تغییر زبان فارسی به «تاجیکی»؛ بهانهای برای جداسازی ماوراءالنهر از جهان فارسیزبانان
خبرگزاری تسنیم: زبان مشترک تاجیکان و ایرانیان تا تأسیس تاجیکستان شوروی، فارسی نامیده میشد. در دوران اتحاد جماهیر شوروی، در راستای سیاست جداسازی هویت فرهنگی ماوراءالنهر از فرهنگ ایرانی و جهان فارسی زبان؛ نام این زبان را به تاجیکی تغییر دادند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، محمدحسین امیر اردوش، رایزن سابق فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان در یادداشتی با عنوان «زبان و ادبیات فارسی؛ تاجیکستان» به بررسی سیر تطور تاریخی زبان فارسی در این کشور پرداخته و نشان داده که تغییر خط تاجیکها و نام زبانشان از «فارسی»به «تاجیکی» تحت چه عواملی و به چه دلایلی انجام شده است. متن این یادداشت به شرح «ذیل» است:
«زبان مشترک تاجیکان و ایرانیان تا تأسیس تاجیکستان شوروی، فارسی نامیده میشد. لیکن در دوران اتحاد جماهیر شوروی، در راستای سیاست جداسازی هویت فرهنگی ماوراءالنهر از فرهنگ ایرانی و جهان فارسی زبان؛ به ویژه ایران، نام این زبان را از ” فارسی» به ” تاجیکی» تغییر دادند. حقایق و شواهد تاریخی و علمی، این نامگذاری امریهای را که آشکارا ماهیتی سیاسی داشت، تکذیب مینماید. در این یادداشت سعی بر آن است تا به این مساله نگاهی دقیقتر شود.
حکمرانان روسیه تزاری و گرایشهای پانترکیسیم عامل جدایی فرهنگی و زبانی ایران و تاجیکستان
تمایل حکمرانان روسیهی تزاری و اصرار حکمرانان دولتشوراها، که گرایشهای پان ترکیسم نیز از آن جانبداری میکرد، همواره بر جداسازی میان این دو پاره ایران فرهنگی و جعل هویت جدید و عاری از مظاهر ایران فرهنگی برای ورارود و بالخصوص سزمینهای تاجیک نشین بود. لیکن این سیاست فرهنگی مورد تایید اهل دانش و ادب نبود. بارتولد دانشمند مشهور روس، در آغاز قرن گذشته تأکید داشت که «تاجیکان نمایندگان تجارت، هنر و در مجموع فرهنگ ایرانیان هستند» [واسیلی و. بارتولد. گزیده مقالات تحقیقی. تهران، 1979. ص 332].
با وجود اینکه در دولت شوراها از خواندن زبان فارسی به نام اصیل آن به شدت پرهیز میشد، دانشمندانی چون «صدرالدین عینی» توانستند با رواج اصطلاح «ادبیات فارس و تاجیک» در ادبیات علمی شوروی، تا حدودی این سیاست فرهنگی روسی را ترمیم نمایند.
لیکن از نظر دور نمیبایست داشت که سیاست استیلاگران بیگانه و کج اندیشیها و بدسلیقهگیهای جریان پانترکیسم (که چون دیگر همزادهایش مانند پان عربیسم و پان ایرانیسم برای جهان اسلام شوم بود و نامبارک)، مبنی بر جداسازی هویت فرهنگی ماوراءالنهر از ایران فرهنگی و جهان فارسی زبان؛ به ویژه ایران، در مجموع به فرهنگ اسلامی – ایرانی ماوراءالنهر و زبان فارسی که بهحق دومین زبان اسلام شناخته می شود و ادبیات فاخر، بین المللی و جهانی این زبان، آسیبهای فراوان و صدمههای غیر قابل جبرانی وارد نمود.
ورارودان خاستگاه زبان فارسی جدید و ادبیات آن است. از عهد دولت سامانی (204 – 395 هق. / 819 – 1005م.) تا پایان عمر دولت منغیتها و گریختن ” عالم خان”؛ آخرین امیر بخارا (1920م.) ، با وجود تحولات فراوانی که در ترکیب قومیتی باشندگان ماوراءالنهر روی داد و تغییرات متعدد خاندانهای حکومتگر بر این سرزمین، که اغلب ترک و تاتار تبار بودند، زبان و ادبیات دین و دیوان و دانش و آموزش، همواره یا فقط فارسی بود، یا بخش اعظم، فارسی و بخش دیگر، ترکی جغتایی بود.
لیکن در دوران تسلط روسیه تزاری و به ویژه روسیه سرخ بر ماوراء النهر، زبان و ادبیات فارسی در این سرزمین به همان سرنوشتیگرفتار آمد که زبان و ادبیات فارسی در هندوستان گرفتار شد. تفاوت مهم و جدی میان عاقبتی که بیگانگان مهاجم استیلاگر در هندوستان و ماوراءالنهر برای زبان و ادبیات فارسی رقم زدند، به باشندگان اصیل و اصلی ورارود، یعنی تاجیکان بازمیگردد که زبان مادری و ادبیات پدری، یعنی زبان و ادبیات فارسی را در این سرزمین با دل و جان پاسداری نمودند.
زبان و ادبیات
زبان و ادبیات هر ملت، گرانبهاترین گنجینههای آن ملت به شمار میآیند، و همچنین چهرهنمای روح جامعه آفریننده آن. عمق و توسعه هر زبان و غنای ادبیات آن، مدلول جهانی است که این زبان و ادبیات در آن رشد و نمو نموده است. روشنترین مرزهای قابل ترسیم برای جهان ایرانی، یا به دیگر تعبیر، ایران فرهنگی، همانا گستره و ژرفای نفوذ زبان و ادبیات فارسی به عنوان بارزترین شاخصه فرهنگ ایرانی است.
البته ادبیات فاخر زبان فارسی، مانند هر اثر فاخر از هر زبانی دیگر، علاوه بر هویت جغرافیای زبانی، هویتی فرازبانی نیز میگیرد. ادبیات فاخر از زبانی که بدان آفریده شده است، به قالب زبانهای دیگر فرو میرود و مقام جهانی شدن مییابد، به شرطی که قابلیت و فرصت جهانی شدن را توأمان بیابد. ادبیات فاخر فارسی در وهله نخست، ماترک مشترک تمامی فارسیزبانان و فارسیگویان و در دیگر وهله، میراث مشترک همه بشریت است. آفریدههای نازنده ادب فارسی و آفرینندگان سترگ و هم نازنین آن، از دیرینترین آثار به جای مانده، تا دوران اوج زایندگی و بالندگی، علاوه بر آن که معرّف فرهیختگان و علاقهمندان فارسیگوی و فرهنگخوی در سراسر جهان است، مأنوس و مألوف مردمان عادی و بیادعای هر برزن و بازاری است که امروزه در سه واحد سیاسی مستقل زیست میکنند: ایران، تاجیکستان و افغانستان و همچنین در بسیاری از دیه و شهرهای کشورهای همسایه، و حتی همسایه همسایگان این سه کشور.
لیکن به هر دلیل، با تأسف میبایست اذعان داشت که ادبیات معاصر این سه کشور فارسیگوی، جز برای خصیصین این حوزه، آن گونه که شایسته است، برای همدیگر شناسانده نشده است. بدیهی است ادبیات چنانچه جولانگاهی فراخ برای عرضه، نقد و تهذیب نیابد، نه مجالی برای رشد و نمو خواهد یافت، نه بختی برای جهانی شدن. اگر چه بسیاری از آثار ادبی از زبانی که به آن آفریده شده است، به دیگر زبانها، ترجمه میگردد. به ویژه امروزه. خاصه آثاری که به حق یا به ناحق شهرت میگیرند. و علاوه بر اهل مطالعه از هم زبانان و دانندگان زبان اثر، دیگران نیز میتوانند نسخه ترجمه اثر را مطالعه نمایند. لیکن آثاری که به زبانی خلق میگردند که زبان مادری و رایج یا زبان میانجی بخش بیشتری از نفوس بشری میباشد، بی تردید جولانگاه عرضه، نقد و تهذیب، مجال رشد و نمو و بخت برای جهانی شدن این آثار هموارتر و بیشتر است.
استعمار و دگرگونیهای اعتقادی و فرهنگی آشفتگی زبان معیار و مکتوب فارسی را رقم زده است
روزی، روزگاری، ادبیات فاخر فارسی از دل چین تا قلب اروپا، خوانندگان بیشماری داشت که این آثار را به زبان اصلی و نه ترجمه، میخواندند و حظ میبردند و حتی با این زبان خلق اثر مینمودند. در همان روزها و روزگاران، زبان کتابت فارسی، معیاری داشت کمابیش رایج در همان گستره پهناور. و همین زبان، تنها یا یکی از زبانهای آموزشی و تنها یا یکی از زبانهای دیوانی، امپراطوریهای واقع در این گسترهی وسیع بود. بنا بر سببهایی که پوشیده نیست و اغلب در حوزههایی بی ارتباط با زبان و ادب جای میگیرند؛ مانند دگرگونیهای اعتقادی و فرهنگی و پدیدآیی استعمار و تغییر نظامهای سیاسی و تحولات اقتصادی و اجتماعی، گسترهی رواج زبان و ادب فارسی به تدریج محدود به سرزمینهای خواستگاه این زبان؛ یعنی فلات ایران شد و امروزه زبان رایج و رسمی سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان است. متأسفانه همان سببهایی که گستره رواج و نشاط زبان و ادب فارسی را تنگ نمود، کمابیش موجب آشفتگی زبان معیار و مکتوب این سه کشور فارسی زبان نیز گردید.
تاجیکستان امروز، بخشی از ایران بزرگ تاریخی یا به تعبیری ایران فرهنگی و به تعبیر اصح؛ در حوزه اصلی فرهنگ و تمدن ایرانی جای میگیرد. روشن است که انقطاع یا گسست فرهنگی میان دو پاره ایران بزرگ که آغاز قرن 10هجری قمری (16 میلادی) تا کمابیش دوران ما، میتواند مبدایی قراردادی برای این گسست شمرده شود، و بیش از آن، دو گانگی الفبای زبانی یگانه، در شمار مهمترین عوامل نقصان زبان معیار میان فارسی زبانان و فارسی دانان گردیده است.
تبدیل الفبای مأنوس و مألوف زبان فارسی یا به دیگر تعبیر، جفت و جور شده با این زبان، به الفبای لاتین و پس از آن سیریلیک، برای قریب به یک قرن و همچنین جایگزینی زبان روسی به عنوان زبان دانش و پژوهش برای دههها، ایستایی و دگرگونی فراوانی را در زبان فارسی فرارودان یا فارسی تاجیکی موجب گردیده است. در این فرایند، تفاوتهای قابل ملاحظهای در تعابیر، ساختار و قواعد زبانی، میان فارسی ایران و افغانستان با فارسی ورارود پدید آمده است. بدیهی است در اینجا به هیچ روی مقصود واژگان و اصطلاحات جذابی نیست که در فارسی ماوراءالنهر بهکار میرود و در فارسی ایران ( و شاید در فارسی افغانستان) معمول نیست و همچنین تفاوت گویش شیرین تاجیکی با شیوه فارسی معیار در ایران نیز منظور نیست. بلکه اشاره به آسیبدیدگیهای زبان، از عوامل غیرطبیعی و تحمیلی اشاره شده است.
تغییر الفبای جوامع مسلمان در کشور شوراها مانند دیگر جایها، نه محصول رایزنیهای مجامع علمی بود و نه نتیجه همهپرسی عمومی (رفراندم)، بلکه به شیوههایی غیرعلمی و غیرمردمسالارانه (غیردموکراتیک)، از طریق ارعاب و اغفال و سوء استفاده از ناتوانیها و نادانیهای عمومی، توسط حکومتگران به اجرا درآمد. و این تغییر و تبدیل در الفبا، به استحاله زبان مردمان این سرزمینها نیز انجامید. جای اشارت دارد، اتحاد جماهیر شوروی که برای خلقهای مسلمان ترک و تاجیک اتحادیه خود، نسخه تبدیل حروف الفبای اسلامی به حروف الفبای لاتین وبعد سیریلیک را پیچید، الفبای ارامنه و گرجیها را حرمت گزارده، کریمانه از کنار آن عبور نمود. این در حالی است که میراث مکتوب مسلمانان تحت سلطه اتحاد جماهیر شوروی از هر لحاظ- به ویژه ارزش علمی و فرهنگی- به مراتب عظیمتر از میراث مکتوب ارامنه و گرجیان بود. شهرهایی مانند بخارای شریف و سمرقند چوقند، برای روزگارانی مدید، در شمار کانونهای تمدنی جهان اسلام بودند.
دو مرحله تغییر الفبا، از الفبای عربی یا اسلامی یا فارسی و یا به تعبیر جالب تاجیکان «الفباینیاکان»، به لاتین (1308 هش./1929م.) و از لاتین به سیریلیک (1319هش./ 1940م.)، و همچنین تبعات حاصل از تسلط روسیه تزاری بر بخش بزرگی از ماوراءالنهر که ترکستان روسیه [1285هق./1868 م.] نامیده شد و نفوذ در بخش به ظاهر مستقل باقیمانده، یعنی امارت مفلوک بخارا و مهمتر از همه، چیرگی نهایی نظام شوروی بر آسیای مرکزی[1303 هش. / 1924م.] که منجر به از میان رفتن یا استحاله نخبگان علمی و فرهنگی قدیم و دگرگونی لوازم نخبگی علمی و فرهنگی در عصر هیمنهی امپراطوری سرخ گردید، زبان و ادبیات فارسی را که در کوران تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تحولات این دوران ماوراءالنهر از ترکتازیهای پانتورانیسم در آسیای مرکزی، به رنجه افتاده بود، در خاستگاه خود (ماوراءالنهر خاستگاه زبان فارسی جدید یا دری) در فترت فرو برد.
تفوّق جناح ازبک و ترکگرا در نظام جدید از سویی و همچنین سیاست مدیران روسی نظام جدید به بها دادن به زبانهایی بی پیوند با همسایگان بزرگ و مهم چون ایران و افغانستان و مهمتر از آن، فاقد پشتوانهی سترگ هویتآفرین و هویت مدار ادبیات مکتوب، یعنی زبانهای ازبکی، ترکمنی، قرقیزی، قزاقی که اگرچه در خانواده زبانهای ترکی جای میگیرند، بر خلاف پارهای دعاوی، پذیرفتن آنها به عنوان لهجههای زبانی واحد جای تردید دارد، بر انزوای زبان و ادبیات فارسی در موطن آن بیافزود.
مجموعهی این عوامل، فرایندی را پدید آورد که زبان فارسی در ماوراءالنهر، از سیر طبیعی بازماند و از نشاط و بالندگی افتاد.
البته در تاجیکستان، خواست ملی و اراده حاکمیت بر ارتقاء زبان و ادبیات فارسی تاجیکی به عنوان زبان نخست در همهی سطوح آموزشی، علمی، فرهنگی و دیوانی یا اداری، تعلق دارد. لیکن آسیب زدایی دهههای فترت زبان فارسی در این سرزمین، آسان نیست. بالخصوص که این آسیب زدایی مبتنی بر آسیب شناسی درست نباشد.
احیای الفبای زبان فارسی در تاجیکستان؛ تنها راه طراوت زبان و ادبایت فارسی در ماوراء النهر
بیتردید تجدید نشاط و طراوت زبان و ادبیات فارسی در ماوراءالنهر و انطباق آن با مطالبات زمانه، در پیوند هرچه سریعتر این دریاچه به دریای خروشان زبان و ادبیات فارسی در بیرون از این سرزمین است. و تنها راه این پیوند، احیای الفبای فارسی در این سرزمین است.
حسرت و افسوس که میلیونها فارسی زبان به دلیل دوگانگی خط، از دسترسی مستقیم به ادبیات معاصر و دیگر تولیدات مکتوب تاجیکستان در حوزه دانش و فرهنگ و هنر، محروم میباشند. همانگونه که میلیونها تاجیک از دسترسی مستقیم به هزاران اثر از متون ادبیات کلاسیک زبان خودشان و دهها و صدها اثر فاخر ادبیات فارسی و دیگر تولیدات مکتوب به زبان فارسی در حوزه دانش و فرهنگ و هنر که در ایران و افغانستان و دیگر جایها منتشر میگردد، بازداشته شدهاند. و دریغ که نقصان معیار ادبیات مکتوب زبان فارسی یا فقدان زبان معیار یگانه، برای فارسی زبانان امروز – خلاف دیروز – ، به میزان زیادی فضای بالندگی آثار مکتوب معاصر فارسی را بیهوده محدود کرده است.
زبان مشترک
نقش و جایگاه یگانگی زبان در حوزه تعاملات میان دو کشور، به ویژه مناسبات فرهنگی، بینیاز از توضیح است. لیکن بزرگ نمایی نقش و مبالغه در اهمیت هر عاملی، به همان اندازهی کوچک نمایی یا نادیده انگاری نقش و اهمیت عامل، میتواند تبعاتی نامطلوب در برداشته باشد. در سیاست گذاری مناسبات خارجی، میبایست واقع بین بود و نقش و جایگاه عوامل را نه افزود و نه کاست. جمهوری اسلامی ایران با جمهوری تاجیکستان در زبان مشترک و در خط جداست و با جمهوری اسلامی افغانستان در خط و یکی از دو زبان رسمی این کشور مشترک است. این اشتراکات بسیار ارزشمند و تاثیرگذار، میتواند از مهمترین مؤلفههای همگرایی فرهنگی این سه کشور، شمار آید. لیکن علایق شخصی، هیجانات عاطفی و شعارهای احساسی، نمیبایست به ارزیابی غیر واقعی از نقش و اهمیت این اشتراک بیانجامد.
اشتراک زبانی، مؤلفهای بسیار مهم در مناسبات میان دو یا چند کشور و همگرایی فرهنگی میانشان میباشد. لیکن کارکرد مؤثر اشتراک زبانی در مناسبات کشورها، در منظومهای از عوامل هم گرایی است که معنی پیدا میکند. اشتراک در زبان و خط، میان کشورهای متعددی در جهان وجود دارد. زبانهای عربی، ترکی، اردو، اسپانیولی، فرانسه و انگلیسی، به عنوان زبان مادری، یا زبان رسمی بسیاری از کشورهاست. لیکن شاهد هستیم که کارکرد این عامل در روابط میان این کشورها، از جمله مناسبات فرهنگی، در پیوند با دیگر عوامل است که مجال نقشآفرینی در همگرایی میان آنها پیدا مینماید و هم زبانی الزاماً منجر به همدلی این کشورها نگردیده است. همچنانکه گاه مناسبات میان دو کشور ناهمزبان، به مراتب از مناسبات میان دو کشور هم زبان صمیمانهتر است.
حتی شاهد بودهایم که عواملی چون باورهای اعتقادی، غنای ادبی، تفوق تمدنی و فرهنگی، نفوذ اقتصادی، هیمنه سیاسی و نظامی، گاه منجر به انزوا، حذف یا تبدیل زبان، یا ناکارکردی اشترک زبانی گردیده است. از دیگر سو مبالغه و تبلیغات غیر کارشناسانهی در خصوص اشتراک زبانی، میان دو یا سه کشور، در منطقهای که دربردارنده کشورهای متعدد دیگری است که در دیگر مؤلفههای فرهنگی مشترک و در زبان نامشترکند، میتواند در سیاستگذاری کلان فرهنگی و منطقهای از کارکرد دیگر مشترکات بکاهد و یا به نوعی قطب بندی فرهنگی مبتنی بر زبان و همچنین جلب خصومت نسبت به زبان هدف و اقلیتهایی که زبان مادریشان زبان هدف است، بیانجامد. تاکید مجدد و مؤکد میگردد که اهمیت اشتراک زبانی در تعاملات دو کشور بر هیچ عامی پوشیده نیست، لیکن زیان مترتب بر وزندهی غیر واقعی به هر عنصری در مناسبات خارجی و تعاملات فرهنگی، بر هیچ عالمی نیز نمیبایست پوشیده ماند.
خط
با توجه به رسمیت یافتن زبان فارسی تاجیکی در تاجیکستان و جایگزینی آن با زبان روسی در غالب سطوح آموزش – به ویژه تحصیلات ابتدایی و متوسطه – و تنزل سواد روسی در این کشور، تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی – همان گونه که غالب اندیشمندان تاجیک نیز اذعان دارند- تنها مسیری است که از تبدیل محیط علمی و فرهنگی تاجیکستان به مرداب، جلوگیری مینماید. به عبارتی دیگر، بالندگی علمی و فرهنگی تاجیکستان یا میبایست با وصل به دریای فارسیزبانان جهان با تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی صورت پذیرد یا با تجدید دوبارهی زبان و ادبیات روسی و جایگزینی آن با زبان فارسی تاجیکی.
نظر به جایگاه زبان فارسی (فارسی تاجیکی) در تاجیکستان، به عنوان اصل بنیادین هویت ملی تاجیکان که تلاش برای احیای آن به پیش از استقلال تاجیکستان بازمیگردد ( اعلان زبان تاجیکی به عنوان زبان رسمی در سال 1368 هش./ 1989م.)، احیای مجدد زبان روسی در تاجیکستان اگر هم رویایی شیرین برای روسیه و روسفیلهای تاجیک باشد، جز خیالی خام نمینماید.
بنابراین تغییر الفبای سیریلیک به الفبای فارسیزبانان جهان، برای نشاط علمی، فرهنگی، آموزشی و پژوهشی تاجیکستان امری است محتوم. این واقعیت علاوه بر غالب اندیشمندان تاجیک، بر بسیاری از زمامداران حکومت تاجیکستان نیز پوشیده نیست. لیکن سیری که در سالهای اخیر برای احیای الفبای نیاکان در تاجیکستان پیگرفته میشود، به هیچ روی تأمینکنندهی لوازم تغییر الفبا حتی در بلندترین مدت نیز نمیباشد. به نظر میآید مهمترین عوامل از میان عوامل متعدد درونی و بیرونی که میتوان برای وضعیت کنونی الفبا در تاجیکستان برشمرد، در دو دستۀ عمده میتوان طبقهبندی نمود:
1- فقدان اراده جازم حاکمیت و اجماع نخبگان سیاسی، علمی و فرهنگی بر تغییر الفبا از سیرلیک به فارسی. دلایل این فقدان گوناگون و پرداختن به آن از حوصلهی این مقال بیرون است.
2- تغییر الفبای سیرلیک به الفبای فارسی در فرایندی بلندمدت، با برنامه ریزی های دقیق علمی- فرهنگی و اجتماعی، هزینهی مالی بسیار سنگینی را طلب میکند. بنیه اقتصادی، علمی – فرهنگی و اجتماعی تاجیکستان، به تنهایی و بهویژه در حال حاضر، قابل به تحمل این بار نیست.
انتهای پیام/