مسمومیّت پشت خاکریز


خبرگزاری تسنیم: - آن قدر که مسمومیت و مرگ شیرین فرهنگی سزاوار نگرانی است، تحریم اقتصادی و تهدید نظامی و خرابکاری و ترور جای نگرانی ندارد.

به گزارش گروه "رسانه‌های دیگر" خبرگزاری تسنیم، 1- امروز شنبه چهارم تیر 1367 و اینجا جزیره مجنون، پشت خندق است. تک سنگین دشمن موجب شده شماری از رزمندگان به محاصره نظامیان عراقی بیفتند. قایق های دشمن در حال پیاده کردن نیرو هستند. محاصره هر لحظه تنگ تر می شود. هرچند ثانیه، عده ای از نیروهای مقاوم به شهادت می رسند یا مجروح می شوند. اسارت باقی مانده کم شمار رزمنده ها قطعی است. یکی از رزمنده ها برمی خیزد و پیش از شلیک آرپی جی به سمت قایق مهاجم دشمن با زبان محلی بویراحمد می گوید «یا شاه قاسم! قوچ گله مو نذرت، بزنمش». ای امامزاده قاسم! بهترین گوسفند گله ام نذر شما که قایق دشمن را بزنم؛ و می زند... ساعتی بعد او به اسارت دشمن درمی آید و چند سال بعد که از اسارت آزاد می شود، نذرش را ادا می کند.

راوی کتاب «پایی که جا ماند»- آزاده جانباز سیدناصر حسینی پور- همچنین روایت می کند که چگونه نیروهای ارتش و استخبارات رژیم صدام، اسرا را در طول دوران اسارت مورد آزار و شکنجه های وحشیانه قرار دادند اما نتیجه نگرفتند. روایت بی شائبه او، روایت خواندنی روحیه سلحشوری و شجاعت و مقاومت رزمندگان، حتی در شرایط محاصره و اسارت است اما نه اینکه از ضعف ها و غفلت ها اغماض کرده باشد؛ از جمله آنجا که در مرور خاطرات دوشنبه سیزدهم تیر 1367 در زندان الرشید بغداد به مرور خاطرات شکنجه های سخت چند روز اسارت و مقاومت دوستان همراه می پردازد و سپس ترفند یکی از سرهنگ های عراقی بعد از چند روز سخت گیری و جنایت برای شناسایی فرماندهان احتمالی را بازگو می کند. راوی می گوید آن روز برخلاف روزهای دیگر، لحن بازجوها عوض شده بود و با پنبه سر می بریدند. سرهنگ عراقی و افسر همراهش می گویند شماها میهمانان ما هستید. فرماندهان شما میهمان ما هستند. خورد و خوراک آنها و حتی اردوگاهشان جداست. و «اگر (برای معرفی فرماندهان) همکاری کنید، ما هم همکاری کرد.

فرماندهان جای خوب، آنجا حمام موجود، آب موجود، غذا کافی، البسه خوب، هر چی احتیاجات موجود، والله العلی العظیم، عراق خوب و...»! به سربازانی که کابل دستشان است اخم و تخم می کنند و خلاصه این که هر کس فرمانده بوده و در این چند روز خود را معرفی نکرده، حالا معرفی کند. راوی می گوید این حرف ها در یکی دو فرمانده گروهان اثر گذاشت. آنها سادگی کردند و فریب چرب زبانی افسر استخبارات را خوردند اما بعدها یکی از آنها را با سر و صورت کتک خورده و کبود دیدم که نشانگر همان احترام خاص بعثی بود!...

2- کاش همان گونه که مقتدای انقلاب با آثار مربوط به دفاع مقدس مأنوسند، ما و به ویژه مسئولان کشور نیز با این آثار و صاحبان و خالقان آنها حشر و نشر داشته باشیم تا یادمان نرود ایران و جمهوری اسلامی عزیز، قائم به یک روح جمعی است که تاروپود آن از خود همین مردمان کوچه و بازار به هم تنیده و همین روحیه سلحشوری بوده که کشور را در برابر تاخت و تاز تعدی کنندگان پاس داشته است. راوی «پایی که جا ماند» جایی از همین خاطرات، به تابستان سال 1377 و مبادله جنازه نظامیان عراقی با پیکر مطهر شماری از شهدا در شلمچه اشاره و از قول مدیر برق ناحیه جنوب (آبادان و خرمشهر) روایت می کند وقتی عراقی ها استخوان ها و پلاک های کشته های خودشان را از ما گرفتند، 500 متر آن طرف تر در گودالی انداختند و لودری که مشغول خاکبرداری بود روی همه جنازه ها خاک ریخت. این در حالی بود که طرف ایرانی پیکر شهدا را می گرفتند و در تابوت می گذاشتند و پرچم و گل لاله روی تابوت ها نصب می کردند. سرهنگ عراقی (نماینده مرزبانی بصره) که طی ماه های اخیر با هیئت ایرانی آشنایی داشته، در پاسخ این سوال که چرا جنازه ها را به خانواده هایشان تحویل نمی دهید، می گوید «این جنازه ها تاریخ مصرفشون دیگه تمام شده، برای ما دردسر دارن؛ نباید برن تو شهرها. خاطرات جنگ دوباره برای مردم عراق زنده می شه» و ادامه می دهد «ما از شما تعجب می کنیم و نمی فهمیم که چرا شلمچه شما همیشه شلوغه و این همه آدم میان اینجا برای بازدید».

این، تفاوت افتخار دفاع با شرمندگی ناشی از تعدی و جنایت است. سرهنگ عراقی نمی دانست دفاع مقدس با همه سختی هایش برای ملت ایران، تبدیل به سمبل عزت و شهامت و رشادت و پاسداری از حیثیت و حریم خود شده است... سالها بعد، از رژیم بعث جز نامی به ننگ و عار باقی نمانده بود.

3- موسسه آمریکایی زاگبی چند روز پیش نتایج نظرسنجی میدانی خود از شهروندان ایرانی- حد فاصل 4 شهریور تا 4 مهر- را منتشر کرد. به گزارش این موسسه تحقیقاتی، 96 درصد ایرانی ها معتقدند ادامه برنامه هسته ای به تحریم ها می ارزید. این نظرسنجی، مشابه نتایج چند هفته پیش موسسه آمریکایی دیگر (گالوپ) است که اعلام می کرد 85 درصد شهروندان ایرانی گفته اند تحریم ها بر زندگی و معیشت آنها اثر گذاشته اما در عین حال 68 درصد معتقدند ایران با وجود تحریم ها باید به برنامه هسته ای ادامه دهد؛ این رقم سال گذشته 63 درصد بوده است. لابد با مشاهده انواعی از همین نظرسنجی هاست که باراک اوباما با وجود بیان این مطلب که «ما در توافق ژنو حق غنی سازی ایران را به رسمیت نشناخته ایم»، می گوید «این ایده که ایران با تحریم های بیشتر و تهدیدهای نظامی، آشفته تر و در نهایت تسلیم می شود، برداشت درستی از مردم یا حکومت ایران نیست. فکر می کنم حتی میانه روها یا اصلاح طلبان ایران نیز به راحتی تسلیم نمی شوند و خواسته آمریکا و اسرائیل را نمی پذیرند.» او در اظهارات خود در موسسه صهیونیستی سابان البته در تناقض با همین اظهارات ادعا می کند «روحانی به خاطر فشار تحریم ها روی کار آمد ولی ما به او اعتماد نداریم... در برابر اقدامات ایران، تحریم های اصلی سر جای خود باقی می ماند. ما فقط کمی شیر آب را باز کردیم.»! با همه این حرف ها که آمیخته با گستاخی و تکبر آمریکایی است، اوباما از لزوم حفظ کرامت ایرانی ها در توافق سخن می گوید! این همان رویکرد فریبکارانه ای است که زمانی نیویورک تایمز نوشت مبنی بر اینکه باید فریب را چاشنی سیاست شکست خورده پتک کرد؛ دستکش مخملین روی دست چدنی!...

4- آن قدر که مسمومیت و مرگ شیرین فرهنگی سزاوار نگرانی است، تحریم اقتصادی و تهدید نظامی و خرابکاری و ترور جای نگرانی ندارد. تحریم ها 30 سال پیش در اوج دفاع مقدس که کشور هیچ نداشت، نتوانست ایران را از پا درآورد هیچ، که موجب معجزه های بزرگ در عرصه خلاقیت و خودکفایی شد. جنگ، ما را ساخت و اعتماد به نفس ملت ایران را صد چندان کرد. تحریم با همه آزارها و رنج هایش نمی تواند در یک ملت رشید اثر کند اگر آن روح جمعی و سبک زندگی معطوف به شجاعت، گذشت و ایثار، عزت، قناعت، خلاقیت، کوشندگی و مجاهدت، جسارت و هوشیاری برقرار باشد. این سبک زندگی مانع از اتمیزه شدن شهروندان می شود و در واقع امر، یک ملت را برقرار و پایدار نگاه می دارد. اما اگر بنا باشد همین سبک زندگی در اخلاق خوش باشی، عافیت طلبی، تجمل، طمع، هوس، فزون خواهی، کام جویی، ترس، احساس حقارت، بی شخصیتی، خود مشغولی و زیست غیرانسانی منحل شود، آنگاه در مقیاس ملی هر کشوری را آسیب پذیر می کند. اگر مطالبه زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه نبود، ملت ستمدیده اما عزیز و ظلم ناپذیر ما کجا می توانست از عهده رژیمی که ژاندارم آمریکا در سراسر منطقه بود و غلبه امنیتی و پلیسی داشت، برآید یا 8 سال دفاع نابرابر را با عزت و پیروزی در برابر جبهه ای از دشمنان مدیریت کند؟ فرهنگ ناب اسلامی- ایرانی در طول قرن ها به مثابه سنگ کف رودخانه عمل کرده و در جریان تحولات پرماجرا خود را حفظ کرده است. از مغول ها تا روس ها و انگلیسی ها و آمریکایی ها و از مدعیان ناسیونالیسم تا مبلغان مارکسیسم و لیبرالیسم در این کشور آمده و رفته اند اما جریان اصیل ریشه دار در متن جامعه ما همان فرهنگ اسلامی- ایرانی بوده که آموخته در بحبوحه همین تاخت و تازها بماند و ببالد.

5- اکنون اما دغدغه دیگری در میان است؛ دور زدن جبهه فرهنگ و شبیخون دشمن از روزنه استحاله تدریجی سبک زندگی با این تلقی که هر سبک زندگی، اخلاق و شخصیت و فرهنگ متناسب با خود را می آورد. فرض دشمن بر این است که از زندگی آمیخته با شکم بارگی و هوس بارگی و تجمل طلبی و خوش باشی، انسان شجاع و عازم و حازم و خلاق و جسور و مجاهد در نمی آید که بخواهد در برابر فشار و تهدید مقاومت کند. بی علت نیست در روزگاری که از قطعه خودرو و هواپیمای مسافربری گرفته تا بنزین و دارو و سوخت 20 درصد برای تولید رادیو دارو در راکتور تهران و انواع سرمایه گذاری ها مشمول تحریم های سختگیرانه واقع می شود، غرب میلیاردها دلار بودجه به عنوان یارانه فرهنگی! مشخصا برای ملت ما کنار می گذارد و خرج گسترش شبکه های ماهواره ای- از سیاسی تا ضد اخلاقی- و شکستن فیلترهای اینترنتی می کند.

هدف یک چیز است؛ زبان مشترک فرهنگی میان یک ملت که آنها را فراتر از تفاوت های زبانی و قومی تبدیل به یک روح واحد کرده، دچار چندگانگی و تعارض شود تا آنجا که نتوانند همدیگر را بفهمند، یکدل شوند و پای حیثیت و شرافت خود بایستند. این قانون لایتخلف الهی است که «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلهم الشیطان ببعض ماکسبوا». آنها که در بحبوحه دفاع پشت به دشمن کردند، جز این نبود که شیطان در روح آنان رسوخ کرد و فهم و محاسبه آنان را به هم ریخت؛ روزنه این رخنه و دستکاری برای لغزاندن قدم ها، ارتکاب حرمت ها و گسیخته شدن رشته استوار ایمان بود. امیر مومنان(ع) برخی همراهان ناهمدل جبهه حق را سرزنش کردند به خاطر اینکه تن به زیست چارپایان دادند. حضرت در خطبه 174 نهج البلاغه می فرمایند «چیست که می بینم از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ چارپایانی را مانید که شبان آنها را در کشتزاری وباخیز و دردانگیز بگرداند. گوسفندی را مانید که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از آن چه خواهند و با او چه کنند. اگر به او نیکی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیری اش را پایان کار». آیا کاری که مستکبران با ملت های خویش در غرب و در نسبت با سایر ملت ها در حوزه تربیت و فرهنگ و اخلاق و سبک زندگی می کنند جز همین است؟!

6- شخصیت و تشخص انقلابی ملت ایران را باید پاس داشت. این مسئولیت همه صاحب منصبان به ویژه دولتمردان جمهوری اسلامی است. عقبه و تنگه استراتژیک فرهنگ را نمی توان بی دیدبان و مرزبان رها کرد؛ که حتی در غرب به ظاهر لیبرال نیز چنین نکرده اند. ما از تهدید نظامی و اقتصادی و سیاسی هیچ آسیبی نمی بینیم، اگر که از خاکریز فرهنگی و عقبه اعتقادی غافل نشویم. گاه ضربتی که با یک اسب تروا یا پیاده کردن چند چترباز در عمق جبهه حریف می توان زد با چند لشکر مکانیزه امکانپذیر نیست.

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.