آیت‌الله تهرانی می‌گفت زیر قبه امام حسین(ع) دعا مستجاب است

آیت‌الله تهرانی می‌گفت زیر قبه امام حسین(ع) دعا مستجاب است

خبرگزاری تسنیم: میثم مطیعی با بیان خاطراتی از نحوه آشنایی خود با آیت‌الله تهرانی می‌گوید، برخوردی که مسیر زندگی‌اش را عوض کرده است. می‌گوید: رفتن‌ حاج‌آقامجتبی هزاران برابر سخت‌تر و دردناک تر از درگذشت پدرش بوده است.

مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی، استاد فقید اخلاق و مرجع عظیم‌الشأن تقلید تهران، دی‌ماه سال گذشته هم‌زمان با ایام اربعین حسینی رحلت کرد. چندی پس از ارتحال ایشان خبرنگاران فرهنگی خبرگزاری تسنیم در پرونده مبسوطی، برخی از زوایای زندگی و شخصیت ایشان را در گفت‌وگو با فرزندان و برخی از شاگردان ایشان بررسی کردند. امسال در آستانه اربعین شهادت سرور و سالار شهیدان و ایام اولین سالگرد رحلت مرحوم آیت‌الله تهرانی، برخی از گفت‌وگوهای برجسته این پرونده در تسنیم بازنشر می‌شود.

یکی از گفت‌وگوهای این پرونده به مصاحبه با میثم مطیعی، از مداحان و ذاکرین اهل بیت(ع) اختصاص داشت که سال‌ها در جلسات آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی مداحی کرده است. او از مؤسسین دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله حاج آقا مجتبی، و اولین مدیر عامل این مؤسسه بوده است . مطیعی هم اکنون دانشجوی دکتری دانشگاه امام صادق و از اساتید همین دانشگاه است.

مطیعی می‌گوید که رسانه‌ای نیست و تاکنون مصاحبه‌ نکرده است. می‌گوید: با این حال در این مصاحبه لازم دانسته‌ام تا درباره آیت‌الله تهرانی سخنانی را بگویم، آن هم به دلیل اینکه احساس کردم شاید بشود گوشه مختصری از زوایای زندگی این مرد الهی باز شود.  وی در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم به بیان برخی از نکات علمی، اخلاقی و اجتماعی ایشان و نیز خاطراتی از ارتباط چندساله خود با آیت‌الله تهرانی، از چگونگی آشنایی با آیت‌الله تهرانی تا خاطراتی از سیره علمی و اخلاقی ایشان پرداخته است:در مورد نحوه آشنایی‌تان با مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی بفرمایید.

*تسنیم: در مورد نحوه آشنایی‌تان با مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی بفرمایید.

مقدمتاً باید عرض کنم که من شاگرد حاج‌آقا نیستم و به هیچ وجه این عنوان را برای خودم درست نمی‌دانم. من مانند هزاران جوان دیگر از جلسات ایشان بهره‌مند می‌شدم و ارتباط نزدیک بنده با ایشان دو علت دارد: یکی به جهت مؤسسه حفظ و نشر آثار ایشان است و دیگری بحث مداحی در محضر ایشان.

سال 88  بود که نزد یکی از شاگردان حاج آقا رفتم و ایده تشکیل مؤسسه تنظیم و نشر آثار آیت‌الله تهرانی را مطرح کردم و دیدم که دیگران نیز این دغدغه را از قبل داشته‌اند و خود حاج‌آقا هم استقبال کردند. این مؤسسه تشکیل شد و من کوچک‌ترین عضو هیئت مؤسس و اولین مدیر عامل مؤسسه حفظ و نشر آثار حاج‌آقا شدم. با توجه به تمام حساسیت و احتیاط‌های موجود در این کار و نیز با توجه به این‌که این کار قبلاً سابقه نداشت و سخت بود، اما حاج‌آقا اعتماد و محبت زیادی کردند و به ما  فرصت آزمون و خطا می‌دادند. حتی در سال 88 یکبار به مؤسسه تشریف آوردند و مواردی را که در مورد آثار مد نظرشان بود، فرمودند و روحیه زیادی به بچه‌ها دادند.

نکته‌ای که راجع به آن روز در یادم مانده این است که چون مطالب ایشان از حساسیت برخوردار بود، قبل از تشریف‌فرمایی ایشان به مؤسسه دوستان صوت جلسات را با دقت فراوان گوش می‌دادند و سپس ویراستاری انجام می‌شد. در واقع ما سعی می‌کردیم با کمترین تغییر در گفتار آن را انتشار دهیم و ساختار جملات ایشان و گرمای لحن ایشان را حفظ کنیم و بعد از مستندسازی آن را انتشار دهیم. حاج‌آقا در این مورد فرمودند اگر نیازی به تغییر است، انجام دهید چون حالت گفتار با نوشتار متفاوت است و آن روز برای ما خاطره خوشی شد. البته مطالب و نکات زیادی از آن جلسه در ذهن دارم.

برخوردی که مسیر زندگی‌ام را عوض کرد

آشنایی بنده با حاج‌آقا به زمان دانش‌آموزی من برمی‌گردد؛ زمانی که می‌خواستم درباره ادامه فعالیت علمی خودم تصمیمی بگیرم که در آن مقطع خیلی احساسی بود و ممکن بود آینده علمی من را به مخاطره بیندازد. در مسجد جامع بعد از نماز جماعت ظهر و عصر نزد ایشان رفتم و گفتم من استخاره می‌خواهم. ایشان دلیل آن را پرسیدند و من یادم است که حاج‌آقا بعد از فهمیدن علت استخاره با من خیلی تند برخورد کردند و استخاره هم نکردند و به من فرمودند کدام راه را انتخاب کنم. من دانش‌آموز بودم و سنی نداشتم. بعد از رفتن ایشان خیلی بغض کردم و به قول معروف حالم خیلی گرفته شد. در عالم بچگی خودم این نیت را داشتم که بروم و به حاج‌آقا بگویم شما که استاد اخلاق هستی، این چه طرز برخورد است؟

اما این برخورد مسیر زندگی من را عوض کرد و اعتقاد دارم ایشان می‌دانستند در هر مقطعی با هرکسی چگونه برخورد کنند و من هر زمان یاد برخورد ایشان می‌افتم، تکان می‌خورم و این برخورد به مرور باعث محبت من به ایشان شد. من توفیق داشتم که در جلسات ایشان شرکت می‎کردم و برای دیدن ایشان به مسجد جامع می‌رفتم. این دیدارها برای من نکته‌های زیادی را دربرداشت. ایشان را نگاه می‌کردم و به صورت پنهانی پشت سر ایشان راه می‌رفتم، چون ایشان اجازه چنین کاری را نمی‌دادند.

*تسنیم: از ویژگی‌های بارزی که در آیت‌الله تهرانی سراغ دارید بفرمایید. از توصیه‌های خاصی که به شما کرده بودند.

از محور معارف ثقلین بیرون نمی‌رفتند

یکی از ویژگی‌های بارز ایشان آن بود که خیلی دلسوز بودند و اگر اطرافیان ایشان مشکلی برایشان پیش می‌آمد، با دلسوزی برخورد کرده و راهکاری می‌دادند و طوری برخورد می‌کردند که خود این برخورد اجازه صحبت برای مراحل بعدی را نیز می‌داد و این توصیه‌های ایشان دو ویژگی داشت: اول آنکه این توصیه‌ها کاربردی بود و دیگر آنکه در محدود شرع بود. ایشان از محور معارف ثقلین بیرون نمی رفتند و همیشه از آیات و روایات استفاده می‌کردند و از خودشان چیزی را نمی‌گفتند.

توصیه‌ای جامع از آیت‌الله تهرانی برای فرزنددار شدن

روزی برای گرفتن دستورالعملی برای فرزنددار شدن نزد ایشان رفتم، ایشان با اشاره به روایات وارده از اهل بیت علیهم السلام که اگر بنده‌ای حاجت خود را بین دو صلوات بخواهد مستجاب است فرمودند: بعد از هر نماز فریضه یومیه، ابتدا صلوات بفرستید بعد یکبار استغفار کنید و بعد دوباره صلوات بفرستید بعد از آن به فارسی این دعا را بکنید. بگویید: «خداوندا اولاد من را سالم، صالح، خوش‌روزی، خوش‌قدم و عاقبت به خیر قرار بده» و بعد دوباره صلوات بفرستید. حاج‌آقا می‌گفتند: من برای همه فرزندانم این کار را انجام داده‌ام. در واقع چیزی را به دیگران توصیه می‌فرمودند که خود مقید بودند.

دعایی که جمع تمام روایات است

حاج‌آقا یک‌بار فرمودند این دعا که «خداوندا اولاد من را سالم، صالح، خوش‌روزی، خوش‌قدم و عاقبت به خیر قرار بده» جمع تمام روایات است. من بعداً بررسی کرده و دیدم که واقعاً همین است. ایشان فرمودند اگر این پنج دعا را انجام دهید دنیا و آخرت را باهم جمع کرده‌اید، من خودم  این کار را برای فرزندانم انجام داده‌ام و به شما هم می‌گویم.ایشان در این زمینه همچنین به تغذیه خیلی دقت داشتند و می‌گفتند که مادر برای تغذیه خود باید خیلی دقت کند که در هرجایی هر چیزی را نخورد.

نمی‌گذارم پولی در این جلسه وارد شود که گوش و چشم مردم را ببندد

آن چایی‌ای که ما در جلسات اخلاق حاج‌‌آقا مجتبی تهرانی می‌خوردیم، واقعاً گواراترین و حلال‌ترین چایی بود که در عمرمان می‌خوردیم. جلسات معدودی در ایام سال را شام می‌دادند و آن شام لذت‌بخش‌ترین غذاها بود. دیگران خیلی دوست داشتند برای ظاهر و شکل مجالس خرج کنند، اما ایشان می‌فرمودند نمی‌گذارم پولی در این جلسه وارد شود که گوش و چشم مردم را ببندد و با خوردن آن مردم از شنیدن معارف الهی محروم شوند.

بار دیگری برای همین بحث فرزند دارشدن محضر ایشان رفتم. در واقع چند ماهی مانده بود تا فرزندم به دنیا بیاید. در آنجا باز سفارشاتی راجع به تغذیه کردند و گفتند مواظب باشید همسرتان جایی نرود که غذا شبهه‌ناک باشد، چون غذا خیلی تأثیرگذار است و فرمودند بچه‌ها باید در دامان پاک پرورش پیدا کنند و  این طهارتی که ما می‌گوییم از زمان انعقاد نطفه در همه ابعاد از نظر معصیت نکردن و عبادات و... است. می‌فرمودند در فقه هم طهارت از حدث و هم طهارت از خبث داریم.

ایشان فرمودند من اعتقاد دارم پدر و مادرهایی که حتی رعایت نجاست و پاکی ظاهری را می‌کنند، بچه‌های خوبی را تربیت می‌کنند، حالا طهارت روحی بماند. این توصیه را نیز داشتند که مادر باید بداند که عبادت در این ایام بسیار مؤثر است و سپس قرائت یک سری از سوره‌های قرآن را نیز توصیه فرمودند. برای مثال فرمودند مادر برای خوش‌اخلاق شدن فرزند و چموش نشدن او بهتر است هر روز سوره محمد(ص) را بخواند و به آن مقید باشد و توصیه دیگر مداومت بر ذکر صلوات بود.

فردای آن روز نیز من با حاج‌آقا دیدار داشتم و ایشان باز این مطلب را به من یادآور شدند و این دلسوزی ایشان را می‌رساند. ایشان در مسئله توسل خیلی تأکید داشتند که پدر و مادر آن پنج دعا را برای فرزندان خود بخواهند و از همه مهم‌تر برای عاقبت به خیری فرزندان خود دعا کنند و زمانی که فرزند به دنیا آمد نیز این دعا را ادامه دهند.

فرزند من به دنیا آمد و از بیمارستان مستقیم به درب منزل حاج‌آقا رفتم و ایشان اذان و اقامه را در گوش فرزند من خواندند و دوباره توصیه کردند که مادر در دوران شیردهی باید به غذاهای خود توجه کند. به عنوان مجتهد فرمودند من به ایشان اجازه خواهم داد که اگر خواست جایی چیزی بخورد چایی یا یک حبه قند بخورد، از طرف من ایشان مجاز به مصرف است اما باید خمس آن را بپردازد و ردّ مظالم کند تا روابط اجتماعی بهم نخورد. همچنین فرمودند که دعاها بعد از نماز فراموش نشود.

با کسی تعارف نداشت، در کار غیر شرع ملاحظه هیچ‌کس را نمی‌کرد

نکته جالب این‌که فرمودند فرزند بزرگ من نزدیک 50 سال سن دارد، ولی من هنوز 5 دعا را بعد از نمازهای واجب می‌خوانم و باقیات‌الصالحات همین است و انسان تا زنده است باید از خداوند بخواهد و این یکی از توصیه‌های کاربردی ایشان بود که شدیداً با دلسوزی ایشان مرتبط بود. حاج‌آقا اگر چیزی برای خودش داشت، به دیگران نیز توصیه می‌کردند. با کسی تعارف نداشت و اگر می‌دید کسی کار غیر شرعی می‌کند، ملاحظه هیچ‌کس را نمی‌کرد و همه می‌دانستند که ایشان آدم دین‌مداری هستند و شعار نمی‌دادند. جفاست که اگر بگوییم ایشان مهربان نبودند، بلکه ایشان روحیه بسیار لطیفی داشتند.

خاطره‌ای ناظر به مهربانی ایشان به ذهنم آمد. به یاد دارم که در تاریخ هفتم اردیبهشت‌ماه 89 نزد ایشان رفتم. ماجرا این بود که ما مطلبی در سایت مؤسسه تنظیم و نشر آثار ایشان گذاشته و دقت کرده بودیم تا حساسیت‌ها را رعایت کنیم، این مطلب مستمع زیادی نیز داشت حتی از کشورهای دیگر اما ایشان یک ملاحظاتی داشتند که فرمودند آن مطلب از روی سایت برداشته شود. من خدمتشان رفتم که ایشان را راضی کنم تا مطلب روی سایت بماند و حتی در دانشگاه یک ترم این مطلب را منبع امتحان قرار دادم و دانشجوها خیلی تشکر کرده بودند.  به حاج آقا عرض کردم که از طرف مخاطبان تحت فشار هستیم، اما قبول نکردند و گفتند باید این مطلب را بردارید و بخشی از ملاحظات خود را برای من توضیح دادند. من حقیقتاً گرفته شدم و توی ذوقم خورد، هیچ نگفتم، اما قانع هم نشدم.

هنر ایشان کرامت داشتن نبود، تربیت عملی بود

وقتی توضیح دادند و فهمیدند که من قبول نکرده‌ام، فرمودند: حرف من را منطقی می‎دانی یا نه؟ عرض کردم من فرمایش شما را منطقی می‌دانم، در حالی که از صمیم قلب آن را باور نکرده بودم. فرمودند تعقلی قبول کن نه تعبدی و این بار هم با یک تواضع خاصی توضیح دادند و من واقعا قانع شدم. به درب منزل که رسیدیم، ایشان متوجه شدند که من گرفته هستم، به همین جهت در ماشین نشسته و شروع به گپ زدن کردند و من واقعاً با انرژی به مؤسسه برگشتم و فهمیدم حاج‌آقا واقعاً نمی‌خواستند که من با آن حال از آنجا بروم و فهمیدم ایشان مراعات حال من را کرده‌اند.

این جریان گذشت تا این‌که در ملاقات بعدی برای کارهای مؤسسه خدمت ایشان رسیدم. خدا شاهد است که اصلاً حواسم به گفت‌وگوی قبلی نبود و ما آن مطلب را از روی سایت برداشته بودیم و ماجرا فراموش شده بود. حاج‌آقا مجتبی خودشان در ابتدا فرمودند من راجع به آن مطلب بنا را بر این گذاشتم که استخاره کنم و استخاره هم خوب آمده بود و می‌دانم که شما زیر فشار هستید؛ من احساس کردم حاج‌آقا برای مراعات حال ما این کار را انجام داده‌اند. یکی از خصوصیات عجیب آیت‌الله مجتبی تهرانی دقت و تیزبینی ایشان بود. به تعبیری هنر ایشان کرامت داشتن نبود و این‌که دنبال ذکر و ورد خاصی از ایشان باشیم، بلکه هنر ایشان تربیت عملی بود که با یک نگاه مخاطبان را متوجه می‌کردند.

حالات آیت‌الله تهرانی در آخرین فاطمیه

جلسات فاطمیه ایشان بر این منوال بود که در فاطمیه اول جلسه اخلاق بود و سپس روضه‌خوانی برگزار می‌کردند و در فاطمیه دوم در همین مکان (دفتر مرحوم آیت الله تهرانی) که قبلاً منزل ایشان بوده، روضه زنانه برگزار می‌شد و این تنها روضه زنانه‌ای بود که من شرکت می‌کردم و مداحی می‌کردم. می‌خواهم درباره عنایت‌های خدا به ایشان بگویم: فاطمیه گذشته در روز هشتم اردیبهشت‌ماه در روز آخر آن مجلس نورانی که آخرین روز عمر حاج‌آقا در فاطمیه هم محسوب می‌شد (چون فاطمیه بعدی را بین ما نیستند) و خیلی روز عجیبی بود.

در آن روز حاج‌آقا مطالبی را می‌گفتند که من اولین بار بود از ایشان می‌شنیدم و حالت منقلب ایشان را تا آن روز اینگونه ندیده بودم. البته ممکن است افراد زیادی که 30  یا 40 سال با ایشان معاشرت داشته‌اند این حالات ایشان را دیده باشند، اما من شاگرد ایشان نبودم و بنا بر شرایط کاری موسسه و یا مداحی تنها بعضی روزها توفیق حضور در محضر ایشان را داشتم. خلاصه در آن روز من به آن مجلس آمدم و وقتی جلسه تمام شد، خواستم بروم به من گفتند بروید اتاق اندرونی، حاج‌آقا کارتان دارند.

همیشه فشار رسانه‌ای زیادی بر مداح‌ها وارد می‌شود و من به تبع آموزه‌های حاج آقا رعایت سعی می‌کردم رعایت کنم و نمی‌گذاشتم سی‌دی مداحی من پخش شود، هر وقت مرا به تلویزیون دعوت می‌‌کردند نمی‌رفتم و نمی‌گذارم از جلسات ما تصویربرداری شود. هیچ وقت مصاحبه نمی‌کردم تا الان هم راجع به مداحی مصاحبه نکردم. و در واقع این مصاحبه شما از اولین مصاحبه های من است. برای حاج‌آقا مجتبی لازم دانسته‌ام تا درباره ایشان حرف‌هایی را بگویم آن هم به دلیل اینکه احساس کردم شاید بشود گوشه مختصری از زوایای زندگی این مرد الهی باز شود.

من عمل کرده‌ام و بعد به تو سفارش می‌کنم

آن زمان در اثر آن فشارهای رسانه ای من واقعاً خسته شده بودم و قصد داشتم تا این کار را رها کنم یا اینکه بخشی از آن را اجازه بدهم پخش بشود. به هیچ کس هم نگفته بودم و شاید دو نفر می‌دانستند که آنها هم ارتباطی با حاج آقا نداشتند و حاج‌آقا هم اطلاعی نداشتند. در آنجا نشستم و حاج‌آقا فرمودند این کار را نکن! و دقیقا به مورد آن اشاره کردند. این فرموده حاج‌آقا برای من بسیار عجیب بود. من ماجرا را برای حاج آقا توضیح دادم و ایشان فرمودند که اجازه نده تا بحث رسانه‌ای توسعه پیدا کند. فرمودند کسی ممکن است حرف بزند، اما عمل نکند، اما من عمل کرده‌ام و بعد به تو سفارش می‌کنم.

واقعا عالم عامل ربانی بود

در یک جلسه‌ای فرمودند من این حرف‌ها را که به شما می‌زنم از قبل آنها را در خانه‌ام پیاده کرده‌ام و به همین خاطر هم بود که ما به راحتی حرف‌های ایشان را می‌پذیرفتیم. برای مثال کسی قصد رفتن به خارج از کشور را داشت و همه کارهای خود را برای رفتن انجام داده بود و زمانی که پیش حاج‌آقا رفت با یک کلام «به صلاح شما نیست» منصرف شد. ایشان اگر امر و نهی و یا توصیه‌ای می‌کردند، خود ایشان عامل بودند و یکی از بهترین تعبیرات درباره ایشان همان فرمایش مقام معظم رهبری است که ایشان را «عالم عامل ربانی» خواندند.

ماجرای حضور آیت‌الله تهرانی در جلسه روضه زنانه

به آخرین روز فاطمیه گذشته برگردیم؛ فکر کنم دو روز پس روز شهادت بود. آن روز برای من خیلی روز عجیب و خاصی بود. فرمودند چون روز آخر روضه است چیزی را برای تو می‌گویم. گفتند می‌دانی برای چه به اینجا آمده‌ام؟ برای خودم باعث تعجب بود که ایشان در مجلس زنانه شرکت کند، چون مجلس زنانه بود و بانی جلسه نیز همسر حاج‌آقا بودند. ایشان در اتاق پشتی آمده بودند و تنها نشسته بودند. فرمودند می‌دانی برای چه امروز آمده ام اینجا؟ یکی از اهل علم چند روز قبل از روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به منزل ما زنگ زده و گفته‌ که خوابی دیدم که به من گفتند حضرت زهرا(س) روز شهادت تشریف می‌آورند منزل حاج آقا مجتبی و همسر ایشان گفته‌اند که اتفاقاً اینجا جلسه روضه زنانه است. حاج آقا فرمودند من روز شهادت آمدم اینجا، امروز هم آمدم و گفتم بیایم تا چیزی بگیرم. اینجا بغض کردند و کمی گریستند.

به حاج‌آقا مجتبی بگویید ما از ایشان قبول کردیم

ایشان گفتند می‌خواهم چیزی را برای تو بگویم: هفت یا هشت سال قبل اینجا روضه بود، مداح آن مجلس، مداحی‌اش را کرد و روضه‌اش را خواند و وقتی روضه‌خوان می‌خواست برود، حال من منقلب شد. حاج‌آقا‌مجتبی گفت خدا شاهد است من آدم بدی هستم، اما آن لحظه اخلاص داشتم و به روضه‌خوان گفتم دعا کن حضرت زهرا(س) از من قبول کند. فردای آن روز یکی از علمای تهران که برای تبلیغ به یزد رفته بود، با من تماس گرفت و گفت: دیشب هنگام سحر حضرت زهرا(س) را به خواب دیدم که فرمودند به حاج‌آقا مجتبی بگویید ما از ایشان قبول کردیم... . حاج‌آقا حالشان منقلب شده بود و گفتند قیامت راست است، کار حساب و کتاب دارد و اگر کسی برای اهل بیت(ع) کاری را انجام دهد، ثبت و ضبط می‌شود.

کار حساب و کتاب دارد

خاطره ای را هم از مرحوم میرزاعلی سعیدیان نقل کردند و فرمودند او خودش برای من نقل کرد که دهه عاشورا بود و مجلس داشتیم و شب آخر روضه طبق معمول هرسال اطعام کردیم و من در خواب دیدم آن افرادی که نسبت به امام حسین(ع) عرض ارادت کرده‌اند در صف ایستاده‌اند و به نوبت می‌آیند. هرکسی نوبتش می‌شود، یک نفر آنجا نشسته و به فرد دیگر می‌گوید بنویس! این مقدار قند، نان، شکر، برنج و تمام مخارجی را که آن فرد برای امام حسین(ع) انجام داده، صورت برمی‌دارند. نوبت آن شخص شد و گفتند بنویس این مقدار برنج و... و 8 مثقال زعفران و میرزاعلی‌آقا گفت 10 مثقال و ایشان گفتند 8 مثقال و علی‌آقا گفت من خودم 10 مثقال خریدم! گفتند: خیر بنویس 8 مثقال زعفران. فردا که از خواب بلند شدم از همسرم پرسیدم که از زعفرانی که به شما داده بودم، همه را استفاده کردی؟ گفت نه 2 مثقال از آن را برای خودمان جدا کردم. حاج آقا مجتبی بعد از نقل این قصه به حقیر فرمودند بدان که کار حساب کتاب دارد.

*تسنیم: آیا حاج‌آقا توصیه‌های خاصی برای زیارت مکه، عتبات یا دیگر اماکن مقدسه داشتند؟

یکی از بحث‌های کاربردی آیت‌الله مجتبی تهرانی توصیه‌های ایشان برای زیارت بود و هرکس که عزم زیارت داشت و به نزد ایشان می‌رفت توصیه‌ای می‌کردند. یک سال شهادت امام صادق(ع) که در دفتر مرجعیت ایشان روضه بود. من پس از آنکه مداحی کردم خدمت ایشان رفتم و گفتم من می‌خواهم به عتبات بروم، نکته‌ای بفرمایید. فرمودند کاری را که خودم انجام می‌دهم به تو می‌گویم: هرکجا سوار ماشین یا هواپیما شدی یا سفر مجددی داشتی مثلا از نجف به کاظمین بروی 100 صلوات، 100 الله‌اکبر،100 مرتبه یا اباالحسن الرضا(ع)، 6 مرتبه سوره توحید و یک مرتبه آیةالکرسی بخوان.

زیر قبه امام حسین(ع) دعا مستجاب است

فرمودند قبل از اینکه وارد حرم  امام معصوم(ع) شوی بسیار استغفار کن تا پاک به دیدار امام بروی و از درب صحن که وارد شدی صلوات برای آن امام زیاد بفرست. همچنین گفتند که زیر قبه امام حسین(ع) دعا مستجاب است. در حرم امیرالمؤمنین(ع) نیز حاجت مخصوص بخواه و به ایشان بگو آقا من شما را دوست دارم و این حب را نزد شما به امانت می‌گذارم تا شب اول قبر به من برگردانی؛ و بعد فرمودند بر کسانی که در حق تو بد کرده‌اند بیشتر دعا کن؛ این کار رنگی از اولوهیت دارد. این توصیه را راجع به عتبات از ایشان گرفتم.

یا رسول‌الله! دینم را به شما امانت می‌دهم

امسال در شام میلاد امام رضا(ع) زمانی که به حج تمتع مشرف می‌شدم، چند ساعت به پرواز مدینه مانده بود و من نزد ایشان آمدم و. قرار بود خدمتشان برسم که خداحافظی کنم و توصیه ای بگیرم که ره توشه سفرم کنم، این آخرین باری بود که ایشان را سرپا دیدم و بعدش دیگر ایشان را روس تخت بیمارستان دیدم. آن روز بعد از تعقیبات نماز، سلام‌های مفصل خود را به ائمه(ع) دادند. گفتم حاج‌آقا من دارم به سفر تمتع می‌روم و ایشان محبت کرده و در دو گوش من دعای سفر خواندند و توصیه‌های خیلی نابی کردند. آن شب به قدری حال ایشان منقلب بود که همه آنهایی که به ایستاده بودند و به صحبت ما گوش میدادند همه گریه می‌کردیم.

فرمودند مدینه که رسیدی خیلی استغفار کن که تا قبل از رسیدن زمان احرام پاک شوی و رویت بشود برای خدا لبیک بگویی؛ و بعد فرمودند در مدینه قرائت قرآن را شروع کن و سعی کن یک قرآن در مدینه ختم کنی و یک قرآن در مکه، چون در این زمینه روایت داریم. اما اگر مقدور نشد در مدینه شروع کن و در مکه تمام کن و ثوابش را به 14 معصوم هدیه کن. همیشه وقتی توصیه‌ای می‌کردند تأکید می‌کردند که «روایت داریم در این زمینه»؛ همیشه فرمایشاتشان مستند بود.

فرمود در مدینه به پیامبر اکرم(ص) بگو شما در زمان جاهلیت امین بودید، همیشه شما را به امانتداری می‌شناختند، من دینم را به شما امانت می‌دهم تا در آن روزی که به آن محتاجم، به من برگردانید. سپس می‌فرمودند احرام که بستی، صلوات زیاد بفرست و ثوابش را هدیه کن به روح 14 معصوم و نه برای خودت؛ دست خالی می‌روی می‌خواهی دست پر برگردی.

از اعماق دل و با سوز جگرت بگو: از همه گذشتم!

یکی از گفته‌های ایشان خیلی عجیب بود که با حالت خاصی هم می‌گفتند. می‌فرمودند وقتی که وارد مسجدالحرام شدی با حالت احرام قبل از این که طواف را شروع کنی، دو رکعت نماز بخوان و بعد برو زیر ناودان طلا سر به کعبه بگذار و همین‌گونه که من می‌گویم با صفا با خدا حرف بزن. یک صلوات بفرست و استغفار کن، دوباره یک صلوات بفرست و بعد بگو: خدایا  به گردن هرکسی که حق اخلاقی دارم (عین عبارت حاج آقا مجتبی را عرض میکنم) فحش داده به من، غیبتم را کرده، تهمت زده و... خدایا من از همه گذشتم و بعد در ادامه با سوز خاصی می‌گفتند که: از اعماق دلت و جگرت بگذر و بگو خدایا من که بنده کوچک توام از همه آنها گذشتم، تو هم از من بگذر. من خیلی به تو بدی کرده‌ام. بعد از آن، برو طواف کن و ببین چقدر احساس سبکی می‌کنی. در آخر گفتند: رفتی آن جا شفای من را هم بگیر. این جمله خیلی مرا تکان داد. به غلط تصور کردم که ایشان برای شفای بدنی خود دعا می‌خواهند... ولی اشتباه فهمیده بودم، برای اینکه شفای ایشان این بود که می‌خواستند بروند، نه اینکه در این دنیا بمانند.

*تسنیم: از خاطرات خود با ایشان از زمان بستری شدنشان در بیمارستان بفرمایید؛ اولین باری که ایشان را بر روی تخت بیمارستان دیدید، کی بود؟

بعد از برگشت از سفر مقارن ایام عید غدیر بود و بعد آن به محرم و مراسم جلسات دانشگاه امام صادق(ع) خورد و نتواستم به عیادتشان بروم و بعد از محرم ایشان را در تخت دیدم که خیلی رنجور بودند.

همه بیمارستان عاشق‌اش شده بودند

یکی از پزشکان می‌گفت وقتی می‌خواسته تا به نجف برود، حاج‌آقا به او گفته بود که اگر رفتی آنجا ضریح امیرالمؤمنین را بچسب و بگو من را بپذیرند، چون دیگر نمی‌خواست در این دنیا بماند. در بیمارستان خدمه، پرستاران، و پزشکان همه عاشق ایشان بودند و آنجا هیچکس نمی‌دانست که این فردی که در بیمارستان بستری است، آیت‌الله‌العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی، از مراجع تقلید واستاد فرزانه اخلاق است؛ اما همه بیمارستان عاشق ایشان شده بودند. بیمارستان را تکان داده بود.

اولین بار وارد بیمارستان که شدیم زنی که سر و وضع چندان مناسبی هم نداشت و از عوامل بیمارستان بود، می‌گفت من می‌خواهم بروم این حاج‌آقا را ببینم، این حاج‌آقا کیست که همه تعریفش را می‌کنند؟! ورود این فرد به اتاق حاج‌آقا با ورود ما تلاقی کرد. آن روز هم حاج‌آقا خیلی حالشان بد بود که ما ایشان را دیدیم و کلی گریه کردیم. هیچ‌وقت حاج‌‌آقا اینگونه نبود، همیشه با صلابت و پراقتدار بود و ما هم خیلی از ایشان حساب می‌بردیم. سخت بود که ایشان را در این وضعیت بیماری و ضعف جسمانی می‌دیدم. آن زن گفت حاج‌آقا من از بخش حسابداری بیمارستان هستم، آمده‌ام تا برایم دعا کنید که البته حاج‌آقا هم با این که حالشان خوب نبود، اما با روی باز و با نرمی با ایشان برخورد کردند و دستانشان را بلند کردند و دعایش کردند.

مردی که وجود، بیماری و رحلت‌اش همه برکت بود

در ایام بیماری حاج‌آفا مجتبی خیلی‌ها برای شفای ایشان مراسم می‌گرفتند و من خودم نیز در بعضی از این مراسم‌ها می‌رفتم. برای شفای حاج‌آقا جلسات حدیث کساء، دعای توسل و ختم قرآن‌های بسیاری گرفتند. واقعاً وجود حاج‌آقا برکت بود، مریضی ایشان برکت بود و همین بودنشان باعث می‌شد که خیلی‌ها به یاد خدا بیفتند. رحلت حاج‌آقا هم برکت بود و با اینکه از بین ما رفتند، ولی شهر را تکان دادند. مراسم به این با عظمت در روز اربعین برای حضرت سیدالشهدا به واسطه رحلت ایشان برگزار شد.

رؤیایی عجیب از دفن آیت‌الله تهرانی در کنار آیت‌الله حق‌شناس

من خودم شخصاً به مطالب علمی اهمیت می‌دهم و دنبال خواب و... نیستم، اما نکته‌ای برایم خیلی جالب بود و آن این که در بیمارستان یکی از دوستان قبل از این که ما وارد اتاق شویم، گفت: من خوابی دیده‌ام. گفتم چه خوابی؟ گفت خواب دیده‌ام که مرحوم آیت‌الله حق‌شناس خوابیده است و حاج‌آقا مجتبی آمدند و بعد از بوسیدن حاج‌آقا حق‌شناس در کنار آن مرحوم خوابیدند؛ ما آن روز معنی خواب را نفهمیدیم تا این‌که در روز تشییع و تدفین برایمان روشن شد. آیت‌الله جاودان برای سلامتی ایشان ختم صلوات گرفته بود که من شرکت کردم و خواب را برای ایشان تعریف کردم؛ ایشان گفتند: «الله‌اکبر!» و برایشان خیلی عجیب بود؛ تا این‌که حاج‌آقا مجتبی در آستانه اربعین ابی‌عبدالله(ع) از دنیا رفتند و کنار حاج‎آقا حق‎شناس دفن شدند و ما آنجا بود که فهمیدیم، تعبیر آن خواب چه بوده است.

حاج‌آقا از رفتن خود مطلع بودند و این مطلب را خانواده و فرزندان و شاگردان نزدیکشان بهتر می‌توانند بگویند. بعد از دهه اول محرم یکبار دیگر رفتم بیمارستان. به من فرمودند: مردم را اذیت نکنید. من فکر کردم منظور ایشان این است که با مردم خوش‌اخلاق باش. بعد دوباره فرمودند مردم را اذیت نکنید. من گوشم را به نزدیک دهانشان بردم و ایشان با تمام قوایی که داشتند (مکالمه برایشان دشوار بود) گفتند مردم را در تشییع جنازه اذیت نکنید، ازدحام درست نشود و مردم به زحمت نیفتند. ایشان می‌دانستند که از دنیا می‌روند من در این قضیه شک ندارم.

شب جمعه‌ای بود و من می‌خواستم به هیئت بروم و روضه بخوانم، آخرین شب جمعه عمر ایشان بود. رفتم بیمارستان و گفتم حاج‌آقا من امشب می‌خواهم هیئت بروم و روضه بخوانم؛ آمده‌ام از شما انرژی بگیرم، فرمودند خیلی کار خوبی کردی آمدی، خیلی خوشحالم کردی. در آن حالت با وجود آن‌که درد داشتند، خیلی بامحبت حرف می‌زدند. فشار جسمی‌شان زیاد بود، ولی در عین درد بسیار آرام بودند.

رفتن‌اش هزاران برابر سخت‌تر و دردناک تر از درگذشت پدرم بود

عرض کردم حاج‌آقا غیر از این‌که همه برای شفای شما دعا می‌کنند، خیلی‌ها چشم امید به دعای شما دارند و از شما التماس دعا دارند. چند نفر به من سفارش کرده‌ بودند که وقتی رفتی پیش حاج‌آقا بگو برای ما دعا کنند، فرمودند خدایا به حق محمد و آل محمد(ص) از همه رفع گرفتاری کند و خیلی دعا کردند. و دستانشان را به سمت آسمان بلند کردند و برای من خیلی جالب بود که با وجود اینکه خودشان خیلی مریض بودند ولی به گرفتاری شیعیان و محبین اهل بیت تا این اندازه اهمیت می‌دادند.کمی گذشت و ما از لحاظ پزشکی داشتیم به بهبود ایشان امیدوار می‌شدیم؛ از لحاظ پزشکی پیگیری نمی‌کردم، اما انگار حال ایشان بهتر بود، ما زندگی‌مان را به حاج‌آقا مجتبی بسته بودیم و حاج‌آقا موقعی رفتند که ما اصلا فکرش را نمی‌کردیم و واقعا ضربه خوردیم.

نه تنها من خیلی از جوانان دلبسته ایشان همینجور بودند و هستند. من وقتی پدرم را از دست دادم 20 ساله بودم، اما به جرأت می‌توانم بگویم رفتن حاج‌آقا برای من هزاران برابر سخت‌تر و دردناک تر از آن بود.ما سه شب آخر قبل از اربعین در دانشگاه امام صادق(ع) مراسم داشتیم یعنی دوشنبه شب بود که بعد از نماز مغرب و عشا با یکی از دوستان و ارداتمندان حاج آقا رفتم بیمارستان. چند ساعت به وفاتشان بود.به سختی  نفس می‌کشیدند. هیچ فکر نمی کردم که فردا شب ایشان دیگر در بین ما نباشد و چند ساعت دیگر روح مبارکشان به اعلی علیین پرواز خواهد کرد.

*تسنیم: اگر نکته یا نکات خاصی از جلسات و مباحث ایشان در ذهن دارید، بفرمایید.

خیلی‌ها از مباحث ایشان استفاده کرده‌اند و کارشناسان هم باید نظر بدهند که ایشان چه تحولی در مباحث اخلاقی ایجاد کرده‌اند. از آن میان چند نکته که من به ذهنم می‌آید را ذکر می‌کنم:

از محدوده معارف ثقلین خارج نمی‌شدند

نخست آن‌که حاج‌آقا مجتبی از محدوده معارف ثقلین( یعنی آیات و روایات) خارج نمی‌شدند و چنان نبود که بخواهند از خودشان چیزی بگویند، د استان تعریف کنند یا تراوشات ذهنی خودشان را بگویند. اصلاً اینگونه نبود. مباحث ایشان مبتنی بر آیات و روایات بود.

تکلیف شرعی برایشان خیلی مهم بود

یکی از خصوصیات مهم مباحث حاج‌آقا مجتبی کاربردی بودن برای مخاطب بود و ایشان خیلی به این قضیه دقت می‌کردند. یک بار که من برای کار مؤسسه خدمت ایشان بودم، فرمودند که من دنبال مباحثی هستم که کاربردی باشد و نتیجه عملی داشته باشد و واقعاً هم همینطور بود؛ یعنی مخاطب می‌توانست مباحث ایشان را در متن زندگی‌اش وارد کند. در مباحثشان تکلیف شرعی برایشان خیلی مهم بود که اگر مبحثی را مطرح می‌کنند،  بر اساس تکلیف شرعی و خواست و رضای خدا باشد. وقتی چنین احساسی می‌کردند با تمام قوا وارد می‌شدند و چیزی را فروگذار نمی‌کردند.

به یاد دارم که زمانی در خلال بحث‌های آخر ماه صفر، به تناسب به بحث تربیت در محیط‌های مختلف خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی اشاره کردند و این مباحث با سیل تقاضای علاقه‌مندان مواجه شد. خیلی مراجعه شد هم به خود حاج‌آقا و هم به مؤسسه نشر آثار و سایت. ما این انبوه تقاضا را به ایشان اطلاع دادیم و  ایشان فرمودند که اگر اثر دارد، ادامه می‎دهم و به صورت ریشه‌ای وارد بحث می‌شوم. این نکته خیلی جالب بود که حتی اگر تقاضا هم زیاد بود، تکلیف شرعی و مورد رضای خدا بودن را مد نظر قرار می‌دادند و بعد بر این اساس ادامه دادن یا ندادن مبحث را مشخص می‌کردند.

راجع به همین مبحث فرمودند که خدا اینطور برای ما خواست، و ما هم باید وظیفه‌مان را انجام دهیم. وقتی به ما مراجعه می‌شود این برای ما تکلیف شرعی می‌آورد. عین جملات ایشان است که من اگر کاری برایم تکلیف شرعی باشد، انجام می‌دهم، و اگر بفهمم کارم بُرد تربیتی دارد انجام می‌دهم. یعنی حاج‌آقا مجتبی شخصیتی بودند که هیچ‌وقت تحت تأثیر احساسات و هیاهوها و به تعبیری جو قرار نمی‌گرفتند.

ایشان درباره کار مؤسسه می‌گفتند که کارتان را با عقلانیت پیش ببرید و خل‌بازی در نیاورید. ایشان یک مثالی در این باره زدند و گفتند که جو می دانید یعنی چه؟! گفتند عرب‌ها پایکوبی می‌کنند و در ایام جشن و پایکوبی‌شان گُلی در دست گرفته و می‌چرخند و پای به زمین می‌کوبند واگر حواست نباشد به خودت که می‌آیی می‌بینی در بین آن‌ها هستی و پا می‌کوبی! حاج‌آقا خودشان به هیچ وجه اینگونه نبود و جو ایشان را هدایت نمی‌کرد؛ واقعا اگر تکلیف شرعی بود حرفی می‌زد، برخوردی می‌کرد، تذکری می‌داد یا مبحثی را مطرح می‌کرد.

اگر شرع و شعور باشد، شعار بُرد دارد

یکی دیگر از خصوصیات مباحث ایشان این بود که مباحثشان شعاری نبود. یکی از شاه‌کلیدهای مباحثشان این بود که من دنبال این هستم که شعور دینی به مخاطب انتقال پیدا کند، دنبال شعار بدون شعور نبودند. می‌فرمودند که اگر شرع و شعور باشد، شعار بُرد دارد؛ یعنی در شعار ما هم جنبه‌های شرعی و هم جنبه‌های عقلی باید رعایت شود. مباحث ایشان از لفاظی‌های بیرونی خالی بود ایشان اول حرف خوب می‌زد، ضمن اینکه واقعا خوب هم حرف می‌زد.

همیشه می‌گفتند بروید شعور دینی پیدا کنید، می‌گفتند مراقب باشید که بچه‌ها را در مدرسه‌ها شعاری بار می‌آورند و وقتی بچه‌ها شعاری بزرگ می‌شوند دیگر جایی برای انگیزه‌های الهی نمی‌ماند، چون جهت‌دهی الهی نیست و شیطانی است و اگر شعار قوی‌تر بدهند، بچه به همان سمت می‌رود. می‌فرمودند بیچارگی ما این است که به بچه‌های ما ریشه شعوری و عقلی نمی‌دهند و خیلی جاها اگر دقت کنیم، می‌بینیم که شعار دارند، اما شعور کم است. نکته دیگر درباره مباحث جلسات اخلاق یا جلسات دیگر ایشان این است که ایشان علاوه بر اینکه به کاربردی بودن توجه داشتند، بسیار دقت می‌کردند که این مباحث شبهه یا مشکل فکری برای کسی ایجاد نکند و این نشان‌دهنده اوج احتیاطات ایشان بود. در همه مسائل شرعی ایشان احتیاطات را رعایت می‌کردند.

ما مباحث اخلاق و جلسات ایشان را بر روی سایت می‌گذاشتیم. می‌فرمودند تا بحث تمام نشده، هرکسی هر اشکالی در مورد مباحثم دارد بگوید تا پاسخش را بدهم. شاید افرادی به این مباحث ورود نداشته باشند و شبهه‌ای را در سایت‌ها القاء کنند و ما دسترسی نداشته باشیم که برایشان رفع شبهه کنیم و مواردی را که اطلاع می‌یابید سریع بگویید تا رسیدگی شود. البته واقعاً هم شبهه‌ای نبود، چون مباحث ایشان آنقدر فنی بود و استخوان‌بندی محکمی داشت که اهل فن متوجه می‌شدند ایشان چه می‌گویند.

اگر گره‌ای را نمی‌توانم باز کنم، گره‌ای ایجاد نکنم

یکی از جملاتی که حاج‌آقا معمولاً می‌گفتند و من چندین بار آن را شنیده و عیناً ثبت کرده‌ام، این است که ایشان فرموده‌اند که من از اول که جلساتم را شروع کرده‌ام، طلبه‌ای بیش نبوده‌ام و همواره دنبال این بوده‌ام که اگر نمی‌توانم کسی را درست کنم، کجش نکنم و اگر گره‌ای را نمی‌توانم باز کنم، گره‌ای ایجاد نکنم. در تمام وجود من این معنا هست و خیلی سعی می‌کنم در کلمات و جملاتی که به کار می‌برم، بی‌گدار به آب نزنم. این مطلب در سلسله روحانیت باید رعایت شود که انسان اگر نمی‌تواند کسی را درست کند، خرابش نکند.

یکی دیگر از ویژگی های مباحث حاج‌آقا این بود که ایشان بحثی را که مطرح می‌کردند، از اول تا آخرش را می‌دانستند چه می‌خواهند بگویند و فهرست ارائه می‌کردند که من این مباحث را می‌خواهم ارائه بدهم که البته یک بار هم خودشان به من گفتند که من وقتی یک بحثی را مطرح می‌کنم، می‌دانم آخرش به کجا می‌خواهم برسم. در واقع ایشان مباحثشان را مهندسی می‌کردند و مباحث حاج‌آقا دارای یک سازمان فکری بود.

من سه تا «شین» دارم

حاج آقا می‌گفتند که من سه تا شین دارم: شرع، شعور و شعار، که البته شعار آخر از همه است. اگر شرع و شعور نباشد، شعار اثرگذاری و بُرد ندارد و مضر و دشمن‌ساز هم هست. امام حسین(ع) برای چه شعارش در طول تاریخ بُرد داشت؟ برای این‌که با شرع و شعور همراه بود.

*تسنیم: در مورد برخی از ویژگی‌های رفتاری، اخلاقی و شخصیتی آیت‌الله تهرانی توضیح دهید؛ آنگونه که ایشان را می‌شناختید.

کار خودشان را خودشان انجام می‌دادند و در کارهای شخصی‌شان اهل امر و نهی به دیگران نبودند و خیلی از کسانی که با ایشان محشور بودند، می‌گفتند که حتی یک بار نشد که ایشان مثلاً بگویند «یک لیوان آب به من بده!». ایشان معمولاً آخرین نفری بودند که از مسجد خارج می‌شدند، مدت زیادی در مسجد می‌ماندند و برای گرفتن استخاره‌ و پاسخ به مسائل مسائل شرعی مراجعان در دسترس مردم بودند. یکی از ویژگی‌های بارز ایشان همین در دسترس بودنشان بود، نه محافظی و نه جلوداری داشتند و خیلی راحت و صمیمی در بین بازاری‌ها و مردم می‌نشستند.

دبیرستانی بودم که روزی برای دیدن ایشان به مسجد جامع رفتم. ایشان که از مسجد خارج شدند با فاصله زیاد به دنبالشان رفتم که ببینم ایشان چه کار می‌کنند. مسافت هم زیاد بود و ایشان تا سر بازار این مسافت را پیاده طی می‌کردند. این یکی دوسال آخر و خصوصاً یک سال آخر که خیلی حالشان بد بود، با ماشین ایشان را داخل بازار می‌بردند، ولی قبل از آن با آنکه مریض و ناخوش‌احوال بودند، بازهم آن مسافت زیاد را پیاده طی می‌کردند که با این سن و سال و شلوغی بازار خیلی سخت بود.

به دور از تجملات و هیاهو

یکی دیگر از ویژگی‌های ایشان سادگی بود که واقعا از تجملات دور بودند و اهل هیاهو نبودند. کارهایشان ساده بود و با مسائل تبلیغاتی راجع به خودشان خیلی مخالف بودند. یکبار من خدمت ایشان بودم و در خلال بحثشان فرمودند که پدر من (مرحوم میرزاعبدالعلی) وقتی می‌خواست مرا معمم کنند روز مبعث بود، مراسم مفصلی گرفتند و به جمعیت زیادی ناهار دادند. ولی من وقتی می‌خواستم هر یک از پسرانم را معمم کنم، آنها را به مشهد و حرم علی بن موسی الرضا(ع) بردم و بدون هیچگونه تشریفات و تجملات عمامه سرشان گذاشتم. فرمودند «خیلی باصفا عمامه گذاشتم سرش».

برای خودش تشخص قائل نبود

نکته بعدی این که حاج‌آقا برای خودشان تشخص قائل نبودند؛ یعنی جایگاهی که به واسطه آن از دیگران متمایز بشوند و طوری برخورد نمی‌کردند که نشان دهند که دیگران باید این جایگاه را رعایت کنند. چند سال پیش، ایشان وقتی که از محراب عبادت به سمت جایگاه جلسه اخلاق می‌آمدند رسم بود که همه بلند می‌شدند. ایشان وقتی که می‌نشستند و چایشان را می خوردند، زمانی که می‌خواستند بالای منبر بروند بازهم همه به احترام ایشان بلند می‌شدند. مدتی مرسوم شده بود که یک نفر صلوات می‌فرستاد و می‌گفت «برای سلامتی علمای اسلام. ..!». استاد تا ‌نشستند گفتند برای چه بلند صلوات می‌فرستی!؟ اگر می‌خواهی صلوات بفرستی در دلت بفرست و دلیل این کار ایشان این بود که نکند در ذهن دیگران یا خودشان خلجان کند که دارند به احترام من صلوات می‌فرستند.

خودش را شکسته بود

یکی از ویژگی‌های دیگر ایشان این بود که حاج‌آقا مجتبی خودش را شکسته بود و کبر و به خود بالیدن در وجود این مرد نبود. بدترین ویژگی برای یک عالم دینی کبر است که حاج‌آقا از آن بری بود. یکبار من در خدمت ایشان بودم و آخرش به صورت تعارف گفتم که انشاءالله خداوند وجود شما را بیش از پیش نافع به حال اسلام و مسلمین قرار دهد. ایشان فرمودند که بگذار یک چیزی را برایت بگویم: من هفته قبل در مدرسه مروی درس داشتم، بعد از درس به حسین (پسرم) گفتم: حسین! من تا الان با این سن و سالم احساس نمی‌کردم وجودم نفعی داشته باشد، اما الان احساس می‌کنم یک ذره مؤثرم، برای این که شنونده دارم. برای همین هم نگرانم برای همین که این مقدار را هم احساس کردم.

مواظب باش یابوی نفس بَرَت ندارد

فرمودند که من 35 سال درس خارج داشته‌ام، پنج دوره آن تمام شده و الان در دوره ششم هستم، هزاران جلسه درس اخلاق داشته ام و هزاران نفر پای جلسات من نشسته‌اند، ولی هیچ در من اثر نکرده است. من از نظر درونی نمی‌خواهم یابوی نفس مرا بردارد و دوست دارم کسانی هم که با من هستند و مرتبطند، همین‌گونه باشند.

برخی مواقع توفیق بود که برای مداحی در مسجد جامع خدمت ایشان بودم. از اول که بحث مداحی در مسجد جامع پیش آمد من اجازه خواستم که با حاج‌آقا بروم و با ایشان برگردم. در راه رفت ایشان سلام و احوالپرسی می‌کردند و ذکر می‌گفتند و در راه برگشت از ایشان سؤال‌های خود را می‌پرسیدم. همیشه فرمایشات ایشان را ضبط و سپس مکتوب می‌کردم. یک بار در فاطمیه 91 از مسجد جامع که برمی‌گشتیم به ایشان گفتم حاج‌آقا ما مدتی که از شما دور هستیم و دیر به خدمتتان می‌رسیم کارمان سخت می‌شود. بیشتر احتیاج به موعظه پیدا می‌کنم و شیطان هم که بیکار نمی‌نشیند و ما هم که ضعیفیم. برای مبتلا نشدن به غفلت چه کنیم؟

فرمودند خود همین التفات به این که شیطان آدم را رها نمی‌کند جای شکر دارد. نباید از این که شیطان آدم را بازیچه و بیچاره می‌کند، غافل بود. همین احتمال که انسان ممکن است بازیچه شیطان قرار بگیرد خوب است و شک در این مسائل بهترین چیز است، برای اینکه انسان به خودش اعتماد نکند. در این مسائل شک پایگاه پرش انسان است، اما همین که انسان یقین کند آدم خوبی است، بیچاره است؛ چون از شیطان غافل شده است.

یک توصیه عملی: «هی چه خبرت است؟!»

توصیه عملی ایشان در این رابطه این بود که آدم باید خودش، خودش را موعظه کند و به خودش بگوید : «هی چه خبرت است؟» این خودش سازنده است. به محض اینکه انسان کاری انجام می‌دهد که احساس می‌کند مؤثر است یا به نظرش جلوه می‌کند، همان موقع باید به خودش نهیب بزند.

مسائل دنیوی را اشبه به بازیچه بدانید تا واقعیت

فرمودند مرحوم پدر من می‌گفتند «مواظب باش یابوی نفس برت ندارد»، بهترین چیز حدیث نفس است. بعد در ادامه فرمودند شما این مسائل دنیوی را اشبه به بازیچه بدانید تا واقعیت که فریب نخورید. فرمودند من خودم گاهی با خودم حدیث نفس دارم. به خودم می‌گویم: برو دنبال کارت، خبری نیست، شلوغی‌های دور و برمان واقعیت ندارد.

یک خاطره هم برای من تعریف کردند که ظاهراً چندین بار نقل کرده بودند. این خاطره را در افتتاحیه حوزه‌های علمیه تهران نیز نقل کردند و پخش هم شد. فرمودند که بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی درس امام دوهفته تعطیل بود. بعد از دوهفته امام در جلسه اول درس شروع به نصیحت طلبه‌ها کردند. بالای قبر مرحوم بروجردی دو قطعه عکس زده بودند؛ یکی عکسی از تمثال آیت‌الله بروجردی در زمان زعامت و مرجعیت و عکس دیگر تصویر جنازه ایشان بود که مردم در حال تشییع آن بودند. امام فرمودند عکس اول اشاره به این دارد که آیت‌الله بروجردی در قطر عالم تشیع تک است.

حاج آقا مجتبی گفتند امام درست می‎گفتند؛ چون در مقابل ایشان هیچ مرجعی نبود. امام ادامه دادند عکس بعدی را نگاه کنید، آیت‌الله بروجردی را دارند با تجلیل و احترام می‌برند تا دفن کنند. سپس امام گفتند: حالا دومتر بیایید پایین‌تر، آقای بروجردی است و اعمالش! امام می‌گفتند فکر نکنید خبری است، شماها اگر خیلی بخواهید به جایی برسید، یکی مانند آقای بروجردی می‌شوید که الان با اعمالش تنها مانده است، بروید اعمالتان را درست کنید.

به معنی تمام کلمه «مخالفاً لهواه» بود

دیگر ویژگی حاج‌آقا مجتبی این بود که از هوای نفس دور بود و به معنای حقیقی کاری را از روی هوای نفس انجام نمی‌داد. به معنی تمام کلمه «مخالفاً لهواه» بود؛ به نفسش رحم نمی‌کرد و اگر هوای نفس اندکی می‌خواست در ایشان خلجان کند، ایشان خودش را می‌شکست. یکبار در خلال صحبتی فرمودند که به یاد دارم که یک سال شب عاشورا پدرم روضه امام رضا(ع) خواند. من جهتش را فهمیدم؛ می‌ترسید که نکند هوای نفس باشد! در مورد روضه و توسل و... از قول مرحوم پدرشان می‌گفت به این روضه‌خوان‌ها بگویید مگر جلسه اهل بیت(ع) اجاق است که می‌خواهید بگیرد و پرهیاهو شود؟ می‌خواهم نگیرد!

واکنش آیت‌الله تهرانی به مردی که در بازار به ایشان بی‌احترامی کرد

دیگر ویژگی ایشان بزرگ‌منشی و کرامت بود. هیچ‌وقت بدی را با بدی پاسخ نمی‌دادند. یادم می‌آید سال‌ها پیش یک‌بار یکبار دنبال ایشان در بازار راه افتاده بودم، در محدوده بسته‌ای که یک عده هم در حال خرید بودند حاج‌آقا از مقابل یک فرد بازاری رد شدند که وی در جلوی صورت حاج‌آقا و با صدای بلند به ایشان بی‌احترامی کرد و همه به سمت حاج‌آقا و آن فرد برگشتند. اولین کاری که کردم این بود که به حالت حاج‌اقا توجه کردم و هیچ تغییری در صورت و رفتارشان رخ نداد، بلکه لبخندی هم زدند و رفتند. وقتی رفتند، من به نزد آن فرد بی‌ادب رفته و گفتم: می‌دانی آن فردی که به او بی‌احترامی کردی که بود؟ و یک چیزهایی در مورد حاج‌آقا و در مورد محبت امام به ایشان و... به او گفتم که خیلی شرمنده شد.

این جریان مرا به یاد مالک اشتر انداخت که وقتی آن فرد به مالک بی‌احترامی کرد و همه اطرافیان مالک بر سر او ریخته و او را تحت فشار داده بودند، و به او گفته بودند که او سردار سپاه حضرت امیر علیه السلام است اما مالک به مسجد رفته بود و برای آن فرد دعا می‌کرد.

من از سال 84 در مسجد جامع جوشن‌کبیر می‌خواندم و هیچ‌گاه هم بین جوشن حرفی نمی‌زدم؛ یعنی از اول تا آخر فقط دعا را می‌خواندم و هیچوقت حاج‌آقا در مورد مداحی من نظری نمی‌دادند و نمی‌گفتند چگونه است؟! همیشه محبت می‌کردند. از جلسه که برمی‌گشتیم در ماشین طیب‌الله انفاسکم می‌گفتند و من واقعا انرژی می‌گرفتم. خیلی دلم می‌خواست نظرشان را در مورد مداحی من بگویند و اگر نکته ای هست بفرمایند تا اصلاح کنم. یک بار میلاد حضرت زهرا(س) بود و ایشان جلسه اخلاق داشتند. آن روز حاج‌احمدآقا نمی‌توانستند بیایند و من به جای ایشان در جلسه خواندم و به واسطه‌ای گفته بودم که به حاج‌آقا بگویید من حتماً دوست دارم درباره مداحی من نظر بدهند و اشکالاتم را بگیرند و نکاتی را که باید رعایت شود بگویند. وقتی نظرات را دادند، انگار یک مداح فنی اظهار نظر کرده بود.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران