من دیدبان حوادث بودم/ در نگارش «پایی که جاماند» گاهی قلمم نمی رفت

من دیدبان حوادث بودم/ در نگارش «پایی که جاماند» گاهی قلمم نمی رفت

خبرگزاری تسنیم: نویسنده کتاب «پایی که جاماند» گفت: یک جاهایی دیگر قلم من نرفت، اما من باید می نوشتم، جنگ ما را خطیب و نویسنده کرد، اما باز هم برای خیلی سخت بود که برخی اتفاق ها را روایت کنم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عصر امروز، 14 آبان ماه، نشست صمیمانه با سیدناصر حسینی پور، نویسنده کتاب «پایی که جاماند» با حضور قاسمعلی فراست و مرتضی سرهنگی در فرهنگ سرای فردوس برگزار شد.

حسینی پور در این نشست گفت: معتقدم تا ما یک پل از خاطرات این طرف خاکریز با آن طرف خاکریز نزنیم، نمی توانیم به عمق ادبیات پایداری برسیم، اگر این اتفاق بیفتد آن وقت تعجب می کنیم که چگونه رزمندگان ما در مقابل دشمن قسم خورده ما ایستادند، دشمنانی که معتقد بودند ای کاش خداوند ایرانی ها، مگس ها و یهودی ها را نمی آفرید، چراکه مزاحم طبیعت هستند، این مطلب را از بیش از 10 تن از فرماندهان عراقی شنیدم.

وی تصریح کرد: من در جزیره مجنون دیدبان بودم، کار دیدبان حساس است و او یک دوربین 120  و مداد دارد و باید ببیند و بنویسد که چند ماشین رفت، نتیجه بمب های ما چه شد و... زمانی که اسیر شدم تصمیم گرفتم دیدبان حوادث شوم و همیشه می گفتم زمانی که به ایران بازگشتم باید هر انچه در اطرافم دیدم را روایت کنم. من در کتاب «پایی که جاماند» هم سیاهی ها را نوشتم و هم سفیدی ها را؛ تقویم من در آنجا دو بند پوتین یکی از رزمندگان اهل مشهد بود که در بیمارستان الرشید عراق شهید شد.

تسبیحی که با خرما درست کرده بودم را با یک نصفه مداد عوض کردم

حسینی پور در ادامه با بیان خاطره ای از دوران اسارتش اظهار داشت: توفیق احمد، نگهبان شیعه اردوگاه به من می گفت «آقا سید زمانی فهمیدم که خدا با ما نیست که سه تن از نیروهایی شما که از سربازان وظیفه هم بودند را اسیر کردیم، در همان زمان ژنرال هشام صباح الفخری با بالگرد به آنجا آمد و گفت خودش این اسیران را به عقب می برد و ما شاهد بودیم که هشام با دستان خودش هر سه اسیر ایرانی را از بالگرد به بیرون پرتاب کرد و این اتفاق کابوس هر شب من شده است.»

این آزاده جانباز با بیان اینکه در اردوگاه کاغذ به سختی گیر می آمد، گفت: تسبیحی را با خرما درست کرده بودم تا برای پدرم سوغات ببرم، اما مجبور شدم در آنجا تسبیح را با یک نصفه مداد عوض کنم. زمانی که کتاب چاپ شد گفتم ای کاش به جای 800 صفحه 200 صفحه بود تا مردم بخوانند، اما همان طور که رهبر انقلاب می فرمایند «جنگ ما یک گنج بود و ما شما زنده ماندی تا بنویسی آن روزها چه بر شما گذشت» در وبلاگم پیغام های بسیرای داشتم که می گفتند آقای حسینی پور کتاب شما در سه روز خوانده ام، می گفتیم آخر چه کسی به کتابی با این قیمت پول می دهد، اما در مدت کوتاهی به چاپ چهلم رسید.

در فیلم های ما همه حاجی هستند

وی  تصریح کرد: تمام تلاش من این بود که یک حرف را درونی بزنم، و قهرمان های دفاع مقدس را دست نیافتنی روایت نکنم. باور کنید شهدا و رزمندگان ما اصلا آن گونه در این سریال ها و فیلم های سینمایی نشان داده می شوند نیستند. اصلا روی این فیلم های آبکی حساب باز نکنید، سربازان عراق بسیار شجاع و مجهز بودند و ما با مشقت زیادی در میدان جنگ با آن ها روبه رو بودیم، متاسفانه در فیلم های ما همه حاجی هستند و سربازان عراقی یک سری احمق بودند که همیشه از سربازان ایرانی شکست می خوردند، کجا اینگونه بوده است، چرا باید رزمندگان ما دست نیافتنی باشند، در جماعت خود ما آدمی داشتیم که تمام بدنش خالکوبی بود، می گفت که با دیدن تشییع پیکر یکی از دوستانش، متحول شده و به جنگ آمده است، می گفت«اگر شهید شوم خجالت می کشم، چرا که تمام بدنم خالکوبی است و زمان غسل آبروی شهدا را می برم، از خدا می خواهم طوری شهید شوم که خجالت زده نباشم» همین طور هم شد و خمپاره 180 به سنگرش خورد و هیچ چیزی از او باقی نماند که بخواهد غسل شود.

حسینی پور در پایان درباره اینکه آیا شده است که خودش بخواهد بخش از خاطراتش را سانسور کند اظهار داشت: یک جاهایی دیگر قلم من نرفت، اما من باید می نوشتم، جنگ ما را خطیب و نویسنده کرد، اما برایم سخت بود بنویسم که افسر عراقی ادارار خود را روی من ریخت و من حاضر بودم که پای دیگرم را هم بدهم اما او این کار را نمی کرد، هنوز هم از کار او اذیت می شوم، یا جایی دیگر از کتاب که در مورد عریان شدنمان در آن حرارت و گرما بود، پس از چاپ کتاب گفتم ای کاش این ها چاپ نمی شد، اما آقای سرهنگی خوب گفتند که اصلا باید همین ها چاپ می شد.

در انتهای این نشست از سیدناصر حسینی پور،  توسط مدیران اشد منطقه 5 تهران و مدیریت فرهنگ سرای فردوس تجلیل شد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران