«من که دا نیستم»، درامی که در بستر دفاع مقدس روایت میشود
خبرگزاری تسنیم: در نمایش «من که دا نیستم» حسین پارسایی برای ایجاد کش و قوس میان دو قطب اصلی نمایش( مهندس و دا)، ناگزیر از ایجاد تنش میان آنها شده، تا بدینوسیله بار دراماتیکی نمایش را در بستر فضایی آکنده از ارزشهای دفاع مقدس بالا ببرد.
خبرگزاری تسنیم_ کوروش جم
حسین پارسایی، کارگردان تئاتر که در کارنامه هنری خود، بیشتر به آثار مذهبی پرداخته، فعالیتهای حرفهای خود را از دهه 60 آغاز کرده است. طی این سالهای ابتدایی، اثر نمایشی را با نام «طریق عشق» روی صحنه برده است. فعالیت او در تئاتر، با تاسیس گروه نمایشی «آیین» در اوایل دهه 70 در قم، شکل متفاوتتری به خودش گرفت.
پارسایی در سال 78، با نمایش «هذیان» نوشته مرتضی سخاوت، در جشنواره تئاتر فجر شرکت داشت. این نمایش، برای او، موفقیتهایی را به دنبال داشت که در نهایت، چند جایزه در بخشهای گوناگون نصیب این کارگردان کرد. «قصیده بلند باران» و «یلدا» آثار نمایشی دیگری بود که سالهای بعد، پارسایی آنها را روی صحنه برد.
این کارگردان در سال 83 با قبول مدیریت مرکز هنرهای نمایشی، از گروه تئاتری خود جدا شده و تنها یکبار، نمایش «این فصل را با من بخوان» را در سالهای 86 و 87 در تالار وحدت روی صحنه برد. در این نمایش، مجید انتظامی با موسیقی کار و نادر رجبپور با حرکات نمایشی، او را همراهی میکردند.
حسین پارسایی، سال گذشته با نمایش «سردار مهروماه» در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر حضور داشت. این نمایش، داستان سرداری است که به دنبال کشف حقیقت است. هر کدام از این شخصیتها، در نمایش نگاه خاص خود را دارند، اما در پایان، حقیقت ناب از پستوی خویش بیرون زده و چهره خود را نمایان میکند.
پارسایی، هنرمندی است که در کارنامه حرفهای خود، علاوه بر بازیگری و کارگردانی نمایش، مدیریت مرکز هنرهای نمایشی را نیز عهدهدار بوده است. این کارگردان، مدتی است که با نمایش «من که دا نیستم» نوشته مهرداد رایانیمخصوص، به سراغ رمان ماندگار «دا» رفته و با اقتباسی آزاد به سراغ این کتاب رفته است.
موضوع اقتباس از آثار ادبی در حوزههای هنری، به عنوان جریانی یکه تاز و پویا در جهان مطرح است که تبلور این نگرش را در تئاتر و به مراتب در دنیای سینما میبینیم. اگر این اقتباس، از رمان مشهور و پر فروشی نیز صورت گرفته باشد؛ طیف وسیعی از مخاطبان را به سوی خود فرا میخواند. رمان «دا» از میان آثار دفاع مقدس، یکی از مطرحترین و پرفروشترین رمانهاست.
نمایش «من که دا نیستم» تمی اجتماعی جنگی دارد که براساس چند مستند آرشیوی دفاع مقدس و به ویژه شخصیت اصلی رمان «دا» جمعبندی شده است. در واقع، نمایشنامهنویس از شخصیتهای اصلی رمان «دا» و تنی چند از شخصیتهای واقعی، در زمان جنگ در خرمشهر، بهره گرفته است.
«دا» در فرهنگ کردی به معنای مادر است. در خاطرههای سیدهزهرا حسینی روای کتاب «دا»، دا شخصیتی است که در مورد او صحبت و نقل قول میشود؛ اما در نمایش «من که دا نیستم» دا شخصیت اصلی و محوری نمایش است که سالها پس از جنگ، درصدد احیای هویت گمشده خود است.
رمان «دا»، درباره قهرمانی زنی به نام زینب (دا) است، که در کش و قوس و اتفاقهای جنگ، حماسه آفرینی میکند. رویا نونهالی، محسن قصابیان، علی سلیمانی، لیندا کیانی، مجید رحمتی، حسین جمالی، کاوه رحمتی، از بازیگران این نمایش هستند. صحنه نمایش، سالن سینمایی سوخته و مخروبهای است که در زمان جنگ، از آن به عنوان دپوی مهمات استفاده میکردند. این پرده سوخته، گرچه سفید است، اما در بطن خود روایتهایی از دوران هشت سال دفاع مقدس را دارد.
«من که دا نیستم» داستان زنی به نام دا(رویا نونهالی) که خود از بازماندگان جنگ تحمیلی در خرمشهر بوده اس که در این سینمای نیمه مخروبه، تلاش دارد تا در کنار ساخت و سازهای در حال وقوع در خرمشهر، موزهای را برای ثبت و ضبط خاطرات دفاع مقدس و دسترسی آن به آیندگان احداث نماید. او با استفاده از تصاویر سیاه و سفیدی که بر روی پرده سینما میاندازد، سعی دارد ارتباط خوب و موثری را با افراد پیرامون خود برقرار سازد.
«دا» در این نمایش به آدمها و رویدادها گره خورده و گویی هر کسی گمشدهاش را در وی جستجو میکند. در این نمایش، داستان به گونهای مستندوار و با استفاده از پرده سینما، فریم عکسها، قابهای خالی و نقش آفرینان راوی، ترکیبی از پردهخوانی، نقالی و درام را برای تماشاگران دست دهد که روایتگر لحظههای ناب و به یاد ماندنی دوران دفاع مقدس باشد.
درمقابل، یک مهندس پیمانکار(علی سلیمانی) نیز به دنبال تخریب این سینما است تا شرایط ساخت اتوبانی را فراهم کند؛ چرا که، در مسیر توسعه این اتوبان قرار گرفته است. ما در اینجا با دو تفکر و روش متفاوت روبهرو هستیم. یک تفکر، حفظ آرمانها و ارزشهای دفاع مقدس و تفکر دیگر، پیشرفت و حرکت رو به جلو!
کارگردان برای ایجاد پیوند زنجیروار با دیگر کارکترهای نمایش، به سراغ زلزله ورزقان رفته، تا بدینوسیله با پیدا شدن پلاکی که برگردن کودکی در زیر آوار مانده آویزان است، نشانهای از یک شهید مفقود الاثر را به ما بدهد. شاید منظور کارگردان این بوده، که جنگ ما هنوز اسرار نهفته فراوانی در دل خاک دارد و هر روزی که پیکر شهیدی کشف میشود، بخشی از ناگفتههای این دوران عیان میشود. اینک پلاک در دستان فرزند شهید (لیندا کیانی) است، که سعی دارد این حقایق را بازگو کرده و جوابی برای آنها پیدا کند.
مهندس نمایش بر این باور است که اتوبان برای راحتی و آرامش مردم احداث میشود ولی دا معتقد است که نگه داشتن سینما فعلی به دلیل پیوند با گذشته مردم خرمشهر، برای ارزشهای این شهر گره گشا است. موسیقی در این نمایش، به عنوان عنصر کمکی و فضاساز استفاده شده، که تماماً در خدمت پیشبرد اهداف کارگردان است.
در نمایش «من که دا نیستم» کارگردان نخواسته فضای گفتوگو و تعامل منطقی بین دو کارکتر اصلی نمایش، یعنی مهندس و دا ایجاد کند، البته هر کدام توجیه رفتاری خاص خود را داشته و نسبت به باورهایشان کوتاه نمیآیند. شاید بهتر بود به جای جبههگیری در مقابل هم، خواستهها و دغدغههای خود را در فضای سازش بیان میکردند که اگر چنین میشد، با این رویکرد، دیگر درامی شکل نمیگرفت؛ چرا که لازمه یک درام جذاب و تاثیرگذار، داشتن کشمکش و تنش در کلیت اثر و بین شخصیتهای نمایش است.حسین پارسایی برای ایجاد کش و قوس میان دو قطب اصلی نمایش( مهندس و دا)، ناگزیر از ایجاد تنش میان آنها شده، تا بدینوسیله بار دراماتیکی نمایش را در بستر فضایی آکنده از ارزشهای دفاع مقدس بالا ببرد.
این نمایش در برداشتی آزاد از کتاب «دا» از همه ظرفیتهای آن بهره کافی را نبرده است. شاید این اتفاق به دلیل اینکه، وامدار این اثر ادبی بوده و نتوانسته خود را از زیر بار قابلیتها و نگاههای سنگینی که پیرامون این اثر شاخص وجود دارد، خارج سازد. بدون شک بخشهای زیادی از این رمان، قابلیت تبدیل شدن به یک اثر نمایشی را نداشته و با توجه به گستردگی و حجم بالای آن، امکان چنین عملی نیز غیرممکن بوده است.
در این نمایش، به خصوص در لحظات ابتدایی آن، «دا» که نقش آن را رویا نونهالی بازی میکند، تلاش چندانی برای ایجاد ارتباط موثر با تماشاگران، به کار نمیبرد و این باعث جدا شدن و عدم ارتباط مخاطبان با کارکتر اصلی و کلیدی نمایش میشود. البته، زمانی که لیندا کیانی که نقش دختر شهید مفقودالاثر را بازی میکند، به فضای قصه اضافه میشود؛ «دا» در لحظات نفسگیری، هنگام گفتگو و درد و دل با او، بغضش ترکیده و بازی زیر پوستی خوبی را از خود به نمایش میگذارد. به نظرم، رویا نونهالی برای انتخاب این نقش، گزینه مناسبتری بوده باشد. از یک طرف، آن لطافت و احساس مادرانه را با خود به همراه دارد و از طرف دیگر، شمایل و هیبت سلحشوری مثال زدنیش، که میتواتد مصداق بارزی از شیرزنان حماسه آفرین زمان جنگ و لحظات سخت دوران دفاع مقدس باشد، با خود به دوش میکشد.
پارسایی در نمایش «من که دا نیستم» سعی کرده برخی از ضعفها را با به نمایش در آوردن فضاهای پر التهاب و دلهرهآور، صحنهآرائی، جلوههای ویژه میدانی و موسیقی تاثیرگذار، تا حدودی کمرنگ جلوه نماید؛ غافل از اینکه در طول اجرای نمایش، این کاستیها به نوعی خود را نمایان میکند. البته ناگفته نماند، که طراحی صحنه زیبای سیامک احصایی که سعی کرده چیدمان و ترکیبب بصری مناسبی را برای ارتباط عمیق و تنگاتنگ تماشاگران برای رساندن مفاهیم و پیام نهفته در این اثر نمایشی و همچنین باورپذیر کردن کار فراهم نماید، خالی از لطف نبوده و ارزش مضاعفتری به این اثر نمایشی بخشیده است.
بازی بازیگران در طول اجرای نمایش، اوج و فرودهای فراوانی دارد. عموماً در این اثر، بازی یکدستی را از نقش آفرینان نمیبینیم. تعداد بخشی از شخصیتها، مانند مهندس و دا، آن هم در لحظاتی خاص، تماشگران را با خود همراه و همگام نمیسازند. حلقه مفقوده در این اثر نمایشی، آن ارتباط موثر و سازنده با مخاطبان است. ما هیچگاه پیوندی عمیق که بتواند در مدت زمان طولانی، تماشاگران را با خود همراه ساخته و همذات پنداری آنها را، هر چند کوتاه بیافریند، شاهد نیستیم.
لودرها و ماشینهای جاده سازی، در این نمایش که همچون پتک و آواری بر سر ما فرود میآید، نمادی از لگد مال کردن ارزشها و باورهای انسانهایی است که در طول سالیان سال حماسه آفرینی، جان خود را در پاسداری و حراست از این آب و خاک فدا کردهاند. حقیقتاً هیچ انسان آزاده و وطنپرستی نمیتواند، نابودی و به سخره کشیدن این ارزشها را ببیند و تحمل کند. نکته در اینجاست که آیا در شرایط کنونی، تقابلی بین ارزشهای گذشته و حال است یا نه؟ و به عبارتی؛ آیا تضادی بین سنت و مدرنیته هست؛یا نه؟ شاید توجیه قابل قبولی برای کارگردان این نمایش باشد؛ که بخواهد درام خود را بر این اصل استوار کند که اگر دیر بجنبیم، ممکن است فردایی در کار نباشد. ممکن است، اندوختهها و ارزشهایی انسانی و معنوی را که در طول هشت سال پایداری و مقاومت بدست آوردهایم در اثر سهلانگاری، یک شبه به باد فنا داده و چیزی از آن رشادتها و غرور آفرینیها به آیندگان باقی نماند، تا بدان افتخار کنیم. اما همیشه باید به این نکته واقف باشیم که تاریخ و گذشته ما می تواند رهتوشه حال و آینده ما باشد، ولی ضامن بقای حال و آینده ما نیست. نباید سنتها و ارزشها را بر سر راه تکنولوژی و پیشرفت قرار داد. بهتر است این دو در کنار هم و یا شایستهتر از آن، در هم تندیده شوند تا بدین وسیله، قدرت و تاثیرگذاری بالایی داشته باشند.
تکنولوژی و گام برداشتن در مسیر پیشرفت، هیچ منافاتی با ارزشها و میراث دفاع مقدس ما ندارد؛ چراکه اگر تفکر و باور درست در جامعه نهادینه و ترویج شود و رشادتها و ایثارگریهای رزمندگان مخلص خدا، در بستر مناسب، تعریف و بازآفرینی شود و یا از نگاههای تنگ نظرانه و منفعتهای جاهلانه، پرهیز نمائیم، مطمئناً در گذر زمان و رشد تمدنها، هیچگاه میراث معنوی این انسانهای والامقام، بوی کهنگی وعقب ماندگی به خود نخواهند گرفت. محال است با گذشت زمان، انسانیت رنگ ببازد. تنها کافی است که پلی میان گذشته (دوران دفاع مقدس) و حال (جامعه کنونی) بزنیم و انسانهای امروزی را با مردمان آن روزگار آشتی و پیوند دهیم. باید نیازها و دغدغههای آدمهای دنیای مدرن را به شایستگی درک کنیم. به چالش کشیدن و طرد نمودن آنها، نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد، بلکه بر حجم معضلات نیز دامن خواهد زد. نباید روشنفکری را این طور معنا کرد که در تضاد و تقابل با ارزشهای انسانی است. ما چه بخواهیم چه نخواهیم، ناگزیر از پیشرفت و حرکت به سمت جلو هستیم. پس چه بهتر، بدون اینکه با دنیای امروزی، فاصله گرفته و یا قطع رابطه نمائیم؛ پلی میان ارزشهای دفاع مقدس و باورهای دنیای امروز بزنیم و بدون اینکه یکدیگر را طرد کنیم، راهی برای پیوند دوستی و تثبیت ارزشها پیدا کنیم. چرا که لازمه بقا، جنگ با همنوعان نیست، بلکه فراهم آوردن همدلی و گذشت است. باید ارزشهای انسانی در جامعه نهاینه شود؛ نه اینکه، برای ماندن، تیشه بر ریشه خود بزنیم.
در طی این سالها، آثار نمایشی زیادی در حوزه دفاع مقدس روی صحنه رفته است؛ ولی آن طور که باید و شاید، در زمینه ارتباط موثر و اصولی با مخاطبان که بتواند ارزشها را در اندیشه و قلب مردم جای دهد، صورت نگرفته است. ما باید، این میراث معنوی را با گوشت، پوست واستخوانمان لمس کنیم.
استفاده تبلیغاتی و مناسبتی از تئاتر دفاع مقدس، تبدیل به یک آفت بزرگ شده و طی این سالها، هنرمندان زیادی این عرصه را به خاطر این نوع نگاهها، رها کردهاند. نباید به تئاتر دفاع مقدس، فقط در بودجهها و در مناسبتها پرداخته و یا به دید سفارشی به آن نگاه کرد. همان طور که در حال حاضر، آرمان انقلاب اسلامی ما، با مردم گره خورده؛ هنر و تئاتر دفاع مقدس ما نیز باید اینگونه باشد. کمتر از یک سوم تاریخ پس از انقلاب ما، به جنگ تحمیلی مربوط میشود. مقاومت و پایداری که در طول هشت سال دفاع مقدس داشتیم، قابل مقایسه با هیچ کشور و ملتی نیست. هنرمندان ما باید به شکل خلاقانه و متفکرانهای به موضوع تئاتر دفاع مقدس بپردازند و درکنار اجراهای بیشمار خود در کشور، در صحنههای بین المللی هم، حضور فعالی داشته باشند. هنرمندان، رسالتی بس مهم بر دوش دارند و نباید جسارت و توانمندیهای خود را آسان به حراج بگذارند. دستان نوازشگر هنرمند، باید پناهگاه امنی برای پناهجویان و شیفتگان هنر و دانایی باشد؛ نه ابزاری برای گمراهی و نادانی. پس باید شرایطی را فراهم نمود تا تئاتر ضمن پایبندی به ارزشهای انسانی و رسالتهای فرهنگی، همچون آیینهای، انعکاس دهنده زشتیها و زیباییهای پیرامون ما باشد.
نمایشی که نتواند خودش را معرفی کند و اقبال عمومی را متوجه خود سازد، تاریخ مصرف محدودی دارد. تئاتر باید به عنوان یک پدیدهی جذاب و تاثیر گذار، فراگیر شود. وقتی تئاتر به عنوان یک نیاز فرهنگی تلقی شود، آن وقت است که مخاطب برای تماشای تئاتر هزینه میکند. هنر تئاتر، نیازمند اندیشه و باور همگانی است و اگر بتوان در این مسیر گام برداشت؛ آن چه را که شایسته این هنر انسانی است، متجلی میکند.
نمایش «من که دا نیستم» تا 26 مهر ماه هر روز، حتی شنبهها ساعت 19 و در روزهای پنجشنبه و جمعه در دو سانس 17 و 19 میزبان علاقهمندان به آثار نمایشی است. این نمایش در تالار اندیشه به نشانی تقاطع خیابان حافظ و سمیه، حوزه هنری روی صحنه میرود.
انتهای پیام/