خاطره سردار خضرایی از عملیات والفجر۸/ماجرای غواص‌های جان برکف اروند

خبرگزاری تسنیم: سردار خضرایی می‌گوید: علی القاعده کسی که می‌خواهد عرض خروشان اروند را عبور کند با جزر و مد و عمق زیاد، آن هم زیر دید دشمن در صورتی که آن سوی اروند با موانعی اعم از سیم خاردار و خورشیدی پوشیده شده بود، می‌بایست آمادگی زیادی داشته باشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بسیاری از رجال سیاسی، نظامی، اصحاب فرهنگ و هنر، نمایندگان مجلس و مسئولین کشور ما نیز در هشت سال دفاع مقدس به‌ عنوان رزمنده‌ای دلاور در میادین جنگ حضور داشتند. آن‌هایی که امروز میدان مبارزه‌شان در مقام مدیریت یا کارهای کلان فرهنگی تعریف می‌شود، خاطراتی شنیدنی از مقاومت در جبهه‌ها دارند. روایت برخی از این خاطرات به‌بهانه هفته دفاع مقدس خالی از لطف نیست.

سردار جواد خضرایی، مدیرعامل باغ موزه دفاع مقدس در زمان جنگ فرمانده تیپ امام رضا(ع) بود و پس از آن فرماندهی لشگر 27 محمد رسول الله(ص) را برعهده گرفت. فرماندهی تیپ زرهی سپاه، فرماندهی تیپ 25 کربلا، معاونت اطلاعات و عملیات لشگر نصر و معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه از جمله مسئولیت‌های قبلی سردار خضرایی بوده است. در طول سال‌های دفاع مقدس 9 بار مجروحیت را تجربه کرده و درحال حاضر جانباز 75 درصد است. او در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم از عملیات والفجر 8 روایت می‌کند و می‌گوید:

من در طی عملیات والفجر8 یعنی آزادسازی شهر فاو عراق در اطلاعات لشگر 5 نصر خراسان بودم. آن عملیات به عنوان مهمترین شاخص، عبور رزمندگان از عرض اروند را دنبال می‌کرد. معمولا در فعالیت‌های نظامی به برخی رودخانه‌ها "غیر قابل عبور" گفته می‌شود. ما اگر می‌خواستیم از این رودخانه عبور کنیم عملا نمی‌توانستیم در طول روز یا قایق این کار را بکنیم. چون این باعث لو رفتن عملیات می‌شد. دشمن هم  به صورت گسترده در روی دژ مقابل ما استحکامات فوق العاده‌ای را پیش بینی کرده بود پس ناگزیر بودیم مدت‌ها مانده به عملیات، نسبت به آماده سازی مناطق خودمان اعم از انتقال قایق‌ها در آبراه‌هایی که آنجا وجود داشت اقدام کنیم و به موازات آن، نیروهای غواص را هم آموزش دهیم.

علی القاعده کسی که می‌خواهد عرض خروشان اروند را عبور کند با جزر و مد و عمق زیاد، آن هم زیر دید دشمن در صورتی که آن سوی اروند با موانع مختلف اعم از سیم خاردار و خورشیدی پوشیده شده بود که کار آسانی نبود می‌بایست آمادگی زیادی داشته باشد. یعنی افرادی که ما باید آموزش می‌دادیم صرفا افرادی نبودند که با آموزش دادن به جایی برسند. آن‌ها باید سطح روحیشان آنچنان ارتقا پیدا می‌کرد که برای رضای خدا به سادگی گذشتن از جان را می‌پذیرفتند. و البته می‌بایست خیلی سخت برای آموزش کار می‌کردند.

من یادم هست یک روزی در محل پادگان ثامن الائمه در منطقه حمیدیه، منطقه عمومی سوسنگرد که آن موقع پادگان ادوات ما بود، جمع زیادی از بسیجیان حضور پیدا کردند. من و یکی دو نفر از همکارانمان رفتیم آنجا و مثل خیلی‌های دیگر که اینطور نیروها را فراخوان می‌کردند، گفتیم که کسانی که آماده ایثارگری هستند و از بذل جان برای انجام وظیفه دریغ نمی‌کنند بیایند جلو. یک جمع زیادی آمدند. حدود 200 نفر نیرو آمدند. این تعداد زیادی که جلو آمدند را ما نمی‌توانستیم با خودمان ببریم. وقتی به لحاظ جسمی به آن‌ها نگاه می‌کردیم و مورد ارزیابی قرار می‌دادیم و ناگزیر بودیم که برخی را نادیده بگیریم، از آن‌ها خواهش می‌کردیم که از صف خارج شوند. من واقعا برخوردهای خیلی عجیبی از آن‌ها می‌دیدم. یعنی بسیار ناراحت و متاثر می‌شدند حتی اگرچه به عنوان آدم‌های اخلاق مدار حضور داشتند اما با ما دعوا و بداخلاقی می‌کردند که چرا ما به آن‌ها اجازه نمی‌دهیم در جمع کسانی که می‌خواهند جانشان را فدا کنند حضور داشته باشند. واقعا با زحمت و گرفتاری توانستیم یک عده را از آن صف دور کنیم.

توانستیم با یک دستگاه مینی بوس و یک دستگاه تویوتا عده‌ای را از پادگان خارج کنیم. درِ مینی بوس چون بسته بود افراد نمی‌توانستند وارد شوند. اما وقتی نگاه کردم یک وانتی که ممکن است عقب آن حداکثر 20نفر جا بشوند بیش از 35 یا 40 نفر آویزان شده یا رو هم افتاده بودند یا دنبال ماشین می‌دویدند برای اینکه از این قافله جا نمانند. این برای من از این جهت اهمیت داشت که نگفتیم کار سخت است یا نگفتیم شما باید چه کاری انجام دهید. فقط گفتیم کسانی که آماده ایثارگری هستند و ممکن است در این مسیر به شهادت برسند بیایند.

ما توانستیم آن جمع را ببریم در جایی که محل اتصال رودخانه کارون و بهمن شیر بود و عرض مناسب تری را در قیاس با رودخانه اروند در اختیارمان قرار می داد. آن‌ها را بردیم تا برای آموزش آماده کنیم. آموزش هم سخت بود. یعنی می‌بایست افراد هم به لحاظ جسمی وزنه می‌شدند هم از لحاظ روحی به گونه‌ای می‌شدند که نمی‌ترسیدند هم شرایط روحی مناسب پیدا می‌کردند تا این ماموریت سخت را انجام دهند. لذا از جانشین گردان ثارالله "شهید حسن ستوده" دعوت کردیم که مسئولیت آموزش را عهده دار شود و ایشان رفتار بسیار سرسختانه‌ای را در آموزش پایه گذاری کرد. که وقتی ما به کمیت زمانی نگاه می‌کردیم، می‌دیدیم از طلوع آفتاب تا غروب و بعد هم پاسی از شب تمرین‌ها ادامه داشت به گونه‌ای که شاید فقط 6 ساعت زمان برای استراحت افراد زمان بود. ایشان سعی کرده بود که در آموزش آنقدر سخت عمل کند که یک عده‌ای ناگزیر از دوره بیفتند و یک عده زیادی علی رغم اینکه جسمشان تحلیل رفت و کار بسیار سختی می‌بایست انجام دهند، نمی‌خواستند از دوره کنار بروند. واقعا افرادی خارج شدند که شرایط جسمیشان اجازه نمی‌داد نه شرایط روحی. مثلا فردی را داشتیم که بسیار لاغر بود و نمی‌توانست در آموزش‌ها خود را برساند. وقتی ما به او خیلی محترمانه گفتیم که نمی‌تواند در عملیات شرکت کند با گریه و التماس می‌‌گفت که بگذارید من در این فضا شرکت بکنم ولو به اندازه شستن ظرف و رسیدگی‌های دیگر. من وقتی دیدم چنین روحیه‌ای در این فرد است نتوانستم کسی که اینقدر علاقه مند به آن فضاست را از جمع خارج کنم. بنابر این پذیرفتم.

همین طیف افرادی که با چنین شرایط سختی آموزش می‌دیدند، بعد از زمان آموزش باید به جبر و زور از آن‌ها می‌خواستیم که بخوابند. یک روحانی داشتیم به نام آقای صادقی که یک وقتایی سر آن‌ ها داد می‌زد که شما وظیفه‌تان است که بخوابید. زیرا آن‌ها بلافاصله بعد از خوردن غذا در چادری که در نخلستان داشتیم تازه مشغول نماز شب و تضرع در درگاه الهی می‌شدند. برای استراحت نمی‌رفتند. این آموزش حدود 40 روز طول کشید و آدم‌ها واقعا به یک سطح بسیار ارزشمندی به لحاظ جسمی و روحی رسیدند. یک شب مانده به عملیات والفجر8 ما آن‌ها را برده و منتقل کردیم. راهکار جنوبی ما نهر سید یوسف و نهر عوج بود.

شب عملیات قرار بود از یک ساعتی رزمنده‌های آموزش دیده از آب عبور کنند. در همان هنگام مثلا از 100 غواص، سه یا چهار غواص داخل آب نرفتند. یعنی علی رغم اینکه آموزش دیده بودند و حالت روحی بسیار مناسبی داشتند وارد آب نشدند. ما هم اقدام سختگیرانه‌ای در این رابطه نداشتیم. طبیعی بود که می‌بایست جان و جسم را به خطر می‌انداختند. در میان دریایی از آب، دشمنی تا بن دندان مسلح، در ارتفاع موضع گرفته و در پشت ضد هوایی که رو به زمین را هدف قرار داده بود می‌خواستند قرار بگیرند. پس می‌بایست با آمادگی می‌رفتند. پس ما هم سختگیری نکردیم. ما نباید تصور کنیم که رزمندگان و شهدای دفاع مقدس آدم‌های محیر العقول و متفاوتی بودند. این‌ها هم مانند دیگران بودند. منتها در دفاع مقدس ارتقا پیدا کردند یعنی قابل سنجش و اندازه گیری هستند. ما نباید تصور کنیم که عمل رزمندگان دور از دسترس است. مثل اینکه ما رزمنده‌ای را آموزش می‌دادیم و نمی‌توانست توی آب برود امروز هم در جامعه افراد می‌توانند به توانایی برسند ولو آنکه عده‌ای نتوانند آنطور که باید ایثارگری بکنند.

آن عملیات انجام شد و نقطه بارز این است که آن آمادگی جسمانی و روحانی موجب شد که غواصان ما به فاصله کمتر از نیم ساعت خودشان را به جاده بصره و فاو برسانند. وقتی یکی از مسئولین تیم‌های غواص ما اظهار کرد که ما به خط سیاه رسیدیم من شاهد بودم که فرمانده کل سپاهبا تعجب از فرمانده لشگر ما که آقای قالیباف بود سوال کرد: اشتباه نمی‌کنی؟ این‌ها هنوز نرسیدند. بعید است. وقتی آقای قالیباف از آن‌ها سوال کرد گفتند: نه ما روی خط سیاهیم. یعنی آن آمادگی جسمانی باعث شد آن‌ها با سرعت خود را برسانند و البته عملیاتی اتفاق افتاد که به عنوان نقطه اوج و افتخارات سپاه اسلام مطرح شد.

انتهای پیام/