سیری در کوچهباغهای شعر شفیعی کدکنی/ تلنگری شاعرانه بر روزه سکوت دوره پهلوی
خبرگزاری تسنیم: شفیعی هوشمند و آگاه به رسالت تاریخی خویش در کار روشنگری و تلنگر زدن به وجدانهایی است که امیدی به بیدارشدن آنها دارد. در زمانهای که به تعبیر شفیعی زمانه عسرت است و شاعران غفلتزده، خود را به برگ رخیصی فروختهاند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمدرضا شفیعی کدکنی هم چهرهای علمی است و هم شاعری توانا. از این حیث جزء معدود اساتید زبان و ادبیات فارسی است که ذوق را با علم گره زده است. شفیعی را بیشتر دانشگاهیان با عنوان محققی توانا و نویسندهای چیرهدست در حوزه ادبیات عرفانی، نقد ادبی و گاه شعر معاصر میدانند. شاید کمتر کسی به این توجه کرده باشد که او یکی از پایهگذاران و تأثیرگذاران شعر انقلاب و به طور کلی شعر مقاومت است.
نگاه و تأمل بر سرودههای شفیعی کدکنی علاوه بر اینکه مخاطب را به جسارت و شجاعت او به عنوان یک شاعر در بیان دغدغههای یک ملت در قالب واژگان در دورهای که بیش از همه چیز اختناق بر جامعه حاکم است، میرساند، رگههای آغازین شعر انقلاب را در این دسته از سرودهها به نمایش میگذارد. مصطفی محدثی خراسانی در یادداشتی این مقوله را بررسی کرده که به شرح ذیل است:
«وقتی به این ابیات از مثنوی عاشورایی علی معلم دامغانی میرسم:
از پا حسین افتاد و ما برپا بودیم
زینب اسیری رفت و ما برجای بودیم
چون بیوگان ننگ سلامت ماند برما
تاوان این خون تا قیامت ماند برما (1)
-ابیاتی که مفهوم مواخذه از خویش وتاریخ را به خاطر بیتفاوتی در مقابل عاشورا برای اولینبار به گونه انقلابی مطرح میکنند- ناخود آگاه شعر "حلاج" شفیعی کدکنی در ذهنم تداعی میشود که یک دهه قبل در کتاب «در کوچه باغهای نیشابور» آمده است:
«در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنههای پیر
از مردهات هنوز
پرهیز میکنند
نام تو را به رمز
رندان سینه چاک نشابور
در لحظههای مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار میکنند
وقتی تو
روی چوبه دارت
خموش و مات بودی
ما
انبوه کرکسان تماشا
با شحنههای مأمور
مأمورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغهای نشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیع وار
زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبانهاست»
گویا، روز به دار آویختن حلاج، تکرار روز عاشوراست و آنانی که در آن روز بیتفاوت ایستادند و تنها مشاهدهگر این جنایت بودند، همانانی هستند که در روزعاشورا نیز تماشاگر بودند و همانان در واقع ما بودیم ،چراکه اگر امروز هم حسین و یا حلاجی به پاخیزند دوباره تماشاگر خواهیم بود:
«وقتی تو
روی چوبه دارت
خموش و مات بودی
ما
انبوه کرکسان تماشا
با شحنههای مأمور
مامورهای معذور
همسان و همسکوت ماندیم»
با این همه حق و حقیقت و مبارزه در راه آن بیحجت نخواهد ماند و خون حسینها و حلاجها به هدر نخواهد رفت و از خون آنان رویشهای تازهای پا میگیرد و خاکستر آنان سرچشمه آتشفشانهایی خواهد شد که چون مشعلی راه را به حق پویان نشان خواهد داد:
«خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
مردی ز خاک رویید
در کوچه باغهای نشابور
مستان نیم شب به ترنم
آوازهای سرخ تو را باز
ترجیعوار
زمزمه کردند
نامت هنوز ورد زبانهاست»
چنین است که حلاج، پس از قرنها دوباره در آینه نمایان میشود و باز سرود سرخ انالحق ورد زبان اوست وهنوز شحنههای پیر از مرده او پرهیز و رندان سرمست نام او را به زمزمه تکرار میکنند:
«در آینه دوباره نمایان شد
با ابر گیسوانش در باد
باز آن سرود سرخ اناالحق
ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست
بالای دار رفتی و این شحنههای پیر
از مردهات هنوز
پرهیز میکنند
نام تو را به رمز
رندان سینهچاک نشابور
در لحظههای مستی
مستی و راستی
آهسته زیر لب
تکرار میکنند»2
و نیز بسیاری از شعرهای انقلاب و دفاع مقدس از شاعران انقلاب را که میخوانم ، شعرهای مجموعه "در کوچه باغهای نیشابور» از جمله این غزل را به یاد میآورم:
«موج موج خزر از سوگ سیه پوشانند
بیشه دلگیر و گیاهان همه خاموشانند
بنگر آن جامه کبودان افق، صبح دمان
روح باغ اند کزین گونه سیه پوشانند
چه بهاری است خدا را که در این دشت ملال
لالهها آینه خون سیاووشانند
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد
کز می جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند
گرچه زین زهر سمومی که گذشت از سر باغ
سرخ گلهای بهاری همه بیهوشانند
باز در مقدم خونین تو ای روح بهار
بیشه در بیشه درختان همه آغوشانند»3
سرمشق شفیعی کدکنی برای شاعران انقلاب
غزل سوگسرودهای حماسی است برای شهدای مبارزه با رژیم طاغوت که در مرداد ماه سال هزارو سیصد و پنجاه شمسی در اوج اختناق و سیطره ساواک سروده شده است. این غزل سرمشق نه تنها زبانی که ذهنی بسیاری از غزلهای انقلاب و دفاع مقدس است. زنده ماندن یاد و تداوم راه شهیدان که از محوریترین مولفههای مفهومی شعر شهادت و ایثار انقلاب اسلامی است،گویا اولینبار در این شعرمتجلی شده است. و نیز غزل «آن عاشقان شرزه» که حماسیتر و موضعمندتر از منظر فرهنگ شهادت و ایثار به بیان، جاودانگی خون شهیدان و امتداد راه آنان پرداخته است:
«آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
میگفتی ای عزیز! سترون شدهست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند» 4
وباز وقتی سرود حماسی حمید سبزواری با مطلع:
آمریکا آمریکا، ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما می چکد از چنگ تو (5)
و شعرهای ضد امریکایی شاعران انقلاب از جمله ترانه «طرحی از تائیس »علی معلم دامغانی:
«طرح/آزادی به رغم بندگی کردن/طرح مشرک/طرح کافر زندگی کردن/طرح اومانیتۀ بالیده از تخنه/طرح در ایمان انسان آخرین رخنه/طرحی از تائیس مشعل دار، از ابلیس/ماده دیوی مانده بر امواج آتلانتیس/طرحی از تائیس/این که میبینید بابل نیست./آتن نیست/آتیکاست./بل نه، آتیکای یونان/بابل مغرور،/امریکاست..../...طرحی از تائیس ، از ابلیس/از شیطان آتیکا/لکۀ ننگی است بر ننگ جهان/دامان امریکا» 6
را که می خوانم، شعر «نیویورک» شفیعی کدکنی به ذهنم خطور میکند؛ شعری که در زمانی سروده شده که امریکا به این گونه نه تنها به عنوان شیطان معرفی نشده بود که بزرگترین شریک سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران بود و قبله آمال و آرزوهای بسیاری از روشنفکران این سرزمین، و این خود بیانگر روحیه استکبارستیزی و هوشمندی شفیعی کدکنی است در دشمن شناسی:
«نیویورک
او میمکد طراوت گلها و بوتههای افریقا را
او میمکند تمام شهد گلهای آسیا را
شهری که مثل لانه زنبور انگبین
تا آسمان کشیده
و شهد آن دلار
یک روز
در هرم آفتاب کدامین تموز
موم تو آب خواهد گردید
ای روسپی عجوز؟» 7
تلنگری که شفیعی بر شعر معاصر زد
شفیعی هوشمند و آگاه به رسالت تاریخی خویش در کار روشنگری و تلنگر زدن به وجدانهایی است که امیدی به بیدارشدن آنها دارد. در زمانهای که به تعبیر شفیعی زمانه عسرت است و شاعران غفلتزده، خود را به برگ رخصیی فروختهاند و دلخوش که شعر میگویند، شعرهایی که از خواب هم ژرفتراست و بازی با معاشقه سرو و قمری و لاله:
«در این زمانه عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقه سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب» 8
او به حکم آیات قرآن ایمان دارد که "خداوند سرنوشت هیج قومی را تغییر نخواهد داد، مگر اینکه خودشان بخواهند ودر مسیر تحقق آن تلاش کنند". او میداند که تمام جادهها از او آغاز میشود،کافی است خویش را باور کند و حضور خود را دریابد:
«می خواهم
در مزرع ستاره زنم شخم
و بذرهای صاعقه را یک یک
با دستهای خویش بپاشم
وقتی حضور خود را دریافتم
دیدم تمام جادهها از من
آغاز میشود» 9
او به خواب مردابها حسرت نمیبرد و زندگی سرتاسر تلاطم و موج را پذیرفته است و چون اقبال لاهوری باور دارد که موج تا هنگامی موج است که آرام نگیرد؛ زیرا به محض آرام گرفتن، نابود خواهد شد. شفیعی در زمانه شعرهای خوابآور، زندگی دریایی و دست در گریبان با موج و پریشانی و طوفان را برگزیده است:
«حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفته ست
دریایم و نیست باکم ازطوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست» 10
این یک منظر به شعر شفیعی کدکنی بود، منظری که مخاطب را بیشتر متوجه جلوه بیرونی شعر شفیعی کدکنی میکند وجانمایه مقاومت را در شعرهای او نشان میدهد، اما از منظری دیگر، در میان شاعران معاصر، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی از دلبستهترین شاعران به آموزه های عرفانی و پیشینهها و پشتوانه های فرهنگی این مرز و بوم است و هیچ شعری از او را نمی توان سراغ گرفت که پشت گرم این مبانی ارزشمند نباشد.
-------------------
پینوشت:
1- دامغانی، معلم ،علی/رجعت سرخ ستاره /انتشارات سوره مهر1385
2/3/4-در کوچه باغ های نیشابور/محمد رضا شفیعی کدکنی/1350
- 5-سبزواری ،حمید/سرود درد/انتشارات انجمن قلم ایران1389
6/7/8/9/10- درکوچه باغ های نیشابور/محمد رضا شفیعی کدکنی/1350
انتهای پیام/