از رای به آقاخمینی در سال۵۸ تا لبیک به آقای خامنهای در سال ۸۸
خبرگزاری تسنیم:آن روز همه آمده بودند. ۹ دی، آوار شد بر هرچه رسانه که ماهها سعی کرده بودند دموکراسی و روشنفکری در ایران را در به آتش کشیدن سطلهای زباله یا قمه کشی روی عابران پیاده معنا کنند.آن روز همه چیز بر سر معاندین آوار شد.
خبرگزاری تسنیم: نجمه السادات مولایی
1358
موهای طلاییش را روی شانههایش ریخته بود و با پیراهن بلند و گل گلیش کنار کالسکه کودک خردسالش ایستاده بود و مصمم حرف میزد. میگفت اگرچه خودم زرتشتیم اما به جمهوری اسلامی رای دادم... چون میدانم کشور ما با حکومت اسلامی به امنیت میرسد.
***
1388
میان آنهمه هیاهوی شعارهای انقلابی از کرواتش نگذشته بود اما همان طور که سبیلهای بلندش را با یک دست مرتب میکرد با دست دیگرش سعی کرده بود پوستر مزین به شعار ولایت فقیه را طوری در دست بگیرد که کاملا خوانا باشد و کنار دیگران بلند بلند شعار میداد. آخر توهین به رهبری و حرمت شکنی عاشورا استثنا بردار نیست که او نیاید.
***
1358
خیلی پیر بود. به سختی و با عصا آمده بود.دو منگوله از موهایش را هنوز به سبک دختران قاجار از طرفین روسریاش بیرون گذاشته بود. چشمانش از شوق زیاد برق میزد. میگفت به آقا خمینی رای دادم... منظورش همان جمهوری اسلامی بود.
***
1388
چهرهاش خیلی شکسته شده بود. پایین چادر مشکیاش را دور کمرش پیچیده بود تا دستانش آزادتر باشد و بتواند دو قاب عکس از دو شهیدش را راحت در بغل بگیرد. اشک گویی بی اختیار از گوشه چشمانش سرازیر بود. میگفت با پسرانم آمدهام. میگفت آمدهام بگویم عزیزانمان خون ندادهاند تا امروز کسی بیاید و عکس امام را آتش بزند و به رهبرمان توهین کند.
***
1358
لهجه غلیظ کردی داشت. حتی اگر از لهجهاش نمیتوانستی اصالتش را تشخیص دهی از شلوار گشاد کردیش و دستمالی که به سبک خاصی دور سرش پیچیده بود میتوانستی به راحتی بفهمی که میخواهد اصالتش را با تمام وجودش داد بزند. با همان لهجه غلیظ با چشمانی سرخ و برآمده از غیرت ایرانی از جمهوری اسلامی و رای "آری"اش سخن میگفت.
***
1388
تا چند ماه پیش توی یکی از ستادهای موسوی فعالیت میکرد و به او رای داده بود. بسیجی هم نبود. شاید دل خوشی هم از رئیس جمهور انتخابی نداشت. اما برای لبیک به رهبرش در نه دی آمده بود. میگفت آن موقع که رای دادم خبری از فتنه و توهین به رهبری نبود. از وقتی شعارهای آنها عوض شد من هم عوض شدم...به همین دلیل بود که یک مقوای بزرگ برداشته و روی آن ابراز پشیمانی از رأیاش را نوشته بود.
***
ما که نبودیم و روایتمان از انتخاب جمهوری اسلامی را تنها فیلمهای رنگ و رو رفته و و وصلهدار سال 58حکایت میکنند. اما بزرگترها و نسل دومیها که آن روزها را به چشم دیده بودند میگفتند که: "همه آمده بودند." مثل بهمن 57 که همه برای دیدار و استقبال از امامشان بیرون ریخته بودند و اشک میریختند، مثل دهه پیروزی که تظاهرات و اعتراض مردم به رژیم شاه به اوج خود رسیده بود. همه آمده بودند. با عقاید متفاوت، با نژادهای متفاوت و در سنین متفاوت، زن و مرد آمده بودند تا بگویند با تمام وجود عشق به امام را سرلوحه کارشان قرار دادهاند و جمهوری اسلامی را انتخاب میکنند. بزرگترها برایمان گفتهاند که چه خون دلهایی خورده شد تا انقلاب به ثمر رسید.
اما برای روایت حماسه نهم دیماه سال88 دیگر نیازی به خاطرهگویی بزرگترها نیست. چون آن روز را خود ما نسل سومیها به چشم دیدیم و امروز از دیدههایمان روایت میکنیم...از حماسهای که نسل سوم پیشتازش بود. آن روز دیدیم که فشار جمعیت خیابانهای شهر را فرا گرفته بود. دیدیم که مردم برای شعار دادن و ابراز تنفر از دشمنان کشورشان و یا ابراز وفاداری به رهبرشان نیازی به لیدر و راهنما نداشتند. خودجوش شعار میدادند و پیش میرفتند. خودمان عصبانیت موجود در سلول سلول بدنشان را میدیدیم که از حرمت شکنی از عاشورای حسینی پدید آمده بود. بغض انقلابیشان را دیدیم که تبدیل به اشک و شعار و مشتهای گره کرده شده بود و آن روز آوار شد بر هرچه رسانه زبان نفهم بیگانه بود که ماهها سعی کرده بودند دموکراسی و روشنفکری در ایران را در به آتش کشیدن سطلهای زباله شهرداری یا قمه کشی روی عابران پیاده معنا کنند. آن روز همه چیز بر سر منافقین آوار شد. چون همه آمده بودند تا بعد از سی سال، انقلابی را که نسلهای قبل ساختند و آبیاری کردند را در برابر آفات و جریانات واکسینه کنند و یادآوری کنند به خودشان و دیگران غیرت انقلابیشان را. حالا امروز بعد از گذشت سی و چند سال از روزهای نخست جمهوری اسلامی، ما نسل سومیها هستیم که در توصیف حماسهای که از سال 88 بر تقویممان نقش بسته است، روایت میکنیم و میگوییم: آن روز همه آمده بودند و خوشحالیم که جزئی از این حماسه ماندگاریم.
انتهای پیام/