نهال امروز، ذغال فردا!


خبرگزاری تسنیم: بی شک یک دسته از طرفداران پَر و پا قرص و دو آتشه محیط زیست و نهال کاری، همین جماعت قلیانی و اهل دود و دم هستند.

به گزارش خبرنگار گروه "رسانه‌های دیگر" خبرگزاری تسنیم، سعی کرده‌ایم در این مقام طنز اکثر روزنامه های کشور را جمع کنیم تا دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.

**جام جم : فیش حقوقی رو می کنیم

انسان ها راجع به برخی چیزها خیلی کنجکاوند. یکی از این چیزها مثلا فیش حقوقی همدیگر است. خیلی ها دوست دارند اطلاع پیدا کنند که دیگران، سوای حقوق بشر، ماهانه در قبال کاری که می کنند، چقدر حقوق می گیرند یا در ماه چقدر درآمد دارند. به خاطر همین نیز، اگر رویشان نشود که رک سوال کنند، لابه لای مثلا احوالپرسی های صمیمانه، خیلی بااحتیاط و غیرمحسوس، دست به این فضولی که می خواهد خفه شان کند، می زنند.

ـ نعوذ بالله اگر خلق غیب دان بودی!... (این مطلب را نفهمیدیم کی گفت؛ اما هر که گفت، نگفت که مال خودش نیست و از مال شیخ شیراز، جناب سعدی است. لابد برای همین بود که گفت و در رفت!)

فقط خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنیم که لااقل پرونده اعمالمان دست خودش هست؛ وگرنه بشر با این حس کنجکاوی مقرون به فضولی ای که دارد، بدش نمی آمد که هر از گاهی به پرونده اعمال دیگران نیز سرک بکشد و به پر و پای اعمال آنها بپیچد. بعدش هم اگر هوس کرد و کاره ای بود، نسخه آنها را بپیچد. در این صورت...

ـ کسی به حال خود از دست کس نیاسودی! ... (این مطلب را هم همان شخص قبلی که یک چیزی گفت و در رفت؛ دوباره سر از پنجره داخل کرد و این بگفت و دوباره در رفت. فلذا اگر غلط نکنم، باز باید که مال خودش نبوده باشد و مال همان جناب سعدی بوده باشد که ذکر خیرش داخل پرانتز بالا رفت. همو که با سخنانش عدل، توی خال می زد و در می رفت!)

یکی از این فیش های حقوقی که همواره محل کنجکاوی بوده، فیش حقوقی مسئولان و از جمله نمایندگان مجلس بوده که گاهی اوقات، حرف و حدیث هایی به دنبال داشته است. چنان که نمایندگان مجبور شده اند میزان حقوق دریافتی خود را اعلام کنند. این اتفاق مثلا در مجلس نهم افتاد و همه، فیش حقوقی خود را رو کردند. بعضی ها هم نیمرو! ...

استفهام از مجلس:

«مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس»

دوستان آیا حقوق خویش اعلان می کنند؟

در ادامه همین گونه کنجکاوی هاست که چند روز پیش نیز رسانه ای شدن فیش حقوقی یکی از نمایندگان مجلس (که اشاره می کنند، نماینده محترم بیجار بنده خدا بوده است)، بازتاب گسترده ای یافت. در فیش حقوقی این نماینده، حقوق پایه سه میلیون و 93 هزار و 450 تومان قید شده که همراه با حق اولاد و حق عائله مندی و جانبازی و سایر مزایا، نهایتا خالص دریافتی در فیش، سه میلیون و 293 هزار تومان ثبت و ضبط شده است.

بسته پیشنهادی: هر چند که اگر زیاد از حد به این موضوع گیر بدهیم، ممکن است که به اسم کنجکاوی، به فیش حقوقی خود ما نیز گیر بدهند؛ اما از آنجا که ما نیز چیزی برای پنهان و پوشیده داشتن نداریم؛ عرایضی در این خصوص تقدیم می کنیم:

1 ـ دعوت به همکاری: برخی از همکاران رسانه ای که فیش حقوقی رو می کنند، چنانچه از فقدان سوژه رنج می برند؛ در ساعات اداری می توانند با بنده تماس حاصل نمایند و به لحاظ سوژه، دست پر به محل کار خود برگردند. در عالم خبر، بی سوژه ای، مادر همه حاشیه سازی هاست. اگر همین الان برای ما حاشیه نساختند!

2 ـ بالا کشیدن حقوق: نباید دولت و ملت به سمتی حرکت کنند که حقوق دریافتی دیگران را پایین بکشند، بلکه باید رویکرد مالی به سمت و سویی باشد که نهایتا حقوق دیگران را که پایین است، بالا بکشد. معمولا دست فتاده را می گیرند می کشند بالا، نه دست بالایی را بگیرند بکشند پایین؛ که چه بشود؟...

3 ـ خواب بودن احتمالی: به نظر ما، برخی از دوستان که از شنیدن حقوق سه میلیونی نمایندگان جا خورده اند؛ احتمالا یک سی ماهی در خواب ناز بودند و نبودند. الان که بیدار شدند، با سکه 200 هزار تومانی رفته اند بازار که از آنچه دیده اند، تعجب کرده اند. توجیه شوند، متوجه می شوند که الان خیلی از مدیران ـ بخصوص در بخش خصوصی ـ حقوق چند برابر حقوق یک نماینده مجلس می گیرند. باور بفرمایید ما نه پدرمان نماینده مجلس بوده، نه یکی دیگر از اعضای خانواده، یا حتی از دوستان و نزدیکان. الکی کسی حرف درنیاورد. اگر کسی راست می گوید، کاری کند که حقوق مثلا من طنزپرداز را با حقوق نماینده مجلس یکسان سازی کنند. چه شد، همه در رفتند؟!...

**بهار: عقل

در هیچ کتاب مقدسی چیزی درباره نحوه سوار و پیاده شدن به اتوبوس نوشته نشده. جای تعجب هم نداره چون اتوبوس و تاکسی و هواپیما وسایلی جدید هستن. گیریم که صد سال از عمرشون می گذره. حتی اگه اتوبوسی هم در روزگاران گذشته وجود می داشت، بازهم به نظر من خداوند کاری به کار این که چطور از اتوبوس پیاده یا سوار بشیم نداشت. چرا؟ چون عقل که از نعمات بزرگ الهی و نیز مایه مباهات و تمایز ابنای بشر هست جواب خیلی از مشکلات رو پیدا می کنه.

به ایستگاه رسیدم و قصد دارم پیاده بشم. از چند دقیقه قبل هم از روی صندلی بلند شدم و آمادگی خودم رو برای خروج از قفس آهنی اعلام کردم. اتوبوس متوقف شده و هرچه ببخشید و معذرت می خوام مصرف می کنم فایده ای نداره. همچین این آقا به میله اتوبوس چسبیده که انگار لوله اکسی‍‍ژنه و اگه ازش جدا بشه خدای نکرده می میره.

خب عزیزم، برادرم، همشهری، آدم خوب! پیاده شو راه باز بشه چهار نفر که می خوان پیاده بشن برن دنبال زندگیشون، بعد دوباره جناب عالی سوار شو و حتما که جای تو برای نشستن و ایستادن فراخ تر هم خواهد شد. درسته که پول دادی و سوار شدی. درسته که حق داری این میله رو محکم بگیری. اما این حق در قبال قبول کردن حقوق دیگران برای سوار و پیاده شدن به تو داده شده.

تو پای رفتن نداری، قصد حرکت نداری یا خسته ای. درست. نمیشه جلوی رفتن دیگران رو بگیری. اینم شد کار که هروقت نتونستی حرکت کنی و بری یا نخواستی یا به این نتیجه فلسفی رسیده باشی که رفتن حاصلی نداره، بیای و بچسبی به میله نزدیک در اتوبوس و عین سنگ تکون نخوری و نذاری دیگرون حرکت کنن؟

**تهران امروز : چون سوخت ندارند به اندازه کافی

چون سوخت ندارند به اندازه ی کافی
چندی ست شده کار جهان هسته شکافی
از مطلع این شعر ندارم هدفی خاص
زیرا خوشم آمد فقط از شکل قوافی
هر چند که در طنز به منطق نظری نیست
بیهوده نباید بکنی فلسفه بافی
کافی ست که درگیر شوی با خم زلفی
مضمون به خدا هست به اندازه ی کافی
از هر طرف یار بچسبی خود یار است
باقی همه سرگشتگی و سعی اضافی
در مذهب ما خنده حلال است ولیکن
آن قدر که بعدا نکند گریه تلافی
گفتند به ما باده حرام است ولی من
بگذار بگویم کمی از باده ی صافی
از آن می نابی که ز نرخش خبری نیست
از بس که ز میخانه ندادند به ما ، فی
ما بی کس و کاران همه رفتیم به خدمت
آنان که نرفتند گرفتند معافی!
از ما چه فغان ها به هوا رفت و دهان ها
مانند زمین صاف شد آن هم به چه صافی!
یک بار دگر توبه ز می کرده و رفتیم
در کار گلاب و گل و شیرینی تافی
با این همه ما غیر ضرر سود نکردیم
با این که نبودیم پی فعل منافی!
تا حال به اندازه ی یک سال پس از چاپ
مجموعه ی شعرت شده علاف صحافی!؟
بعدا بروی باز ببینی که همان جا
مجموعه ی بی جلد شما هست کما فی!
آن قدر بگریی که پس از گریه ی بسیار
کم کم بکشد کار تو تا وقت اضافی
آن قدر که حتی بشود خشک دوچشمت
قدری که به قول ادبا کافی و وافی
گه گاه ز ما یاد کن ای یار مجازی
فیلتر شکنت بود اگر از نوع مک آفی!
این شعر به اندازه ی کافی شده، عقل است
دیگر بکنی کات و از این بیش نلافی!

**کیهان : شتر (گفت و شنود)

گفت: نماینده سابق اصفهان در مجلس ششم گفته است تمام مذاکرات ژنو باید محرمانه باقی بماند تا کسی نتواند علیه کشور جوسازی کند!

گفتم: ولی آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و اسرائیل و... که از متن مذاکرات باخبرند.

گفت: چه عرض کنم؟! ایشان همان کسی است که در مجلس ششم و در حالی که آمریکا ادعا می کرد ایران در برنامه هسته ای خود پنهان کاری می کند! پشت تریبون رفت و برای خوش آمد آمریکا و اسرائیل گفت؛ 19 سال است که درباره برنامه هسته ای خود به دنیا دروغ گفته ایم! یادت که هست؟

گفتم: مگر آن خیانت فراموش شدنی است؟ کروبی که آن موقع رئیس مجلس بود با عصبانیت به او گفت؛ چرا سخنگوی اسرائیل شده ای؟

گفت: پس چی شده که حالا می گوید حتی مذاکرات ژنو هم که همه دشمنان از آن با خبرند، باید محرمانه بماند؟!

گفتم: یکی رفته بود خواستگاری، بهش گفتند برای این که خودت رو مهم نشون بدی، حرفهای گنده بزن و یارو وسط صحبت ها گفت؛ فیل! شتر! نهنگ! دایناسور! و...

**قدس : مش غضنفر و باران پاییزی

سین. ترش - بِلَخِره ای پاییزَم یادِش افتاد که بایِست یَک چَکِ بارونی از آسمون پیشینگه زِمین بُکُنه. هفته پیش یَکروز صُب که از خواب وَرخاستُم دیدُم دِره بارون میه؛ ...

تا دیدُم ایجوریه، عیالُم رِ زور کِردُم که به یادِ جِوونیاما وَخِزِم بِرِم دونِفری زیرِ بارون لِخ بِکِشِمُ حرفایِ مَقبول بِزِنِمُ حال کُنِم. به سرِ میلانِما که رسیدِم ناسَن دیدُم عیالُم نیستِگ؛ اولِش فِکِر کِردُم خِسته رِفته یُ وَرگِشته خِنه ولی بعد که یَک دستِش رِ دیدُم که دِره مُجُلّه، تازه فهمیدُم ایقذَر آب به تو میلان لوکّه رِفته بوده که جوب دیده نِرَفته یُ عیالُم اُفتِده تو جوب. به یَک بِدبختی دَرِش اَوردُمُ هَموجور که قیافَش عینِ یَک بِچّه موساکوتَقیِ آب کیشیده رِفته بود به راما ادامه دادِم. به راسته خیابون که رسیدِم واز ایقذَر آب به چِفتِ خیابونُ پیِده رویا لوکّه بود که هَم هر ماشینی رَد مِرَفت یَک عالَم آب روما پیشینگه مِرَفت. به چاررایِ جایِ خِنَمایَم که رِسیدِم دیدُم هَم چاررا قِلِفتی زیرِ آبِ یُ فِقَط کِلّه یِ ماشینا از آب بیرونِ. مویَم بِرِیکه غُطّه خوردَن بِلَد نیستُم، دستِ عیالُم رِ قُرص گیریفتُمُ جینگی وَرگشتِم سمتِ خِنَما.

حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم اصلَن شهری به مَقبولیه مِشَد تو دنیا هستِگ که با یَک چَکِ بارونی که از آسمون وِل مره رو زِمینِش، مُفته صاحابِ چَنتا رودخِنه یُ دریاچه یِ طِبیعی بِره؟!

**حمایت : نهال امروز، ذغال فردا!

بی شک یک دسته از طرفداران پَر و پا قرص و دو آتشه محیط زیست و نهال کاری، همین جماعت قلیانی و اهل دود و دم هستند که برخی از آنها ذغال خوب را از اولاد خوب بهتر می دانند و شعار محوری شان هم این است:« نهال امروز، ذغال فردا!» گردش میلیاردی فروش ذغال و توسعه و پیشرفت صنعت ذغال در کشور، ماحصل همین نگرش دور اندیشانه و خرد مآبانه به مقوله جنگل و نهال کاری است!

از طرفی حقیقتاً باید به ریه و سایر اندام های تنفسی این جماعت خدا قوت گفت که با وجود این آلودگی هوا و ریز و گرد های چند میکرونی و هزار تا آلودگی دیگر موجود در هوا، باز هم دود تنباکو های سرطان زا و سموم موجود در ذغال های فرآوری شده را تحمل می کنند و «دم» بر می آورند و «باز دم» را تنها نمی گذارند.

اینکه چرا استعمال قلیان در این عصر عین دوره های پیام نور فراگیر شده و از خرد و کلان گرفته تا فوتبالیست و خواننده در کوچه و خیابان و بیابان و رستوران و کافی شاپ و ... مشتاقانه سر پک زدن به قلیان از سر و کول هم بالا می روند، از دایره فهم بشری ناقص ما خارج است ولی ما این نکته را هم نفهمیدیم که چرا فقط چیز های بد به این سرعت فراگیر می شوند و مثلاً ورزش همگانی، حجاب و یا رعایت حقوق دیگران و مقررات رانندگی همه گیر نمی شوند.

تازه این کل گرفتاری های این ماجرا نیست چرا که امروز یکی از جراید اعلام کرد:«کار شناسان نسبت به گسترش استعمال قلیان در زنان هشدار داده اند.» گل بود به چمن مصنوعی هم آراسته شد. یعنی اگر تا دیروز می گفتند:« بهین زنان جهان آن بود . . . کزو شوی همواره خندان بود» الان اوضاع پشت و رو شده و باید گفت:« بهین زنان جهان آن بود . . . ز قلیان و دودش گریزان بود»

آخر خواهر محترم شما را چه به قلیان کشیدن... خدا وکیلی دو روز دیگر که بچه دار شدید دلتان می آید شیر با طعم «دو سیب» یا «نعناع» به بچه تان بدهید! من معتقدم اگر در یک محفل خانوادگی جماعت ذکور در حال کشیدن قلیان باشند و ضعیفه ای نیز تقاضای پک زدن به قلیان کند « سزد اگر کفش جفا بر دهن او بزنی» تا ایشان باشد بار دیگر هوس قلیان کشیدن نکند!

در خاتمه یک نصیحت منظوم هم از یک شاعر غیر دودی چاشنی مطلب امروز می کنیم: «زندگی قلیان نیست . . . دود شایسته ی آیین جوانمردان نیست . . . زندگی پک زدن و نئشه ی سرگردان نیست . . . با توام گوش فرادار پسر ( یا دختر). . .  اندک اندک به خود آی . . . سوی پاکی ها آی . . . نیکوتین را ز وجودت بزدای. . .»

انتهای پیام/

خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.