ما نیز چون مولانا با شمسمان مواجهه داریم
خبرگزاری تسنیم: محمد حسین سروش گفت: از دید من، همگیِ ما هر روز رویارویی و مواجهه داریم؛ اما متوجه نیستیم که به ما میگویند: با ما نمیآیی؟ نمیخواهی آدم شوی؟
به گزارش خبرگزاری تسنیم، چهارمین نشست ادبیِ مؤسسه «هافز» با موضوع «تحلیل داستان جوی و تشنه و دیوار» از مثنویِ معنوی با حضور محمدحسین سروش از استادان دانشکده صداسیما و دانشکده خبر و الهام باقری استاد ادبیات دانشکده خبر در سرای اهل قلم برگزار شد.
مولانا در مواجهه با شمس از استر مقام برای ابد پایین آمد
دکتر محمدحسین سروش، دربارهی مواجهه در زندگی و شعر مولانا گفت: مولانا یکی از قلل تصوف و عرفان ماست که سه مرحلهی «خام بدم، پخته شدم، سوختم» را آموختهاست و آموزش میدهد.
وی بااشاره به بیت "ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست / پرشکر است این مقام، هیچ تو را راه نیست" گفت: کسی به این اندازه دربرابر غمی که هر آن و در هر مقام و منزلتی سراغ انسان میآید، پهلوان است! چگونه مولانا غم را دفع میکرد و چه شگردی برای این کار داشت؟ دلی که تهی از محبت خداست، جایگاه غم است. باید گفت حیف است که اگر مولانا میخوانید، به گفته هایش عمل نکنید.
سروش ادامه داد: یکی از مجریان رادیو که بسیار خوب شعر حافظ را میخواند، شبی در ارتباط تلفنی از من اشارتی خواست که به او گفتم «تو بسیار خوب شعر میخوانی؛ اما از لابهلای واژگانت پیداست که حتّی یکی از تجربههای معنویِ حافظ را هم نچشیدهای.» نکند که به نودسالگی برسید و پشت سرتان را نگاه کنید و ببینید وای چه اندازه کار ناتمام مانده است! همانگونه که راسل میگوید: «کار ناتمام مانند فرزند علیلی است که انسان از خود برجای میگذارد.»
این استاد دانشگاه با طرح این سوال که چگونه میشود در بامداد شنبهی سال 642 هجری، شمس، آن پیرمرد خنزرپنزری، علم نظریِ مولانا، فقیه مجتهد 38 ساله را در سیبل خود میگذارد و هدف میگیرد؟ گفت: آخرین عقبهای که انسان طی میکند، دمی است که از این دانش اکتسابی جدا میشود، که بسیار دشوار است. کنده شدن از این القاب دکتر و مهندس بسیار سخت است؛ اما کدام یک از ما صدای قُلُپ آب و آن خطابی را که مولانا برشمرد، میشنویم، که اگر هست، بدانید که اهل هستید و در این کاروان راه دارید و صدای زنگ کاروان را میشنوید.
سروش با اشاره به بیت "مانعاش از آب آن دیوار بود/از پی آب او چو ماهی زار بود " اظهار کرد: مولوی در این بیت "از پی" را به کار برده یعنی این که باید طلب شما را سرپا نگاه دارد یا نگاهی به بیت "اگر که یار نداری، چرا طلب نکنی /وگر به یار رسیدی، چرا طرب نکنی" داشته باشیم که معتقدم مانیفست زندگی باید دو رنگ داشته باشد؛ یا در کنار یار، یا در جستوجوی آن و باقی همه آشفتگی است.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: مواجهه! یا همان رودررویی! که در بامداد شنبه برای مولانا رخ داد؛ در زندگی هر کسی هم روی میدهد اما یک روز یا یک شب و در یک ساعت، شما را زیر و زبر میکند. اکنون با آمدن اینترنت، صدای نفس کسی را که باید زیر و زبرمان کند سخت میشنویم. نماز هم یک نوع مواجهه با خالق است که می تواند انسان را زیر و زبر کند.
سروش درباره این که چه چیزی در مواجهه مولانا و شمس رخ داد که مولانا اینگونه دگرگون شد؟ گفت: این تصویر مواجهه را بارها و بارها برای خود دکوپاژ کنید این که یک فاضل و دانشمندی با یک عمامه بزرگ، با شمار فراوانی دانشجو -که همگی مانند مریدان حسن صباح سربه زیر و ذوب در هیبت وی هستند- در بازار راه میروند، که ناگهان پیرمردی با لحنی نه چندان خوب فریاد میکشد: «شیخ!» مانند اینکه بگوید: «هی مَشتی!» چنین اتفاقی یعنی درست، زدن به کانون غرور شخصیتی مانند مولوی است.
وی ادامه داد: شمس میتوانست شانزده سال پیش در دمشق این کار را با مولانا بکند؛ اما دید هنوز این آتشفشان به گلوگاه نرسیده است. پیرمرد میپرسد: «شیخ! بایزید بالاتر بود یا پیامبر؟» حال، در پاسخ، این شمس است که به زانو درمیآید؟ یا مولانا از استر مقام برای ابد پایین می آید؟
وی ادامه داد: از دید من، همگیِ ما هر روز رویارویی و مواجهه داریم؛ اما متوجه نیستیم که به ما میگویند: «با ما نمیآیی؟ نمیخواهی آدم شوی؟» مگر موسی که شمسِ فرعون بود، در کارش موفق شد؟ اما تا لحظه ی پایانی و کنار رود نیل نومید نشد و گفت اینکه با من است، خداست! و این اندازه حضور خدا را حس میکرد.
وی درباره این که ویژگیِ کسانی که در آنها مواجهه رخ میدهد، چیست؟گفت: طلب و خواستن است به طور مثال ابوجهل و ابولهب، همبازیِ پیامبر(ص) بودند. چگونه ذرهای اثر نپذیرفتند؟ هر انسانی سه لایه دارد، که یکی ظاهر است. دیگری آسیب پذیریها و شادیها؛ و سومین لایه، لایه ای است که دست کسی به آن نمیرسد. کسانی که به لایه ی سوم وجودیِ خود رسیدهاند. آن خط سوم را دریافته اند.
سروش درباره این که آیا مواجهه از راه دیدن هم رخ می دهد؟ گفت: شمسِ برخی از افراد از راه گوش است و شمسِ برخی از راه بو. سنتآگوستین شمس اش را ندید؛ بل شنید که پسر بچّهی همسایه میگوید «آیا وقت آن نرسیده که آن کتاب را بخوانی؟» حرف یک بچه است؛ اما چون او مستعد هست، در او به گونهای دیگر تعبیر میشود. حرف من هم در وجود هریک از شما به یک شکل ترجمه میشود. امام حسین(ع) هنگامی که میخواست نماز بخواند، میلرزید. این حالتها حق ماست. بسیاری میپرسند آیا عشق مانند قدیمها هنوز هم وجود دارد؟ بله فراوان. قلب که «ساخت چین» نشده است.
در این نشست ابتدا باقری به بیان توضیحاتی درباره داستان «جوی و تشنه و دیوار» پرداخت و با بیان اینکه مولوی در سدهی هفتم میزیسته و هرگز یورش مغول را ندیده است، به اهمیت مثنویِ مولانا اشاره کرد و گفت: این کتاب به اندازهای مهم است که نام مثنوی، تنها به این کتاب خاص شده. هنگامیکه نام مثنوی را میشنویم، ناخودآگاه ذهن به سوی مولانا کشیده میشود؛ و این بهدلیل تواناییِ مولوی در مثنوی سرایی است.
وی ادامه داد: مجموعه بیتهای مثنوی مولوی، نزدیک به 25هزار است. بزرگترین دفتر آن، ششم و کوچکترینِ آن دفتر دوم است. مثنوی و سرایش آن به بخش دوم زندگیِ مولوی و پس از اینکه صوفی میشود، بازمیگردد. مولوی مجالسی داشته که در آنها شاگردانی را پرورش می داده، که مشهورترینشان حُسامالدین چَلَبی است. در این نشستها، ساعتهایی به سکوت میگذشته؛ یعنی همگان سکوت میکردند. استمرار این سکوت در اندیشههای مولوی، ذهن او را موزون می کرد. آنگاه در قالب مثنوی بر زباناش جاری می شد؛ و شاگردان نخستین شنوندگان آن بودند.
وی ادامه داد: چلبی که خود کاتب گفتههای مولوی بود، در نشست جداگانهیی برای مولوی با صدای خوش بیتها را میخواند، تا وی آنها را اصلاح کند. بدینگونه بود که کلام او به صورت دفترهای گوناگون درآمد.
باقری همچنین به محتوای مثنوی مولانا اشاره کرد و گفت: «در تعریفهایی که از مثنوی شده است، بسیاری آن را مشتمل بر معارف اسلامی، انسانی، عرفانی دانستهاند. درواقع، مثنوی کتابی است آمیخته به قرآن، اخلاق، حدیث و حکمت، به زبان عام و پر از تمثیل و داستان. باور بر این است که در این کتاب شریعت، حقیقت و طریقت همگی یکجا جمع شده اند؛ یعنی شما ردّ پای هر سه مسیر را در مثنوی پیدا میکنید؛ چرا که هر سهی اینها در خود مولوی به صورت کامل وجود داشته است.»
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه مولانا فقیهی عالیقدر بود که راه حقیقت و طریقت را نیز به کمال پیمود، افزود: در تفسیری دیگر از مثنوی آمده که این کتاب، تفسیری صوفیانه از قرآن کریم با گرایشات فقه سنی، شاخهی اشعری است. برای همین است که در دورهای، این کتاب را میسوزاندند؛ و براین باور بودند که ضالّه است. مولوی خود از باطنیان است و باور دارد که باید به بطن و درون هر چیز نگاه کرد؛ نه به ظاهر آن.
باقری با اشاره به «داستان جوی و تشنه و دیوار» گفت: این داستان در اوایل دفتر دوم و 35 بیت است و منبع روشنی ندارد؛ چراکه این داستانها، داستان خود مولوی نیستند؛ بل درمیان مردم رواج داشته؛ و مولوی آنها را به شعر درآورده است.
وی با تأکید بر اینکه مولوی برای سرودن مثنوی از شیوهی «جرّ جرّار کلام» استفاده میکرد، افزود: این داستان درون داستان دیگری به نام «حسد کردن حشم بر غلام خاص» قرار دارد. جایی در داستان به «لبّیکگوییِ معشوق» به «یاربگوییِ عاشق» میپردازد و عاشق، یاربگویان است؛ و معشوق به آن لبّیک میگوید.
وی با بیان این که شیوهی مولوی در داستانگویی بسیار مدرن است، افزود: ما در پایان داستان به نتیجهی خاصی نمیرسیم. درواقع انتهای داستان روشن نیست چه بر سر قهرمان آن میآید.
باقری با اشاره به حضور رویا در داستان گفت: مولوی در این داستان، رویایی را مانند رویای «دخترک کبریتفروش» [هانس کریستین اندرسن] ترسیم کرده که با هربار روشن کردن یک کبریت آنچه آرزو داشت، به چشماش میآمد؛ درست مانند همانندسازیهای پیدرپی بابت بانگ برخورد خشت بر آب جو.
باقری، بیت «سجده آمد کندن خشت لَزِب/ موجب قربی که واسجد واقترب» را شاهبیت این داستان دانست و گفت: تشنه خشتها را میکند که به چه برسد؟ هدف چه بود؟ رسیدن به آب. در واقع هیبت تشنهای که به آب میرسد، هنگام نوشیدن آب، سجده است.
باقری معتقد است که داستان پس از این بیت تمام میشود؛ و سخن مولوی به نتیجهگیری میرسد.
وی تأکید کرد: در پایان داستان درنمییابیم تشنه به آب رسید و سیراب شد یا خیر؟ که البته بخش مهم داستان هم این موضوع نیست. باید گفت پایان مبهم و وهمآلودِ این داستان، بسیار مدرن است؛ و «داستان خرسهای پاندا» -از ماتئی ویسنییک- را به یاد میاندازد، که پس از 9 شب پیاپی، به پایانی وهمآلود میرسد. باید گفت که مولوی براساس اعتقادش شعر می سروده و گفته که میخواهد همه چیز را به هم بریزد و به شیوهای نو سخن بگوید.
باقری با اشاره به رمزگشایی در این شعر گفت: از بیت «سجده نتوان کرد بر آب حیات/ تا نیابم زین تن خاکی نجات» شروع به رمزگشایی کرد و گفت که این دیوار و آب و تشنه چه هستند و تأکید کرد که نمیتوان به آب حیات سجده کرد، مگر آنکه از تن خاکی دور شده باشی.