چرایی موضوع جدید آمریکا در قبال ایران
خبرگزاری تسنیم: مواضعی که آمریکا نسبت به ایران اتخاذ کرده، شاهد تغییرات بسیاری بوده که فهم چرایی و چگونگی این تغییر نیاز به درک تحولات اخیر جاری در نظام بین الملل دارد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از روزنامه لبنانی الاخبار، تحولات اخیر جاری در نظام بین الملل و ساز وکارهای تحلیل آن نیاز به تأمل و درنگ دارد؛ چراکه نظام قدیم بین الملل متشکل از دو جبهه متضاد از تحلیل این تحولات برای ما عاجز هستند.
امروز دیگر نمیتوانیم بگوییم: بلوک غرب و بلوک شرق، محور اعتدال و محور افراط گرایی و تندروی، اعراب و اسرائیل و ... همانطور که دیگر نمیتوانیم برای توصیف جبهههای متحد و ائتلافهای بین المللی از اصطلاحاتی مانند اتحاد امپریالیستی و ارتجاع، تاکید بر مفاهیمی همچون قاره یا به عنوان مثال جنگ امپریالیستی برای توسعه و بسط سرمایه داری استفاده کنیم.
از چین به عنوان طرفی که این مفهوم را به چالش کشیده است و رشد و توسعه تجاری و سرمایه گذاری خود را در جهان بدون شلیک حتی یک گلوله ادامه میدهد، شروع خواهیم کرد، این همان چیزی است که روسیه به صورت جزئی در زمینه اقتصادی ولی با موفقیت چشمگیر در زمینه سیاسی محقق ساخته است. این کشور توانسته است، بدون جنگ و تنها با ابتکار عملهای مسالمت آمیز، جایگاه خود را به عنوان قدرت جهانی بازپس گیرد.
زمانی که آمریکا سال 1991- 1990 میلادی جنگ اول خود علیه عراق را به بهانه آزاد سازی کویت، ولی در حقیقت به خاطر نفت و رژیم صهیونیستی شروع کرد، چین سهمی از سرمایه گذاری های نفتی خارجی نداشت؛ ولی امروز شرکتهای نفتی بزرگی را در جهان تحت سلطه خود دارد، چین در این زمینه از ناوهای جنگی، هواپیماها و موشک استفاده نکرد، بلکه سه تریلیون دلار به سرمایه گذاری خارجی اختصاص داده و با دلارهای خود – نه با ارتشها – بر شرکتها و بازارهای جهانی سیطره دارد.
در حالیکه آمریکا در دو دهه 2008- 1990 درگیر جنگ و مدیریت بحران بین المللی و منطقهای بود، روسیه در حال خروج از هرج و مرج و فضای منفی حاکم بر این کشور، بازگرداندن سلطه دولت بر اقتصاد ملی، بازسازی ساختار اقتصادی، به مدرنیزه کردن صنایع جنگی و نظامی و افزایش قدرت ارتش خود و ایجاد روابط با قدرتهای بین المللی و منطقهای بود.
از سال 2008 میلادی زمانی که آمریکا و اروپا درگیر بحران مالی جهانی شدند، واضح بود که شمارش معکوس برای تبدیل روسیه به قدرت جهانی شروع شده است. این بحران دامن روسیه و متحد او یعنی چین را نگرفت و بعد از آن بود که این دو کشور رشد بیوقفه خود را شروع کردند. شاید رتبه بندی شخصیتهای تاثیرگذار و قوی جهانی توسط مجله «فوربس» آمریکا علی رغم فرضی و نمادین بودن آن، در مورد اینکه «ولادیمیر پوتین»، رئیس جمهوری روسیه، اولین و «شی جین بینگ»، رئیس جمهوری چین سومین شخصیت قوی و تاثیرگذار جهان شناخته میشوند، بازتاب واقعیتها است.
چرا پیشرفتهای چین و روسیه در زمینه اقتصادی و سیاسی به عنوان الگوی قابل تقلید در محافل طرفدار «باراک اوباما»، رئیس جمهوری آمریکا ارائه نمیشود، تا بار دیگر جدال قدیمی میان طرفداران امپریالیسم و هواداران خواهان تغییر و تحول در آمریکا تجدید شود.
جدال فعلی در آمریکا شکل دیگر دارد: ما میتوانیم با همگرایی با واقعیتهای سیاسی و دیپلماسی و دستیابی به توافقات بین المللی منافع خود را حفظ کنیم، نه با جنگ و درگیری.
در اینجا باید گفت که مقاومت سوریه و مستحکم بودن اتحاد میان چین، روسیه و ایران در حمایت از نظام سوریه در غالب شدن طرفداران راه حلهای مسالمت آمیز بر جنگ طلبان در آمریکا یعنی «نئو محافظه کارانی» سهیم بود که برای به شکست کشاندن سیاستهای جدید رئیس جمهوری آمریکا در منطقه خاورمیانه تلاش میکنند.
«چین خاورمیانه»، «دمکراسی اصیل» و« قدرت منطقهای برگرفته از همکاری» و غیره اصطلاحاتی است که امروز مطبوعات، اندیشکدهها و مراکز پژوهشی آمریکایی که خواستار عقب نشینی از موضع «خصومت و دشمنی غیر ضروری» آمریکا با جمهور اسلامی هستند، در مورد ایران استفاده میکنند. این اصطلاحات بر صدای که کسانی که در مورد «ضعف» و «ناتوانی» باراک اوباما در مدیریت سیاست خارجی غلبه کرده است که تضمین کننده منافع و نفوذ آمریکا در جهان باشد.
«بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر رژیم صهیونیستی زمانی که از سیاستهای کاخ سفید درباره توافق آمریکا با تهران یاد میکند، آن را «شتابزدگی» توصیف میکند. بدون شک واشنگتن برای دستیابی به توافقی شتاب دارد که دربردارنده توافقات دیگری درباره دیگر پروندههای خاورمیانه است و همه آنها به نوعی الگوبرداری از نمونه روسی است، یعنی حفظ منافع ملی از راههای دیپلماتیک و تحقق کامل موفقیت در این زمینه طی سه سال باقی مانده از ریاست جمهوری باراک اوباما.
نمیدانیم که آیا این رویکرد مسالمت آمیز آمریکا لحظهای و گذارا است یا نه، تحلیلی وجود دارد که میگوید امپریالیسم و جنگ برای سرمایهداری ورشکسته آمریکا ضروری است و هر دو اینها از فرهنگ غالب آمریکا یعنی نژادپرستی و تجاوز نشأت میگیرند؛ یعنی برعکس عامل شکوفایی چین و فرهنگ صلح و همکاری روسیه.
ولی در شرایطی که منطقه خاورمیانه در نزاع و درگیری به سر میبرد، نمیتوانیم، بگوییم که آمریکا برای دستیابی به توافقاتی برای حل و فصل پروندههای موجود در منطقه شتاب ندارد و در راس این پروندهها بدون تردید قضیه فلسطینی قرار دارد.
اما سیاست آمریکا امروز با سه قدرت منطقهای در تقابل است: ترکیه که واقعیتهای حاکم بر منطقه را به ناچار پذیرفته و در حال سازگار شدن با آن است، عربستان سعودی و اسرائیل که با هم «محور و ائتلاف شرارت» را در منطقه تشکیل دادهاند و عربستان اختلافات قدیمی خود با اسرائیل در مورد قضیه فلسطینی را به کنار نهاده است.
ریاض در این موضع خود، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و تا حدودی اردن را نیز درپی خود میکشاند و در تلاش است تا مصر را نیز به این پیمان ملحق کند؛ ولی درحال حاضر مصر با گذشت سه سال از انقلاب، هنوز درگیر مشکلات داخلی خویش است و تلاش میکند، جایگاه خود را به عنوان قدرت منطقهای بازگرداند و این شرط لازم برای موفقیت طرح بازسازی مصر است، به همین خاطر با پیوستن به این ائتلاف مخالفت میکند و تا حدودی به خصوص بعد از باز شدن دریچه همکاری دفاعی، اقتصادی و سیاسی با روسیه، به سمت استقلال پیش میرود.
اسرائیل میداند، توافق آمریکا و ایران فراتر از اهداف این رژیم است و تنها پرونده هستهای ایران را در برنخواهد گرفت، بلکه بعد از این توافق، تهران به عنوان اولین قدرت منطقهای در تمام پروندههای خاورمیانه به رسمیت شناخته خواهد شد. به همین دلیل پیشنهاد هم پیمانی با عربستان سعودی را هدیه آسمانی میداند.
ریاض در مخالفت خود با سیاستهای دولت اوباما تنها به راستگرایان آمریکا متکی نیست، بلکه سران مترجع عرب را نیز با او همگام و همراه ساخته است و خطرناکترین نکته در این ائتلاف تاکید آنها بر برافروختن آتش درگیریهای مذهبی و فرقهای در منطقه است و اینگونه به نظر میرسد که رژیم صهیونیستی درصدد تشکیل ائتلافی سنی – یهودی علیه شیعیان و مسیحیان منطقه است که در صورت اجرا باید در انتظار فاجعهای بزرگ در منطقه بود که اتحاد اعراب و مسلمانان و مسیحیان را نشانه گرفته است و شاید این تنها ماموریتی است که عربستان در تحقق آن موفق خواهد شد.
به رسمیت شناختن محور سوریه و ایران تنها مبتنی بر رویکرد جدید و مسالمت آمیز آمریکا نیست، بلکه پایه و اساس آن را موازنه بین المللی کنونی و تواناییها و دستاوردهای میدانی محور مذکور تشکیل میدهد.
انتهای پیام/