برترین درسهاى عاشورا
خبرگزاری تسنیم: ملت عزیز ما لازم است بیش از دیگران درسهاى مهم حادثه منحصر به فرد عاشورا را مرور، بازآموزى و به دیگران آموزش دهند و نگذارند این درسهاى مهم و اساسى در میان حواشى و یا درسهاى سادهتر مورد غفلت واقع شوند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، ارتباط با اباعبدالله و گامنهادن در مسیر معرفت آنحضرت و یاران بىبدیلش، اکرام الهى نسبت به جامعه ماست که در عین ارزش بىمانندش، آنگاه مىتوانیم آنرا اکرام خدا در حق خودمان بدانیم که مسؤولیتمان در برابر آنرا بهخوبى انجام دهیم که گاهى از آن به آموختن درسهاى عاشورا تعبیر مىشود. در این مختصر به بیان برخى از مهمترین این درسها مىپردازیم.
بهرهمندى از اکرام معرفت حسین(ع)
در زیارت قدسى عاشورا مىخوانیم: «..... اکرمنى بمعرفتکم و معرفة اولیائکم» که بر اساس آن برخلاف نعمتهاى مادى که در قرآن «متاعا لکم و لانعامکم» یعنى مشترک بین انسان و چارپایان معرفى شده، اکرام ویژه الهى نسبت به کسانى است که این مکرمت در حق آنان صورت پذیرفته است و صد البته آنگاه این «اکرام الهى» واقعاً در حق اعطاشوندگان آن «اکرام» محسوب خواهد شد که آن را با تمام وجود پذیرا شده، نهایت بهره را از آن ببرد. این نکته علاوه بر عقل و نقلهاى فراوان، از تعبیر لطیف آیه شریفه 15 و 16 سوره فجر فهمیده مىشود که در آنها خداى متعال «اکرام» نامیدن آنچه را که خود «اکرام» نامیده، توسط کسانىکه مسؤولیت خود را انجام ندادهاند را مورد تخطئه قرار مىدهد.
ملت عزیز ما که بحمدالله قرنهاست بر سر سفره ارتباط گسترده با اباعبدالله میهمان و متنعمند، لازم است بیش از دیگران درسهاى مهم این حادثه منحصر به فرد را مرور، بازآموزى و به دیگران آموزش دهند و نگذارند این درسهاى مهم و اساسى در میان حواشى و یا درسهاى سادهتر مورد غفلت واقع شوند.
محرّم براى ما «فروردین جان» است و عاشورا براى ما «بهار ایمان».
هرجا که شیعهاى زندگى مىکند، در این ایّام با عطر عاشورا معطّر مىشود و دلش بىقرار کربلا مىگردد و با حضور در مجالس حسینى و دستههاى عزادارى و حسینیهها و با سوگوارى و عرض ادب به ساحت حضرت ابا عبدالله(ع) جان تازهاى مىگیرد و با اهل بیت عصمت و سالار شهیدان و شهداى کربلا پیوند مىخورد.
مکتب عاشورا، دانشگاه عزّت و حماسه و ایمان است و ما هم افتخار مىکنیم که در این مدرسه عشق و ایثار، ثبتنام کنیم و درسهاى آنرا بیاموزیم و در زندگى بهکار بندیم.
عاشوراى حسینى براى ما درسها و پیامهاى بسیارى دارد. ده پیام از این قیام را مرور مىکنیم:
1 - عزّت و سربلندى مسلمان، در سایه جهاد و شهادت و مبارزه در راه حقّ و عدالت است. مرگ شرافتمندانه در این راه، «حیات ابدى» است و زندگى با خوارى و خفت، تندادن به زبونى و ذلت، «مرگ تدریجى» است. (انى لاارى الموت الا السعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما)
2 - تکلیف یک مسلمان متعهّد، دفاع از ارزشهاى دینى، دعوت به پاکى و نیکى، «امر به معروف و نهى از منکر»، اصلاح جامعه و مبارزه با مفاسد و منکرات و انحرافات است و اگر این فریضه ترک شود، بدان مسلّط مىشوند و سقوط جامعه حتمى است. قیام کربلا براى عمل به همین تکلیف بود. (خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ارید ان آمر بالمعروف....)
3 - شهادتطلبى، سلاحى است که هر امّتى به آن مسلّح شود، شکستناپذیر مىگردد. خون بر شمشیر پیروز است و شهیدان راه خدا زندگان همیشه تاریخ و سرمایههاى الهامبخش جوامعند. پس براى عزّت یک جامعه، باید «فرهنگ شهادتطلبى» را ترویج کرد. (الموت اولى من رکوب العار و العار اولى من دخول النار)
4 - فلسفه قیام کربلا، احیاى دین و ترویج نماز و گسترش معنویّات و مبارزه با منکرات است. پیروان اباعبدالله(ع) با ایمان و عمل و تقوا و جهاد خویش، نشان مىدهند که این فلسفه را شناخته و آنرا پذیرفتهاند و در راه آن تلاش مىکنند. (قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف.....)
5 - براى یک مسلمان، بالاتر از هر چیز، عمل به وظیفه و انجام تکلیف است، هرچه باشد و هرجا باشد، چه با فتح نظامى، چه با شهادت، چه با ماندن، چه با رفتن، چه با فریاد، چه با سکوت، قیام براى خدا شکست ندارد و هر که به «وظیفه» عمل کند، پیروز است، هر چند در ظاهر شکست بخورد. (ان کان دین محمد لمیستقم الا بقتلى فیا سیوف خذینى)
6 - مدعیان مسلمانى بسیارند امّا در صحنه امتحان است که مؤمنان صادق و مدّعیان دروغین و منافق شناخته مىشوند. آنان که در جبهه نبرد حقّ و باطل، به هر بهانهاى امام حقّ را یارى نکنند و خود را کنار بکشند و به گوشه عافیت و راحت بخزند، مردودشدگان این امتحانند، هر چند سابقه درخشان ایمانى و انقلابى داشته باشند. (الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم و اذا محصوا بالبلا قل الدیانون)
7 - اگر چهرههاى شاخص و افراد نافذ و مورد توجّه جامعه - «خواص امّت» - در لحظههاى حسّاس به وظیفه خود عمل نکنند، جامعه را به ذلّت و حیرت و افکار را به انحراف و اسلام و تشیّع را به انزوا مىکشانند. «رسالت خواص»، بسى سنگین است و تکلیف آگاهان، بسى خطیر و حسّاس! (مجارى الامور بید العلماء بالله)
8 - شیعیان حسین(ع) و پیروان فرهنگ عاشورا، هرگز با دشمنان اسلام و مسلمین سازنش نمىکنند و عزّت و سربلندى خود را به زندگى حقیرانه و بردگى ستمکاران و جباران نمىفروشند. جان مىدهند، ولى دین و ایمان و شرافت را از دست نمىدهند. (و الله لااعطیهم بیدى اعطائ الذلیل و لا افر فرار العبید)
9 - عزادارى براى امام حسین(ع) و شهداى کربلا و اهل بیت مظلوم، نشانه همدلى و همراهى و همگامى با حماسهآفرینان عاشوراست. زنده نگه داشتن عاشورا، رمز بقاى این حماسه جاوید است و سلاح اشک، فریاد مظلومیّت بر ضد ظالمان است. (انا قتیل العبرة لایذکرنى مؤمن الا بکى)
10 - آنان که به حکومت ظالمان و فاسدان تن بدهند و در برابر فساد و ظلم و بدعت و تحریف، سکوت و سازش کنند و جان خود را بیش از دین و عزّت و شرف، دوست بدارند، ذلّت دنیوى و عذاب اخروى و خشم خدا و نفرین خلق خدا را براى خود مىخرند. شعار عاشوراییان («هیهات منّا الذّله» است و مدالشان عزّت و آزادگى.)
گریه بدون یارى!!!
گرچه در این زمینه سخن فراوانست اما صرفاً به بیان گزیدهاى از لهوف در بیان روایى از رسولخدا بسنده مىکنیم:
هنگامىکه امام حسین علیه السّلام دو ساله شد، براى رسول خدا(ص) مسافرتى پیش آمد، ناگهان در یکى از رهگذرها ایستاد و در حالىکه اشک از چشمانش سرازیر مىشد فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»
یکى از حاضران از علّت ناراحتى پیامبر(ص) پرسید؟
آنحضرت فرمود: «این جبرئیل است که از زمینى که در کنار فرات به نام کربلا است به من خبر مىدهد که فرزندم حسین علیه السّلام در آن کشته مىگردد.»
شخصى پرسید: اى رسول خدا! چه کسى آنحضرت را مىکشد؟
فرمود: «مردى که نامش یزید است! گویى به قتلگاه و مرقد حسین مىنگرم.»
پیامبر(ص) به سفر خود ادامه داد و پس از مدّتى غمگین بازگشت، مردم در مسجد اجتماع کردند، پیامبر(ص) بر فراز منبر رفت، در حالىکه حسن و حسین علیهما السّلام در پیش رویش بودند، خطبه خواند، پس از خطبه، دست راستش را بر سر حسن علیه السّلام و دست چپش را بر سر حسین علیه السّلام نهاد، سپس سرش را بهسوى آسمان بلند کرد و عرض کرد: «خدایا! محمّد بنده و رسول تو است، و این دو پاکترین خاندان من و برترین افراد خانواده و شجره من هستند، این دو را بعد از خود در میان امّتم به یادگار مىگذارم. جبرئیل به من خبر داد که این پسرم (حسین علیه السّلام) کشته و واگذاشته مىشود، خدایا! کشتهشدن در راه خدا را براى او مبارک گردان، و او را از سادات و سروران شهیدان قرار بده. خدایا! به قاتل و خوارکننده او برکت نده.»
همه حاضران با صداى بلند، زار زار گریستند، پیامبر(ص) به آنها فرمود: «أ تبکون و لاتنصرونه، آیا گریه مىکنید، ولى او را یارى نمىکنید؟»
سپس پیامبر(ص) در حالىکه رنگش برافروخته و چهرهاش سرخ شده بود (به فراز منبر) بازگشت و در حالىکه سرشک اشک از چشمانش سرازیر بود، خطبه کوتاه دیگرى خواند، و فرمود: «اى مردم! من در میان شما دو یادگار گرانقدر مىگذارم که عبارتند از: کتاب خدا و عترتم یعنى اهل بیتم و آنان که اساس سرشتشان از من است، آنان که وجودشان با آب و گل زندگى من آمیخته شده و میوه من هستند و این دو (قرآن و عترت) از همدیگر جدا نگردند تا در کنار حوض کوثر قیامت بر من وارد گردند، من در انتظار دیدارشان به سر مىبرم و من از شما جز آنرا که پروردگارم خواسته و به آن امر فرموده نمىخواهم و آن مودّت و دوستى نزدیکان و خویشان من است. خوب متوجّه باشید بهگونهاى با آنها رفتار کنید که مبادا فرداى قیامت در کنار حوض کوثر، با وضعى با من ملاقات کنید که با آنها دشمنى کرده باشید و آنها را کشته باشید.»
پیامبر(ص) بهدنبال گفتار قبل فرمود: آگاه باشید! در روز قیامت سه پرچم، با هوادارانش از همین امّت بر من وارد مىگردند:
1- یکى از آن پرچمها سیاه و تاریک است که فرشتگان از آن وحشت کنند، هواداران آن پرچم در روبهروى من مىایستند، به آنها مىگویم: شما کیستید؟
آنها که مرا فراموش کردهاند مىگویند: ما یکتاپرست از عرب هستیم.
به آنها گویم: من پیامبر عرب و عجم هستم.
آنها گویند: اى احمد! ما از امّت تو هستیم.
به آنها گویم: شما پس از من با اهل بیت و عترتم و کتاب پروردگارم چگونه رفتار کردید؟
آنها مىگویند: اما قرآن را ضایع نمودیم و در مورد عترت تو، حرص و ولع داشتیم که آنان را از صفحه روزگار براندازیم.
من از آنها روى مىگردانم و آنها با شدّت تشنگى و جگر سوخته و روى سیاه از من دور مىشوند.
2- سپس پرچم دیگرى با هوادارانش بر من وارد مىشوند که سیاهتر و تاریکتر از پرچم قبل است، به هواداران آن پرچم مىگویم: «شما بعد از من با دو یادگار گرانقدرم، یادگار بزرگ و کوچک، قرآن و عترتم چگونه رفتار کردید؟»
آنها مىگویند: اما در مورد یادگار اکبر (قرآن) با آن مخالفت کردیم، در مورد یادگار اصغر (عترت) آنها را خوار نمودیم و بهطورکامل پاره پارهاش نمودیم.
به آنها گویم: از من دور گردید، آنها با شدّت تشنگى و با جگر سوخته و روى سیاه از من دور گردند.
3- سپس پرچم دیگرى با هوادارانش بر من وارد شوند که هم پرچم و هم هوادارانش نورانى و درخشان هستند، به آنان گویم: شما کیستید؟
آنها در پاسخ گویند: «ما یکتاپرست و اهل تقوا و از امّت محمّد و باقیمانده حقپرستان هستیم، کتاب خدا را دریافتیم، حلالش را حلال و حرامش را حرام شمردیم و خاندان محمّد(ص) را دوست داشتیم و از آنان با همه امکاناتى که براى یارى خود داشتیم یارى نمودیم و همراه آنها با دشمنانشان جنگیدیم.»
به آنها گویم: مژده باد به شما، من محمّد پیامبر شما هستم، شما در دنیا همانگونه بودید که گفتید، آنگاه با آب کوثر، آنها را سیراب مىکنم. آنها در حالىکه سیراب و شادمان هستند، از نزد من بروند، سپس وارد بهشت شوند، و در آن همیشه خواهند ماند.
انتهای پیام/