قیام عاشورا حادثه‌ای به ظرفیت تاریخ


خبرگزاری تسنیم: عاشورا، یک حادثه در یک جغرافیای زمان و مکان نیست، عاشورا یک حادثه به ظرفیت تاریخ در تمام زمین است...

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، هزار سال است که از عاشورا می گذرد و خون سرخ حسین(ع) هر روز بیش از بیش می جوشد و داغ دل عاشقان را بیشتر می کند.

امروز، کودکان و نازدانه های اهل بیت(ع) سرگردان و پریشان بر خاک تف دیده و خونین کربلا می دوند. امروز از تمام خار های صحرا سراغ پا های پر آبله را می توان گرفت.

امروز تمام قبیله عشق مقابل قبیله نفرت ایستاد و هزار سال است که عشق مانده است. امروز دستانی که دستان عالم دخیل اوست کنار علقمه جا می ماند و آفتاب زودتر از همیشه از شرم، رخ در نقاب می کشد و هفتاد و دو ستاره در آسمان کربلا غروب می کند.

امروز تنها، روایت عطش، تازیانه و اسارت نیست، امروز حکایت عشق است و حادثه. امروز روایت نوای آسمان در قلب زمین است که انعکاس آن هزار سال است در گوشمان شنیده می شود.

عاشورا، یک حادثه در یک جغرافیای زمان و مکان نیست. عاشورا یک حادثه به ظرفیت تاریخ در تمام زمین است... 

امروز حجت بر بشر تمام شد و علی اکبر(ع) شبیه ترین مرد به پیامبر(ص) با بدرقه نگاه مضطر زینب(س) "ارباً اربا" شد، امروز یک نوجوان سوار بر مرکب در میان رقص شمشیر و نیزه ها، در میان هلهله حرامیان سنگ به دست، در آغوش خدا لبخند می زند.

امروز یک دلاور از جنس یاس توانست تشنگی را در میان موج خروشان شریعه، به پای عطشِ روح قربانی کند و لب تشنه، دستانش را به خاک علقمه بسپارد. امروز تمام فاصله های میان عاشق و معشوق، با ضربه شمشیر، با سنگ، نوازشِ قلبش با تیر سه شعبه، برداشته شد.

عاشورا از طلوع فجر تا نماز ظهر، تا عصر، فرصت طلایی پرواز و پر کشیدن بود. امروز ازصبحگاه تا شامگاه، فرصت پرواز است.

امروز پرچم به دوش عباس(ع) و حسین(ع) بود، اما عصر پرچم بر دوش حیدریِ زینب ماند، بر دوش زینب... اما بر دل زینب چه گذشت که نماز شب را نشسته خواند؟
عاشورا بصیرت زینب(س) است که  دستان بریده عباس را از خاک تف دیده بر می دارد، نعش قاسم را از زیر سم ستوران بر می دارد، علی اکبر را در آغوش می گیرد و پیکر پاره پاره حسین(ع) را در آغوش می گیرد و بر رگ ها بریده اش بوسه می زند می گوید : «خدایا!این قربانی را از ما خاندان بپذیر!».

غروب عاشوراست. صدای چکاچک شمشیر و هیاهوی تیرها و نعره سنگ و تازیانه ها، در سایه آتش جای خود را با غارت خیمه ها عوض می کند. هفتاد و دو ستاره بی سر عصر امروز در دریای خون زیر نعل های تازه اسب ها مثله شد و در میان هلهله حرامیان، خیمه ها به غارت می رود.

امروز در عاشورا چه گذشت که بوی سوختن خیمه را از کیلومترها می شود حس کرد؟ رقیه با دامن سوخته و گوش های خون آلود روی خارها می دود، ناله زن ها عرش را به لرزه در می آورد. امروز عاشورای خون است و خیمه های آل الله میزبان رقص شعله ها، گونه ها منتظر سیلی و تازیانه، دست ها خسته از غل و زنجیر و پای کودکان زخمی خارهای آبله در بیابان، در جست و جوی عمو، برادر، علی اصغر(ع)... .

و چه می شود عاقبت این روز که سرها منزل به منزل روی نی می رود؟ زینب سر به چوب محمل می زند؟  چه می شود که یک سر یک شب در تنور خولی مهمان می شود؟ سر مهمان تشت طلا می شود، دختری کنج خرابه جان می دهد ولی بعد از هزار سال هنوز کربلا برجاست و غمش بر جان ها...

انتهای پیام / ب