مادر شهیدان بیات سرمدی به دیدار فرزندانش رهسپار شد/تعبیر خواب مادر شهید
خبرگزاری تسنیم: صبح امروز جمعه خدیجه بیات سرمدی مادر شهیدان منصور، محمود و غلامرضا بیات سرمدی دارفانی را وداع گفته و به دیدار فرزندان شهیدش شتافت. وی شب گذشته از خوابی تعریف کرده بود که امروز تعبیر شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، صبح امروز جمعه خدیجه بیات سرمدی مادر شهیدان منصور، محمود و غلامرضا بیات سرمدی دارفانی را وداع گفته و به دیدار فرزندان شهیدش شتافت.
وی شب گذشته در نمایشگاه دفاع مقدس در شهرک سینا از خوابی تعریف کرده بود که امروز تعبیر شد؛ این مادر شهید گفته بود :«چند شب گذشته در خوابی دیدم که غلامرضا به دیدن من آمده است و من را با خود برده است.»
جملهای تامل برانگیز از مادر شهیدان بیات سرمدی به یادگار مانده است: «این حرفم را شاید کمتر کسی درک کرده و باور کند. من احساس میکنم همه شهدا در شکم مادرشان مانند یک شهید رشد میکنند. به دنیا که میآیند، شهید به دنیا میآیند. شهید بزرگ میشوند. رشد میکنند. مظلوم به جبهه میروند و مظلوم شهید میشوند. محمود میگفت کسی که عاقبتش شهادت باشد در چهل روزگی در شکم مادر روی پیشانیاش مینویسند، شهید…!»
مراسم تشییع پیکر مادر بزرگوار شهیدان بیات سرمدی روز شنبه از 20 متری جوادیه، کوچه برادران بیات سرمدی پلاک 32 برگزار میشود.
لبها و صورت پیکر محمود را بعد شهادت بوسیدم/ سرخی لبها وگونهها و لبخند لبانش دیدنی بود
وی از نحوه شهادت پسر بزرگش محمود بیات سرمدی اینگونه روایت کرده است:«قبل از رفتن به جبهه به همراه یکی از دوستانش برای زیارت به بهشت زهرا(س) رفته بود و در همانجا به دوستش گفته بود که من در خواب دیدهام که سرم دو نیمه گشته است، میدانم که دفعه بعد مرا هم به اینجا خواهند آورد.» محمود بالای کوه ماووت پشت مسلسل نشسته بوده که مورد هجوم تانکهای دشمن قرار میگیرد. خمپاره به سر محمود اصابت و پشت سرش و چشمانش تخلیه میشود و بلافاصله به شهادت میرسد. پیکر محمود بعد از 24ساعت که در زیر برفها مانده بود به عقب باز گردانده شد، ایشان در 17بهمن 1366، در عملیات بیت المقدس2 در ماووت آسمانی شد. خوابش را دیدهبودم، خبر شهادتش را خانم حضرت زهرا(س) به من داده بودند و غروب 26بهمن به ما اطلاع دادند که محمود شهید شده، روز 27بهمن هم مراسم خاکسپاریاش برگزار شد. لبها و صورت محمود را بوسیدم سرخی لبها وگونهها و لبخند لبانش دیدنی بود. او به آرزویش رسید و اینگونه از او جدا شدم.
محمود فرزند نمونهای برای من بود. او همه وجودم بود. رفیق، دوست و همدم من بود. درددلهای زیادی با هم داشتیم. تحمل داغ رفتنش برایم بسیار دشوار بود اما برای رضای خدا رفت و من هم برای رضای او دم نزدم. همیشه به او میگفتم اگر تو شهید شوی من نمیمانم، داغ نبودنت را تاب نمیآورم. خندید و گفت خداوند ابتدا صبرش را به شما میدهد، بعد ما را لایق شهادت مینماید.
پایان چشم انتظاری مادر شهید در راه رسیدن خبری از پیکر "شهید منصور بیات سرمدی"
پیکر مطهر شهید منصور بیات سرمدی به میهن بازنگشت و خدیجه بیات سرمدی همواره از چشم انتظاریش برای دیدن روی شهید سخن میگفت: "خیلی چشم به راهش هستم، خیلی هم دنبالش گشتیم، پدرش هم چند بار رفت اما اثری از او نیافت. با فرمانده منصور که صحبت کرده بود گفتند: منصور را به همراه یک بیسیمچی جلوتر فرستادیم که دیگر باز نگشتند نتوانسته بودند بچهها را پیدا کنند.
سال 1373 هم که پیکر شهدا را فرستادند گفتند پیکر منصور هم هست، اما نبود منصورم نبود. بارها خواب اسارتش را دیدم. بارها برایم از رنجها و شکنجههایشان گفت. حس خوبی نیست، شما وقتی پولی را گم میکنید به دنبال آن میگردید، وقتی چیز با ارزشی را از دست میدهید، پیگیر میشوید و تا پیدایش نکنید، آرام نمینشینید. من پسرم را گم کردهام. 29 سال است چشمانتظار منصورم. چشم به راهم اما همیشه میگویم: «اللهم رضاً برضائک و تسلیماً لأمرک»"
امروز پایان چشم انتظاری این مادر شهید بود و خود به دیدار فرزندش رفت.
غلامرضا یک بسیجی عاشق بود/ تمام وجودش را فدای امام خمینی میکرد
مادر شهیدان بیات سرمدی نحوه شهادت فرزند کوچک خود،غلامرضا را چنین نقل می کرد: "در سال 1352 به دنیا آمد. علاقه وافری به درس و علم داشت. وقتی که میخواست به جبهه برود به دلیل اینکه سن کمی داشت با شناسنامه برادر بزرگش «یوسف» ثبت نام کرد. در نامهای که برایم فرستاده بود، نوشت: امشب عملیات داریم؛ عملیات کربلای8، حال واحوال کرده بوده و حلالیت. میدانستم آخرین نامهای است که از او میخوانم. او از زیر گلویش تیر خورد و در 23فروردین ماه 1366 به فیض شهادت نائل شد. خبر شهادتش را هم که آوردند به همسایهمان گفتند یوسف شهید شده است، همسایهمان گفته بود یوسف سوار دوچرخه است و کنار در خانه ایستاده. گفته بود باور کنید یوسف بیات سرمدی شهید شده، غلامرضا با شناسنامه یوسف رفته بود. خبر شهادتش را 26 فروردین آوردند و ما در 28فروردین شهیدمان را به خاک سپردیم. غلامرضا یک بسیجی عاشق بود، تمام وجودش را فدای امام خمینی میکرد.
وی در وصیتنامه خود اینچنین میگوید :«من غلامرضا –بنده حقیر– به غیر از خون چیز دیگری نداشتم که به اسلام وقرآن هدیه کنم، ای جوانان نکند دررختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع)در میدان نبرد شهید شد ومبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد...»
انتهای پیام/