سوریه لابراتوار سنجش قدرت مقاومت/ پیروزی جبهه مقاومت بر غرب و هم‌پیمانانش

خبرگزاری تسنیم: غربی‌ها با تمام ظرفیت یعنی با نیروهای نظامی، تسلیحات، تهدیدات و استفاده از ظرفیت‌های حقوقی، ظرفیت‌های دیپلماسی و رژیم‌های هم‌پیمانشان در سوریه به میدان آمده‌اند اما جبهه مقاومت در حد بسیار محدودی ورود کرد.

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم،‌ میزگرد تحولات سوریه و تاثیر انقلاب اسلامی بر نظم نوین جهانی با شرکت 4 تن از کارشناسان و تحلیلگران خاورمیانه شامل آقایان زارعی، رویوران، محمدی، کلینی در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.

تسنیم: جناب آقای دکتر زارعی، ما در مورد سوریه تمام شواهد و قرائنی را که رصد می‌کردیم، حداقل از نگاه ما روزنامه‌نگارها و نه از نگاه کارشناسان، حاکی از این بود که حمله آمریکا و متحدانش به سوریه بسیار نزدیک است، اما در لحظات آخر دیدیم که این اتفاق نیفتاد. الان نیز از نگاه بسیاری، حمله به سوریه منتفی است، به نظر شما علت این مسئله چیست؟ به صورت خاص نقش ایران را در منتفی شدن این حمله چه میدانید؟ به صورت عام دیپلماسی ایران و به صورت خاص دیپلماسی سیاسی، رسانه‌ای و حتی نظامی و پارلمانی ایران تا چه حد در منتفی شدن حمله به سوریه نقش داشتند؟

سوریه به عنوان یک مورد و نمونه، در واقع از یک طرف برای ارزیابی قدرت و نفوذ آمریکا و از طرف دیگر برای ارزیابی قدرت و نفوذ جبهه مقاومت، یک لابراتوار و آزمایشگاه است. از طریق این لابراتوار می‌شود تا حد زیادی و به طور نسبتاً شفاف تصویر آینده منطقه را به تماشا نشست. سوریه نزدیک به 30 ماه است که در یک تقاطع امنیتی، سیاسی، نظامی، رسانه‌ای و حقوقی، تحت فشار بسیار ویژه و سنگینی است.

ظرفیت آمریکا به عنوان یک ابرقدرت، ظرفیت اروپا به عنوان مکمل قدرت آمریکا، ظرفیت ترکیه به عنوان قطب منطقه‌ای، ظرفیت عربستان به عنوان قطبی سیاسی و مذهبی و ظرفیت مخالفین در طیف‌های مختلف، ظرفیت القاعده که یک شبکه بسیار گسترده بین‌المللی نیز است و ظرفیت حقوقی مانند سازمان ملل و ناتو و همینطور ظرفیت‌های بزرگ رسانه‌ای در سطح بین‌المللی، در واقع رسانه های بزرگ و بانفوذ همه در ایجاد تغییر در سوریه مطابق الگوی غرب متمرکز بودند.

ممکن است بعضی از اجزایی که ذکر کردیم یک سری اهداف خصوصی برای خودشان تعریف کرده بودند، برای مثال ممکن است القاعده در کنار این مسئله برای خودش یک منافع خصوصی تحت عنوان ایجاد یک امارت اسلامی در سوریه تعریف کرده باشد ولی به هرحال در اینکه همه اینها در یک جبهه گسترده علیه نظام سیاسی سوریه و برای تغییر در سوریه وارد میدان شدند هیچ شک وتردیدی نیست.

ما در طی دست کم 2 سال گذشته در هیچ موضوع دیگری در این سطح از اجماع مواجه نبودیم، یعنی این اندازه، فراگیری و همه جانبه بودن اجماع را در جای دیگری شاهد نبودیم، بنابراین می‌توان گفت سوریه از لحاظ اندازه‌گیری قدرت وتوان غرب و وابستگان آن، ظرفیت سنجش میزان توانایی و تاثیرگذاری غرب را دارد. از طرف دیگر جبهه مقاومت یعنی دولت سوریه، حزب‌الله لبنان، دولت عراق، دولت ایران البته با روش‌های خاص خودشان، نه با تمام ظرفیت، با ضمیمه کردن بخشی از ظرفیتشان به قدرت دولت سوریه، طرف دیگر ماجرا را تشکیل داده‌اند. البته غربی‌ها با تمام ظرفیت یعنی با نیروهای نظامی، تسلیحات، تهدیدات و استفاده از ظرفیت‌های حقوقی، ظرفیت‌های دیپلماسی و رژیم‌های هم‌پیمانشان در منطقه آمده‌اند اما جبهه مقاومت در حد بسیار محدودی ورود کرد.

برای مثال ایران نیروی نظامی گسیل نکرد، ولی در طراحی مقاومت و ظرفیت‌سازی برای ارتش و مردم سوریه کمک کرد. ظرفیت‌های جدیدی را در داخل ارتش سوریه خلق کرد، نمونه‌ای از آن تشکیل نیروهایی تحت عنوان دفاع وطنی که تعدادشان به اندازه چند لشکر مکمل و موثر در دولت و ارتش سوریه عمل می‌کنند است. ایران یک چنین کمکی کرده است ولی خودش نیروی نظامی گسیل نکرده است و یا دولت عراق صرفاً به نوعی با کنترل مرزی بخشی از ظرفیت امنیتی خودش را درخدمت کنترل معارضان سوری قرار داده است.

حزب‌الله لبنان بخشی از نیروهایش را در راستای دفاع از مردم و مقابله با تروریسم پای کار آورده است ولی نه از حزب‌الله و نه از دولت عراق و نه از دولت ایران تمام ظرفیت پای این کار نیامده‌اند. اینها موضوعاتی است که نشان می‌دهد سوریه یک لابراتوار برای ارزیابی میزان قدرت و تاثیر قدرت جبهه مقاومت نیز می‌باشد.
سرنوشت بحران سوریه تا این لحظه در یک جمع‌بندی که مورد اذعان محافل مختلف حتی در غرب نیز است موفقیت جبهه مقاومت در برابر جبهه غرب است.

بحران سوریه تاکنون 6 مقطع را پشت سر گذاشته است:
- یک مقطع، مقطع سیاسی بود که از فروردین تا شهریور سال 90 به درازا کشید. مرحله‌ای بود که آمریکایی‌ها، ترکیه و برخی کشورهای دیگر گمان می‌کردند با یک موج اجتماعی می‌توانند دولت اسد را ساقط کنند که این مسئله شکل نگرفت.
- از مهر تا 16 اسفند سال 90 مقطعی بود که دوره نظامی شروع شد یعنی درگیری‌های مسلحانه علیه دولت و شهروندان سوریه در خیابان‌ها و جاده‌ها که آن هم با شکست کامل این جریان نظامی به پایان رسید و از این مرحله ماموریت کوفی عنان شروع می‌شود.
- مقطع امنیتی، مرحله‌ای که بمب‌گذاری‌های کور در سوریه اتفاق می‌افتد و از درگیری رویاروی خیابانی خبری نیست ولی بمب‌گذاری‌ها به شکل گسترده‌ای اتفاق می‌افتد. این نیز مرحله‌ای است که از اوایل اردیبهشت ماه تا اواخر مرداد ماه سال 91 اتفاق می‌افتد و در اینجا ماموریت کوفی عنان نیز با بن‌بست مواجه می‌شود.
- دوره جدید، دوره ماموریت آقای اخضر ابراهیمی است که از اواخر مرداد ماه شروع می‌شود، این مرحله ترکیب اقدامات امنیتی و نظامی و در واقع ترکیب مرحله‌های دوم و سوم است که حدود شش ماه تا اواخر سال 1391 به درازا می‌کشد.
- در این مرحله معارضان سوری در یک بحران قرار می‌گیرند و حالت انفعال و درگیری بین جبهه معارضه پیش می‌آید. ارتش آزاد علیه جیش النصره و در نهایت پیروزی‌های ارتش سوریه که از اردیبهشت ماه شروع می‌شود و تا مرداد ماه، پیروزی‌های پی در پی ارتش، آزاد شدن القصیر، دفع فتنه در لبنان، طرابلس و صیدا، این مرحله نیز با موفقیت مقاومت تمام می‌شود.
- مرحله ششم مرحله‌ای است که آمریکایی‌ها اوضاع را کاملاً از دست رفته ارزیابی می‌کنند و برای تغییر معادله وارد می‌شوند و از طریق بین‌المللی کردن، نظامی وامنیتی کردن پرونده تلاش می‌کنند به اهدافشان دست پیدا کنند. آمریکا در این مرحله با توجه به شکست روندهای قبلی، دخالت مستقیم نظامی را در دستور کار قرار داده بود و همه چیز نیز از حتمی بودن حمله آمریکا حکایت می‌کرد و در واقع همه شواهد و قرائن مبتنی بر حمله آمریکا بود. منتهی در این اواخر و یا در هفته‌هایی که حتمیت حمله تبدیل به وضعیت عدم قطعیت شد اتفاقاتی در صحنه عمل افتاد.

اسرائیلی‌ها به آمریکایی‌ها گفته بودندکه شما به سوریه حمله کنید، سوریه واکنش نشان نمی‌دهد و اگر هم واکنشی نشان بدهد بسیار محدود خواهد بود و لذا حمله به سوریه را یک حمله بی خطر معرفی کرده بودند. بر اساس مدل سوریه هم یک چنین تصوری از واکنش سوریه طبیعی بود برای اینکه پیش از این اسرائیلی‌ها به صورت محدود بارها به سوریه حمله نظامی کرده بودند، ارتش سوریه نیز پاسخی نداده بود، اما برای اینکه این تصویر و جمع‌بندی آمریکایی‌ها تغییر بکند، یک سری فعل و انفعالاتی در صحنه عمل اتفاق افتاد.

یعنی حضور نیروهای حزب‌الله در کنار سکوهای پرتاب موشک و حضور نمادین برخی از نیروهای نظامی ایران نشان داد که این دفعه فقط دولت سوریه نیست که در معادله نظامی و امنیتی در مقابل آمریکا حضور دارد بلکه این‌بار یک شبکه از قدرت‌های به هم پیوسته منطقه‌ای در مقام واکنش حضور دارند و لذا آمریکایی‌ها یقین کردند که برخلاف جمع‌بندی اسرائیلی‌ها، امکان بروز جنگ جدید و پرمخاطره برای آنها وجود دارد. در اینجا بود که آمریکایی‌ها به طرح روسیه گرایش نشان دادند در حالی که پیش از این اساساً روس‌ها را در پرونده‌های بسیار کم اهمیت‌تر هم مشارکت نمی‌دادند.
در اینجا همه به وضوح دریافتند که آمریکایی‌ها در صحنه‌ای مشابه سوریه قدرت تصمیم‌گیری و پایان دادن به یک موضوع و اجرا کردن تصمیم و همراه سازی اجزاء و متوقف کردن رقیب را ندارد.

یک ابرقدرت و یا یک سوپرپاور با چهار عنصر ابرقدرت شناخته می‌شود:

- عنصر اول، قدرت اجماع‌ سازی است.
- عنصر دوم، قدرت فیصله دهی است.
- عنصر سوم، قدرت مدیریت رفتار مخالف و معارض است.
- عنصر چهارم، بتواند توجیه اخلاقی ایجاد کند، یعنی مشروعیت سازی از طریق یک توافق اخلاقی در محیط پیرامونی که بتواند رفتارش را موجه جلوه سازد.
در صحنه سوریه، آمریکایی‌ها نتوانستند اجماع، اغنا و پوشش حقوقی و اخلاقی ایجاد کنند و حتی نتوانستند رفتار رقیبشان یعنی ایران و به طور کلی جبهه مقاومت را کنترل و متوقف کنند.

از طرف دیگر جبهه مقاومت توانست یک حمله حتمی را خنثی کند و رفتار رقیب را تحت کنترل درآورد و فاز نظامی را به فاز سیاسی تبدیل کند و در فاز سیاسی بتواند پرونده را در حلقه شرکای بین‌المللی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
امروز در دنیا حل و فصل و کنترل بحران سوریه به نام آمریکا نشده است. شاید در طول سه دهه یا چهاردهه گذشته، مخصوصاً از زمان فروپاشی نظام دوقطبی، اولین بار است که چنین اتفاقی در عرصه بین‌المللی افتاده است.

از نظر من سوریه یک لابراتوار است برای ارزیابی میزان قدرت غرب، قدرت آمریکا و قدرت جبهه مقاومت و نشان دهنده این است که کدام جریان می‌تواند در صحنه بازی با اعصاب آرام‌تر، مسلط‌تر و در نهایت با دستاورد بیشتر یک صحنه مهم بین‌المللی را مدیریت کند.


تسنیم: جناب آقای رویوران: آمریکا می‌خواست به سوریه حمله کند که منتفی شد و احتمالاً اگر این حمله انجام می‌شد، قطب منطقه‌ای که ترکیه و عربستان و کلاً متحدان آمریکا در آن نقش پررنگی دارند می‌توانست به قطب غالب منطقه تبدیل شود، با توجه به اینکه این حمله تا حدود زیادی منتفی شده است تحلیل شما از قطب‌بندی‌های منطقه‌ای و به طور خاص خاورمیانه چیست؟

من تصور می‌کنم جنگ 33 روزه سال 2006 صحنه خاورمیانه را به شدت دچار قطب‌بندی حاد و شفاف کرد، یعنی قبل از این تاریخ قطب‌بندی به این شفافیت و این شدت تضاد نبوده است.
جنگ سوریه مقطع رویارویی دو قطب در سطح منطقه با امتدادات منطقه‌ای و بین‌المللی است. یعنی طرفداران قطب سازش با یک تدبیر، مدیریت و امکاناتی وارد صحنه رویارویی با سوریه شدند به این امید که این صحنه را ظرف مدت دو یا سه ماه به یک نتیجه برسانند و یکی از جایگاه‌های جبهه مقاومت را تصرف بکنند. اما اتفاقی که در این رویارویی در سوریه افتاد این بود که طرف مقابل یعنی جبهه سازش امکانات وسیع منطقه‌ای آورد.

می‌توان گفت که در جنگ سوریه حداقل در سطح بین‌المللی: آمریکا‌، انگلیس و فرانسه حضور عینی و گسترده داشتند. در سطح منطقه‌ای: عربستان، قطر، اردن، ترکیه و بخشی از لبنان(آل حریری) در این قطب‌بندی حضور داشتند و در نهایت، ما شاهد سرمایه‌گذاری گسترده از یک طرف و سرمایه‌گذاری محدود در طرف مقابل بودیم اما اتفاقی که افتاد این بود که صحنه تا حد زیادی قفل شد، طرف مقابل قدرت یکسره سازی پیدا نکرد و صحنه دچار یک نوع انسداد عملیاتی شد. نه دولت توان یکسره سازی داشت و نه مخالفین قدرت تغییر این معادله را داشتند.


با ابتکاراتی که در هفت یا هشت ماه اخیر اتفاق افتاد، یعنی ورود نسبی حزب‌الله، کمک ایران در تشکل جیش دفاع وطنی و تا حدودی داوطلبان عراقی صحنه تا حد زیادی تغییر پیدا کرد و دولت سوریه برتری نسبی از لحاظ میدانی پیدا کرد. به همین دلیل پیروزی‌های قصیر، تلکلخ و حمص و مکان‌های مختلف دیگر را دیدیم که این برتری نسبی عملیاتی به سمت دچار مشکل کردن شرایط مخالفین می‌رفت.
برخی بعد از قصیر می‌گفتند که اگر دولت در 2 یا 3 عملیات دیگر پیروز شود، به دلیل اینکه مساحت تحت اختیار مخالفین محدودتر می‌شود درگیری بین آنها شروع خواهد شد. اتفاقی که الان در بین کردها، جبهه‌النصره، دولت العراق، شام الاسلامیه، ارتش آزاد و گروه‌های مختلف و مخالف افتاده است.

من حمله آمریکا را به عنوان سناریوی مکمل برای برگرداندن نوعی تعادل به صحنه میدانی تعریف می‌کنم. آمریکا می‌گفت که نمی‌خواهم اسد را سرنگون کنم، سرنگونی اسد فقط با عملیات و نیروی زمینی امکان‌پذیر است، زمانی که آمریکا می‌گوید که نمی‌خواهم در واقع به دلیل عدم توان اقدام زمینی است. پس آمریکا به دنبال این بود که معادله‌‌ای را که به نفع دولت رقم خورده بود با ضرباتی به تعادل برگرداند و به نوعی برای مخالفان فرصت سازی بکند تا بتوانند در این صحنه عملیاتی، یک بار دیگر پروژه براندازی را دنبال کنند، اما با اقداماتی که مخصوصاً از طرف روسیه و ایران در سطح دیپلماتیک اتفاق افتاد و به دلیل بحران اقتصادی، تشکیک در نتایج جنگ و مسائل مختلف غرب باعث شد که جنگی صورت نگیرد و در وضعیت فعلی صحنه به مرحله قبل از تهدید به جنگ برگردد.

لذا یک باوری در سطح جبهه سازش در حال شکل گیری است و آن این است که امکان یکسره سازی نظامی در این جبهه وجود ندارد، لذا راه حل، سیاسی است و الان نیز برخی از کشورهای غربی به این مقوله گرایش پیدا کرده‌اند. اما کشورهای منطقه که تقریباً هزینه‌های جنگ و قسمت عمده‌ای از سازماندهی جنگ را بر عهده داشتند همچنان به این باور نرسیدند. کشورهای عضو سازش مانند قطر، عربستان، اردن، ترکیه، آل حریری در لبنان همچنان در تکاپوی این هستند که شاید بتوانند بگونه‌ای در صحنه میدانی به مخالفان کمک کنند و بتوانند پروژه براندازی را دنبال کنند. زیرا اگر این براندازی به نتیجه نرسد هزینه‌ای که برای این کشورها تحمیل خواهد شد هزینه سیاسی بسیار بالایی خواهد بود. یک ریسک حساب نشده‌ای انجام دادند، طبق برآوردها قطر بیش از پنج میلیارد دلار در سوریه سرمایه گذاری کرده و این حداقل برآوردی است که انجام شده، عربستان نیز کمتر از قطر سرمایه گذاری نکرده است هرچند که برآورد دقیقی از سرمایه گذاریشان در دست نیست.

به هر حال تمام این‌ها نشان می‌دهد که در جبهه سازش یک مشکل جدیدی پیش آمده و آن ترس از پیامدهای حل سیاسی بحران سوریه است که غرب الان به این نتیجه رسیده و اساساً موضوع ژنو 2 نیز همین است، در حالی که کشورهای منطقه دچار یک نوع دو دلی و تا حدودی ندانم کاری در ارتباط با نوع مدیریت شده‌اند، البته یک زاویه‌ای نیز بین غرب و کشورهای منطقه پیدا شده است، غربی که به شدت از حرکت‌های رادیکالی نگران است. در حالی که کشورهای منطقه شاید قدرت ریسک بالاتری دارند و همچنان از این نیروها حمایت می‌کنند.

نکته‌ای در ارتباط با بحث مقاومت وجود دارد:

دولت عراق کاملاً خودش را در چارچوب جبهه مقاومت تعریف کرده در حالی که مخالفان مخصوصاً اهل تسنن، خودشان را در جبهه مقابل تعریف کرده‌اند و این منجر به نوعی قطب بندی حاد در عراق شده است که از یک طرف نا امنی فعلی در عراق به قطب بندی حاد جدید برمی‌گردد و از طرف دیگر به کمک‌های عربستان به تروریست‌ها به دلیل عضویت تروریست‌ها و عربستان در جبهه سازش برمی‌گردد. آنچه که در عراق جریان دارد تابعی از جبهه جنگی است که در سوریه وجود دارد.


تسنیم: جناب آقای محمدی! با عنایت به ژنو 2 تحلیل شما از آینده بحران سوریه چیست؟ از نگاه برخی، ژنو 2 می‌تواند راه حل باشد، برخی می‌گویند که ممکن است به تفوق نظامی یکی از دو طرف منجر شود و عملاً بحران با برتری نظامی یکی از طرفین حل و تمام شود، برخی دیگر نیز بر این باورند که طرح‌های نظامی آمریکا می‌تواند چاره ساز باشد و از این قبیل نظرات، ممکن از نظر سیاسی به توافق برسند و یا بازیگرانی که فرامنطقه‌ای هستند بتوانند در مورد سوریه به توافق برسند و بحران را حل بکنند.آیا ژنو 2 تشکیل می‌شود و آیا دستاوردی خواهد داشت؟ زیرا به نظر می‌رسد بعد از اینکه حمله متنفی شده و بحث راه‌حل‌های سیاسی مطرح شده است برگزاری ژنو 2 محتمل‌تر شده است.

آن چیزی که در سوریه اتفاق افتاد؛ تعبیر زیبایی که آقای دکتر زارعی فرمودند، لابراتواری که باید یک مولودی از آن بیرون بیاید. من از زاویه دیگری به آن نگاه می‌کنم، تعبیر دیگری که از فرمایشات دکتر زارعی دارم.
یک نظم منطقه‌ای که سال‌ها و دهه‌های قبل در منطقه وجود داشته، به شرایط عدم کارکرد رسیده است و نوعی وضعیت ناکارآمدی را پیدا کرده است که نیاز به یک بازسازی از نگاه حامیان این نظام دارد. تقریباً از اواخر دهه 90 همه موسسات راهبردی آمریکایی و غربی متفق‌القول بودند که این نظم منطقه‌ای و این راه‌کارهای سیاسی در منطقه برای اهدافی که غرب دارد فاقد کارآمدی است، این یک نگاه بوده است.

نگاه دیگری در سطح منطقه و یا قدرتی مانند روسیه دارد، این است که نظام فعلی نمی‌تواند و نباید ادامه پیدا کند. لذا ما در سوریه شاهد تقابل دو روش و منش هستیم که یکی به دنبال حفظ و بازسازی یک نظام است تا بتواند از آن یک کارکرد جدید بگیرد و اتفاقاً طرف مقابل که به دنبال نظام سازی جدید است. در واقع در نظام گذشته هیچ قدرتی به جز آمریکا جرات اجازه ترسیم سیاست‌های کلان برای منطقه را نداشت و به هیچ بازیگر دیگری نیز به عنوان بازیگر دست‌اول اجازه مداخله در این سیاست‌های کلان داده نمی‌شد ولی نگاه دوم به دنبال این است که نظام جدید را با بازیگرانی که در ترسیم نقشه راه تحولات این منطقه موثرند شریک‌پذیر کند.


روسیه آشکارا می‌گوید آمریکا نباید در مورد مسائل کلان منطقه یک‌جانبه تصمیم بگیرد و حداکثر باید در قالب نظام بین‌الملل و موسسات بین‌المللی مانند شورای امنیت انجام بگیرد که معنای عملیاتی آن این است که شما من را هم باید به عنوان شریک تصمیم‌گیری‌های کلان به رسمیت بشناسید. روسیه تعبیر واضحی می‌کند(آقای لاوروف و آقای پوتین) نظام تک‌قطبی و یک‌جانبه پایان یافته است و نظام چندقطبی باید ملاک باشد و آمریکا نباید به دنبال منافع یک‌سویه باشد. این مسائل اوج جدال گفتمانی است که در حال شکل‌گیری است.

در این دو رویه و دو نگاه همه تلاش‌ها و ابزارها  در خدمت این نگاه کلان هستند، تمام اتفاقات ریز و درشتی که می‌افتد برای این است که این دو مسیر و مسار و یا گفتمان را به نتیجه برسانیم. این نظام فعلی را حفظ، بازسازی و روتوش می‌کند و از درونش، یک نظام(به تعبیر آقای رویوران) سازش‌کار را مجدداً در منطقه حاکم می‌کند و یا این کار را از طریق رویه‌سازی انجام می‌دهد، رویه‌سازی که مدل و قدرت هژمون را مسلط می‌کند.
آقای لاوروف و‌ آقای کری باهم مذاکره می‌کنند، آقای لاوروف می‌گوید آمریکایی‌ها معتقدند که اگر ما قطعنامه فصل 7 را  نپذیریم، آن‌ها می‌خواهند کار سازمان منع تسلیحات شیمیایی را متوقف کنند. این جمله بسیار مهم است. یعنی اگر شما رویه پذیرش اراده هژمون را از طریق فصل 7 نپذیرید ما بازی مربوط به سازمان منع سلاح شیمیایی را تغییر می‌دهیم. زیرا اگر آمریکا امضایش را پای آن توافقی که با روسیه در مورد سلاح شیمیایی کرده‌ است، بزند به معنای 2 قطبی جهانی است، یعنی 2 قدرت راجع ‌به منطقه تصمیم می‌گیرند.

لذا می‌گوید شما اول اراده هژمون را بپذیرید سپس من آن مسئله را می‌پذیرم. از این رو بازی همین‌ جا از جهت نگاه به چشم‌اندازهای آینده قفل می‌شود، یعنی نه دیگر کنفرانس ژنوی در کار است و نه فعلاً چشم‌اندازی راجع به خلع سلاح است زیرا آقای پوتین نیز معادله کلانی قرار داده است که شیمیایی سوریه، عنصر بازدارنده در مقابل سلاح هسته‌ای اسرائیل بوده، از این رو خلع سلاح شیمیایی سوریه در مقابل خلع سلاح هسته‌ای اسرائیل است، پوتین نیز در پی نظم سازی در منطقه است. بنابراین همه چیز الان قفل است، هم ژنو قفل است و چیزی به نام ژنو فعلاً در کوتاه مدت وجود ندارد چون اصلاً مقدمات شکل‌گیریش وجود ندارد که بعداً دلایلش را توضیح می‌دهم.
قرار بود نشست سازمان منع تسلیحات شیمیایی پنج‌شنبه گذشته برگزار شود اما به جمعه موکول شد و بعد از آن هم به تعویق افتاد بدلیل اینکه اصل آن سیاست، رویه سازی نظام 2 قطبی را پایه‌گذاری می‌کند. یعنی آمریکا در تصمیم‌گیری راجع به منطقه شریک‌پذیر می‌شود و آمریکا نیز نمی‌خواهد این مسئله را بپذیرد و می‌خواهد بر نظام تک‌قطبی، هژمون و اعمال اراده اصرار کند. پس بحث خلع سلاح فعلاً کنار است تا بعداً ببینیم که چه خروجی پیدا می‌کند.

موضوع ادامه همکاری سوریه با سازمان منع تسلیحات شیمیایی و موضوع ژنو 2 فعلاً متوقف است، چون موضوع ژنو 2، یک مسئله واضحی است یعنی یک عرصه آوردگاهی است که بازیگران باید داشته‌های خودشان را در آن‌جا بیاورند و مشخص بکنند که چه شخصی  چه چیزی دارد. از چندین ماه قبل این مسئله مطرح بوده، کسی که می‌خواهد در ژنو 2 شرکت کند باید ببیند که چه وضعیتی در سطح میدان دارد، زمانی که آنها در قهقرا، شکست و عقب‌نشینی هستند آمریکایی‌ها از ژنو 2  استقبالی نمی‌کنند. دلیل آن این است که معادله جنگ تغییر کرده است و شیب تحولات امنیتی تغییر کرده است. به همین علت آن‌ها به ژنو 2 نمی‌آمدند، الان چرا باید بیایند؟ الان نیز چیزی تغییر نکرده است.

ارتش آزاد از ارتش سوریه درخواست کمک می‌کند و خود این موضوع، یک سرفصل جدید است و باید آن را جدی گرفت و روی آن بحث‌های خاص انجام داد. به این معنی است که آمریکایی‌ها یک مشکل به نام القاعده و افراطی‌گری داشتند و در ترکیب کلی معلوم نبود که نماد معارضه در ژنو 2  چه کسی باید باشد و چه کسانی باید شرکت کنند، ارتش آزاد؟ ائتلاف ملی؟ تنسیق وطنی؟ کردها؟ آیا آن‌ها همگی می‌خواهند بیایند؟ یک آشفتگی حتی در نماد مشارکت معارضه در جنگ وجود دارد ضمن اینکه دستور کار زمانی مشخص می‌شود که وزن یک طرف نسبت به دیگری تغییر کند. اگر سوریه دست برتر را داشته باشد به این معنی است که دستور کار و محتوای توافقات را می‌تواند تغییر دهد. به همین دلیل آمریکا پای میز مذاکره نمی‌آیند و نخواهند آمد تا شرایط را به نحوی تغییر بدهند. پس منطق ژنو 2 از منظر نوع معادلات داخلی و میدانی تغییر نکرده است.

آقای رویوران به اصل حمله به خوبی اشاره کردند، اصل حمله برای تغییر معادله بوده، حال به هر دلیل از ابتدا سناریو بوده است که واقعاً حمله بشود و یا نه قرار بوده است که یک تز اسرائیلی در اینجا به اجرا دربیاید و آن تهدید معتبر نظامی است که در مورد سوریه تجربه و تست شود و در مورد ایران اجرا شود این موضوعی است که اسرائیل از یک سال گذشته در حال مطرح آن هستند. آن‌ها به آمریکایی‌ها می‌گویند که اگر می‌خواهید ایرانی‌ها اراده شما را بپذیرند، تهدید معتبر نظامی نشان بدهید. تهدید معتبر یعنی اینکه ناوگان راه بیاندازند، جابجایی عدوات نظامی داشته باشند، گفتمان جنگی و حتی زمان بندی(تایم تیبل) عملیاتی بدهند. آنها در اینجا تمرین کردند من فکر می‌کنم آمریکایی‌ها در دام اسرائیلی افتادند و فریب اسرائیل را خوردند. به آمریکا گفتند که اگر شما این چنین ژستی را بگیرید آن‌ها پس می‌زنند سپس آمریکایی‌ها دیدند که خیر اینطور نیست و ناچار شدند تغییر محاسبه بدهند.

از نظر من آمریکایی‌ها از ابتدا نمی‌خواستند ‌بیش از ژست تهدید نظامی جلوتر بروند، وقتی که دیدند متغییرهایی وجود دارد که بر روی محاسبات راهبردی تاثیر می‌گذارد، پس زدند. اما عده‌ای معتقدند که بحث جدی بوده است. خب باز تغییر محاسبه در محاسبات راهبردی شکل گرفته و این کار متوقف شده است.

من فکر می‌کنم در آینده قابل پیش‌بینی، دیگر در کوتاه‌مدت تکرار یا تهدید معتبر چه در قبال ما و چه در قبال سوریه امکان‌پذیر نمی‌باشد،  حداقل تا یک یا دو سال آینده. یعنی آمریکایی‌ها دیگر تکرار این ژست را به سادگی نمی‌توانند انجام بدهند. آقای دکتر زارعی به خوبی اشاره کردند که قدرت هژمون باید قدرت یکسره‌سازی داشته باشد، باید قدرت تصمیم‌گیری داشته باشد، قدرت اجماع‌سازی داشته باشد. این قدرت اجماع نمی‌تواند حتی لندن، هم‌پیمان اصلیش را در کنار خودش داشته باشد. پس موضوع تهدید معتبر نظامی نیز تا دو سال آینده با سوال روبروست.

در اینجا یک گریز فرصت‌طلبانه‌ای می‌زنیم:

من فکر می‌کنم آقای روحانی بهترین زمان تاریخی(نرمش قهرمانانه) یعنی منطق مذاکره برتر، یعنی در دل خودش معنای این چنینی دارد را انتخاب کرده، که این گفتمان حضرت آقا است. یعنی هوشمندانه‌ترین رویکرد در زمان مناسب، یعنی آمریکایی‌ها یا تعدیل مواضع می‌کنند و مجبور به عقب‌نشینی هستند که من فکر می‌کنم این اتفاق نمی‌افتد زیرا لابی‌های اسرائیلی نمی‌گذارند که این اتفاق بیافتد و یا تعدیل مواضع نمی‌کنند، که معنایش این است که در رویکردهایشان با ما با بن‌بست مواجه می‌شوند. نه می‌توانند سیاست تشدید فعال را دنبال کنند و نه می‌توانند عقب‌نشینی کنند.

ابتکار عمل دست ما خواهد بود و ما می‌توانیم از کارکرد آن در اروپا استفاده کنیم. یعنی دیگر اروپایی‌ها به تنگ آمده‌اند و می‌خواهندکه یک رهیافتی در مناسباتشان با ما پیدا کنند، این فرصت را اگر گفتمان آقای روحانی بتواند در اروپا به دستاورد تبدیل کند، برد راهبردی ما در منطقه است. ولی در بازگشت به بحث سوریه در آینده قابل پیش‌بینی این چشم‌انداز نه تنها در عرصه نظامی بلکه در عرصه سیاسی بن‌بست است ولی در عرصه امنیتی شاهد یک سلسله ادامه سیاست‌های قبلی خواهیم بود ضمن اینکه ابتکار عمل وضعیت معادله داخل به دست ارتش سوریه باقی خواهد ماند، چرا که اولویت آنها حذف جریان افراطی است.

دولت سوریه می‌تواند بنا به منفعتش در هر منطقه با این شرایط بازی کند، یعنی هر جا که خواست یک ‌طرف را تقویت کند و هر جا که خواست طرف دیگر تقویت کند، در اصل می‌تواند در مورد آنها گزینش کند یعنی ابتکار عمل میدانی و عملیاتی در دست ارتش سوریه باقی خواهد ماند.


تسنیم: جناب آقای کلینی! سوالی که از شما دارم بیشتر با رویکرد ایران است، آقای زارعی فرمودند این اتفاقی که  افتاد به نوعی محور مقاومت را تقویت خواهد کرد، ایران نیز به عنوان محوری‌ترین عضو محور مقاومت در منطقه در منطقه شناخته می‌شود. با این اتفاقی که افتاد و تقریباً منتفی شدن حمله نظامی به سوریه، تا چه مقدار می‌تواند بر روی سیاست خارجی ایران تاثیر بگذارد؟ آیا کفه ترازو را به نفع ایران سنگین خواهد کرد؟ جایگاه ایران در معادلات منطقه‌ای پس از شکست آمریکا در طرح حمله نظامی به سوریه به چه سطحی خواهد رسید؟

من در رابطه با سوال جناب‌عالی لازم است در ابتدا یک مقداری فرض‌های خودمان را دقیق‌تر و با قاعده‌تر دنبال بکنیم. جمهوری اسلامی ایران نیاز به یک تحلیل چند بعدی دارد. طبیعتاً مسائل سوریه و این بحران‌سازی که در سوریه شکل گرفت و برنامه ریزی شد ابتدا به ساکن یک خطای تحلیلی را در بخش‌های مختلف در منطقه  به وجود آورد.

برخی موضوع سوریه را به عنوان بخشی از موضوع بهار عربی و در ادامه تحولات مردمی در منطقه تحلیل می‌کردند و سعی می‌کردند که موضوع سوریه را ه برخی از تحولات دیگر وصل کنند در حالی‌که جنس تحولات سوریه بیشتر از یک نوع نزاع وچالش امنیتی بود که در قالب یارگیری و مدیریت ژئوپولتیکی درون خاورمیانه شکل گرفت. آمریکایی‌ها با آغاز خیزش تحولات در منطقه، تونس، مصر، یمن و همچنین در دیگر نقاط احساس کردند که در حال از دست دادن دولت‌های طرفدارشان هستند، به همین دلیل به دنبال تغییر موازنه بودند تا بتوانند یک موازنه جدیدی را بوجود بیاورند، آنها سعی کردند که عرصه تحولات در خاورمیانه را تعریض و گسترده‌تر کنند.

اینکه موضوع سوریه را در چارچوب یک نوع چالش ژئوپولتیکی ببینیم که با هدف به هم ریختن ساختار ژئوپولتیکی محور مقاومت انجام شده است یک بعد از موضوع است، بعد دیگر آن را در تعریف چارچوب ترتیبات امنیتی و نظام‌سازی امنیتی جدید که درون منطقه بود و با توجه به رویکردی که با یک فحوای بزرگ‌تر و یک فهم بزرگ‌تر در چارچوب یک نوع تمدن اسلامی در خاورمیانه است، تلقی می‌کردیم. از این منظر غرب تلاش می‌کند تا دور دومی را بعد از بیداری اسلامی در منطقه رقم بزند. این موضوع شامل 2 وجه است: بخش اول نوعی بازخیزی در حوزه سکولارها در منطقه و بخش دیگر آن، تقویت افراطی‌گری است. به همین دلیل ما شاهد نزاع شیعه وسنی بودیم، و توانستند که بازی خارج از قاعده، ایجاد جنگ‌های نیابتی جدید، بالا بردن سطح تسلیحاتی نبرد نامتقارن را در دستور کار خود قرار دهند.

محور بعدی در این چارچوب بحث درک درست از معادلات انرژی در منطقه است. در این بحث، حمله به سوریه و متعاقبش متوقف شدن آن در چارچوب بررسی تحولات و جلوگیری از بهانه‌گیری سیاسی و امنیتی غرب در سوریه که اتفاق افتاد به این نتیجه می‌رسیم که مولد تحولات جدید، بخشی از اراده هژمونی، که از طرف غرب بوده و یا وسوسه و تحریک برخی از کشورهای منطقه نکته بسیار مهمی است که شما باید آن را درک کنید که فوریت، اولویت و اهمیت بین این 2 جریان از آن کدام بوده است.

وقتی که به رفتار سفیر عربستان در آمریکا و تلاش‌های یک ماه اخیرش در تماس‌ با اعضای کنگره، با شرکت‌های انرژی، با شخصیت‌ها و گروه‌های لابی نگاه کنید متوجه می‌شوید که بخشی از این جریان در چارچوب یک نوع لابی انرژی صورت می‌پذیرد. بی دلیل نیست که آقای جان کری اعلام می‌کند که برخی از هزینه‌های جنگ را کشورهای نفتی تقبل کرده‌اند. او رسماً اعلام می‌کند که ما در چارچوب لابی انرژی می‌خواهیم که یک بازی را هدایت کنیم.
از سوی دیگر ما شاهد این هستیم که آمریکا چگونه با تردید وارد جنگ با سوریه می‌شود و چرا آقای اوباما بازی را لحظات آخر در ماه آگوست تغییر می‌دهد، می‌توانست تصمیم بگیرد ولی تصمیم را به کنگره موکول می‌کند. در ادامه شاهد این هستیم که بخشی از جریان نئوکان‌ها که طرفدار هژمون هستند و حتی جریان آرماگدون در اینجا موافق با حمله نیست. کسی مانند رامسفیلد در خصوص بحث جنگ فوری در سوریه موضع می‌گیرد، چرا یک چنین اتفاقی افتاده است؟ آیا این بازی دموکرات‌ها برای خلع سلاح شعار جمهوریخواه‌ها برای انتخابات میان‌دوره‌ای بعدی ‌است؟ آیا اینجا لابی اسلحه در آمریکا برابر با لابی انرژی قضاوتی نمی‌کند یعنی هم‌سویی ندارد؟

به همین دلیل است که وقتی در تهران می‌نشینیم و معادلات خاورمیانه را از این سو نگاه می‌کنیم، طبیعتاً اولین حسمان، حس خاورمیانه‌ای است. یک حسی بر اساس چگونگی شکل‌گیری رقابت‌های درون‌خاورمیانه‌ای است. ولی همین که ما مسکو برویم و از آن‌جا به تحولات نگاه کنیم، می‌بینیم منظور مسکو الزاماً تقویت محور مقاومت نیست. نگاه روسیه به تحولات خاورمیانه بخش‌های مختلفی دارد، بخشی از بازی‌هایش در کوآرتد و چهارگانه است، برخی دیگر در چارچوب چگونگی موازنه‌سازی درون خاورمیانه ، برخی از آن جلوگیری از حذف‌شدنش در معادلات درون خاورمیانه است. به همین خاطر نگاه روسیه به تحولات سوریه از یک پهنای دیگری برخوردار است، مسکو معادلات دریایی در مدیترانه، معادلات خشکی، چگونگی بازخیزی و تبدیل خودش به ادبیات برابر با غرب را می‌بیند و همزمان سعی می‌کند بحث اهمیت سوریه و چگونگی بهره‌گیری از سوریه برای قد افراشتن در ادبیات جدید را طرح کند.

من این موضوعات را نه به عنوان نقد خوب یا بد مطرح می‌کنم، می‌خواهم ببینم منظری را که ما در حال دیدن آن هستیم چه همسویی‌ها، تفاوت‌ها، مقابله‌ها و لایه‌هایی دارد. ما اگر بخواهیم یک قضاوت درست و صحیح داشته باشیم همانطوری که مقام معظم رهبری اشاره داشتند، اصل جامع‌نگری را باید دنبال کنیم. اصل حقیقت‌گرایی در تحولات و نه صرفاً غوطه‌خوردن در واقع‌گرایی، اصل خروج از دریاگمانی و خروج از تک‌تحولات، برای اینکه ما بتوانیم بر اساس یک معیارها و شاخصه‌هایی قضاوت داشته باشیم.

موضوع بعدی این است که در این تحولات چندین اتفاق افتاد، هدف آمریکا نه الزاماً مدیریت بر هژمون‌گرایی بلکه بر چند جانبه‌گرایی است، به همین خاطر تلاش می‌کند که جریان‌های همسوی خودش را که به اندازه تعداد انگشتان 2 دستش است را 2 رقمی کند. وقتی می‌بینید که موفق نمی‌شود اجماع را در ناتو پدید بیاورد سعی می‌کند دست به یک یارگیری گزینشی بزند. آمریکا از این منظر یک فرار دوقدمی به جلو داشت تا بر اساس یک عقب‌نشینی یک‌قدمی، یعنی دوگام به جلو و یک گام به عقب بتواند عملاً موقعیت و اراده خودش را بدون جنگ و هزینه بر رویه  تحمیل کند. این هدف آن‌هاست. در این حوزه تلاش کردند بگویند که ما جامعه جهانی را تعریف می‌کنیم و نمایندگان اصلی جامعه جهانی ما هستیم. امروز روسیه می‌گوید آمریکا نمی‌تواند به نمایندگی از تمام جهان سخن بگوید و یا انگلیس نمی‌تواند به نمایندگی از تمام شورای امنیت قضاوت کند.

در این مرحله ما شاهد این هستیم که یک مدیریت بر چند ‌جانبه‌گرایی، تعریف از جامعه جهانی، چگونگی شکل‌گیری غرب در بحران‌های جدید و منطق قضاوت راهبردی در تحولات چگونه شکل می‌گیرد. این بخشی بود که به اعتقاد من جمهوری اسلامی نیاز دارد چند بعدی نگاه کند یعنی اینکه اگر ما بر اساس صرف مصادیق قضاوت کنیم، اوج ما به تئوریزه کردن شرایط تاکتیکی تمام می‌شود ولی زمانی که بتوانیم تلفیقی از مصادیق و مولفه‌ها ایجاد کنیم می‌توانیم حداقل ،قضاوت‌هایمان را در میان‌مدت و با اراده قوی‌تری دنبال کنیم.

از این منظر من این مقدمه را گفتم و می‌خواستم وارد سوال اصلی شما بشوم.

تعریف از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به عهده مسئولین و مقام‌های رسمی است یعنی آن چیزی که به عنوان برونداد سیاست خارجی کشور محسوب می‌شود. به اعتقاد من جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که توانایی ارائه راه حل دارد، به همان میزان که می‌تواند سیاست ماشه در سوریه را مدیریت کند، به همان اندازه که می‌تواند توانایی پیش‌گیری و همچنین بازدارندگی خودش را در آرایش از تحولات به حریف تحمیل کند، به همان اندازه که می‌تواند بر اساس ادبیات آشکار و پنهان خودش محاسبات حریف را در دور جدید مدیریت کند، به همان اندازه نیز قدرت راه حل دارد.

جمهوری اسلامی ایران نشان داده که در تحولات همیشه در کنار حقوق مردم و مظلومان و همیشه مخالف سلطه و تحمیل بوده به همین خاطر در شرایط موجود، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بایستی در مسیری حرکت کند که فضا و موازنه وحشت در موضوع سوریه را تغییر بدهد، موازنه تهدیدی را که آن‌ها صرفاً بر اساس یک نوع تصورسازی و مدیریت تهدید معتبر نظامی بخواهند به اهدافشان برسند را بتواند به درستی مدیریت کند و نشان بدهد که غرب چگونه با ادامه و اصرار تاکتیک خودش دچار ضرر و زیان می‌شود. از این منظر من معتقد هستم که جمهوری اسلامی ایران بایستی نقش حامی برای آینده‌سازی و آرامش‌بخشی در تحولات سوریه را دنبال کند. هرگونه تحول داخلی در سوریه، حتی اگر معطوف به ژنو 2 باشد متعلق به مردم سوریه است. مردم سوریه هستند که تشخیص می‌دهند که اراده‌شان از صندوق آراء دربیاید و نه از صندوق‌های فشنگ، مردم سوریه هستند که تشخیص می‌دهند در شرایط موجود آینده خودشان را چگونه شکل بدهند.

هرگونه تعریفی از آینده، از ژنو 2 باید متمرکز بر این موضوعات باشد:

- هرگونه انتخابات بایستی یکپارچه و سراسری باشد.
- هرگونه انتخابات باید در کمال آرامش و تضمین آن برای آینده باشد.
- گروه‌هایی که به صورت آدم‌خوار عملیات کرده‌اند، حق حضور و دخالت در انتخابات را ندارند. این جریانات وارداتی است و جریان مردم سوریه نیست و حق مشارکت ندارند.
- انتخابات در صورتی که برگزار شد، باید مورد تایید تمام جریانات باشد.
اگر می‌پذیریم که ذات تحولات آینده دوره گذار است، اگر می‌پذیریم ذات ژنو 2 می‌تواند یک دوره انتقالی مسالمت‌آمیز باشد و اگر می‌پذیرم هسته و شکل اصلی آن انتخابات است دقیقاً باید شرایط از این شاخصه‌ها پیروی بکند تا بتوان یک شرایط متعادل برای آینده را شکل داد تا حقوق تمام جریانات مردمی حفظ شود.
- در شرایط فعلی و قبل از ژنو 2 باید خونریزی کاملاً متوقف شود، دولت سوریه در حد معاون نخست‌وزیری آمادگی خودش را اعلام کرده است.
- باید منشاء بحران که در خارج از سوریه است به درستی شناسایی شود.
- در شرایط فعلی باید افراطی‌گری قطع شود.
- کشورهایی که صادرات و دلالی تروریست کرده‌اند همان‌گونه که می‌خواهند دولت سوریه پاسخ‌گو باشد، باید پاسخ‌گوی اعمال خود باشند. باید معلوم شود که چه کشورهایی مسئول تروریست‌پروری در منطقه بوده‌اند.
- بعد از خلع سلاح شیمیایی سوریه در صورت وقوع هر گونه واقعه شیمیایی در آن کشور، باید کشورهای غربی پاسخ‌گوی آن باشند.
شما اطلاع دارید که در تحولات اخیر در بحث موضوع سوریه، همین اخباری که دیروز و امروز منتشر شده، برخی از سلاح‌های شیمیایی در ترکیه به دست آمده است و یا در چند ماه گذشته که شاهد بودیم سرویس‌های امنیتی ترکیه برخی از عناصر را دست‌گیر کرده‌اند،  این موارد نکات بسیار مهمی است که می‌باید لحاظ شود.
انتهای پیام/