نامه شهید جنگروی به دخترش در سفر حج: پدر پیرت خیلی رویت حساب باز کرده
خبرگزاری تسنیم: سردار شهید جعفر جنگروی در نامهای به مهدیه دخترش در سفر حج و چند ماهی قبل از شهادت مینویسد: دختر عزیزم! بابا تو باید به اینگونه دوریها عادت کنی!(البته داری!) ولی باید بیشتر از اینها ساخته شوی. آخر پدر پیرت خیلی رویت حساب باز کرده.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، از شهیدان اسناد و مدارک مختلفی به جای مانده است که هر کدام حامل درسی و نشان دهنده زاویهای از معرفت آنان است که جهاد در راه خدا را بر آسایش و لذت زندگی دنیوی ترجیح دادند. آنها هم مثل سایرین صاحب خانواده، فرزند و تعلقات خانوادگی بودند و برای یکایک این تعلقات و عزیزانشان ارزش زیادی قائل بودند. اما نگاهشان به زندگی خودش همان روحیه رزمندگی را میسازد که توانست در جریان هشت سال دفاع مقدس در مقابل مجهزترینهای قدرتهای دنیا بایستد.
سردار شهید جعفر جنگروی قائم مقام لشگر 10 سید الشهدا در سال 64 مدتی قبل از شهادتش توفیق این را داشت که به اتفاق همسر به زیارت خانه خدا برود. اگرچه تصمیم او برای سفر حج به سال 63 برمیگشت اما ترجیح داد اول والدینش را به این سفر معنوی بفرستد و بعد خود راهی خانه خدا شود. او که در عملیاتهای مختلف مجروحیتهای بسیاری را متحمل شده بود با دردهای فراوانش به سفر حج رفت. همسر شهید جعفر جنگروی تعریف میکند ایشان تمام خیابانهای مکه و مدینه را با وجود مجروحیت زیادی که داشت پیاده طی میکرد و وقتی به او میگفتم حاج آقا اینقدر فعالیت نکن مریض میشوی، میگفت نه میخواهم تمام این جاها را بگذرم شاید یکی از این مکانها، قدمگاه حضرت رسول(ص) بوده و مبارک باشد. در کاروان ما 18 نفر از همسران شهدا بودند اما یک بار نشد که ببینم جلوی آنها به من بگویند که کارت دارم.
او در این سفر که اندکی قبل از شهادت در فاو بود مثل هر پدر دیگری، نامهای برای فرزندانش به طور جداگانه مینویسد تا از دلتنگیهایشان بکاهد. و اینگونه و با کلماتی پر از عاطفه پدرانه و با قالبی کودکانه شاید مقدمه هجرتش به دیار شهدا را برای فرزند رقم میزد. متن این نامه که به دخترش "مهدیه جنگروی" نوشته شده و توسط "کمیته جمع آوری و حفظ آثار شهدا" نگهداری شده به شرح زیر است:
و اما جگرگوشههای عزیزم، مهدیه خانم!
دختر باهوش، دختر با تربیت و خلاصه دختر خوبم دختر عزیزم. بابا تو باید به اینگونه دوریها عادت کنی!(البته داری!) ولی باید بیشتر از اینها ساخته شوی. آخر پدر پیر تو خیلی رویت حساب باز کرده. و تو عزیزم خوب زندگیت را شروع کردی و خداوند نیز تو پدر و مادرت را آزمایش کرد.
آری دخترم خوب هستی، خوبتر باش. حرفهای بد نزن. مواظب برادرت باش و همینطور که شما مهدیه خانم گفتید و سفارش کردید، برایتان عروسک بیاورم، من در فکر آن هستم.
مهدیه خانم اول امام را دعا کن و بعد رزمندگان و بعد مجروحین و بعد از همه بابا و مامان را.
از خدا آرزوی سلامتی همه بچههای دور از مادر و پدرشان را میکنم.
شهید جعفر جنگروی از اوایل سال 1358 به عضویت رسمی سپاه پاسداران درمیآید و دوره آموزشی خود را در پادگان ولی عصر(عج) میگذراند. جعفر به خاطر ابراز رشادت و لیاقت و کاردانی در سرکوبی خلق عرب در خرمشهر، به عنوان نخستین فرمانده سپاه خرمشهر برگزیده میشود و همراه شهید جهانآرا و تنی چند به ساماندهی سپاه پاسداران و تأمین امنیت خرمشهر میپردازد. مدتی در گروه الفتح لبنان فعالیت داشت که با شروع جنگ تحمیلی به ایران بازگشت و بلافاصله عازم غرب کشور میشود. از اوایل سال 1360 مدتی به عنوان مسئول طرح و برنامه عملیات تهران منصوب شده و منشأ خدمات ارزندهای در این واحد میشود.در عملیات فتحالمبین شرکت میجوید. پس از آن در عملیات مهم «بیت المقدس» حضور فعال مییابد و در پاکسازی جاده «شلمچه» نقش مؤثری ایفا میکند.
او در تیر ماه 1361 در عملیات «رمضان» شرکت میجوید و در این عملیات به شدت از ناحیه سر و صورت مجروح میشود. او را میان شهدا با هواپیما به پشت جبهه منتقل میکنند، که در هواپیما به هوش میآید. او یک چشم و یک گوشش را از دست میدهد و سمت راست صورتش نیز فلج میگردد و پانزده بار مورد عمل جراحی قرار میگیرد. بعد از آن هم در عملیات «والفجر مقدماتی» شرکت میکند. در تشکیل قرارگاه «رمضان»، سهم بسزایی ایفا میکند و در راهاندازی و طراحی جنگهای نامنظم و چریکی در داخل عراق نیز لیاقت و توانمندی بالایی از خود نشان میدهد. او به عنوان «قائم مقام قرارگاه رمضان» در شمال غرب کردستان خدمات شایستهای را ارائه میدهد. در تشکیل تیپ «بدر» نقش اساسی ایفا مینماید. قائم مقام لشگر 10 سید الشهدا سر انجام در عملیات والفجر 8 بهمن 1364 بعد از آزادسازی شهر استراتژیک فاو به شهادت میرسد.
انتهای پیام/