مرور خاطرات دوران معلمی استاد پرورش/ فرارهای دانش‌آموزان برای شنیدن صحبت‌های استاد

خبرگزاری تسنیم: یکی از شاگردان استاد پرورش به مناسبت هفتمین روز درگذشت استاد پرورش، خاطرات ایشان را در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرضا، بیشتر رسانه‌های عمومی پس از درگذشت شادروان سید علی اکبر پرورش، از پرورش وزیر، نماینده مجلس، سیاستمدار سخن گفتند و مردان تعلیم و تربیت، ساکنان کوی آموزش و پرورش، از تصمیمات ایشان در روزگاری که وزیر آموزش و پرورش بود و چه کرد، حرف‌ها می‌زنند. اما یکی از اساتید ادبیات شهرضا، از مرحوم پرورش دبیر پرتوان و سخنور و پر نفوذ بر مخاطب خود خاطره‌ها دارد و سخن می گوید.

مسعود تاکی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در شهرضا اظهار کرد: سال‌های 1347 و 1348 بود و ما دانش‌آموزان دبیرستان نظام وفا می‌دیدیم که هر هفته 3 دبیر ارزشمند اصفهانی یعنی مهدی دهباشی (بعدها دکتر مهدی دهباشی استاد فاضل دانشگاه اصفهان)، قضاوی(دبیر کارگاه) و استاد پرورش (دبیر ادبیات) که با فولکس واگنی از اصفهان به شهرضا می‌آمدند.

وی گفت: مرحوم پرورش ماشین لاک‌پشتی شکل را در کوچه در نزدیکی مدرسه علمیه اقدمیه پارک می‌کرد و از در کوچک دبیرستان وارد می‌شد.

استاد دانشگاه پیام‌نور شهرضا با بیان اینکه هر 3 معلم بنا بر ویژگی عزیز دانش‌آموزان بودند و منش خاص خود را داشتند، افزود: مرحوم پرورش تنها دبیری بود که همیشه کتابی در دست داشت، چه موقعی که در دفتر دبیرستان می‌نشست و چه زمانی که به کلاس می‌آمد و چه هنگامی که سوار یا پیاده می‌شد و او گرم‌ترین محضر را در کلاس پنجم و ششم دبیرستان داشت.

تسلط ویژه استاد پرورش بر ادبیات و اشعار فارسی

وی افزود: در زمانه‌ای که ما آرزو داشتیم فلان دبیر ادبیات شهرمان یک غزل حافظ یا سعدی را از بر بخواند، استاد پرورش شعر بلند مخمس نعیم سده‌ای یا قسمتی از مثنوی مولانا در موضوع نبرد حضرت علی(ع) با عمروبن عبدود را می‌خواند و تفسیر می‌کرد.

تاکی خاطرنشان کرد: استاد پرورش داستان‌های عبرت‌آموز از کتاب« فرج بعد از شدت» تعریف می‌کرد، از آداب فتوت، از جدال با خرافه، از جوان و مسائل جنسی – سخنی که حتی معلم شرعیات‌مان هم گفتنش را دور از وقار خود می‌دانست، آن 3 بزرگوار ظهر در دبیرستان می‌ماندند، نماز را در اقدمیه اقامه می‌کردند و ناهاری که همراه آورده بودند، در دفتر دبیرستان میل می‌کردند.

وی با اشاره به اینکه هر گاه زودتر از وقت نوبت عصر به دبیرستان می‌رفتیم هر 3 بزرگوار را می‌دیدیم که در گوشه میدان مشغول بازی بسکتبال بودند، بیان کرد: ایام ماه مبارک رمضان، جمعی از دانش‌آموزان روزه‌دار نیز در دبیرستان می‌ماندند و ظهر همپای دهباشی و پرورش به مدرسه اقدمیه می‌رفتند، نماز را به جای می‌آوردند و دوباره به دبیرستان برمی گشتند و در سالن دبیرستان سخنرانی هر 2 دبیر، گرمی و شور مسلمانی می بخشید.

همه دانش‌آموزان آرزوی بوسیدن دست استاد پرورش را داشتند

استاد دانشگاه پیام‌نور شهرضا گفت: روزی که مرحوم پرورش سخنرانی حضرت زینب(س) را در برابر بارگاه یزید تعریف می‌کرد و موقعیت قدر قدرت بودن یزید و شکستن ابهّت آن خلیفه دروغین را باز می‌گفت، همه ما دانش آموزان مشتاق، آرزوی بوسیدن دست و صورت او را داشتیم.

وی افزود: استاد پرورش در کلاس‌های آخر دبیرستان سنگ تمام می‌گذاشت، فلان صفحه را درس می‌داد، از یکی دو نفر می‌پرسید و آن وقت می‌گفت کتاب‌ها را ببندید و شروع به گفتن می‌کرد.

برای شنیدن صحبت‌های استاد پرورش از کلاس پنجم فرار می کردیم

تاکی با بیان اینکه بارها از کلاس پنجم دبیرستان می‌گریختیم و در گوشه کلاس ششم به گوشه نیمکتی آویزان می‌شدیم تا سخن دبیر محبوبمان را بشنویم، گفت: در این مواقع یکی 2 تن از سال ششمی‌ها به کلاس ما پناهنده می‌شدند و برای فیض بردن از محضر این دبیر فاضل، زنگ استراحت دبیرستان می‌خورد ما هم چنان سراپا گوش و او هم چنان پرفیض و افاضه بود.

وی با اشاره به اینکه استاد پرورش اشعار طنز فراوانی هم از حفظ داشت، بیان کرد: مرحوم پرورش اشعاری از علی‌اکبر جمشیدی به لهجه اصفهانی و غلامرضا روحانی طنزسرای دیگر سر کلاس می‌خواند و سبب رفع خستگی کلاس می‌شد.

شاگرد استاد پرورش گفت: مرحوم پرورش روزی که ما 2،3 نفر از دانش‌آموزان مخلص خود را شناخت و از میزان علاقه ما به مطالعه داستان‌هایی از «ر- اعتمادی و پرویز قاضی سعید» با خبر شد، کتاب‌های داستانی صادق هدایت را معرفی کرد، اما پس از مدتی کوتاه این آثار را نیز از ما گرفت، ما را از مطالعه‌اش منع کرد و به مطالعه آثاری چون« سپید دندان جک لندن» و « ندای سیاه» و « کودک نیل» سفارش کرد که تدبیری ظریف و مدّبرانه برای راهنمایی بدون سرخوردگی و سوق به جانب فضایی روشن‌تر بود.

استاد دانشگاه پیام نور شهرضا تصریح کرد: روزی که دلم از فراق دبیر عزیزمان استاد پرورش گرفته بود، نامه‌ای سراسر شوق که با این 2 بیت آغاز می‌شد، برایش نوشتم.

       دلی که قـدر عزیزان آشـنا دانست                  چه گونه صحبت بیگانگان روا دانست
     دل از امید وصال فرشته رویان شست               که عشق روی تو را آیت خدا دانست

و آن‌گاه نامه را به وسیلف یکی از دبیران اصفهانی برایشان فرستادم، که پس از هفته‌ای جواب نامه‌ام را با مرحمت و محبت پدرانه پاسخ گفته بود.

وی افزود: به خاطر دارم آغاز نامه این عبارت آمده بود که به حافظه سپردم « آنجایی که از خدای بزرگ نام و نشان هست، زیبنده نیست نام دیگری عنوان شود».

تاکی بیان کرد: 2 سال بعد از رفتن جناب پرورش، از یکی از دبیر‌ان شنیدم که قرار است در شب سوم شعبان استاد پرورش در حسینیه سادات سخنرانی داشته باشند، این شاگرد و دوستانی چند قبل از نماز مغرب و عشا به آنجا رفتیم، عصر تابستانی بود و صحن مسجد را فرش کرده بودند، استاد پرورش آمده و نشسته بودند، پیش رفتیم، بر دست و صورتشان بوسه زدیم، بحث استاد پرورش درباره تأثیر نهضت حسینی بر انقلاب‌های جهان به ویژه بر قیام گاندی در هندوستان بود.

وی با اشاره به اینکه آخرین دیدار با این مرد که کمترین تأثیرش بر من، علاقه‌مند کردنم به مطالعه بود در دانشگاه اصفهان و سال‌های قبل از انقلاب اسلامی بود، بیان کرد: دکتر سید احمد خراسانی، سخنرانی تحت عنوان «حج یا فستیوال توانگران» داشت، پس از سخنرانی دکتر خراسانی استاد پرورش برخاست و پشت تریبون تالار اقبال دانشگاه رفت و آن گونه جوابی مستند ولی تلخ به دکتر خراسانی داد که وضع سالن آشفته شد.

استاد دانشگاه ادبیات پیام نور شهرضا گفت: بعد از انقلاب، آن بزرگوار « استاد پرورش» را بر صفحه تلویزیون می دیدیم، آن دریای مواج آرام گرفته بود، آن معلم پرشور به آهستگی و وقار سخن می‌گفت و در کسوت وزیری رفته بود، قواره‌ای از چادر مشکی به خانم‌های معلم کشور، به عنوان عیدی هدیه می‌بخشید و 2 ساعت اضافه تدریس بی‌حقوق برای همه دبیران دبیرستان‌ها و اجرای «طرح کاد»- کار و دانش– را دستور داد.

انتهای پیام/ ب