نظر شهید مطهری درباره «آزادی عقیده» در اعلامیه حقوق بشر
خبرگزاری تسنیم: به زعم شهید مطهری در اعلامیه حقوق بشر دو مقوله «عقیده» و «تفکر» باهم خلط شده است. ایشان در آثار خود از جمله در کتاب «پیرامون جمهوری اسلامی» نظر خود را درباره «آزادی عقیده» در این اعلامیه بیان کرده است.
اعلامیه حقوق بشر، اساس فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است؛ ما هم قبول داریم. اما آیا چون بشر محترم است، پس آیا هر عقیدهای که خودش برای خودش انتخاب کرد، محترم است؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جدیدترین شماره فصلنامه تخصصی «صدرا» (شماره 4 و 5/زمستان 91 و بهار 92) به مدیرمسئولی حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی به مدیرمسئولی حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی و سردبیری عطاءالله رفیعی آتانی با موضوع «مکتب آزاداندیشی» در قالبهای گفتوگو، مقاله و یادداشت منتشر شده است. «انقلاب اسلامی و رمز تداوم آن؛ کنکاشی در نگاه آیندهنگرانه شهید مطهری به مقوله آزاداندیشی» عنوان یکی از مقالات این نشریه است که به قلم حسین احمدیمنش، کارشناس ارشد جامعهشناسی و پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به رشته تحریر درآمده است:
شهید مطهری از زمره متفکران و پایهگذاران انقلاب اسلامی است که عنایت و اهتمام ویژهای به موضوع آزاداندیشی نموده و در آثار و مکتوبات خویش به تبیین دیدگاههای خود در آن زمینه توجه داشته است. در این نوشتار با رویکردی تحلیلی و بازکاوی آثار ایشان تلاش شده است تا اهم نظرات ایشان در باره شقوق مختلف آزادی اندیشه و تفکر و مباحث مرتبط با آن بازخوانی مجددی شده و ارائه گردد. در این مجال اندیشههای استاد در خصوص تمایز میان عقیده و تفکر، خلأها و کاستیهای اعلامیه حقوق بشر، جایگاه آزادی اندیشه در اسلام، نسبت اندیشه و ایمان در اسلام در قیاس با مسیحیت، انقلاب اسلامی و آزاداندیشی به شکل موجز و کوتاه شرح داده شده است.
«تفکر» و «عقیده» در اندیشه شهید مطهری
یکی از مهم ترین مسائلی که در ابتدای بحث بایسته توجه است، تأکید شهید مطهری بر تفاوت و تمایز دو مقوله «تفکر و اندیشه» و «عقیده» است. به زعم او «تفکر، قوهای است در انسان ناشی از عقل داشتن انسان؛ چون یک موجود عاقلی است؛ موجود متفکری است. قدرت دارد در مسائل تفکر کند، به واسطه تفکری که در مسائل میکند، حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است کشف میکند؛ حال هر نوع تفکری باشد. تفکر، به اصطلاحِ استدلالی و استنتاجی و عقلی باشد، یا تفکرِ تجربی. خداوند تبارک و تعالی به انسان چنین نیرویی داده است، به انسان عقل داده است که با آن فکر کند، یعنی مجهولات را کشف کند. ... انسان جاهل به دنیا میآید و وظیفه دارد که عالم بشود. چگونه عالم بشود؟ با فکر و درس خواندن باید عالم بشود. این را ما تفکر میگوئیم، که انسان در هر مسئلهای، تا حدودی که استعداد آن را دارد باید فکر کند و از طریق علمی آن مسئله را به دست آورد.»1
درباره «عقیده» نیز میگوید: «عقیده، البته در اصل لغت، اعتقاد است. «اعتقاد»، از ماده عقد و انعقاد است؛ بستن است؛ منعقد شدن است. بعضی گفتهاند حکم گرهی را دارد. دل بستن انسان به یک چیز، دو گونه است. ممکن است مبنای اعتقادِ انسان، مبنای دل بستنِ انسان، مبنای انعقاد روح انسان، همان تفکر باشد؛ در این صورت عقیدهاش بر مبنای تفکر است. ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا میکند و این اعتقاد بیشتر کار دل است، کار احساسات است، نه کار عقل. به یک چیز دلبستگی بسیار شدید پیدا میکند، روحش به او منعقد و بسته میشود؛ ولی وقتی که شما پایهاش را دقت میکنید که این عقیده او از کجا پیدا شده است؟ مبنای این اعتقاد و دلبستگی چیست؟ آیا یک تفکر آزاد این آدم را به این عقیده و دلبستگی رسانده است یا علت دیگری مثلاً تقلید از پدر و مادر یا تأثر از محیط و حتی علائق شخصی و یا منافع فردی و شخصی؟، [میبینید به صورت دوم است] و اکثر عقایدی که مردم روی زمین پیدا میکنند، عقایدی است که دلبستگی است نه تفکر.»2
به بیانی دیگر در نگاه استاد مطهری «معتقداتِ بشر بر یکی از دو پایه میتواند باشد: گاهی پایه اعتقاد بشر یک تفکرِ آزاد است. انسان با یک عقل و فکر آزاد از روی تأمل و اندیشه واقعی عقیدهای را برای خود انتخاب میکند؛ ولی گاهی عقیدهای به بشر تحمیل میشود، از هر راهی؛ ولو از راه تقلیدِ آباء و اجداد؛ و بعد انسان به آن عقیده خو میگیرد و آن عقیده بدون آنکه با قوه تفکر او کوچکترین ارتباطی داشته باشد، در روح او مستقر میگردد. اولین خاصیت و اثر اینگونه عقاید این است که جلوی تفکر آزاد انسان را میگیرد و به صورت زنجیری برای عقل و فکر انسان در میآید. این گونه عقاید عبارت است از یک سلسله زنجیرهای اعتیادی و عرفی و تقلیدی که به دست و پای فکر و روح انسان بسته میشود.»3
چنانکه میبینیم شهید مطهری میان «تفکر» و «عقیده» به لحاظ منطقی رابطه عموم و خصوص منوجه میبیند، و معتقد است برخی عقاید مبتنی بر اندیشهورزی و گزینش عقلانیاند و بسیاری دیگر از دایره اندیشه و عقلانیت بیروناند و بر تعصب و تقلید استوارند. بر این اساس به همان اندازه که آزادی تفکر و اندیشه را امری بایسته و ستودنی میانگارد و بر آن پای میفشارد با آزادی عقیده تقلیدی و موروثی مخالف است. به زعم او «یکی از مقدسترین استعدادهایی که در بشر هست و شدیداً نیازمند به آزادی است، تفکر است»4.
«آزادیِ تفکر ناشی از همان استعداد انسانیِ بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد؛ پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.»5 اما در مقابل «منشأ بسیاری از عقاید، یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است. عقیده به این معنا نه تنها راهگشا نیست، که به عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب میآید؛ یعنی فکر انسان در چنین حالتی، به عوض اینکه باز و فعال باشد، بسته و منعقد شده است؛ و در اینجاست که آن قوه مقدس تفکر، به دلیل این انعقاد و وابستگی، در درون انسان اسیر و زندانی میشود. آزادی عقیده در معنای اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیانبارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد.»6
نقد شهید مطهری به آزادی عقیده در اعلامیه حقوق بشر
بهزعم شهید مطهری در اعلامیه حقوق بشر این دو مقوله با هم خلط شده است. «در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر اینطور میخوانیم: «ظهور دنیایی که در آن، افرادِ بشر در بیان عقیدهْ آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند، به عنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شده است». در اینجا عقیده، اعم است از عقیده اجتماعی و سیاسی و عقیده مذهبی. پس در واقع، بزرگترین آرزوی بشری این است که جهانی آزاد به وجود بیاید که در آن بیان عقیده هر کسی آزاد باشد. هر کسی حق داشته باشد هر عقیدهای را میخواهد، انتخاب بکند؛ و نیز در اظهار و بیان عقیدهاش آزاد باشد. در آن دنیا ترس و فقر هم نباشد؛ امنیت کامل برقرار باشد؛ رفاه اقتصادی کامل در کار باشد. چنین دنیایی، به عنوان آرمان بشری اعلام شده است. در ماده نوزدهم این اعلامیه چنین میخوانیم: «هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد، و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقایدِ خود، بیم و اضطرابی نداشته باشد. در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسائل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.»7
او در توضیح این اشتباه میگوید: «اعلامیه حقوق بشر... اساسِ فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است. بشر از آن جهت که بشر است، محترم است؛ (ما هم قبول داریم). چون بشر محترم است، پس هر چه را خودش برای خودش انتخاب کرده، هر عقیدهای که خودش برای خودش انتخاب کرده محترم است؟ عجبا! ممکن است بشر خودش برای خودش زنجیر انتخاب کند، و به دست و پای خودش ببندد. ما چون بشر را محترم میشماریم، [او را در این کار آزاد بگذاریم؟!] لازمه محترم شمردن بشر چیست؟ آیا این است که ما بشر را هدایت بکنیم در راه ترقی و تکامل، یا این است که بگوئیم آقا! چون تو بشر هستی، انسان هستی و هر انسانی احترام دارد، تو اختیار داری، هر چه را که خودت برای خودت بپسندی، من هم برای تو میپسندم و برایش احترام قائلم ولو آن را قبول ندارم و میدانم که دروغ و خرافه است و هزار عوارض بد دارد؛ اما چون تو خودت برای خودت انتخاب کردهای من آنرا قبول دارم! آن چیزی که خودش برای خود انتخاب کرده زنجیر است؛ او برای دست و پای فکر خودش زنجیر انتخاب کرده، تو چطور این زنجیر را محترم میشماری؟! این محترم شمردن تو این زنجیر را، بی احترامی به استعداد انسانی و حیثیت انسانی اوست؛ که فکر کردن باشد. تو بیا این زنجیر را از دست و پایش باز کن تا فکرش آزاد باشد.»8
اسلام و آزادی اندیشه/ هیچ کتابی به اندازه قرآن دعوت به تفکر نکرده
شهید مطهری پس از بیان تفکیک و تمایز دو مفهوم «تفکر» و «عقیده»، به ارائه دیدگاه اسلام در این زمینه روی میآورد و این پرسش را مطرح میسازد که «از نظر اسلام آیا آزادی فکر و عقیده صحیح است یعنی اسلام طرفدار آزادی فکر و عقیده است یا طرفدار آن نیست؟ ...آیا اسلام یا هر نیروی دیگری میتواند چنین حرفی بزند که بشر حق تفکر ندارد؟» و در ادامه چنین پاسخ میگوید که: «اسلام در مسئله تفکر، نه تنها آزادی تفکر داده است، بلکه یکی از واجبات در اسلام، تفکر است. یکی از عبادتها در اسلام تفکر است. ما چون فقط قرآن خودمان را مطالعه میکنیم و کتابهای دیگر را مطالعه نمیکنیم کمتر به ارزش این همه تکیه کردن قرآن به تفکر پیمیبریم. شما هیچ کتابی، نه مذهبی و نه غیرمذهبی پیدا نمیکنید که تا این اندازه بشر را سوق داده باشد به تفکر. هی میگوید فکر کنید، در همه مسائل: در تاریخ، در خلقت، راجع به خدا، راجع به انبیاء و نبوت، راجع به معاد، راجع به تذکرات و تعلیمات انبیاء و... که در قرآن کریم زیاد است.»9
آزادی عقیده، آزادی فکر است نه آزادی اسارت
اما مواجهه اسلام با عقاید چگونه است؟ شهید مطهری در این باره میگوید: «اگر اعتقادی بر مبنای تفکر باشد، عقیدهای داشته باشیم که ریشه آن تفکر است، اسلام چنین عقیدهای را میپذیرد، غیر از این، عقیده را اساساً قبول ندارد. آزادیِ این عقیده، آزادی فکر است؛ اما عقایدی که بر مبناهای وراثتی و تقلیدی و از روی جهالت، به خاطر فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر در انسان پیدا شده است؛ اینها را هرگز اسلام به نام آزادیِ عقیده نمیپذیرد.»10
از منظر شهید مطهری «آزادی عقیدهای که مبنایش فکر نیست، هرگز در اسلام وجود ندارد. آن آزادی معنایش آزادیِ بردگی است، آزادیِ اسارت است، آزادیِ زنجیر در دست و پا قرار دادن است. بنابراین حق با انبیاء بوده است، نه با روشی که دنیای امروز میپسندد. حق با انبیاء بوده است، که اینگونه زنجیرها را از دست و پای بشر میگرفتند، پاره میکردند و در نتیجه میتوانستند بشر را وادار به تفکر بکنند.»11
شهید مطهری درباره آموزههای قرآن و اسلام راجع به آزاداندیشی بر دو مقوله در همتنیده اصرار میورزد «آزادی عقل و اندیشه از تقلید و عادتهای اجتماعی» و «پیروی نکردن از اکثریت»؛ و معتقد است توجه به این دو خصلت در تعلیم و تربیت آحاد جامعه بایسته و ضروری است.
مصیبت تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان
درباره آزاد کردن عقل و اندیشه از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادت و به اصطلاح امروز از نفوذ سنتها و عادتهای اجتماعی میگوید: «قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند، و تعقل و فکر نمیکنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است. یعنی در واقع میخواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد؛ نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند، ما هم چنین میکنیم. من یک وقتی آیات قرآن راجع به تقلید و پیروی کورکورانه از پدران را استخراج کردم، دیدم آیات خیلی زیادی است؛ و چیزی که برای من جالب بود این بود که هیچ پیغمبری مردم را دعوت نکرد الا اینکه مواجه شد با همین حرف که: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّه وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُون»12 که تو چرا میخواهی ما را از سنتهای گذشته پدرانمان منصرف بکنی.
با اینکه اقوامِ پیغمبران خیلی از نظر سنن مختلف بودند... ولی یک اِشکال عمومی در میان همه اقوام بوده و همه پیغمبران دچار آن بودهاند و آن مصیبتِ تقلید از آباء و اجداد و گذشتگان،... و پیغمبران برعکس، عقل مردم را بیدار میکردند و میگفتند فکر کنید، حالا پدرانتان هر طور بودند: «أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون»13. آیا اگر پدرانتان عقلشان به جایی نمیرسید و چیزی نمیفهمیدند باز هم شما باید از آنها پیروی بکنید؟!»14
اکثر مردم تابع عقل نیستند، تابع گمان و تخمیناند
مطلب دیگر، مذمت و ناپسندی «پیروی از اکثریت» در تفکر و اندیشهورزی است. در این باره میگوید: انسان همان طور که گوسفندصفت از گذشتگان پیروی میکند، در مقابل جمع و عدد که قرار میگیرد میخواهد همرنگ جماعت شود. میگویند: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو». وقتی جماعت رسوا باشد، همرنگ جماعت شدن، رسوا شدن است. ولی در انسان تمایل به اینکه همرنگ جمع شود زیاد است. ...قرآن [ملاک قرار دادن] کثرت را مذمت میکند، و میگوید کثرت معیار نیست. ... آنجا که میفرماید: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُون»15. اگر اکثر مردم را پیروی کنی تو را گمراه میکنند، چون اکثر مردم تابع عقل نیستند، تابع گمان و تخمیناند. همین که چیزی در خیالشان پیدا میشود، دنبالش میروند. چون اکثر این جور هستند، پس به اکثر اعتماد نکن. این هم خودش نوعی دیگر استقلال بخشیدن به عقل است و دعوت به اینکه عقل باید معیار باشد.16
شهید مطهری در جایی دیگر به این جمله از امیرالمؤمنین اشاره میکند که «لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله»17 هرگز در راه هدایت، به دلیل اینکه در آن راه و جاده افراد کمی هستند وحشتتان نگیرد. یکوقت دو تا راه در پیش رو دارید. یکی را میبینید که انبوه جمعیت در آن موج میزند؛ راه دیگر را نگاه میکنید میبینید عده کمی در آن هستند. گاهی انسان وحشتش میگیرد. ...میگوید ما هم از همان راه اکثریت میرویم، هر چه به سر آنها آمد به سر ما هم میآید. میفرماید: نه، راهشناس باشید، اکثریت یعنی چه؟!18
نسبت اندیشه و ایمان در اسلام و مسیحیت
یکی از مسائلی که همواره مورد بحث و بررسی دینپژوهان بوده، نسبت عقل و اندیشه و ایمان دینی و توجه ادیان مختلف به مقوله تفکر و آزاداندیشی است. استاد مطهری نیز به این مطلب روی آورده و به طور ضمنی به مقایسه اسلام و مسیحیت پرداخته است: «در اسلام، اصلی است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هر مذهب دیگری مخصوصا مسیحیت همین است. اسلام میگوید اصول عقاید را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری نمیپذیرم؛ یعنی جنابعالی باید موحد باشی، خداشناس باشی. اما چرا خداشناس باشم، به چه دلیل؟ میگوید دلیلش را خودت باید بفهمی، این یک مسئله علمی است، یک مسئله فکری و عقلی است.
... اسلام صریح میگوید: «لا اله الا الله» یک مسئله است، این مسئله را تو باید با فکر خودت حل بکنی. من اعتقاد داشته باشم به «لا اله الا الله»، من درک بکنم «لا اله الا الله» را، برای تو کافی نیست. خودت باید این مسئله را طرح بکنی و خودت هم باید آن را حل بکنی. ... همچنین سایر مسائل ... به هر حال از نظر اسلام اصول عقاید، اجتهادی است نه تقلیدی. یعنی هر کسی با فکر خودش باید آنرا حل بکند. پس این ادله، دلیل براین است که از نظر اسلام، نه تنها فکر کردن در اصول دین جایز و آزاد است؛ یعنی مانعی ندارد؛ بلکه اصلاً فکر کردن در اصول دین عقلاً بر تو واجب است. [میگوید] اگر فکرنکرده اینها را بگویی، من از تو نمیپذیرم. از همین جا تفاوت اسلام و مسیحیت، بالخصوص و حتی سایر ادیان روشن میشود.
در مسیحیت، درست مطلب برعکس است. یعنی اصول دین مسیحی، ماورای عقل و فکر شناخته شده است. اصطلاحی هم خودشان وضع کردند که اینجا قلمرو ایمان است، نه قلمرو عقل. یعنی برای ایمان یک منطقه قائل شدند و برای عقل و فکر منطقه دیگر. گفتند حساب عقل و فکر کردن یک حساب است، حساب ایمان و تسلیم شدن، حساب دیگری است. تو میخواهی فکر کنی در قلمرو ایمان، حق فکر کردن نداری. قلمرو ایمان، فقط قلمرو تسلیم است. حق فکر کردن در اینجا نیست. ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ یکی اصول دین خودش را، منطقه ممنوعه برای عقل و فکر اعلام میکند، و دیگری نهتنها منطقه ممنوعه اعلام نمیکند؛ بلکه منطقه لازمالورود اعلام میکند که عقل باید در این منطقه وارد بشود. اگر وارد نشود من چیزی را نمیپذیرم. این، معنیِ آزادی تفکر است. ...اسلام میگوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سؤال بکنی، هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت میرسی، بیشتر به واقعیت میرسی. این مسئله را ما مسئله فکر مینامیم».19
دینی که از مردم در اصول خود تحقیق میخواهد، خواهناخواه برای مردم آزادی فکر قائل است
شهید مطهری با تکیه بر این مبانیِ استوار، بر این نظر است که در جامعه اسلامی افراد و گروههای اجتماعی باید در فکر و اندیشه آزاد باشند، و این آزادی را نهتنها تهدید و آسیبی برای جامعه نمیانگارد که موجب رونق و ارتقاء حیات فکری میداند. میگوید: «از نظر رشد فکری باید مردم را آزاد گذاشت. اگر به مردم در مسائلی که باید در آنها فکر کنند، از ترس اینکه مبادا اشتباه بکنند، به هر طریقی آزادی فکری ندهیم، یا روحشان را بترسانیم که در فلان موضوع دینی و مذهبی مبادا فکر بکنی که اگر فکر بکنی و یک وسوسه کوچک به ذهن تو بیاید، به سر در آتش جهنم فرو میروی؛ این مردم هرگز فکرشان در مسائل دینی رشد نمیکند و پیش نمیرود. دینی که از مردم در اصول خود تحقیق میخواهد، (و تحقیق هم یعنی به دست آوردن مطلب از راه تفکر و تعقل)، خواهناخواه برای مردم آزادی فکر قائل است.20
اینکه اسلام نهتنها به مردم اجازه میدهد، بلکه فرمان میدهد که در این گونه مسائل فکر کنند، درباره معاد فکر کنند، ...درباره نبوت فکر کنند، و درباره سایر مسائل. چرا؟ روی اطمینانی است که اسلام به منطق خودش دارد. روی این حساب است که پایه این دین روی منطق و فکر و تفکر است. من مکرّر در نوشتههای خودم نوشتهام: من هرگز از پیدایش افراد شکّاک در اجتماع، که علیهِ اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند، متأثر که نمیشوم هیچ؛ از یک نظر خوشحال هم میشوم. چون میدانم پیدایش اینها سبب میشود که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی میکنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بیروح باشند که در مقام جواب برنیایند. یعنی عکسالعمل نشان ندهند. اما اگر همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلام وجود داشته باشد، که در مقابل ضربت دشمن عکسالعمل نشان بدهد، مطمئن باشید که در نهایت امر به نفع اسلام است.»21
در جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد
با توجه به این دیدگاه، شهید مطهری به عنوان یکی از نظریهپردازان اصلی انقلاب معتقد است که آزادیِ اندیشه از لوازم انقلاب اسلامی و از مهمترین ویژگیهای جامعه برآمده از انقلاب اسلامی است. در این باره میگوید: «هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد، و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد، جلو آزادی اندیشه و آزادی تفکر را میگیرد. اینگونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکری نگه دارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند... من اعلام میکنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشهها، خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشهها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند. البته تذکر میدهم که این امر سوای توطئه و ریاکاری است. توطئه ممنوع است اما عرضه اندیشههای اصیل، آزاد... من به همه این دوستان غیرمسلمان اعلام میکنم، از نظر اسلام تفکر آزاد است. شما هر جور که میخواهید بیندیشید، بیندیشید. هر جور میخواهید عقیده خودتان را ابراز کنید ـ به شرطی که فکر واقعی خودتان باشدـ ابراز کنید، هر طور که میخواهید بنویسید، بنویسید؛ هیچکس ممانعتی نخواهد کرد. من در همین دانشکده، چند سال پیش نامهای نوشتم به شورای دانشکده و درآن تذکر دادم، یگانه دانشکدهای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص بدهد به مارکسیسم، همین دانشکده الهیات است؛ ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند؛ بلکه استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته باشد و به آن مومن باشد، و مخصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد. ...بعد ما هم میآییم و حرفهایمان را میزنیم، منطق خودمان را میگوئیم. هیچکس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد. نباید اینگونه فکر کرد که چون اینجا دانشکده الهیات است، نباید در آن مارکسیسم تدریس بشود. خیر، مارکسیسم باید تدریس شود، آنهم توسط استادی که معتقد به مارکسیسم است.»22
استاد مطهری در نگاهی آسیبشناسانه یکی از تهدیدهای پیش روی انقلاب اسلامی را بیتوجه به اصل آزادی اندیشه میانگارد، و بر این نکته تأکید میکند که: «در آینده هم اسلام، فقط و فقط با مواجهه صریح و شجاعانه با عقاید و افکار مختلف است که میتواند به حیات خود ادامه دهد. من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها.»23
در جایی دیگر میگوید: «از آنجا که ماهیت این انقلاب، ماهیتی عدالتخواهانه بوده است، وظیفه حتمی همگی ما این است که به آزادیها به معنای واقعی کلمه احترام بگذاریم، زیرا اگر بنا بشود حکومت جمهوری اسلامی، زمینه اختناق را به وجود بیاورد، قطعاً شکست خواهد خورد؛ البته آزادی غیر از هرج و مرج است و منظور ما، آزادی به معنای معقول آن است. هر کس میباید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقاً تجربههای گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری ـ ولو از روی سوء نیت ـ برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است.
اگر در جامعه ما، محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم؛ تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد میکند. ...و به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است و الا اگر جلوی فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست دادهایم. اما البته همانطور که توضیح دادم برخورد عقاید غیر از اغوا و اغفال است. اغوا و اغفال یعنی کاری توأم با دروغ، توأم با تبلیغات نادرست انجام دادن.»24
نمونهای تاریخی از فقدان آزاداندیشی
آیتالله مطهری در مقالهای که در ابتدای دهه 1340 درباره سازمان روحانیت مینویسد، یکی از آسیبهای آن روز حوزههای علمیه و به عبارتی مشکل اساسی سازمان روحانیت را فقدان حریت و آزاداندیشی برمیشمرد و با نگاهی تبیینی در صدد شناسایی عوامل آن برمیآید. او در تصویری که از حوزه علمیه ترسیم میکند پرسشهایی را مطرح مینماید، از جمله اینکه: «چرا در محیط روحانی ما سکوت و سکون و تماوت و مردهوشی، بر منطق و تحرّک و زندهصفتی ترجیح دارد؛ چرا حرّیت فکر و عقیده در میان ما کمتر وجود دارد؟»25
عوامزدگی؛ آفت روحانیت
او یکی از ویژگیهای روحانیت را عوامزدگی میانگارد و بر این نظر است که «روحانیت ما در اثر آفت عوامزدگی نمیتواند چنانکه باید، پیشرو باشد؛ و از جلو قافله حرکت کند. و به معنی صحیح کلمه هادی قافله باشد، مجبور است در عقب قافله حرکت کند. خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمیدهد. عوام هر تازهای را بدعت یا هوا و هوس میخواند، ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمیشناسد، از این رو با هر نوی مخالفت میکند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجود است. و... روحانیت عوامزده ما چارهای ندارد از این که همواره سکوت را بر منطق، سکون را بر تحرّک، نفی را بر اثبات ترجیح دهد، زیرا موافق طبیعت عوام است.»26
روحانیت، دولت، مردم
در نگاه آیتالله مطهری، مهم ترین مؤلفهای که در پیدایش و تداوم این وضع مؤثر است، وضعیت معیشتی و به عبارتی وابستگی مالی ـ اقتصادی سازمان حوزه به توده مردم است. او با مقایسه سازمان روحانیت سنی در مصر با سازمان روحانیت شیعی در ایران به نتایج جالبی دست یافت. از جمله اینکه روحانیت سنی در مصر، بر خلاف روحانیت شیعی در ایران، از نظر مالی به مردم وابسته نیست، بلکه از سوی دولت و قدرت سیاسی پشتیبانی میشود. در نتیجه، روحانیت سنی مصر برخوردار از حریت عقیده بوده، ناچار نیست به دلیل عوامزدگی به کتمان حقایق بپردازد، بلکه در مواجهه با مسائل شرعی و اجتماعی بدون هراس به تبیین آزاداندیشانه مسائل شرعی مبادرت میورزد. در مقابل، روحانیت شیعی در ایران به دلیل همان وابستگی معیشتی به مردم، از جرأت و جسارت لازم برای تبیین مسائل و موضوعات علمی ـ دینی برخوردار نیست و در نتیجه، دست به کارهایی میزند که از نظر فکری سطحی بوده، از حوزه فکر عوام خارج نیست.27
در این باره میگوید: «اگر اتکای روحانی به مردم باشد قدرت به دست می آورد اما حرّیت را از دست میدهد، و اگر متکی به دولتها باشد قدرت را از کف میدهد، اما حرّیتش محفوظ است؛ زیرا معمولاً توده مردم معتقد و با ایماناند اما جاهل و منحط و بیخبر؛ و در نتیجه با اصلاحات مخالفند، و اما دولتها معمولاً روشنفکرند ولی ظالم و متجاوز. روحانیتِ متکی به مردم قادر است با مظالم و تجاوزات دولتها مبارزه کند، اما در نبرد با عقاید و افکار جاهلانه مردم، ضعیف و ناتوان است. ولی روحانیتِ متکی به دولتها در نبرد با عادات و افکار جاهلانه نیرومند است و در نبرد با تجاوزات و مظالم دولتها ضعیف.»28
• آزادیِ تفکر ناشی از همان استعداد انسانیِ بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد؛ پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است.» اما در مقابل «منشأ بسیاری از عقاید، یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است. عقیده به این معنا نهتنها راهگشا نیست، که به عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب میآید.
• اعلامیـه حقوق بشر... اساسِ فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است. بشر از آن جهت که بشر است، محترم است؛ (ما هم قبول داریم). اما چون بشر محترم است، پس هر چه را خودش برای خودش انتخاب کرده، هر عقیدهای که خودش برای خودش انتخاب کرده محترم است؟
• اگر اعتقادی بر مبنای تفکر باشد، عقیدهای داشته باشیم که ریشه آن تفکر است، اسلام چنین عقیدهای را میپذیرد، غیر از این، عقیده را اساساً قبول ندارد. آزادیِ این عقیده، آزادی فکر است؛ اما عقایدی که بر مبناهای وراثتی و تقلیدی و از روی جهالت، به خاطر فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر در انسان پیدا شده است؛ اینها را هرگز اسلام به نام آزادیِ عقیده نمیپذیرد.
• قرآن اساسش بر مذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمیکنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است. یعنی در واقع میخواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص و عقل و فکر باشد؛ نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند، ما هم چنین میکنیم.
• هرگز در راه هدایت، به دلیل اینکه در آن راه و جاده افراد کمی هستند وحشتتان نگیرد. یکوقت دو تا راه در پیش رو دارید. یکی را میبینید که انبوه جمعیت در آن موج میزند؛ راه دیگر را نگاه میکنید میبینید عده کمی در آن هستند. گاهی انسان وحشتش میگیرد. ...میگوید ما هم از همان راه اکثریت میرویم، هر چه به سر آنها آمد به سر ما هم میآید. میفرماید : نه، راهشناس باشید، اکثریت یعنی چه؟
منابع
1. پیرامون جمهوری اسلامی؛ صص 93ـ92.
2. پیرامون جمهوری اسلامی؛ ص 97.
3. پیرامون جمهوری اسلامی؛ صص 116ـ 115.
4. پیرامون جمهوری اسلامی ص 91.
5. پیرامون انقلاب اسلامی. صص 8ـ 7.
6. پیرامون انقلاب اسلامی.
7. پیرامون جمهوری اسلامی. ص 92.
8. پیرامون جمهوری اسلامی. ص 100.
9. پیرامون جمهوری اسلامی. صص 94ـ93.
10. پیرامون جمهوری اسلامی؛ صص 104ـ 103.
11. پیرامون جمهوری اسلامی. ص 109.
12 . زخرف، آیه 23: «ما پدرانمان را بر راهی یافتهایم و ما از آنها پیروی میکنیم.»
13 . بقره، آیه 170.
14. تعلیم و تربیت در اسلام. ص 46.
15. انعام، آیه 116.
16. تعلیم و تربیت در اسلام. صص 194ـ193.
17. نهجالبلاغه، خطبه 201.
18. مجموعه آثار(ج22)، ص 710.
19. پیرامون جمهوری اسلامی؛ صص96ـ94.
20. پیرامون جمهوری اسلامی؛ ص 123.
21. پیرامون جمهوری اسلامی؛ ص: 135ـ 134.
22. پیرامون انقلاب اسلامی. صص 13ـ11.
23. پیرامون انقلاب اسلامی. ص 19.
24. پیرامون انقلاب اسلامی. صص 64ـ63.
25. دهگفتار. ص 280.
26. دهگفتار. صص 300ـ 299.
27. لکزایی، شریف. (1389). آزادی و دانش. قم : پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی, 1389؛ صص 102ـ 101.
28. دهگفتار. ص: 298.
*** *** *** ***
انتهای پیام/