر از ما است. همیشه به او می‌گفتیم که چون قدش از ما بلندتر است، فرداها را بهتر می‌تواند ببیند.

انتهای پیام/