ویژه نامه وقایع روز ملی استکبار جهانی
خبرگزاری تسنیم: انقلابی با جوهر فکری اسلام، ممکن نیست از تعرض آمریکا و امثال آن، خود را بر کنار بداند. استکبار جهانی، بر تخت فرعونی امپراتوری زر و زورش که ننشسته است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، عناوین این ویژه نامه به شرح ذیل است:
13آبان، روز مبارزه با استکبار جهانی
زمینههای تسخیر لانه جاسوسی
امام خمینی و اصول سه گانه مبارزه با استکبار جهانی
موضعگیریهای حضرت امام خمینی در جریان تسخیر لانه جاسوسی
استکبارجهانی از دیدگاه مقام معظم رهبری(6-1)
پیروزی یا شکست؟
بازخوانى روند و پیامدهاى تسخیر لانه جاسوسى آمریکا
بحران در کاخ سفید
تاثیر تسخیر لانه جاسوسى آمریکا درروند انقلاب اسلامى
پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران
تسخیر لانه جاسوسى
دلایل تبعید از کلام امام
تسخیر لانه جاسوسی امریکا؛ علل و انگیزه ها
13آبان، روز مبارزه با استکبار جهانی
در تاریخ انقلاب اسلامی برگی زرین و مقطعی حساس و مناسبتی پرخاطره است، بخصوص آنکه چهارده سال بعداز تبعید حضرت امام (ره) در همین روز (13 آبان 1357) فرزندان امام و صدها دانش آموز و دانشجو در مقابل دانشگاه تهران و خیابان های اطراف با شعار "درود بر خمینی" و "مرگ بر شاه" پایه های حکومت را به لرزه در آوردند و با گلوله های مأموران شاه به خاک و خون غلتیدند.
دانش آموزان همچون سایر گروه های ملت در اطاعت از فرمان حضرت امام (ره) که همه را دعوت به مبارزه بی امان با رژیم امریکایی شاه می نمود، سر از پا نمی شناختند و نجات اسلام را در پیروی کامل از امام (ره) سازش ناپذیر می دانستند. این طبقه جوان و فعال جامعه بحق یکی از ارکان و پایه های مهم انقلاب پیروزمند اسلامی بودند.
صبح روز 13 آبان 1357 ه.ش دانش آموزان در حالی که مدارس را تعطیل کرده بودند روبه سوی دانشگاه نهادند تا بار دیگر پیوندشان را با رهبر بت شکن خویش به جهان اعلام نمایند. این جوانان پرشور خداجو گروه گروه داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجویان و گروههای دیگری از مردم در زمین چمن دانشگاه اجتماع کردند. مأموران شاه، دانشگاه را به محاصره خود درآورده بودند تا چنانچه فریاد حق طلبانه از گلویی برخاست آن را با گلوله پاسخ دهند. دانش آموزان در کناره نرده ها و زمین چمن اجتماع کرده بودند و فریاد مقدس "الله اکبر" آنان فضا را می شکافت و تا فاصله های دور طنین می انداخت.
ساعت یازده صبح مأموران ابتدا چند گلوله گاز اشک آور در میان دانش آموزان و دانشجویان پرتاب کردند. اجتماع کنندگان در حالی که به سختی نفس می کشیدند، صدای خود را رساتر کردند و با فریاد دشمن شکن "الله اکبر" لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند. در این هنگام تیراندازی آغاز شد و لاله های انقلاب یکی پس از دیگری در خون غلتیدند جوانان با فریاد الله اکبر و با شعارهای مرگ بر امریکا و مرگ بر شاه به شهادت رسیدند و انقلاب خونین اسلامیشان را تداوم بخشیدند و دشمنان اسلام را بیش از پیش به رسوایی و شکست کشاندند. در این واقعه 56 تن شهید و صدها نفر مجروح شدند. یکی از شاهدان عینی می گوید:
"شنبه 13 آبان سال 1357 ساعت 11 صبح، بیش از هفت هزار دانش آموز و دانشجو و دیگر طبقات مردم در محوطه دانشگاه تهران گرد آمده و عده ای سرگرم تماشای نمایشگاه عکس بودند و گروهی به سخنرانی گوش می کردند که ناگهان یک کپسول گاز اشک آور در هوا چرخید و روی زمین دانشگاه فرود آمد. عده ای سراسیمه به سوی در ورودی دانشگاه دویدند، ولی در همین موقع صدای تیراندازی بلند شد. سربازان از پشت میله های دانشگاه به سوی مردم شلیک کردند. هنوز فریادهای "نترسید تیراندازی هوایی است" بلند بود که دانشجویی به زمین غلتید، از این لحظه به بعد دانشگاه و خیابان های اطراف آن مبدل به صحنه جنگ و گریز شد. دانشجویان و دانش آموزان قصد داشتند آن روز به سوی منزل مرحوم آیت الله طالقانی راه پیمایی کنند. درست هنگامیکه عزم خروج از دانشگاه کردند با تیراندازی نیروها مواجه شدند و به دنبال آن دانشگاه صحنه برخوردهای خونین شد. مجروحان توسط دانشجویان به بیمارستان منتقل شدند."
در همان ساعات اولیه نیروهای ضربت وارد دانشگاه شدند و دانشجویان و دانش آموزان برای مقابله با این حمله آتش افروختند و به دنبال آن مأموران پس از چند متر پیشروی در دانشگاه آنجا را ترک کردند.
با شدت گرفتن تظاهرات، مأموران حکومت نظامی خیابان های اطراف دانشگاه و قسمتی از خیابان انقلاب را بستند و دانشجویان و دانش آموزان در خیابانهای اطراف پراکنده شدند. تظاهر کنندگان در چند نقطه خیابانهای جمهوری اسلامی و ولی عصر (عج) و خیابان های منشعب از آن آتش افروختند و با دادن شعار الله اکبر و لا اله الا الله خود را از حملات ددمنشانه مأموران نجات می دادند.
ساعت دو بعداز ظهر مجدداً سربازان حکومت نظامی بر روی دانشجویان و دانش آموزان که در داخل دانشگاه بودند، تیراندازی کردند که در همان لحظات اول عده ای از دانشجویان به زمین افتادند و در خون غلتیدند. دانشجویان و دانش آموزان با پلاکاردهایی که در آن شمار کشته شدگان دانشگاه را نوشته بودند با دادن شعار الله اکبر خمینی رهبر به راه پیمایی پرداختند. جنگ و گریز مأموران نظامی با دانشجویان و دانش آموزان تا پاسی از شب ادامه داشت …"
امام خمینی (ره) در پیامی که به همین مناسبت از پاریس برای امت قهرمان ایران فرستادند، فرمودند:
"عزیزان من صبور باشید که پیروزی نهایی نزدیک است و خدا با صابران است. ایران امروز جایگاه آزادگان است… من از این راه دور چشم امید به شما دوخته ام… صدای آزادیخواهی و استقلال طلبی شما را به گوش جهانیان می رسانم".
از آن تاریخ به بعد، سیزدهم آبان ماه با عنوان روز دانش آموز، به عنوان حماسه خونین لاله های انقلاب در جریان نهضت اسلامی گرامی داشته میشود.
زمینههای تسخیر لانه جاسوسی
روز 13 آبان 1358 چند تن از دانشجویان مسلمان انقلاب از دیوارهای سفارت امریکا در ایران بالا رفتند و آن را به اشغال خود درآوردند طبعاً چنین کاری در عرف دیپلماتیک جهان نمیگنجید اما از سوی دیگر دانشجویان نیز مقام رسمی و دیپلمات نبودند. آنها عدهای جوان تحصیلکرده بودند که در آن زمان در قالب تشکل دانشجویی اسلامی تحت عنوان دفتر تحکیم وحدت گرد آمده و برای حراست از انقلاب اسلامی تلاش و کوشش میکردند. در بحثها و بررسیهایی که در این جمع صورت گرفته بود جای شک و شبههای نبود که مرکز هدایت و پشتیبانی بسیاری از توطئهها و تحرکاتی که علیه نظام جمهوری اسلامی صورت گرفته و میگیرد جایی است تحت عنوان «سفارت ایالات متحده امریکا». در واقع آنجا چیزی جز یک مرکز جاسوسی و توطئهگری نبود به همین دلیل نیز دانشجویان نام و عنوانی لایق این محل را برای آن در نظر گرفته بودند: «لانه جاسوسی امریکا». این چیزی بود که در وجدان آگاه مردم ایران نیز دقیقاً وجود داشت و از تذکرات و هشدارهای مستمر حضرت امام (ره) درباره توطئهگریهای امریکا به منظور براندازی نظام جمهوری اسلامی ریشه میگرفت.
از سوی دیگر در حافظه تاریخی مردم ایران هنوز خاطره کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به تحکیم سلطه امریکا بر ایران به مدت 25 سال شد ، تازگی داشت.
در این میان جنبش دانشجویی اسلامی با بهرهگیری از رهنمودهای امام و نیز با عنایت به سوابق تاریک امریکا در ایران، هوشیارانه اوضاع و احوال کشور را تحت نظر داشت و با تیزبینی خاص خود دست مرکز جاسوسی و توطئهگری امریکا در ایران را در پشت پرده اغتشاشات، شورشها و تحرکات ضدانقلابی در مناطق مختلف کشور مشاهده میکرد. این مسائل از همان روزهای ابتدایی انقلاب و بلکه پیش از آن آغاز شده بود و فشار سنگینی را بر انقلاب و انقلابیون وارد میکرد. شاید به جرات بتوان گفت حجم و سرعت تحرکات مزبور به حدی بود که در کمتر مقطعی از تاریخ کشورمان میتوانیم نمونهای از آن را بیابیم.
در چنین شرایطی انتظار بود که دولت موقت به عنوان مسوول امور اجرایی کشور، موضعی قاطع در برابر امریکا اتخاذ کرده و ضمن ارائه تذکرات و هشدارهای لازم به آن دولت مبنی بر قطع مداخلات فتنه انگیزانه خود در امور داخلی ایران، اقدامات مقتضی را در صورت عدم توجه کاخ سفید به این هشدارها، به کار بندد. این اقدام در حادترین شکل خود میتوانست به اخراج دیپلماتیک بخوانید جاسوسی و توطئهگری امریکا از ایران، تعطیل شدن سفارت و قطع روابط دیپلماتیک میان دو کشور بینجامد. اما نه تنها اساسا چنین طرحی در نظر دولت موقت وجود نداشت بلکه حرکتی معکوس قابل مشاهده بود.
در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اعضای برخی گروههای چپ با حمله به سفارت امریکا برای ساعاتی آن را به اشغال خود درآوردند. طبعا آنچه در آن مقطع توسط چنین نیروهایی صورت گرفت، به هیچ روی مورد تایید رهبری نظام و نیز مردم مسلمان قرار نداشت و لذا با واکنش منفی دولت موقت و نیروهای انقلاب مواجه گردید و سفارت امریکا از دست این نیروها خارج شد. مرحوم مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت پس از این واقعه در مصاحبهای با خبرنگار مجله نیوزویک اظهار داشت: «من خیلی متأسفم، بسیار متأسفم از آنچه اتفاق افتاد. ما امیدواریم بتوانیم همه چیز را تحت کنترل دربیاوریم تا اینگونه حملات بار دیگر رخ ندهد. در این مورد اقدام فوری به عمل آمد و ویلیام سولیوان سفیر امریکا در ایران شخصاً به خاطر اقدام سریعی که در این مورد صورت گرفت، از ما تشکر کرد.» تا اینجای اظهارات مرحوم مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر، کاملا قابل فهم و پذیرش است اما پاسخ ایشان به سوال بعدی خبرنگاران مجله مبنی بر این که: «آیا شما قصد دارید کوششهایی در راه بهبود روابط ایران و ایالات متحده صورت دهید؟» قابل تامل است: «ما روابط دوستانهای با ایالات متحده داشتهایم و میل داریم روابط دوستانه را با ایالات متحده و تمامی کشورهای جهان حفظ نمائیم». (روزنامه کیهان 3 اسفند 1357)
حتی اگر بتوان اظهار امیدواری برای پی ریزی روابط دوستانه با امریکا را نیز در قالب اظهارات دیپلماتیک پذیرفت اما پذیرش این که «ما روابط دوستانهای با ایالات متحده داشتهایم» از زبان نخست وزیر انقلاب پذیرفتنی نبود. در حقیقت این مساله در زمانی مطرح میشد که رژیم پهلوی به عنوان یک حکومت وابسته به امریکا با خشم انقلابی مردم ایران سرنگون شده بود و اساساً همین رابطه «وابستگی و دست نشاندگی» اصلیترین عامل سرنگونی آن رژیم به شمار میرفت بنابراین کسانی که موفق به سرنگونی چنان رژیمی بودند قاعدتاً نمیبایست بر آن نوع روابط عنوان «روابط دوستانه» که حامل بار مثبت است، بگذارند. شاید بهتر این بود که نخستوزیر انقلاب ضمن محکوم کردن عمل گروههای چپ، دست کم سخنی از خشم ملت ایران نسبت به نوع عملکردها و سیاستهای امریکا در قبال ایران و مردم این سرزمین به میان میآورد و به آنها هشدار میداد تا برای جلوگیری از بروز وقایع مشابه و فوران خشم ایرانیان، تغییر و تحولی اساسی را در نوع «روابط» خود با ایران به عمل آورند و گامهایی به سوی استقرار «روابط متقابل احترام آمیز و عاری از دخالتهای سلطه جویانه» بردارند.
هرچند که به ضرس قاطع می توان گفت در صورت ارائه چنین تذکری نیز آمریکاییها به لحاظ ذات و ماهیت نظام سیاسی خود و نیز به دلیل اهمیت استراتژیکی که ایران برای آنها داشت، هرگز دست از فتنهگریها و مداخلات براندازانه خود برنمیداشتند اما در عین حال دو پیامد مثبت میتوانست بر این تذکر دیپلماتیک مترتب باشد: نخست آن که قاطبه مردم و بویژه جنبش دانشجویی اسلامی و انقلابی بدین امر دلگرم میشد که دولت موقت، نسبت به تحرکات آمریکا هوشیاری لازم را دارد و همراه و همگام با خط انقلاب و رهبری، نسبت به اینگونه تحرکات به اتخاذ موضع پرداخته است. بدین ترتیب حساسیتها و دلواپسیها نسبت به سیاستها و عملکردهای دولتی کاهش پیدا میکرد. اما پیامد دوم این بود که آمریکا نیز با دریافت تذکر دولت و اطلاع از این که حساسیت لازم نسبت به تحرکات آن در بدنه اجرایی کشور وجود دارد، دستکم حزم و احتیاط بیشتری را در پیش میگرفت تا مبادا بیش از پیش بر این حساسیتها افزوده شود. اما هنگامی که به جای تذکر به سیاستمداران آمریکایی زمینه مناسبی را برای تشدید فعالیتهای خود مهیا میدیدند.
چندی از این واقعه و اظهارنظر نگذشته بود و در حالی که توطئههای آمریکایی هر روز ابعاد گستردهتری مییافت و به ویژه منطقه کردستان و ترکمن را مشاهده میکرد و هشدار میداد، نخست وزیر دولت موقت طی پیامی به مناسبت برگزاری رفراندوم تعیین نظام در دوازدهم فروردین سال 58، چنین اظهار داشت: «همان طور که در روزنامهها خواندید و میبینید، هر روز یا هر هفته از یک گوشه مملکت نغمههای بسیار دلخراش و ناراحت کننده بلند میشود. یک روز کردستان است، یک روز گنبد کاووس است، خدا میداند فردا خوزستان باشد یا جای دیگر تحت بهانههای پوچ... در حقیقت و در عمل طبق نقشهای از پیش ساخته شده و خیلی منظم و برنامههای همان دستجات و نوع دستجات، حالا طرفدار تروتسکی باشد یا مائویی باشد یا مارکسیست باشد، از شهرهای مختلف به آنها می رسد... البته این دستهها و افراد تنها نیستند، اینها اتحادی دارند و اتحاد عمل دارند با افراد زیادی، همان باقیمانده ساواک و سه سپردهها و کسانی که در دستگاه گذشته پاسداران رژیم طاغوتی بودند، حالا یا این طرف مرز یا آن طرف مرز ستاد عملیاتی دارند... (روزنامه کیهان، 16/1/1358)»
به این ترتیب مرحوم بازرگان اگر چه بر این باور بود که فتنهها و آشوبها در مناطق مختلف، از سوی قدرتهای خارجی برنامهریزی شده است و از سوی همانها نیز حمایت و پشتیبانی سیاسی و نظامی میشود (که این مساله به وضوح پیام ایشان پس از برگزاری رفراندوم تعیین نظام کاملاً مشهود بود) اما در تشخیص مصداق به گونهای نشانهها را متذکر میگردید که نگاهها را متوجه همسایه شمالی یعنی شوروی میساخت این در حالی بود که مفهوم «چپ امریکایی» آن زمان توسط امام بیان شده بود. متاسفانه گذشت زمان و اوجگیری فتنهها نیز نتوانست به اصلاح رویکردهای سیاسی و بینالمللی دولت موقت بینجامد، به تدریج گروههای مسلح ضدانقلاب در کردستان به گونهای مورد حمایت سیاسی و نظامی امریکا و عوامل آن قرار گرفتند که اشغال شهرها و جدایی بخشی از خاک ایران از مام میهن به صورت جدی در دستور کار آنها قرار گرفت. حمله به پاوه و محاصره دکتر چمران در این شهر از جمله وقایع بسیار مهم در این برهه از زمان است و کوتاه سخن این که اگر امام رسما به عنوان فرمانده کل قوا در این ماجرا از خود قاطعیت به خرج نمیداد. بیتردید امروز نقشه جغرافیایی ایران به گونهای دیگر رسم میشد. این واقعه نگاه خشمآلود امام و مردم را کاملاً متوجه امریکا و عوامل آن ساخت اما مجددا نخستوزیر وقت از توجه به این مساله اساسی خودداری کرد. مرحوم بازرگان در سخنرانی خود در مشهد پس از ماجرای پاوه خاطرنشان ساخت: «یک زمانی بود که دو دشمن داشتیم، یکی استبداد داخلی و استیلای خارجی ولی هر دو عقب نشینی کردند اولی سرنگون شد و دومی راه بهتری را در پیش گرفت ولی پس از پیروزی انقلاب یک دشمن سومی هم پیدا شد و آن دشمن سوم کسانیاند که از همسایگان و غیر همسایگان که از این پیروزی انقلاب احساس ناراحتی میکنند و آن هم درصدد کارشکنیاند.» (روزنامه کیهان 14 مهر 1358)
به طور کلی از این گونه اظهارات به خوبی پیدا بود که دولت موقت مهمترین دشمن انقلاب را نه امریکا بلکه اتحاد جماهیر شوروی به حساب میآورد و حتی نسبت به امریکا دچار خوش بینیهایی نیز بود کما این که اعتقاد داشت پس از انقلاب «راه بهتری را در پیش گرفته است»! در چنین شرایطی امریکا، شاه را به بهانه درمان بیماری او وارد خاک خود کرد، بدیهی است این مساله حساسیت فوق العادهای را میان نیروهای انقلاب برانگیخت و خاطرات گذشته در برنامهریزیهای عوامل سیا برای براندازی دولت دکتر مصدق و بازگرداندن شاه به تخت سلطنت را در ذهن آنها زنده کرد. در این میان انتظار آن بود که مهندس بازرگان به عنوان یکی از یاران نزدیک دکتر مصدق و کسی از نزدیک شاهد کودتای 28 مرداد بود، بیش از همه نسبت به این ماجرا از خود واکنش نشان داده و دستکم در این مقطع با اعتراض به این عملکرد امریکا، نسبت به قطع روابط دیپلماتیک و خروج دیپلماتهای امریکا از کشور اقدامی هر چند سمبلیک انجام دهد اما نه تنها چنین نشد بلکه هنگامی که ایشان به منظور شرکت در جشنهای بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر راهی این کشور شد در کمال تعجب با برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر که نقش جدی در سرکوب تظاهرات انقلابی مردم ایران و به شهادت رساندن جمع کثیری از آنها و همچنین طرح ریزی توطئههای بعدی داشت، ملاقات کرد. جالب این که ملاقات مزبور به هیچ روی اتفاقی و تصادفی نبود بلکه طبق اظهارات ایشان در گفتگو با خبرگزاری پارس دو روز قبل از مسافرت، کاردار سفارت امریکا در ایران هماهنگی لازم را صورت داده بود.
به این ترتیب جنبش دانشجویی اسلامی خود را در مقابل یک دو راهی بزرگ و سرنوشت ساز یافت: یا باید شاهد مماشات دولت موقت در قبال امریکا و توطئهگریهای آن باشد تا زمانی که یک «کرمیت روزولت» دیگر با چمدانهای پول وارد کشور شده و با استقرار در مرکز جاسوسی امریکا و ایجاد هماهنگی بین عوامل سیا، ضربه نهایی را به انقلاب وارد آورد کما این که در روزهای پیش از کودتای 28 مرداد، در حالی که دکتر مصدق به مذاکرات خود با لویی هندرسون، سفیر امریکا در تهران با خوشبینی کامل نسبت به ایالات متحده ادامه میداد، عوامل سیا و اینتلیجنس سرویس در حال آمادهسازی مراحل نهایی اجرای کودتا بودند و یا این که راسا وارد کار میشد و از تکرار یک تجربه تلخ تاریخی جلوگیری به عمل میآورد.
بدینسان جنبش دانشجویی از آنجا که به وضوح مشاهده میکرد هیچگونه انتظاری از مقامات رسمی مسوول برای برخورد با توطئهگریهای امریکا نمیتواند داشته باشد به عنوان وجدان آگاه یک ملت مسلمان و انقلابی با تشخیص صحیح مرکز توطئهگری درصدد خاموش ساختن شعلههای فتنه برآمد و با تصرف لانهجاسوسی به یک خواست و اراده ملی تحقق بخشید. آنچه در این مرکز جاسوسی کشف شد به خوبی نشان میدهد برنامههای گستردهای وجود داشت که برای استقرار مجدد سلطه امریکا بر ایران و سرکوب یک ملت استقلال طلب و آزادی خواه تدارکی جدی دیده شده و در دست اجرا بود. اسناد لانه جاسوسی یک واقعیت بزرگ دیگر را نمایان ساخت و آن تیزبینی، هوشیاری و دشمن شناسی دقیق حضرت امام خمینی (ره) بود که توانست خط و راه صحیح را به یک ملت انقلابی بنمایاند و با زمینه سازی برای وقوع انقلاب دوم ، استمرار انقلاب بزرگ اسلامی را تضمین کند.
امام خمینی و اصول سه گانه مبارزه با استکبار جهانی
امروز دنیا در شعله های سرکش آتش جور و ستم قدرت های استکباری می سوزد و ملل محروم ـ که در عین فرورفتن در فقر و تنگنا و تحمل رنج و مرارت های ناشی از آن دارای منابع غنی ثروت می باشند ـ در معرض تاخت و تازهای مکرر و ویرانگر ستمگران و متعدیان جهانی قرار می گیرند و سرمایه های بزرگ اقتصادیشان به چپاول و غارت می رود.
واژه « استکبار » که در ادبیات سیاسی مسئولان حکومتی ایران اسلامی به طور مکرر به بهره برداری می رسد از تعالیم قرآن کریم مایه می گیرد و این کتاب بزرگ حاضر در همه عرصه های حیات اجتماعی و سیاسی واضع این واژه و تعبیر می باشد.
این واژه که مفهوم آن اظهار علو و برتری در زمین و بر دیگران بزرگی فروختن و خود را قاهر و مسلط دانستن است در آیات مختلف قرآنی و برای نمایاندن ماهیت قدرت های استکباری در هر عصر و زمان و معرفی خصال و صفات و روحیات و عملکردهایشان مطرح می گردد.
« فی صدورهم الا کبر » : « نیست در دلهاشان مگر تکبر و احساس بزرگی » (1 ) « فاستکبرتم » : « شما استکبار و گردن کشی کردید » (2 ) « کذبوا بایاتنا واستکبروا عنها » : « آیات ما را دروغ شمردند و از روی تکبر از آنها رخ برتافتند » (3 ) از جمله آیاتی است که به صراحت واژه « استکبار » را درباره جبهه کفر و شرک و نفاق به کار برده و این خصلت و صفت شیطانی و نفسانی را در همه اعصار و به تمام دشمنان و مخالفان دین مبین حق تعمیم داده است .
یکی از مشخصه های بارز اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی تلاش برای وارد کردن واژه ها و مفاهیم قرآنی و اسلامی در ادبیات سیاسی مسئولان و دولتمردان نظام اسلامی بود که واژه استکبار از جمله واژه هایی است که به طور عملی در این ادبیات وارد گردید.
یکی از ثمرات ارزشمند این حرکت و تلاش امام خمینی را امروز در تعیین روز 13 آبان به عنوان « روز مبارزه با استکبار جهانی » مشاهده می نمائیم . در چنین روزی حضرت امام خمینی به دلیل خروش علیه سیاست های سلطه جویانه آمریکای جهانخوار که در راس قدرت های استکباری و نقطه آغاز هر فعالیت مستکبرانه می باشد از ایران به ترکیه و پس از آن به نجف تبعید گردید.
پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در 13 آبان سال 1358 دانشجویان مسلمان پیرو خط امام به تبعیت از سیاست های ضداستکباری مقتدا و رهبر خویش و به دلیل نقش اساسی و فراگیر آمریکا در ایجاد بلوا و اغتشاش در ایران و توطئه های مکرر به منظور فروپاشی نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی سفارتخانه آمریکا را که به لانه جاسوسی شیطان بزرگ علیه اسلام و انقلاب و کشور مستقل ایران تبدیل شده بود به اشغال خویش درآوردند. این حرکت به مبارزات ملت مسلمان ایران علیه استکبار جهانی شدت و حرارت بخشید و قدرت پوشالی و متزلزل آمریکائیان در ایران را فروریخت و به ملت های تحت ستم جهان برای مخالفت و مبارزه علیه شیطان بزرگ جرات و توان بخشید.
با توجه به تثبیت روز 13 آبان به عنوان روز مبارزه ملی با استکبار جهانی و خاستگاه اولیه و اصلی تفکر و حرکت توفنده تقابل و تعارض با قدرت های استکباری که اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی می باشد لازم است برخی از زوایا و ابعاد جلوه های این تفکر و دیدگاه های ژرف مورد توجه و تعمق قرار گیرد تا نسل امروز به معرفت و بینش سیاسی لازم در این موضوع مهم و حیاتی و پیوند خورده با استقلال و اقتدار ایران اسلامی نائل آید.
حضرت امام خمینی در تعیین استراتژی و خط مشی مبارزه با استکبار اولین اصلی که مورد توجه قرار می دهند این است که تا قدرت های سیطره جو و مستکبر جهان به اضمحلال و انقراض درنیایند محال است که صلح و آرامش و سلامت و سعادت در کره ارض حاکم گردد و محرومان و به بند کشیده شدگان به حقوق الهی خود نائل آیند و به وراثت زمین برسند :
« سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است و تا این سلطه طلبان بی فرهنگ در زمین هستند مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آنها عنایت فرموده است نمی رسند . » (4 )
این موضع اصولی حضرت امام خمینی برخاسته از متن تعالیم قرآنی است و آیه ذیل از جمله آیات صریح و روشنی است که وراثت و پیشوایی زمین را در اثر انقراض مستکبرین و غلبه و پیروزی مستضعفین امکان پذیر دانسته و بشارت آن را به انسان ها اعلام می نماید :
« ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین »
« و ما اینگونه اراده کرده ایم تا ملل صالح و به استضعاف درآمده را در زمین به پیشوایی و حاکمیت و وراثت برسانیم . » (5 )
تردیدی وجود ندارد که حاکمیت محرومان که با اضمحلال و انقراض مستکبران محقق می گردد تابع تحول و تحرک توده های مردم و مبارزه عینی و عملی با قدرت های استعماری جهان می باشد و این سنت و قانون بزرگ الهی است که تا ملت ها به ایجاد تغییر و تحول در خود و حرکت و تلاش و مبارزه برای حاکمیت و وراثت در زمین اهتمام نورزند خداوند متعال تحول واعطای پیشوایی و رهبری و حکومت به آنان را اراده نخواهد کرد :
« ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم »
« خداوند اراده تغییر و تحول و تحرک در ملتی را نمی کند مگر آن که ملت ها خود به تحول در جان و نفوس خود برخیزند » (6 )
در واقع سنت و قانون حاکمیت و وراثت مستضعفین در کره ارض تابع تحقق سنت و قانون دیگر الهی است که مبتنی بر خواست و اراده و حرکت و تلاش اولیه ملل برای ایجاد تغییر و تحول درونی در خود است که دارای آثار ارزشمند برونی تقابل و تعارض با مستکبرین می باشد. چنان که در قرآن کریم درباره سرنوشت گروهی از مستضعفین که به تحرک و تقابل علیه حاکمیت مستکبرین نپرداخته و در محیط کفر و شرک و ظلم و جور ماندند و تسلیم شدند چنین آمده است :
« کسانی را که فرشتگان مرگ قبض روح می کنند در حالی که به نفس خویش ستمکار بوده اند از اینان می پرسند : در چه وضعی به سر بردید و دوران عمر را چگونه گذراندید آنان پاسخ می دهند : ما در محیط زندگی خویش مستضعف بودیم و از خود اراده و اختیاری نداشتیم . فرشتگان می گویند : مگر زمین خدا وسیع و گسترده نبود تا در آن مهاجرت کنید و خویشتن را از منطقه شرک و کفر خارج سازید » (7 )
حضرت امام خمینی به منظور تعیین یکی دیگر از اصول و خط مشی های اساسی برای مبارزه با استکبار جهانی اعلام می نماید :
« ما اگر چنانچه قدرت داشته باشیم تمام مستکبرین را از بین خواهیم برد . » (8 )
این تفکر امام خمینی درباره تلاش و مبارزه برای محو و نابودی قدرت های استکباری جهان نیز از اصول و مبانی قرآنی و تعالیم مربوط به تقابل با جبهه کفر و شرک و نفاق در هر عصر و زمان سرچشمه می گیرد. چنان که خداوند متعال در قرآن کریم جبهه توحید را مخاطب قرار می دهد و این گونه به خیزش و جهاد قهرآمیز با مستکبران زمین فرامی خواند :
« فقاتلوا ائمه الکفر »
« با پیشوایان و رهبران کفر جهانی مقاتله و مبارزه کنید . » (9 )
همان طور که مشاهده می کنیم قرآن کریم لبه تیز جهاد و مبارزه جبهه توحید را متوجه پیشوایان و رهبران کفر و استکبار می کند و در تقابل و تعارض با این جبهه منحط و متعدی به « ریشه » نظر دارد و « اصل » نه به « شاخه » و « فرع » . طبیعی است مبارزه با فروع هرگز به نتیجه و ثمر نمی نشیند و راه به جایی نمی برد و حالت « انقلاب » که امری اصولی و همراه با تحولات بنیادین است به خود نمی گیرد و در « رفرم » که حرکتی سطحی و قشری و ظاهری می باشد و موردنظر « لیبرال ها » از نوع وطنی و غیروطنی است و هیچ نتیجه و حاصلی به بار نمی آورد و به تداوم سلطه استکبار می انجامد باقی می ماند.
حضرت امام خمینی براساس این اصل و تعلیم صریح قرآنی از ابتدای نهضت مقدس خویش به مبارزه با ریشه و نه فرع معتقد بود و به همین تفکر و روش عمل نمود و با تاییدات الهی به پیروزی رسید.
سومین اصل برای مبارزه با استکبار جهانی در نگاه ژرف و دقیق حضرت امام خمینی « تداوم مبارزه » است .
این پیشوای بزرگ الهی مبارزه با کفر و شرک و نفاق را که جبهه متحد نظام استکباری دنیا را به وجود می آورند فصلی و مقطعی و محدود و محصور به عصر و زمان خاصی نمی دانست که در این صورت هیچ تضمین و پشتوانه ای برای تامین صلح جهانی و گسترش آرامش و امنیت و آزادی و عدالت و همزیستی مسالمت آمیز بین ملل دنیا وجود نخواهد داشت و جهان هر لحظه آبستن حوادثی خواهد بود که توسط سران نظام های سیاسی و حکومتی استکبار و مطابق با خواست و اراده و صلاحدید و مطامع و منافع ضدانسانی آنها به وقوع خواهد پیوست .
حضرت امام خمینی در تعیین این خط مشی اساسی و زیربنایی با قاطعیت و صراحت و صلابت اعلام می نمود : « تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم . » (10 )
این خط مشی اساسی در اندیشه سیاسی امام خمینی نیز همچون دو اصل و خط مشی قبلی از تعالیم سیاسی قرآن کریم مایه می گیرد. خداوند متعال می فرماید :
« قاتلوهم حتی لاتکون فتنه »
« با کفر و شرک و نفاق مقاتله و مبارزه کنید تا فتنه از روی کره زمین برطرف و مرتفع گردد . » (11 )
این آیه شریفه خواهان تداوم جهاد و مبارزه تا رفع کامل فتنه مستکبران در زمین می باشد.
به این ترتیب حضرت امام خمینی سه اصل و خط مشی محوری و بنیادین برای مبارزه با استکبار جهانی را تبیین و تعیین می نماید و نه تنها ملت مسلمان ایران و سرزمین های مسلمان نشین در گستره جهان اسلام که همه ملل محروم در سراسر گیتی را به این جهاد و مبارزه مقدس و الهی فرامی خواند تا به این وسیله راه برای جلوگیری از بسط سیطره دنیای استکبار هموار گردد و ملت ها از تهاجم و تعدی و ظلم و قتل و غارت های مکرر این درندگان انسان نما مصون و محفوظ بمانند.
فراموش نکنیم که در اندیشه سیاسی امام خمینی و نیز براساس واقعیت های غیرقابل اغماض و انکاری که امروز در جهان شاهد هستیم آمریکای جنایتکار در راس هرم استکبار جهانی و در نقش رهبری و ساماندهی تمام تحرکات ضدانسانی علیه ملل دنیا به ویژه جهان اسلام قرار دارد و به همین دلیل است که امام خمینی به صراحت تمام آمریکا را « شیطان بزرگ » نامیدند و اعلام نمودند : « آمریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است . » (12 ) و از ملت ایران و ملل مسلمان و محروم جهان چنین خواستند : « هرچه فریاد دارید سر آمریکا بکشید . » (13 ) و همه مبارزان جبهه توحید در سرتاسر جهان را این گونه بشارت دادند : « اگر دقیقا به وظیفه مان که مبارزه با آمریکای جنایتکار است ادامه دهیم فرزندانمان شهد پیروزی را خواهند چشید . » (14 )
پی نوشت :
1 ـ قرآن کریم سوره غافر (30 ) آیه 56
2 ـ سوره جاثیه (45 ) آیه 31
3 ـ سوره اعراف (7 ) آیه 40
4 ـ امام خمینی کلمات قصار موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی فصل پنجم سیاست خارجی ص 151
5 ـ سوره قصص (28 ) آیه 5
6 ـ سوره رعد (13 ) آیه 11
7 ـ سوره نسا (4 ) آیه 97
8 ـ امام خمینی کلمات قصار فصل پنجم سیاست خارجی ص 151
9 ـ سوره توبه (9 ) آیه 12
10 ـ امام خمینی کلمات قصار فصل ششم جنگ و دفاع ص 161
11 ـ سوره انفال (8 ) آیه 39
12 ـ امام خمینی کلمات قصار فصل پنجم سیاست خارجی ص 153
13 ـ همان منبع ص 155
14 ـ همان منبع ص 157
یکی از مشخصه های بارز اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی تلاش برای وارد کردن واژه ها و مفاهیم قرآنی و اسلامی در ادبیات سیاسی مسئولان و دولتمردان نظام اسلامی بود. واژه « استکبار » از جمله واژه هایی است که به طور عملی در این ادبیات وارد گردید
سنت و قانون حاکمیت و وراثت مستضعفین در کره ارض تابع تحقق سنت و قانون دیگر الهی است که مبتنی بر خواست و اراده و حرکت و تلاش اولیه ملل برای ایجاد تغییر و تحول درونی در خود است که دارای آثار ارزشمند برونی تقابل و تعارض با مستکبرین می باشد
قرآن کریم لبه تیز جهاد و مبارزه جبهه توحید را متوجه پیشوایان و رهبران کفر و استکبار می کند و در معارضه با این جبهه منحط و متعدی به « ریشه » نظر دارد و « اصل » نه به « شاخه » و « فرع » . طبیعی است مبارزه با فروع هرگز به ثمر نمی نشیند و راه به جایی نمی برد و حالت « انقلاب » که امری اصولی و همراه با تحولات بنیادین است به خود نمی گیرد و در « رفرم » که حرکتی سطحی و ظاهری می باشد و مورد نظر « لیبرال ها » از نوع وطنی و غیروطنی است و هیچ نتیجه و حاصلی به بار نمی آورد و به تداوم سلطه استکبار می انجامد باقی می ماند
موضعگیریهای حضرت امام خمینی در جریان تسخیر لانه جاسوسی
بیشک نقش کلیدی و محوری حضرت امام (ره) در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران، اولین مسالهای است که باید در جریان بررسی وضعیت و مواضع نیروهای موجود در جریان تسخیر، مورد بررسی قرار گیرد. حضرت امام (ره) از آغاز نهضت اسلامی، بهطور علنی از سال 1341 ه.ش که با مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی جلوهای دیگر یافت، همیشه شاه سابق را به عنوان نوکر و دست نشانده آمریکا و عامل اجرای خواستههای آنها در کشور، مورد حمله قرار میداد. اوج این مساله را در جریان تصویب قانون کاپیتولاسیون شاهد بودیم.
بر اساس این قانون، کلیه افراد ارتش آمریکا و وابستگان آنان که در ایران اقامتداشتند، در برابر قوانین ایران از مصونیت کامل دیپلماتیک برخوردار بوده و در صورتارتکاب جرم، از شمول قوانین ایران معاف بودند و دادگاههای ایران حق بازخواست آنان را نداشتند.
این قانون، واکنش فوری حضرت امام (ره) را در پی داشت، ایشان در سخنانیفرمودند:
«عظمت ایران از بین رفت، استقلال از دست رفت، عزت ما پایکوب شد. مگر مامستعمره هستیم؟ مگر ایران در اشغال آمریکاست؟... میدانید مجلس بهپیشنهاد دولت سند بردگی ملت ایران را امضا کرد؟ اقرار به مستعمره بودن ایراننمود».
روند مبارزه امام با رژیم شاهنشاهی در سالهای بعد و تا پیروزی انقلاب اسلامی،در بهمن 1357 ه.ش، نیز مانند گذشته از این خط مشی پیروی میکرد. به گونهای کهایشان در کنار مخالفت با شاه و سیاستهای عقب افتاده وی، با دولت آمریکا، به عنوانبزرگترین عامل خارجی حمایت از شاه و محرک وی، نیز به شدت مبارزه میکردند.بنابراین، تأیید حرکت مردمی ـ دانشجویی تسخیر لانهی جاسوسی در تهران از سوی امام راحل، قابل پیش بینی بوده است. زیرا چنین حرکتی موجب شد تا علاوه بر استبداد(شاه و رژیم او)، ریشهی استعمار (آمریکا) نیز از کشور کنده شود. با توجه به همین مساله، میتوان دریافت که چرا امام تسخیر لانه جاسوسی را انقلابی بزرگتر از انقلاباول دانستهاند.
موضعگیریهای امام در مقابل آمریکا صریح و قاطع بود و در تقابل با دیدگاههای دولت موقت قرار میگرفت. مقامات این دولت طرفدار مماشات و روابط دیپلماتیکحسنه با این کشور بودند. از سوی دیگر، دانشجویان پیرو خط امام، که از مماشات و عدم موضعگیری انقلابی دولت موقت نگران بودند، تلاش میکردند تا با پیروی ازدیدگاههای حضرت امام (ره)، در تحولات جامعهی آن روز ایران نقش کلیدی و اساسیرا ایفا کنند. این مسائل در دنبالهی این فصل و هنگام بررسی مواضع دانشجویان پیروخط امام و دولت موقت بررسی خواهد شد. در این میان، آنچه که دانشجویان پیرو خطامام را در مورد اشغال یا عدم اشغال لانهی جاسوسی مردد کرده بود، ناآگاهی از موضعحضرت امام بود.
«حضرت امام در تاریخ 10 آبان 1358، پیامی به ملت ایران دادند که سرآغازحرکتی نوین برای دانشجویان مسلمان شد، و این آگاهان جامعه پیام را دریافت کردند و به آن جامهی عمل پوشانیدند. امام در بخشی از آن پیام فرمودند: بردانشآموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام،حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداداین شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئهی بزرگ را بار دیگر، شدیداً محکومکنند.»
پیام امام که با انتشار خبر ملاقات بازرگان ـ رئیس دولت موقت ـ با برژینسکی ـ مشاورامنیت ملی کارتر ـ همزمان شده بود، از جانب نیروهای انقلابی به مانند پیامی آشکاربرای انجام کاری انقلابی و قاطع تلقی شد.
مرحوم حاج احمدآقا نیز در مورد عملکرد حضرت امام میگویند: «امام خمینی (ره)،به عنوان رهبر انقلاب، نخستین کسی بود که از اقدام شجاعانه دانشجویان حمایت کردو عمل آنان را واکنش طبیعی ملت در مقابل جنایات بیشمار آمریکا دانست.»
در این میان، تضاد دیدگاه سازشکار دولت موقت و مواضع انقلابی و ضداستکباری حضرت امام به اوج رسید. امام که تا آن زمان دیدگاههای میانهرو و لیبرال دولت موقت را تحمل کرده بودند، در جریان اشغال لانه جاسوسی، به شدت در برابر دولت موقت موضعگیری کردند. این مسایل در بخش بعدی که به بررسی عملکرد دولت موقت اختصاص دارد، بررسی میشود تا روشن شود که این تضاد از کجا ریشه میگرفت. اما بررسی مواضع امام در برابر دولت موقت خواندنی و عبرتآموز است.
مرحوم حاجاحمد آقا خمینی در این باره میگوید:
«آقای مهندس بازرگان، فردای آن روز (تسخیر سفارت) از نخست وزیری دولت موقت استعفا داد و استعفای ایشان، علیرغم وساطت عدهای سریعاً از سویامام، مورد قبول قرار گرفت و مسؤولیت اداره کشور به شورای انقلاب محولشد....ما همه شاهد بودیم که، چگونه جمعی به دست و پا افتاده بودند تا امام رامتقاعد کنند که استعفا را نپذیرد و نتیجتاً، دولت موقت با تایید مجدد و قوتبیشتری وارد صحنه شود و کنترل اوضاع را به نفع جریانی که مدتها برای آن سرمایه گذاری کرده بودند، دوباره به دست گیرند. اما امام هوشیارتر از آن بودندکه اینگونه حرکتها در ایشان تاثیر کند.»
بهطور کلی 14 محور از مجموعه صحبتهای امام، در مورد تسخیر لانهی جاسوسیآمریکا در تهران، قابل استفاده و استخراج است. این 14 محور به شرح زیر است:
1ـ تسخیر لانهی جاسوسی، عامل کوتاه شدن دست شیطان بزرگ از ذخایرایران
امام (ره) علت هیاهوی آمریکا را کوتاه شدن دست کاخ سفید از منابع مادی و معنویکشور دانسته و فرمودند:
«در این هیاهویی که شیطان بزرگ فریاد میزند و شیاطین را دور خودش جمعمیکند، برای این است که دستش کوتاه شده است. دستش از ذخایر ما، از منافعیکه در اینجا داشت کوتاه شده و ترس این را دارد که، دیگر تا آخر این کوتاهی ادامه داشته باشد، از این جهت توطئه میکند و آن مرکزی هم که جوانهای مارفتند گرفتند، آنطور که اطلاع دادند، مرکز جاسوسی و مرکز توطئه بودهاست کهشاه را ببرد آنجا مشغول توطئه کند، پایگاهی هم اینجا توطئه کند و جوانهای ماهم بنشینند و تماشا کنند؟»
2ـ اشغال لانهی جاسوسی واکنشی طبیعی در برابر حمایت آمریکا از شاه
امام (ره) تسخیر لانهی جاسوسی را واکنش طبیعی دانشجویان در مقابل جنایتها وتوطئههای آمریکا در ایران و حمایت از شاه، پس از فرار از کشور، میدانستند:
«توقع این است که جانی دست اول ما را ببرند آنجا نگهدارند و حمایت از او بکنند و اینجا هم مرکز توطئه درست کنند و مرکز پخش چیزهایی که توطئهگریاست درست بکنند و ملت ما و جوانهای ما و جوانهای دانشگاهی ما وجوانهای روحانی ما بنشینند تماشا کنند، تا خون این صد هزار نفر، تقریباً، هدربرود. برای اینکه احترامی قائل شوند به آقای کارتر و امثال اینها، توطئهها نبایدباشد، البته توطئه نبود، اگر این خرابکاریها نبود، اگر آن کار فاسد نبود همه مردم آزادند در اینجا موجود باشند، اما وقتی توطئه در کار است، وقتی کهآنطور کارهای فاسد انجام میگیرد، ناراحت میکند جوانهای ما را. جوانهاتوقع دارند در این دنیا مملکتشان که آنقدر برایش زحمت کشیدند، دستشانباشد. وقتی میبینند توطئه است که میخواهند که دوباره به حال سابق برگردد ودوباره همه چیزشان به باد برود، نمیتوانند بنشینند.»
3ـ سفارت آمریکا؛ مرکز توطئه بر ضد ملت
امام راحل (ره) ـ به صراحت ـ سفارت آمریکا را مرکز توطئه و جاسوسی دانسته و بههمین علت پشتیبانی ملت را از چنین حرکتی، کاملاً طبیعی میدانند:
«اگر اینها یک مسالهی سفارتی بوده است، احتیاج به این کار نبود. اگر یکمسائلی بود که مربوط به توطئههایی که بر ضد ماست نبود، این محتاج به اینعمل نبود، حالا که این توطئهها به ملت ما ثابت شدهاست و این عملی که این جوانهای ما انجام دادهاند، تمام ملت ما، الا بعضی منحرفین در اینجا و سایرممالک دیگر، از آن پشتیبانی کردند و این خواست تمام ملت ما بودهاست، نهیک خواست از روی هوای نفسانی. این حق از برای ملت ما هست، سفارتخانههاحق قانونی ندارند که جاسوسی بکنند یا توطئه.»
4ـ عملکرد سفارت آمریکا در ایران نمونهی نقض قوانین بینالمللی و تجاوزبه حقوق ملتها
حضرت امام (ره) معتقد بودند، به علت رفتارهای خلاف عرف بینالمللی کارمندانسفارت آمریکا، این مرکز از حقوق سیاسی متداول در عرف بینالمللی برخوردار نیست.بنابراین میفرماید:
«مرکز توطئه و جاسوسی به اسم سفارت آمریکا و اشخاصی که در آن بر ضدنهضت اسلامی ما توطئه نمودهاند، از احترام سیاسی بینالمللی برخوردار نیستند، تهدیدات و تبلیغات دامنهدار دولت آمریکا به قدر پشیزی نزد ملت ماارزش ندارد. نه تهدید نظامی او عاقلانه است و نه تهدید اقتصادی او واجداهمیت.»
5ـ گروگانگیری در سفارت آمریکا، مقابلهی عادلانه با پناه دادن آمریکا به شاه
امام (ره) معتقد بودند که شاه به خاطر چپاول ثروت ملت ایران باید بازگردانده شود و تا آن زمان، گروگانها در اختیار ایران باقی خواهند ماند:
«چرا ملت میخواهد که شاه بیاید و تا نیاید دست از این گروگانها برداشته نخواهد شد و چرا کارتر اینقدر اصرار دارد که شاه را نگه دارد. علت اینکه ملت ایران میخواهد شاه برگردد این است که داراییهای ایران در دست اوست.»
6ـ اشغال لانهی جاسوسی، برهم زنندهی امنیت دولتهای ستمگر و نهستمدیده
یک خبرنگار از امام (ره) پرسید: «مسالهی سفارت آمریکا کشورهای بسیاری رانگران کرده است. فکر میکنند که گروگانها یک سابقهی خطرناکی خواهند شد؟»
پاسخ (امام):
«کشورها هم معلوم میشود که در نظر شما هم همان است که در نظر کارتر است.وقتی که مطالعه بکنند در حال همه کشورهای دنیا، میبینند که اکثریت قاطع با مظلومهاست. ظالمها یک عده قلیلی هستند. اگر مراد شما از ناراحتی،ناراحتی ظالمهاست مطلب صحیحی است. برای اینکه ظالمها با امثال خودشان رفیق هستند و هرکسی به آن جنسی که دارد متمایل است.»
7ـ تسخیر لانهی جاسوسی، تبلور ظلمستیزی و آزادگی و روحیه توحیدی ـمعنوی ملت ایران
امام (ره) اعتقاد داشتند که ملت ایران علاقهای به مظاهر مادی ندارد و برای احقاقحقوق خود حاضر به هرگونه فداکاری است:
«اگر چنانچه شاه را تحویل ندهند، هرچه میخواهد پیش آید. ما پافشاری میکنیم و از هیچ چیز نمیترسیم. ما نمیترسیم از اسلحهای که دست بیعقلاست، ما نمیترسیم، برای اینکه نمیخواهیم به این عالم خیلی عشق داشته باشیم. برای اینکه این عالم، چیزی ندارد. اینجا جز گرسنگی خودمان، ظلمکشیدن، توسری خوردن از قدرتهای بزرگ، چیزی برای ملت ما نماندهاست کهبترسیم یا ملت ما بترسد. ما تا همه جا حاضریم برای این امر.»
8ـ به دستگیری دوبارهی قدرت؛ انگیزهی اصلی تبلیغات گستردهی دولتآمریکا در مسالهی گروگانگیری
امام خمینی با تیزهوشی خاص خود به این نیت رسیده بودند که، کارتر نگران جانگروگانها نیست و تنها علت پیگیری مسأله از سوی او، تأثیر آزادی احتمالی گروگانها برانتخاب مجدد وی، به عنوان رئیسجمهور آمریکا بود:
«شما خیال میکنید که برای این پنجاه و چند نفر جاسوسی که در اینجا هستند،اینها دلشان سوخته، شما مطمئن باشید که مساله این نیست، اینها فوج فوج سربازهای خودشان را میفرستند به جبههها که بریزند و در جبههها بکشند وکشته بشوند. هزاران افراد را از خود ملتشان به کشتن میدهند، برای اینکه صدایی در خود آمریکا پیدا نشود، که این رئیس جمهور ما چه آدم کذایی است.نه برای خاطر این پنجاه و چند نفرشان دست و پا میزنند. همهی تلاشش این است که، کارتر دوباره رئیس جمهور بشود.»
9ـ دیپلماتهای آمریکایی، مأموران سیاسی نبودهاند
نکتهی جالبی که در کلام امام (ره) مشاهده میشود این است که ایشان معتقد بودند،مأموران سفارت آمریکا در سفارتخانه، اقدام دیپلماتیک انجام نمیدادهاند و به همینعلت، از فعالیتشان جلوگیری شده است:
«اصلاً آقایان میگویند که سفارتخانهها را باید تحویل آمریکا داد، نه،سفارتخانهای ندارد تا ما تحویل بدهیم، آمریکا، ماموران سیاسی ندارد اینجا، به اینکه میگویند باید مامورین سیاسی را تحویل بدهید، مامورین سیاسی کیهستند، پیدا کنند تا ما تحویل دهیم.»
10ـ تسخیر لانهی جاسوسی، شکستن هیبت پوشالی آمریکا
امام (ره) یکی از بزرگترین و مهمترین پیآمدهای اشغال لانه جاسوسی را،شکستن هیبت آمریکا میدانستند:
«اولین قدم هر مبارزهای، ارزیابی این است که این مبارزه میشود یا نمیشود وشما ثابت کردید که نه، میشود با آمریکا هم طرف شد، میشود که لانه جاسوسی آمریکا را هم تصرف کرد و میشود جاسوسهای آمریکایی را هم گرفت و نگهداشت و حفظ کرد. شما این را به دنیا ثابت کردید. آن عظمتی که ازآنها به واسطهی تبلیغات زیادی که داشتند و در دنیا سایه افکنده بود، که ابرقدرت است و کسی حق حرف زدن ندارد، آن شکست.»
11ـ تسخیر لانهی جاسوسی؛ بازتاب ارادهی ملت ایران و نمونهی بارزدخالت مردم در امور سیاسی
اعتقاد به نقش مردم، در تمامی مراحل انقلاب، از مهمترین ویژگیهای امام راحل بود. ایشان به همین علت، حل این مشکل را تنها از اختیارات مجلس شورای اسلامیمیدانستند، که عصارهی ملت تلقی میشد:
«راه حل لانهی جاسوسی را از من (خواستن)، که یک نفر هستم از ملت بزرگ ایران، به بیراهه رفتن است. حل این مساله به دست هیچ (کس) جز ملت شریف ایران و مجلس شورای اسلامی که منبعث از آرای ملت میباشد، نیست و(آمریکا) باید بداند که حمایت از شاه مخلوع، بعد از آن همه جنایات و خیانتهای بزرگ و آن چپاولگریها، مجالی برای حل ـ به اصطلاح ـشرافتمندانه، نگذاشته است.»
12ـ اقدام نظامی آمریکا (برای آزادی جاسوسهای خود)؛ نقض آشکارحقوق بینالمللی
بهدنبال واقعهی طبس، امام (ره) به این نکتهی ظریف اشاره کردند که آمریکا به قوانین بینالمللی که خود و همپیمانان غربیاش مبدع آن بودند، نیز احترام نمیگذارد:
«این آقایی که هی فریاد میزند که شما نقض قراردادهای بینالمللی و اجتماعی را کردید، خودش همین نقض قرارداد بینالمللی را کرده است که نظامی وارد کرده است، این یکی از چیزهایی است که نقض حقوق بینالمللی و قراردادهای بینالمللی است.»
13ـ تسخیر لانه جاسوسی؛ نمایش قدرت ملی، انسانی و اسلامی ملتایران
تسخیر لانه جاسوسی موجب شد تا اثرات منفی تبلیغات آمریکا در موردشکست ناپذیری خود، از اذهان مردم زدوده شود. امام در این باره میفرمایند:
«این معنا که یکی برود در سفارت آمریکا و یک تعرضی بکند به سفارت آمریکا،در سابق و در زمان رژیم سابق، جزء تخیلات و شعرها به نظر میآمد. چطورامکان دارد که ملتی که هیچ ندارد، جوانهایی که دستشان چیزی نیست، بروند و به سفارت آمریکا تعرضی بیندازند، اگر یک همچون چیزی بشود، اصلاً ملتایران به باد خواهند رفت. اینها چیزهایی بود که با شیطنت و تبلیغات، تو مغز مردم کرده بودند و مردم را از قدرت ملی و انسانی و اسلامی غافل کرده بودند.»
14ـ دستگیری جاسوسها و حبس آنها، نمایانگر امکان مقابله با آمریکا
امام (ره) تأکید داشتند که تسخیر سفارت، نشان داد که آمریکا، علیرغم تهدیدهایهمهجانبه، در عمل امکان مقابله با ایران را ندارد، و به قول معروف، هیچ غلطینمیتواند بکند:
«گمان میکردند که اگر چنانچه به زودی و فوراً این جاسوسها را به آمریکاتقدیم نکنیم و یک عذرخواهی هم نکنیم، چهها و چهها خواهد شد. ارزش اینعمل این است که، این اشتباهات را رفع کرد. شما الآن یک سال است که اینجاسوسها را، این مجرمها را در آنجا حبس کردید و خبری هم نشد، نه بازارمانخوابید و نه اقتصادمان به هم خورد.»
اما محوریت امام در قضیه اشغال لانهی جاسوسی، به ابتدای جریان تسخیر و تاییداین حرکت ختم نشد. ایشان علاوه بر اینکه از طریق حاج احمد آقا و حجةالاسلامخوئینیها، در جریان عملکرد دانشجویان پیرو خط امام قرار میگرفتند، از روشهای دیگری نیز، برای آگاهی از وضعیت داخلی دانشجویان، استفاده میکردند. خانم فروز رجاییفر در این باره میگوید:
«امام در لانه جاسوسی نماینده ثابتی نداشتند، اما گاهی مرحوم حاج سیداحمد آقا، از طرف امام، به لانه سر میزدند و با دانشجویان دیدار میکردند. دریکی از موارد هم فرد غریبهای مدتها در میان ما حضور داشتند، که بعدهامتوجه شدیم یک روحانی است و از طرف امام، ماموریت داشتند تا با لباسمبدل، روابط داخلی بچهها را به اطلاع امام برسانند.»
علاوه بر این، امام با چشمانی باز و نگاهی تحلیلگر، عملکرد کلیهی جریانهایسیاسی را در این 444 روز در نظر داشتند. امام در برابر تلاشهای افراد سازشکاریمانند: بنیصدر، رئیس جمهور مخلوع و فراری، و قطبزاده، وزیر خارجهای که به علت تلاش برای کودتا بر ضد نظام اعدام شد، اقدامات مناسب را انجام میدادند. امام مانع از آن میشدند که چنین افرادی که در هیات حاکمه آن زمان حضور داشتند، بتوانند گروگانها را از دست دانشجویان خارج کرده و در راستای سازش با آمریکا، آنها راتحویل دولت کارتر دهند. در ادامه، نگاهی خواهیم داشت به عملکرد دوراندیشانه و تحسین برانگیز امام، که با توکل بر خدا و حمایت مردم، دانشجویان پیروخط امام و بخشی از نیروهای انقلابی و ارزشی مستقر در حاکمیت، کلیه تلاشهایی راکه به منظور انحراف جریان گروگانگیری از مسیر اصلی خود انجام شد، خنثی نمودند.حضرت امام پس از ایستادگی در برابر همه تلاشهایی که برای آزادی گروگانها بدوناخذ کوچکترین امتیازی انجام میشد، ابتدا از کسب امتیازهای لازم و تحقیر هیمنه پوشالی استکبار آمریکا مطمئن شدند و پس از تشکیل اولین دورهی مجلس شورایاسلامی، که اکثریت در آن با نیروهای طرفدار خط امام بود، کار را به نمایندگان مردمسپردند و هوشمندانه جریان تسخیر لانه را هدایت و کنترل نمودند.
اندک مدتی پس از تسخیر لانه جاسوسی، دولت آمریکا با بسیج تمامی نیروها و امکانات خود، از شورای امنیت سازمان ملل تقاضای تشکیل جلسهی فوقالعاده کرد. اواز ایران نیز خواست تا وزیر خارجه یا نمایندهای را برای پاسخگویی و تشریح مواضع، بهاین جلسه بفرستند. اما امام چنین کاری را نپذیرفتند.
در حالیکه بخشی از اعضای شورای انقلاب، که به جناح لیبرال تعلق داشتند و برخیدیگر، از ارسال نماینده به شورای امنیت دفاع میکردند، اما امام با یک استدلال ساده،که بعداً درستی آن ثابت شد، با این حرکت مخالفت کردند. زیرا معتقد بودند: «رای علیهشما خواهند داد.»
بنیصدر در آن زمان گستاخانه با نظر امام مخالفت میکند و اولین برخورد شدید امام با او صورت میگیرد. او که برای شرکت در جلسه شورای امنیت آماده شده بود، با اینموضعگیری تند حضرت امام مواجه میشود که «اگر بنیصدر برود، اعلام میکنم کهسمتی ندارد.»
اندکی پیش از این، آمریکا در اولین قدم تلاش کرده بود تا رمزی کلارک ـ وزیردادگستری سابق این کشور ـ را که به موضعگیری بر ضد هیات حاکمهی آمریکا ومخالفت با شاه شهرت داشت، به ایران بفرستد. کارتر امیدوار بود تا با این ترفند وفرستادن فردی میانهرو امام را به مذاکره و دست برداشتن از مواضع خود راضی کند. اماامام با این امر مخالفت کرد و مذاکره با کلارک را رد کرد، این کار وی را مجبور کرد تا ازترکیه به آمریکا برگردد. کلارک قصد داشت تا نامهای را نیز از جانب کارتر برای امامبیاورد.
در پیام امام در این زمینه ـ که تا مدتها نصبالعین نیروهای طرفدار انقلاب محسوبمیشد ـ چنین آمده بود:
«دولت آمریکا با نگهداری شاه، اعلام مخالفت آشکار با ایران نموده است و ازطرفی دیگر، آنطور که گفته شده است، سفارت آمریکا در ایران محل جاسوسیدشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی است. لذا ملاقات با من، به هیچ وجه،برای نمایندگان ویژه ممکن نیست و علاوه بر این:
1ـ اعضای شورای انقلاب، به هیچ وجه نباید با آنها ملاقات کنند.
2ـ هیچ یک از مقامات مسؤول حق ملاقات با آنان را ندارند.
3ـ اگر چنانچه آمریکا، شاه مخلوع، این دشمن شمارهی یک ملت عزیز ما را بهایران تحویل دهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاکره درمورد برخی روابطی که به نفع ملت است، باز میباشد.»
در ادامهی گروگانگیری نیز دهها شخصیت و هیات نمایندگی، با عناوین مختلف و بابهانههای گوناگون، سعی کردند تا با امام دیدار کنند، اما هیچ یک نتوانستند در برابرسرسختی و ایمان امام به هدف خود، یعنی به زانو درآوردن امپریالیسم مستکبر آمریکا ودفاع از حقوق ملت مظلوم ایران، کاری از پیش ببرند.
به دنبال استعفای دولت موقت، شورای انقلاب، به فرمان امام، مسؤولیت ادارهیامور اجرایی کشور را ـ تا زمان تشکیل مجلس شورای اسلامی ـ بر عهده گرفته بودبنابراین، طی این دوره، شاهد کشمکشهای فراوان اعضای لیبرال شورای انقلاب و بهخصوص بنیصدر و قطبزاده با دانشجویان پیرو خط امام هستیم، که تلاش میکردندضمن انحراف این حرکت اصیل، با طرح این ادعا که گروگانگیری سودی عاید کشورنمیکند و موجب سرافکندگی! کشور در سطح جهان شده، پس باید آنها را آزاد کرده وتحویل آمریکا دهند. در مقابل، اعضای اصولگرای شورای انقلاب مانند: حجةالاسلاموالمسلمین هاشمی رفسنجانی و حضرت آیتالله خامنهای ـ رهبر معظم انقلاب ـ درکنار امام ایستاده بودند و تلاش میکردند تا از حقوق ملت ایران دفاع کرده و دولت کارتررا نیز سر جای خود بنشانند.
در همین ایام، یعنی آذر 1358 ه.ش، جلسهی شورای امنیت تشکیل میشود وهمانطور که امام پیشبینی کرده بود، ایران در جریان این جلسه محکوم میشود. آقایهاشمی رفسنجانی، نظر نیروهای اصولگرا را، به تبعیت از امام، اینگونه منعکسمیکند:
«اگر برای سازمان ملل ارزشی قائل بودیم، در آن شرکت میکردیم. ما از هماناول میدانستیم که چه خواهد شد. بنابراین، برای قطعنامهی شورای امنیت،ارزشی قائل نیستیم.»
با توجه به افزایش فشارهای آمریکا ـ که در قالب تلاش برای تحریم اقتصادی ایران ومحکومیت کشورمان در دادگاه بینالمللی لاهه تجلی یافته بود ـ امام خمینی تصمیمگرفتند تا سرعت بیشتری به مسایل بدهند.
«لذا مقدمات تهیهی سه پروندهی جداگانه علیه آمریکا، برای تسلیم به دادگاهفراهم میشود. پروندهی اول به هاشمی رفسنجانی، وزیر کشور وقت، ارجاعمیشود که مربوط به اتهاماتی بود که در مورد اختناق و زجر و شکنجههایی کهتوسط شاه و نقشی که ساواک در این مورد بر عهده داشت، تهیه و تدوین میشد.بنیصدر مامور رسیدگی به مورد دوم، یعنی تجاوزاتی که از طرف آمریکا بهامور اقتصادی ایران وارد شده، گردید. بالاخره پروندهی سوم که به قطبزادهمربوط میشد عبارت بود از: رسیدگی به سیاست خارجی شاه و رشوهها وپیشکشهایی که شایع بود به رؤسای دولتها و روزنامهنگاران خارجی دادهمیشد و همچنین روابط شاه با سرویسهای اطلاعاتی کشورهای بیگانه. سهپروندهی مذکور باید تا آخر ژانویه 1980 (دیماه 1358) از هر جهت آمادهمیشدند.»
در همین ایام والدهایم ـ دبیر کل وقت سازمان ملل ـ نیز برای بررسی مساله واردتهران شد. وی که میدانست کلید اصلی حل مسایل در دست امام است، خواستارملاقات و مذاکرهی با ایشان شد، اما امام چنین ملاقاتی را نپذیرفتند و یکی از اعضایشورای انقلاب اعلام کرد که امام قطعاً والدهایم را به حضور نمیپذیرد و این مسالهمسلم است.
سپس آمریکاییها ـ به خیال خود ـ دست به اقدام نهایی برای تعدیل موضع امامزدند، به تصور خود، حداکثر انعطاف ممکن را به خرج دادند. سازمان ملل، در اواسطاسفندماه 1358 ه.ش بنا بر نظر مساعد آمریکا، اعلام کرد که یک کمیسیون تحقیقدربارهی جنایات شاه را به ایران میفرستد. آنان پس از ورود به ایران، قبل از هر چیزخواستار ملاقات با گروگانها شدند و ظاهراً فراموش کردند که ماموریت اصلیشانچیست. در این زمان بنیصدر و قطبزاده، مبارزهی سختی را برای به دست آوردنکنترل گروگانها آغاز کردند، که به کشمکش سختی بین آنها و دانشجویان پیرو خط اماممنجر شد، که در جای خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اما سرانجام دانشجویانموفق شدند گروگانها را در اختیار خود نگهدارند.
امام نیز که به علت ناراحتی قلبی دربیمارستان مستقر بودند، پس از بهبودی و مرخصی از بیمارستان، موضعگیری بسیارجالبی درباره کمیسیون تحقیق نمودند که آب پاکی را روی دست آنان ریختند. ایشاندر پیام خود به این شرط اجازهی ملاقات اعضای کمیسیون با گروگانها را دادند که آنهااولاً با گروگانهایی ملاقات کنند که «در پروندهی جنایات آمریکا و شاه دخالتدارند.» دوم اینکه، این ملاقات برای «بازجویی» از گروگانها باشد، سوم اینکه،«اگر هیات بررسی نظر خودش را در تهران درباره جنایات شاه مخلوع و دخالتهای آمریکای متجاوز ابراز داشتند، ملاقات با تمامی گروگانها بلامانع است.» شرط آخر،حقوقدانها را که گفته میشد، ممکن است جاسوسهای سیا نیز برای تبادل اطلاعات با گروگانها، در میانشان باشند، رسوا کرد. چون بدون ملاقات برگشتند.
کیهان در سرمقالهای در همین مورد با عنوان «پیام امام حقوقدانها را رسوا کرد» بهزیبایی به نکات ظریف موجود در پیام امام اشاره میکند:
«نخستین اصلی که در این پیام، به صراحت میبینیم اصل استمرار و تداوم مبارزه ضد امپریالیستی است. این نکته در پیام امام کاملاً مشهود است که،مبارزه علیه مستکبرین و مترفین جهانخوار در مقطع خاصی تمام نمیشود...نکته دیگر این است که، مبارزه برای آن است که الف) دست آمریکا از «تمامیمنطقه» کوتاه شود. ب) به تمام مبارزان راه آزادی کمک کنیم تا قدرتهای استعماری و متجاوز را شکست دهند. ج) و سرانجام برای آن است که «استقلالهمه جانبهی خود را با تمام قوا» به دست آوریم... سومین ویژگی این پیام «آزادیاز قید هر قدرت» و بیزاری از هر نوع بردگی است... این است که میبینیم، امام نمایندگان آمریکا را هرگز نمیپذیرند و حتی پیامشان را جز با فرمان جنگ پاسخنمیدهد، ولی پیام دیگران را بی پاسخ و بدون احترام متقابل باقینمیگذارد...»
به دنبال اقدامات فریبندهی کمیسیون تحقیق، که به شکست انجامید آمریکا دست بهآخرین و به خیال خود تاثیرگذارترین اقدام مسالمتآمیز ممکن میزند. کارتر در 26مارس 1980 (فروردین 1359 ه.ش) نامهای محرمانه خطاب به امام مینویسد و ادعامیکند: «ما آمادهی پذیرش حقایق جدی، که مولود انقلاب ایران است، میباشیم. اینامر، همچنان هدف و آرزوی ماست. زیرا من تصور میکنم که ما هدف واحدی ـرا که صلح جهانی و برقراری عدالت برای همهی ملل است ـ تعقیب میکنیم. »
امام بعد از ملاحظهی نامه، دستور انتشار علنی آن را صادر کرد. افشای محتواینامه مذکور، که در حکم آبروریزی و یک افتضاح سیاسی برای دولتمردان کاخ سفیدبود، همچنین نشانگر عمق بیگانگی کارتر و تیم همکار او با مفاهیم و واقعیتهای انقلابو جامعهی ایران بود. عجیب است که کارتر پس از مشاهدهی سرسختیها وسازشناپذیری امام در برابر کلیهی فشارهای اقتصادی و سیاسی، ردّ هیاتهای گوناگون در پوششهای مختلف و خلاصه آگاهی از پافشاری امام بر موضع خود، باز هم از درکحقایق ناتوان بوده و تصور میکند که با ارسال یک نامهی فریبنده، میتواند فرد قاطع واستواری، همچون امام، را نرم نماید. انتشار محتوای نامهی مذکور موجب شد تا آمریکا برخورد نظامی را پیش بکشد. هنری کیسینجر ـ وزیر خارجهی اسبق آمریکا ـ در همان زمان در واکنشی میگوید: «آمریکا باید به مقامات ایرانی بگوید که میهمانی تمامشد.»
به دنبال پایان میهمانی! آمریکاییها تلاشهایی را برای حملهی نظامی به ایران وآزادسازی گروگانهای خود آغاز میکنند که، به لطف الهی، با شکست مواجه میشوند.امام در تاریخ 5/2/1359 در این باره پیامی صادر میکنند و میفرمایند:
«اشتباه کارتر در آن است که گمان میکند، با دست زدن به این مانورهای احمقانه،میتواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز ازهیچ فداکاری رویگردان نیست، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است،منحرف کند. کارتر باز احساس نکرد با چه ملتی روبهروست و با چه ملتی بازیمیکند. ملت ما ملت خون و مکتب جهاد است. حمله به ایران حملهی بهتمام بلاد مسلمین است.»
ایشان همچنین در تاریخ 14/3/59 در جمع اعضای شرکت کننده در کنفرانسبینالمللی بررسی مداخلات آمریکا در ایران فرمودند:
«نباید بیدار شوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند و به این غیب ایماننیاوردند؟! کی این هلیکوپترهای آقای کارتر را که میخواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ دشتها ساقط کردند. شنها مامور خدا بودند. بادمامور خداست. قوم عاد را باد از بین برد. این باد مامور خداست. این شنها مامورند، تجربه کنند باز!»
به دنبال این حملهی ناموفق، مرگ شاه در یک بیمارستان نظامی در قاهرهـ که شرط استرداداو را به ایران را در عمل منتفی کرد ـ و تشکیل مجلس شورای اسلامی که نیروهای انقلابی اصولگرا و پیرو خط امام در آن اکثریت داشتند، امام در مرداد سال 1359، حل مسالهیگروگانها را به نمایندگان اولین دوره مجلس شورای اسلامی واگذار کردند. امام همچنین در پیامی به مناسبت حج در 11 شهریور 1359 به تحلیل و بیان مواضع خود در مورد مسألهی گروگانگیری میپردازند، که آخرین و جامعترین موضعگیری ایشان در این زمینه محسوب میشود و همین مواضع نصبالعین نمایندگان مجلس شورای اسلامی قرارگرفته و در ادامه به صدور بیانیه الجزایر و آزادی گروگانها در بهمن 1359 انجامید.
امام در این پیام، شرایط زیر را برای آزادی گروگانها اعلام کردند:
«بازپسدادن اموال، لغو تمام ادعاهای آمریکا علیه ایران، ضمانت به عدم دخالت سیاسی و نظامی آمریکا در ایران و آزاد گذاشتن تمامی سرمایههای کشور.»
روزنامه کیهان در سرمقاله خود در تحلیل پیام تاریخی امام چنین میگوید: «پیام امام نخست به تحلیل این جریان عظیم انقلابی پرداخته است:
«بارها گفتهام که گروگانگیری عکسالعمل صدماتی است که ملت ما از آمریکا خورده است.» این تحلیل یعنی: اولاً گروگانگیری جاسوسان آمریکایی«عکسالعمل» است، نه «عمل». ابتدا به ساکن، عکسالعمل «تدافعی» است نه عمل «تهاجمی». آغازگر تهاجم «آمریکا»ست نه ما. ثانیاً تحلیل مزبور،گروگانگیری جاسوسان آمریکا را عکسالعمل «ملت» میداند نه کار جدای ازملت توسط یک گروه محدود. ملت هنوز در حال مبارزه است و مبارزهاش با ایادی شاه و «تنهی» رژیم شاهنشاهی ادامه دارد... و اشغال لانه جاسوسی نیزیکی از شیوههای جنگی و تاکتیکهایی است که ملت محروم، مستضعف ومبارز ایران در «نبرد نابرابر» خویش با نیرومندترین دشمن جهانی به کار گرفتهاست. پیام امام بر آن است تا تبلیغات غرب و غربزدهها را پاسخ دهد. تبلیغاتی که بر اساس آن میخواهند چنین وانمود کنند که، جاسوسهای آمریکا را دولت،مقامات مسؤول یا به هر حال گروهی اندک بازداشت کردهاند و عمل مزبور اقدامی تهاجمی است، که از سوی ایران آغاز شده است.»
کوتاه سخن آنکه امام راحل در طول 444 روز بحران گروگانگیری، علیرغم تمامیمخالفتها و ابراز ضعفها و ناتوانیهای داخلی و خارجی و نیز تهدیدات مکرر آمریکاو همپیمانانش، در برابر تمامی فشارها ایستادگی کردند و با حمایت و ارائه راهنماییهای لازم به دانشجویان پیرو خط امام، جریان گروگانگیری را در مسیر مناسب هدایت نموده و سرانجام نیز شرایط مورد نظر خود را تا آنجا که شرایط داخلی وبینالمللی اجازه میداد، به آمریکاییان، که به زورگویی در جهان عادت کرده بودند،تحمیل نموده و به کشورهای مسلمان جهان سومی و مستضعف، نشان دادند که با تکیهبر نیروی ایمان، معنویت و حمایت مردمی میتوان آمریکا را به زانو درآورد.
استکبارجهانی از دیدگاه مقام معظم رهبری(1)
استکبار، معنای وسیعی دارد. در قرآن هم، شاخه ها و مشتقات استکبار، مکرر به کار رفته است. خود کلمه ی استکبار هم، در قرآن به کار رفته است. به نظر می رسد که استکبار، غیر از تکبر است. شاید این طور بشود گفت که تکبر، بیشتر به یک صفت قلبی و روحی اشاره می کند؛ یعنی انسان خودرا برتر از دیگران بداند و بگیرد. استکبار، بیشتر به جنبه ی عملیتکبر توجه دارد. یعنی کسی که کبر می ورزد و خود را بالاتر از دیگران می داند، دررفتار خود با دیگران هم، طور کار راسازماندهی می کند که ایندتکبر، درعمل مشخص و واضح می شود؛ دیگران را حقیر می کند، به دیگرن اهانت می کند، در کار دیگران دخالت می کند و برای دیگران، به عنوان تصمیم گیرنده ظاهر می شود.
این، معنای استکبار است که در آیه ی کریمه ی قرآن هم، آن جایی که درباره ی مستکبران سخن می گوید، می فرماید: «فلما جاءهم نذیر ما زادهم إلا نفورااستکبارا فی الارض و مکر السیی».(1) یعنی در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حرف حق، استکبار ورزیدند. نگفتند ما بالاتریم؛ بلکه این بالاتر بودن را، این بیشتر حق داشتن یا برای خود، حق بیشتری قائل بودن را، در عمل سازماندهی کردند؛ یعنی همان جنگ های طولانی و تمام نشدنی جبهه ی کفر وعناد و طغیان، با جبهه ی پیام حق معنویت و نور وهدایت. استکبار، یعنی این. (2)
معنای استکبار جهانی این است که دولت ها و قدرت هایی در دنیا هستند که نسبت به ملت های دیگر، با برخورد استکباری مواجه می شوند؛ ثروت آن ها را می برند، در حکومت های آن ها دخالت می کنند، در سیاست های آن ها اعمال نظر می کنند و آن ها را به این سمت و آن سمت می کشانند. این استکبار بین المللی است. همان چیزی که در قرن هجدهم و نوزدهم، با استعمار شروع شد وبعد در قرن بیستم به استعمار نوین مبدل شد و امروز، یا در دوران اوج قدرت های استکباری، به شکل استکبار جهانی درآمد؛ که دنیا را بین دو قطب و دو قدرت تقسیم کرده بودند. هر کدام یک جور ملتی را می دوشیدند و در پنجه ی خود می فشردند.
امروز چیزی که اضافه شده است -که استبداد بین المللی مناسب آن است- عبارت است از این که قدرت های مستکبر جهانی و در رأس آن ها قدرت ایالات متحده ی آمریکا برای ملت های دیگر، حق حرف زدن و اظهار نظر کردن هم قائل نیستند؛ هر کاری که برای سیاست خودشان مفید و لازم بدانند ولو به ضرر ملتی یا ملت هایی باشد انجام می دهند... یعنی یک طرف، فشار یک عده قدرتمند است که اگر درصد مسئله هم با هم اختلاف دارند، در تقسیم دنیا به مناطق نفوذ و فشار آوردن بر اکثریت مردم عالم، یک دست هستند و با هم اختلافی ندارند. اگر در تقسیم منابع غارت زده ی جهان سوم یا کشورهای فقیر، با هم درگیری دارند که دارند اما در اصل غارت منابع و فشار بر روی دلت هایی که مقاومت کنند، با هم هیچ اختلافی ندارند! (3)
استکبار، یعنی روح تکبر و بی اعتنایی به ارزش های ملت های دیگر و دخالت در امور ملت ها و به خود حق دادن؛ همین چیزی که الان در کلمات رؤسای آمریکا ملاحظه می کنید. راجع به دخالت خودشان در عراق یا هر جای دیگر طوری حرف می زنند، مثل این که این ها صاحبان دنیایند! واقعا انسان کمتر دولتی را می تواند پیدا کند که با لحنی حرف بزند که این ها راجع به کشورهای خاورمیانه حرف می زنند! این کشورها را مال خودشان می دانند. استکبار یعنی این. (4)
امروز کشور و ملت شما با یک امپراطوری قدرت در سرتاسر جهان رو به رو و مواجه است؛ یعنی در حقیقت یک مجموعه ی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی که در مهم ترین مراکز قدرت جهانی تسلط دارد. همان چیزی است که ما در اصطلاح انقلاب اسلامی، به آن استکبار جهانی می گوییم.
استکبار جهانی، فقط یک دولت نیست؛ استکبار جهانی یک مجموعه ی قدرت است... وقتی ملتی و کشوری مقل ملت وکشور شما در مقابل منافع این مجموعه قیام می کند. و این کشور بزرگ در این منطقه ی حساس را از زیر نفوذ این مجموعه خارج می کند، همه ی این مجموعه، متحد درمقابل او صف آرایی می کنند! استکبار جهانی یعنی این! (5)
مصادیق استکبار در دنیای کنونی
اینکه دولتی در آن سر دنیا به خود حق می دهد علی رغم منافع ملت های منطقه، منافع خودش را تأمین بکند، این همان روح استکبار است و چیز دیگری نیست.
- اینکه دولتی به خود حق می دهد که اگر دولتی مخالف او بود، صریحا و علنا و بدون هیچ خجالتی بگوید: من او را بر می اندازم، این روح استکبار است؛ همین چیزی که امروز از آمریکا نسبت به بسیاری از دولتی های آمریکایی لاتین و بعضی جاهای دیگر دنیا سر می زند. استکبار، چون جوابی ندارد و منافعش در خطر است و منفعتش با سقوط آن دولت، بیشتر تأمین می شود، این موضع را می گیرد.
اگر شما امروز به صحنه ی سیاسی دنیا نگاه کنید از این قبیل چیزها زیاد مشاهده می کنید.
- اینکه قدرت ها بیایند کشوری را قرق کنند و ملتی را از خانه ی خودش بیرون نمایند و به زور، دولت دیگری را در آن جا تشکیل دهند و جای آن ها بنشانند، این همان حرکت استکباری است. در حادثه ی فلسطین، قدرت های زورگوی دنیا دست به دست هم دادند و یک ملت را از خانه ی خودش به کلی آواره کردند. این، چیز خیلی بزرگ و عجیبی است. امروز، دنیا به این رویه عادت کرده است که ملتی را از داخلدکشورش اخراج کنند و سپس به زور، آدم هایی را از جاهای مختلف دنیا بیاورند و در آن جا بنشانند و یک ملت دروغین و مصنوعی به وجود بیاورند و دولتی را هم در رأسش بگذارند تا منافع قدرت های بزرگ در آن منطقه ی عربی حساس تأمین بشود!! این، همان استکبار است.
- اینکه امروز مشاهده می کنید آمریکایی ها با ونسردی تمام، از کشتار هزاران انسان حرف می زنند و انفجار بمب در هیروشیما و کشتار هزاران انسان را عادی تلقی می کنند و می گویند: آن اقدام به مصلحت بود و ما چنین کاری را لازم دانستیم!!، همان روح استکبار است. اگر هواپیمایی را با سرنشینانش ساقط می کنند و مورد اعتراض قار می گیرند، می گویند: قضیه ای بود که تمام شد، صحبتش را نکنید!!
به طور طبیعی، باری آن ها آدمکشی و جنایت، یک امر معمولی است؛ اما آن جایی که پای منافع خودشان در میان باشد و یا فرضا یک شهروند آن ها در گوشه ای از دنیا غلطی کرده باشد و چند نفر از فشار رنج و ناراحتی، بلایی سر او بیاورند، در این هنگام، دنیا را از جنجال پر می کنند؛ چون برای خودشان حقی در زندگی و حیات قائلند که برای هیچ یک از افراد بشر، این حق را قائل نیستند. این، همان روح استکبار است که در نظام سلطه ی کنونی دنیا وجود دارد.(6)
- جنجال مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده کنید. علی رغم شعارهای آزادی که می دهند، ولی یک گرایش کوچک و یک مظهر محدود از تفکر غیر و ضد خودشان را به هیچ وجه تحمل نمی کنند. این، همان روح استکبار است، همان «لنخرجنک یا شعیب» است که چون برخلاف نظر ما حرف می زنی، اصلا تحملت نمی کنیم.
- فشاری که روی ملت لبنان برای تحمل نظام فرقه ای وتحمل اقلیت بر اکثریت وارد آورده می شود، بر خلاف همه ی ادعاهای دمکراسی است؛ اما مشاهده می کنیم که چنین تحمیل از سوی کسانی وارد می شود که مدعی دمکراسی در دنیا هستند!! این، یکی از نشانه های سلطه در دنیاست و از خصوصیات استکبار می باشد.
- اینکه مشاهده می کنید در سرتاسر دنیا، تبلیغات علیه گروه های مبارز و مسلمان و مخلص، غالبا تبلیغات طرفدار استکبار است و انسان های فداکاری را که برای نجات خودشان ازشرایط بد زندگی، دست از جان شسته اند، تروریست معرفی می کنند، همه ی این ها از همان خصوصیات استکبار است.
یکی از کسانی که در قرآن، راجع به او کلمه ی استکبار و مستکبر به کار رفته، شخص فرعون است. او، درباره ی موسی چنین حرف هایی می زد. بنابراین،مسئله استکبار یک مسئله قرآنی است. ما با همه ی این جلوه هایی که بیان شد، مخالفیم. مبارزه ی ملت ایران، یک مبارزه ی شعاری و احساساتی و موسمی و تاکتیکی نیست؛ بلکه یک مبارزه ی قرآنی و عمیق و دارای ریشه ی مکتبی است.
ما با همه ی مظاهر استکبار در دنیا برخورد می کنیم. با آمریکا بیشتر از دیگر دولت ها و مستکبران عالم برخورد می کنیم؛ چون بیشتر از همه مستکبر است؛ چون جاهلانه تر و غرورآمیزتر از همه، نسبت به ملت هایی که با او روبه رو هستند و بیش از همه نسبت به ملت ما استکبار را به کار می برد.(7)
هدف استکبار سلطه بر همه ی عالم است
امروز همه می دانند که فکر استکبار چیست. همه فکر آمریکا را که رأس استکبار است خوانده اند. فکر این ها، سلطه بر همه ی عالم است؛ به خصوص این منطقه ی حساسی که ما در آن زندگی می کنیم؛ یعنی منطقه ی خاورمیانه، خلیج فارس و این نقطه ی اساسی اقتصادی و نظامی. (8)
لزوم مقاومت دربرابر زیاده خواهی نظام سلطه
هدف سلطه گران جهانی آن است که هر گونه مقاومت را در برابر امواج افزون طلبی های خود، از میان بردارند.ایران اسلامی با تکیه بر سرمایه های عظیم فکری و روحی و عملی که اسلام در اختیار نظام اسلامی می گذارد هرگز در برابر این امواج سرکش، تسلیم نشده است.
شما جوانان عزیز باید همت کند تا این مقاومت روز به روز ماندگارتر و مستحکم تر شود، یعنی درست در برابر دشمن که هدف خود را نابود کردن امید و ایمان و عزم که سرچشمه های آن مقاومت اند، قرار داده است. (9)
سلطه گر و سلطه پذیر هر دو مقصرند
انقلاب اسلامی، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، یعنی این که دولت ها و قدرت هایی زور بگویند و ملت ها و گروه های و کشورها و دولت هایی، آن زور را قبول کنند. طرفین، نظام سلطه اند و ما نظام سلطه را رد کردیم و رد می کنیم و با آن به مبارزه بر می خیزیم. ما در نظام سلطه، طرفین را مقصر می دانیم؛ هم سلطه گر و هم سلطه پذیر را. استکبار، به معنای همین نظام سلطه است. (10)
سلطه ی فرهنگی، اقتصادی و علمی، ابزارهای استکبار جهانی برای حفظ سلطه بر ملت ها
عمده ی موضع هایی که قدرت های سلطه گر در نظام سلطه ی جهانی برای حفظ این رابطه ی سلطه گر و سلطه پذیر رویش تکیه می کنند، سه موضوع است: سلطه ی فرهنگی، سلطه ی اقتصادی، سلطه ی علمی. لازمه اش هم این است که نگذارند آن طرف سلطه پذیر یا آن کسی که سلطه بر او تحمیل شده، در این سه زمینه به استقلال و به خودباوری و به پیشرفت برسد؛ نه در زمینه ی مسائل فرهنگی، شامل ایمان و اعتقاد فرهنگی به معنای خاص، ارزش ها و هدف ها و جهت گیری ها؛ نه در زمینه ی اقتصادی، و نه در زمینه ی علمی.
کشورهای تحت سلطه هرگز یک اقتصاد درست و حسابی نداشته اند.گاهی یک رونق ظاهری داشته اند، که می بینید در بعضی از کشورهای تحت سلطه رونق ظاهری دارند؛ اما ساخت اقتصادی خراب است؛ یعنی اگر یک شیر را رویشان ببندند؛ یک حساب را مسدود کنند، یا تصرف اقتصادی کنند، همه چیز فرو خواهد ریخت و نابود خواهند شد.
شما دیدید که یک سرمایه دار توانست چند کشور آسیای جنوب شرقی را در مدت دو سه ماه به ورشکستگی برساند؛ آن هم دو سه کشوری که توسعه ی نسبتا خوب و رونق اقتصادی داشتند. رئیس یکی از همین کشورها در همان روزها به مناسبتی به تهران آمده بود و با بنده ملاقات کرد و گفت همین قدر به شما بگویم که ما در یک شب به کلی فقیر شدیم! یک سرمایه دار آمریکایی ، یهودی مثل نخی که به یکباره می کشند و یک بنا؛ بنای عروسکی، روی هم می ریزد، عمل کرد و یک نخ را کشید و همه چیز را به هم ریخت.
آمریکایی ها آنجایی که لازم داشتند، پنجاه، شصت میلیاد تزریق کردند -پنجاه میلیارد به یکی، سی میلیارد به یکی دیگر- اما آن جایی که لازم نداشته باشند، تزریق نمی کنند و آن کشور را به خاک سیاه می نشانند. البته تزریق کردن یعنی این که دوباره همان ساخت عروسکی را به شکل دیگری بر پا کنند. به هر حال، نمی گذارند اقتصاد این کشورها استحکام پیدا کند.
در رابطه با فرهنگ کشورهای تحت سلطه، اولین کاری که سلطه گران می کنند -که از قدیم مرسوم بوده است- این است که فرهنگ این کشورها را؛ زبانشان، ارزش هایشان، سنت ها و ایمانشان را با تحقیر، با فشار، با زور، و در مواقعی به زور شمشیر و در آوردن چشم- که در تاریخ مواردی از آن را داریم- نابود می کردند و نمی گذاشتند که مردم به زبان خودشان تکلم کنند؛ برای این که زبان وارداتی را قبول کنند.
وقتی انگلیسی ها به شبه قاره هند آمدند، زبان فارسی را که زبان دیوانی رایج بود، نگذاشتند پابرجا بماند و با گلوله و با فشار گفتند که حق ندارید فارسی حرف بزنید؛ فارسی را منسوخ کردند؛ انگلیسی را به جایش آوردند. در دوره ی حکومت سیاه پهلوی ها هم باورهای مذهبی و عمومی و نیروبخش به جامعه؛ ایمان و اعتقادات، را از مردم به تدریج بیرون کشاندند و غیرت زدایی و ایمان زدایی کردند.
یکی از موضع هایی که نمی گذارند در کشورهای زیر سلطه رشد کند و به شدت مانع آن می شوند، مسئله علم است؛ چون می دانند علم ابزار قدرت است. خود غربی ها با علم به قدرت رسیدند؛ این یکی از پدیده های تاریخ بود. البته علم بین شرق و غرب دست به دست گشته و برای مدتی هم آن ها در جهالت
بودند. در همان دوره ی قرون وسطا، که خودشان توصیف می کنند، در این طرف دنیا وقت شکوفایی علم بوده است؛ اما به مجردی که آن ها به علم رسیدند، از علم به صورت یک ابزار برای اقتدار و کسب ثروت و گسترش سلطه ی سیاس و جذب ثروت ملت ها و تولید ثروت برای خودشان استفاده کردند و از آن ثروت باز تولید علم کردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آن ها می دانند که علم چقدر در قدرت بخشیدن به یک ملت و به یک کشور، تأثیر دارد، لذاست که اگر بخواهند نظام سلطه؛ یعنی رابطه ی سلطه گر و سلطه پذیر باقی بماند و حاکم بر نظم جهانی باشدف باید نگذارند آن بخشی که آن ها مایلند سلطه پذیر باشند، دارای علم شوند؛ این یک استراتژی است که برو برگرد ندارد و الان رفتارشان هم در دنیا بر همین منوال است؛ لذا باید برای کسب علم و تحقیق جهاد کرد؛ باید کار کرد. (11)
پی نوشت ها :
1- سوره ی فاطر: آیات 43- 4.
2- بیانات رهبر معظم انقلاب ب مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانی، 1375/8/9
3-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از دانش آموزان دانشجویان، معلمین و پرستاران، 1371/8/13
4- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از دانش آموزان به مناسبت گرامی داشت سالروز 13 آبان، 1381/8/13.
5- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تعدادی از دانشجویان سراسر کشور در مشهد، 1377/5/20.
6- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت گرامی داشت سالروز 13 آبان، 1368/8/10.
7- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز 13 آبان، 1368/8/10.
8- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت گرامی داشت سالروز 13 آبان، 1370/8/15
9-بیانات رهبر معظم انقلاب به اردوی تحکیم وحدت، 1380/6/3.
10- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز 13 آبان، 1368/8/10.
11-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار هیأت علمی و کارشناسان جهاد دانشگاهی، 1383/4/1.
استکبار جهانی از دیدگاه مقام معظم رهبری(2)
یک ملت، بار ارتباط با دولتی که اهداف استکباری دارد، هیچ خیر و هیچ سودی نمی برد. الان ببینید؛ کشورهایی که با آمریکا ارتباط دارند کشورهای گوناگونی که در آسیا و آفریقا و سایر جاها هستند بسته به قدرت خودشان؛ اگر قدرت علمی بالایی داشتند، اگر در آن ها قدرت پیشرفت دانش و تکنولوژی و استقلال وجود داشته باشد، به همان اندازه می توانند مقاومت کنند. اگر در درون خودشان نتوانسته باشند یک بنای شامخص به وجود بیاورند، آن قدرت استکباری آمریکا نه فقط به آن ها سودی نمی رساند، بلکه از آن ها بهره می برد؛ به آن ها ضربه هم می زند؛ آن ها را به بازار فروش محصولات خود چه محصولات نظامی، و چه محصولات بی ارزش دیگر بدل می کند؛ منابع آن ها را غارت می کند و در همه ی امور آن ها هم دخالت می کند؛ این هدف استکبار است. (1)
دیکتارتوری بین المللی آمریکا، فقط به فکر منافع کارتل ها و سرمایه دارن است
استکبار، یعنی حالت فرعونیت، یعنی دیکتاتوری در سطح بین المللی. ملت ها با دیکتاتوری در کشورهای خودشان مبارزه می کنند؛ چه در این مبارزه فایق بشوند، چه نشوند؛ اما سرخود را که بالا می کنند، می بینند که یک دیکتاتور بین المللی آن جا ایستاده است و در همه کارها دخالت می کند؛ در سرنوشت ملت ها دخالت می کند، آن هم بر اساس مصالح خودش! اگرچه دیکتاتوری یک فساد حقیقی و یک عیب اساسی برای هر کشوری است که یک نظام دیکتاتوری و شخصی دیکتاتوری بر آن کشور حکومت بکند، اما هر دیکتاتوری بالاخره ممکن است یکوقت هم به منافع ملت خودش بیندیشد؛ اما این دیکتاتور بین المللی، جز به منافع ملت آمریکا، و آن هم نه همه ملت آمریکا، بلکه پشتیبانان رژیم آمریکا- یعنی کارتل ها، تراست ها، سرمایه دران بزرگ، سازمان های مؤثر در دولت آمریکا- به چیز دیگری نمی اندیشد. (2)
چرا استکبار بد است؟
چرا مردم با ستکبار مبارزه کردند و چرا استکبار بد است؟ باید توجه کنید، اولین احساسی که یک ملت در مقابله ی بار روح و خوی استکباری دارد، احساس دینی نیست؛ احساس غیرت ملی است؛ احساس هویت و احساس وجود است؛ چون استکبار وقتی وارد کشوری شد و بر آن کشور مسلط گردید، هویت ملی آن ملت را انکار می کند. بله، منافع آن کشور را غارت می کند، در امور سیاسی آن کشور دخالت می کند؛ اما همه ی این ها فرع انکار هویت آن ملت است. استکبار اول هم که وارد می شود، نمی گوید من می آیم تا هویت ملی شما مردم را انکار کنم؛ این طور که نمی آید؛ به بهانه های مختلف وارد می شود. وقتی وارد شد، آن چیزی را که هدف می گیرد؛ هویت ملی است؛ یعنی فرهنگ، اعتقادات، دین، اراده، استقلال، حکومت، اقتصاد و همه چیز را از آن ملت سلب می کند و در مشت خود می گیرد؛ همان چیزی که در ایران قبل از انقلاب اتفاق افتاده بود. این احساس است که ملت ها را در مقابل استکبار به جوش و خروش می آورد؛ لذت شما می بینید ملت هایی که این را هم ندارد، مسلمان هم نیستند، امروز- نه آن روز؛ آن روز کسی جرأت نمی کرد در مقابل آمریکا بایستد؛ این راه را ملت ایران باز کردند- تا آن جایی که می توانند، در مقابل آمریکا می ایستند.(3)
دشمنی و مقابله ما با آمریکا همیشگی است
از اوایل پیروزی انقلاب، برای جمعی که از صحنه های اصلی انقلاب جدا بودند و روح حقیقی انقلاب را درک نکرده بودند، عادت شده است که تکرار کنند و بگویند و بنویسند که ارگ ما از اول انقلاب با آمریکا مواجهه نمی کردیم، در طول این چند سال، این همه خطر و زحمت از طرف آمریکا برای انقلاب و ملت ما پیش نمی آمد!! ممکن است پشت سر این گویندگان، دست های تبلیغاتچی های خود آمریکایی ها و غربی ها قرار داشته باشند، من به این قسمت و به این بعد قضیه کاری ندارم. اصلا خود حرف، حرفی غلط و ساده لوحانه است البته اگر مغرضانه نباشد.
مسئله این نیست که ملت ایران آیا حق داشت به آمریکا تعرض بکند یا نه؟ و اگر حق داشت یا حق نداشت، آیا مقتضای عقل و حکمت این بود که به آمریکا تعرض بکند یا نه؟ اصلا قضیه این نیست؛ بلکه مسئله این است بلکه انقلابی با جوهر فکری اسلام، ممکن نیست از تعرض آمریکا و امثال آن، خود را بر کنار بداند. استکبار جهانی، بر تخت فرعونی امپراتوری زر و زورش که ننشسته تا صرفا تماشا کند و بی تفاوت بماند و مشاهده کند که در میان ملت ها، فکر ها و اندیشه هایی رشد می کند که پایه ی این اندیشه ها، واژگون کردن تخت استکباری است.
معلوم است که بی تفاوت نمی ماند. معلوم است که با دستگاه های اطلاعاتی و ایدوئولوگ های مخصوصو خود، کالما تشخیص می دهد که کجا و کدام فکر و کدام ملت و کدام شخص، برای او تهدید محسوب می شود و سعی می کند با تمام قوا، این تهدید را از خودش رفع کند و در این خصوص، حتی شخصیت ها را ترور کند و قبل از آن که نهضت ملت ها به ثمر برسد، آن ها را زیر فشارهای وحشیانه قرار دهد.
آیا فکر می کنید آن جایی که استکبار احساس خطر می کند، نسبت به انقلابی که علی رغم میل او، رشد کرده و پیروز شده و دولت و ملتی تشکیل داده و شعاری در دنیا مطرح کرده و همه ی ارکانش تهدیدی نیست به عرض قدرت استکبار است، آرام و نجیب و بی تفاوت خواهد بود و در گوشه ای خواهد نشست؟!
استکبار، با همه ی وجود به مقابله با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی کمر بست. اگر انقلاب اسلامی به فرض محال متعرض امریکا هم نمی شد، آن قدر فشار و حیله و خدعه از طرف استکبار و امریکا، علیه این انقلاب و نظام انجام می گرفت، تا یا منحرفش کنند و یا به کلی نابودش نمایند. این، روش آمریکا و استکبار در مقابل انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی با جوهر و طبیعت و ماهیت اسلامی خود، چنین خصومت و دشمنی ای را از طرف استکبار اقتضادارد.
نکته ی دومی که جوان ها باید به آن توجه کگنند، این است که ما چرا با فلان دولت یا فلان رژیم مخالفیم؟ آیا این درست است که کسی تصور کند موضعگیری ما در مقابل قدرت های استکباری عالم، یک موضعگیری موسمی یا مصلحتی یا تاکتیکی است، یا نه؟! البته که این تصور غلطی است. معنا و مفهوم استکبار، یک مفهوم قرآنی است و چیزی نیست که بی خود و بی دلیل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استکبار، مقابله با استکبار را از سوی مسلمین و مؤمنین و نظام و انقلاب اسلامی اقتضا می کند؛ آن هم نه به صورت مصلحتی و موسمی و تاکتیکی؛ بلکه به صورت همیشگی این مقابله وجود دارد. ذات انقلاب این است و تا انقلاب هست، چنین چیزی هم خواهد بود.
اصلا مفهوم استکبار در قرآن همین است که عنصری یا شخصی یا جمعی یا جناحی، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد! اولین مستکبر در تاریخی که قرآن برای ما ترسیم می کند، ابلیس است: «ابی و استکبر». او، اولین مستکبر است.
ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان یا مؤمن یا موحد، حتی یک روز یا یک لحظه، از دشمنی با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلا خط اسلام، یعنی خط ضد ابلیس و شیطان. در طول دعوت انبیا، مستکبران کسانی بودند که دعوت الهی و توحید را قبول نکردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قال الملأ الذین استکبروا من قومه لنخرجنک یا شعیب»(4) وقتی پیامبر سخن حق می گوید و مردم را به حق دعوت می کند، مستکبران می گویند: اگر زیاد حرف بزنی، تو را اخراج می کنیم!
این لحن زورگویانه، در مقابل داعی به حق است. این، معنا و تصویری روشن از استکبار است که در دنیای امروز، همان نظام سلطه می باشد و در محیط سیاسی دنیا، همان روح ابرقدرتی و هرآن چیزی است که به سمت ابرقدرتی کشش داشته باشد و تمایل پیدا کند.(5)
مبارزه همیشگی با آمریکا، جزو اعتقاد ما است
در ایران، هر کسی که به انقلاب اسلامی و به اسلام و به پایه های اسلامی این انقلاب اعتقاد دارد، لاجرم به مبارزه ی همیشگی با پرچمداران قدرت استکباری دنیا که امروز در رأس آن ها امریکا ست نیز اعتقاد دارد.(6)
مبارزه با استکبار، جزو ذات این انقلاب است
مبارزه ی با استکبار که امروز هم مظهر استکبار، دولت و رژیم آمریکا است جزو ذات این انقلاب و جزو کارها و خواسته های اصلی و اساسی این ملت است. اگر این ملت مبارزه ی با استکبار را رها کند، معنایش این است که به دخالت بیگانه، به ذلت پذیری و به وضعیت بسیار تهدید آمیز قبل از انقلاب تن بدهد. همه ی آحاد ملت، این احساس و این درک را از مسئله مبارزه با استکبار دارند. (7)
مقصود از مبارزه با استکبار و آمریکا این است که:
مقصود از مبارزه این است که ملت ایران، در مقابل کید و تعرض و دست اندازی و تلاش های سیاسی دشمن و انواع و اقسام کارهایی که می کند، تا دوباره کشور ایران را به یکی از اقمار خود تبدیل نماید، با شدت و قدرت خواهد ایستاد و مقاومت خواهد کرد.مبارزه، یعنی این. مبارزه ی با استکبار، یعنی هرجا که در سطح جهان، دستمان برسد، نسبت به استکبار، افشاگری خواهیم کرد. هرجایی که مظلومی، از ظلم استکبار دچار آسیب است و به جان آمده، ما هر طور بتوانیم، طرف آن مظلوم را خواهیم گرفت... مبارزه ی با استکبار، یعنی این که هر جایی در سطح جهان، اگر امریکایی ها علیه ملتی، علیه اصلی از اصول اسلامی و علیه حقیقتی که ما به آن پایبند هستیم، حیله و ترفندی به کار ببندند، ما آن حیله را بر ملا و خنثی خواهیم کرد و تا حالا هم کرده ایم.(8)
ابعاد مبارزه با استکبار، امروز پیچیده تر و سخت تر شده است
من امروز احساسم در مقابل جبهه ی عظیم جهانی فساد و ضلالت و گمراهی، با احساس دوران اختناق رژیم ستمشاهی هیچ تفاوتی نکرده است. آن روز هم فکر می کردیم باید مبارزه کنیم، امروز هم فکر می کنم باید بمارزه کنیم. ما برای مبارزه ایم؛ منتها شکل، عرصه و ابعاد این مبارزه تفاوت کرده و مبارزه پیچیده تر و سخت تر شده است؛ خون دل این مبارزه از خون دل مبارزه ی دوران ستمشاهی بیشتر است. الان طرف ما دستگاه استبکار و ظلم و پنهان شدن زشت ترین خوی های موجود در انسان گمراه در زیر پوششی از چهره ی متبسم و ادکلن زده و قیافه ی کروات بسته، پنهان شده است؛ ما امروز با این موجود داریم مبارزه می کنیم.(9)
پینوشتها:
1-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، 12/8/1378
2-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و اقشار مردم به مناسبت 13 آبان، 14/8/1376
3-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، 12/8/1378
4-سوره ی اعراف: آیه 88.
5-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز 13 آبان، 10/8/1368
6-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز 13 آبان، 10/8/1368
7-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، 12/8/1378
8-بیانات رهبر معظم انقلاب ب مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانی، 9/8/1375
9-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار استادان و دانشجویان قزوین، 26/9/1382
استکبار جهانی از دیدگاه مقام معظم رهبری(3)
جوانی که با معرفت درست اسلامی مجهز است، همت او این نیست که فقط شبهه ها را بر طرف کند یعنی موضع دفاعی ندارد موضع یک جوان آگاه دارای اعتمادبه نفس، از لحاظ ابزار منطقی و فکری، موضع تهاجمی است. اوایل انقلاب وقتی بنده به دانشگاه می رفتم و پاسخ به سؤالات می دادم و صحبت می کردم، یک نفر از جوان های وابسته ی به گروه های چپ از من پرسید: شما در مقابل فلان قضیه چه دفاعی دارید؟ گفتم بنده دفاعی ندارم، من هجومی دارم! انقلاب اسلامی در موضع دفاعی قرار ندارد. اگر ما موضع دفاعی داشتیم، تا حالا کارمان ساخته شده بود؛ موضع انقلاب اسلامی، موضع هجومی است. هجوم علیه چه؟ علیه سیستم ظالمانه و ستمگرانه ای که امروز بر دنیای سیست در سراسر عالم و بر زندگی واقعی مردم حاکم است؛ یعنی هجوم بر نظام سلطه. نظام سلطه، یعنی سیستمی که دو طرف بیشتر ندارد: سلطه گرد و سلطه پذیر. یا باید کسی خود را به آن جا برساند که بتواند سلطه گری کند؛ والا باید سلطه پذیری کند و زیر بار سلطه برود. انقلاب اسلامی، فریاد و نهیبی است علیه چنین نظام های ظالمانه ای در دنیا. علت این هم که نظام اسلامی و انقلاب اسلامی در چشم ها و کام های ملت ها شیرین بوده و همچنان هست، همین است. این هم که می بینید در دنیا سیاست های گوناگون با شیوه های مختلف مرتب روی جمهوری اسلامی فشار می آورند تا در قضایای گوناگون مثلا در قضیه ی فلسطین موضع نگیرد، بعضی ساده لوح ها خیال می کنند که مشکل فقط این است که جمهوری اسلامی در فلان قضیه موضع تندی دارد؛ لذا می گویند شما موضع تند نگیرید؛ در صورتی که مسئله این نیست. مسئله این است که مواضع اصولی جمهوری اسلامی، اصل سیاست های سلطه را در دنیا تهدید و ملت ها را امیدوار می کند. (1)
برای یک ملت، بزرگ ترین اهانت این است که تسلیم قدرت استکباری بیگانه باشد
البته کسانی هم در همان اول انقلاب و پیش از انقلاب بودند که اصلادل در گروه بیگانه داشتند. همان روزی که امام کاپیتولاسیون را در منبر عمومی و در ملاء عام تخطئه و رد کردند، کسانی بودند که می گفتند نه، چه اشکالی دارد؟! این ها نه هویت ملی سرشان می شود، نه غیرت ملی سرشان می شود، نه عزت ملی می فهمند یعنی چه، نه می دانند که استقلال یک ملت برای پیشرفت او چه قدر اثر دارد؛ اصلا حاضر نیستند فکر کنند! مردمان حقیر و پست و زبونی بودند؛ آن روز هم بودند؛ تو همه ی قشرها هم بودند. البته افراد کمی بودند؛ زیاد نبودند؛ اما بودند؛ در میان روشنفکران بودند، در میان قلم زن ها بودند، در میان ملبسین به این روحانی نماها بودند؛ در میان قشرهای مختلف بودند. توده ی ملت، آگاهان ملت، افراد با ایمان به خصوص، دل های روشن و مغزهای دارای تحلیل، همه موضع امام را تقویت می کردند.
آن روز هنوز کشتار دانش آموزان در میان نبود؛ می فهمیدند که این موضع درست است؛ بسیاری هم وارد میدان می شدند. وقتی که مبارزات با آن وسعت شروع شد و چنگ و دندان خونین و عوامل آمریکا در ایران آشکار گردید، عده ی بیشتری فهمیدند. وقتی انقلاب پیروز شد، دل های ناباورتری به راه آمدند و ایمان پیدا کردند؛ اما در عین حال در همان روز هم من یادم است که در شورای انقلاب، بعضی از افراد هیأت دولت آن روز که در شورای انقلاب شرکت می کردند، کاردانشجویان را تخطئه می کردند؛ می گفتند چرا به سفارت آمریکا رفتند؟! این ها دلشان آن طرف بود.
کسانی که دلشان آن طرف است، الان هم هستند. این ها به چیزی به نام استقلال ملی، هویت ملی، شخصیت و عزت ملی باور ندارند؛ تربیت هایشان طوری است که به آن ها اجازه نمی دهد درست بفهمند که حضور یک قدرت استکباری در یک کشور، چه قدر برای یک ملت زیانبار و سنگین است. دستورات اسلام هم برای بعضی از آن ها خیلی اهمیت و ارزشی ندارد. این ها همیشه یک اقلیت کوچک بودند؛ امروز هم هستند.
البته فعالیت می کنند، تبلیغات می کنند، تبلیغات دشمنان اسلام را ادامه می دهند؛ اما دل متن مردم، به خصوص جوانان دانشجویان، دانش آموزان و سایر قشرهای مختلف جوان هر جا هستند، درک می کنند که برای یک ملت، بزرگ ترین اهانت این است که تسلیم قدرت استکباری بیگانه باشد.
هرکس که اهل تحلیل باشد، این معنا روشن است که امروز امریکا برای ایران هیچ نقشه ای جز نقشه ی استکباری ندارد؛ یعنی بازگشت به وضعیت قبل از انقلاب! معلوم است که ملت ایران در مقابل این نقشه می ایستد؛ این، آن جهتگیری ضد استبدادی ملت ایران است. البته تلاش هایی از طرف دشمنان هست: تبلیغات می کنند، حرف می زنند، سفسطه می- کنند؛ بعضی حتی سعی می کنند روز سیزده آبان را که روز مقاومت در مقابل استکبار است به روز نرمش در مقابل آمریکا تبدیل کنند!! اگر نگوییم ساده لوحی است، ناچاریم بگوییم خیانت است؛ منتها چون انسان نمی خواهد بگوید خیانت، لابد این کارها از روی ساده لوحی و غفلت است. (2)
دشمن [استکبار] سعی می کند خود را دوست جلوه دهد و شعارهای ملت ها را عوض کند
شناختن دشمن از همه مهم تر است. دشمن سعی می کند خود را دوست جلوه بدهد و شعارهای ملت ها را عوض کند؛ کما این که شعار ضدیت با صهیونیسم را در میان بعضی از دولتمردان عرب، تبدیل به یک شعار انحرافی کردند! یکی از کارهایشان تبدیل کردن شعارها است. ملت و دولتی تسلیم می شود که دشمن را درست نشناسد، یا دچار فساد و بدبختی باشد؛ اما اگر دشمن شناسی بود که من این توصیه ار به جوانان دارم آن وقت شعارها، شعارهای رونش و آگاهانه ای خواهد بود و آنچه که دشمن می خواهد، به فضل پروردگار آن را در میان ملت ایران به دست نمی آورد. (3)
تئوری سازی، یکی از راه های مهم به زنجیر کشیدن ملت ها
برای به زنجیرکشیدن یک ملت، هیچ چیزی ممکن تر و سهل تر از این نیست که قدرتمندان عالم بتوانند باورهای آن ملت و آن کشور را بر طبق نیازهای خودشان شکل بدهند. هر باوری که یک ملت را به اتکای به خود، اعتمادبه نفس، حرکت به جلو و تلاش برای استقلال و آزادی و ادار کند، دشمن خونی آن، کسانی هستند که می خواهند با قدرت متمرکز همه ی دنیا را در اختیار بگیرند و به نفع خودشان همه ی بشریت را استثمار کنند؛ لذا با آن فکر مبارزه می کنند. در نقطه ی مقابلش، سعی می کنند با راه ها و شیوه های مختلف، افکار و باورها و جهتگیری هایی را در میان آن ملت ترویج کنند که به گونه ای بیندیشد که آن ها می خواهند؛ وقتی آن طور اندیشید، آن گونه هم عمل و حرکت خواهد کرد؛ این یک ابزار خیلی رایج است؛ تئوری سازی استعماری.
این کار را از اول انقلاب در ایران کرده اند و الان هم دارند می کنند؛ در جاهای دیگر دنیا هم انجام داده اند؛ مخصوص این دوران هم نیست... [این ها] برای این که بتوانند این کارهای خلاف عقل و خلاف شرع و خلاف همه ی قوانین بشری را به گونه ای توجیه کنند، برایش تئوری های به اصطلاح روشنفکری و روشنفکر پسند درست می کردند؛ خود نام «استعمار» یکی از همین تئوری هاست؛ یعنی برای آبادی این مناطق می رویم! عینا همین مطلب امروز در دنیا وجود دارد: کسانی که می خواهند بر روی زندگی و منابع انسانی ملت ها کار کنند و از آن بهره برداری نمایند، یکی از کارهاشان تئوری سازی برای ملت هاست. من می خواهم محیط دانشگاه و جوان دانشجوی خودمان را توجه بدهم که مواظب تئوری های وارداتی غربی که هیچ هدفی جز حفظ آن روابط تحکم آمیز غرب با کشورهایی از قبیل کشور ما را ندارد، باشند. (4)
تسلیم شدن در مقابل آمریکا هب معنای مسلط کردن دشمن بر سرنوشت ملت است
تسلیم در مقابل دشمن، به هیچ وجه کار ساز نیست. نشانه های تسلیم و انقیاد و مرعوب شدن، دشمن را نیرومند می کند؛ به او روحیه می دهد و به او کمک می کند تا بتواند راه خود را در تجاوز ادامه دهد؛ بنابراین به هیچ وجه نباید تسلیم شد.
می شنوید بعضی کسان صحبت می کنند که فرصت ها را از دست ندهیم. من نمی دانم مقوصود آن ها از فرصت چیست. فرصتی که در این موقعیت زمانی به هدر می رود، چه فرصتی است. فرصت تسلیم شدن در مقابل آمریکاست؟ این فرصت است؟! برای ملت ما این فرصت است که در مقابل دشمنی که با صدای کلفت و با لحن قلدر مآبانه می خواهد سلطه ی خود را بر او تحمیل کند، تسلیم شود و از مقابل او عقب بنشیند؟! این فرصت است که کسی آن را از دست ندهد؟
یک وقت انسان خودش هست و خودش، و مسئولیت خود را به عهده دارد؛ یا ایستادگی می کند و یا تسلیم می شود. اگر تسلیم شد، بدبختی و روسیاهی اش مال خودش خواهد بود و به جای دیگری ضرر نمی رساند؛ اما وقتی انسان مسئول یک بخش است- حتی در بخش هایی که از اهمیت زیادی هم برخوردار نیستند، اما کار، اقدام و حرکت فرد می تواند تأثیر داشته باشد -تسلیم شدن به معنای تسلیم کردن کشور و ملت است؛ به معنای مسلط کردن دشمن بر سرنوشت یک ملت است؛ مگر کسی حق این کار را دارد؟ (5)
مرعوب شدنو عقب نشینی در برابر استکبار بزرگترین بلایی است که بر سر ملت های شرق امده است
بزرگترین بلایی که مستقیم و غیرمستقیم در این دویست سال دوران استعمار بر سر ملت های مشرق و به خصوص ملت های اسلامی آمد، همین بود که در مقابل تبلیغات غرب مرعوب شدند و عقب نشینی کردند؛ این تهاجم خونین و بسیار سهمگین را که سردمداران استکبار غربی از طریق فرهنگ به آن ها کردند، نتوانستند تحمل کنند و مجبور شدند عقب نشینی کنند و دست هایشان را بالا ببرند. در همه ی زمینه های زندگی، غربی ها و اروپایی ها فکری را پرتاب کردند که هر کس با آن مخالفت کرد، شروع کردند به هوچیگری و مسخره و اهانت کردن؛ فشار آوردند تا فرهنگ خودشان را حاکم کنند. این فرهنگ تنها امتیازی که داشت این بود که فرهنگ اروپایی بود؛ هیچ امتیاز دیگری نداشت. (6)
پینوشتها:
1-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان طرح و ولایت، 17/5/1381
2- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، 12/8/1378
3- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، 12/8/1378
4- بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه ی پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر، 9/12/1379
5- بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه ی پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، 22/2/1382
6-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار استادان و دانشجویان قزوین، 26/9/1382
استکبار جهانی از دیدگاه مقام معظم رهبری(4)
روز سیزده آبان، روز مبارزه با استکبار معین شده است؛ اما عزیزان من! شما بدانید که برای ملت ایران، هر روز، روز مبارزه با استکبار، و همه جا سنگر مبارزه با استکبار است. کلاس درس هم سنگر است، کارگاه هم سنگر است، مزرعه هم سنگر است. کار دولتی و علمی و تحقیقی هم سنگر است. هر کسی هر کاری برای پیشرفت این کشور می کند، یک حرکت اساسی برای استقلال این کشور می کند، مشتی بر دهان آمریکا و همه زور گویان عالم است. (1)
شعار «مرگ برآمریکا» باید به عنوان پرچم و مشعل حفظ شود
ملت ایران، شعار مبارزه ی با استکبار را، باید به عنوان پرچم و مشعلی حفظ کند. چرا؟ چون اگر این علم برافراشته حفظ نشود و این شعار، افسرده و گم بشود، راه ملت گم خواهد شد. استدلال واضحی هم دارد. چون دشمنی آن دشمن، آشکار است و برای اهل بصیرت، مخفی نیست و دشمن آشکار هم، با وجحود این که دشمنیش آشکار است، شیوه هایی برای فریب دارد. غالب ملت هایی کهخ فریب خوردند و دولت هایی که اشتباه کردند، از این جا اشتباه کردند که روش های دشمن را درست نشناختند. اگر ما روش های دشمن را نشناختیم و مبارزه ی با دشمنی که می خواهد ما را نابود کند، به فراموی سپردیم، بدیهی است که راهی را خواهیم رفت که دشمن می پسندد؛ یعنی راه نابودی، راه ویرانی، راه فساد.
پس، مبارزه ی با استکبار، یک شعار همیشگی است. منتها مطلب اساسی این است که یک ملت هوشمند، همیشه برخورد با شعارها را درست انتخاب می کند. یک وقت، انسان فقط شعاری را دائما بر زبان جاری و تکرار می کند؛ این کار زیادی نیست. یک وقت، شعار را می شکافد، در آن تعمق می کند و بر اساس آن، کار انجام می دهد؛ این درست است.
در شعار مبارزه ی با استکبار که امروز گفتم تجسم استکبار، دولت متجاوز آمریکاست. خود آمریکایی ها و دولتمردان آمریکایی، از اول انقلاب تا حالا، راه هایی را طی کردند، برای این که این شعار را از فضای کشور ایران بزدایند. چرا؟ چون تا این شعار وجود دارد، تا ذهن مردم از «مرگ بر آمریکا» پر است، تسلط دوباره ی آمریکا بر این کشور و منابع آن، ممکن نیست.
پس، تا وقتی که فضای کشورف از ضدیت با دولت متجاوز آمریکا به صورت تبیین شده پر باشد، آمریکا قاعدتا دیگر راهی به این کشور ندارد. نه می توانند در سیاست این شکور دخالت کنند، نه به منابع اقتصادی این کشور تسلط پیدا کنند و نه حضور فرهنگی در این جا داشته باشند. اگر بخواهند به این کشور برگردند، راهش این است که اول، این شعار را حذف کنند؛ اول دشمنی ملت ایران با نظام سلطه و با سلطه گر و به طور مشخص، با آمریکای مستکبر را از بین ببرند... شعار مبارزه ی با استکبار، یک شعار زنده است. برخلاف آنچه که خود مستکبران تبلیغ کرده اند، مبارزه ی با استکبار، هم ممکن است، هم دارای آینده است و هم امروز برای ملت ایران، یک فریضه می باشد. (2)
شعار، مثل علم، راهنما و نشانه است و نمی گذارد یک ملت و یک کشور، راه را عوضی برود.
اساسا شعارها در یک کشور و در یک نظام، اهمیت زیادی دارند و برخورد با شعارهای مختلف در هر کشوری، از ظرافت و حساسیت خاصی برخوردار است. اگر آن ملت یا مسئولان آن ها، چگونگی برخورد با شعارها را درست ندانند، به خسارت های بزرگی دچار خواهند شد.
البته گاهی شنیده می شود که بعضی برزبان می آورند، امروز روز شعار نیست؛ روز عمل است. این، حرف درست نیست؛ اگرچه بعضی از کسانی که این حرف را ادا می کنند، نیت درستی دارند و می خواهند بگویند فقط با شعار دادن، نمی شود کشور را اداره کرد، که حرف درستی است.
با شعار دادن، نه یک کشور راخ، بلکه یک ده را هم نمی شود درست کرد و اداره و آباد نمود. در کنار شعار، عمل لازم است؛ ولی بعضی از روی ساده لوحی، بعضی هم شاید از روی غرض، این حرف را طور دیگری معنا می کنند. گویا این طور می خواهند وانمود کنند که شعار را باید کنار گذاشت. این، غلط است. شعار، مثل علم، راهنما و نشانه است. عمل بدون شعار هم، مثل شعار بدون عمل است.
یک ملت، برای این که بداند کجا می رود و چه کار باید بکند، باید شعارهای خود را به طور صریح و روشن حفظ کند. اگر شعارها از بین برود، مثل این است که جمعیت کثیری در بیابانی، بدون نشانه حرکت بکنند؛ یک وقت می بینید که از جای دیگر سر در می آورند. شعار، خصوصیتش این است که نمی گذارد یک ملت و یک کشور، راه را عوضی برود. پس، خود این هم، یک شعار باشد که بگوییم: هم شعار، هم عمل؛ شعار در کنار عمل، عمل در سایه ی شعار.
شعار عمده ی ملت ایران، شعار «استقلال» و «آزادی» بود که به شعار «جمهوری اسلامی» منتهی شد. در گذشت زمان، هرچه انقلاب جلو رفت، این شعار «استقلال» و «آزادی»، روشن تر و واضح تر شد. یعنی از آن شعارها، شعارهای تازه ای به وجود آمد که راه را مشخص کرد. یکی از آن شعارها، همین شعار مبارزه ی با استکبار است. (3)
امروز همه ی ملت ها می گویند مرگ بر آمریکا
ما تا امروز اگر بر دشمنان خودمان غلبه کردیم، با بمب هسته ای غلبه نکردیم. ملت ایران بیست و پنج سال است آمریکا را شکست داده؛ مگر غیر از این است؟ آمریکا که بیست و پنج سال از ملت ایران شکست خورده، با چه شکست خورده؟ ما با بمب هسته ای آمریکا را شکست دادیم، یا با عزم، اراده، ایمان، آگاهی و با اتحاد خودمان؟ ما فهمیده ایم چه می خواهیم؛ فهمیده ایم دنبال چه چیزی هستیم؛ راه را هم شناختیم و حرکت هم کردیم و از توپ و تشر این و آن هم نترسیدیم؛ ما این طوری غلبه پیدا کردیم؛ ما با بمب هسته ای که غلبه پیدا نکردیم. شوروی سابق مگر بمب هسته ای نداشت؟ تعداد بمب های هسته ای شوروی سابق احتمالا از تعداد بمب های هسته ای آمریکا بیشتر هم بود. شکست نخورد؟! پیروزی و شکست در صحنه های اساسی دنیا با این چیزها نیست.
ما امروز یک الگو را به دنیای اسلام ارائه کردیم؛ الگوی مردم سالاری دینی، الگوی استقلال و عزت ملی. امروز دنیای اسلام علیه آمریکا در طول بیست و پنج سال بسیج شده اند و ملت ها مرگ بر آمریکا می گویند. مرگ بر آمریکا را چه کسی می گفت؟ غیر از جمهوری اسلامی و غیر از ملت ایران چه کسی می گفت؟ امروز همه دارند می گویند. ما با بمب اتم پیش نرفتیم. پیروزی در صحنه های عظیم و تاریخی و ماندگار که با این سلاح ها حاصل نمی شود. امروز رژیم صهیونیستی مگر بمب هسته ای ندارد؟ آن طور که نقل می کنند، دویست یا شاید سیصد کلاهک هسته ای الان در داخل انبارهای رژیم صهیونیستی هست؛ اما رژیم صهیونیستی الان چند سال است که در برابر طرف مقابلش که تفنگ هم ندارد و فقط سنگ دارد؛ البته سنگ همراه با اراده و سنگ با پشتوانه ی ایمان، عاجز مانده است.(4)
فریاد و خروش علیه آمریکا، یک عمل خشونت آمیز نیست
چرا باید در داخل کشور انقلابی و ایران اسلامی، کسی تصور کند که فریاد و خروش علیه آمریکا، یک عمل خشونت امیز و ماجراجویانه است؟! این، تبلیغ آن هاست، ماجراجویی را آن دزدی می کند که وارد حریم خانه ی شما می شود؛ نه شما که او را از خانه بیرون می کنید یا علیه او شکوه می کنید یا سر او داد می کشید یا مظلومیت خودتان را این جا و آن جا نقل می کنید.
خشونت را آن کسی می کند که جان صدها و هزارها انسان انقلابی از هر کشوری از جمله کشور و ملت ما برایش هیچ ارزشی ندارد؛ نه ما که نسبت به روش خشونت و وحشیگری دشمنان و این گونه قدرت ها فریاد می کشیم و نه آن بیجاره هایی که در لبنان و امثال آن، زیر فشار نیروهای آمریکایی و مزدوران سیاسی و نظامی آنان، به عمل انتحاری دست می زنند تا وجود و حضور و بغض خودشان را نشان بدهند. بله، تبلیغات جهانی، این حرکت را به عنوان خشونت و ماجراجویی و از آداب به دور بودن و امثال آن وانمود می کند؛ اما رفتار خودشان را نمی بینند!!(5)
اهداف پنهان آمریکایی ها برای مذاکره با ایران آمریکا می گوید: «بیایید مذاکره کنیم»، نمی گوید «بیایید رابطه برقرر کنیم». مذاکره یعنی؟ یعنی آن پیوندی را که جمهوری اسلامی قطع کرده و بریده و همان موجب شد که تمام عواطف صادقانه ی ملت های دنیا به این ظنام جلب بشود، دو مرتبه بر قرار کند؛ یعنی در درجه ی اول ضربه ی نمایانی به جمهوری اسلامی بزنند، و آن این که -تبلیغات هم که در دست آن ها است- در دنیا منعکس کنند که جمهوری اسلامی از حرف هایش برگشت، پس گرفت! به چه دلیل؟ به دلیل این که دارد با آمریکا مذاکره می کند.
یک یأس عمومی برای تمام ملت هایی است که در آسیا و آفریقا و در کشورهای گوناگون و در خود اروپا و در خور آمریکا امید پیدا کرده اند -هم مسلمان ها و حتی بعضی غیر مسلمان ها - و آن ها را وادار به حرکت کننند که آن چهره ی با صلابت امام بزرگوارمان را که روی جمهوری اسلامی را پوشانده و نمای جمهوری اسلامی است، مخدوش کنند؛ بگویند نه آقا، جمهوری اسلامی هم توبه کرد -یا بگویند چون امام رفت، توبه کرد- که اگر یادتان باشد بعد از رحلت امام، یکی از شاه بیت های تبلیغاتی دشمن همین بود که بله، امام رفت و این ها دیگر راه امام را رها کردند؛ برای اینکه همان احساس را درون ملت ها به وجود بیاورند، بالاتر از این ، بگویند امام کی گفته که ما با آمریکا مذاکره نکنیم؟ کی امام چنین حرفی زده بود؟ امام، همان چند روز زمان خویش را گفته بود، همان چند وقت را گفته بود، امام کی ما را نهی کرده؟ یعنی حتی نظرات امام که در میان صدها سخنرانی و بیان قاطع و صریح بیان شده، تصرف کنند!
اولین ضربه ای که با این کار بزنند، این باشد که جمهوری اسلامی را از آبروی خودش، از آن حیثیت و صلابت و قدرت و قامت استواری که در دنیا در چهره ها و خاطره های ملت های مسلمان پیدا کرده است، ساقط کنند. وقتی آن ها ببینند که جمهوری اسلامی با آن همه سوابق -آن هم یک چنین ملتی! ملت ایران مگر ملت کوچکی است؟! ملت ایران، فلان ملت از زیر بوته درآمده ی اورپایی یا آفریقایی که نیست؛ ملت کهن ریشه داری که هزارها سال سابقه دارد، هزار و سیصد، چهار صد سال بعد از اسلام، همیشه در اوج ملت های مسلمان قرار داشته است -آن هم با این انقلاب، آن هم با آن حرف ها، همه چیز را کنار گذاشت، توبه کرد و شروع کرد با آمریکا مذاکره کردن!
صرف این که جمهوری اسلامی بگوید بله، ما مذاکره را قبول کردیم، یا این را بفهماند، یا یک جوری مشی کند که معلوم بشود حرفی هم ندارد که با آمریکا مذاکره کند -این اولین ضربه را آن جوری وارد کند- تازه شروع تحمیل ها است... این است که دارند روی مذاکره فشار می آورند؛ اصرار می کنند که ایران چرا نمی آید با ما مذاکره کند؟ یک عده هم من نمی دانم آدم های ساده لوحند، مرعوبند، بی اطلاعند، یا غیر سیاسیند که در داخل خودمان این حرف ها را تکرار می کنند! من نمی دانم می فهمند که دارند چه می گویند! (6)
تمام تلاش آمریکا این است که دوباره وارد کشور شود و اهداف سلطه جویانه اش را تکرار کند
شما باید خیلی هوشیار و بیدار باشید؛ باید اهداف دشمن را بشناسید. امروز قدتر استکباری امریکا هدفش تسلط بر دنیا است؛ و این چیزی نیست که پنهان و پوشیده باشد.حتی دولت های اروپایی از تهاجم فرهنگی و از دخالت و از نفوذ مداخله جویانه ی پول آمریکا گله دارند. مسئله، مسئله تصرف و دست اندازی است. البته کشورهایی هستند که نمی توانند مقاومت کنند و بایستند؛ اما ملت ایران ایستاده است.
آن طرف مقابل هم تهدید می کند، تطمیع می کند، چرب زبانی می کند، تبلیغات می کند؛ از همه ی این ها هم یک هدف را دنبال می کند، تا این که راهی باز کند و مجددا وارد کشور ایران بشود و دوباره بساطش را پهن کند و بتواند آن وضع شرم آور قبل از انقلاب را برای ملت ایران تکرار کند؛ اما بدن تردید ملت ایران در مقابل این طمع های استکباری با قدرت تمام خواهد ایستاد. (7)
آروزهای استکبار جهانی در مورد ملت ایران و به ویژه جوان ها
آنچه آن ها در مورد کشور عزیز ما و شما ملت شجاع و مؤمن ایران به خصوص شما آرزو دارند، مجموعه ی چند چیز است که در کنار هم آن را دنبال می کنند:
یکی این است که با ایجاد اخلاف و دلسردی و ناامیدی و خدای نکرده با خریدن بعضی ها، عزم دولتمردان را برای اقدامات اساسی و سازنده در کشور متزلزل کنند و نگذارند دولت ایران که یک دولت اسلامی است و پرچم اسلام را بلند کرده است به مطالبات حقیقی و بحق مردم رسیدگی کند...
کار دومی که آن ها می خواهند تحقق پیدا کند، این است که دلبستگی ها و انگیزه های اساسی ای که می تواند این ملت را مقاوم و به صورت یکپارچه در مقابل آن ها نگه بدارد، ضعیف کنند؛ باورها را برگردانند، ایمان ها را عوض کنند، امیدها را کور کنند و آینده و افق را تیره و تاریک و مبهم جلوه بدهند. ابزار کار آن ها هم رسانه است. رسانه ها در دنیا خیلی قدرت دارند و به نفع صاحبان خود، کارهای خیلی بزرگی را انجام می دهند. بدانید و می دانید که مهم ترین رسانه های دنیا چه خبر گزاری ها، چه رادیو و تلویزیون ها، چه روزنامه های بزرگ متعلق به سرمایه داران است؛ یعنی همان پایه های اصلی استکبار جهانی. خبرهایی که در دنیا پخش می نند، همهم چیز بر طبق منافع و مصالح آن ها تنظیم می شود...
یکی دیگر از کارها و آرزوهایی که آن ها دنبال می کنند، این است که وحدت را از بین ببرند؛ چه وحدت ملی و چه وحدت بین مسئولان را. آحاد و گروه های مردم را با نام های مختلف از هم جدا کنند و میان آن ها دیوار بکشند. بین جمعیت عظیم ملت ایران، دیوارهای بلند قومی، مذهبی، حزبی، سیاسی و بحث های مجادله آمیز بکشند و وحدت و یکپارچگی را از بین ببرند. انقلاب اسلامی آمد دیوارها را برداشت و ملت را یکپارچه کرد؛ اما این ها درست عکس آن را دنبال می کنند. با طرح مسائل انحرافی، از طرف دیگر وحدت مسئولان کشور را از بین ببرند؛ بین این ها دادم اختلاف بیندازند؛ یکی از تضعیف و یکی دیگر را تقویت کنند...
یکی دیگر از کارهای این است که ملت را مرعوب نشان بدهند؛ در حالی که ملت و جوانان ما مرعوب نیستند. امتیاز ملت ما این است که بیشترین نسبت جوان را در بین ملت های دنیا دارد. جوان، سرشار از امید و نشاط است و مایل است کاری به او محول کنند و آن را با شجاعت و خطرپذیری انجام بدهد. این ها سعی می کنند ملت را مرعوب کنند؛ اگر نتوانستند مرعوب کنند، با جو سازی و نظرسازی مجعول، وانمود کنند که ملت مرعوب شده است. (8)
سیاست های استکبار برای وادار کردن ملت ایران به عقب نشینی سیاست های استکباری دنیا علیه یک ملت چیزی نیست که مثل بلای آسمانی قابل علاج نباشدغ نه، قابل علاج است؛ باید شناخت که دشمن چه کار می خواهد بکند و دید علاچ آن چیست. این مسلم است که دشمن با یک ملت نمی تواند مبارزه کند؛ این را فهمیده اند، به خصوص با یک ملت بزرگ شصت هفتاد میلیونی که کشور وسیعی دارد و این همه جوان، با اعتقادات بارور اسلامی که آن ها را به مجاهدت، شها ت و جانفشانی ترغیب می کند. آن ها فهمیده اند که جنگیدن با چنین ملتی فایده ای ندارد؛ در تحلیل هایشان هم می گویند و برای همه هم روشن است. از طرفی هیچ ابزار پیشرفته ای هم برای مبارزه ی با چنین ملتی کافی نیست، چون ابزار پیشرفته برای این است که ارتش ها را عقب بنشانند؛ حکومت ها را وادار به تسلیم کنند.
باید سیاست های دشمن را شناخت و در نظر گرفت که در مقابل آن ها چگونه می توان عمل کرد. دشمن برای تغییر دادن این حالت و وضعیت که کاملا برای آن ها نامساعد است، در سطوح مختلف؛ در لایه های اجتماعی و مسئولان، با هدف مرعوب کردن آن ها برنامه ریزی می کند، تنا مسئولان را به تصمیم گیری های مرعوبانه بکشاند و این کار را به طرق مختلف می کنند؛ از طریق رادیوها، اخبار عمومی و پیغام های خصوصی. امروز سیاست مرعوب سازی مسئولان کشور یکی از سیاست های جدی آمریکاست که من درباره ی این موضوع با مسئولان صحبت هایی داشته ام که بخشی از آن ها پخش شده و شما هم شنیده اید؛ با شما نمی خواهم در این مقوله صحبت کنم و گفته ام که اگر مسئولان مرعوب شوند، تصمیم گیری غلط و مرعوبانه می کنند و هر تصمیم گیری که از روی رعب و ترس باشد، حتما به ضرر است. در سطوح مسئولان این گونه کار می کنند، در سطوح مردم با شکل های گوناگون دیگر.
یکی دیگر از کارها این است که در افکار عمومی مردم، تلقی آشفتگی را بنشانند؛ یعنی. افکار عمومی این طور تصور کند که دردستگاه آشفتگی وجود دارد. و فکر، راه یا تصمیمی وجود ندارد؛ این را القا می کنند. الان میلیارها خرج می کنند که با تبلیغات این کارها را بکنند. این تبلیغات هم فقط تبلیغات رادیو های بیگانه نیست، بلکه گروه ها و تیم هایی را با نام های مختلف و بدون وابستگی ظاهر و آشکار، و پنهان از دید نیروهای انتظامی و امنیتی به داخل کشور گسیل می کنند، برای تماس با افرادی که می توانند به آن ها در این زمینه کمک کنند، تا به نحوی احساس آشفتگی را با شایعات، با نوشتن، با گفتن، با استفاده ی نامشروع از تریبون های مردمی، در اذهان عمومی القا کنند.
در یک بخش دیگر، سعی می کنند همین آشفتگی را خودشان در بین دانشجوها و طبقات مختلف مردم به وجود بیاورند....
یک بخش دیگر این است که جلوی کارهای اساسی در کشور را به انواع و اقسام مختلف بگیرند؛ ایجاد مانع، که این هم یک داستان مفصلی است.گاهی انسان سررشته ی کار و اقدامی را که متوقف مانده است دنبال می کند، به جاهایی می رسد که حیرت می کند چطور دشمن در برخی از کارها این طور سرمایه گذاری می کند... .
یک بخش دیگر از کارهای دشمن، استفاده از اشتباه های مسؤولان است. پناه بر خدا آن جایی که مسئولی یک فکر اشتباه، حرکت اشتباه، حرف اشتباه، قدم اشتباه بردارد و بگوید و از او صادر شود، دشمن از همین حداکثر استفاده را می کند. (9)
یکی [دیگر] از کارهای دشمن این است که آنچه را داریم، تحقیر کند؛ درست مثل بعضی از شرخرها و کهنه دلال ها که اگر جنسی را بخواهند، توی سر جنس می زنند و آن را بی اهمیت می کنند تا دارنده ی آن جنس راحت آن را از دست بدهد. نظام اسلامی شما بسیار مهم، ارزشمند و بزرگ است؛ استعداد ملت ایران هم بسیار درخشان است؛ اما دشمن دائم توی سرجنس ارزشمند ما می زند. امام صادق (علیه السلام) به صحابی خود فرمود: اگر تو گوهر درخشانی در دست داشته باشی که قدر آن را بشناسی، همه دنیا هم که جمع شوند و بگویند این ریگ است، باور نمی کنی؛ اگر یک ریگ هم در دستت بگیری و همه ی دنیا شهادت بدهند که الماس است، باز هم باور نمی کنی؛ مهم این است که بدانی چه در دست داری. تلاش من این است که ملت ایران بداند چه سرمایه ی عظیمی در اختیار دارد و بداند چه امتداد باارزشی در دنیای اسلام دارد. (10)
پی نوشت ها :
1- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و اقشار مردم به مناسبت 13 آبان، 1376/8/14
2- بیانات رهبر معظم انقلاب ب مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانی، 1375/8/9
3- بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت روز مبارزه با استکبارجهانی، 1375/8/9
4- بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار با هیئت علمی و کارشناسان جهاد دانشگاهی، 1383/4/1.
5-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت 13 آبان، 1368/8/10.
6-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانش آموزان و دانشجویان به مناسبت، 1372/8/12
7-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، 1378/8/12
8- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت گرامیداشت سالروز 13 آبان، 1381/8/13.
9-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداراساتید، دانشجویان بسیجی، 1382/3/18.
10-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه های استان زنجان، 1382/7/22.
استکبار جهانی از دیدگاه مقام معظم رهبری(5)
امروز عمده ی دردسرهایی که اردوگاه استکبار و مشخصا آمریکا و صهیونیسم دچارش هستند که این دردسرها خیلی زیاد هم است به خاطر این است که مسلمان ها به یک خودآگاهی رسیده اند که در این خودآگاهی، امام بزرگوار و ملت ایران و انقلاب ونظام ما نقش فراوانی داشته است. عمده ی دردسر آن ها از این ناحیه است؛ لذا می خواهند این را بکوبند.(1)
علل حساسیت قدرت های استکباری نسبت به نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران
ما ملتی هستیم که اولا در نقطه ی بسیار حساسی واقع شده ایم. اگر ما در غرب افریقا و در یک گوشه ی دور افتاده ی دنیا بودیم و یا در مرکز دنیای اسلام نبودیم، اینقدر روی ما حساسیت نبود. ثانیا از لحاظ امکانات طبیعی، ما یک سرزمین بسیار غنی هستیم. علاوه ی بر نفت و گاز -که حضور ایران تعیین کننده است و من در اجتماع مسئولان نظام، چند ماه قبل این را با آمار بیان کردم- ما امروز در اصلی ترین مواد فلزی دنیا، نسبت به سهم خودمان از جمعیت و وسعت دنیا، چند برابر بیشتر داریم. ما تقریبا یکصدم جمعیت دنیا و یکصدم سطح مسکونیعالم را داریم؛ اما در آن چهار فلز اصلی، سهم ایرانی ها حدود سه درصد، چهار درصد، پنج درصد شده است؛ یعنی چند برابر سهم خودمان از جمعیت و وسعت دنیا. ما امکانات کشاورزی داریم؛ آب خوب داریم -البته مجموعه ی کشور، پر آب نیست؛ اما در مناطقی سهم آب ما خیلی بالاست- بازار مصرف بزرگی داریم. امروز مصنوعات دنیا چشمشان به بازار مصرف است؛ ما در این زمینه یک بازار بزرگ هستیم؛ حدود هفتاد میلیون نفر جمعیت داریم. ما استعدادهای درخشان داریم. این موقعیت، هر قدرت استثمارگر فزون طلب زیاده خواهی را در دنیا به خودش جذب می کند. (2)
ملت ایران کاری کرده است که دستگاه استکباری در مقابل او درمانده است
ملت ایران اری کرده است که قدرتی مثل قدرت امروز امریکا و دستگاه استکباری، درمانده است. آن کار این است که ملت و دولت ایران و نظام جمهوری اسلامی اعلان کرده است که می خواهد مستقل باشد و در راه آرمان های بلند خود، بدون اجازه خواستن از هیچ قدرتی حرکت کند و باقی بماند؛ همین را این ها نمی خواهند.
این که کشور، دولت و ملتی در دنیا هست که برای رأی آمریکا، دخالت آمریکا و اراده ی قاهره ی این استبداد بین المللی، وزنی قائل نیست، همین برای استکبار بسیار مهم و سنگین، و از آن طرف، بسیار لاعلاج است. در برابر این، کاری نمی توانند بکنند؛ چه کار می توانند بکنند؟ ... ملت ایران با هدف هایی که برای خود تعریف کرده و آن ها را آسان هم به دست نیاورده است، می خواهد بدون این که قدرتی دخالت کند، بدون این که از کسی اجازه بگیرد، در راه شرف و منافع و آرمان های خود، با مجاهداتی طولانی حرکت کند؛ دستگاه استکبار نمی تواند این را ببیند و تحمل کند. (3)
هر جا فشار استکبار بیشتر است، آسیب پذیری او هم بیشتر است.
یک جوان مسلمان فلسطینی می گفت: امروز در زندان های سرزمین اشغالی، زندانی ها به عشق امام و به یاد رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی، شعر می خوانند. یاد انقلاب و امام و یاد مجاهدات های ملت ایران، در اعماق همان سلول ها هم هست. دشمن از همین می ترسد. پس، فشار روی آن مردم اثری نداشته است. الان در فلسطین اشغالی، دو سال و اندی است که مردم با دست خالی مبارزه می کنند و دشمن نتوانسته است این مبارزه را سرکوب کند؛ همچنان که نتوانسته اند مبارزه ی مسلمانانی را که در کشورهای اسلامی علیه ایادی استکبار مبارزه می کنند، سرکوب کنند. این، به معنای آن است که موج اسلامخواهی و فرهنگ اسلام، روزبه روز گسترده تر می شود. کید دشمن و شیطان، کید ضعیفی است و هرجا که فشار استکبار بیشتر است، آسیب پذیری او هم بیشتر است. (4)
دولت استکباری آمریکا، نه فقط از دولت که از ملت ایران ناراحت و خشمگین است
درست نقطه مقابل آنچه که من گفتم که ما با رژیم آمریکا مواجهیم، نه ملت آمریکا، رژیم آمریکا با ملت ایران مواجه است، نه فقط با دولت ایران؛ از ملت ناراحت و خشمگین است. مسئله او، مسئله دولت ایران نیست؛ مسئله کسانی که حکومت می کنند، نسبت؛ مسئله آحاد ملت است. چرا؟ علت واضح است. چون فرهنگ دوری از سلطه استکبار، استکبار ستیزی، میل به استقلال و در دست داشتن سرنوشت خود، در دل های این مردم رسوخ پیدا کرده است. آن ها از این ناراحتند.
آن ها ملتی را می خواهند که مثل بره رامی آن جا قرار بگیرد، این ها هم رژیمی را بر او تحمیل کنند، یا از آن سوی مرزها به او دیکته نمایند؛ آن ملت هم بی هیچ مقاومتی آن ها را انجام بدهد و آن راه را برود. ملت بیدار، ملت هوشیار، ملت آگاه به مسائل سیاسی، ملتی که اگر مسئولان ش هم بخواهند بر خلاف این خط مستقیم حرکتی بکنند، اعتراض خواهد کرد، این گونه ملتی را دوست ندارند. چند سال قبل از این در زمان حیات امام بزرگوار، یکیاز وزرای رئیس جمهوری وقت آمریکا علنا و صریحا در مقابل چشم خبرنگاران گفت که ما باید ریشه ملت ایران رابکنیم! ببینید چه قدر این حرف ابلهانه است. این حرف در آن زمان در همه دنیا پخش شد. قضیه این ها، قضیه ملت است؛ نه فقط قضیه دولت. معلوم است که ریشه یک ملت چهل، پنجاه میلیونی آن روز را که نمی شد کند و
همه را از بین برد. معنایش این بود که ملت را بی ریشه کنیم، فرهنگ این ملت را بگیریم، آن چیزهایی را از این ملت بگیریم که آن ها را وادار به این ایستادگی و مقاومت می کند.(5)
جمهوری اسلامی ایران، یک گناه بزرگ و نابخشودنی دارد و آن، این است که:
این نظامی که مردمی و متواضع و در خدمت اهداف مردم است، یک گناه بزرگ و نابخشودنی دارد و آن این است که تسلیم خواست هایی که تأمین کننده منافع قدرت های بزرگ در این منطقه است، نمی شود. این که می گویم تسلیم منافع آن ها نمی شود، حرفی است که آن ها به صراحت آن را می گویند. شما می بینید که آمریکا مثلا در خلیج فارس یا در فلان نقطه نیرو مستقر می کند؛ اگر گفته شود چرا این کار را می کنی، می گوید منافع من در گرواین کار است! یعنی منافع او با چند هزار کیلومتر فاصله باید در خلیج فارس تأمین شود؛ ولو منافع آن کشوری که در همین منطقه زندگی می کند، تأمین نشود! این ها در هر کشوری هر اقدامی می کنند. به خاطر این است که آن منافع فرامرزی باید تأمین شود.
جرم جمهوری اسلامی این است که برخلاف همه کشورهای دنیا، زیر بار این منافع نمی رود و آن ها را تأمین نمی کند؛ می گوید می خواهم منافع خودم را تأمین کنم، به منافع شما هم کاری ندارم. این که گفته می شود جمهوری اسلامی سرجنگ دارد، این طور نیست؛ آمریکا با ما وضع قابل جنگی ندارد؛ ما یک طور دیگریم، آن ها یک طور دیگرند. ما بنای جنگیدن با آمریکا را نداشتیم؛ هیچ وقت هم چنین چیزی را نگفتیم؛ ولی ما بنای تسلیم شدن نداریم و می گوییم با هیچ قیمتی در مقابل شما تسلیم نمی شویم؛ این جرم جمهوری اسلامی است.(6)
همه ی اقشار دنیای غرب برای این است که ایران اسلامی یک کلمه بگوید: اشتباه کردم
چشم همه به ایران است، مثل کسانی که تازه راه افتاده را یادگرفته اند، چطور به یک جوانی که می دود نگاه می کنند، از حرکات او تقلید می کنند، نوع کار او برای آن ها الهام بخش است. نسبت به ایران، حرکات و کار ملت ایران نیز یک چنین تلقی ای هست. این واقعیتی است.
درست است که راسنه هیا جهانی، صاحبنظران مغرض و سخنگوهای دنیا از این قضیه کلامی به میان نمی آورند، مثل بسیاری از بدیهیات و معظمات دیگر که از آن ها هیچ چیزی در تبلیغات جهانی به میان نمی آید.
همه ی فشار دنیای غرب این است که ایران اسلامی یک کلمه بگوید مبنی بر اینکه من این چند ساله اشتباه کردم، یا در بعضی کارهای اصلی یا در برخی کارهایی که جنبه ی شاخص بودن آن خیلی زاید است مثل قضیه سلمان رشدی بگوید اشتباه کردم. همه ی فشار غرب برای این است تا این اشتابه کردن ملت، نظام و انقلاب ایران را ببرند جلوی چشم ملت ها نگه دارند وبگویند ببینید خودشان می گویند اشتباه کردیم، شما چه می گویید؟! به این وسیله فقط می شود آنان را از ادامه ی این راه منصرف کرد. (7)
عزت، آزادی و استقلال ما، در سایه ایستادگی در مقابل استکبار جهانی است
ملت ما بحمدالله در صحنه است.من می خواهم عرض بکنم ملت ما امروزنقطه ی امید یگانه ای است که در دنیای ملت هایی که در زیر ستم، دارد مثل ستاره ای می درخشد. مواظب باشید این نقطه امید و این ستاره ی درخشان برای ملت ها کور نشود؛ روزبه روز نور امید را به دل ملت ها بیشتر بتاباند. این وظیفه ی تاریخی ملتی ما است. گمان نکنید که اگر این مبارزه ی ملت ایران سر نمی گرفت ونمی ایستاد، برای ملت ایران در محیط زندگی مشکلاتی وجود نمی داشت؛ این تبلیغ آن هاست.
مبادا این جور تصور بشود که اگر ملت ایران تسلیم زور، تسلیم آمریکا و تسلیم استبداد جهانی شد، حال و زندگی خوبی خواهد داشت؛ این اشتباه است. به کشورهایی که تسلیم شدند، نگاه کنید، ببینید چه روزگاری دارند! نمی خواهم از این کشور ها اسم بیاورم. ببینید چه وضع فاجعه باری در این کشورها هست!
اگر عزتی هست، اگر رفاهی هست، اگر آزادی و استقلالی هست، در سایه ی ایستادگی در مقابل استکبار جهانی است؛ و بیشترین امید من در این مورد، به شما جوان هاست. (8)
فقط شما هستید که از آمریکا نمی ترسید
دولت های عالم از ترس این قدرت، جرأت نفس کشیدن ندارند. نه این که خوششان می آید؛ نخیر، بدشان می آید؛ اما جرأت ندارند نفس بکشند.من یک وقت این را گفتم که در کنفرانس غیر متعهدها در چند سال قبل از این -زمان ریاست جمهور - سخنرانی کردم و حرف هایی زدم که توجه بسیاری از این رؤسای کشورها را -که صدویک کشور بودند- جلب کرد. آن ها آمدند با من ملاقات کردن و همه تشکر نمودند. رئیس جمهور یکی از کشورها پیش من آمد و گفت: شما بدانید این جماعتی که این جا نشسته اند، همه از آمریکا می ترسند؛ فقط شما هستید که از آمریکا نمی ترید! بعد سرش را نزدیک آورد و گفت: من هم از آمریکا می ترسم! (9)
پی نوشت ها :
1- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان نمونه و ممتاز دانشگاه ها1381/9/7
2- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید و دانشجویان دانشگاه های استان همدان، 1383/4/17.
3-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، 1378/8/12.
4- سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از دانشگاهیان و طلاب حوزه های علمیه، 1368/9/29
5- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و اقشار مردم به مناسبت 13 آبان، 1376/8/14.
6-بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1380/5/1
7- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از تشکل های دانشجوئی کشوردر قم، 1374/9/18.
8-بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از دانش آموزان، دانشجویان، معلمین و پرستاران به مناسبت روز 13 آبان، 1371/8/13.
9- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و اقشار مردم به مناسبت 13 آبان، 1376/8/14.
استکبار جهانی از دیدگاه مقام معظم رهبری(6)
شما امروز می بینید که عده ای در ظاهر مصلحت اندیشانه و در باطن از روی رعب و ضعف پایه های باور و یقین، می گویند بیاییم کلمه ای بگوییم و قدمی به طرف این ها (قطب جهانی یا بخش هایی از این قطب قدرت جهانی که دنیایی که امروز می خواهند، دنیای تک قطبی است) برداریم!...
اولین زیانی که از عقب نشینی ملت ایران به وجود می آید، این است که این دستاورد عظیم افکار عمومی دنیای اسلام علیه او خواهد شد؛ این ها تلاش می کنند این کار انجام شود. ما خبر داریم که در دنیای اسلام پول ها خرج می کنند؛ مطبوعات، رسانه ها، اینترنت، که به افکار عمومیدنیای اسلام وانمود کنند که جمهوری اسلامی دو زبانه و دو رویه عمل می کند؛ در باطن کاری می کند، در ظاهر حرف دیگری می گوید؛ می خواهند این را ثابت کنند، تا ایمان و افکار عمومی امت اسلامی را سلب کنند و پشتوانه ی عمیق و عمق استراتژیک جمهوری اسلامی را از آن بگیرند؛ هدفشان این است. (1)
نرمش و ملایمت در برابر دشمنان باعث انصراف آن ها از خصومت ها و جنایت ها نمی شود
دشمنی که در مقابل ما است، دشمنی است که از ارزش های انسانی بویی نبردهاست. اگر ملتی را ضعیف و تسلیم پذیر و توسری خور یافت، لحظه ای برای ضربه زدن و لگد مال کردن درنگ نمی کند.
دشمنان ما این قلدرهای معروف جهانی و در رأسشان آمریکا جز زبان زور و قلدری هیچ چیز دیگر را نمی دانند ودرک نمی کنند. این طور نیست که ملایمت کردن در مقابل آن ها و روی خوش نشان دادن، موجب جلب همکاری یا محبت و یا انصراف آن ها از خصومت ها و خباثت ها شود.
روح فرعونی خبیثی که در طول تاریخ، ملت ها و انسان ها را همواره لگدمال کرده و مورد ظلم قرار داده، امروز دل کالبد همین قدرت ها حلول کرده است. آن ها هرگونه نرمشی را، دلیلی بر اقتدار خودشان می گیرند. (2)
چشمه سار امید و معرفت و انگیزه امت اسلامی، ایران است؛ طبیعی است که بیشترین فشارهای جبهه ی استکبار بر ملت ما باشد.
این جریان که امروز در دنیای اسلام به وجود آمده، سرچشمه اش نهضت عظیم اسلامی در ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی است که بینات و حقایق آشکار آن، سخنان امام و خط و راه امام بود که هر جا در دنیای این حرف ها رفت، بدون این که بدانند گوینده ی آن کیست، حرف ها در لوح دل انسان های حق طلب ترسیم شد و نام امام به تبع این حرف ها و شعارها در دل های مردم جا گرفت، تا این نهضت را به برکت امام در همه جا شناختند.
یک روزی بود که اگر دستگاه های استکباری دنیا - اعم از آمریکا یا انگلیس یا شوروی سابق، یا در دوران های قبل، فرانسه و هلند و پرتغال و بقیه ی کشورها-می خواستند وارد کشورهای اسلامی شوند، چیزی به نام هویت اسلامی و امت و شخصیت اسلامی جلوی آن ها را نمی گرفت. امروز اسلام به برکت نظام جمهوری اسلامی، مسلمان ها را از متجاوزان طلبکار کرده و امید در دل به وجود آورده است.یک روز بود که اگر می گفتند مسلمان ها بیدار شوید، اقدام و حرکت کنید، تا بتوانید خودتان را از این زنجیرها رها کنید، خیلی ها بودند که قبول داشتند این کار خوبی است، ولی می گفتند شدنی نیست و نمی شود؛ اما امروز با تحقق این واقعیت در جمهوری اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، این «نمی شود»ها و ناامیدی ها تبدیل شده است به امید؛ لذا شما می بینید که در محاصره ی سخت و ظالمانه و خشن صهیونیست ها، یک مشت ملت غیر مسلح از همه جا بریده ی فلسطین، چند سال است که دارند مقاومت می کنند؛ ای امید است که آن ها را نگه داشته.
این ملت، این هایی که امروز در فلسطین مقاومت می کنند، از جای دیگری نیامده اند؛ این ها همان کسانی اند که پنجاه سال زورگویی و تکبر و تسلط صهیونیست ها را تحمل کرده بودند و کاری هم نمی کردند. نهایت کارشان این بود که تعدادی از جوان هایشان بروند در کشوری دیگر و بعد از مدتی برگردند و ضربه ای بزنند و باز دوباره در بروند.
ای جنبش هایی که -سازمان آزادی بخش فلسطین و دیگران- شنیده اید، هنرشان همین بود. این که در درون حصار صهیونیست ها، یک ملت بتواند این طور بایستد؛ خانه و مسجدش را خراب می کنند، شخصیت هایش را می کشند، بچه هایشان را شکنجه می کنند، هزاران نفر از آن ها را در زندان نگه می دارند، خانه هایشان را غارت می کنند، آن ها را در محاصره نگه می دارند، مزارع شان را نابود می کنند، درخت هایشان راقطع می کنند؛ جنایت هایی که یک دهم آن هم به بیرن منعکس نمی شود، و باز این ملت مقاومت کند، چیزی نیست جز این که «امید» است که آن ها را نگه داشته است.
خود مبارزان فلسطین در طول این سال های متمادی که به کشور جمهوری اسلامی می آمدند، به ماها می گفتند این حرکت امام و حرکت ملت ایران به ماها امید بخشید؛ واقع قضیه هم همین است. عین همین قضیه در عراق هست، عین همین قضیه در هر جایی که شما حرکت اسلامی را در آن جا مشاهده می کنید، هست. این موضوع تقریبا کمابیش در سرتاسر دنیای اسلام وجود دارد؛ اما قله این جاست؛ چشمه سار ایمد و معرفت و انگیزه از این جاست که سرازیر می شود و به سمت امت اسلامی می رود. پس شما امروز در چنین تجربه ای قرار دارید. طبیعی است که بشترین فشارهای جبهه ی استکبار روی این جا باشد و هست. (3)
عده ای بحث توهم توطئه را مطرح می کنند، خیال می کنند آمریکا علیه ما توطئه نمی کند ما امروز در دوران حساسی هستیم؛ آیا جوان می تواند بی تفاوت بماند؟ حمله دشمن به ما یک امر طبیعی است. هیچ لازم نیست که ما دستگاه های ویژه ای داشته باشیم تا از اعماق کارهای برای ما خبر بیاورند که البته خبرهای ویژه هم داریم؛ این طورنیست که نداشته باشیم اما اگر آن خبرها را هم نداشتیم، خیلی واضح و منطقی و طبیعی است که دشمن علیه ما توطئه کند.
عده ای می آیند و بحث توهم توطئه را مطرح می کنند. در دانشگاه و محیط روشنفکری کشور، انسانی خجالت نکشد و بگوید توطئه توهم است؛ دشمن علیه ما توطئه نمی کند؛ آمریکا علیه ما توطئه نمی کند! - گفت: مادر من چه اشتباه می کند؛ به خیالش که گربه هم لولوست!- آمریکایی های به این نازنینی!... در دوره جنگ تحمیلی شخصیت های متعددی به ایران می آمدند و می رفتند. یکی از شخصیت هایی که من او را فراموش نمی کنم، احمد سکوتوره است. اورئیس جمهور گینه کوناکری در غرب آفریقا و یکی از شخصیت های برجسته و خیلی محترم در قاره آفریقا بود.
متأسفانه مطالعات تاریخی سیاسی جوانان ماضعیف است؛ این ها را باید شما خیلی مطالعه کنید و بدانید. در کشور غنا در غرب آفریقا انقلاب شد و شخصیت آفریقایی خیلی برجسته ای به نام قوام نکرومه سرکار آمد که بعد علیه او توطئه های زیادی توطئه های غربی و آمریکایی و غیرآمریکایی صورت گرفت. در یکی از سفرهایی که قوام نکرومه به خارج رفته بود، در غیاب او یک کودتای دسته راستی غربی در این کشور راه انداختند که او دیگر مجبور شد به کشورش نیاید.
همان موقع احمد سکوتوره از قوام نکرومه دعوت کرد و گفت به کشور من بیا و تورئیس جمهور کشور من باش. چنین شخصیتی، قوام نکرومه را به کشور خودش آورد. در زمان ریاست جمهوری و آن دوره ای که بنده در سیاست خارجی به طور اجرایی و عملی فعال بودم، از رجال سیاسی دنیا، کمتر شخصیتی را به قوت او دیدم. او تقریبا سه مرتبه به ایران آمد. البته فشار آورده بودند تا برای میانجیگری جنگ به ایران بیاید. او در دیدارهای خصوصی داخل اتومبیل و در رفت و آمدها حرف های خوبی می زد. می گفت اگر بعد از انقلاب به شما حمله نظامی نمی شد، من تعجب می کردم؛ بنابراین تعجبی ندارد که به شما حمله کرده اند. تصریح می کرد که حمله عراق علیه شما، سازمان یافته، از پیش طراحی شده و کار بین المللی است، نه کار کشور عراق. راست هم می گفت، همین طور بود.حمله نظامی کردند، به خیالشان قضایا تمام می شود، اما نشد؛ محاصره اقتصادی کردند، اما نشد. این بیست و دوسال مرتب دارند فشار می آورند و اذیت می کنند. این دشمنی ها طبیعی است. راه مقابله با این دشمنی ها تسلیم شدن نیست... کنار آمدن، یعنی تحقیر و به اسارت دادن یک ملت؛ یعنی تأمین خواسته دشمن درباره یک ملت. نجات زا این دغدغه ها و مشکلات، یک راه بیشتر ندارد و آن، فکر کردن، اندیشیدن، ضد حمله فراهم کردن و دشمن را به ستوه آوردن است. نسل جوان در چنین میدانی است که تکلف و مسئولیت دارد. (4)
نوکران بی جیره و مواجب استکبار در داخل کشور اشخاصی هستند که:
این را از باب این که امروز این نظام اسلامی تنها سنگر مبارزه ی با ظلم و استکبار در دنیاست و هیچ جای دیگر این چنین سنگری وجود ندارد، می گویم.
امروز خیلی از دولت ها علی رغم ملت ها و روشنفکران و احساسات باطنی و قلبی خود، عتبه ی آمریکا و حتی عتبه ی صهیونیسم را بوسیده اند؛ خیلی از تپارلمان های اروپایی هم عتبه ی صهیونیست ها را بوسیده اند و غلام پولشان شده اند؛ به قول معروف نوکر بند جیب آن ها شده اند.
آن مرکز و قدتری که به عنوان یک دستگاه رسمی سیاسی شناخته شده ی در دنیاست با تریبون هایی که برای یک چنین دستگاهی وجود دارد و به یک ملت شصت میلیونی متکی است و همچنان سنگر دفاع از آزادی خواهی و عدالت و آرمان های بشری و انسانی و بین المللی شمرده می شود، ایارن اسلامی امروز است. دفاع از این نظام، وظیفه ی همه است، مخصوص کسی که عضو نظام هست و تجزو تشکیلات دولتی یا غیره هست یا نیست، نمی باشد؛ همه باید دفاع کنیم. اگر کسی بر خلاف این عمل کرد، لازم نیست که کسی سند بیاورد که این مثلا وابسته ی فلان دستگاه و سیستم جاسوسی دنیاست؛ لازم هم نیست رسما وابسته باشد، اما همان حرف را دارد می زند و همان کار را می کند؛ اگر پولی هم از آن ها نمی گیرد، در واقع نوکر بی جیره و مواجب آن هاست. (5)
عده ای گول خورده و غافل خیال می کنند رابطه با آمریکا مشکلات کشور را حل می کند
استکبار وارد هر کشوری می شود، دسعی می کند آن کشور را تهی کند؛ یعنی تا هر جا بتواند، همه چیز آن کشور را به نفع خود مصادره کند.
امروز خود آمریکایی ها یعنی همان دستگاه تبلیغاتی ای که گفتم در صف مقدم، و بعضی قلم به مزدهای واقعا حقیر و پست، و شاید هم یک عده گول خورده و غافل در داخل کشور ما خیال می کنند که اگر آمریکا ارتباطاتش با کشوری مثلا جمهوری اسلامی عادی شد و رابطه برقرار کردند، ناگهان همه ی مشکلات اقتصادی ملت ایران حل خواهد شد! اگر کسی این طور فکر کند، خطای عظیمی مرتکب شده است. (6)
سلب اعتماد مردم از کارایی نظام، از جمله اهداف آمریکا است
یکی از مسائلی که این ها [آمریکا و نظام سلطه] به شدت دنبال آن هستند، سلب اعتماد مردم از کارایی نظام است. بعضی از حرف هایی که می شنوید، اتفاقی نیست. تصادفی نیست که بعضی کسان بیایند در باره ی نظام اسلامی بحث کنند و بحران مشروعیت نظام را مطرح سازند. نظامی که با رأی و خواست و مجاهدت مردم و با این همه احساسات و عواطف سر کار آمده، با این همه مشکلات دست و پنجه نرم کرده و از این همه دشمنی ها و مقابله ها سرافراز بیرون آمده و همه هم به کمک مردم بوده است آن وقت بیایند این نظام را زیر علامت سؤال بگذارند و بگویند بحران مشروعیت! تصادفی نیست. بعضی از حرف هایی که می بینید در بعضی از تریبون ها پخش شود، همه در جهت همین تصویرسازی منفی از نظام اسلامی در ذهن مردم و برای سلب اعتماد آن هاست تا آن مقصود حاصل شود؛ یعنی گسستگی پیوند میان مردم و نظام. (7)
تردید افکنی در ارزش های اصولی و بزرگ نمایی مشکلات از جمله نیازهای قطعی آمریکا است
تردید افکنی در ارزش های اصولی، بزرگنمایی مشکلات و نفی موفقیت ها، از نیازهای قطعی آمریکاست. آمرکا به این عوامل و شرایط نیاز دارد تا بتواند موافقیت خود را در تقابل با جمهوری اسلامی تضمین کند. هر کس در این زمینه ها به نفع آمریکا کار کند، در واقع زمینه سازی می کند برای این که آمریکا بتواند مقاصد خودش را، ولو با شیوه ی نظامی یا شبه نظامی، نسبت به ملت ایران انجام دهد. (8)
دخالت های قلد مآبانه آمریکا در کشور در قالب شعارهای فریبنده
الان شما ملاحظه بکنید-نمیخواهم این جا بحث سیاسی بکنم؛ فقط به عنوان مثال می گویم، برای این که شماها به این نکات توجه کنید- آمریکا مثل یک سزار و یک نمرود عمل می کند. هر دولت یا هر ملتی بد باشد، با زور و با قلدری وارد میدان می شود! همین زور و قلدری و خباثتی که جز برای نفت و منافع صنفی کمپانی ها و کارتل های بین المللیف برای چیز دیگری نیست. همین را با لباس حمایت از افکار آزاد، حمایت از حقوق بشر، دمکراسی و قالب هایی نظیر آن، در دنیا عرضه می کند. عین همین قضیه نسبت به مسائل داخلی آن ها هم هست. (9)
لزوم بیداری بیش از پیش جوانان در مقابل استکبار
امروز یکی از کارهای اساسی استکبار این است که نسل جوان را در کشورهای اسلامی و هر کشور اسلامی که بیدارتر است، بیشتر از صحنه بیرون کند. کدام کشور اسلامی از همه بیدارتر، از همه زنده تر، و از همه بی محاباتردر مقابل استکبار ایستاده است؟ جز ایران اسلامی؟ پس، جوانان ایران اسلامی بدانند که استکبار برای بیرون راندن آن ها از صحنه ی این مبارزه ای که در آن، فتح و پیروزی حتما نصیب ملت هاست و لاغیر، مشغول پول خرج کردن و طراحی انواع نقشه هاست. (10)
شگردهای استکبار برای خروج نسل جوان از صحنه ی مقاومت
هر حرکتی که منجر به این بشود که نسل جوان احساس کند باید از صحنه ی مقاومت کناره بگیرد، این حرکت، با واسطه یا بی واسطه، مربوط به آمریکا و نظام استکباری است؛ این یک معیار کلی است. هر کاری که در کشورهای دیگر کردند، این جا می خواهند بکنند: سرگرم کردن جوانان به مسائل جنسی، سرگرم کردن جوانان به مسائل شخصی، آورده کردن جوانان به مواد مخدر و مسکر، منحرف کردن ذهن جوانان از آرمان های انقلابی و اهداف اصلی، متوجه کردن آن ها به اهداف کوچک و جزیی و صنفی و امثال این ها، متزلزل کردن ایمان نسل جوان به اسلام، متزلزل کردن ایمان نسل جوان به اصول انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و حتی به امام، و نیز هر چیزی که در راه این مبارزه ی عظیم به کار گرفته می شود و وجودش لازم است، آن را در چشم نسل جوان، بی رنگ و بی اثر و بی فایده و مهمل جلوه دادن. (11)
پی نوشت ها :
1- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیداراساتید، دانشجویان بسیجی، 1382/3/18.
2- بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت جمع کثیری از دانشجویان و دانشگاهیان، 1368/3/23.
3- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان شرکت کننده در طرح ولایت و مسئولان بسیج دانشجویی، 1383/6/9.
4- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان، 1380/8/12.
5- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان نمونه و ممتاز دانشگاه ها1381/9/7.
6- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا، 1378/8/12.
7- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، 1382/2/22.
8- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی، 1382/2/22.
9- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تشکل های دانشجویی، 1375/9/15.
10- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت 13 آبان، 1370/8/15.
11- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروه کثیری از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت 13 آبان، 1370/8/15.
پیروزی یا شکست؟
(نگاهی به اشغال لانه جاسوسی آمریکا)
روز 13 آبان 1358 جمعی از دانشجویان دانشگاه های تهران که بعداً خود را دانشجویان پیرو خط امام نامیدند سفارت آمریکا در تهران را به اشغال خود درآوردند. بهانه عمده دانشجویان تصرف کننده سفارت، استقبال دولت آمریکا از شاه فراری ایران برای ورود به آمریکا بود و دولت آمریکا به این جهت مورد حمله قرار می گرفت که به جای تلاش در استرداد شاه ایران برای محاکمه در داخل کشور، از هیچ کوششی به منظور حمایت از شاه فروگذار نکرده بود و این در افکار عمومی ایران دلیل موجهی برای اثبات کینه توزی و رویه خصمانه دولت آمریکا به حساب می آمد و البته خدشه ای به آن وارد نبود.
گرچه تصرف سفارت آمریکا در روزهای نخست، پدیده ای لحظه ای و موقتی به حساب می آمد و تصور می رفت که حداکثر چند روزی به طول انجامد و به سان پدیده های مشابه یعنی اشغال سفارت کشورهای خارجی در دیگر نقاط جهان دیری نپاید اما علی رغم این خوشبینی اولیه 444 روز به طول انجامید، به بحرانی منطقه ای و بین المللی تبدیل شد، بازتاب های آن روابط و مواضع کشورها را در قبال جمهوری اسلامی ایران و آمریکا به شدت تحت تأثیر قرار داد و بعد از سال 1358 تحولات مهمی را در منطقه باعث گردید.
همچنین این پدیده واکنش های مختلفی را در داخل کشور برانگیخت. به طور طبیعی افکار عمومی ملت ایران از اقدام دانشجویان پیرو خط امام حمایت می کرد. چون تصرف سفارت ماهیتی ضد امپریالیستی داشت و اراده دفاعی ملت ایران را به ابرقدرت غرب که از سال 1332 تا 1358 حتی لحظه ای از دخالت پیدا و پنهان در امور داخلی ایران فروگذار نکرده بود، به خوبی نشان می داد.
این حرکت، همچنین گروه های هوادار ابرقدرت شرق را ذوق زده کرد و آنان گمان کردند که انقلابیون مسلمان آماده در غلتیدن به دامن بلوک شرق اند. دانشجویان با اقدام خود بزرگترین ضربه را به حیثیت جهانی امپریالیسم غرب وارد کرده بودند و این موفقیتی بزرگ برای انقلابیون مسلمان بود زیرا شوروی و اقمارش تصوری از این نداشتند که روزی ابرقدرت رقیب آنها بهت زده در مقابل تعدادی دانشجو از هرگونه اقدامی درمانده گردد و فریاد عجز و لابه اش به گوش جهانیان برسد.
اما تحولات بعدی ایران که این بار ماهیتی ضد سوسیالیستی و ضد مارکسیستی داشت و در قضیه اشغال افغانستان توسط نیروهای ارتش سرخ شوروی سابق و انحلال و دستگیری اعضای حزب توده که در طراحی کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی شرکت داشتند به اوج خود رسید، نشان داد که زعم و گمان طرفداران بلوک شرق نیز قریب به صحت نبوده است.
علاوه بر این جریان های سیاسی اعم از لیبرال ها و التقاطی های راستگرا به دلیل تعلقی که به غرب داشتند و از آن رو که هرگونه اقدام علیه غرب را گناه نابخشودنی می پنداشتند، نمی توانستند چنین اقدامی را برتابند. در نتیجه با «پیرو خط شیطان» نامیدن دانشجویان تصرف کننده سفارت و محکوم کردن اقدام آنان نارضایتی خود را از این عمل نشان دادند.
در عین حال بخشی از طیف تندرو و اصطلاحاً متمایل به چپ نیروهای مذهبی که این اقدام را انجام داد و در آن زمان حامی جدی آن بود، به گونه ای عمل نمود که جامعه چنین برداشت کرد که این اقدام با هماهنگی قبلی رهبر فقید انقلاب اسلامی صورت گرفته است.
همین عده از متصرفان سفارت در سال های بعد تلاش کردند کل قضیه سفارت را منحصراً به خود اختصاص دهند به گونه ای که امروزه مشکل می توان پذیرفت یا قبولاند که در میان تصرف کنندگان سفارت دانشجویانی از دیگر خطوط سیاسی نیز حضور داشته اند.
اکنون 25 سال از این واقعه می گذرد اما این حادثه همچنان تأثیرات خود را خصوصاً بر روابط ایران و آمریکا و اقدامات آمریکا در قبال ایران داراست و تصویر آن هم چنان در بایگانی ذهن افکار عمومی غرب باقی مانده است.
طی سال های اخیر و خصوصاً از سال ،1377 تا حال حاضر طیف چپ گرای تصرف کنندگان سفارت که اتفاقاً از ایدئولوگ های دولت و مجلس دوم خردادی نیز بودند تصرف سفارت را اشتباه خوانده و ندامت خود را از این اقدام به زبان های مختلف اعلام کردند و تلاش نمودند با نزدیکی هرچه بیشتر فکری و عملی به غرب و پذیرش و وارد کردن ارزش های غربی به داخل جامعه ایرانی، از اقدامات قبلی خود فاصله بگیرند. در این مسیر توجیه «مطلوبیت تغییر بر مبنای زمان و مکان» به تدریج عمومیت یافت و جالب این که موضع ثانوی این طیف که پس از دو دهه اعلام می شد، به طور خودآگاه یا ناخودآگاه یادآور موضع قدیمی و همیشگی لیبرال ها بود که در سال 1358 و بعد از آن اقدام دانشجویان را تقبیح کرده بودند.
در این میان واقع بینانه ترین گام را رهبر فقید انقلاب اسلامی برداشتند. ایشان پس از تأملی در موضوع، اقدام دانشجویان را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول و انقلاب دوم نامیدند و بر حمایت خود از تسخیر سفارت اصرار ورزیدند. در ادامه نیز این بحران را تا پایان اداره کرده و در موقع مقتضی توسط مجلس تازه تأسیس شورای اسلامی بدان پایان دادند.
برخی سیاسیون قدیمی و وابسته به طیف های لیبرال یا لیبرال مذهبی با ختم بحران اصرار کردند که این بحران اگر چه در ابتدا آمریکا را بهت زده کرد و آن کشور را در موضع ضعف قرار داد اما در نهایت به زیان کشور ما پایان یافت و تقریباً می توان گفت که در سال های اخیر چنان بر این موضع اصرار شده که به تدریج به باوری عام تبدیل گردیده است.
این در حالی است که واقعیت به صورتی دیگر بود. انقلاب اسلامی ایران اهدافی داشت که می بایست به آنها دست یابد. یکی از اهداف مهم انقلاب اسلامی ایران استکبار ستیزی بود و مبارزه با ابرقدرتی زورگو و عصیان گر مانند آمریکا و تلاش برای تحقیر و تخریب هیبت چنین قدرت هایی در سطح منطقه و جهان، از مصادیق این استکبار ستیزی بود و گروگان گیری این فرصت طلایی را در اختیار جمهوری اسلامی قرار داد تا یکی از برنامه های خود را عملی سازد هر چند به طور طبیعی هر اقدامی هزینه ای هم دارد.
حضرت امام (ره) توانست با مدیریت بحران گروگان گیری، آمریکا را در سطح منطقه ای و بین المللی تحقیر نماید، هیبت ترسناک این کشور را بشکند و به ملت ها و دولت ها جرأت دهد که احساس شخصیت کرده و در سال های بعد بتوانند علیه آمریکا اقدام نمایند. این دستاورد کوچک و اندکی نیست و شاید نتوان ارزش مادی برای آن در نظر گرفت یا هماوردی مادی برای آن جست.
طرفه این که تمامی مقامات صاحب نظر آمریکایی درگیر در بحران هم به این نکته اعتراف کرده و معتقد شده اند که گرچه توانسته اند از رهگذر اقدامات بعدی برخی خسارات مالی و جانی را بر ایران وارد کنند اما پرستیژ بین المللی خود را به تدریج و در پی این واقعه در مخاطره دیده اند و این در حالی است که آمریکا با استراتژی «ایجاد ترس توسط هیبت بین المللی خود» سال ها بر جهان حکومت کرده بود و شکستن این هیبت به عنوان نتیجه تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان، دستاورد بزرگی برای انقلاب اسلامی ایران بود.
بازخوانى روند و پیامدهاى تسخیر لانه جاسوسى آمریکا
13 آبان در کشور ما محمل پیدایش حوادث مختلفى بوده است که در شکل دهى تاریخ کشور و انقلاب اسلامى نقشى بزرگ و سرنوشت ساز داشتهاند: 13 آبان 42 تبعید حضرت امام خمینى (ره) در پى قیام مردمى 15 خرداد و اعلام مخالفت ایشان با قانون استعمارى - آمریکایى کاپیتالاسیون، 13 آبان 57 شهادت جمع زیادى از دانشآموزان و دانشجویان در مقابل دانشگاه تهران در زمان اوجگیرى انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخیر لانه جاسوسى ایالات متحده توسط دانشجویان پیرو خط امام.
در این میان، واقعه اخیر با توجه به ابعاد و پیامدها و همچنین گستره ملى - بین المللى آن از اهمیت و جایگاه ویژهاى در تاریخ انقلاب اسلامى برخوردار شده است به طورى که با گذشت بیش از ربع قرن از آفرینش آن، پیامدها و آثارش همچنان در صحنه سیاست داخلى و خارجى کشور، اثرگذار و بحثانگیز است.
این اقدام متهورانه یکى از منحصر به فردترین حرکتها در تاریخ انقلابهاى اصیل و مردمى جهان بود که از یک طرف شوکت و افسون قدرت امپریالیسم آمریکا را در هم شکست و اوج خفت و زبونى این اهریمن جنایتکار را به رخ جهانیان کشانید و از سوى دیگر فریاد مظلومیت و آزادگى مسلمانان ایران را در پهنه گیتى طنین انداز کرد. با توجه به ابعاد گسترده این حادثه عظیم، باید آن را در جغرافیاى زمانى و مکانى خودش کاملا مورد بررسى قرار داده و به واکاوى علل و پیامدهاى آن پرداخت.
پیروزى انقلاب اسلامى جداى از تاثیراتى که در زمینه اندیشه سیاسى و پارادایم حاکم بر مقولات دولت ملت و ساختار حکومت داشت، تاثیرات عمیقى نیز بر استراتژىهاى امنیتى منطقه و توازن قدرت بین غرب و شرق داشت به طوری که کشور ایران را که به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ کمونیسم از جایگاه ویژهاى نزد دولت مردان ایالات متحده برخوردار بود به یکباره تبدیل به یک هژمون منطقهاى با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نوردیدن مرزهاى جغرافیایى کشورهاى مسلمان کرد، که براى هر دو ابرقدرت شرق و غرب خطرناک جلوه مىکرد. انقلاب اسلامى استراتژى «دو ستونى» آمریکا در منطقه را که از مدتها پیش بر پایههاى قدرت اقتصادى عربستان سعودى و قدرت نظامى ایران براى حفظ منافع منطقهاى آمریکا و مقابله با نفوذ شوروى بنا شده بود با چالش جدى مواجه کرد به طورى که «سایروس ونس» وزیر امور خارجه دولت کارتر در این باره مىگوید: «رفتن ایران از صف کشورهاى متحد آمریکا و افتادن این کشور به دست رژیمى که دوست ما نیست، ضربهاى اساسى به منافع سیاسى - امنیتى ما در آسیاى جنوب غربى و خاورمیانه به شمار مىرود.»
آمریکا که تمام تلاش خود را در حمایت از رژیم شاه و جلوگیرى از پیروزى انقلاب به کار بسته بود، با پیروزى انقلاب اسلامى سفارت خود را به عنوان پایگاهى براى طراحى و اجراى توطئه علیه انقلاب تبدیل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را که مىتوانست در پوشش دیپلماتیک براى شکست یا به انحراف کشاندن نظام نو پاى اسلامى انجام دهد، با مرکزیت سفارت به اجرا درآورد.
پس از پیروزى انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامى و غیر نظامى آمریکا که در واقع نقش آنتنهاى اطلاعاتى را براى سازمان سیا بازى مىکردند، ایالات متحده فعالیتهاى جاسوسیش را که از درون سفارت رهبرى و هدایت مىشدند به شدت افزایش داد تا خلاء ناشى از خروج مستشاران را جبران کند.
افسران سازمان سیا (CIA) با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگى و نامشخص بودن حوزه مسئولیتها که نتیجه طبیعى هر انقلابى است، سعى کردند تا با نفوذ در مناطق کلیدى و حساس انقلاب اسلامى از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیرى نمایند. لانه جاسوسى آمریکا با ایجاد شبکههاى جاسوسى و اطلاعاتى در پى آن بود تا با بحران آفرینی، تضعیف نیروهاى اصیل انقلاب و جایگاه و شخصیت حضرت امام و همچنین ایجاد گسست و شکاف میان رهبرى و نسل جوان، فعالترین و انقلابىترین نیروى اجتماع را از رهبرى دور کند تا بتواند با تاثیر بر آنها و نفوذ در ارتش، حرکت انقلابی مردم ایران را آسیبپذیر نماید. از طرفی سفارت آمریکا مسئول انحراف افکار عمومى از خطرات شیطان بزرگ در ایران نیز بود. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریکا در پى آن بودند تا با برقرارى ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان را تسهیل کنند.
با پیروزى انقلاب، حضرت امام خمینى، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علایق حزبى و گروهى به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب کردند. بازرگان در اقدامى تامل برانگیز اکثر اعضاى دولت موقت را از جناح لیبرال انتخاب کرد و درهای دولت موقت را تقریبا بر روی دیگر نیروهای انقلاب بست. لیبرالها تضاد اصلى و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلى و نه استعمار خارجى مىدانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغییر بنیادین در ساختار سیاسى، اجتماعى و فرهنگى کشور نداشتند و تنها اکتفا به برخى اصلاحات سطحى را کافى مىدانستند. بر همین اساس دولت موقت تنها به تعویض مهرههاى کلیدى و بالاى رژیم اکتفا نمود و از تغییرات بنیادین و خصوصا از تجدید نظر در رابطه امپریالیستى و نابرابر ایران با آمریکا، پرهیز و اجتناب مىکرد.
به این موضوع در کتاب خاطرات کارتر اشاراتى شده است: «مهدى بازرگان... و اعضاى کابینهاش که بیشتر آنها تحصیل کرده غرب بودند با ما همکارى داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت مىکردند و از ژنرال فیلیپ گاست... مراقبت به عمل مىآوردند تا بدون خطر رفت و آمد کند و براى ما پیامهاى دوستانه مىفرستادند. بازرگان به طور علنى اعلام کرد که مایل است با آمریکا روابط حسنهاى داشته باشد، اما افراطیون طرفدار آیت اله خمینى براى او به صورت مشکلى درآمده بودند.»
(امیررضا ستوده و حمید کاویانى، بحران 444 روزه تهران، ص 20)
«اسناد لانه جاسوسى نیز نشان مىدهد که ایالات متحده چگونه براى خارج کردن امام از صحنه سیاسى کشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنى صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بنى صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادى یک شرکت آمریکایى با حقوق ماهانه 1000 دلار به دعوت همکارى مىشد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش مىکرد تا وى را به استخدام این سازمان درآورد.»
(دکتر بهرام نوازنى، الگوهاى رفتارى ایالات متحده آمریکا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران (1357 - 1380) مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 98)
«دولت آمریکا در پى آن بود تا با ایجاد ائتلافى از لیبرالهاى سیاسى، چهرههاى دینى میانهرو، سکولارها، ملى گرایان و سران ارتشى متمایل به غرب تحت لواى دولت موقت موجبات حذف تدریجى نیروهاى وفادار به امام را از صحنه سیاسى کشور ایجاد نماید.
آمریکا میخواست تا با شناسایى مهدى بازرگان به عنوان شخص اول مملکت، اینگونه نشان دهد که آیت الله خمینی خود مایل است که دین و روحانیت از سیاست جدا گردند و آنها ناگزیر از نزدیکى به دولت موقت شدهاند و بدین ترتیب کم کم برنامه حذف امام و جایگزینى ایشان توسط افرادى مثل شریعتمدارى و بنى صدر را اجرا کند.
به همین دلیل وزارت خارجه آمریکا ماموریت اصلى سفارت خود در ایران را تلاش براى هماهنگى فعالیتهاى نیروهاى لیبرال و میانه روهاى مذهبى و پیوند دادن آنها با عناصر ملى گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژیم سابق بر علیه انقلابیون مذهبى قرار داده بود.
«اقدامات آمریکا بر علیه جمهورى اسلامى ایران فقط به اقدامات سفارت این کشور در تهران محدود نشد. در پى اعدامهاى انقلابى سران رژیم گذشته در روزهاى اولیه پیروزى انقلاب، 2 تن از اعضاى سناى آمریکا به نامهاى جاکوب جاوتیس و هنرى جکسون که از طرفداران پروپاقرص رژیم پهلوى بودند در 27 اردیبهشت 58 (17 مه 79) قطع نامهاى را از تصویب سنا گذراندند که ایران را به خاطر این اعدامهاى انقلابى با لحن شدیدى محکوم مىکرد.» (پیشین ص103)
بعد از تصویب قطعنامه ضد ایرانى در سناى آمریکا، روابط دو کشور وارد مرحله تازهاى شد. با این که، قطعنامه هیچگونه ضمانت اجرایى نداشت ولى ایران آن را نشانه موضع خصمانه ایالات متحده و کارى در جهت انزواى ایران دانست.
به عقیده کارل کلمنت، که از کارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمریکاست، ایالات متحده اشتباهى استراتژیک را در مورد ایران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاکره و دیدار مستقیم با حضرت امام بود کارى که رقباى ایالات متحده یعنى فرانسه و شوروى در آغازین روزهاى پیروزى انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصویب این قطعنامه و ایجاد مسایل اختلاف برانگیز بین دو کشور، آمریکا در پى آن بود تا فرستادهاى ویژه را با هدف جذب ایران و جلوگیرى از نفوذ شوروى در این کشور ، به سوى ایران بفرستد ولى حضرت امام در واکنش به تصویب این قطع نامه از پذیرش فرستاده مذکور که چارلز نام داشت و از دیپلماتهاى کار کشته وزارت خارجه ایالات متحده بود خوددارى کرد و علاوه بر آن پذیرش والتر کاتلر در سمت سفیر که آماده مىشد به ایران سفر کند، از سوی دولت رد گردید هر چند که جمهورى اسلامى پیش از آن موافقت خود را با اعزام او به ایران به عنوان سفیر اعلام کرده بود.
«پس از این فعل و انفعالات دولت آمریکا به بهانه حفظ امنیت منطقه و با این ادعا که احتمال داده مىشود که یک نفت کش در خلیج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پیشین ص 106)
امام خمینى در 7 آبان 58 به قراردادهاى استعمارى بین ایران و آمریکا شدیدا اعتراض کردند. اما در مقابل دولت موقت هیچ توجهى به این اعتراضها نشان نمىداد و در پى بهبود روابط با ایالات متحده بود و در موضعگیریهاى رسمى و غیر رسمى بیشترین واهمه خود را از شوروى ابراز مىداشت.
حرکتهاى سازش کارانه دولت موقت تا به آنجا پیشرفت که بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزایر، مهدى بازرگان با برژینسکى، مشاور امنیت ملى کاخ سفید دیدار کرد و به مدت یک ساعت و نیم با او به مذاکره نشست.
برژینسکى مشاور امنیت ملى دولت کارتر برخلاف سایروس ونس، وزیر خارجه که در برخورد با جمهورى اسلامى قائل به راهبردهاى دیپلماتیک و گفتگو و مذاکره سیاسى بود، از طرفداران جدى سرکوب و مداخله نظامى انقلاب و یکى از طراحان اصلى کودتاى 21 بهمن 57 براى پیشگیرى از انقلاب بود.
او براى پذیرش شاه در آمریکا تلاش فراوانى به عمل آورد، اما اعضاى دولت موقت دوستانه به پیشواز برژینسکى رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب این که این ملاقات به گفته برژینسکى نه به تقاضاى او بلکه به درخواست بازرگان، نخست وزیر ایران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوى که پس از فرار از ایران در کشورهاى مختلفى آواره شده بود، و ملت ایران خواستار بازگشت و محاکمه وى بودند با مساعدت مقامات آمریکایى به یکباره سر از آن کشور درآورد. در حقیقت دولت آمریکا و مسئولین آن به خاطر بذل و بخششهاى شاه خود را مدیون او مىدانستند. هزینههاى زیادى از سوى شاه به برخى جناحهاى سیاسى آمریکا براى مبارزات انتخاباتى پرداخت مىشد و بعضى از مسئولین دولتى آمریکا پورسانتهاى گزافى از محل قراردادهاى تسلیحاتى ایران با شرکتهاى آمریکایى دریافت مىکردند. از سوى دیگر رژیم آمریکا از آن بیم داشت که عدم پذیرش شاه موجب هراس و نگرانى حکام وابستهاش در منطقه شود به همین دلیل شاه به بهانه معالجه در آمریکا رحل اقامت افکند. پذیرش شاه از سوى آمریکا خشم ملت و امام را صد چندان کرد. امام که از دولت موقت قطع امید کرده بود، در 9 آبان 58 طى سخنانى فرمودند: «اى جوانهایى که در مقابل توپ و تانک رفتید از خواهرهایى که جوانان خود را از دست دادهاید... حفظ کنید خودتان را، نهضت خودتان را حفظ کنید ننشینید دیگران براى شما کار کنند، اینها براى شما کاری نمىکنند.»
همچنین حضرت امام طى پیامى در 12 آبان 58 در اعتراض به پذیرش شاه از سوى رژیم آمریکا اعلام کردند: «دانشگاهیان، دانشآموزان و طلاب علوم دینى با قدرت تمام مبارزه خود را علیه آمریکا گسترش دهند.»
بدنبال اعلام این مواضع از سوى حضرت امام نمایندگان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام چهار دانشگاه امیرکبیر، تهران، شهید بهشتى و صنعتى شریف با تشکیل جلسهاى به برنامه ریزى براى تصرف سفارت آمریکا پرداختند.
یکشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاریخ انقلاب، روزى بزرگ و فراموش نشدنى است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقایع آن روز را اینگونه گزارش مىکند:
«ساعت 10و 30دقیقه صبح گروهى (حدود 400 نفر) از دانشجویان (که از یک چهار راه قبل از سفارت آمریکا شروع به حرکت کرده بودند) که در حال شعاردادن در خیابان آیت اله طالقانى به سوى دانشگاه (تهران) در حرکت بودند هنگامى که جلوى در اصلى سفارت آمریکا رسیدند، مسیر خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهاى این در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهى از دانشجویان نیز از دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و پیشروى به سوى ساختمانهاى داخلى سفارت را آغاز کردند. از همان لحظههاى اول تصرف سفارت آمریکا، گروههاى مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع کردند و به دادن شعارهاى ضد آمریکایى مىپرداختند دانشجویان در سه بیانیهاى که تا ساعت 18 (همان روز) از طریق بلندگو پخش کردند، اعلام کردند که ساختمان اصلى سفارت تا ساعت 15 به تصرف کامل درآمد... دانشجویان اعلام کردند که هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشک آور از جانب تفنگداران آمریکایى بود، هیچ گونه آسیبى به طرفین وارد نیامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد کردن گروهى از ایرانیانى که به عنوان ارباب رجوع یا کارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریکاییان را با چشم بسته به محل دیگرى منتقل شدند.»
پیش از آنکه دانشجویان اصلى سفارت برسند، دیپلماتهاى آمریکایى، مقدارى از اسناد را در دستگاههاى مخصوص خرد کن ریختند و ازبین بردند و مقدار زیادى از اسناد را نیز سوزاندند و به خصوص نوارهاى میکروفیلم و حافظههاى کامپیوترى را نابود کردند. در جریان اشغال سفارت آمریکا، 72 آمریکایى به عنوان گروگان بدست دانشجویان افتادند. سه تن از دیپلماتهاى آمریکایى آن روز براى مذاکره با وزیر خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به امید حل شدن موضوع همان جا ماندند ولى بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختیار دانشجویان قرار گرفتند.
«این اولین بار نبود که سفارت آمریکا در تهران به اشغال درمى آمد، پیش از این در 25 بهمن 57 (14 فوریه 1974)، یعنى سه روز پس از پیروزى انقلاب اسلامى، 75 نفر از چریکهاى فدایى خلق پس از درگیرى مسلحانه کوتاهى که به مجروح شدن یکى از تفنگداران آمریکایى انجامید، سفارت را به اشغال خود درآوردند. چند دقیقه بعد چریکها با وساطت نمایندگان کمیته انقلاب، بدون هر گونه تخریب و آتش سوزى، پراکنده شدند. عدهاى علت این اقدام را شایعه رادیو باکو مبنى بر انتقال پروندههاى ساواک به این سفارتخانه مىدانند (در این بین باید به رابطه بین چریکهاى فدایى خلق و سفارت شوروى که طبیعتا عطش زیادى براى داشتن آن پروندهها داشته است، توجه داشت)، عدهاى دیگر علت این اقدام را زمزمه کودتاى قریب الوقوعى می دانند که در خیابانهاى تهران شایع شده بود و عدهاى دیگر هم آن را توطئه پس ماندههاى ساواک و رژیم شاه براى تحت تاثیر قرار گذاشتن روابط ایران و آمریکا قلمداد میکنند.» (پیشین ص 107)
اما علت هرچه بود در این زمینه نه با امام و نه با دولت موقت و نه با هیچ یک از نیروهاى موجه نظام هماهنگى نشده بود و در نیت اشغال گران و اهداف آنان و نقش سفارت شوروى در این اقدام ابهامهاى تردید برانگیز جدى وجود داشت. به همین خاطر با حضور نیروهاى کمیته و همچنین ابراهیم یزدی معاون نخست وزیر و نماینده دولت موقت، از سفیر آمریکا عذرخواهى شد و سفارت در اختیار وى قرار گرفت.
اما 13 آبان 58 شرایط تفاوت داشت. پس از تسخیر سفارت، دانشجویان که خود را دانشجویان مسلمان پیرو خط امام مىنامیدند، با صدرو بیانیههایى به تشریح علل، انگیزهها و چگونگى انجام این اقدام انقلابى پرداختند. در یکى از اولین بیانیهها آمده است:
«ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریکاى جنایتکار به منظور اعتراض به دسیسههاى امپریالیستى و صهیونیستى، سفارت جاسوسى آمریکا در تهران را به تصرف درآوردیم تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم.»
عنوان دانشجویان مسلمان پیروخط امام، از یک سو بیانگر تبلور خشم انقلابى امام و ملت مسلمان ایران از آمریکا بود و از سوى دیگر هر گونه شائبه وابستگى دانشجویان به گروهها و دستجات سیاسى متعدد را منتفى مىساخت و امکان بهره بردارى از آن را به نفع جریانهاى مختلف، محدود مىساخت.
براى این اقدام انگیزههاى متفاوتى ذکر مىگردد: اعتراض نسبت به پذیرش شاه از سوى دولت آمریکا، اعتراض به عملکرد دولت موقت، که کم کم به سمتى گرایش پیدا مىکرد که دوباره دست آمریکا را در ایران باز کند، شناسایى جاسوسان آمریکایى و عوامل داخلى آنها، پایان دادن به توطئه گرى و سلطه جویىهاى آمریکاییان در ایران، نشان دادن ضربه شستى به ایالات متحده به تلافى طراحى و اجراى کودتاى 28 مرداد 32، اعتراض به آمریکا به علت ایجاد فشار تبلیغاتى موسوم و انحصارى و کمک و حمایت از افراد ضد انقلاب و فرارى علیه انقلاب اسلامى.
از طرف دیگر اشغال سفارت آمریکا در واقع تیرخلاص دولت موقت نیز بود. در نتیجه این اقدام انقلابى، قدرت متزلزل دولت موقت رو به افول گذاشت و همگام با آن، اساس همکاریهاى استراتژیک ایران و ایالات متحده فرو پاشید. بازرگان دو روز پس از این حادثه از سمت نخست وزیرى استعفا کرد که بلافاصله توسط امام پذیرفته شد و وظایف دولت موقت به شوراى انقلاب، منتقل شد و به این ترتیب 268 روز پس از سقوط رژیم پهلوى، عمر دولت موقت هم به سر رسید و پس از مدتى با ایجاد تغییراتى در شوراى انقلاب، چهرههاى جدید، اداره وزارتخانههاى مختلف را به عهده گرفتند و به این ترتیب به عمر نیروهاى لیبرال در اداره جمهورى اسلامى به طور رسمى پایان داده شد.
گرچه خواستههاى دانشجویان از ابتدا تازمانى که این موضوع به حل و فصل انجامید، تغییرات زیادى را نشان مىدهد؛ اما اصلىترین خواسته آنها که رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ایالات متحده در امور داخلى ایران» . درخواستهاى دیگر از قبیل تحویل شاه مخلوع و همسرش فرح براى محاکمه در ایران، تحویل اموال خاندان سلطنتى و دیگر فراریان از ایران به دولت ایران، رفع تحریمهاى اقتصادى و مالى و آزاد کردن اموال و دارایىهاى ایران در آمریکا و شعب بانکهاى آمریکایى از جمله خواسته هایى بودند که بعدها با به درازا کشیدن موضوع و اتفاق دیگر که در واکنشهاى متعدد و متفاوت آمریکاییان خلاصه مىشود، اضافه شدند.
این حادثه پیامدها و بازتابهاى بسیارى بر جاى گذاشت. حرکت انقلابى دانشجویان مسلمان قبل از هر چیز دیگر، هیئت حاکمه آمریکا را به شدت گیج کرد. آمریکا که به لطف لیبرالهاى حاکم در دولت موقت توانسته بود موقعیت از دست رفته خود در ایران را به تدریج باز یابد، با این ضربه سهمگین به شدت برآشفته گردید.
کارتر در کتاب خاطرات خود مىگوید: «4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاریخى است که من آن را هرگز فراموش نخواهم کرد... ما شدیدا نگران بودیم» وى مىافزاید: «در روزهاى نخست تصور مىکردم گروگانها به زودى آزاد خواهند شد، اما پس از آنکه بازرگان، نخست وزیر دولت موقت در کوششهاى اولیه خود براى آزادى گروگانها با شکست مواجه شد، نگرانى ها افزایش یافت.»
در بین حاکمان دولت آمریکا نیز در مورد راه برخورد با ایران اختلافاتى پیش آمده بود. گروهى به نمایندگى سایروس ونس وزیر خارجه، راههاى دیپلماتیک و گفتگو و در نهایت تحریمهاى اقتصادى و پروازى را پیشنهاد مىکردند و گروهى دیگر به رهبرى زیبیگینو برژینسکى مشاور امنیت ملى، دخالت نظامى را براى حل مساله گروگانگیرى لازم مىدانستند. این اختلاف تا به آنجا پیش رفت که سایروس ونس پس از حمله نظامى آمریکا در صحرای طبس که منجر به شکست آمریکا شد، استعفا کرد.
آمریکا در اولین واکنش، اقدام به تحریم اقتصادى ایران و بلوکه کردن اموال و دارایىهاى ایران در بانکهاى آمریکایى و بانکهاى خارجى مستقر در آمریکا کرد و از سوى دیگر اقدام به آزار واذیت ایرانیان مقیم آمریکا نمود و در جهان نیز تضییقاتى را براى ایران ایجاد کرد. در هر حال تسخیر لانه جاسوسى هرچند از سوى دول استعمارى وابسته به شرق و غرب محکوم گردید، اما از سوى ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضتهاى آزادى بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حرکتهاى ضد استعمارى گستردهاى در سطح جهان و خصوصا خاور میانه شد.
این حادثه بزرگ پیامدهاى گوناگونى را در پى داشت که از آن جمله مىتوان به این موارد اشاره کرد: پایان یافتن رابطه استعمارى ایران و آمریکا، روشن شدن ماهیت ننگین ایالات متحده که پشت صورتک حقوق بشر و آزادی مخفی شده بود، جلوگیری از ایجاد بحران و آشوب با تسخیر مرکز بحران آفرینی آمریکا، از بین رفتن گروههای مارکسیستی، گروههایی که تا پیش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپریالیسم آمریکا میدانستند، بازگشت مردم به صحنه که با توطئههای دولت موقت خانهنشین شده بودند، شکست هیمنه و اسطوره جهانی آمریکا و بالاخره شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در سال 1980.
کارتر که با ژستهای حقوق بشری و همچنین حل مشکلات بین آمریکا و چین و امضای موافقت نامه کمپ دیوید بین مصر و اسراییل وجهه ای صلح طلب برای خود کسب کرده بود، با تسخیر لانه جاسوسی تمامی وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوری که حتی نتوانست در مقابل حمله نظامی شوروی به افغانستان موضع مناسبی اتخاذ کند و کم کم موجبات افول حکومت خود و حزبش را فراهم کرد.
همیلتون جردن رییس ستاد انتخاباتی کارتر در انتخابات سال 80 میگوید: «برای من روشن بود که کلید انتخابات در دست کسان دیگر در آن سوی دنیا است که تصمیم و عملشان تا آخرین لحظه قابل پیش بینی نیست، کارتر در هواپیما به من گفت: عجیب است که سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری کشور بزرگ ما نه در شیکاگو یا نیویورک بلکه در تهران تعیین میشود.»
بحران در کاخ سفید
"الینور" با قیافهای نگران وارد دفتر من شد و متن خبری را که از تهران مخابره شده بود به من داد. براساس این خبر (امام) خمینی درخواست محاکمه را تکرار کرده و تهدید نظامی را دست انداخته و به مسخره گرفته بود. در اعلامیههای قبلی به احتمال محاکمه گروگانها به اتهام جاسوسی اشاره شده بود، ولی این بار شکی باقی نمانده بود. بر خود لرزیدم و محاکمات علنی و اعدام افرادمان را در حالی مجسم کردم که ما با حالی نزار در کاخ سفید نشسته بودیم. "جودی پاول" را صدا زدم و او فورا خود را به دفتر من رسانید. برژینسکی در حالی وارد شد که متن کامل سخنان (امام ) خمینی نسبتبه رئیس جمهوری امریکا را در دست داشت. خشمگین و عصبانی بود، بعضی از جملات آن را با صدای بلند برای ما میخواند:
"چرا ما باید بترسیم. . . کارتر طبل تو خالی است. . . او عرضه هیچ کاری را ندارد. . . آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. . . (1) "
حادثهای که روز 29 آبان 1358 در دفتر "هامیلتون جردن" ریاستستاد کاخ سفید کارتر اتفاق افتاد تنها گوشهای از ضعف و ناتوانی شیطان بزرگ در برابر حرکتهای توفنده انقلاب اسلامی ایران پس از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی است.
پانزده سال از هجرت تاریخی امام خمینی - قدس سره الشریف - بنیانگذار نهضت اسلامی میگذشت و مردم ایران در تدارک برگزاری مراسم یادمان هجرت امام و تجدید پیمان با شهدای دانشآموز و دانشجوی حادثه 13 آبان 1357 دانشگاه تهران بودند.
13 آبان 1343 امام - قدس سره - به وسیله رژیم شاه و به دستور آمریکا به ترکیه تبعید شدند. این تبعید پس از دو ماه زندان و هشت ماه تحت نظر بودن در خانهای واقع در قیطریه تهران انجام میشد. حضرت امام دو سال در ترکیه ماندند و پس از دو سال به نجف اشرف هجرت نمودند تا آنکه پس از چهارده سال تبعید، در روز 12 بهمن 1357 به ایران بازگشتند.
امام خمینی (ره) که با تدابیر راهگشای خود همراه با مردم رژیم طاغوت را سرنگون کرده بود روز دهم آبانماه 1358 از درون خانهای محقر در شهرستان مذهبی قم فرمان مبارزه مستقیم با آمریکا را صادر فرمودند و هراس و وحشتی بیپایان بر جان شیطان بزرگ افکندند:
"بر دانشآموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد شاه مخلوع جنایتکار نمایند. "
سه روز بعد، در حدود ساعتیازده صبح چهارصد تن از دانشجویان مسلمان به سوی لانه جاسوسی امریکا راهپیمایی کردند و با گذشتن از دیوارهای جاسوسخانه امریکا وارد آن شدند و آنجا را به تسخیر خود درآوردند و حدود یکصد تن از کارکنان داخل آن را به گروگان گرفتند و طی اولین اطلاعیه خود، ضمن اعتراض به توطئهها و دسیسههای امریکا، خواستار استرداد شاه مخلوع از امریکا شدند.
"هامیلتون جردن" رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید وقتی ساعت چهار و نیم صبح روز چهارم نوامبر 1979 (سیزدهم آبانماه 1358) به وسیله تلفن از ماجرای گروگانگیری جاسوسان آمریکایی مطلع میشود با حالتی که لاقیدی او را نشان میدهد، خطاب به منشی مخصوص رئیس جمهوری میگوید: "این امید هست که مثل وقایع ماه فوریه گذشته، با دخالت دولت ایران، کار فیصله یابد و گروگانها آزاد شوند"
اشاره رئیس ستاد کاخ سفید به زمانی که عناصر گروهکهای چب حملهای نیمبند به سفارت آمریکا کردند تا ژست ضد آمریکایی خود را حفظ کنند. موضوع چند دقیقه بعد با میانجیگری دکتر یزدی وزیر خارجه دولت موقتبه خوشی و خرمی و معذرتخواهی از سفیر کبیر ایالات متحده آمریکا فیصله یافته بود! اما این بار وضع بکلی فرق داشت. رهبر انقلاب حرکت دانشجویان را تایید کردند و فرمودند:
"شما یک بتی که درست کرده بودند را شکستید. دانشجویان مسلمان و مبارزی که لانه جاسوسی را اشغال کردهاند، با عمل انقلابی خودشان ضربهای بزرگ بر پیکر امریکای جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز کردند. "
و از این هم فراتر، وقتی که امام، لیبرالها را از قدرت خلع کردند، حادثه تسخیر لانه جاسوسی را انقلابی بزرگتر از انقلاب 22 بهمن خواندند:
"در ایران باز انقلاب است. انقلابی بزرگتر از انقلاب اول".
"جیمی کارتر" رئیس جمهور وقت امریکا در خاطرات خود ماجرای گروکانهای امریکایی در ایران را به عنوان یکی از دردناکترین حوادث زندگی سیاسیش ذکر میکند:
"روز یکشنبه چهارم نوامبر 1979 تاریخی است که من هرگز آن را فراموش نخواهم کرد. . . اولین هفته ماه نوامبر 1979 من دشوارترین ساعات زندگی خود را میگذراندم. . . اسارت گروگانهای امریکایی از چهارم نوامبر در ایران، سایهای از غم بر زندگی من و مردم امریکا افکنده بود. "
و روزی که قرار بود گروگانهای امریکایی از تهران به سوی امریکا به پرواز درآیند کارتر آخرین ساعات اقامتخود در کاخ سفید را اینگونه تشریح میکند:
"وقتی خودم را در آینه دیدم، تعجب کردم که آیا کار ریاست جمهوری اینقدر مرا پیر کرده بود و یا اینکه فقط خیلی فرسوده شده بودم؟ در حالی که اتومبیل مرا به سوی جایگاه مراسم تحلیف ریاست جمهور جدید میبرد، حتی برای یک لحظه گروگانها، از خاطر من دور نشدند. "
اکنون که دوازده سال از روز باشکوه تسخیر لانه جاسوسی امریکا سپری میشود. "شعار مرگ بر امریکا" همچنان به عنوان یکی از ارزشهای انقلاب اسلامی در مراسم باشکوه تحقیر امریکا که هر سال در روز 13 آبان انجام میشود بر زبان میلیونها ایرانی جاری میشود و در آسمان ایران طنینانداز میشود.
پس از ده سال، اکنون مراسم و آیین ابراز تنفر از امریکا به صورت یکی از آداب و رسوم جاودانی و جزئی لاینفک از فرهنگ انقلاب اسلامی درآمده است. و این به خاطر دو دلیل مهم است:
اول آنکه در روز 13 آبان تقارن سه مناسبت مهم و تاریخی وجود دارد: هجرت امام، حادثه دانشگاه تهران و شهادت دانشآموزان و دانشجویان، تسخیر لانه جاسوسی امریکا.
دو دیگر آنکه تسخیر لانه جاسوسی دستاوردهای مهمی برای انقلاب به همراه داشته است که در طول 444 روز در واقع انقلاب اسلامی را در برابر توطئههای بعدی استکبار بیمه کرده است:
الف - پایان افسانه زوال ناپذیری قدرت امریکا در ایران و جهان، زیرا تا پیش از تسخیر لانه جاسوسی کمتر کسی فکر میکرد انقلاب توانایی رویارویی مستقیم با امریکا را داشته باشد.
ب - افشای لیبرالها که با نفوذ در حاکمیت، دولت موقت را در دست گرفته بودند و مادامی که بر مسند قدرت تکیه زده بودند در واقع امریکا همچنان سرنوشت ایران را در دست داشت.
اما با سقوط جاسوسخانه و افشای اسناد جاسوسی افرادی مانند امیرانتظام، مدنی و مقدم مراغهای دیگر جایی برای لیبرالها در انقلاب باقی نماند. به همین خاطر وقتی که دولت موقت موفق به بازپس گرفتن لانه جاسوسی از دست دانشجویان نشد، ترجیح داد از صحنه سیاستحذف شود.
ج - مطرح شدن جریان سالم سیاسی پیروان واقعی رهبر انقلاب تحت عنوان "خط امام" که با درک صحیح از اسلام ناب محمدی (ص) به افشای کارگزاران اسلام امریکایی میپرداخت.
این جریان در برابر توطئههای گوناگون دشمنان ایستادگی کرد و به خاطر اصیل بودن حرکت امام، انقلاب اسلامی تاکنون از دسیسههای گوناگون دشمنان داخلی و خارجی نجات یافته است. به همین دلیل شعارهای ضد امریکایی گروهکها و منافقین پس از سیزده آبان اندک اندک رنگ باخت و سیر حوادث نیز عمق وابستگی آنان به امریکا را نشان داد.
فرو ریختن کاخ ابهت و اقتدار امریکا به عنوان شیطانی بزرگ که با انتشار اسناد لانه جاسوسی و افشای طرحهای کودتا و اغتشاشات داخلی توسط عوامل امریکا در ایران صورت گرفت و زمینهساز شکستهای بعدی امریکا شد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1- فراهم آمدن زمینه یاس و شکست در دولت و مجلس آمریکا که با تعبیر سیلی خوردن امریکا از ایران مصداق مییابد.
2- ناامن شدن جاسوسخانههای امریکا در سراسر دنیا به دلیل برپایی تظاهرات ضد امریکایی مسلمانان در کشورهای مختلف که بیشتر در برابر سفارت امریکا انجام میشد.
3- شکست امریکا در فاجعه طبس که به خاطر ربودن گروگانها از تهران جمعی از کوماندوهای امریکایی در روز پنجم اردیبهشت 1359 در صحرای طبس دچار توفان شن شدند و شکست عملیات باعث مفتضح شدن امریکا در جهان شد.
4- پس از حرکت تاریخی سیزده آبان، دولت امریکا با بلوکه کردن اموال ایران در بانکهای امریکایی و قطع رابطه سیاسی و محاصره اقتصادی ایران سعی داشت مسئله گروگانها را به نفع خود تمام کند. اما بازگشت گروگانها و تحویل بخشی از سپردههای ایران مسئله قطع رابطه مشکل لاینحلی برای دولت آمریکا به وجود آورد. آنان سعی کردند به شیوههای مختلف رابطه گرگ و میش دوباره برقرار شود.
روز سیزده آبان ماه 1365 رئیس مجلس شورای اسلامی در اجتماع دانشآموزان و دانشجویان از تلاشهای امریکا برای برقراری رابطه با ایران پرده برداشت. این افشاگری موجب قضیه "ایران گیت" و رسوایی امریکا در فرستادن مک فارلین به ایران شد.
5- پس از شکست و رسوایی امریکا در قضیه "مک فارلین" امریکا از سیاست زور و چماق استفاده کرد که نتیجه آن تهاجم ناوگان امریکایی به کشتیها و هواپیمای مسافری ایران در خلیج فارس بود که در نشان دادن چهره استکباری آمریکا در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اهمیتخاصی داراست.
حرکت تاریخی سیزده آبان به سبب مردمی بودن و اتحاد مردمی در تثبیت آن، نقش بسیار با اهمیتی در روند تکاملی انقلاب اسلامی در جهان داشته است. هر چند مفسران غربی و تحلیلگران مخالف داخلی مانند وابستگان به نهضت آزادی این حرکت تاریخی را برآمده از جانب بخشی از حاکمیت تلقی میکردند. اما سیر حوادث با سپری شدن یک دهه از ماجرای گروگانها نشان داد که تسخیر لانه جاسوسی و دستاوردهای آن، نتیجه سی سال مبارزات ضد امریکایی مردم بوده است و این مبارزات تنها با دستیابی مردم به تمامی اهداف ضد امپریالیستی انقلاب، پایانپذیر خواهد بود.
بدیهی است امریکا و دولتهای استکباری مادامی که به روش سلطهجویانه خود در جهان ادامه دهند آنان را از حوادثی چون سیزده آبان گریزی نیست.
پی نوشت :
1. بحران - هامیلتون جردن / 67
برای پی بردن به سردرگمی و اضطراب کاخ سفید از حادثه تاریخی تسخیر لانه جاسوسی مطالعه کتابهای زیر پیشنهاد میشود:
1- بحران هامیلتون جردن - ترجمه محمود مینا، تهران: نشر نو، 1362.
2- هدف: تهران (تهاجم کارتر و وقایع پشت پرده) - جولیتوکیهزا. ترجمه هادی سهرابی تهران 1362 نشر نو.
3- خاطرات کارتر، 444 روز ماجرای گروگانها نوشته جیمی کارتر، ترجمه احمد باقری، بدون تاریخ، انتشارات هفته.
. . . و برای شناخت عملکرد عوامل جاسوسی آمریکا در ایران مطالعه کتابهای اسناد لانه جاسوسی که توسط دانشجویان خط امام منتشر شده است مفید فایده خواهد بود.
تاثیر تسخیر لانه جاسوسى آمریکا درروند انقلاب اسلامى
پس از کودتاى ننگین 28 مرداد سال 1332 توسط دست نشاندگان مـزدور آمـریـکـایـى در ایران و برگرداندن محمد رضا شاه پهلوى به قدرت و سلطنت ، آمریکاییان به جاى استعمارگران قبلى یعنى انگلیسى ها، حاکمان پس پرده حکومت در ایران گردیدند و از آن به بعد، ورق هاى تاریخ ایران را آنان رقم زدند.
دخالت های مستقیم و غیر مستقیم آمریکاییها تحت پوششهاى گوناگون در سرزمین ما از قبیل گسیل سیل عظیمى از مستشاران نظامى و در قبضه گرفتن ارتش ، تصویب طـرح نـنـگـیـن کـاپـیـتـولاسـیون جهت مصونیت اتباع آمریکایى در این سـرزمـیـن ، مـسـافرت هاى رؤ ساى جمهور آمریکا به ایران و چندین سـفـر شاه خائن به آمریکا، پشتیبانى مستقیم حکومت استکبارى آمریکا از شاه معدوم و اعمال ظالمانه اش ، کم کم خشم و نفرت روشن فکران مـتـعـهّد، روحانیت آگاه و مردم مسلمان و هوشیار ایران را زیاد کرد که نـمـود اصـلى و اساسى این کینه و نفرت در سخنان امام خمینى (ره ) در ردّ قضیه منفور کاپیتولاسیون جلوه و ظهور پیدا نمود.
امـام خـمـیـنـى (ره ) در مـبـارزات دلاورانه خویش ، نوک پیکان حمله را متوجه آمریکا، اسراییل و نوکر حلقه به گوش آن ها محمدرضا شاه پـهـلوى نـمـود. بـا گـذشـت زمـان ، امـام راحـل بـا سـخنان و پیام هاى خود، اعمال پس پرده استکبار جهانى را بـیـش تـر افشا مى نمود، و بدین وسیله نفرت مسلمانان انقلابى را نـسـبـت بـه آمـریـکـا زیـادتـر بـرمـى انـگـیـخـت و در مـقـابـل شـدت عـمل آمریکاییان نیز افزون تر مى گشت . تا این که مـجـاهـدات قهرمانانه ملّت مسلمان و متعهد ایران به رهبرى امام خمینى (ره ) بـه ثـمـر نـشـسـت و حـکـومت 2500 ساله شاهنشاهى سرنگون گـردیـد، و بـا حـکـم امـام (ره )، دولت مـوقـّت بـه نـخـسـت وزیـرى بـازرگـان شروع به کار نمود. روحیه سازشکارانه بازرگان و اعـضـاى دولت او، بـا روحـیه پرشور و انقلابى ملّت مسلمان ایران سازگارى نداشت و دولت جوابگوى احساسات انقلابى مردم نبود.
اغـتـشـاشـات داخـلى ضـدّ انقلاب و افراد وامانده سلطنت طلب ، دسته بـنـدى هـاى سـیـاسـى و احـزاب قـدرت طـلب ، تـجـزیه خواهى هاى کـردسـتان ، گنبد، سیستان و بلوچستان ، نفوذ جاسوسان آمریکایى بـا چـهـره هاى انقلابى و ملّى گرایى در دولت موقّت ، درک نکردن انقلاب اسلامى از سوى اینان و عدم توانایى در ایجاد امنیت و سر و سامان دادن به اوضاع مملکت که بیشتر آن از لانه جاسوسى آمریکا در ایـران هـدایـت و رهـبـرى مـى گـردیـد، مى رفت که جهت انقلاب را مـنـحـرف گـردانـد و شـور و نـشاط انقلابى ملت غیور ایران را به یاءس و ناامیدى مبدّل گرداند. بدین جهت ، دانشجویان پیرو خط امام ، بـا الهـام از رهنمودهاى امام عظیم الشاءن ، براى نشان دادن خشم و نفرت مردم مسلمان ایران از اعمال ظالمانه آمریکا و نیز برگرداندن شـاه خـائن کـه بـه آمـریکا پناهنده شده بود، با یک برنامه ریزى حـسـاب شـده ، بـه سـفـارت آمـریـکـا حمله کرده و آن را به تصرّف خـویـش درآوردنـد، و این لانه فساد و هدایت اغتشاش و نابسامانى در ایـران ، بـلکـه در کـلّ مـنـطـقـه خـاورمـیـانـه را از چـنـگال خون آشامان آمریکایى بیرون آوردند و با افشاى اسناد مهم تـاریـخـى آن ، خـونى دوباره در کالبد نیمه جان این انقلاب الهى دمـیـدنـد و حـرکت ضدّ استکبارى آن را شدت بخشیدند و امام (ره ) این روح عظیم انقلاب ، با پشتیبانى از کار دانشجویان پیرو خط امام ، آن را (انـقـلابـى بـزرگ تـر از انـقـلاب اول ) نـامـیـد. مـا در ایـن مقاله به بررسى این اقدام مهم تاریخى ، اثرات و پیامدهاى آن مى پردازیم .
اصل ماجرا
تـعـدادى از دانشجویان مسلمان چهار دانشگاه ، پلى تکنیک ، تهران ، صـنـعـتـى شریف و دانشگاه ملّى ، قبل از 13 آبان 1358 به دور هم جمع شده ، با الهام گرفتن از سخنان حضرت امام خمینى (ره ) طرح اشغال سفارت آمریکا در تهران را پى ریزى مى نمایند و سرانجام در صـبـح 13 آبـان ، در حـیـن راهـپـیـمـایـى ، بـه داخـل سـفـارت وارد مـى شـونـد. ابـتدا 15 دقیقه به اعضاى سفارت مـهـلت دادنـد که خود را تسلیم نمایند. متاسّفانه آنان در این مدّت ، بسرعت مشغول از بین بردن اسناد و مدارک مى شوند. پس از گذشت یک ربع ساعت ، دانشجویان با شکستن شیشه ها وارد ساختمان اصلى سـفـارت مـى گـردنـد و پـس از درگـیـرى کـوتـاهى با نگهبانان ، سـاخـتـمـان سـفـارت را بـه تـصـرّف خـود در مـى آورند و عده اى از جاسوسان را گروگان مى گیرند و عده اى دیگر خود را تسلیم مى نمایند. وقتى دانشجویان به ساختمان اصلى رسیدند، متوجّه شدند کـه غالب میکروفیلم ها، اسناد محرمانه ، حافظه کامپیوترها، مدارک سرّى و... از بین رفته بود!
در سـاعـت 30/1 دقـیـقـه بـعـد از ظـهـر هـمـان روز، رادیـو خـبـر ایـن اشـغـال را اعـلام مـى نـمـایـد، مردم پس از شنیدن این خبر، به سوى سـفـارت آمـریـکا سرازیر شده و از دانشجویان حمایت مى کنند و با شـعـارهاى مرگ بر آمریکا، به آنان قوّت قلب مى دهند. دانشجویان بـا پـخـش اولیـن اعـلامـیـه ، بـه روشـن نـمـودن مـوضع سیاسى ، اسـلامـى خـویـش مى پردازند و اعلام مى کنند که آن ها (دانشجویان پـیـرو خـط امـام ) هـسـتـنـد و وابـسـتـه بـه هیچ گروه سیاسى نمى باشند.(2)
اهداف تسخیر لانه جاسوسى از زبان دانشجویان
دانـشـجویان مسلمان خط امام در اولین اطلاعیه خود درباه اهداف عالى خود چنین نوشتند:
ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام خمینى [براى پیروى ] از موضع قـاطـعـانـه امـام در مقابل آمریکاى جهانخوار، به منظور اعتراض به دسیسه هاى امپریالیستى و صهیونیستى ، سفارت جاسوسى آمریکا در تهران را به تصرّف درآوردیم تا اعتراض خویش را به گوش جهانیان برسانیم :
اعـتـراض بـه آمـریـکـا جهت پناه دادن و استفاده از شاه جنایتکارى که قاتل ده ها هزار زن و مرد به خون خفته در این مملکت است .
اعـتـراض بـه آمـریـکـا بـه عـلت ایـجـاد فـشـار تبلیغاتى مسموم و انـحـصـارى و کـمـک و حـمـایـت از افـراد ضـد انقلابى فرارى علیه انقلاب اسلامى .
اعتراض به آمریکا به خاطر توطئه ها و دسیسه هاى ناجوانمردانه اش در مناطق مختلف کشور ما و نفوذ در ارگان هاى اجرایى مملکت .
اعـتـراض بـه آمـریـکـا بـه دلیـل نـقش مخرّب و خانمان برانداز خود در برابر رهایى خلق هاى منطقه از دام امپریالیسم که هزاران هزار انسان مؤ من و انقلابى را به خاک و خون مى کشد.(3)
بازتاب جهانى
بـر خلاف نظر کسانى که اعتقاد داشتند باتصرّف لانه جاسوسى آمـریـکـا، ضـربـه بـه انـقلاب وارد شد و ملّت ایران در دید جهانى منزوى گردید و به جاى اینکه ما آمریکاییان را گروگان بگیریم ، آمریکاییان ما را به گروگان گرفتند(4)، و على رغم قطع نامه شـوراى امـنـیـت سـازمـان مـلل مـتـحـد در مـحـکـومـیـت ملت مسلمان ایران ، اشـغال لانه جاسوسى توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ، از سـوى تـمـامـى افـراد انقلابى و مسلمانان مبارز، مورد تاءیید قرار گـرفت و نور امیدى در دل تمام انسان هاى آزاده جهان به وجود آورد که به نمونه هایى از آن اشاره مى نماییم :
رادیو لندن :
هـر کـس کـه هـزاران تـظـاهـر کننده اى راببیند که در اطراف سفارت آمـریـکـا بـه سـوختن پرچم آمریکا مشغولند و تندیس کارتر را مى سوزانند، نمى تواند حال و هواى ضدّ آمریکایى و خشم مردم را نسبت بـه آن ها نادیده بگیرد، چه رسد به خود آمریکاییان ... لذا آمریکا باید بداند که دادن پناه به شاه مخلوع ایران براى مداوا، خطر آن را در بر دارد که خشم ایرانیان را برانگیزد.(5)
روزنـامـه نـیـونـیجرین (از پر تیراژترین روزنامه هاى نیجریه و ارگان مسلمانان آن کشور) مى نویسد:
بـراى آفـریـقا و در واقع تمام کشورهاى دنیا، این مساءله [تصرف لانه جاسوسى ] اهمیت بسیار داشته است ، آن هایى که ایران را[به خـاطـر تصرف لانه جاسوسى ] براى تخطّى از حقوق بین المللى محکوم مى کنند، قضاوتى یک طرفه و ناآگاهانه دارند و بهتر است نگاهى به تاریخ بنمایند.(6)
عـسـان تـویـنـى (نـمـایـنـده لبـنـان در سـازمـان ملل ):
مـسـاءله گـروگـان هـا قبل از هر چیز عبرتى براى همه جهان است و ثابت مى کند آن که بزرگ تر است ، الزاما قوى تر نیست . بلکه قدرت ، در اراده ملت هاست .(7)
روزنامه فرانسوى زبان تونسى :
در صـفـحـات تـاریـخ ضـبـط خـواهـد شـد کـه رژیم انقلابى ایران تـوانـسـت با بزرگ ترین قدرت جهانى به مقابله پردازد و طرح هاى جنگى آن را براى آزادى گروگان ها بر هم زند.(8)
عکس العمل آمریکا:
دولت مردان آمریکا باور نمى کردند روزى فرا رسد که در آن روز مـلت قهرمان ایران ، بساط سى - چهل ساله نفوذ مقتدرانه آمریکا در ایـران را بـرچـیـنـد و آن چـنان سیلى محکمى به سردمداران استکبار جـهـانـى بـزنـد کـه قـدرت تـصـمـیـم گـیـرى و عـمـل عاقلانه را از آن ها سلب نماید، تا آن جا که رییس جمهور وقت آمریکا، آقاى کارتر، در خاطرات خود مى نویسد:
اولین هفته ماه نوامبر 1979 [اولین هفته گروگان گیرى در ایران ] مـن دشوارترین ساعات زندگى خود را مى گذراندم ... صبح زود در باغچه هاى کاخ سفید مشغول قدم زدن مى شدم و شب ها خواب به چشمم راه نمى یافت .(9)
با این حال ، این اتفاق تاریخى و انقلابى واقع شد و حاکمان ظالم آمـریـکـا را آن چـنـان گیج و مبهوت نمود که براى رهایى از این بن بـسـت پـیـچـیـده ، بـه هر عمل پست و ظالمانه اى دست زدند که موارد ذیل ، شاخص ترین این اعمال است :
1ـ مـحـاصـره اقـتـصـادى 2ـ تـهـدیـدات و حـمـله نـظـامى 3ـ کودتاى نافرجام 4ـ جنگ تحمیلى عراق علیه ایران .
فرجام پیروزمندانه
بعد از آن که تمامى اقدامات کینه توزانه آمریکاى ظالم و زورگو ناکام ماند، به فکر مذاکره با ایران افتاد، ولى چون ایران راضى به مذاکره مستقیم با آمریکا نبود، هر دو کشور تصمیم گرفتند که با میانجى گرى کشور سومى ، به مذاکره درباره آزادى گروگان ها ادامه دهند. کشور مسلمان الجزایر براى این کار انتخاب شد.
امـام خـمـیـنـى (ره ) بـحث درباره آزادى گروگان ها و شرایط ایران بـراى آزادى را بـه مـجـلس شوراى اسلامى واگذار کرد. مجلس نیز بـا الهـام گـرفـتن از رهنمودهاى مدبّرانه امام ، پس از چندین جلسه بـحـث دربـاره جاسوسان آمریکایى ، شرایط آزادى آن ها را در چهار بـنـد اعلام کرد و با اکثریّت آرا به تصویب رسید، که عبارت اند از:
1ـ دولت آمـریـکـا بـایـد تـعـهـد و تضمین نماید که از این پس هیچ گونه دخالت مستقیم و غیرمستقیم سیاسى در جمهورى اسلامى ایران ننماید.
2ـ آزاد کـردن تـمـامـى سـرمـایـه هـاى مـا و در اخـتـیار قرار دادن این سـرمـایـه ها و کلیّه اموال و دارایى هاى ایران که در آمریکا و یا مؤ سـسات متعلّق به دولت یا اتباع آمریکا در سایر کشورهاست ، به نـحـوى کـه دولت جمهورى اسلامى ایران بتواند به هر کیفیتى که بخواهد از آن استفاده کند.
3ـ لغـو و ابـطال کلیه تصمیمات و اقدامات اقتصادى و مالى علیه جـمـهـورى اسـلامـى ایران و انجام کلیه اقدامات ادارى و حقوقى لازم جهت لغو و ابطال تمامى دعاوى و ادعاهاى دولت آمریکا و مؤ سسات و شرکت هاى آمریکایى علیه ایران به هر صورت و به هر عنوان .
4ـ بازپس دادن اموال شاه معدوم با به رسمیت شناختن و نافذ دانستن اقـدام دولت ایـران در اِعـمـال حـاکـمـیـت خـود مـبـنـى بـر مـصـادره امـوال شـاه مـعـدوم و بـسـتـگـان نـزدیـک وى کـه طـبـق قوانین ایران ، اموالشان متعلّق به ملت ایران است .(10)
پـس از گـذشـت یـک سـال و انـدى از مـاجـراى گـروگـان گـیـرى ، سرانجام ، آمریکا در مقابل خواست ملت ایران اسلامى به زانو درآمد و در تـاریـخ 1/9/1359 چـهـار شـرط مـجـلس شـوراى اسـلامـى را پـذیـرفـت و پـس از یـک مـاه از تـصـویب آن ، این جریان در تاریخ 30/10/1359 پایان یافت .(11)
دستاوردهاى این عمل انقلابى
بـا آن کـه مـخـالفـان انقلاب اسلامى ایران ، سعى بسیار و تلاش فـراوانـى انـجـام دادنـد کـه مـسـاءله گـروگـان گـیرى جاسوسان آمریکایى در ایران را یک عمل بیهوده ، خلاف قوانین بین المللى ، و بـه طـور کـلى بـه ضـرر ایـران اسـلامـى جلوه دهند، تصرّف لانه جـاسـوسـى آمـریـکـا اثـرات مـثـبـت خـویـش را هـم در داخـل و هـم در سـطـح جـهـان بـاقـى گـذاشـت کـه مـا بـه گـونه اى مجمل به بعضى از آن ها اشاره مى نماییم :
1ـ شکست بت ابرقدرتى آمریکا در ایران و جهان
2ـ آشکار شدن چهره حقیقى دوستان انقلاب و دشمنان آن .
3ـ شتاب بخشیدن به حرکت ظلم ستیزى انقلاب
4ـ قطع رابطه مطلق با آمریکا و شکوفایى استعدادها.
5ـ باز پس گرفتن قسمتى از سرمایه هاى بلوکه شده در آمریکا
6ـ تسلیم آمریکا در مقابل خواسته هاى به حق ملّت ایران .
7ـ از بـیـن رفـتـن مـرکـز اطـلاعـاتـى و جـاسـوسـى آمریکا در منطقه خاورمیانه .
پىنوشتها:
1ـ صحیفه نور، ج 10، ص 141، 14 آبان 1358.
2ـ مجله سروش ، سال دوم ، شماره 75، 17 آبان 1359.
3ـ پـیـام امـام خـمـیـنـى و اطـلاعـیه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ، اطلاعیه شماره 1، ص 8.
4ـ تـسـخـیر لانه جاسوسى آمریکا یا انقلاب بزرگ تر از انقلاب اول ، سـید حسین شفیعى دارابى ، ص 131، سخن از ابوالحسن بنى صدر در مصاحبه با مجله تهران تایمز در تاریخ 8/6/59.
5،6،7،8 ـ همان ، ص 164.
9- 444 روز، مـاجـراى گـروکان هاى آمریکایى در ایران ، خاطرات کارتر رییس جمهور پیشین آمریکا، ترجمه احمد باقرى ، ص 29.
10ـ نشریه مشروح مذاکرات مجلس شوراى اسلامى ، جلسه 63، 11 آبان 1359.
11ـ گـروگـان گـیـرى در ایـران ، پـیـر سالینجر، ترجمه دکتر جعفر ثقة الاسلامى ، ص 19.
پیامدهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا
پیامدهای داخلی:
لازمه توضیح پیامدهای داخلی اشغال لانه جاسوسی امریکا و درک اهمیت آن پیامدها، ارائه تصویر مجملی به فراخور این نوشتار، از اوضاع داخلی ایران از نظر سیاسی است.
در ماههای نخست انقلاب، جناحهای گوناگونی در صحنه سیاست ایران وجود داشتند.
1- جناح روحانیون که بصورتی غیر متشکل یا نیمه متشکل در قالب نظامی سنتی فعال بودند و در محلهها و مساجد و حوزهها نفوذ داشتند و به دلیل ترکیب خاص روحانیت و سوابق بسیاری از آنان پیش از انقلاب، در اغلب محلات و مساجد، اختلافاتی میان آنان و جوانان فعال مساجد وجود داشت. در سطوح بالای روحانیت عناصر میانهرو مانند آقای شریعتمداری و یا مراجعی مانند آیتالله قمی در مشهد وجود داشتند که مواضع ناهمگونی با جریان انقلاب اتخاذ میکردند.
2- جناح ملیگرایان که خود شامل دو گروه بودند. یکی گروه جبهه ملی که از جبهه ملی سوم به بعد کمتر دارای صبغه مذهبی بود و یک گروه ملی - سیاسی شناخته میشد و دوم گروه نهضت آزادی بود که از عقاید و ریشههای مذهبی برخوردار بوده و یک گروه ملی - مذهبی شناخته میشد. عناصر و چهرههای منفردی مانند قطبزاده و بنیصدر نیز در این جناح قرار میگرفتند.
3- جناح چپ مارکسیستی که خود شامل سازمانهای سیاسی با گرایشهای بسیار متفاوت و متضاد بود. حزب توده با گرایشهای روسی، چریکهای فدایی خلق با گرایش نسبتا مستقل (که البته با وقوع انشعاب در این سازمان، اکثریت آن متمایل به حزب توده شد) ، حزب توفان و سازمان پیکار با گرایشهای آلبانیستی، حزب رنجبران و چند گروه دیگر با تفکر مائوئیستی و گرایش چینی.
4- مجاهدین خلق و گروههای مشابهی مانند آرمان مستضعفین، فرقان و. . .
چنانکه امریکاییها هم در اسناد لانه جاسوسی (سفارت امریکا) پیشبینی کرده بودند، واقعیت این است که گروههای چپ، بعد از شاه، بر قدرت خود افزودند. آنها با توجه به سلاحهای مصادره شده و به دست آمده در جریان انقلاب و تصرف پادگانها، سازماندهی نیروهای مسلح و چریکی برای مبارزه با رژیم حاکم و درگیریهای خشونتبار پس از انقلاب، خطر حادی بودند که انقلاب را از درون تهدید میکردند. هر کدام از این جریانهای سیاسی - ایدئولوژیک که در قالب گروهها و سازمانهای کوچک و بزرگ اعلام موجودیت کرده و دارای نشریهها و ارگانهای انتشاراتی ویژه خود بودند، پیروانی داشتند و جمعیتی حول محور آنها وجود داشت که گاه تعداد آنها از عددهای یک رقمی یا دو رقمی تجاوز نمیکرد. وقتی برخی از گروههای اصلی و بزرگتر آنها میتینگی بر پا میکردند، بدان میپیوستند تا جمعیت قابل توجهی را نمایش دهند. بجز این جناحها، نیروی عمده و مردمی و غیر متشکلی وجود داشت که نیروهای مذهبی پیرو امام خمینی بودند و به همین دلیل، عامل تعیین کننده در روندهای سیاسی، امام خمینی بود و بسیاری از گروهها و سازمانهای سیاسی ضمن اظهار همسویی با رهبری انقلاب امام خمینی، با روشی مستقل و نوعی استقلالطلبی از رهبری امام خمینی عمل میکردند که در یک وضعیت انقلابی طمع بیگانگان را برمیانگیخت و همین شرایط برای امریکاییها این تحلیل را بوجود آورده بود که "چون آیتالله خمینی فاقد قدرت مطلق و بیچون و چراست، از گروگانها برای جلب پشتیبانی گروههای مختلف و اعمال کنترل بیشتر بر مسیر انقلاب استفاده میکند" (1) بویژه این تصور وقتی تقویت میشد که هم در شورای انقلاب که مرکب از نیروهای ملی، مذهبی و روحانی بود بر سر گروگانها اختلافهایی بوجود آمده بود و عناصر ملی ضمن اینکه مرعوب و تسلیم قدرت معنوی و اجتماعی امام خمینی و مدعی اطاعت او بودند، در محافل خصوصی یا محدود، به ادامه گروگانگیری انتقاد میکردند و یا روشها و سیاستهایی را برای به دست گرفتن سر رشته ماجرای گروگانگیری و خارج کردن آن از دست دانشجویان پیرو خط امام اتخاذ میکردند.
این یک واقعیت است که نفوذ و اقتدار امام خمینی در بستر انقلاب و همراه با مواضعی که اتخاذ میکرد نهادی و ریشهدارتر میگردید و هر روز بر قدرت او میافزود تا اینکه سرانجام او را به قدرت مطلقهای تبدیل کرد که امریکاییها فقط به مواضع او چشم میدوختند.
در اوایل انقلاب اسلامی، امام خمینی محبوبیت و مقبولیت عام یافته بود و حرف آخر را میزد ولی پروسهای که از پیروزی انقلاب و اشغال لانه جاسوسی، ماجرای گروههای سیاسی و فاجعه هفتم تیر و ترورهای سیاسی و جنگ و. . . تشکیل میشد از عوامل تعمیق و ریشهدارتر کردن و نهادی ساختن نفوذ و اقتدار و فرهمندی او بود.
در سال 1358 و 1359 فضای داخلی ایران پس از انقلاب، فضایی پر تنش بود و دهها گروه و سازمان سیاسی ریز و درشت در سراسر کشور بوجود آمده بودند و قریب به دویست نشریه سیاسی و عمدتا مخالف دولت منتشر میکردند و در مقابل آنان، نیروهای مذهبی پیرو خط امام علیرغم اکثریت داشتن، بیش از یک یا دو نشریه در اختیار نداشتند. سازمان مجاهدین خلق که یکی از گروههای عمده مخالف هیئتحاکمه در پوشش دفاع و ستایش نسبتبه امام خمینی بود از نخستین شماره نشریه "مجاهد" تحریکات خود را آغاز کرده بود. قدرتنمایی، زیر سؤال بردن مجلس خبرگان قانون اساسی، شرکت نکردن در رفراندوم جمهوری اسلامی و. . . از جمله نخستین موضعگیریهای آنان بود در حالی که آنها خود به خوبی میدانستند که جامعه ایران آمادگی اتخاذ چنین مواضعی را ندارد.
ساعت 8 بعدازظهر روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت 1359، نیروهای امریکایی از مصیره در خاک عمان حرکت کرده و در ساعتحدود 11 شب بدون اینکه رادارهای ایران متوجه شوند، 1500 کیلومتر در عمق خاک ایران وارد شده و در کویر طبس بر زمین مینشینند و این در شرایطی است که کردستان ایران در آتش جنگ میسوزد، ستیزههای سیاسی و فیزیکی با گروههای سیاسی هر روز تعدادی کشته و مجروح در شهرهای ایران و تهران بر جای میگذارد و این ستیزهها رو به رشد است و با پیش آمدن هر موضوع جدید مانند انتخابات، این کشمکشها شدیدتر میشود.
در اواخر فروردین 1359 سنگربندی مسلحانه گروههای سیاسی در دانشگاه تهران و متقابلا درگیری مردم و نیروهای مذهبی با آنها شروع شده بود که در 29 فروردین 59 منجر به تعطیل رسمی دانشگاهها جهت انقلاب فرهنگی شد و نزاعهای مربوط به آن هنوز فروکش نکرده بود.
جو، انگهای سیاسی داغ بود. سازمان مجاهدین و سایر گروههای چپ به مخالفین خود انگ ارتجاعی میزدند و متقابلا برچسب منافق و ملحد و. . . را دریافت میداشتند و این فضا، راه هرگونه گفتگو یا مذاکره را مسدود کرده و خصومتها را تشدید میکرد. سراپای نشریات مجاهدین خلق و فدائیان خلق (جناح اقلیت) پر بود از القاب و تعابیر تحریکآمیزی مانند فالانژ، عروسکهای کوکی ارتجاعی، چماقدار و. . . علیه نیروهای مذهبی و حکومت. سازمانهای سیاسی، پس از اشغال سفارت امریکا به سختی گیج، منفعل و عصبانی بوده و موقعیتباصطلاح پیشتازی را از دست رفته میدیدند و با براه انداختن جنجالها و ستیزههایی بر سر انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و کاندیداهای سازمان مجاهدین خلق میکوشید تا مسئله اشغال لانه جاسوسی امریکا را تحت الشعاع قرار داده و به لوث کردن چهره کل حاکمیتبپردازند.
فعالیتهای انتخاباتی مرحله اول انتخابات مجلس در دهه اول اسفند 1358 و مرحله دوم انتخابات جمعه 26 اردیبهشت 1359 بهترین فرصت تبلیغاتی برای جبران موقعیت از دست رفته و رسیدن به اهداف تبلیغاتی آنها بود، اما موضوع درگیری حکومت ایران و امریکا همچنان حربهای نیرومندتر برای دور نگه داشتن خطر گروههای سیاسی بود. مجاهدین خلق با تشکیل میلیشیا و رژههای خیابانی جنگ روانی به راه میانداختند و به بهانه بزرگداشتسالگرد اشغال لانه جاسوسی امریکا در سال 1359 رژهای در مقابل ساختمان سفارت امریکا سازمان دادند تا نشان دهند با وجود این سازماندهیها تهدیدات امپریالیسم بیاثر خواهد بود اما در واقع، این اقدام بیشتر به منظور مصرف داخلی و نمایش قدرت و عملیات روانی در برابر حکومت انقلابی تعبیر میشد و نیروهای وفادار به انقلاب و امام خمینی را تحریک میکرد. رئیس سازمان مجاهدین خلق بعدها به این اهداف خود اقرار کرد.
با ارائه تصویر فوق از اوضاع سیاسی ایران، برخی از پیامدهای داخلی اشغال سفارت امریکا را میتوان چنین برشمرد:
1- دور نگهداشتن جامعه از ستیزههای فزاینده داخلی و دفع خطر گروههای سیاسی که بعضا بیهویتیا مجهولالهویه بودند.
2- ایجاد فرصتبرای تثبیت دولت.
3- رسوا شدن گروههای سیاسی مدعی مبارزه با امپریالیسم و خلع سلاح آنان از شعارهای چپ.
4- توجه به خطر اصلی و توطئههای امپریالیسم جهانی.
5- ایجاد وحدت عمل در نیروهای وفادار به انقلاب و نیز انسجام اجتماعی.
6- کنارهگیری دولت موقت و یکدستشدن نیروهای انقلابی و وفادار به امام.
7- تاثیرات حرکتبر ساختار سیاسی و فرهنگی جامعه:
با توجه به اینکه انقلاب اجتماعی روندی طولانی، دشوار و عمیق دارد و پیش از پیروزی انقلاب و در بحبوحه مبارزه آغاز شده و با تصرف قدرت سیاسی (انقلاب سیاسی) موانع آن رفع شده و اوج میگیرد و پس از پیروزی بر رژیم سیاسی، انقلاب اجتماعی تدوام مییابد تا به بلوغ رسیده و منجر به تحول در تمامی جنبهها و شئون حیات اجتماعی گردد (انقلاب اجتماعی) ، با اشغال لانه جاسوسی، فضای مناسبی برای تداوم انقلاب اجتماعی و ایجاد دگرگونیهای عمیقتر در ارزشهای سیاسی و فرهنگی بوجود آمد.
8- اوجگیری مبارزه ضد امپریالیستی
(که تابع خط مشی مبارزه با استبداد و استعمار و پس از سقوط رژیم شاه بعنوان پایگاه امپریالیسم اجتناب ناپذیر بود) فرصتشایستهای بود برای مقابله با پایگاههای داخلی امپریالیسم یعنی اقتصاد وابسته، فرهنگ مصرفی، خصلتهای استبدادی، کبر و. . . متقابلا ایجاد همگرایی و تولید ملی; این مبارزه همپای اقدامات داخلی، میتوانست دارای برکتهای پایدارتری باشد. البته شرط بهرهوری و تحقق بسیاری از این نتایج و پیامدها انتخاب زمان مناسب برای پایان دادن به بحران گروگانگیری نیز بود.
9- فرصت آبدیدگی، پالایش و جبران آفات پیروزی سریع:
انقلاب اسلامی ایران گرچه پیشینهای چند دهساله داشت که مسبوق به زمینهها و عوامل فکری و اجتماعی دیرینهای بود و در سال 1357 به نقطهای از تکامل خود رسیده بود (که البته پس ازپیروزی سیاسی باید به تکامل خود تا نهادی کردن ارزشها و اهداف وصول شده ادامه میداد و بدینوسیله مانع رجعتبه ارزشهای منحط پیشین میشد) اما در همین مقطع با کمترین موانع به پیروزی رسید. این امر معلول دلایل و عوامل چندی بود.
1 - 9 - وسعت کمنظیر حضور مردم در انقلاب.
2 - 9 - فروپاشی سریع انسجام سیاسی و نظامی شاه که ناشی از ساختار سیاسی حکومت و قائم به فرد بودن آن و بیاعتمادی وسیع عناصر رژیم به شخص شاه بود.
3 - 9 - تناقضات سیاستهای هیئتحاکمه امریکا و سرگردانیهای شاه که خود معلول عامل نخستبود.
4 - 9 - امریکا به تازگی از گرداب جنگ ویتنام فارغ شده و به هیچ وجه آمادگی روانی - اجتماعی و سیاسی لازم را برای درگیر شدن در ماجرایی که احتمال تبدیل دوباره آن به مخمصهای شبیه جنگ ویتنام بود، نداشت.
5 - 9 - شکست امریکا از ویتنام، ملتهای دیگر را تشجیع کرده بود.
6 - 9 - مجاورت ایران با شوروی، خطر تبدیل شدن درگیری با ایران را به یک بحران بینالمللی و جنگ هستهای بوجود میآورد و. . .
7 - 9 - تاکتیکهای ویژه رهبری انقلاب در بهکارگیری عناصر میانهرو و نیز تاکتیک دور نگه داشتن ارتش شاه از درگیری وسیع با مردم (2) اما همین پیروزی سریع، آفاتی را برای انقلاب بوجود آورد. هرگاه در مورد هر دستاوردی، احساس شود که ارزان به دست آمده است، ارزان هم از دستخواهد رفتبویژه که نسل انقلاب از مبارزات چند دهساله گذشته بخوبی آگاه نیست و از سوی دیگر چون انقلاب اسلامی مانند سایر انقلابهای کبیر از کوران مبارزات سخت پارتیزانی بیرون نیامده بود، افراد سست عنصر، سازشکار و غیر سازشکار و. . . از هم تمیز داده نمیشدند و هر که شعارهای داغتر سر میداد، انقلابیتر بود و چهرههای انگشتشماری از زندانها و شکنجههای طاقتفرسای رژیم شاه سرافراز بیرون آمده بودند و تعداد محدودی در شرایط پلیسی و خفقان رژیم شاه امتحان پس داده بودند اما کشش و ظرفیت پایداری و مبارزه خیل عناصری که به صف انقلاب پیوسته بودند آزموده نشده بود. محاصره اقتصادی، تنگناهای ایجاد شده و تهدیدهای امریکا بخشی از این آزمایش بود که در آن شرایط، رهبری انقلاب و تودههای مردم، بیش از همه، پتانسیل و ظرفیت ایستادگی در شرایط دشوار را از خود نشان دادند. اما چون به مرحله آزمایش سخت و عمومی نرسید برخی از چهرهها و نیروهایی که بیشتر در اندیشه بهرهبرداری سیاسی و میوهچینی از چنین رویدادهای مهمی بودند شناخته نشدند. جنگ تحمیلی عراق نیز به فرصتی برای آبدیدگی و جبران آفات پیروزی سریع انقلاب تبدیل شد.
پیامدهای خارجی
1 - مواضع شوروی در قبال گروگانگیری دولت اتحاد جماهیر شوروی در اوایل جریان تسخیر سفارت امریکا به قطعنامه 457 شورای امنیتسازمان ملل علیه ایران در چهارم دسامبر 1981 رای مثبت داد و به امریکاییها نیز اطمینان داد که امکانات خویش را برای وادار کردن ایران به اجرای قطعنامه 457 و رها کردن گروگانها بکار خواهد گرفت. آنها از یکسو فرصت مناسب برای بهرهبرداری سیاسی و کوشش برای ایفای نقش میانجی و گسترش اعتبار و نفوذ منطقهای و بینالمللی خود داشتند از سوی دیگر مبارزه جدی ایران با امریکا گوی ضدیتبا امپریالیسم را از چنگ شوروی ربوده بود و وجهه ضد امپریالیستیاش را مخدوش میکرد زیرا شوروی قبله اردوگاه سوسیالیسم بود و به میمنت پز ضد امپریالیستی خود بعنوان یک ابرقدرت، آن کشور را به پایگاه و مرکزیت اردوگاه سوسیالیستی مبدل ساخته بود. با مبارزه مستقل ایران، وجهه شوروی در افکار عمومی کاذب جلوه میکرد. آنها از یکسو از اقدام دانشجویان ناخشنود بودند واز سوی دیگر چون مخالفتبا این اقدام حیثیتسیاسی آنها را زیر سؤال میبرد و ایادی داخلی آنان در ایران مانند حزب توده را محکوم کرده و از بین میبرد لذا در مواضع رسانهای خود به سود ایران موضعگیری میکردند. مضاف بر آن، فرصت طلایی برای شوروی در رقابت جهانیاش با امریکا به دست آمده بود.
اتحاد شوروی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 که ژاندارم امریکا در منطقه سقوط کرده بود و مدتها طول میکشید تا نظام سیاسی جدید در ایران استقرار یابد، موقع را مغتنم شمرده و دستبه کودتا در افغانستان زد و حزب کمونیست وابسته به شوروی قدرت را در افغانستان به دست گرفت. این حزب چون وابسته بود و فقط در اقلیتی از جمعیتشهرنشین پایگاه داشتبا قیام عمومی و مسلحانه مردم افغانستان مواجه گردید و روسها نیز آشکارا از آنان حمایتسیاسی و نظامی میکردند.
در اواخر دسامبر در حالیکه امریکاییها برای جلب موافقت اعضای شورای امنیت در جهت قطعنامه اعمال مجازاتهای اقتصادی علیه ایران تلاش میکردند، برژنف رهبر شوروی به درخواست آنان پاسخ منفی داد تا مواضع ایران را نسبتبه خود مهار کند و زمینه اقدامات بعدی خود را مساعد سازد.
در تاریخ 6 دی 1358 ارتش شوروی افغانستان را اشغال نظامی کرد (3) تا حکومت دست نشانده و در حال سقوط کمونیستی در افغانستان بتواند موقعیتخود را تثبیت کند و همچنین از نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی ایران در افغانستان و به تبع آن در جمهوریهای مسلماننشین شوروی جلوگیری کند.
گرچه این اقدام، افغانستان را به ویتنام شوروی مبدل کرد و فاجعهای که برای امریکاییها در ویتنام رخ داده بود برای شوروی در افغانستان تکرار شد.
یک هفته پس از تهاجم ارتش شوروی به افغانستان، قطعنامه 461 شورای امنیت در مورد مجازاتهای اقتصادی علیه ایران تصویب شد. قطعنامه با یازده رای موافق و بدون رای مخالف به تصویب رسید. چهار کشور از جمله شوروی به آن رای ممتنع دادند و فوریت در اجرای قطعنامه نیز به تصویب نرسید که این مورد حاکی از اختلاف نظرهای اعضای شورای امنیت در مورد روش برخورد با ایران بود. بموجب قطعنامه 461 تا هفتم ژانویه به ایران مهلت داده میشد که مفاد قطعنامه 457 صادره در چهارم دسامبر را اجرا کند در غیر اینصورت شورای امنیتبرای مذاکره درباره اعمال مجازاتهای اقتصادی علیه ایران تشکیل جلسه خواهد داد. البته امریکا ایران را رسما تحریم اقتصادی کرده بود و هدف از این تلاشها جلب موافقتبینالمللی برای تحریم اقتصادی ایران بود.
در داخل ایران، جناحهای ملیگرا و ضد کمونیست و افرادی چون بنیصدر و قطبزاده از مسئله تهاجم شوروی برای بزرگ کردن خطر این کشور که در همسایگی ایران قرار اشتبهرهبرداری میکردند با این هدف که نزدیکی به غرب و مصالحه با امریکا در مورد گروگانها را القاء کنند اما رهبر انقلاب از عمق مسئله غافل نشد. او امریکا را شیطان بزرگ معرفی کرد. متقابلا چندی بعد مهندس بازرگان که یکی از چهرههای عمیق مذهبی وضد کمونیستی بود در یک سخنرانی در زنجان گفت اگر امریکا شیطان کبیر استشوروی شیطان اکبر است. امام خمینی حتی پس از تهاجم شوروی به افغانستان امریکا را بعنوان دشمن اصلی معرفی کرد.
در خارج از ایران نیز در ابتدا تهاجم شوروی به افغانستان موجب شد که امریکا و دولتهای متحد غربی آن نسبتبه اقدامات بعدی خویش درباره ایران با احتیاط بیشتری عمل کنند و از تهدیدات نظامی که میتوانستبهانهای به دست روسها بدهد و یا اینکه ایران را متمایل به روسها سازد اجتناب کنند و از اقداماتی که موجب تجزیه در جهان اسلام گردد بپرهیزند. هر چند مقامات امریکایی در کتابهای خویش وانمود کردهاند که تا قبل از تهاجم شوروی به افغانستان، سیاستهای امریکا در جهت دست زدن به اقدامات نظامی علیه ایران پیش میرفت و پس از تهاجم روسها متوقف شده و بیشتر بر خویشتنداری و فشار اقتصادی و سیاسی و مذاکرات مستقیم و غیر مستقیم متمرکز شد، اما وقتی که آنها با واکنش شدید ایران انقلابی در قبال اشغال افغانستان و حمایتهای آشکار ایران از مجاهدین این کشور اشغال شده مواجه شدند و نیز با توجه به معتقدات الهی و ضد کمونیستی امام خمینی و نفرت دیرینه ایرانیها از روسها و تجاوزات آنان در تاریخ گذشته ایران، امریکا و غرب مطمئن شدند که هیچگونه گرایشی نسبتبه شوروی حتی در شرایطی که با امریکا در ستیز هستند وجود ندارد لذا دیگر دلیلی نداشت که خط مشی تهدید نظامی علیه ایران را کنار بگذارند. علت تغییر خط مشی امریکا، برخلاف آنچه مقامات کاخ سفید در کتابهای خود ادعا کردهاند، حمله شوروی به افغانستان نبود زیرا شوروی در 6 دی 1358 به افغانستان یورش برد و چند ماه بعد در اردیبهشت 1359 امریکاییها عملیات نظامی خویش را در طبس اجراء کردند.
تهاجم شوروی به افغانستان فقط تاکیدی بود بر اجرای مرحله دوم سناریوی امریکایی (عملیات نظامی) که از ادامه سؤ استفادههای داخلی و خارجی از ضعفهای امریکا جلوگیری کرده و نشان دهد که امریکاییها در برابر هر تهدیدی نسبتبه منافع سیاسی و اقتصادی خود قاطعانه واکنش نشان میدهند.
بنظر میآید که یک نوع معامله پنهان نیز میان امریکا و شوروی شکل گرفته باشد که عبارت است از عدم مقابله امریکا با آنان در افغانستان در ازای عدم مقابله شوروی با اقدام امریکا علیه ایران. بنابراین اشغال افغانستان که میتوانستبار خاطری برای امریکائیان باشد به یار شاطری مبدل گردید.
امریکا علاوه بر آن دستبه یک بهرهبرداری وسیع منطقهای زد و به بهانه حضور شوروی در افغانستان، ناوگانهای دریایی خویش را به دریای عمان و خلیج فارس فرستاد و حضور خود را در کشورهای منطقه تقویت کرد. در برابر استفاده شوروی از فرصت در زمانی که امریکا سخت در گرداب بحران گروگانگیری غوطهور بود و موضع جهانیاش ضعیف و عاجزانه شده بود و احساسات ضد امریکایی در منطقه تهییج گردیده بود، امریکا ترجیح میداد بجای عکسالعمل نشان دادن آنهم در مورد اشغال کشوری که موقعیت استراتژیکی برای آنان نداشت، دستبه معامله بزند و روسها هم موفق شده بودند امریکا را وادار به معامله کنند به نحوی که سود دو طرف تضمین شده باشد. این معامله عبارت بود از بیطرفی روسها در طرح عملیات نجات گروگانها و حمله به ایران در ازای بیطرفی امریکا در مورد اشغال افغانستان. البته دو طرف حق شعار دادن و تبلیغات علیه یکدیگر را برای خود محفوظ میداشتند زیرا فاکتوری به اسم افکار عمومی داخلی و خارجی و. . . نیز مطرح بود. از اینرو میتوان گفت دست کم توافقی غیر رسمی بیمذاکره و اعلام نشده میان این دو قدرت وجود داشته است. بنابراین آنچه علت تغییر خط مشی امریکا بود شکست طبس بود نه چیز دیگر.
2- تحقیر امریکا: واژه تحقیر واژهای است که مقامات کاخ سفید در کتابهایی که پیرامون گروگانگیری نوشتهاند، بارها بکار بستهاند. هامیلتون جردن در خاطرات خود مینویسد: که مردم امریکایی که در مقابل سفارت ایران در امریکا به شدت علیه ایران شعار میدادند میگفتند: "ما نمیتوانیم این تحقیر را تحمل کنیم" آنها همچنین به کرات از آشفتگیها و مناقشات و درگیریهای اعضای کابینه امریکا و عجز و ناتوانی امریکا و فقدان امکانات برخورد با مسئله گروگانگیری و عصبانیتها و دنبالهروی از ایران و. . . سخن گفتهاند.
3- علیرغم کوشش برای انزوای ایران، ایران و انقلاب اسلامی در مرکز توجهات بینالمللی قرار گرفت. انقلاب ایران شعارها و خواستههای خویش و اخبار جنایات شاه و امریکا در ایران را "سوار بر امواج خبری مربوط به گروگانگیری به اقصی نقاط عالم فرستاد" (4) و سیل اخبار و گزارشات روزانه را در جهان به خدمتخود گرفت.
در خاطرات مقامات کاخ سفید میخوانیم که چگونه در طول 444 روز، هر صبح با آخرین گزارشات رسیده از تهران و یا زنگ تلفن در مورد خبری از ایران از خواب برمیخاستند و شبها مایوس از کسب نتیجه به خواب میرفتند.
4- جنگ عراق علیه ایران: گرچه سقوط مقتدرترین رژیم منطقه خاورمیانه، و ژاندارم خلیج فارس علیرغم وابستگیهای عمیق آن به امریکا و انگلیس رعبی در دل حکومتهای وابسته منطقه ایجاد کرده و به جنبش اسلامی در خاورمیانه نیز نیروی عظیمی بخشیده بود، شعارهای صدور انقلاب در ایران هم بهانه مناسبی به دولتهای استعماری برای تبدیل کشور آنها به پایگاه نظامی امریکا داده بود تا با خطرات ناشی از انقلاب ایران مقابله کنند، اما رژیم جاهطلب عراق که دومین قدرت منطقه بود و میخواست جایگزین رژیم شاه شده و خلاء موجود در منطقه را پر کند و انتقام شکستخود در جنگ سال 1348 از رژیم شاه را بگیرد، موقعیت را مغتنم شمرد و با توجه به استقبال امریکا از وارد کردن هرگونه ضربه سنگین نظامی به ایران، با چراغ سبز امریکا و انگلیس در شهریورماه 1359 یورش گستردهای را به ایران آغاز کرد، جنگ خونین و ویرانگری که هشتسال بطول انجامید.
طولانی شدن ماجرای اشغال لانه جاسوسی به رژیم جاهطلب عراق فرصت داد تا توافقهای لازم برای تحمیل جنگ علیه ایران را بعمل آورد. هر چند بخاطر وضعیت ایران در سال 59 و فقدان نیروهای مسلح، تصور دشمن، ختم جنگ در طی چند هفته با دستاورد تجزیه جنوب ایران و سقوط حکومت ایران یا تسلیم آن بود و دفاع قهرمانانه مردم ایران این تصورات را نقش بر آب کرد. در هر صورت میتوان جنگ ایران و عراق را یکی از پیامدهای اشغال لانه جاسوسی برشمرد که امریکاییها از آن بعنوان اهرم فشاری علیه ایران استفاده میکردند. برژنسکی در کتاب خود "قدرت و اصول اخلاقی" مینویسد: در حالی که کریستوفر و کاتلر به تلاش خود برای رسیدن به نوعی توافق ادامه میدادند، توصیه من برای تسریع در حل مسئله این بود که به ایرانیها هشدار دهیم که اگر حاضر به مصالحه نشوند ما عراق را در جنگ با آنها تقویتخواهیم کرد. براون نظر مرا در یکی از جلساتی که در ماه دسامبر داشتیم تائید کرد.
5- توافقنامه الجزایر: ماجرای گروگانگیری سرانجام پس از 444 روز پایان یافت و منجر به توافقنامه الجزایر شد که تا مدتها به موضوع جدال سیاسی در ایران مبدل شده بود.
دانشجویان پیرو خط امام خمینی 5 شرط را برای آزاد کردن گروگانها اعلام کرده بودند. با درگذشتشاه در یک بیمارستان نظامی در قاهره بتاریخ 5 مرداد 1359 / 25 ژوئیه 81، شرط استرداد شاه به ایران خودبخود منتفی شد و شرایط دیگر باقی ماند. نخستین مجلس شورای اسلامی در 7 خرداد 1359 افتتاح شد و امام خمینی در پیامی بمناسبتحج در تاریخ 11 آبان 1359، حل مسئله گروگانها را به مجلس واگذار کرد. مسئله گروگانها به کانون یکی از داغترین بحثها و مذاکرات مجلس تبدیل شد.
دولت الجزایر بعنوان میانجی دولتین ایران و امریکا از سوی دو کشور پذیرفته شد و متعاقبا مذاکرات پر فراز و نشیب و فشردهای در الجزایر به جریان افتاد و بیانیهای به توافق دو کشور ایران و امریکا رسید و انتشار یافت، قرار شد همزمان با اجرای قرارداد گروگانها آزاد شوند. در این مذاکرات، شرایط چهارگانه مصوب مجلس شورای اسلامی مبنای گفتگو قرار گرفت و تصویب شد. این شرایط عبارت بودند ا ز:
1- آزاد گذاشتن تمامی سرمایههای ایران
2- لغو تمام ادعاهای امریکا علیه ایران
3- تضمین عدم دخالتسیاسی و نظامی امریکا در ایران
4- باز پس دادن اموال شاه برخی از اصول کلی بیانیه الجزایر به شرح زیر است:
1- تعهد حتیالمقدور ایالات متحده به بازگرداندن وضعیت داراییهای ایران به دوره قبل از 14 نوامبر 79 (23 آبان 58 که تاریخ صدور دستور انسداد سرمایههای ایران از طرف رئیس جمهور وقت امریکا بود)
2- لغو کلیه تحریمهای تجاری علیه ایران
3- استرداد داراییهای ایران در امریکا
4- استرداد داراییهای شاه ایران
5- تعهد به عدم مداخله در امور داخلی ایران
6- پس گرفتن کلیه دعاوی مطروحه امریکا در دادگاههای بینالمللی علیه ایران (5)
بدنبال صدور بیانیه الجزایر و امضای دستور العمل اجرایی آن توسط جیمی کارتر در آخرین روز ریاست جمهوریاش در 19 ژانویه 1981/29 دی 59 و انتقال 8 میلیارد دلار از داراییهای ایران از بانک فدرال رزرو نیویورک و شعب خارجی بانکهای امریکایی به یک حساب امانی نزد بانک انگلیس، یک روز بعد در تاریخ 20 ژانویه 1981/30 دی 1359 تعداد 52 گروگان امریکایی، چند دقیقه پس از انجام مراسم سوگند رونالد ریگان رئیس جمهور جدید امریکا، آزاد و از طریق الجزایر روانه امریکا شدند و متعاقب آن اجرای بندهای قرارداد و مذاکرات مربوط به آن آغاز شد. جیمی کارتر بسیار کوشش کرد پیش از انتخابات ریاست جمهوری مسئله گروگانها حل شود و حتی نامه خصوصی نوشت و هیئت مذاکره فرستاد تا با حل مسئله گروگانها بتواند آراء را جلب کند اما طرف ایرانی تعمدا مسئله را تا پس از انتخابات ادامه داد و موجب شکست کارتر در انتخابات شد. با اینحال کارتر حتی تا آخرین ساعات ریاست جمهوریاش میکوشید مسئله گروگانها به دستخودش فیصله پیدا کند.
پس از انتشار بیانیه، در ایران هیچکس حاضر به قبول مسئولیت اجرای آن نبود. زیرا همانطور که در طول مذاکرات بعدی هم دیده شد "وضع اداری کشور درهم ریخته بود و دسترسی به اطلاعات لازم و نیروی کارشناسی قوی میسر نبود. وزارتخارجه و دارایی که میبایستبزرگترین نقش را در مذاکرات ایفا کنند به دلیل مخالفتبنیصدر رئیس جمهور وقتبا وزیران پیشنهادی شهید رجایی نخستوزیر، فاقد وزیر بودند گرچه مسئولان و کارشناسان هر دو وزارتخانه در حد توان خود کمکهای شایانی در این زمینه کردند ولی بدون شک هماهنگیهای کامل و لازم وجود نداشت. بانک مرکزی که یکی از طرفهای اصلی درگیر در مذاکرات باید باشد تحتسرپرستی علیرضا نوبری مهره بنیصدر بود و از کنترل دولت رجایی خارج بود و صرفا همکاری فردی بعضی از اعضای کاردان بانک مرکزی بود که امکان ادامه مذاکرات را فراهم آورد. از نظر وجود کارشناسان حقوق بینالملل نیز تیم کارشناسی ایران فاقد امکانات بود و به رغم همکاری توام با فداکاری حقوقدانان جوان، به دلیل وجود، بعضی از مسائل مانند " تابعیت مضاعف" کمتر مورد توجه قرار گرفت که بعدها منشاء مشکلاتی برای تیم مذاکره و انتقادات و خردهگیریهایی به آنان شد. بطور کلی تیم کارشناسی که در نخستوزیری مستقر بوده و مذاکرات را پشتیبانی میکرد از شمار انگشتان یک دست تجاوز نمیکرد در حالی که طرف مقابل فقط دهها کارشناس به همراه وارن کریستوفر معاون وزارت خارجه امریکا در طول مذاکرات در الجزایر مستقر کرده بود" (6)
"هیچگونه تعادلی در توان طرفین در خصوص مواجهه با دعاوی حقوقی از هیچ حیث موجود نبود. در حالی که بعد از آزادی گروگانها در ایران، فعالیتی در زمینه بیانیه الجزایر نمیشد در امریکا 900 مؤسسه حقوقی تلاش میکردند و هر هفته در این زمینه یک مجله منتشر میکردند" (7) ضعف شدید اطلاعات و آمار و فقدان اسناد و مدارک لازم در مورد ادعاهای ایران که ناشی از درهم ریختگی اداری پس از انقلاب بود نیز وجود داشت.
در چنین وضعیتی، فضای اتهام و تهمت در کشور نیز به شدت رواج داشت. نشریات عدیدهای از سوی مخالفین منتشر میشد که اگر ائتلافی علیه یک نفر صورت میگرفت میتوانستند او را از اعتبار اجتماعی و سیاسی خویش ساقط کنند. هیچ زمینهای برای مذاکره با امریکا وجود نداشت و رادیکالیسم سیاسی، تفکر حاکم و مسلط بود و نوعی مسابقه در حمله به امریکا در میان گروهها وجود داشت و برخی گروهها هم سبقتگیری در دشمنی با امریکا را به وسیلهای برای مبارزه با رقبای سیاسی خود و بایکوت کردن آنها تبدیل کرده بودند. در این موقعیت اگر کسی مسئولیت مذاکرات مربوط به بیانیه الجزایر را بعهده میگرفت در زیر ذرهبین دهها سازمان سیاسی عیبجو، بهانهگیر و مغرض قرار میگرفت که برای تسویه حسابهای سیاسی خود به هر وسیلهای تمسک میجستند و در نهایت، گناه تمام نابسامانیها و نارساییهایی که ربطی به او نداشتبه نام او تمام میشد. جوسازی و فشار مخالفین آنقدر نیرومند بود که بنیصدر رئیس جمهور وقت که صاحب امتیاز یکی از پر تیراژترین روزنامههای کشور بنام "روزنامه انقلاب اسلامی" بود نیز در صف مخالفین و علیه دولتشهید رجایی و مسئولان اجرای بیانیه موضعگیری میکرد. و میکوشید وجود نوعی زد و بند با امریکاییها را القاء کند.
"پس از امضای بیانیه الجزایر، برخلاف ماههای مذاکره و حتی لحظهها قبل از امضای بیانیه که همه جناحها سکوت اختیار کرده بودند (و اگر هم مطلبی مطرح کرده بودند اتفاقا در جهت متهم کردن دولتبه کارشکنی در حل و فصل سریع و فوری مسئله گروگانها و طولانی کردن آن بود) با هوچیگری فراوان زبان به انتقاد از بیانیه گشوده و حتی تهمتخیانتبه دولت زدند که در راس این عده بنیصدر بود. او علاوه بر طرح مسئله در مصاحبهها و مقالات متعدد بویژه در روزنامه متعلق به خود، رسما اعلام جرمی را علیه رجایی نخستوزیر و بهزاد نبوی وزیر مشاور و مسئول یئتحل و فصل مسئله گروگانها تسلیم قوه قضائیه کرد. روزنامه انقلاب اسلامی ارگان بنیصدر و روزنامه میزان ارگان نهضت آزادی طی دهها شماره به نقد غیر منصفانه بیانیه پرداختند و آنرا خیانتی جبرانناپذیر جلوه میدادند" بسیاری از گروههای سیاسی هم با استفاده از همین شرایط به تشدید تضادها و حمله به دولت میپرداختند. دولت رجایی از آنجا که یکطرف ماجرا رئیس جمهور قانونی کشور بود ناچار بود سکوت کند. شهید رجایی و بهزاد نبوی به دیدار امام خمینی رفته و درخواست کردند که به دولت اجازه پاسخگویی به رئیس جمهور داده شود اما توجه به خطر تعمیق شکافهای داخلی در شرایطی که ضد انقلاب داخلی و دشمن خارجی در کمین بود موجب شد که امام خمینی، مصالح نظام و ضرورت عدم درگیری دولت و رئیس جمهور را به آن دو یادآور شده و اجازه مقابله ندهد. لذا تا زمان سقوط بنیصدر امکان پاسخگویی وجود نداشت و تبلیغات منفی و بدون پاسخ مخالفین مؤثر میافتاد و تنها وقتی که جوسازیها به مرز خطرناکی رسیده بود، مهندس بهزاد نبوی که خود یکی از اهداف این تهاجمات بود در جلسه رسمی و غیر علنی مجلس شورا به ارائه یک گزارش چهار ساعته و مفصل درباره بیانیه الجزایر و پاسخ به تهمتها پرداخت. یکی از اهداف بنیصدر تضعیف موقعیت امام خمینی بود. او که بخاطر ریاست جمهوریاش مورد اعتماد مردم بود و جوسازیهایش با پشتیبانی سایر گروههای مخالف و فرصت طلب مؤثر افتاده بود" تلاش میکرد حال که توانسته است تا حدودی افکار عمومی را در جهت اهداف خویش آماده کند دخالتحضرت امام در مسئله آزادی گروگانها را که او خیانت مینامید کشف نماید و امام را نیز مورد سؤال قرار دهد. شاهد این مدعا مکالمات بین بنیصدر و شهید بهشتی و رجایی در جنب یکی از جلسات شورای عالی دفاع است. در این جلسه دکتر بهشتی به بنیصدر یادآور میشود که امام در جریان حل و فصل مسئله گروگانها بوده و آنرا تایید میکند. بنیصدر بلافاصله اعلام میکند: پس چرا این را به مردم اعلام نمیکنید. وقتی این مکالمات توسط شهید رجایی بازگو میشود، بهزاد نبوی میگوید در این رابطه نباید احدی و خصوصا امام خمینی را خرج کرد و بنده پاسخگویی به تمام اتهامات را بر عهده میگیرم" (8)
مسئله بیانیه الجزایر در چنین شرایطی مطرح بود و هیچکس حاضر به پذیرش ریسک مسئولیت پر مخاطره آن نبود. از طرفی حل فوریتر مسئله گروگانها مسئلهای حیاتی بود و اتفاقا همه مخالفین تا پیش از بیانیه الجزایر دولت را بخاطر اینکه به حل سریع مسئله نمیپردازد مورد حمله قرار میدهند. طولانیتر شدن ماجرا احتمال یک توافق بینالمللی برای حمله نظامی به ایران و نابودی کامل استقلال کشور را تقویت میکرد و هیچ تاخیر و تعللی در کار روا نبود. علیرغم همه این موانع و مسائل دولتشهید رجایی نخست وزیر وقتباید آن را حل میکرد و لذا مهندس بهزاد نبوی را که وزیر مشاور در امور اجرایی و سرپرستسازمان برنامه و بودجه کشور بود بعنوان مسئول اجرای بیانیه انتخاب کرد. گرچه شهید رجایی و بهزاد نبوی چنانکه خود میگوید معتقد بودند که گروگانها باید ابتدا محاکمه و سپس آزاد شوند (البته نه محاکمه واقعی برای دریافت مابه ازاء بلکه محاکمه سیاسی و حیثیتی امریکا) اما علیرغم نظر خود این مسئولیت دشوار را با شهامت تمام پذیرفتند و در اجرای نظریات مجلس شورا از هیچ کوششی فروگذار نکردند.
بدون شک نارساییها و کاستیهایی به دلیل اوضاع خاص ایران و نابرابری کامل میان امکانات حقوقی و اطلاعاتی هیئت امریکایی و ایرانی وجود داشت که اگر هر گروه دیگری حتی مخالفین نیز مسئولیت این کار را پذیرفته بودند تا حد زیادی بروز این نارساییها و خطاها اجتنابناپذیر بود.
1- یکی از انتقادها این بود که دولت از اجرای مصوبه تخلف کرده است. بهزاد نبوی در این رابطه میگوید: آیا مصوبه مجلس شورای اسلامی در مورد حل و فصل مسئله گروگانها "قانون" بود که نتوان از آن تخلف کرد؟ سپس با ارائه مدارک و دلایلی توضیح میدهد که این مصوبه مراحل مندرج در قانون اساسی را پشتسر نگذاشته است. طبق قانون اساسی مراحل لازم برای قانونی شدن یک مصوبه این است که ابتدا بصورت طرح یا لایحه توسط نمایندگان یا دولتبه مجلس تقدیم شده سپس به تایید شورای نگهبان رسیده و پس از امضای رئیس مجلس به نهاد ریاست جمهوری ابلاغ میشود تا اجرا گردد اما مصوبه مذکور صرفا یک اعلام نظر و رهنمود مجلس به دولتبر مبنای رهنمودهای امام خمینی رهبر انقلاب بوده است و دولت میبایست در چارچوب آن به تشخیص خود، نسبتبه انتخاب روشهای اجرایی مناسب اقدام کند. (9)
2- دولت امریکا برخلاف انتظار مردم ایران و مصوبه مجلس، هیچ تعهدی در مورد عدم مداخله در امور داخلی ایران نداد و اعتراضی بطور ضمنی به اینکه درگذشته در امور داخلی ایران مداخله کرده ننموده است. این انتقاد بعضا مستند به اظهارات مقامات امریکایی است. در یکی از مقالهها با تکرار این انتقاد آمده است: "به زعم امریکاییها، بیانیههای الجزایر یک دستاورد دیپلماتیک قابل ملاحظه برای آنهاست. این بیانیهها، ابهامات و نقاط گنگی را در خود جای دادهاند و حاوی مصالحهای هستند که پارهای از آنها مطلوب خواهانهای امریکایی در دعاویشان علیه خواندههای ایرانی است و بعضی دیگر بالقوه مضر به حال آنها (خواندهها) میباشد. وارن کریستوفر در مقابل کمیته روابط خارجی سنای امریکا گفت که ایالات متحده بدون آنکه به باجخواهی ایران تن در دهد و یا رسما معذرت خواهی کند و یا ثروت شاه را فوری مسترد دارد موفق به آزادی گروگانها شد" (10)
بدون شک امریکاییها توانسته بودند با استفاده از حقوقدانان متبحر خود نقاط ابهامی را در بیانیه بوجود آورند که بعدها طرف ایرانی را گرفتار مشکلات فراوانی میکرد اما نباید غافل بود که مقامات امریکایی نیز بخاطر قبول امضای بیانیه الجزایر با انتقادها و اعتراضها و فشارهای زیادی از طرف افکار عمومی و جناحهای داخلی حکومتخود مواجه بودند و استناد به این اظهارات و تایید کامل آنها که بیشتر با هدف مصرف داخلی در امریکا ایراد شده بود، محققانه نیست زیرا در ماده 1 بیانیه آمده است: "ایالات متحده امریکا تعهد میکند که سیاست ایالات متحده این است و از این پس این خواهد بود که بصورت مستقیم یا غیر مستقیم، سیاسی یا نظامی در امور داخلی ایران مداخله ننماید. " در یکی از مقالههایی که در انتقاد از بیانیه الجزایر نوشته شده، انتقادی را که مخالفین در همان سال (59) مطرح کردهاند، سالها بعد اینچنین تکرار میکند: همانطور که از انشای این ماده برمیآید، ایالات متحده نه تنها هیچ تعهدی در عدم مداخله در امور داخلی ایران نداده استبلکه هیچ اعترافی حتی بطور ضمنی و تلویحی هم به اینکه در گذشته این کار را مینموده نکرده است. به نظر ما برخلاف جنجالهایی که بعد از صدور بیانیهها به راه انداخته شد مبنی بر اینکه امریکا به دخالت در امور داخلی ایران اعتراف کرده است و متعهد به ترک این فعل از این به بعد شده است نه آن فعل مورد اعتراف واقع شده و نه این ترک فعل تعهد گردیده است". (11)
مهندس بهزاد نبوی در پاسخ میگوید: "جمله مزبور (ماده1) قطعنامه در هر مرجعی تعهد به عدم مداخله در آینده است ولی در مورد اعتراف به مداخله در گذشته همانطور که شهید رجایی در گزارش رسمی خود به مجلس شورا در جلسه علنی مورخ 6/11/1359 و بنده در جلسه رسمی و غیر علنی مجلس که پس از صدور بیانیه الجزایر تشکیل شده بود صریحا اظهار داشتهایم گرفتن چنین اعترافی از یک کشور و آنهم یک ابرقدرت، بصورت رسمی و در چارچوب یک سند بینالمللی امکانپذیر نبوده و نیست. (مگر قدرتهای پیروز جنگ جهانی دوم از آلمان هیتلری یا متحدین جنگ خلیج فارس از عراق شکستخورده) و اصولا هدف مجلس شورای اسلامی نیز گرفتن تعهد مبنی بر عدم مداخله در آینده بوده نه گرفتن اعتراف به گناه. آنانکه حتی از دور دستی بر آتش نداشتهاند طبیعی است که ندانند که انشای همین جمله مذکور در ماده یک بدنبال چه مذاکرات طولانی و چقدر مباحثه و مجادله امکانپذیر شده است. والا اولین عبارت پیشنهادی امریکا بسیار کمرنگ و در حد تعهد بر عدم مداخله در آینده همچون گذشته بود. . . بطوری که ملاحظه میشود اگر دولتشهید رجایی "جنجالی" هم کرده است در جهت عکس ادعای فوق بوده که در گزارش او به مجلس مشاهده شد. "
"بر اساس مصوبه مجلس شورای اسلامی، در این ماده امریکا میبایست تعهد میکرد که " از این پس" در امور داخلی ایران دخالت نکند. عبارت "از این پس" مفهوم پذیرش مداخله قبلی را داشت و امریکا در مقابل این عبارت، عبارت "سیاست امریکا بر این بوده و خواهد بود که در امور داخلی. . . " را پیشنهاد کرد که با مخالفت طرف ایرانی روبهرو شد و بالاخره پس از مذاکرات سخت و طولانی طرفین بر روی جمله فوقالذکر توافق کردند که اولا عدم مداخله در گذشته را تصریح نکرده و ناظر به زمان حال باشد و ثانیا عبارت "از این پس" هم در آن وجود دارد". (12)
شهید رجایی در گزارش خود به مجلس میگوید: "در هیچ شرایطی تعهداتی بیش از آنچه که این دولت از امریکا گرفته قابل وصول نبوده و نخواهد بود. . . آنچه به دست آمده بالاترین تعهداتی است که میتوان از امریکا با توجه به قوانین آن کشور گرفت. . . ذکر این نکته نیز ضروری است که حتی اگر جاسوسخانه اشغال نمیشد ما هرگز موفق به گرفتن این مقدار از حقوق و داراییها و تعهد مابقی آن از امریکا نمیشدیم"
3- انتقاد دیگری به قبول اصل حکمیتیا داوری است زیرا ساختار ترسیم شده برای اداره امور دیوان داوری لاهه در هلند همان قوانین و مقررات سازمان ملل است و اصولی که بر نظام حقوقی بینالملل حاکم استبطور کلی زاییده جهانبینی غرب است و هدف آن حمایت از نظام سرمایهداری و در چارچوب ارزشی آن میباشد چگونه ممکن است نظام حقوقی که نگرشی منفی به انقلاب و آثار و تبعات آن دارد که قطعا اموری چون مصادره و ملی کردن و اخراج از جمله آنان است و از طرف دیگر گروگانگیری تجاوز به حریم آن محسوب میشود را حاکم بر داوری قرار داد؟ . . . بدیهی است که این کانون میتواند اطلاعات ذیقیمتی را از طرف ایرانی در اختیار همپیمان امریکایی خود قرار دهد.
انتقاد تن دادن به داوری لاهه در صورتی موجه است که، آلترناتیو (طرح پیشنهادی جایگزین) را ارائه دهد و لذا آلترناتیو ارائه شده این است که ارجاع دادن به داوری که خود مستلزم مذاکره با امریکاییها بود میتوانست جای خود را به حل و فصل کلی و یکجا از طریق مذاکره مستقیم با امریکا بدهد. مهندس نبوی در این رابطه میگوید:
"در پاسخ تذکر موارد زیر مفید خواهد بود:
اولا توضیح این نکته ضروری است که با توجه به مواضع جنایتکارانه و تجاوزات متعدد امپریالیسم آمریکا علیه منافع و حقوق ملت ایران، خصوصا از 28 مرداد 1332 تا گروگانگیری، سیاست دولتشهید رجایی که مورد تایید عموم مسئولان و مجلس نیز بود، بر قطع کلیه روابط سیاسی و اقتصادی با امریکا قرار داشت. حال باید دید که این قطع روابط از چه طریق به شکل بهتر امکانپذیر بود و چگونه میبایستحرکت کرد که منافع و مصالح ملت ایران در نهایت محفوظ بماند. با توجه به مقدمه فوق، به فرض پذیرش پیشنهاد مبهم در مورد "حل و فصل کلی و یکجا"ی مسائل فیمابین با آمریکا، آیا بدون مذاکرات مستقیم و با مذاکره از طریق واسطه و همچنین بدون حفظ روابط با آمریکا، چنین کاری میسر بود؟
ثانیا، چه کسی در آن زمان (و حتی امروز) ، حاضر به چنین مصالحهای (که به هیچ وجه حتی مبانی آن معلوم و مشخص نبود) بوده و هست؟ چه مرجعی مجوز چنین مصالحه عظیم را صادر کرده بود و یا میکرد؟
آیا در حالی که طرف ایرانی میزان دقیق اموال و داراییهای خود را در آمریکا، میزان ادعاهای بجای شاکیان آمریکایی را حتی با اختلافات، صد در صد نمیدانست؟ آیا در شرایطی که حتی یک ادعای طرف ایرانی برای طرح در مذاکرات با طرف آمریکایی آماده نبود؟ آیا در شرایطی که حتی مبلغ دقیق موجودی نقدی خود را در بانکهای آمریکایی نمیدانستیم؟ و در شرایطی که آمریکا با پیشرفتهترین سیستم حقوقی، مالی، بانکی و اطلاعاتی، کلیه اطلاعات را مطمئنا در اختیار داشت، حل و فصل کلی و یکجای دعاوی با آمریکا غیر ممکن و غیر عاقلانه نبود؟ آیا اگر چنین اقدامی در آن زمان صورت میگرفت، نویسنده مقاله و دیگران، امروز اقدام کنندگان را حداقل به "سازش و تسلیم "و "دخل و تصرف غیر قانونی در اموال عمومی" متهم نمیکردند؟ !
بالاخره، آیا اگر "حل و فصل کلی و یکجا" صورت میگرفت و بعدها، پی به اشتباه در محاسبات خود میبردیم و یا دعاوی جدیدی از طرف ما کشف میشد (نظیر 300 میلیون دلار پرداخت اضافی به "فدرال رزرو" آمریکا و یا ادعای 12 میلیارد دلاری وزارت دفاع علیه دولت آمریکا که هیچ یک در زمان تصویب و امضای بیانیه وضع روشنی نداشتند) (13) به کدام مرجع باید مراجعه میکردیم؟
به نظر بنده، داوری مرضی الطرفین موجود، به رغم داشتن کاستیهایی که با توجه به قوانین بینالمللی و قدرت حقوقی آمریکا اجتناب ناپذیرند (حداقل بسیاری از آنها) ، بهترین مرجع برای ایران جهت دفاع در مقابل هزاران دعوای مطروحه و استیفای بخش کوچکی از حقوق تضییع شده خود از یک ابرقدرت زورگو ومزور است و اگر چنین داوریای وجود نداشت، امکان دفاع در قبال این ادعاها و نیز به دست آوردن همین حداقلها هم نبود. به طور کلی، صرف نظر از قانونی بودن اقدام دولتشهید رجایی در مورد ارجاع اختلافات مالی و حقوقی با آمریکا به داوری مرضیالطرفین، اقدام مزبور با توجه به موارد فوقالذکر، اصلیترین و مناسبترین روش حل و فصل اختلافات مالی و حقوقی ایران و آمریکا در چارچوب مصوبه مجلس شورای اسلامی، بدون توسل به راهحلهای سازشکارانه بود.
حتی سالها بعد، پیشنهاد حل و فصل کلی و یکجای اختلافات موجود در بیانیه و داوری که چارچوب آنها دقیقا مشخص بود، به دلیل نیاز به مذاکره مستقیم (در سطوح پایینتر از وزیر و در چارچوب ارتباطی که با آمریکا در داوری لاهه وجود دارد) ، مورد تایید مسئولان عالی رتبه کشور قرار نگرفت.
لازم به تذکر است که برای حل و فصل یک دعوای بسیار کوچک که تمام ابعاد آن مشخص بوده و بین یک شرکت ایرانی و رومانیایی مطرح بود (تراکتور سازی) ، خوانندگان خود شاهد سؤالات متعدد از دو وزیر در مجلس شورای اسلامی و اعلام جرم عدهای از نمایندگان علیه این جانب، (وزیر مشاور و سرپرستسازمان برنامه و بودجه وقت) ، و تعدادی از همکاران بنده در سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و شرکت تراکتورسازی ایران بودهاند که پس از سالها بازپرسی و رفت و آمد به دادسرای عمومی تهران، بالاخره حکم برائت، به دلیل عدم وقوع بزه برای پرونده مزبور صادر شد. (14)
جریان مذاکرات تا سالها بعد نیز ادامه یافت. مهندس بهزاد نبوی در سال 1370 ه. ش که هنوز مذاکرات بیانیه الجزایر ادامه داشت در مورد برخی از انتقادات مطروحه و پاسخ آنها، طی مقالهای مینویسد:
5 - "بیش از 10 میلیارد دلار وجه نقد و طلا داشتیم که از آن مقدار پس از امضای بیانیه، تنها فقط 87/2 میلیارد دلار به ایران بازگشت داده شد". این رقم به عمد یا به سهو فقط به وجوه باز پس داده شده در روز آزادی گروگانها اشاره میکند. حال آنکه بر اساس اطلاعات غیر مستند بنده (به دلیل نداشتن مسئولیتی در این زمینه پس از برکناری از مسئولیت) ، امروز تقریبا تمام وجوه فوقالذکر، غیر از اقساط بدهیهای ایران به بانکهای امریکایی (که به هر حال یکجا یا تدریجی میبایست تا امروز پرداخت میشد) ، مسترد شده و یا به حساب شماره 2 (حساب دولت الجزایر که زیر کنترل داوری مرضیالطرفین میباشد) ، واریز شده است و به هیچ وجه سپرده بانکی و طلایی در اختیار امریکا نیست. مبلغ واریز شده به حساب شماره 2 نیز در سال 1359، یک میلیارد دلار بوده و مبالغی نیز که در مصالحه با برخی از شرکتهای امریکایی به دست آمده و بهره یک میلیارد دلار مزبور، به حساب فوق واریز شده است (مبلغ واریزی از طریق مصالحهها، شاید حدود 200 میلیون دلار باشد) .
6 - "اموال و داراییهای توقیف شده ایران در آمریکا، به ایران مسترد نشده است. " باز، بنابر اطلاعات غیر موثق بنده، قسمت اعظم اموال و داراییهای غیر نظامی شناخته شده ما به غیر از چند تا تابلوی نقاشی، فسیل و. . . (که باز پس گیری آنها نیز مشکل اساسی ندارد) ، طبق بیانیه به ایران باز پس داده شده و قسمت کمی که باقی مانده ربطی به بیانیه نداشته و ناشی از تخلف آمریکاست. آمریکا در بازپس دادن اموال باقی مانده و نیز اموال نظامی ما از بیانیه تخلف کرده و دلیل آن را نیز موضع خصمانه دو کشور نسبتبه یکدیگر عنوان نموده است و به قرار اطلاع، داوری نیز استدلال مزبور را نپذیرفته و به آمریکا تکلیف کرده که وجوه یا اموال نظامی توقیف شده را به ایران بپردازد که ظاهرا امریکا هم اصل باز پرداخت وجوه مربوطه را پذیرفته است، ولی در مورد میزان آن هنوز اختلاف نظر وجود دارد. داوری و گفتگوهای جنبی در این مورد ادامه دارد. در اینجا، لازم به ذکر است که گرچه بیانیه، باز پس دادن کلیه اموال و داراییهای ایران را تصریح کرده، ولی در جریان مذاکره در مورد بیانیه، بنده در جواب شایعات وسیعی که ایران را متهم به ساخت و پاختبا آمریکاییها و برقراری پل هوایی جهت تحویل اسلحه به ایران در قبال آزادی گروگانها میکرد، ضمن تکذیب شایعه مزبور، اعلام میکنم که ما به هیچ وجه نیاز به سلاح آمریکایی نداشته و از چنان کشوری سلاح نخواهیم گرفت (نقل به مضمون) - که البته، این نظر دولتشهید رجایی بود که از زبان بنده بیان میشد. این توضیح از آن جهت است که دانسته شود دولت ایران حتی در زمان تصویب و امضای بیانیه الجزایر کیسهای برای سلاح آمریکایی ندوخته بود و میدانست تا انقلاب اسلامی برپاست، آمریکا به ایران سلاح نخواهد داد. لذا در این زمینه، آنچه اتفاق افتاده کاملا قابل پیشبینی بوده و اگر غیر از این میبود، میبایست نسبتبه ماهیت انقلاب اسلامی تردید کرده یا میکردیم. البته، این بدان معنا نیست که دولت ایران تمام تلاش خود را در جهت دریافت اموال مزبور به کار نبرد. برای روشن شدن اذهان خوانندگان، خصوصا صاحبنظران و محققان، به استحضار میرساند که دولت لیبی پیش از روی کار آمدن سرهنگ قذافی، 6 هواپیمای هرکولس باری (سی - 130) از آمریکا خریداری کرده و کلیه وجوه آن را پرداخته بود (در همان زمان) و تا آنجا که بنده اطلاع دارد، هنوز که بیش از 21 سال از این خرید میگذرد، آن دولتحتی موفق به دریافتیک هواپیما هم نشده است.
7- میگویند: "از اموال و دارایی شاه و بستگانش هیچ چیز به دولت ایران تحویل نشد. " بنده ضمن تایید این مطلب، اعلام میکند که در این مورد بیانیه نقصی ندارد، بلکه مشکل این است که بر اساس اطلاعات این جانب تا این لحظه هیچ اطلاعی در مورد اموال مزبور وجود نداشته است تا بتوان از طرف مقابل درخواستحکم توقیف کرد. دولت آمریکا هم که متعهد به جمعآوری اطلاعات و ارائه آنها در زمینه اموال مذکور بوده، با لطائف الحیل طفره رفته است. البته، اگر هر کس دیگری بتواند در این زمینه اطلاعات دقیق و موثق در اختیار مسئولان ذیربط قرار دهد، هیچگونه مانع قانونی جهت مبادرت به اقدامات اجرایی وجود نخواهد داشت. (15)
8- انتقاد شده که "پذیرش حساب تضمینی شماره 2، جهت تضمین احکام دیوان داوری لاهه، سبب خواهد شد که ایران میلیاردها دلار وجوه خود را به حساب مزبور ریخته، از آن طریق به جیب سرمایهداران آمریکایی بریزد. "
حال، ملاحظه کنید در عمل چه اتفاقی افتاده است. از بهمن 1359 تاکنون (1370) (حدود یازده سال) کل پرداخت ایران بابت، دعاوی شرکتهای آمریکایی 789558/1 میلیارد دلار بوده است (آمار چند ماه قبل) . این در حالی است که کلیه دعاوی مهم خواهانهای آمریکایی حل و فصل شده و مهمترین دعاوی ایران در مورد پروندههایی نظیر پرونده وزارت دفاع در دستور کار داوری است و به گفته آگاهان مبالغ معتنابهی قطعا به نفع ایران حکم داده خواهد شد.
9- یکی دیگر از انتقادات وارده به بیانیه، "پرداخت صدها میلیون دلار به ایرانیان فراری به عنوان داشتن تابعیت مضاعف بابت دعاوی آنها" بوده است. در این مورد باید اذعان کرد که به دلیل مشکلات کارشناسی در هنگام مذاکرات، تصور نمیرفت که آمریکا امکان سؤ برداشت از تعریف کلمه تبعه داشته باشد. به هر حال، باید دید در عمل و اجرا، به رغم جنجالهای صورت گرفته، کار به کجا کشیده است. اولا دیوان داوری مسئله "تابعیت غالب و مؤثر" را در قبال "تابعیت مضاعف" مطرح و تصویب کرده است و به این ترتیب، تقریبا همه ایرانیان فراری در جریان انقلاب اسلامی از طرح دعوی علیه ایران محروم شدهاند (مگر خانوادههایی که از سالها قبل از انقلاب تبعه آمریکا بودهاند و رئیس خانواده در جریان انقلاب فرار کرده است) . ثانیا، تعداد دعاوی مطرح شده در این زمینه 122 مورد بوده که تا چند ماه قبل، 31 مورد آن با 152 میلیون دلار ادعا فقط با پرداخت کمتر از یک میلیون دلار مختومه شده است. بقیه پروندهها نیز در دست رسیدگی است و استرداد دعاوی مطروحه از طرف چنین خواهانهایی همچنان ادامه دارد.
به طوری که ملاحظه میشود، با پایان کار داوری، ایران نه تنها تمام وجوه، اموال و داراییهای خود را از آمریکا خارج و مطالبات و وجوه کالاهای ممنوعالصدور از آمریکا را نیز دریافتخواهد کرد، بلکه مبلغ دریافتی بابت دعاوی علیه آمریکا احتمالا بیش از میزان پرداخت ما بابت ادعاهای خواهانهای آمریکایی خواهد بود (ان شاء الله و با کوشش دولت و دفتر خدمات حقوقی بینالمللی) . حق درخواستحکم توقیف برای اموال شناخته شده شاه و بستگانش در حوزه قضایی آمریکا، به طور دائمی برای ایران باقی خواهد ماند. تعهد آمریکا مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی ایران (ولو بر روی کاغذ) نیز به قوت خود باقی خواهد ماند - که مجموعه دستاوردهای فوق را میتوان پیروزی بزرگی برای یک کشور جهان سوم و افتخاری برای دولتشهید رجایی دانست - گذشته از نتایج فوق، اقدام دولتشهید رجایی در حل و فصل این معضل بزرگ بسیار شجاعانه و فداکارانه بود. (16)
علاوه بر این انتقادات، سعایتهای دیگری هم مطرح بود. بعدها که رجایی (نخست وزیر) به شهادت رسید، این انتقادات توسط برخی از نیروهای درون حاکمیتبه دستاویزی علیه مسئول اجرای بیانیه تبدیل شد ولی همانطور که مهندس نبوی گفته است، کلیه مراجع عالیه مملکتی از جمله دفتر امام، سران سه قوه، هیئت رئیسه و کمیسیونهای ذیربط مجلس شورای اسلامی و هیئت وزیران، علاوه بر اینکه بصورت مکتوب در جریان جزئیات مذاکرات و مواضع اتخاذ شده هیئت ایرانی و نتایجحاصله قرار میگرفتند، طی چند ملاقات با امام خمینی و نیز شرکت در جلسه سران سه قوه (که در آن زمان بدون حضور بنیصدر رئیس جمهور وقت و با شرکت دکتر بهشتی رئیس قوه قضائیه، رجایی نخست وزیر و هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس وقت) بطور منظم و هفتگی تشکیل میشد حضور یافته و گزارش پیشرفت مذاکرات و مشکلات احتمالی ارائه شده و دریافت چارههای لازم بعمل میآمد. (17)
سخن پایانی و جمعبندی:
شرایط ماههای نخست انقلاب که در ابتدا مورد بحث قرار گرفت و نیز آشوبهای عدیدهای که در نقاط مختلف کشور جریان داشت و توجه به تجربه نهضت ملی این احساس را بوجود آورده بود که سرنخ بسیاری از حوادث در سفارت امریکاست و. . . حمله به سفارت امریکا را یک ضرورت ساخته بود. از طرف دیگر در بادی امر هدف فقط اشغال چند ساعته سفارت امریکا بعنوان اعتراض بود و نه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، نه دولت ایران و نه دولت امریکا انتظار طولانیتر شدن آنرا نداشتند و بناچار در روندی از پیشامدهای بعضا ناخواسته فرو افتادند.
تا هنگامی که شاه زنده بود، امریکاییها از نظر رهایی گروگانها دچار ضعف و عجز بودند بویژه که پس از شکست عملیات نجات موسوم به پنجه عقاب، دانشجویان مسلمان بلافاصله گروگانها را در نقاط نامعلومی در کشور پراکندند تا در صورت تهاجم مجدد، امکان دستیابی به آنها وجود نداشته باشد، از اینرو امریکاییها دیگر امیدی به اجرای طرحهای نظامی نداشتند و باید از طرق سیاسی مسئله را حل میکردند. آنها در مورد استرداد شاه نیز که خواسته اصلی ایران بود تحت فشار بودند و افکار عمومی جهان منتظر تصمیم امریکا بود. متحدین خاورمیانهای امریکا نیز منتظر بودند تا بدانند تا کجا میتوانند به امریکا تکیه کرده و دلگرم باشند. در این زمان امکان معامله با امریکائیان از موضع قدرت وجود داشت. آنها حاضر بودند در صورت صرفنظر کردن ایران از تقاضای استرداد شاه به هر امتیاز دیگری تن دهند از جمله آنکه کلیه اموال و داراییهای ایران را بازگردانند. ایرانیان نیز با علم به اینکه شاه دارای بیماری سرطان است و زیاد زنده نخواهد ماند و در صورت مرگ او فرصت طلایی احقاق حق از موضع قدرت از دست میرفت تمایل به تسریع در حل مسئله داشتند اما در این رابطه موانعی هم وجود داشت. برخی از مردان سیاسی امریکا هم احتمالا در ورای ادعاهای رسمی خویش مایل بودند که گروگانگیری تا مرگ شاه ادامه یابد.
گرچه طول کشیدن اشغال سفارت امریکا و گروگانگیری و نتایجحاصله تا حدودی شبیه طول کشیدن جنگ تحمیلی و از دست دادن فرصتهای مناسبتر برای ختم آن بود و با مرگ شاه، ایران دیگر دلیل محکمی از نظر بینالمللی بر ادامه گروگانگیری نداشت و برای افکار عمومی جهان بدون پاسخ بود اما واقعیت این است که ایران از طرفی نمیتوانست گروگانها را تا ابد نگاه دارد و از طرف دیگر نمیتوانست آنها را بدون قیدو شرط رها کند. رها کردن بدون قید و شرط گروگانها با واکنشهای غیر قابل کنترل داخلی مواجه میشد و افکار عمومی داخل کشور و رهبری در تحقیر کردن امریکا اجازه آنرا نمیداد. همچنین آزادی بدون قیدو شرط گروگانها به معنای قبول تخلف از حقوق بینالملل، اشغال بیدلیل سفارت و تجاوز به حریم یک کشور قدرتمند بود و از نظر حقوقی محکومیت جهانی و انفعال ایران را بدنبال داشت و این امر برای انقلابی که شعاع فراملی یافته بود میتوانست مهلک باشد.
آزادی گروگانها در چارچوب شرایطی که حقوق حقه مردم ایران را تامین کند نیز فقط در چارچوب یک داوری بین المللی میتوانست اعتبار حقوقی لازم الاجرا داشته باشد و امریکا را ملزم به اجرای آن کند و به دلایلی که در فصل آخر این کتاب (توافقنامه الجزایر) آمده است، چارهای جز تن دادن به داوری نبود ولی این کار هم منجر به طولانیتر شدن حل و فصل مسئله گروگانها و آزادی آنها میشد.
مخمصه ایجاد شده بود و روند حوادث پس از مرگ شاه میرفت که گروگانهای امریکایی این بار ایران راتبدیل به گروگان امریکا کنند. ایران میخواست هر چه سریعتر از شر آنها خلاصی یابد و تنها میدان چانه زنی مربوط بود به داراییهای بلوکه شده ایران، زیرا دیگر شاهی وجود نداشت. تا هنگامی که شاه زنده بود ابتکار عمل کاملا در دست ایران بود و ایران سیاستهای خود را به امریکا دیکته میکرد اما با مرگ شاه، بخشی از ابتکار عمل به دست آنها افتاد و ایران تا حدی دنباله رو شد برژنسکی در کتاب خود به این موضوع چنین اشاره میکند که با مرگ شاه اولین نشانههای انعطاف در روش ایرانیها از اوایل سپتامبر نمودار شد. در چنین شرایط بغرنج و پیچیدهای ایران با امریکا وارد مذاکره شد و از موضع ضعیف تری وارد میدان چانه زنی گردید. اما هنوز فرصت هایی وجود داشت که نباید از دست میرفت. کارتر برای انتخابات ریاست جمهوری تلاش کرده بود که به توافقهایی برای آزادی گروگانها دستیابد و حتی در این رابطه نامه خصوصی و غیر رسمی (که میتوانستبه سندی در حقوق بین الملل تبدیل شود) به امام خمینی نوشت و به اشتباهات امریکا در گذشته اعتراف کرد که امام خمینی این نامه را فاش کرد و امریکائیان ناچار از تکذیب آن شدند. اما دانشجویان پیرو خط امام و حامیان آنها در دولتبا هدف شکست دادن کارتر در انتخابات هیچ چراغ سبزی نشان ندادند و شرایط پنجگانهای را برای آزادی گروگانها اعلام کردند. با اینحال کارتر حتی پس از شکست در انتخابات به تلاشهای خود ادامه داد که بتواند تا آخرین لحظات حکومتخود هم که شده گروگانها را آزاد کند تا جناح دمکراتها بیش از آن از اعتبار سیاسی خود ساقط نشوند، ایران نیز تمایل داشت هر چه زودتر از مخمصه و نگهداری گروگانها و عوارض و گرفتاریهای ناشی از آن و فشارهای داخلی و خارجی رهایی یابد. بویژه آنکه از یکسو از ارزش نگهداری گروگانها به تدریج کاسته شده بود و امریکاییها هزینهای را که نمیخواستند بپردازند پرداخته بودند و از سوی دیگر تحریک افکار عمومی جهان و به انزوا کشیدن ایران و آمادگیهای افکار عمومی مردم امریکا برای اقدامات خصمانه علیه ایران و شکست قطعی کارتر و روی کار آمدن قریب الوقوع ریگان به نمایندگی از جناح خشونت طلب جمهوریخواهان، فوریت در حل مسئله را ایجاب میکرد. ریگان پیش از به قدرت رسیدن خود ایران را باجگیر وحشی خوانده بود و گروگانها میتوانستند بهانهای برای اقدام علیه ایران باشند و به ظن قوی دولت او حاضر به امضای بیانیهای مشابه بیانیه الجزایر نبود.
گرچه در مورد توافقنامه الجزایر انتقاداتی مطرح میشود که برخی وارد و برخی ناوارد و غیر منصفانه است. امریکاییها ابتدا 8 میلیارد دلار را به حساب بانک ثالثی مطابق با قرار داد ریختند و پس از آن از طریق طرح دعاوی اتباع امریکایی و ایرانیان فراری و ادعای خسارت از سوی آنها، عمده این مبالغ دوباره به امریکا بازگشت. اگر تمام دارایی ایران نیز از بانکهای امریکایی خارج میشد هیچ خللی در اقتصاد آن کشور بوجود نمیآورد ولی امریکاییها در جهت تضعیف ایران در جنگ نمیخواستند این مبلغ به اقتصاد جنگ زده ایران تزریق شود و از طرفی این مبالغ گرچه برای اقتصاد امریکا ناچیز بود اما از نظر سیاسی به یک مسئله سمبلیک تبدیل شده بود و آنها همین که توانسته بودند طبق بیانیه الجزایر عمل کرده و فقط 3 میلیارد دلار از 13 میلیارد دلار ایران را بازپس دهند آنرا نوعی پیروزی برای خود میدانستند. با اینحال، این موفقیت امریکا، در برابر 444 روز تحقیر مداوم این ابرقدرت در جهان (که مهمترین بحثهای هر روز کابینه امریکا و سازمان سیا را تشکیل میداد و در صدر اخبار امریکا قرار داشت) کم ارزش میشود.
برد اقتصادی امریکا در مذاکرات بیانیه الجزایر نباید موجب غفلت از این مهم شود که نفس وادار کردن امپریالیسم مغرور امریکا به نشستن پای میز مذاکره با ایران و امضای تعهداتی که هزینه آن موفقیتی برای ایران بود، تن دادن به مذاکره با ایران آنهم پس از تجربه کردن عجز خود از بکارگیری حربههای نظامی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی و در حالی که ایران هنوز رسما به امریکا میتاخت و آنرا تحقیر میکرد، برای ایران یک پیروزی بود، پیروزی که نمیتوان با صرف میلیاردها دلار به دست آورد. آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم مهمتر از هر پیروزی این است که آنرا تا کجا حفظ کردهایم. همچنین باید به این اصل توجه کرد که در هر مبارزهای، برنده یا بازنده مطلق وجود ندارد و تفاضل حاصل جمع امتیازات است که نشانگر موفقیتیکی بر دیگر است چون هر مبارزهای برای طرفین مبارزه هزینههایی در بر دارد.
پی نوشت :
1. خاطرات ونس از کتاب "توطئه در ایران" ترجمه محمود مشرقی. ص 82
2. در مورد روشها و تاکتیکهای امام ن. ک. بررسی انقلاب ایران. ع. باقی. نشر تفکر. 1370 ص479-486.
3. از سال 1344 ه. ش حزب دموکراتیک خلق افغانستان تشکیل شد. دولت استبدادی و خشن محمد ظاهر شاه که هر گروه مخالفی را سرکوب میکرد به این حزب (که خط مشی آن شبیه حزب توده ایران بود) بخاطر قبول سلطنت ظاهر شاه و قانون اساسی آن و ادعای فعالیت قانونی و مسالمت آمیز اجازه فعالیت داد. چندی بعد حزب تجزیه شد و جناح پرچم به رهبری ببرک کارمل و جناح خلق به رهبری نور محمد ترهکی از یکدیگر جدا شدند و باز به تاییدهای مزورانه از ظاهر شاه ادامه دادند بگونهای که حزب مونیستسلطنتی شناخته میشدند و کارمل 8 سال نماینده مجلس شورای ملی ظاهر شاه شد. در 26 تیرماه 1352 سردار محمد داوودخان طی کودتایی ظاهرشاه را سرنگون کرد و بلافاصله توسط شوروی به رسمیتشناخته شد با آغاز گرایشات داوود خان به غرب در 7 اردیبهشت 57 حزب نور محمد ترهکی علیه او کودتا کرد و تا 30 آذر 58 مستشاران نظامی شوروی به بالغ بر 5000 و سربازان آن به 1500 نفر در افغانستان میرسید. ترهکی که با اقدامات ضد مذهبی و خشن خود نتوانست اوضاع را آرام کند با کودتای حفیظ الله امین بر کنار شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اوجگیری نفوذ آن در منطقه در روز 6 دی 58 ببرک کارمل با حمایت ارتش شوروی وارد کابل شد و قدرت را به دست گرفت و به فاصله چند روز 95 هزار سرباز شوروی برای حمایت از او و بهانه دفاع در برابر تهدیدات خارجی وارد خاک افغانستان شدند. از 26 تیر 1352 تا 6 دی 1358 این چهارمین کودتا بود. اما امید و روحیه والایی که پیروزی انقلاب ایران در مسلمانان جهان از جمله مردم افغانستان پدید آورده بود تاثیرات شگرفی در برانگیختن آنان علیه اشغالگران داشت و شاید اگر چشم اندازهای ناشی از انقلاب ایران نبود بخشی از مردم فریب شعارهای کمونیستها را میخوردند و بخشی هم از مبارزه طولانی با دولتهای وابسته خسته و مایوس میشدند و انقلاب افغانستان با دشواریهایی روبرو میشد.
مواضع سازمانهای مارکسیستی هوادار شوروی در ایران خود به لطیفهای سیاسی تبدیل شده بود. آنها همگام با رسانههای شوروی هر بار که کودتا میشد، فرد جدید را قهرمان و انقلابی بزرگ و. . . و فرد قبلی را مزدور سیا یا همدست فئودالها و. . . قلمداد میکردند ودر کودتای بعدی همان انقلابی بزرگ دوباره متهم میشد و. . . این موضعگیری حاکی از عدم استقلال و سرسپردگی بود که مشخصا در نشریات حزب توده میتوان این مواضع را مشاهده کرد. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نیز که با حزب توده همسو شده بود در نشریه کار ارگان سازمان خود به تاریخ 12 دی 58 حمایت مستقیم شوروی از دولت افغانستان را بیانگر شکستحزب پرچم افغانستان در جلب اعتماد تودهها خواند و افزود سیاست جمهوری اسلامی را که فرصتی یافته تا با استفاده از رادیو و تلویزیون و مطبوعات توجه مردم را از دسیسهها و جنایات امپریالیسم امریکا و سرمایهداری وابسته به آن منحرف کند و انرژی انقلابی تودهها را متوجه نیروهای انقلابی و ترقیخواه ایران و جهان سازد، محکوم مینماید. در حالی که همین سازمان حضور ارتش و پاسداران انقلاب و حتی نیروهای بومی وفادار به انقلاب اسلامی را در کردستان ایران، اشغال نظامی کردستان تعبیر میکرد، تهاجم ارتش بیگانه شوروی به افغانستان را حمایت از خلقهای ناآگاه افغانستان توصیف مینمود.
4. عبارت داخل گیومه به نقل از مصاحبه با مهندس اصغرزاده سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام آمده است: ن. ک. مجله حضور شماره 2 آبان 1370
5. برای مطالعه متن کامل تعهدات امریکا به گزارش شهید رجایی نخست وزیر وقتبه مجلس که پیوست پایان کتاب است نگاه کنید.
6. م. ک. مجله سیاستخارجی. ش3. سال پنجم پائیز 1370. مقاله: پاسخهایی به نقد بیانیه عمومی الجزایر. بهزاد نبوی. ص677
7. مجله سیاستخارجی ش4. سال چهارم. زمستان 1369. مقاله: دیوان داوری ایران - ایالات متحده. غلامرضا نظربلند. ص605.
8. ن. ک. مجله سیاستخارجی ش3. سال پنجم پائیز 1370. مقاله بهزاد نبوی. ص678 و697
9. همان. ص681 - 679
10. مجله سیاستخارجی. ش 4. سال چهارم. زمستان 1369 مقاله: غلامرضا بلند نظر. ص608
11. همان. ص598
12. مجله سیاستخارجی. ش3. مقاله بهزاد نبوی. ص687-686 و پاورقی 698
13. در مورد مسئله 300 میلیون دلار به توضیحات زیر که برگرفته از مقاله "دیوان داوری ایران - ایالات متحده" در مجله سیاستخارجی شماره 4 زمستان 1369 است توجه کنید. داراییهای ایران در امریکا به شرح زیر بود:
اقلام 1و2 (داراییهایی نزد فدرال رزرو و سپردهها و اوراق بهادار نزد شعب خارجی بانکهای اروپایی در مجموع به مبلغ 7955 میلیون دلار) روز قبل از آزادی گروگانها به حساب بانک مرکزی الجزایر نزد بانک انگلیس واریز شد. نکته جالب اینکه برخلاف اقلام 3و4، در آن هنگام طرفین در خصوص میزان این دو قلم دارایی متفقالقول بودند، اما بعدها معلوم شد که طلب سندیکاهای وام دهنده آمریکایی (3667میلیون دلار) که از محل همین مبلغ استردادی بازپرداختشده بود، 300 میلیون دلار کمتر از مبلغ مذکور است. اینکه این امر را تصادفی و یا ناشی از عدم اطلاع طرف آمریکایی بدانیم، شاید سادهلوحی باشد; چرا که حسابهای بانکی دقیقترین حسابهای مالی است و برای دستگاه عریض و طویل مالی آمریکا که بسیار هم سیستماتیک عمل میکند، بسیار بعید است که مرتکب چنین اشتباه فاحش محاسبهای شود. بعلاوه، چطور برای طرف ایرانی که در آن موقع مواجه با از هم پاشیدگی بسیاری از حساب و کتابها بود، بزودی مبلغ واقعی معلوم شد، اما برای طرف آمریکایی که مواجه با هیچ کدام از این نارساییها که ما به خاطر وقوع انقلاب با آن روبرو بودیم، نبود، این میزان روشن نبود؟
اما در خصوص میزان اقلام 3و4 (سپردههای اوراق بهادار نزد بانکهای آمریکایی در آمریکا و سایر داراییها) طرفین اختلاف رقمی بالغ بر 2/2 میلیارد دلار داشتند.
در این مورد توجه خوانندگان را به نکتهای از مصاحبه وزیر وقت مشاور در امور اجرایی مسئول امور گروگانها جلب میکند:
". . . میدانید که بعد از انقلاب همه اسناد و مدارک در تمام وزارتخانهها به هم ریخت و هیچ سند و مدرکی در این رابطه نبود و روزی که گروگانها حاضر شدند، ما حتی حسابهای بانکیمان دقیق نبود، یعنی بانک مرکزی آماری داده بود که تطبیق نمیکرد و ما جرات نمیکردیم آمار خودمان را بدهیم. میگذاشتیم آمریکاییها بدهند که اگر از آمار ما بیشتر است آن را قبول کنیم و اگر کمتر استبگوییم اسناد ما این قدر است. بعدها معلوم شد که همانطور که در سؤالات قبلی عرض کردم که چیزهایی را ما اشتباه کرده بودیم، یعنی عددهایی را ما نداشتیم و از جمله 300 میلیون دلار اضافه پرداختیم که بابتبازپرداخت وامها بود و بعدها بانکها در مورد این پول خبر دادند که اضافی است و آن 300 میلیون دلار الان در حساب فدرال رزرو آمریکاست و مال ماست و. . . " نگاه کنید به : " نکات تازه و منتشر نشده از چگونگی اجرای بیانیه الجزایر" (مصاحبه با بهزاد نبوی پیرامون اشغال جاسوسخانه و پیامدهای آن) ، مجله سروش، شماره 215، (آبان 1362) ، ص15.
گفتنی است که با روشن شدن قضیه، جمهوری اسلامی خواستار بازگرداندن این مبلغ، به اضافه بهره متعلقه شد. اما به علت عدم اجابت این درخواست توسط طرف آمریکایی، ایران علیه آن کشور در دیوان داوری اقامه دعوی کرد (دادخواست تخلفات آمریکا از بیانیههای الجزایر مشهور به دعوای تخلفات: دادخواست الف - 15) . دعوی مزبور بعد از طی فراز و نشیبهای بسیار مسموع واقع شد و سرانجام در 14/2/66 به موجب حکم دیوان مبلغی حدود 454 میلیون دلار از این گذر به ایران بازگردانده شد. نگاه کنید به:
دفتر خدمات حقوقی بینالمللی جمهوری اسلامی ایران "گزارشی از آرای دیوان دعاوی و. . . "، مجله حقوقی، شماره هشتم، (1366) .
14. همان. ص691-690 و پاورقی ص698
15. در این مورد برای اطلاع بیشتر ن. ک. گزارش شهید رجایی به مجلس شورای اسلامی (پیوست همین کتاب) و نیز مجله سروش. شماره 215 (14 آبان 1362) ص16. مصاحبه بهزاد نبوی
16. مجله سیاستخارجی. ش3. سال پنجم. مقاله: بهزاد نبوی. ص695-692
17. همان. ص 683
سفارت تسخیر شده آمریکا در تهران
پنجم اردیبهشت ماه، سالروز شکست مفتضحانه آمریکا در طبس در سال 58 است. شکستی که انقلاب الهی ایران، سلیمانوار باد را به خدمت گرفت تا ریگهای روان را در کویر طبس و در میانه شب به سراغ جنود شیطان بفرستد و آن سرافکندگی و درماندگی تاریخی را برای فیلسواران ابرهه به بار آورد. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط خواهران و برادران دانشجوی مسلمان که به تعبیر امام خمینی انقلاب دوم بود، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی و مبارزات ضد آمریکایی به شمار میرود و شکست حمله آمریکا به ایران در طبس نقطه عطفی در 444 روز ماجرای لانه جاسوسی میباشد.
شکست نیروهای دلتا
ابرهه در شبی ظلمانی پیشاپیش سپاه خویش سوار بر فیل به جلو میتاخت. او همه نیروهایش، فیلها و سواران را گرد آورده تا حمله به کعبه را که از دیرباز منتظرش بود آغاز کند. هنگامی که این مردان مغرور در بیابان به پیش میرفتند، هیچ کس به جز مرد روشنبینی از تبار پیامبر که تنها به نماز شب ایستاده بود از آن آگاه نبود. او میگفت: «خدایا، ای حافظ کعبه، تو با نعماتت بر این زمین منت نهادهای تا در هر گوشه دور افتاده تو را عبادت و ستایش کنند...
پس این سرزمین را خود حافظ باش، که این خانه از آن توست[...]»
و بدین سان خداوند پرندگان ابابیل را فرستاد تا ریگهایی را که در منقار داشتند بر سر متجاوزین بریزند و آنان همچون برگهای خزان بر زمین ریختند... و اراده خدا بر این قرار گرفت که کعبه آسیبی نبیند تا منبع الهام و الگوی نوع بشر باشد.
برخی حوادث در تاریخ ناگهان پرتوی از نور بر اتفاقات گذشته و آینده میافکنند. آنها همچون شهابی نورانی قلب تیرهترین شبها را شکافته و اثر درخشانی از خود برجای میگذارند. واقعه طبس یکی از این رویدادها بود. رویدادی که اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری را در مرکز توجه افکار جهانی قرار داد.
نظم جهان دو قطبی که در دهه 1980 بر دنیا حاکم بود، کشورهای تحت ستم را بر سر دو راهی انتخاب شرق یا غرب قرار میداد. اما ناگهان، انقلاب اسلامی راه حل دیگری ارائه نمود و موازنه قدرتهای حاکم را بر هم زد و همه باورهای پیشین را تغییر داد.
پینوشتها:
1 ـ گروهی متشکل از 90 داوطلب تعلیم دیده از واحد ضد تروریستی بلو لایت پنتاگون و 90 سرباز نیروی هوایی با هشت هلیکوپتر سی استالیون آر. اچ. 530 و شش هواپیمای سی 130 به خاک ایران تجاوز کردند. به این گروه نیروهای دلتا گفته میشد. در نیمه راه بیابان، دو هلیکوپتر در توفان شن دچار نقص فنی شدند. یکی از هلیکوپترها مجبور به فرود شد ولی هلیکوپتر دیگر توانست به ناو آمریکایی نیمیتس در خلیج فارس باز گردد. سایر هواپیماها در نزدیکی طبس ـ واحهای در بیابان مرکزی ایران ـ فرود آمدند. یکی دیگر از هلیکوپترها خراب و بدین ترتیب مأموریت متوقف شد. وقتی آمریکاییها فرار را آغاز کردند. یکی از هلیکوپترها با یک هواپیمای سی 130 تصادف کرد و هر دو منفجر شدند. در این حادثه 8 آمریکایی کشته شدند.
قرار بود پس از سوختگیری در طبس، هلیکوپترها به مخفیگاهی کوهستانی در شرق تهران بروند. این مخفیگاه را که علی اسلامی و گروهی از سلطنتطلبان برای ورود آنها آماده کرده بودند، به خودرو و سایر تجهیزات مجهز شده بود. قرار بود هواپیماهای سی 130 ایران را ترک کنند و بعدا خود را به محل فرودی که در خارج از پایتخت برای آنها در نظر گرفته شده بود، برسانند. سربازها مخفیانه به تهران آمده، به سفارت حمله کرده و گروگانها را آزاد میکردند. قرار بود هلیکوپترها در مجتمع سفارت یا استادیومی در نزدیکی آن فرود آیند. سپس آمریکاییها را به باند فرودی که در آن نزدیکیها قرار داشت ببرند تا سوار هواپیماهای سی 130 شوند و ایران را ترک کنند.
اگر نیروی کماندویی آمریکا به تهران رسیده بود، مسلما نیروهای آمریکایی و ایرانی تلفات زیادی میدادند. جیمزبیل به نقل از رهبر تیم حمله، چارلی بکوید میگوید: «قرار بود وقتی وارد سفارت شدیم، همه نگهبانان ایرانی ـ گروگانگیرها ـ را بکشیم. قرار نبود آنها را اسیر کنیم.» (جیمزبیل، ص301).
جزئیات این عملیات تا امروز در آمریکا پنهان مانده است.
2 ـ تاریخ نگاران آینده باید در این باره قضاوت کنند که انگیزههای کارتر در تأیید این حمله تا چه حد ناشی از نگرانی بشر دوستانه وی برای امنیت گروگانها... و تا چه حد ناشی از نیاز او به «دست یازیدن به هر کاری» در سال انتخابات بوده است.
3 ـ یکی از خائنان ایرانی یک تاجر به نام علی اسلامی بود که مخفیگاه و خودروهایی را در گرمسار تدارک دیده بود. او کمی پیش از عملیات به آمریکا گریخت. اسناد نشان میدهد که او پیش از تسخیر سفارت با سیا همکاری داشته بود.
4 ـ گری سیک میگوید که نیروهای امنیتی ایران دو کودتا را با شکست مواجه ساختند: یکی در ماه ژوئن، و دیگری در 10 جولای 1980 (سورپریز اکتبر: گروگانهای آمریکایی در ایران و انتخاب رونالد ریگان. نیویورک، تایمزبوکز، 1991)
5 ـ حزب رفاه که دکتر نجمالدین اربکان آن را تأسیس کرد، طرفدار رابطه دوستانه با همسایه شرقی ترکیه بود. دکتر اربکان در سال 1375 در مقام نخستوزیر دولت ائتلافی ترکیه ـ که بعدا به دست ارتش آن کشور سرنگون شد ـ از ایران دیدن کرد.
6 ـ جکاندرس، مقاله نویس آمریکایی در 18 آگوست 1980 فاش کرد دولت کارتر تصمیم داشت «با نیروی نظامی قدرتمندی به ایران حمله کند.» گری سیک میگوید این اتهامات را واهی میداند. این طرح در واقع دومین برنامه نجات بود. (سورپریز اکتبر، ص25).
تسخیر لانه جاسوسى
سفارتخانهها حق ندارند که جاسوسى کنند، توطئه بکنند و اینها جاسوسى مىکردند. ملتى که براى خدا قیام کرده و شهادت طلب مىکند از هیچ نمىترسد.
ما مدعى هستیم که اینجا سفارتخانه نیست، اصلش قضیه سفارت در کار نبوده و ما مدعى هستیم که این آدمهایى که در اینجا بودند، اینها اجزاء سفارتخانه نبودند، به اسم سفارتخانه شما یک چیزى درست کردید که لانه جاسوسى است و بیایند ببینند که آیا این چیزهایى که در این سفارتخانه هست، اینها اسباب دست جاسوسهاستیا وسایلى است که سفارتخانه لازم دارد؟
ما که مرکز جاسوسى را گرفتیم نه سفارتخانه را اینها اگر هم یک وقتبى عقلى کنند و فرض کنید بریزند به ایران، این جوانهاى ما آنها را با چنگ و دندان از بین مىبرند، نمىگذارند اینها یکیشان هم بروند. اگر هم این کارى که کرده بود رسیده بود به آنجایى که بیایند در تهران و بیایند در این لانه جاسوسى آن وقت مىفهمیدند که با چه اشخاصى طرف هستند. در هر صورت من از شماها تشکر مىکنم که خودتان بدون اینکه غیر از خدا یک کسى وادارتان بکند (این چیزى است که از مبدا الهى جوشش پیدا کرده) خودتان وارد این میدان شدید.
این دفعه دومى است که آقاى پاپ براى من کاغذ مىدهند و اشخاص را مىفرستند. دفعه اول براى آن لانه جاسوسى بود که جوانهاى عزیز ما اطلاع پیدا کردند که این مرکزى که در ایران به اسم سفارت امریکا هستسفارتخانه نیست و اشخاصى که در آنجا هستند اشخاص دیپلمات نیستند بلکه جاسوسانى هستند که در مرکز جاسوسى متمرکز هستند و براى ضرر ملت ما، و کشور ما در آنجا مجتمع هستند و آقاى پاپ شاید ندانسته توصیه کردند براى آنها و من در آن وقت مفصل تنبهاتى به ایشان دادم.
ما باید هر چه فریاد داریم به سر اینها بزنیم و امروز که سالروز لانه جاسوسى است، من به ملتمان تبریک عرض مىکنم و این عملى که دوستان اسلام، مجاهدین اسلام انجام دادند، اگر این لانه جاسوسى در اینجا بود، شاید ایران را به تباهى مىکشید.
دانشجویان مسلمان و مبارزى که لانه جاسوسى را اشغال کردهاند با عمل انقلابى خودشان ضربهاى بزرگ بر پیکر امریکاى جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز کردند.
پیام امام خمینى به مناسبتسیزده آبان (روز دانشآموزان)
بسم الله الرحن الرحیم
روز سیزده آبان، روز هجوم وحشیانه رژیم منحوس به دانشگاه و کشتار دسته جمعى دانشجویان عزیز ماست.
رژیم مخالف با تمام مظاهر تمدن و پیشرفت کشور، یک روز به مدرسه فیضیه و مدارس علوم اسلامى در سراسر ایران حمله ور مىشد و یک روز به دانشگاه تهران و مدارس و دانشگاههاى سراسر ایران، این مراکز دانش و دانشمندان. اکنون که سالروز حمله به دانشگاه است، براى پیوستگى بیشتر لازم است روحانیون عزیز قم و تهران و سایر شهرستانهاى نزدیک به تهران در مراسمى که در دانشگاه تهران است، شرکت نمایند و همچنین روحانیون تمام شهرهاى ایران در دانشگاه هر نقطه از ایران که بدین مناسبت مجلس بزرگداشتى برقرار کردهاند، شرکت نمایند و با حضور در دانشگاههاى سراسر ایران و پیوستن به دانش آموزان و دانشجویان و استادان عزیز، توطئه هاى جدایى افکنانه بین این دو نیروى مترقى را خنثى کنند.
دشمنان ما در هر فرصتخصوصا در این روز از هیچ توطئهاى دستبردار نیستند و با هر وسیله ممکن مىخواهند آرامش را از ملت عزیز سلب کنند.
بر دانش آموزان دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه امریکا و اسرائیل گسترش داده و امریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را بار دیگر شدیدا محکوم کنند. بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با تمام نیرو وحدت خویش را حفظ و از انقلاب اسلامى خود طرفدارى نمایند و بر ملت است که از این دو جناح عزیز با تمام قدرت پشتیبانى کنند. دستخدا به همراه همگى باد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
روح الله الموسوى الخمینى
10/8/58
بر دانش آموزان و دانشجویان عزیز و اساتید و معلمان متعهد است که با تمام توان و قدرت در شناسایى عوامل فساد کوشش کنند و محیط آموزش و پرورش را از لوث وجود آنان پاک نمایند.
از خداوند متعال بیدارى و هشیارى هر چه بیشتر نسل جوان را خواستار و رشد و تعالى علمى و اخلاقى آنان را خواهانم.
دانش آموزان عزیز با کمال دقت و بیطرفى اعمال و کردار دبیران و معلمین را زیر نظر بگیرند که اگر خداى نکرده در یکى از آنان انحرافى ببینند بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمایند و خود دبیران و معلمین با هشیارى مواظب همکاران خود باشند تا اگر بعضى از آنان خواستند افکار انحرافى خود را در خلال تدریس به فرزندان میهن اسلامیمان القا کنند، از آنان جلوگیرى نمایند و در صورتى که فایدهاى نبخشید، با قاطعیت مطلب را با مسئولان در میان بگذارند.
باید توجه داشته باشید که نفوذ منافقین و دیگر خرابکاران و افراد منحرف در دبیرستانها و دیگر مراکز تعلیم و تربیت موجب تباهى اسلام است و مسئول آن، همه دستاندرکاران امور تربیتى مخصوصا دبیران و معلمان و دانشآموزان حزب اللهى مىباشند.
دانش آموزان باید سعى کنند تاریخ انقلاب اسلامیمان را و نقش وحدت بین خودشان و دانشگاهیان را با روحانیون بیاموزند، زیرا اگر روحانیون شما را و شما روحانیون را بشناسید و با هم تفاهم کنید، مطمئن باشید که جناحهاى غربزده و شرقزده از منافقان و چپگرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان بر شما و کشور اسلامیتان طمع نخواهند کرد، و اگر هم طمع کنند، با شکست قطعى مواجه خواهند شد.
دانشجو
اى قشرهاى روشنفکر و اى قشرهاى نویسنده، قلمها و گفتار خودتان را در راه این مستضعفین صرف کنید، اى دانشمندان ما، اى دانشجویان ما، اى فرهنگیان ما، اى دانشگاهیان ما، اجتماعات خودتان را براى راه این مستضعفین تقویت کنید، شما بودید که اینهمه خدمت کردید و اینهمه خون دادید و اینهمه حبس رفتید و اینهمه زجر کشیدید براى خلاصى از یوغ دشمنان، خلاصه از چپاولگرى چپاولگران، نگذارید زحمات خودتان هدر برود، قلمها را در راه خدمتبه این خلق به کار بیندازید، گفتار را در راه خدمتبه مستضعفین و اعمال را در خدمتبه مستضعفین.
دانشجویان عزیز که پیشروان انقلاب وانشاء الله کسانى هستند که مقدرات کشور ما بعد ازاین در دست آنهاست دانشجویان عزیزى که در این انقلاب همدوش همه برادران در راه اسلام قدم برداشتهاند خوش آمدند. عزیزان من پیش من رهبرى مطرح نیست، برادرى مطرح است، خداى تبارک و تعالى در قرآن کریم ما را برادر خوانده است. " انما المومنون اخوه" در اسلام رهبرى مطرح نیست، اصلا بزرگان اسلام ما هم در عین حالىکه رهبرهاى معنوى بودند مع ذالک پیششان مطرح نبوده است این معانى، من خدمتگزار شما باشم بهتر است تا اسم رهبرى،
شما دانشجوهاى عزیز، خودتان درصدد این باشید که از غربزدگى بیرون بیایید. این گمشده خودتان را پیدا کنید، گمشده شما خودتان هستید، شرق خودش را گم کرده و شرق باید خودش را پیدا بکند. آنها در صددند که به هر ترتیب شده استخودشان را به ما تحمیل کنند و شما باید مقاومت کنید.
مقام معلم و مقام دانشجو که باید مغز متفکر یک ملت را تشکیل بدهد، از امورى است که باید به آن توجه زیاد بشود و وظیفه معلم و دانشجو مشخص باشد تا انشا الله بر آن طریقى که اسلام مىخواهد و مقام انسانیت اقتضا مىکند، از همان طریق راه بروند و طى مقامات را بکنند و به آنجایى برسند که انسان شوند.
دانشجویان ما باید خودشان اول توجه بکنند که رفتار خودشان، کردار خودشان، گفتار خودشان همه اینها منطبق با موازین اسلامى و اخلاقى باشد تا اینکه اگر مردم را دعوت کردید. به اسلام و باید هم دعوت بکنید، حرف شما مخالف با عمل شما نباشد. خودتان یک وضعى نداشته باشید که وقتى بگویید، مسخره کنند که آقا خودش فلان است و ما را دعوت به چه مىکند.
از شما دانشجوهاى عزیز که امید آینده کشور اسلامى هستید تشکر مىکنم که تشریف آوردید در این روز سرد و با شما ملاقات مىکنم. شما مىدانید که هر چه از خوبیها و بدیها براى یک ملتى تحقق پیدا مىکند، وابستگى یا استقلال، در قید و بند بودن و اختناق یا آزادى، تابع تربیتهاى دانشگاهى است. آنچه که دانشگاه در یک کشورى نقش دارد از امور مهمهاى است و نقش بزرگى دارد که این نقش بزرگ را اگر ایفا کند و به طور صحیح ایفا کند، کشور را به مقصد اعلاى خودش مىرساند.
این کارى که شما دانشجوهاى عزیز دارید و آن کار توجه به مسائل اسلامى دانشگاه، از امور بسیار با اهمیت و ارزشمند است و از آن طرف بسیار با مسئولیت.
جوانان متعهد در طول تاریخ به خصوص دانشجویان مسلمان در نسل حاضر و در نسلهاى آینده سرمایههاى امیدبخش اسلام و کشورهاى اسلامى هستند. ایناناند که با تعهد و سلاح و استقامت و پایدارى مىتواند کشتى نجات امت اسلامى و کشورهاى خود باشند و این عزیزاناند که استقلال و آزادى و ترقى و تعالى ملتها مرهون زحمات آنان است و ایناناند که هدف اصلى استعمار و استثمارگران جهاناند و هر قطبى درصدد صید آنان است و با صید آنان است که ملتها و کشورها به تباهى و استضعاف کشیده مىشوند.
و اکنون اى جوانان عزیز! و اى دانشجویان و دانشمندان! و اى امید امروز و فرداهاى امت و اسلام! امانتبزرگ استقلال و آزادى که از دام دو قطب شرق و غرب با مجاهدت و فداکارى ملت عظیمالشان ایران به دست آمده است، به شما عزیزان سپرده شده و مسئولیتبزرگى به عهده همه گذاشته است، همه ملتبه خصوص دانشجویان مسلمان که رهبران آینده هستند، مسئول نگهبانى از این امانتبزرگ الهى مىباشند.
دانشگاه
دانشگاه باید عالم درست کند، دانشگاه باید اشخاصى را درست کند که مملکتخودش را اداره کند از حیث علمیت، اداره کند از حیث فرهنگ، نه اینکه غایت آمال این باشد، یک چیزى دستش بیاید برود تو یک ادارهاى بنشیند مهمل.
باید شماهایى که اهل دانشگاه و تربیت و اهل تعلیم هستید، جوانها را تربیت کنید و تعلیم، همراه تعلیم، تربیتباشد. خداوند انشاءالله همهتان را حفظ کند، همه موفق باشید موید باشید. من تا آنقدر که هستم خدمت مىکنم به شما، آنقدر که مىتوانم، البته من که نمىتوانم خدمت صحیح بکنم آنقدر که مىتوانم مىکنم.
باید دانشگاه اسلامى بشود تا علومى که در دانشگاه تحصیل مىشود در راه ملت و در راه تقویت ملت و با احتیاج ملت همراه باشد.
معنى اسلامى شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند.
عزیزان من! ما از حصر اقتصادى نمىترسیم، ما از دخالت نظامى نمىترسیم، آن چیزیى که ما را مىترساند وابستگى فرهنگى است (تکثیر حصار) ، ما از دانشگاه استعمارى مىترسیم.
از خداوند تعالى سعادت ملت اسلام را و سعادت جوانها را خواستارم و امیدوارم که همانطورى که پیشنهاد شده است. دانشگاهها را از همه عناصر تخلیه کنند و از همه وابستگیها تخلیه کنند تا اینکه انشاءالله یک دانشگاه صحیح، اخلاقى اسلامى، فرهنگ اسلامى تحقق پیدا بکند.
ما انقلاب دانشگاه را از محصولش باید بفهمیم، اگر انشاءالله بعد از چند سالى دیگر محصول، محصولى شد انسانى، محصولى شد اسلامى، محصولى شد که براى کشور خودشان زحمت مىکشند و کار مىکنند، مىفهمیم تحول پیدا شده.
دنیا را دانشگاه به فساد کشانده است و دنیا را دانشگاه مىتواند به صلاح بکشد.
منشا همه سعادتها، مادى و معنوى، از دانشگاه است.
همه چیز ما در دانشگاه است. همت کنید با هم دانشگاه را اصلاح کنید.
باید همه اشخاصى که علاقه دارند به این کشور، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به این ملت توانشان را روى هم بگذارند براى اصلاح دانشگاه، خطر دانشگاه از خطر بمب خوشهاى بالاتر است.
دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت، راه ذلت و مسکنت و نو کرمابى و امثال اینها و راه عظمت و عزت و بزرگ منشى.
شما باید کوشش کنید و دانشگاه را اصلاح کنید و احساس کنید که اسلام است که مىتواند دانشگاه را اصلاح کند.
اگر دانشگاه اصلاح شد، کشور اصلاح مىشود.
دانشگاه را ببرید طرف اسلام، الهىاش کنید.
دانشگاه را باید شما رو به خدا ببرید، رو به معنویتببرید و همه درسها هم خوانده بشود، همه درسها هم براى خدا خوانده بشود. اگر این را توانستید که شما براى این کار بروید و این کار را بکنید در کارتان موفقید، چه برسید به مقصدتان، چه نرسید به مقصدتان.
پیام امام خمینى در مورد گروگانها و تصرف لانه جاسوسى امریکا
ملت ایران در مقابل این خاندان کثیف و امریکا و عمال آنان دست از مبارزات بر حق خویش برنمىدارد و نخواهد برداشت.
دولت ایران و جناب آقاى رئیس جمهور تمام کوشش و سعیشان را در استرداد شاه خائن و اخذ اموال ملت ایران از او بنمایند که ملت دلیر دست ازاین خواستبر حقشان برنمىدارند و قدمى به عقب نمىگذارند.
یکى از آثار این خواست تصرف لانه جاسوسى بود که مورد تایید ملت قرار گرفت و چیزى جز عکسالعمل جنایات دولت امریکا نمىتواند باشد اکنون که کمیسیون بررسى و تحقیق در مداخلات گذشته امریکا در امور داخلى ایران از طریق رژیم شاه سفاک، توسط جناب آقاى رئیس جمهورى و شوراى انقلاب اسلامى ایران تحقق مىپذیرد. جنایات آنان به اثبات خواهد رسید.
لازم است در آن روز ، معلولین عزیز و قهرمانان انقلاب ما در این مجمع حضور یابند و خانواده شهدا، طومارهاى جنایات شاه و امریکا را به محکمه بفرستند.
همانطور که بارها گفتهام ما خواستار استرداد شاه و اموال ملت از او مىباشیم. دانشجویان مسلمان و مبارزى که لانه جاسوسى را اشغال کردهاند با عمل انقلابى خودشان ضربهاى بزرگ بر پیکر امریکاى جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز کردند ولى از آنجا که درآینده نزدیک نمایندگان مردم در مجلس شوراى اسلام اجتماع مىنمایند. با نمایندگان مردم است تا نسبتبه آزادى گروگانها و امتیازاتى که در قبال آن باید بگیرند تصمیم گیرند زیرا این مردماند که باید در جریانات سیاسى دخالت داشته باشند; البته تا تشکیل مجلس شوراى اسلامى، شوراى انقلاب و جناب رئیس جمهور کوشش خودشان را درباره برگرداندن شاه و اموال ملت و جریانات سیاسى که زمینه اینگونه خواستها را فراهم مىکند، مبذول دارند از خداوند متعال نصرت اسلام و شکست دشمنان اسلام را خواستارم.
( چهارم اسفند 1358)
سخنرانى مهم حضرت امام درباره اشغال لانه جاسوسى آمریکا در جمع دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه اصفهان و گروه فنى اعزامى به پاکستان
شما مىبینید که الان مرکز فساد امریکا را جوانها رفتهاند گرفتهاند و امریکاییهایى هم که در آنجا بودند گرفتند و آن لانه فساد را به دست آوردند و امریکا هم هیچ غلطى نمىتواند بکند و جوانها مطمئن باشند که آمریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند، بیخود صحبت اینکه اگر دخالت نظامى، مگر امریکا مىتواند دخالت نظامى در این مملکتبکند؟ امکان برایش ندارد، تمام دنیا توجهشان الان به اینجاست. مگر امریکا مىتواند مقابل همه دنیا بایستد و دخالت نظامى بکند؟ غلط مىکند دخالت نظامى بکند. نترسید، نترسانید. همین تعبیرى که جوانهاى ما از روى باز احساسات جوانى کردند که اگر چنانچه امریکا بخواهد دخالت نظامى بکند ما چه خواهیم کرد. اصلا این اگرش را هم نباید بگویند. امریکا عاجز از این است که دخالت نظامى در اینجا بکند، اینها یک مسائلى در پیششان است، یک مطالبى در پیششان است که روى آن مطالب گرفتاریهایى دارند، نمىتوانند این کارها را بکنند. اگر آنها مىتوانستند دخالت نظامى بکنند، شاه را نگه مىداشتند. با تمام قدرتشان، قدرتهاى تبلیغى چیز کردند که نگش دارند و ملت ما اعتنا نکرد به آن و نه تنها او، همه قدرتها پشتسر هم ایستاده بودند که نگه دارند شاه را و نتوانستند نگه دارند براى اینکه ملت ما یک چیزى را که خواست نمىشود مقابل ملتبایستد کسى و چه بکند. هیچ ابدا. این مطلب را اصلا جوانهاى ما پیش نیاورند این مطلب را که دخالت نظامى، آنها همیشه دخالتهایشان دخالتهاى شیطنتى است، توطئه است. آنها اگر بخواهند یک کارى هم بکنند، وادار مىکنند جوانهاى ما را که آنها تظاهر بکنند و در تظاهر اعمال آنها بیایند درگیرى بکنند یا اینها و یک غائله راه بیندازند که ما نتوانیم یک محیط آزاد پیدا بکنیم، یک محیط آرام پیدا کنیم و مسائلى را که مىخواهیم طرح بکنیم و مىخواهیم ایجاد بکنیم، بتوانیم. آنها از این راه شیطنتها پیش مىآیند. آنها شیطانهایشان را پیش همین جوانهاى صافدل عزیز مىفرستند تبلیغات مىکنند. مىنویسند به دیوار چه مىکنند، عده. عده. یک وقت مىبینید که یک عده جوان را راه انداختند توى خیابانها به یک تظاهراتى. تظاهرات بحق لکن آنها از همین تظاهرات بحق مىخواهند استفاده ناحق بکنند.
همین قضیهاى که الان قضیه روز است در دنیا. قضیه قضیه سفارت امریکا یعنى نه سفارت، محل توطئه آمریکا جوانها کشف کردند خیلى از چیزهایش را در همین قضیه دیشب به ما اطلاع دادند که زمزمه است در تبریز و در تهران و در بعضى جاهاى دیگر که یک تظاهراتى بکنند براى پشتیبانى از آقاى مهندس بازرگان. خوب همین قضیه را آنها خواستند (حالا نمىدانم موفق بشوند یا نه) خواستند که یک همچو چیزى درستبکنند بعد کم کم این را بکشانند به یک جایى که مثلا سفارت عراق هستبریزند بشکنند، سفارت - فرض کنید که - افغانستان هستبریزند بشکنند که مملکت ایران را موجه کنند با همه ممالک. آن شیاطین یک همچو نقشههایى دارند. جوانهاى ما باید بیدار بشوند که تحت تاثیر اینها واقع نشوند، اینها که مىگویند تظاهر بکنید. مگر آقاى بازرگان با شوراى انقلاب مخالفتى دارند؟ اینها همه و همه یک باب است منتها آقاى بازرگان یک قدرى خسته شده بودند، یک قدرى - عرض کنم - عذرهایى داشتند و گفتند که حالا من کنار باشم، لکن نه این است که حالا ایشان که کنار هست دیگر آقاى بازرگان دخالتى در امور ندارد، ایشان یکى از آن اشخاصى است که مورد احترام همه است. خیال نکنند که یک بىاحترامى به ایشان شده است، نخیر مورد احترام است و براى خاطر یک امرى که ملت هم قبول دارند، نیفتند توى خیابانها راه بیندازند یک چیزى که آنها که مىخواهند یک بازى درست کنند، یک وقتى یکى را بزنند بکشند. یک دو تا شعار از (شما اگر یادتان باشد من نبودم در اینجا لکن براى من نقل مىکردند. این دستهجاتى که در قم آن وقتبر ضد رژیم سابق شعار مىدادند، اینها شعار آرام مىدادند، یکدفعه مىدیدند که از اینجا یک کسى یک چیزى انداختیک شیشهاى را شکست، یک بانکى را شکست، یک جایى را خراب کرد، گاهى یکى آدمى راکشت، مىریختند به جان هم، یک کشتار پیدا مىشد زیاد. آنها روى حساب، همیشه روى نقشه حساب مىکنند و اینطور کارها را مىکنند، قضیه دخالت نظامى ابدا مطرح نیست، دخالتهاى توطئهگرى اینطورى یعنى از قواى خود ما استفاده مىکنند، قوه خودشان را از آن استفاده نمىکنند، در این ممالک از قواى خود ما استفاده مىکنند. خوب شما کردستان را ببینید که اینها از چه استفاده مىکنند، یک نفر سرباز امریکایى نمىآید آنجا یک کارى بکند، آنها با شیطنت استفاده مىکنند از خود این افرادى که یا وابسته هستند به آنها یا اعوجاج دارند، آن وقت این دست دومىها که اعوجاج دارند، از سادهدلى بعضى از کردها استفاده مىکنند، با آنها یک - چیز - صحبت مىکنند منتشر مىکنند که بنا دارند که تمام کردستان را بکوبند. این ارتش ایران که رفته آنجا براى اینکه جلوگیرى کند از اینکه آنها دارند مىکشند و سر مىبرند و اذیت مىکنند، فورا آنها دنبالش برمىدارند مىنویسند که ما مىخواهیم; یعنى دولت ایران مىخواهد که کردها را بکوبد. آن رفته که کردها را حفظ بکند اینها مىگویند رفته کردها را بکوبد.
این اشخاصى که هى فدایى خلق خودشان را معرفى مىکنند، من که در این چیزهائى که براى پشتیبانى از این جوانها بود که آنجا را گرفتند، به گوش من نخورد که اینها پشتیبانى کرده باشند. اگر اینها امریکایى نیستند، چطور پشتیبانى نکردند از اینها؟ اگر اینها مال شوروى هستند خودشان یا خیر ملى هستند. آدمى که ملى است، با امریکا خوب دشمن است همانطورى که همه ملت ما دشمن شماره اول خودش را امروز امریکا مىداند. براى اینکه دشمن شماره اول ما را برده است امریکا نگه داشته است. آن وقت هم که آن بود، دشمن شماره یک ما آنها بودند اینها اذناب آنها بودند، اینها کسانى بودند که ماموریت داشتند براى وطنشان، یعنى ماموریت داشتند که این وطن را نگذارند که یک قدم جلو برود. مایى که و شمایى که و ملت ما که دشمن شماره یکش را امریکا مىداند و حالا هم که جوانها رفتند آنها را گرفتند دیدند که مرکز توطئه بوده آنجا، به گوش من نخورد که از این فداییان خلق یک پشتیبانى از اینها شده باشد.
(تاریخ سخنرانى 16 آبان 1358)
دلایل تبعید از کلام امام
سئوال: آیا دلایل تبعید خودتان را مىتوانید تشریح کنید؟
جواب: پانزده سال قبل که شاه قصد داشتبه دستور امریکا لایحه مصونیت مستشاران امریکایى را به تصویب مجلسین برساند، من این خیانتشاه را نسبتبه ملت ایران، در طى یک سخنرانى و صدور یک اعلامیه محکوم نمودم و ملت ایران را از این سیاست استعمارى امریکا مطلع ساختم که پس از چند روز مرا از ایران پس از آنکه شبانه به منزلم در قم حمله کردند، دستگیر و سپس به ترکیه تبعید نمودند و در آنجا هم دولت ترکیه تحت فشار افکار عمومى از دولت ایران خواست که محل تبعید مرا کشورى غیر از ترکیه قرار دهد که سر انجام به عراق تبعید شدم و در آنجا پس از حدود پانزده سال، دولت عراق تحت فشار شاه مخالفتخود را با فعالیتهاى اسلامى من علیه رژیم سلطنتى و شاهنشاهى ابراز کرد و از این جهت تصمیم گرفتم که به کویت که یک کشور اسلامى استبروم تا در آنجا در مورد محل اقامتم تصمیم بگیرم و با داشتن ویزاى آن کشور، دولت کویت از ورود من به آن کشور جلوگیرى نمود و به ناچار به فرانسه آمدم، اقامت من در اینجا نیز موقتى است.
(تاریخ مصاحبه: 14 آذر 1357)
مصاحبه خبرنگار روزنامه فرانسوى لوموند (اریک رولو) با امام خمینى (س)
سئوال: شما موضع دانشجویان ایرانى را تایید کردید، آیا نگهدارى گروگانها با قوانین اسلامى مطابقت دارد، حتى در موقع جنگ؟
جواب: آنجا من به شما گفتم مثل اینکه اشتباه به شما رسید و شاید باز این اشتباه را دستگاههاى تبلیغات صهیونیستى کرده باشند. آنچه من گفتم این بود که ما نمىتوانیم ملتى را که اینقدر از امریکا ضربه دیده، اگر چنانچه امریکا شاه را نگه دارد و این امر طولانى شود یا بخواهد مملکت ما را بمباران کند، ما نمىتوانیم جوانان را کنترل کنیم. مردم ما پنجاه سال است که از امریکا ضربه خوردهاند. ممکن است که جوانهاى ما اینجاها را خودشان به هم بزنند. من اینطور گفتم، نه اینکه ما ابتدائا این کار را مىکنیم. الان هم آنها در کمال خوشى و آسایش هستند و تبلیغات آقاى کارتر بر خلاف این است لکن واقع این است. من فرستادم تحقیق کردم، به گروگانها هیچ صدمهاى نرسیده است و اسلام با همه مردم دنیا مىخواهد با خوبى رفتار کند. بله، اسلام با کسانى که توطئه گر هستند و بخواهند برخلاف مصالح مسلمین و مصالح بشر عملى بکنند با آنها هم سختگرى مىکند.
( تاریخ مصاحبه: 9 آذر 1358)
مصاحبه با خبر نگاران در 27 آبان ماه 1358
سئوال: آیا حضرتعالى هنوز مىفرمایید که اگر شاه به ایران بازنگردد گروگانهاى امریکایى آزاد نخواهند شد؟
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم. این مسئله مربوط به ملت است. سى و پنج میلیون ملت ما خواستشان این است و باید ما بررسى کنیم راجع به اینکه چرا ملت ما مىخواهد که شاه بیاید و تا نیاید دست از این گروگانها برداشته نخواهد شد و چرا کارتر اینقدر اصرار دارد، قضیه این نیست که شاه بیاید ایران، ملت ما شاه را که دشمن خودش مىداند مىخواهد چه بکند. یک تحفهاى نیستبراى ملت ما که بخواهد او را در موزه نگه دارد، بلکه مطلب این است که دو جهت هست که ملت ما مىخواهند شاه بیاید و ما اصرار داریم، که این دو جهتیکیش اهمیتش بیشتر از دیگرى است. یک جهت راجع به اینکه ما ملتى هستیم که الان اقتصادمان خیلى قوى نیست و داراییهاى ایران، بسیار در دستشاه مخلوع و بستگان اوست و این در بانکهاى امریکا و سایر کشورها متمرکز است. و اینها همه مال ملت است و اینکه ما اصرار داریم شاه را بیاوریم براى این است که معلوم بشود که این اموال فقرا که در دست اینها و عمال اینها هست در کجاها هست و باید برگردد به ملت و مطلبى که اهمیتش بیشتر از این است. این است که ما مىخواهیم او بیاید و ما ریشه این جنایاتى که این شخص در طول سىو هفتسال تقریبا به ایران کرده است و این خیانتهایى که به ایران کرده است و این آدمکشیهاى دستجمعى که کرده است ما به دستبیاوریم که این با امر کى بوده. یک انسان، یک آدم که مىخواهد در یک مملکتى حکومت کند بىجهت اینقدر جنایت نمىکند. این عامل اشخاصى بوده است. خود ایشان هم مىگوید من مامور بودم براى وطنم. ما مىخواهیم آن امر را پیدا بکنیم که آنکه امر کرده است که ایشان در وطنش اینهمه جنایتبکند کیست و چه اشخاصى هستند؟ از این جهت ملت ما اصرار دارد به اینکه این آدم بیاید و این دو مطلب ثابتبشود در محاکمه. محکمه هر جور حکم کرد عمل بشود. و اما اینکه کارتر اصرار دارد به اینکه ایشان نیاید، باید ما ببینیم که این از باب این است که آقاى کارتر بشر دوست است و حس انساندوستى این آقا، این آقاى کارتر او را وادار کرده است که اینقدر اصرار بکند و در مقابل ملتهاى اسلامى بایستد و ارعاب بکند و آنهمه مطالب پیش بیاید و منطقه را به خطر بیندازد، این براى این است که یک آدمى است انساندوست و براى انساندوستى - که - این نحو مىکند؟ ما در آقاى کارتر این انساندوستى را سراغ نداریم براى اینکه از اعمال ایشان معلوم است که ایشان این حس را ندارند. کسى که یک جانى را در حفظ خودش و حمایتخودش به عنوان انساندوستى نگه مىدارد نباید در ممالک بسیار، اینقدر جنایتها را و اینقدر آدمکشیها را علتباشد. این آدم انساندوست نیست و حس انساندوستى این چیز را نکرده است. اگر در ایشان حس انساندوستى بود. سى و پنج میلیون انسانهایى که در ایران بودند که یکیشان هم محمدرضا بود و همه از یک ملت و از یک کشور هستند، چه شد که در ظرف سىو هفتسال آنهمه جنایات بر ما شد و اخیرا با دست این شخص آنهمه کشتار مىشد و در حکومت آقاى کارتر بود و ایشان ابدا حس انساندوستىشان اسباب این نشد که یک تقاضایى لااقل از این شخص بکند که نکن این کار را، بلکه آنطور که ما مىدانیم ایشان علاوه بر اینکه تقاضا نکردهاند تهییج هم کردهاند. ، و اما اینکه اصرار دارند و از جهت انساندوستى معلوم شد نیست، معلوم مىشود براى این است که اسرار او فاش نشود، اسرار روساى امریکا فاش نشود. ما با بودن شاه در اینجا اسرار شخص کارتر و اسرار اسلاف او را فاش خواهیم کرد و به ملت امریکا ارائه خواهیم کرد و ملت امریکا مىفهمد که گرفتار چه روساى جمهورى هستند که ملتشان را به تباهى کشیده است و آبروى ملتشان را در بین مسلمین از بین برده است. ما براى این مىخواهیم که بیاید و ایشان براى این جهت مىخواهد که نیاید. این اصرار او به نیامدن براى اینکه خوف این را دارد که اسرار فاش بشود و ایشان دیگر نتوانند در مملکتخودشان یک زندگى صحیح داشته باشند و دیگر ریاست جمهورى ایشان هم فاتحهاش خوانده بشود و مملکت امریکا هم اگر مطلع بشود از مسائل و مطلع بشود از مصایب ما و مطلع بشود و رسانههاى گروهى به آنها بفهمانند که در این مملکت چه گذشته است و اینها از دست روساى جمهور امریکا و دیگر روساى ابرقدرت، بر ما گذشته است اگر یک همچو احساسى را بکنند این طرفدارى از کارتر را نمىکنند و من هم احتمال این را مىدهم که طرفدارى از کارتر یک قشر از اشخاصى است که تحت نظر خود آنها هستند نظیر آن طرفداریهایى که در اینجا از شاه مىشد. از شاه مخلوع مىشد که وقتى که مثلا رئیس جمهور امریکا مىآمد به ایران عده کثیرى را مىبردند به استقبال به اسم ملت. در صورتى که ملت هرگز از این امور اطلاع صحیح نداشت و هرگز حاضر نبود که استقبال بکند از شاه یا از مهمانهاى شاه لکن آنها عده زیادى داشتند که این کارها را انجام مىدادند. من احتمال مىدهم که آقاى کارتر هم عده زیادى از قبیل سازمان امنیت و اشخاصى که مربوط به خودش است داشته باشد و آنها به دانشجوهاى ما در خارج این اهانتها را مىکنند و این سختىها را مىگیرند و خود آقاى کارتر هم که آقاى انساندوستى است دانشجوهاى ما که براى تحصیل علم آنجا رفتند، در آنجا آنطور با آنها رفتار مىکند و وادار مىکند که آنها را اذیت کنند، وادار مىکند که سگ به جان آنها بیندازند و آنطور جنایات را بکنند. این آقاى انساندوست وضعش این است و ما که یک ملت مظلومى هستیم ما مىخواهیم که آن کسى که به ما خیانت کرده استخودش و اساس کارهایش معلوم بشود.
سئوال: ولى این جواب این نیست که آیا به اصطلاح اسرا آزاد خواهند شد یا نه؟ و ایشان آن جواب را مىخواهند.
جواب: جواب شد. براى اینکه - اسرا یعنى - ملت نمىگذارد. ملت ما مىخواهد و نمىشود غیر از این، ما بر خلاف ملت نمىتوانیم عمل بکنیم.
سئوال: آیا این اسرا بنابراین همین جا خواهند ماند براى همیشه ؟
جواب: خواهند بود تا شاه بیاید. اختیار این اسرا در دست کارتر است. این اسرا را مىتواند کارتر اینجا آزاد کند مادامى که بفرستد مجرم ما را به ما تحویل بدهد و ما هم اسرا را.
سئوال: و تنها در آن صورت است که شاه برگردانده بشود. در غیر این صورت و لاغیر؟
جواب: نه خیر اینقدر بخواهد سئوال کند بیشتر از یک سئوال را جواب نمىدهم. نه خیر بگویید من وقت ندارم. ما باید، بیشتر از این وقت ندارم سئوال کنید جوابتان را بدهم.
مصاحبه خبرنگار سى. بى. اس (S .B .C) امریکا با امام خمینى (س)
سئوال: حضرت آیتالله، آقاى کارتر دولت ایران را متهم به عملیات تروریستى مىکند و مصرا مىگوید که اگر خداى ناخواسته چنانچه صدمهاى در ایران به اسرا وارد بشود رژیم شما مسئول این مسئله خواهد بود.
جواب: ملتسىو پنج میلیونى تروریست هستند؟ ! از آقاى کارتر باید پرسید که تشخیص شما در مسائل سیاسى هم همین طور است که یک ملتسىو پنج میلیونى که همه پشتیبانى از اینها کردند باز شما مىگویید تروریست هستند! من دیدم کلامى که از اییشان صادر شده است، معالاسف کلام عاقلانهاى نبود که: اینها دانشجو نیستند اینها لات هستند. اینها تروریستاند.
- دانشجوها، با لات در منطق شما یکى هستند؟ ! لاتها و اراذل با دانشجوها را شما در منطقتان یکى مىدانید؟ ! توهین به دانشجوها در سراسر کشورهاى عالم نیست این مطلب؟ ملت ما را شما تروریست مىدانید؟ تشخیص شما در مسائل سیاسى هم همین طور است که ملت ما را تروریستبدانید؟ ! شما مطمئن باشید که ملت ما مسلم است و مسلم تروریست نیست و با اینها با کمال رافت عمل مىکند. بهتر است از معامله شما با دانشجوهاى ما در خارج کشور که آنطور شما دارید عمل مىکنید آیا عمل شما تروریستى است که دانشجوهاى ما را آنطور اذیت مىکنند و سگها را به جان آنها مىریزند. یا نگهدارى اینها در یک محفظهاى که محل خودشان بوده است و همه جور آسایش برایشان فراهم است و آمدند دیدند و ما اجازه دادیم که هر روز بروند آنها را ببینند؟ این عمل تروریستى استیا این عمل انسانى است؟ و اعمالى که امثال شماها انجام مىدهید یک اعمالى است که شبیه به اعمال تروریستى است.
سئوال: حضرت امام اجازه مىفرمایید که ایشان بروند به سفارت سابق امریکا و با گروگانها صحبتبکنند و از سلامتیشان به اصطلاح و رفتار خوبى که با آنها مىشود به دنیا بگویند.
جواب: مانعى ندارد خوب بروند آنجا جوانها آنجا هستند و آنها هم مانعى پیششان نیست که کسى برود ببیند - آنها - ببینند آنها سالماند و حالشان خوب است و در رفاه هستند. ابدا چیزى که موجب گرفتارى آنها باشد نیست. فقط در یک محلى هستند که حفاظت مىشوند و ابدا آسیبى به آنها نخواهد وارد شد، اصلا، اصلش با این امور با اسیر اسلام بسیار رفتار انسانى مىکند و او را از همه جهات حفظ مىکند و ما هم تابع اسلام هستیم و جوانهاى ما هم دانشجوهاى اسلامى هستند و با آنها حتما بدانید که رفتار خوب مىکنند - حتى من پسرم را گفتم که باید آن جهت را شما گوشزد کنید و خودتان مشاهده کنید و ایشان گفتند که نه آنها حالشان خوب است و من امیدوارم که تا آخر هم حال اینها خوب باشد و ابدا آسیبى به آنها وارد نشود و آنها از امریکا بخواند و از کارتر بخواهند که وسایل آزادى آنها را او فراهم کند. ملت ما یک امر مشروعى دارد. یک حرف مشروعى دارد این حرف را قبول کنند. اینها هم آزاد خواهند شد.
سئوال: اجازه مىفرمایید بگویم فقط خودشان بروند. مىفرمایید که خودشان تنها بروند.
سئوال: حضرت آیت الله، در ازاء آزادى اسراى زن و سیاهانى که دستور فرمودید، شما چه انتظارى از دولت امریکا دارید؟
جواب: ما آزادى زنها را و آزادى سیاهها را براى این قایل شدیم که زنها در اسلام یک احترام ویژه دارند و سیاهپوستان هم تحت فشار امریکا بودند و ظلم بر آنها شده است و آنها را ما آنطور مقصر نمىدانیم بلکه آنها شاید تحت فشار بودند که اینجا آمدند و لهذا ما براى امتثال امر اسلام و خدا این عمل را کردیم و انتظارى از آقاى کارتر نداریم و پاداشى نمىخواهیم. تمام مطلب ما این است که کارتر، این خیانتکار را به ما پس بدهد و شخص مجرمى که در یک مملکتى به یک ملتى جرم کرده است، در تمام قوانین دنیا این است که باید پس داده بشود به خود آن مملکت و ایشان - بر تمام - بر خلاف تمام موازین عقلى و عقلایى عمل مىکند.
خبرنگار: حضرت آیت الله، به نظر ما یک مرد بسیار بسیار مهربان مىآیید. یک مرد مقدسى، چهره مقدسى دارید. خیلى قیافه حضرت آیت الله مردمى هست و من هم به عنوان یک انسان فقط آرزو مىکنم، دعا مىکنم که خداى ناخواسته هیچگونه آسیبى به اصطلاح وارد نشود به روابط بین دو تا مملکت، چیز خارقالعادهاى پیش نیاید.
تسخیر لانه جاسوسی امریکا؛ علل و انگیزه ها
چکیده: با پیروزی انقلاب اسلامی ، به رغم خواست ابر قدرت ها و از دست رفتن استراتژیک ترین کشور وابسته به امریکا و غرب و خطر گسترش مبانی آن به سراسر خاورمیانه و کشورهای اسلامی ، دشمنان جهانخوار با بسیج تمام عوامل پیدا و پنهان خود ، توطئه های گوناگونی را سازماندهی کردند و برای شکست کشاندن انقلاب اسلامی دست به تهاجمی همه جانبه زدند .
امام خمینی نیز پس از آماده شدن شرایط نسبی در سه گام بلند ، اقدام به تهاجمی جهانی علیه آنان نمود و انقلاب اسلامی را از مرزهای جغرافیایی فراتر برد و ابر قدرت های سلطه گر را در بیرون مرزهای درگیر و انقلاب اسلامی را با بیدارسازی مسلمانان جهانی نمود .
1.برپایی روز قدس در جمعه آخر ماه رمضان و اعتراض به جنایات بی نظیر در حق ملت مسلمان فلسطین و اعتراض به اشغال قبله اول مسلمین .
2 . راهپیمایی و تظاهرات در کنار خانه خدا علیه مستکبران جهانی به ویژه امریکا و اسرائیل و بیدارسازی مسلمانان جهان برای برپایی حج ابراهیمی و رمی شیاطین انس و جن از سرزمین های اسلامی .
3 . تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ایران که توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام آغاز و با حمایت مردم و تأیید امام ابعادی جهانی یافت و هیبت و هیمنه ابر قدرت ها را در جهان فرو ریخت .
واژگان کلیدی : امریکا ، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ، انقلاب اسلامی ، امام خمینی (س) ، لانه جاسوسی ، قدس ، حج .
مقدمه
با پیروزی انقلاب اسلامی و با اقدام سریع و قاطع مردم و دستگیری سران باقیمانده نظام شاهنشاهی و به خصوص سران ارتش شاه ، که به دنبال تکرار کودتای 28 مرداد و بازگرداندن شاه و حفظ منافع امریکا در ایران بودند و با ناکام ماندن رهبران امریکایی کودتا (2) که در روز 22 بهمن در ساختمان ستاد مشترک ارتش ایران همراه با رهبران کودتاچی ارتش ایران ، تجمع کردند و از آنجا کودتا را اداره می نمودند ، محاکمه این سران آغاز شد و در برابر چشمان حسرت زده رهبران امریکا و هم پیمانان غربی آن که نیروهای تربیت شده و وابسته به خود را در چنگال مردم مسلمان و انقلابی ایران اسیر می دیدند ، دادگاه های انقلابی تشکیل و پس از محاکمه ، به اعدام محکوم شدند و حکم آنان با سرعتی باور نکردنی به اجرا در آمد .
تصویر اجساد این جنایتکاران که در حقیقت ستون های فروریخته و خرد شده نظام شاهنشاهی وابسته به غرب بودند ، در روزنامه ها به چاپ رسید و آخرین امید های ضد انقلاب و حامیان آنان را برای برپایی مجدد این نظام بر باد داد .
محاکمه و اعدام آنان در حالی اتفاق می افتاد که افرادی به دنبال نجات آنها از محاکمه و اعدام بودند و بعضی ازجریان های سیاسی موفق شدند چند تن از افراد دستگیر شده ، مانند شاپور بختیار ، نخست وزیر ملی گرای شاه و جاسوس کار کشته سازمان های جاسوسی غرب و طوفائیان ، مسئول خرید سلاح ارتش ایران از امریکا ــ که اسرار بسیار زیادی از رشوه گیری های مقامات امریکایی و جریان های پشت پرده خرید سلاح را در اختیار داشت ـ فرار دهند . بیشترین تلاش برای جلوگیری از اعدام امیر عباس هویدا ، نخست وزیر سیزده ساله شاه و عضو فرقه استعماری بهائیت ـ که بیشترین دوران نخست وزیری را در تاریخ مشروطه داشت ـ انجام شد و تلاش های زیادی شد تا با تعویق محاکمه او ، راهی برای نجاتش پیدا شود .(3)
امریکا و وابستگان داخلی اش با وحشت و نومیدی و افسوس و حسرت ، به شکست مفتضحانه خود و حماسه ملت مسلمان و شهادت طلب ایران می نگریستند . انقلاب اسلامی پس از دویست سال کشمکش و شکست های متعدد و کسب تجربیات تلخ ، پیروز شده بود .
ملت ایران بر پایه این تجربیات ، بزرگ ترین معجزه قرن را با شجاعت بی نظیر و دستان توانا و اندیشه و ایمان والا و روحیه شهادت طلبی خود آفریده بود و نظام کهن شاهنشاهی ریشه کن و آخرین کنگره های کاخ مدائن ریخته بود و انقلاب اسلامی پیروز شده بود ، اما حفظ انقلاب به فداکاری و ایثار و آگاهی بیشتری نیاز داشت . مساجد مرکز بسیج مردم شده بود و جوانان با تجمع در آنجا به نگهبانی و حفظ آرامش و امنیت و کنترل رفت و آمد های شبانه می پرداختند .
نفوذ از پنجره های باز انقلاب
شیطان ها اگر چه از در رانده شده و بیرون رفته بودند ، اما چون همیشه سعی داشتند دوباره از پنجره ها باز گردند و به درون کعبه ای که از بت ها پاکسازی شده بود ، نفوذ نمایند و چه زود نفوذ خود را از پنجره های باز انقلاب آغاز و ضد حمله خود را شروع کردند .
دولت موقت ، اولین پنجره نفوذ به درون دژهای انقلاب بود . اگر چه ملت ایران قلب خود را برای آنها به عنوان مسئولانی که از جانب امام انتخاب شده بودند ، باز و گسترده کرده بود .
جیمی کارتر ، رئیس جمهور امریکا ، طی پیامی به دولت موقت ، ضمن به رسمیت شناختن آن ، اعلام نموده است که با دولت تازه ایران همکاری خواهد نمود . این جریان با حسن استقبال مهندس مهدی بازرگان ، نخست وزیر دولت موقت مواجه شده است و این در حالی است که دولت امریکا از توانایی دولت جدید ایران و ترکیب آن ابراز نگرانی نموده است . بازرگان ، در حالی که ضد انقلاب حضوری لجام گسیخته برای نابودی انقلاب داشت و با بی شرمانه در حال برپایی انواع فتنه ها و شرارت ها در کشور بود ، در میان تعجب همگان اعلام نمود : « انقلاب تمام شده است . مردم زحمات خود را کشیدند و اینک باید به خانه های خود بروند ، ما خود همه کارها را انجام خواهیم داد ! »
اما همه مردمی که خالصانه در انقلاب شرکت نموده بودند با خود می گفتند : « چنین قراری نبود ! ما آمده بودیم تا انقلاب را تا آخر به نتیجه برسانیم . انقلاب هنوز در اول راه است و بدون حضور مردم عقیم خواهد ماند و یقینا به سر منزل مقصد نخواهد رسید . »
متأسفانه دولت موقت بر خلاف حکم امام ، مجموعه ای از عناصر یک جناح غیر انقلابی را بر سر کار آورد (4) و به اعتقادات و ایده های مردمی که انقلاب را به انجام رساندند ، پشت کرد . عناصری که بر سر کار آمدند عناصر ملی گرایی بودند که دور و بر رئیس دولت موقت در سال های نهضت ملی شدن صنعت نفت ، یا بعد از آن حضور داشتند و اکثر آنها افرادی بودند که به اسلام و انقلاب اسلامی آن گونه که امام و مردم مسلمان و انقلابی می نگریستند ، اعتقاد نداشتند .
رئیس دولت موقت در آخرین روزهای پیروزی انقلاب به پاریس رفت و در آنجا از امام خواست که بگذرد شاه بماند و در چهار چوب قانون اساسی مشروطه ، سلطنت کند و نه حکومت ! و امام به ایشان جواب داده بودند که شاه الان ضعیف شده و مجبور است این را بپذیرد ، اما اگر دوباره قدرت گرفت و با پذیرش چنین چیزی توسط ما ، مردم به خانه های خود رفتند و انقلاب را پایان یافته تلقی کردند ، آیا او به کسی رحم خواهد کرد و تضمینی وجود دارد که فقط سلطنت کند ؟ و برای قدرت بیشتر دوباره دست به کشتار مردم نزند و کارهای گذشته اش را تکرار نکند ؟ که او جوابی برای این سؤال نداشت .
تقریبا قریب به اتفاق عناصر دولت موقت اشخاصی همین دیدگاه را داشتند و بیشتر آنها از جبهه ملی و نهضت آزادی ای بودند که خود را ایرانی و مصدق می دانستند و با همان دیدگاه های مصدق در رابطه با سیاست و دیانت و عدم اعتقاد به دخالت روحانیت و مردم در سیاست قصد حکومت داشتند . مصدق حتی پس از سقوط حکومت خود با یک کودتای امریکایی در دادگاه ، همین مطلب را بیان نمود که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت و این از اصول قانون اساسی مشروطه بود و شاگرد او حتی در روزهای آخر پیروزی انقلاب اسلامی هنوز متوجه نبود دارد چه اتفاقی و مردم ایران چه معجزه بزرگی را می آفرینند و او هنوز به دنبال حفظ شاه و حکومت شاهنشاهی مشروطه بود .
متأسفانه دولت موقت عده ای از همفکران او را دور خود جمع کرده بود و به رغم گذشت دوازده سال از مرگ جسمی او و 25 سال پس از مرگ سیاسی او ، می خواست ملتی را اداره کند که با شعار « الله اکبر » و با دست خالی قدرت عظیم نظام شاه و ژاندارم منطقه خلیج فارس امریکا را با ذلت بیرون کرده بود و می خواست نظام نه شرقی نه غربی را به وجود آورد ، یعنی نظامی که هر دو نظام حاکم بر جهان را هم زمان نفی می نمود ، نظامی که خود حرف جدیدی برای جهان و راه جدیدی برای زندگی بشر و سعادت انسان ها مطرح می نمود و بر قدرت عظیم دینی و مذهبی انسانها با ایمان تکیه داشت و در منصه عمل و تلاش و مجاهدت و فداکاری یک ملت به اثبات رسانده بود که می توان حفظ استقلال آزادی یک ملت با امریکا و نظام وابسته ای که امریکا از آن حمایت می نماید ، در افتاد و در عین حال به نظام کمونیستی نیز تکیه ننمود .
رئیس دولت بیان می داشت که اگر شیطان بزرگ امریکاست ، شوروی شیطان اکبر است (5) و با این فلسفه خواهان رابطه با امریکا بود و بر این باور بود که ما فقط با کمک گرفتن از امریکا می توانیم مشکلات خود را حل نماییم . اگر او بر اساس افکار و عقاید و نوع تربیت که به دلیل نوع زندگی و محل تحصیلاتش (6) برایش حاصل شده بود چنین فکر می کرد ، لیکن بعضی دولتمردان اطراف او ، از صداقت ساده اندیشانه او نیز کمتر بهره ای داشتند . نوع اندیشه دینی او نیز اندیشه لیبرالیستی با پوشش اسلامی بود و جهت شناخت اسلام برای علم به خصوص علم تجربی اصالتی در حد وحی قائل بود و آن را وسیله شناخت اسلام می دانست . این اندیشه ها که در دهه 20 و 30 و اوایل دهه 40 مکتوب شده بود ، پس از ماجرای 15 خرداد و کشتار عظیم مردم و گرایش روحی جوانان مبارز و مسلمان به سمت مبارزه مسلحانه برای براندازی رژیم وابسته شاه ، جذابیت نسبی خود را نیز از دست داد و حتی جوانان عضو نهضت آزادی از آن روی گردان شدند و با توجه به اینکه اساس تفکر آنان اصالت علم بود نه اصالت وحی ، با انقلابی شدن علمی ! به سمت مارکسیسم ـ که به عنوان علم مبارزه و انقلاب خود را معرفی می نمود ـ روی آوردند و سازمان مجاهدین خلق ایران را با همان شیوه تفکری نهضت آزادی لکن با تکیه بر « مارکسیسم » به جای « لیبرالیسم » و تکیه بر « علوم اجتماعی » به جای « علوم تجربی » به وجود آوردند .
امام در اواخر عمر از اعتمادی که اوایل انقلاب به لیبرال ها نمودند به عنوان اشتباه خود نام برد و بیان داشت که : من همان زمان هم با روی کار آمدن آنان موافق نبودم اما بر اساس مشورت با دوستان و اینکه نظر آنان بر این شخص قرار گرفته بود ، موافقت کردم .
هئیت دولت موقت تقریبا همگی از ملی گرایان و یاران مصدق بودند . خط مشی سیاسی آنان خط مشی بود که نه به حضور روحانیت در صحنه سیاست اعتقادی داشت و نه خواهان دخالت مردم در امر حکومت بود (7) و خواهان شیوه های گام به گام و سازشکارانه در مقابله با دشمنان ملت ایران بود و حتی با انقلاب کلا موافق نبود و به ناچار آن را پذیرفته بود و خواهان قانون اساسی مشروطه و حضور شاه و سلطنت او و نه حکومتش بود .
در حالی که دشمنان انقلاب و تمام وابستگان شرق و غرب با وحشت به پدیده انقلاب اسلامی می نگریستند و خود را آماده رویارویی با آن می نمودند ، متأسفانه اداره امور اجرایی انقلاب به دست چنین افرادی افتاد .
پادگان مهاباد در اوایل اسفند با تهاجم دموکرات ها و سایر نیروهای ضد انقلاب وابسته به امریکا سقوط کرد و سلاح های موجود در آن به دست آنان غارت شد . دولت بعثی عراق نیز با توجه به وحشتی که از نفوذ انقلاب اسلامی در کشور خود ـ که اکثریت آن شیعه بودند ـ داشت بیشترین کمک را به ضد انقلابیون در کردستان و خوزستان می نمود تا انقلاب به مسائل داخلی سرگرم شود .
در اوایل فروردین 58 ابراهیم یونسی ، یکی از نویسندگان مشهور حزب توده به عنوان استاندار کردستان تعیین شد و به رغم تذکر دلسوزان به آن خطه فرستاده شد . او نیز از این فرصت طلایی حداکثر استفاده را نمود و با استفاده از افراد چپ در امور کردستان همه امکانات آن استان را در اختیار گروهک های مارکسیست گذاشت و منطقه حساس کردستان را که مورد طمع ضد انقلاب و ابر قدرت های حامی او قرار گرفته بود و با شورش آنان مواجه شده بود به آشوب و درگیری بیشتر کشانید و انقلاب با چالش بزرگی روبه رو شد و خود دولت موقت را با موضوع جدی امنیت آن استان و اتلاف وقت و امکانات روبه رو ساخت . برخورد مسامحه کارانه با ضد انقلاب موجب تجری آنان را فراهم آورد .
اجازه جهت خروج بی قید و شرط امریکاییان که موجب شد هر چه را در اختیار داشتند از اسناد گرفته و حتی بعضی مواقع امکانات فوق سری نظامی را از کشور خارج کنند و با اعتراض دلسوزانه جوانان انقلابی به این جریان ها و گاهی دخالت برای جلوگیری از آن ، فریاد دولت موقت و اعتراض دلسوزانه جوانان انقلابی به این جریان ها و گاهی دخالت برای جلوگیری از آن ، فریاد دولت موقت و اعتراض به دخالت افراد غیر مسئول در امور بلند شد .
دوران سختی آغاز شده بود . مردم در انتظار برخورد قاطع با ضد انقلاب و برخورد سریع و قاطعانه با مشکلات بودند ، اما بر نظام اداری پوسیده دوران شاهنشاهی ، سیاست های پوسیده ملی گرایی و سیاست گام به گام دولت موقت نیز افزوده شد و مردم را سردر گم بر جای نهاد .
همه از خود سؤال می کردند این همه شهید برای چه بوده ؟ آهسته آهسته رئیس دولت به تذکرات دلسوزانه امام هم به عنوان دخالت نگریست . ایشان حتی در برنامه های تلویزیونی بر امام خرده گرفت و بیان کرد :
احساسات او را بر می انگیزانند . آن وقت ، آقا وادار می شوند ، طاقت نیاورند . از بالا سر ما ، بدون مراجعه و مشاور با دولت ، بدون اینکه از ما بپرسند ، اعلامیه و دستور صادر می فرمایند . یک دفعه دست و پای ما را در پوست گردو می گذارند .
شما هم که ما را کلافه کردید . شما هم که مثل سایر مردم ... اقلا امرتان را به ما بفرمایید . تا من بگویم چه باید کرد . (8)
تسامح دولت موقت به جایی رسیده بود که زنان بی حجاب و اعضای ساواک منحله نیز جهت دریافت حقوق معوقه خود در برابر نخست وزیری دست به تظاهرات و تحصن زدند و کار به جایی رسید که با اعدام حبیب القانیان ، سرمایه دار صهیونیست ، دولت امریکا به دولت ایران اعتراض نمود و دولت موقت و وزیر خارجه آن عکس العمل درستی نشان ندادند و تنها صدای اعتراض امام و مردم بلند شد و دخالت امریکا در امور داخلی ایران و حمایت از جنایتکاران غارتگر را محکوم نمودند . به دنبال این اعتراض و سخنرانی حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی علیه امریکا ، ایشان به دست گروه فرقان ترور شد .
در اوایل سال 58 ، ضد انقلاب به پادگان سنندج نیز حمله نمود تا آن را اشغال نماید و منطقه را کلا از دست انقلاب بیرون بیاورد . تیمساران قرنی ، ارتشی غیور و رئیس ستاد مشترک ، دستور مقاومت و سرکوب ضد انقلابیون را صادر کرد و بدین وسیله از سقوط پادگان سنندج جلوگیری نمود .
دولت موقت در مذاکرات صلح به سه خواسته ضد انقلابیون که خود را نماینده مردم کرد جا زده بودند بر آورده کرد :
ــ عزل رئیس ستاد مشترک ارتش ، تیمسار قرنی
ــ تعیین استاندار کردستان با نظر آنان
ــ خروج ارتش و سپاه از سنندج
دولت موقت طبق این توافقات تیمسار قرنی را به جرم مقاومت در برابر ایادی ابر قدرت ها و به درخواست آنها از کار برکنار می کند و ضد انقلاب کینه او را به دل می گیرد و گروه فرقان به نمایندگی از تمام ضد انقلابیون و تمام کسانی که از صلابت انقلاب و مقاومت فرزندان آن می هراسیدند به ترور آن نظامی غیور و شرافتمند اقدام می نماید و این در حالی است که قبل از آن تمام ضد انقلابیون در یک تهاجم سنگین تبلیغاتی آن شهید گرانقدر را به کشتار خلق کرد متهم نموده بودند .
با آشکار شدن روحیه دولتمردان و تسامح و سازشکاری و ناتوانی آنان برای ضد انقلاب و تجری و جرئت یافتن آنان ، تهاجم تبلیغات سنگینی علیه انقلاب آغاز شد .
دانشگاه تهران خیابان های اطراف ، آن روزها از جمعیت موج می زد . گروهک ها سرمایه گذاری وسیعی کرده بودند تا ضمن جذب نیرو از این مناظرات خیابانی ، مردم را به انقلاب بدبین نمایند و انقلاب را به هر صورت شده است تحت فشار قرار دهند و در هم بشکنند .
دانشجویان مسلمان دانشگاه ها جهت اداره امور انقلاب از دانشگاه ها بیرون رفته بودند ، هزاران کارخانه دچار رکود و تعطیلی بود و گروهک های چپ ، بهترین فرصت را برای نفوذ در کارخانجات یافته بودند و به بهانه طرفداری از کارگران ، کارخانجات را به اعتصاب و تعطیلی می کشاندند و کارگران را با شعارهای گوناگون به خیابان ها می آوردند . هر روز ده ها راهپیمایی بر پا می شد و شعار ( نان ، مسکن ، آزادی ) گروهک های چپ و « این باید آن شود و آن این باید گردد » چهار چوب شعارهای آنان را تشکیل می داد . آنان ضربات عظیمی را از این طریق به اقتصاد کشور وارد آورده بودند . دلسوزان انقلاب سردر گم گردیدند و نمی دانستند چه باید بکنند.
با توجه به این که متأسفانه اکثر گروهک ها کادرهای تشکیلاتی و رهبریشان از افراد روشنفکر و تحصیلکرده غرب و شرق زده بودند ، سریعا توانستند در دانشگاه ها تشکیلات خود را بازسازی و به جذب دانشجویان که سیاست های دولت موقت ، آنان را سر درگم و از انقلاب مأیوس نموده بود ،بپردازند .
دانشجویان بی تفاوت و کم اعتقاد و بی مطالعه و افرادی که با دین و دینداری و در نتیجه با علما و مردم مسلمان و انقلابی رابطه کمی داشتند ،بهترین قشر و برای جذب نیروهای چپ و گروهک های ضد انقلاب بودند . دانشجویان مسلمان و تندرو و البته کم معلومات و بی اطلاع نیز بهترین قشر برای جذب گروهک هایی بودند که زیر پوشش اسلام ، جهت اهداف قدرت طلبانه و نیز ضد انقلابی خود فعالیت می کردند .
هر یک از گروهک ها نیز در دانشگاه دفتر و دستکی داشت و تقریبا در هر دانشکده بیشتر اتاق های درس و اتاق های موجود در اختیار آنها قرار گرفته بود و در جذب نیرو و بدبین کردن دانشجویان به نظام نوپای اسلامی که حتی قانون اساسی خود را ننوشته بود ، شدیدا فعالیت می کردند .
گروهک های مارکسیستی با توجه به قدرت تشکیلاتی و توان سازماندهی ، موفقیت های زیادی در این رابطه به دست آورده بودند . با نفوذ در روزنامه های پرتیتراژ و در دست داشتن تعدادی نشریه حزبی و گروهی و چند مجله طنز مثل چلنگر و آهنگر فعالیت های خود در داخل دانشگاه و در میان کارگران در کارخانجات و در مدارس و نیز اقدامات مسلحانه در استان های مرزی را حمایت تبلیغاتی می نمودند .
روشنفکران چپ و نویسندگان آنان قلم ها را علیه انقلاب از غلاف بیرون کشیده بودند و نامردمانه به همه چیز حتی مقدسات می تاختند و جنایات خود را در کردستان و سایر مناطق پشتیبانی و توجیه می نمودند و نظام نوپا و مردم ساخته اسلامی را به عنوان یک نظام ضد مردمی و وابسته به امریکا معرفی می نمودند .
سیاست های سازشکارانه دولت موقت و حضور بعضی چهره های مسئله دار در رأس امور مملکت ، بهترین زمینه را برای این گروه ها فراهم می آورد.
در این تهاجم ناجوانمردانه و اتهام زنی فریبکارانه ، تمام گروه های ضد انقلاب اعم از گروه های چپ مارکسیستی و سلطنت طلبان و سانسورچی های نظام شاهنشاهی و گروه های مسلمان هماهنگ با هم حضور داشتند .جو آن چنان گل آلود شده بود که بسیاری از افراد سردر گم و بسیاری از جوانان ساده لوح جذب این گروهک ها شدند .
اتاق گروهک ها در دانشگاه ها ، به اتاق جنگ تبدیل شده بود و رهبران آنان با سوء استفاده از شرایط پیش آمده به راحتی در دانشگاه ها و خوابگاه های دانشجویی جهت براندازی نظام برنامه ریزی می کردند . برنامه ریزی های عملیاتی و نظامی در کردستان و ترورها و کشتارها و کمین زنی در جاده های کردستان ، در دانشگاه ها طراحی می شد و در بسیاری از این اتاق ها حتی اسلحه گرم وجود داشت و انبار مهمات گروهک ها شده بود .
با توجه به درهم ریختگی ناشی از انقلاب و عدم شکل گیری تشکیلات حکومتی و نبود سازمان اطلاعاتی ، نوعی مصونیت بی حد و مرز برای آنان به وجود آمده بود . به طور مثال ،برای جلسه ای دانشجویی به یکی از خوابگاه ها دعوت شده بودم . جلسه دیگری در یکی از اتاق های همان خوابگاه نیز تشکیل شده بود و از اتاقی که ما در آن جلسه داشتیم افراد حاضر در آن کاملا مشاهده می شدند . در میان حاضران در جلسه بسیاری از افراد غیر دانشجوی گروهک های مارکسیستی و حتی بعضی از کادرهای بالای آنها که ما آنها را می شناختیم ،حضور داشتند و این قضیه آن چنان عادی شده بود که کوچک ترین سعی و تلاشی جهت حتی مخفی داشتند و این قضیه آن چنان عادی شده بود که کوچک ترین سعی و تلاشی جهت حتی مخفی کردن آن نیز نمی نمودند . در آن زمان نه سپاه به درستی راه افتاده بود و نه تشکیلات اطلاعاتی وجود داشت و شهربانی و حتی ارتش نیز دوران بحران پس از انقلاب و از هم پاشیدگی تشکیلاتی خود را می گذراندند .
شعار انحلال ارتش و فشار بر نهاد های انقلابی به منظور از هم پاشیدگی آنها نیز جزء برنامه های گروهک ها بود و متأسفانه حمایت از این نهادها نیز جزء سیاست دولت نبود .
متأسفانه اعضای دولت موقت ، به رغم مبارزه سازشکارانه ای که در دوران شاه داشتند خود در همین چهارچوب ها به وجود آمده و تفکر و اندیشه آنان انطباقی با خواست این نسل انقلابی نداشت .
سوء استفاده گروهک ها از اوضاع
گروهک ها سعی نمودند از همین بحران ها و قهرمان سازی از خود و تشکیلات خود سوء استفاده نمایند و متأسفانه توفیقات زیادی در این رابطه به دست آوردند .
جوانان مظلوم که چهره نظام را در چهره این دولتمردان فسیل شده و بی تحرک ـ که دشمن از همه طرف داشت به آنان نزدیک می شد و یک یک سنگر های انقلاب را از دست آنان بیرون می آورد ـ می دیدند ، به سمت گروهک ها جذب و علیه انقلاب موضع گرفتند .
نطق های شبانه رئیس دولت و تلویزیون و مقابله او با امام و دستورات ایشان و با نهادهای انقلابی ، به جای مقابله با دشمنان کشور و انقلاب ، بعضی مواقع مردم را دچار سردرگمی می کرد و به سمت ناامیدی و بی تفاوتی سوق می داد اما چهره امام و سخنان او و امیدی که به آن مرد الهی بسته بودیم ، از چنین کاری جلوگیری می کرد .
جوانان انقلابی که انتظار داشتند با سرعت و قاطعیت مشکلات حل شود به سردرگمی و یأس دچار شدند ، ضد انقلاب در همه جا شروع به فعالیت و پیشروی نمود . در کردستان ، ترکمن صحرا ،خوزستان و ... هزاران جوان انقلابی جهت جلوگیری از پیشروی ضد انقلاب به شهادت رسیدند اما دولت موقت می خواست با گفتگو و مهربانی و بدون خونریزی با گروهک های ضد انقلاب و در حقیقت جلوگیری از ریزش خون ضد انقلاب ( و نه انقلابیون ) مسائل حل شود . پیش از آنکه ضد انقلاب مورد تهاجم قرار گیرد ، سپاه و کمیته و نهادهای انقلابی از جمله دادگاه های انقلاب مورد تهاجم آنان قرارگرفت .
طلایی ترین فرصت برای گروه های ضد انقلاب به وجود آمده بود . صدای دلسوزان انقلاب ازهمه جا بلند بود ، اما گوش شنوایی در دولت برای شنیدن آن وجود نداشت . جوانان مأیوس و سرخورده ، بهترین شکار برای ضد انقلاب بودند و آنان با توجه به این فرصت طلایی ، با تشکیلات و نیز تعداد کثیری روزنامه و حتی صدا و سیما ـ که در آن نفوذ داشتند ـ تلاش کردند انقلاب را مخالف با دموکراسی و آزادی بیان ، خشونت طلب ، ارتجاعی و وابسته به امپرالیسم معرفی کنند و این در حالی بود که از حدود 220 روزنامه و نشریه موجود حتی نشریه به طور کامل در خدمت انقلاب و اهداف آن نبود . نفوذی های گروهک ها در روزنامه های کثیر الانتشار نظیر کیهان و اطلاعات و آیندگان نیز به طرق مختلف علیه انقلاب و امام و اسلام زیرکانه توطئه می کردند . در حالی که گروهک های مارکسیستی ،سلطنت طلبها ، ضد انقلابیون ، ارتشی های فراری و ساواکی ها در کردستان صدای هر مخالفی را خفه کرده بودند ،روزنامه های وابسته به آنان ، نظام را به کشتار خلق کرد و مخالفت با آزادی بیان متهم می نمودند .
پی نوشت ها :
1. عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز .
2.ظاهرا ژنرال گاست ( رئیس هیئت مستشاران نظامی امریکا در ایران ) همراه با تعدادی از بلند پایگان نظامی امریکا و تعدادی از فرماندهان ارتش ایران ( قره باقی ، طوفانیان ، ربیعی ، بدره ای و حبیب اللهی ) کودتای خونین 22 بهمن را رهبری می نموده اند و ژنرال هایزر که رهبر اصلی کودتا بوده است ، برای فروکش کردن احساسات ضد امریکایی مردم ایران و احتمالا برای خام کردن رهبران انقلاب ، ظاهرا در روز 14 بهمن از ایران خارج شدند . اما به گفته تیمسار فردوست ، در جلد اول کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ،ص 626 ، ژنرال هایزر در روز 22 بهمن در ستاد مشتر ک ارتش ایران و در کنار ژنرال گاست و گروه امریکایی رهبری کودتا ، حضور داشت و مورد تهاجم مردم قرار گرفت و برخلاف 28 مرداد 32 که به علت عدم حضور مردم ، کیم روز ولت ، رهبر کودتای 28 مرداد ، توانسته بود کودتا را با پیروزی رهبری کند ، در زیرزمین ساختمان ستاد مشترک ارتش ایران ، با ترس و لرز و وحشت ، زندانی شده و ذلت شکست از مردم مسلمان ایران را چشیده است و این در حالی بود که مقامات امریکایی در سطوح مختلف آن ، منتظر خبر موفقیت کودتا بودند و با شنیدن این جریان با وحشت و نومیدی و افسوس و حسرت به شکست و افتضاحی که به بار آمده بود و حماسه ای که ملت مسلمان و شهادت طلب ایران به وجود آورده بود . می نگریستند .
3 . برای اطلاع بیشتر نک : خاطرات آیت الله خلخالی ( تهران : سایه ، 1357 ) ، ص 378 .
4 . از 30 وزیرانتخاب شده در دولت موقت ، طی عمر نه ماهه آن ، 21 نفر از اعضای نهضت آزادی و 7 نفر ا ز اعضای جبهه ملی و 2 نفر از جاما به رهبری دکتر کاظم سامی بوده اند . معاونان نخست وزیر و استانداران و سایر مسئولان بلند پایه کشور نیز اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی و یا از گروه هایی بودند که به تشکیل حکومت و نظام متکی به مبانی اسلامی اعتقاد نداشتند
5 . مهدی بازرگان ، انقلاب ایران در دو حرکت ( تهران : نویسنده ،1363 ) ،ص 174 .
6 . او در جوانی و در دوران رضا خان جزء اولین گروه دانش آموزانی بود که به عنوان بورسیه به فرانسه اعزام شده بود . رضا خان در سخنرانی برای این دانش آموزان گفت که من شما را برای درس خواندن به فرنگ اعزام نکرده ام . اگر من چنین قصدی داشتم از فرنگ برای شما معلم می آوردم . من شما را به فرنگ فرستاده ام تا آدم شوید !
7 . تنها آنها را برای رأی دادن و آن هم در صورتی که رأیشان ، رأی مثبت به اینان بود ، می خواستند و هر گاه نتیجه آرای مردم خلاف نظر آنان بود ،آنان را با طرق مختلف با آن مخالفت و آن را باطل می دانستند . نمونه بارز آن تصمیم آنان برای باطل کردن مجلس خبرگان بود .
8 . کیهان ، ( 24 اسفند 1357 ) : ص 4 .
معاونت سیاسی شورای سیاست گذاری ائمه جمعه
انتهای پیام/