جمعبندی مناقشه بر سر علوم اسلامی، غیراسلامی
خبرگزاری تسنیم: طیف وسیعی از مردم، از مدیران و رهبران گرفته تا مردم عامی، احساس کردهاند که از این علوم، باید راهی برای حل و فصل مسائل غامض فردی و اجتماعی امروز برآید، ولی بر نیامده است.
به گزارش خبرنگار گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، •نقادی گسترده علوم انسانی غربی، طی سالهای اخیر، از یک نارسایی واقعی سرچشمه گرفته است؛ این که فوریت و ضرورت کارسازی این علوم توسط اغلب مردم احساس شده است، ولی در عین حال، این علوم در برآوردن این توقعات ناتوان بودهاند. طیف وسیعی از مردم، از مدیران و رهبران گرفته تا مردم عامی، احساس کردهاند که از این علوم، باید راهی برای حل و فصل مسائل غامض فردی و اجتماعی امروز برآید، ولی بر نیامده است.
•مجموعه علوم انسانی، و خصوصاً خانواده علوم رفتاری، اعم از جامعهشناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، روانشناسی، مدیریت و ... طی تحولات اجتماعی و سیاسی و منطقهای و بینالمللی مهم چند سال اخیر، ناتوانی خود را در برآورد تحولات نشان دادند، و این پرسش به بار آمد که چه اشکالی در کار این علوم هست، و چرا همچنان، سرمایهگذاری در گسترش این علوم موضوعیت خواهد داشت.
•البته، بخشی از این ناتوانی جهانی است و اختصاصی به علوم رفتاری در ایران ندارد، حتی بخشی از این وضع عدم قطعیت، در همه علوم ملاحظه میشود و اختصاصی به علوم رفتاری هم ندارد، ولی بخشی از این بلاتکلیفی، بیگمان به نارساییهای این علوم در ایران مربوط است.
**تقریر مسئله
•خب؛ یک استدلال این بود که نظریههای علوم رفتاری، ارزش خود را از انباشت تجربیاتی به دست آوردهاند، که این تجربیات، تجربیات ما نیستند.
•استدلال مخالفان علوم انسانی غربی این بود که آنچه باعث میشود تا مجموعه گزارههای به هم پیوسته و مرتبط با یک موضوع، ارزش «نظریه» پیدا کند، آن است که این گزارهها مکرراً و در موقعیتهای تجربی گوناگون به اثبات برسند. این در حالی است که عمده و تقریباً تمام آن چه امروز به عنوان نظریههای علوم رفتاری به دانشجویان این رشتهها آموزش داده میشود، نظریاتی است که در اروپا، ایالات متحده و کشورهای اقمار، سنجیده و بررسی شدهاند.
•نمونه بارز بروز این نارسایی، نظریه مشهور کارل مارکس در مورد وجه تولید اروپایی/ وجه تولید آسیایی است. بررسیهای او خیلی زودتر از آن که چپها و تودهایهای دو آتشه شرقی دریابند، نشان داد که قوانین تحول تاریخی او عمومیت ندارند، و در بهترین حالت، فقط برخی ملل اروپایی را شامل میشوند.
•وقتی عمدهترین و پرنفوذترین نظریهپرداز کلاسیک علوم رفتاری، خود، به عمومیت یکی از عمومیترین نظریات علوم رفتاری باور ندارد، چرا باید روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی به این عمومیت اصرار کنند؟
**بحث
•پس، آیا باید بپذیریم که نمیتوان یک معرفت عام داشت؟ واقعاً؟ حتی باید از عمومیت همین تز که «نمیتوان یک معرفت عام داشت»، چشم پوشید؟
•با این حساب، برخی به این نتیجه رسیدهاند که با ساختن مفاهیم مبهم «شرق» و «غرب» ماجرا را به نحوی حل کنند. از نظر آنها، نظریات متعارف در علوم انسانی فعلی، برای غرب مناسب است، ولی برای جوامع شرقی بیتناسب خواهد بود.
•این تلقی، میدان فکری مشهدی و فردیدی را درگیر خود کرده است، و رو به گسترش دارد، و در این خبط تشخیص، مفهوم «شرق» مقصر است. «شرق» دقیقاً کجاست؟ آیا یک موقعیت جغرافیایی معین است؟ آیا بیش از آنکه یک موقعیت جغرافیایی باشد، نوعی روحیه است که البته ارتباطی هم با موقعیت جغرافیایی متفکر دارد؟
•آیا این «شرق» گروی، نحوی جبرگرایی موقعیتی است؟ اگر چنین است، قلب چنین گرایشی باید تعریف و ترسیم صحیح موقعیت «شرق» باشد، و چنین ترسیم مشخصی در دست نیست. معلوم نیست که دقیقاً شرق چیست و چه چیز باعث شده است که پیوستگی معلومی میان این موقعیت و فکر درست وجود داشته باشد؟
•همان طور که روشن است، از این «شرق» گروی، نحوی نسبیگرایی جدید سر برمیآورد که تفاوت ویژهای با نسبیگرایی سروشی ندارد، و بیگمان، نتایج آن هم اگر مخربتر از فکر سروشی نباشد، سازندهتر نیست. این قید «مخربتر» را از این باب آوردم که کسانی که آماج این سروشیسم جدید هستند، کسانی هستند که بیبند و بار شدنشان، از بیبند و بار شدن آنها که آماج سروشیسم خود سروش بودند فاجعهبارتر است. کسانی، آماج سروشیسم جدید هستند که پیش از آلودگی به این نوسروشیسم، مسلمانهای راستدینی بودهاند.
آنها بنا به قاعده لاالهالاالله، همه بندها را جز بند الله از پای خود گشوده بودند، و اکنون که با نسبیگرایی نوسروشی، به بیبند و باری در بند الله میافتند، دیگر چیزی مهارشان نمیکند. آنها بالقوه میتوانند بسیار خطرناک شوند. آنها آمادهاند تا پس از آن که میان فهم شرقی و غربی از جهان و الله فرق گذاشتند، سپس، از خود اصالت مفهوم شرق هم پرسش کنند، و شرق را به شرق ایرانی و غیرایرانی، یا علوی و غیرعلوی، یا مشهدی و غیرمشهدی، یا فردیدی و غیرفردیدی، یا... تقسیم کنند، و اینچنین، مفهوم شرق را که خود یک برساخته و مصنوع بود، برساختزدایی کنند، تکه تکه کنند، پاره پاره کنند، طوری که چیزی از آن باقی نماند.
**فیصله مطلب
•اکنون، از متن واکنشها به این فکر انحرافی جدید، نظام فکری بالغی موسوم به «صدرائیان» سر برآورده، و خود را در مساعی بلیغ حلقه آیت الله عبد الله جوادی آملی نشان داده است.
•صدرائیان، در مناقشه علوم انسانی اسلامی و علوم انسانی غیر اسلامی، از این موضع دفاع میکنند که هر آنچه واقعاً «علم» است، نمیتواند «اسلامی» نباشد؛ هر آنچه واقعاً «علم» است، نمیتواند حکایت تسلیم در مقابل حق جل و علی نباشد.
•پس، تقسیم علم به اسلامی/غیراسلامی، نافی دعوی جهانگستری دین اسلام است. اسلام، آهنگ آن را دارد که بشریت را خطاب قرار دهد، از پیش از ابراهیم تا کنون، و از شرق تا غرب؛ و حقیقت، جوهر یکپارچه کائنات است و نمیتواند بر مبنای واحد تحلیل ریزکرۀ خاکی، به دو پاره شرق و غرب تقسیم شود. پس، اگر حقیقتی هست، لاجرم اسلامی و توحیدی است، چه در شرق باشد و چه در غرب.
•پس، ملاک سنجش علوم به طور کلی، و علوم انسانی به طور خاص، نه شرقی یا غربی بودن آن، بلکه حقیقی و ناحقیقی بودن آن بر مبنای یک معیار توحیدی و واحد است.
•بدین ترتیب، یک مد و موج عبث روشنفکری فرونشست، شاید که این جماعت، به جای این دست فلسفهبافیها، به حل مسائل واقعی جامعه خود و از آن بیش، جامعه بشری همت گمارند؛ این، رسالت یک مسلمان است.
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.