ردپای "شبکه زیتون" در رسانه‌های تکنوکرات/ قهرمان‌سازی از مرد بدنام رژیم پهلوی

خبرگزاری تسنیم: آیا قهرمان‌سازی از خاندان گرداننده شبکه زیتون در ایران اتفاقی است؟ آیا شبکه زیتون در این تطهیر و قهر‌مان‌سازی نقش دارد؟ آیا هنوز شبکه زیتون در کشور فعالیت دارد؟

خبرگزاری تسنیم - حسین قاسمی*

1- در ماه‌های اخیر برخی رسانه‌های وابسته به تکنوکرات‌ها و نزدیکان حزب کارگزاران سازندگی به انحاء مختلف سعی در قهرمان‌سازی از علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد، رییس دانشگاه تهران و رییس بنیاد پهلوی دوران شاه نموده‌اند.

به‌عنوان مثال ماهنامه مهرنامه در شماره بهمن‌ماه 1391 (شماره 28) ضمن مصاحبه با علینقی عالیخانی درباره او می‌نویسد: "نمی‌شود از «علینقی عالیخانی» در تاریخ اقتصاد عصر پهلوی و حتی در تاریخ اقتصاد ایران به نیکی یاد نکرد. او این نام نیک را به واسطه رویکرد فن‌سالارانه در تمام دوران فعالیت خود، حفظ کرده وحتی زمانی که وزیر اقتصاد ایران بود، پا را از دایره اعتدال بیرون نگذاشت."

هفته‌نامه تجارت فردا نیز که ید طولایی در بت‌سازی از وضعیت صنعتی و اقتصادی دوران محمدرضاشاه دارد واز نزدیکان فکری ماهنامه مهرنامه می‌باشد، در مصاحبه‌های متعدد اقدام به تطهیر امثال عالیخانی کرده است.

از نکات قابل توجه آن است که مهرنامه و تجارت فردا ناجوانمردانه در مقدمه معرفی عالیخانی، سوابق حضور او را در ساواک حذف کرده‌اند و نامی نبرده‌اند.

هفته‌نامه تجارت فردا در شماره 56خود به تاریخ 16شهریور 1392 درمعرفی او می‌نویسد: "«علینقی عالیخانی» مدیری از بخش خصوصی بود که تا مقام وزارت اقتصاد ارتقا یافت. او از مقام مشاورت در اتاق بازرگانی تهران به وزارت اقتصاد رسید و نام نیکی از خود به‌جا گذاشت. علینقی عالیخانی، پس از گذراندن مقطع دکترای دولتی در رشته اقتصاد از پاریس به ایران بازگشت. او در مقطعی کوتاه، فعالیت در دفتر نخست‌وزیری و شرکت نفت را آزمود، اما اتاق بازرگانی تهران و کانون بخش خصوصی را بر این دو نهاد دولتی ترجیح داد. او در سال 1341 به دعوت امیراسدالله علم به کابینه دعوت شد و سکان وزارت اقتصاد را در دست گرفت."

ای کاش همانگونه که عالیخانی در گفت‌وگو با غلامرضا افخمی در بنیاد مطالعات ایران وابسته به اشرف پهلوی خود به صراحت گفته، تجارت فردا از صاحبان بخش خصوصی که عالیخانی در آن مدیر بود، یاد می‌کرد.

عالیخانی مدیریت و همکاری در بخش خصوصی را با شرکا و شرکت‌های حبیب ثابت پاسال بهایی شروع کرد.

"درضمن شعبه ایرانی اتاق بازرگانی بین‌المللی را هم تاسیس کرده بودند. رئیسش دکتر لک، از شریک‌های حبیب ثابت بود در شرکت ثابت پاسال، که پاسال ترکیب حرف اوّل اسامی چند شریک ثابت بود.حرف اوّل پناهی وحرف آخر لک بود. به این ترتیب لام ثابت پاسال، یعنی دکتر لک که رئیس اطاق بازرگانی بین‌المللی (شعبه ایران) بود، یعنی International Chamber of Commerce، که مرکزش در پاریس است، هم از من خواست که برایشان کار بکنم. کار من قاعدتا تا هفت و نیم و هشت شب ادامه داشت. ولی، خوب، راضی بودم، برای اینکه حقوق خوبی به من می‌دادند. پس از مدتی متوجه شدم که فشار کار خیلی زیاد است و من به تنهائی نمی‌توانم آن را انجام بدهم. با وکیلی و لک صحبت کردم. گفتم اگر می‌خواهید همه این کارها را انجام بدهم، من به دستیار احتیاج دارم. آنها موافق بودند و من دو دستیار آوردم، یکی غلامرضا کیانپور، و دیگری احمد ضیائی، که هر دو در سازمان برنامه بودند. اینها آمدند و با من در آن دستگاه کار کردند و این جریان ادامه پیدا کرد تا روزی که من وزیر اقتصاد شدم."

هفته نامه تجارت فردا مجددا در شماره 70 خود به تاریخ 30 آذر 1392 با چاپ عکس رضا نیازمند معاون عالیخانی بر روی جلد به تعریف و تمجید از علینقی عالیخانی پرداخته است:

*علینقی عالیخانی از روز اولی که به وزارت آمد، معلوم بود انسان بزرگی است.

*عالیخانی مملکت را تکان داد. ما یک مملکت بوروکرات داشتیم، اما عالیخانی آن را تبدیل به یک مملکت تکنوکرات کرد.

*اگر بگویم دکتر عالیخانی پدر تکنوکراسی در ایران هستند، بیراهه نگفته‌ام.

*عالیخانی این بزرگ‌بینی را به شورای اقتصاد و شخص شاه منتقل کرد و در حقیقت شاه تکنوکراسی را پذیرفت.

*علینقی عالیخانی وچهار سربازش ایران را صنعتی کردند

رضا نیازمند علاوه بر خود، غلامرضاکیانپور‌، محمد یگانه و دکتر تهرانی را چهار سرباز عالیخانی می‌داند.

به عنوان نمونه گوشه‌هایی از سوابق یکی از این چهار سرباز را ذکر می‌کنم:

«غلامرضا کیان­پور» در سال 1353ه.ش. وزیر اطلاعات و در سال 1356 ه.ش. وزیر دادگستری کابینه‌ هویدا بود. او از وزرای بهایی غارتگر بیت‎المال بود که در دهه‌ 40 هنگامی که معاون وزارت اقتصاد بود، متهم به اختلاس میلیونی شد. هم‌چنین وی متهم به هم­جنس‏بازی و فساد اخلاقی است.

مادر فرح می‏‎نویسد: "من خودم دیدم که کیان­پور لباس زنانه می‏پوشید و می‏رقصید."

درباره غلامرضا کیانپور معروف به شاپور خوشگله که پس از انقلاب اعدام شد، در کتاب "زندگى و خاطرات امیرعباس هویدا" صفحه 181 آمده است: "در دوران حکومت هویدا دو گروه‌ در هیات دولت و در راس امور مملکتى جاى گرفتند. اول "بهائیان " و دوم "هم‌جنس‌بازان " در خصوص همجنس‌بازى هویدا، حتى با بعضى از افراد کابینه‌اش مطالب و شواهد فراوانى موجود است که‌ اشاره‌ به‌ این موارد سبب آلودگى قلم ما مى‌شود. فقط براى آن که‌ اشاره‌ کوچکى کرده‌ باشیم. مطلب کوتاهى از مجله‌ گزارش روز، مورخ بیستم اردیبهشت ماه‌ 1358[1358/02/20] را نقل مى‌کنیم که‌ حکایت دیگرى از آقاى امیرعباس هویدا پیش روى خوانندگان مى‌گذارد. گزارش روز ابتدا به‌ نقل از مجله‌ آمریکایى "لایف" امیرعباس هویدا و برادرش فریدون را به‌ عنوان دو همجنس‌باز معروف و شناخته‌ شده‌ در مجامع بین‌المللى همجنس‌بازى معرفى کرده‌ و مى‌نویسد: از اعضاى کابینه‌ هویدا یکى هم غلامرضا کیانپور وزیر دادگسترى و اطلاعات (در کابینه‌هاى مختلف هویدا) معروف به‌ "شاپور خوشگله‌" بود که‌ علاوه‌ بر رتق و فتق امور وزارتخانه‌ تحت سرپرستى خود به‌ برپایى مجالس تمدد اعصاب براى هویدا مى‌پرداخت و خود نیز در این مجالس به‌ ضرب گرفتن و گرم کردن مجلس مشغول مى‌شد و روابط نامشروع هم با هویدا داشت. می‌گویند شاپور خوشگله‌ در این مجالس با پوشیدن لباس زنانه‌ نمایشات تخت حوضى نیز اجرا می‌کرده‌ است. غلامرضا کیانپور معروف به‌ شاپور خوشگله‌ که‌ سوابق مشمئز‌کننده‌ نوجوانى و جوانى او زبانزد خاص و عام بود تا قبل از رسیدن به‌ مناصب دولتى در کافه‌هاى ساز و ضربى لاله‌زار و کوچه‌ ملى ویلون مى‌زد. چنین فردى بعدها به‌ وزارت دادگسترى رسید. دستگاه‌ عدالتى که‌ از او انتظار مى‌رفت مفسدین را محاکمه‌ و جامعه‌ را از فساد و تباهى صیانت کند، خود به‌ دست چنین فرد مفسدى افتاده‌ بود. موقعى که‌ کیانپور استاندار اصفهان شد، خیلى سعى کرد محل فعلى رادیو تلویزیون اصفهان را بگیرد و تحویل جامعه‌ بهائیان بدهد. آن زمان در اصفهان شایع بود که‌ محل فعلى اداره‌ تلویزیون مدفن شاعره‌ معروف بهائى "قره‌العین " است، به‌ همین سبب بهائیان سرشناس و مقتدر براى بازگشت آن محل به‌ وضع سابق تلاش زیادى به‌ عمل مى‌آوردند. از جمله‌ به‌ هنگام استاندارى غلامرضا کیانپور در اصفهان، حبیب ثابت چند مرتبه‌ از او خواست تا اقدامات لازم را براى بازگشت محل تلویزیون به‌ وضع سابق معمول دارد. کیانپور به‌ ثابت پاسال قول مى‌دهد که‌ خانه‌ مقدس را به‌ هر نیرنگى که‌ شده‌ از ید تلویزیون اصفهان خارج ساخته‌ و تحویل جامعه‌ بهائیان دهد ولى چون زمان حکومتش در اصفهان به‌ دلیل نارضایتى مردم آن سامان سر مى‌آید، مجال انجام تعهد مزبور را پیدا نمى‌کند. در زمان تصدى وزارت دادگسترى، مجددا "ثابت پاسال" کیانپور را براى انجام تعهد سابق تحت فشار مى‌گذارد. و ظاهرا کیانپور گام‌هایى نیز در این راه‌ برمى‌دارد که‌ اجل پس وزارتش سر مى‌آید و از دادگسترى هم معلق مى‌گردد از جمله‌ کاسبى‌هاى قابل توجه‌ کیانپور در ایام وزارت دادگسترى یکى هم دریافت 5 میلیون تومان رشوه‌ از محکوم ماجراى شیرخشک دامى بود که‌ غذاى دام را به‌ عنوان شیرخشک خوراکى انسان به‌ مصرف تولید شکلات و شیرینى رساند. و واقعا جنایت بزرگى در حق مردم و سلامت جامعه‌ مرتکب شده‌ بود. غلامرضا کیانپور با اخذ 5 میلیون تومان از محکوم پرونده‌، نام او در ضمن لیست اسامى افرادى که‌ به‌ مناسبت روز تولد شاه‌ (4 آبان )[/08/04] تقاضاى عفوشان شده‌ بود، جا می‌زند. در حالى که‌ از ورود متهم به‌ زندان هنوز چند روز بیشتر نگذشته‌بود."

نکته ظریفی که وجود دارد، بهایی بودن یا نزدیکی به بهاییان هم برای عالیخانی و هم برای کیانپور بوده است.رمز پیشرفت اینها را باید اینجا جست.

و اما علینقی عالیخانی کیست؟

علینقی عالیخانی فرزند عابدین به شماره شناسنامه 713 در بهمن 1307 در بخش4 شهر تهران به دنیا آمد.

پدر وی درجه‌دار قزاق و مرتبط با رضاخان قزاق بود. همین آشنایی سبب شد از سال 1315 تا اخراج شاه از ایران (شهریور1320) ریاست املاک او را در تاکستان قزوین عهده‌دار گردد. همین سمت باعث شد تا در این منطقه به او لقب نایب نیز بدهند. پس از آن متصدی املاک مادر محمدرضا پهلوی (ملکه مادر) شد.

علینقی عالیخانی از دوستان و آشنایان صمیمی تیمور بختیار رئیس وقت ساواک بود. وی پس از مدتی به عضویت ساواک درآمد و همواره ارتباط خود را با این سازمان حفظ کرد و از آن در ارتقاء کاری و تشکیلاتی خود بهره برد. این دوستی و نزدیکی به اندازه‌ای بود که عده‌ای، بعدها که بختیار از ایران خارج شد، معتقد بودند عالیخانی همچنان از بختیار دستور می‌گیرد. با این حال برخی نیز جاسوسی علیه بختیار را موجب رشد او دانسته‌اند.

عالیخانی پس از بازگشت به ایران ابتدا به عنوان کارمند به استخدام ساواک درآمد. سمت او در ساواک مشاور در امور اقتصادی بود و گزارش‌های اقتصادی هفتگی ساواک را برای مقامات عالی‌رتبه و بویژه شاه تهیه می‌کرد. گفته می‌شود شاه از طریق همین گزارش‌ها با او آشنایی یافت.

عالیخانی درباره چگونگی ورود به ساواک می‌گوید: "در سال 1957، که می‌شود 1336، به ایران بازگشتم. پیش از آن که به ایران برگردم، یکی از دوستان من نامه‌ای به من نوشت و گفت که در نخست‌وزیری مرکزی درست شده برای تحقیقات درباره مسائل مختلف سیاسی و اقتصادی بین‌المللی و به ویژه منطقه‌ای که با منافع ایران سر و کار دارد و همه نوع امکانات پژوهش در اختیار اشخاص می‌گذارند و اگر من مایل هستم، می‌توانم در این مرکز بیایم که وابسته به نخست‌وزیری است. من هم با سپاسگزاری قبول کردم و برگشتم به ایران. بعد متوجه شدم آن دستگاهی که مرا قبول کرد، اسمش سازمان اطلاعات و امنیت کشور است و اداره‌ای دارد به نام اطلاعات خارجی که در آن‌جا اطلاعات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره درباره کشورهای دیگر را گرد آورده و تجزیه و تحلیل می‌کند و به اطلاع شاه و نخست‌وزیر و دیگر مقام‌های مسئول دولت (برحسب موضوع) می‌رسانند. از این گذشته ارتباطاتی که به علّت حساسیت باید محرمانه بماند، از راه این اداره صورت می‌پذیرد، مانند تماس با اسرائیل و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس. مسئولیت من این بود که به مسائل اقتصادی مربوطه رسیدگی بکنم. این دوره برای من فوق‌العاده آموزنده بود."

عالیخانی در خاطرات خود درباره روابط استراتژیک ایران و اسرائیل و کنفرانس‌های محرمانه میان ایران، ترکیه و اسرائیل در اواخر دهه 50 میلادی هم مطالبی را مطرح کرده به دفاع از نقش و جایگاه اسرائیل و ضرورت ارتقای روابط ایران با رژیم صهیونیستی پرداخته است: "من تقریبا در تمام روابط اقتصادی که ایران با اسرائیل پیدا کرد، حضور نزدیک داشتم. مهم‌ترین کاری که در این زمینه انجام دادیم، در سال 1958 توافق برای تحویل نفت به اسرائیل بود و ساختن لوله 12 اینچی‌ای که از عیلات به حیفا نفت می‌برد...بطوری که ماشریک شدیم در لوله خیلی بزرگتری که نفت را از عیلات به اشکلون می‌برد و از آنجا تحویل سوپر تانکرها در دریای مدیترانه می‌داد. این یکی از مهم‌ترین سرمایه‌گذاری‌هایی بود که ایران هرگز کرده، یعنی هر بار سرمایه‌مان را در مدت کمتر از 18ماه مستهلک می‌کردیم...اسرائیل برای ما مفید بود و هست و خواهد بود." (خاطرات علینقی عالیخانی در گفت‌وگو با غلامرضا افخمی)

عالیخانی درباره نحوه شراکت و قرارداد با اسرائیل هم می‌گوید: "با همه در همان زمانی که مسئولیت روابط اقتصادی محرمانه با کشورهای خارجی را داشتم، آشنا شدم، البته در آن زمان مسائل به قدری محرمانه بود که قرارداد ایران و اسرائیل برای تحویل نفت و تشکیل شرکت مختلط که در سوئیس به ثبت رسیده بود، را وزیر وقت دارائی، ضرغام که رئیس شورای‌عالی نفت بود، به صورتی مطرح کرد که آنهائی که تصویب کردند، نفهمیدند که چه تصویب کردند، بنابراین با یک مسائل محرمانه روبرو بودیم، ولی با آنها من تماس دائم داشتم."

در زمان دولت علم روابط با اسرائیل بسیار گسترده شد و به اعزام هیئت‌هایی از ایران به اسرائیل و سفر مقامات بلندپایه اسرائیلی به ایران انجامید. طرح کشت و صنعت دشت قزوین، به‌عنوان مهم‌ترین پروژه کشاورزی اسرائیل در خارج، در همین زمان آغاز شد. اهمیت این طرح برای اسرائیلی‌ها تا بدان حد بود که موشه دایان، وزیر کشاورزی اسرائیل، دو بار از دشت قزوین بازدید کرد: بار اوّل در سال 1341 و پیش از شروع پروژه، بار دوّم در سال 1343 و پس از شروع پروژه.

در اواخر سال 1344 حدود 400 اسرائیلی در دشت قزوین مستقر بودند. علم در یادداشت 8 مهر 1352 می‌نویسد: "حوزه قزوین به وسیله یک شرکت اسرائیلی در حال توسعه سریع و وسیع کشاورزی است. وقتی من نخست وزیر بودم اسرائیلی‏ها را آوردم."

عابدین خان عالیخانی و پسرانش رابط اصلی شبکه علم با اسرائیلی‌ها در پروژه دشت قزوین بودند. عابدین خان پدر دکتر علینقی عالیخانی است که بعنوان دستیار و دوست صمیمی علم شناخته می‌شد و در اوائل سال‌های 1370 ویراستاری "یادداشت‌های روزانه علم" را به عهده گرفت. دکتر عالیخانی با حمایت علم مدتی رئیس دانشگاه تهران بود.

برخی منابع، عالیخانی را یکی از اعضای کلوپ روتاری تهران معرفی و تصریح کرده‌اند که همین ویژگی در انتصاب او به ریاست دانشگاه تهران مؤثر بوده است.

کلوپ روتاری یکی از شاخه‌های فراماسونری است که در هر جامعه، از فعالان و نیروهای مؤثر و کیفی آن جامعه تشکیل می‌شود و مأموریت اصلی آن، ایجاد حلقه اتصال با قدرت‌های غربی از طریق نظام بین‌المللی با کمک رجال سیاسی و کلان سرمایه‌داران می‌باشد.

"‌هم‌چنین علینقی عالیخانی، از نزدیک‌ترین کارگزاران سِر شاپور ریپورتر و امیر اسدالله علم بود...که با وقوع انقلاب به آمریکا رفت و از اوائل دهه 1370، پس از انتشار خاطرات ارتشبد فردوست، ویراستاری یادداشت‌های روزانه علم را به دست گرفت. این کتاب در شش جلد در ایران منتشر شده است. اندکی پیش از انتشار جلد اوّل یادداشت‌های روزانه علم، نشریه نیمروز، چاپ خارج از کشور، که دارای ارتباطات عمیق با برخی سرویس‌های اطلاعاتی است، اعلام کرد که عالیخانی بخش‌های مربوط به سِر شاپور ریپورتر و محمد باهری را از این خاطرات حذف می‌کند."

3- عالیخانی بدنام یا نیک‌نام؟!

ساواک در جریان تغییر دولت و انتقال نخست‌وزیری از علم به منصور، ضمن ارزیابی عالیخانی نوشته است: "شهرتی نداشته و در وزارت مشهور شد و زیاد حسن شهرت ندارد...چند سال مامور سازمان بود و از این راه خود را به دستگاه نزدیک کرد و به وزارت رسانید. معروف است که در کارها مع‌‌الواسطه سوء‌استفاده می‌کند."

همچنین : "عالیخانی که دراخاذی بی نظیربوده است، همواره مورد حمایت ملکه مادر قرار داشت. زیرا پدرش عابدین خان متصدی املاک ملکه مادر بشمار می‌رفت."(حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک -ص 235)

یکی از بحث‌انگیزترین اتهامات عالیخانی، عملکرد وی در بخش سیمان کشور است که ظاهراً مناقشه بر سر همین موضوع در عزل او از وزارت اقتصاد موثر بوده است، البته وی مدعی است که عدم موافقت با تأسیس سیمان آبیک به دلیل قرارگرفتن در حریم 120 کیلومتری شهر تهران منجر به اختلاف با شاه شده است.

اما ساواک چند سال پس از عزل عالیخانی و بروز مشکلاتی در زمینه سیمان (سال52) طی گزارشی نوشت: "وزیر سابق اقتصاد در زمان وزارت خود از نظر سیمان چنان صدمه‌ای به کشور وارد کرد که سال‌ها خیانت او قابل جبران نیست. مشارالیه به علت دوستی با ابتهاج پیشنهادات واردکنندگان کارخانه سیمان را یا پاره کرد یا بلااقدام گذارد و این کار وی موجب وضع نابسامان سیمان فعلی کشور شد و اگر پرونده‌های موجود تقاضای تأسیس کارخانه سیمان در وزارت اقتصاد مورد بررسی قرار گیرد خیانت این مرد روشن خواهد شد که به خاطر رفاقت و دزدی چنین وضعی را به وجود آورده است."

در حاشیه این گزارش، پرویز ثابتی از مقامات برجسته ساواک نوشته است: "اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر و تیمسار ریاست ساواک در جریان موضوع می‌باشند که عالیخانی چنین صدمه‌ای زده است."

دریافت رشوه در ادارات وابسته به وزارت اقتصاد به ویژه دریافت مبالغ هنگفت توسط وزیر اقتصاد و نزدیکانش به بهانه‌های مختلف، از دیگر تخلفات گسترده در دوره وزارت عالیخانی بود.

این موضوع به اندازه‌ای رواج داشت که ساواک درباره آن نوشت: "طبق اطلاع فساد و رشاء در وزارت اقتصاد به شدت رواج دارد و مخصوصا در گمرکات سوء‌استفاده‌های زیادی صورت می‌گیرد. عطارد مدیر‌کل بازرسی وزارتخانه مزبور به یکی از دوستان خود اظهار داشته در هر مورد که سوء‌جریانی را در گمرکات تعقیب می‌نماید، به مراحلی می‌رسد که به علل و جهاتی ادامه تعقیب غیرممکن می‌شود."

مرحله صدور مجوزهای اقتصادی، گلوگاه مهم دریافت رشوه در وزارت اقتصاد بود که عالیخانی در این قسمت ایستاده بود.

ساواک به نقل از فردی می‌نویسد: "عالیخانی ... هنگام تصدی وزارت اقتصاد از یکی از منسوبین نزدیک او که درخواست داشته است کارخانه آجرسازی به ایران وارد نماید، درخواست می‌کند یا برای وارد کردن کارخانه 500 هزار تومان (رشوه) به او بدهد و یا اینکه 20 درصد از سهام کارخانه را به نام عالیخانی نماید، البته این شخص در آن زمان از وارد کردن کارخانه مورد نظر صرف‌نظر می‌نماید".

وی می‌افزاید: "موارد متعدد و گوناگونی سراغ دارد که حکایت از رشوه‌خواری‌های بزرگ از ناحیه عالیخانی دارد."

در مواردی نیز عالیخانی با پیشنهادهای شرکت‌ها و مؤسساتی که با وزارت اقتصاد سروکار داشتند، موافقت و در برابر 10 درصد از سود شرکت‌ها و مؤسسات را دریافت می‌کرد.  کار رشوه‌گیری عالیخانی به اندازه‌ای بالا گرفت که از برخی قراردادها، ده‌ها میلیون ریال دریافت می‌کرد.

در یکی از اسناد ساواک آمده است: "آقایان دکتر عالیخانی و مهندس روحانی وزرای اقتصاد و آب و برق هر یک مبلغ قابل توجهی که متجاوز از سی - چهل میلیون دلار می‌شود، در اموال دولت سوءاستفاده نموده و حتی شاهنشاه آریامهر از موضوع مطلع و دستور فرموده‌اند تعقیب و محاکمه آنان فراهم شود."

اما به رغم آنچه که در ظاهر دیده می‌شود، هیچ‌گاه برای این دو نفر دادگاهی تشکیل نشد.

جالب این است که رشوه‌‌گیری عالیخانی به قدری علنی شده بود که در محافل مختلف به آن پرداخته شده، حتی سؤال می‌شد: "در حالی که عالیخانی را به علت دریافت رشوه‌های کلان از وزارت اقتصاد برکنار کردند،چرا پست بزرگی مانند ریاست دانشگاه تهران را به ایشان واگذار کرده‌اند و از روی چه مصلحتی شاهنشاه آریامهر به جای صدور فرمان تعقیب نامبرده با پست دانشگاهی ایشان موافقت فرموده‌اند."

از دیگر مفاسد عالیخانی باید به حوزه خرید کالا اشاره کرد. از حوزه‌های پرسود برای عالیخانی، بخش خرید کالا بود که زد و بندهای خاصی را به دنبال داشت. از جمله آنها خرید آشپزخانه برای اداره گمرک و فروش آن در سال 1344 است.

عالیخانی آشپزخانه‌ای را از یک شرکت آلمانی برای اداره گمرک به مبلغ 87/000/000 ریال (هشت میلیون و هفتصد هزار تومان) توسط شرکت «سیوند» که ظاهراً متعلق به خودش بوده است، خریداری می‌کند که بعد از یک ماه بلااستفاده بودن آن ثابت و به سازمان برنامه فروخته می‌شود. 

چنین اقداماتی در یک سیستم فاسد اداری، امری عادی و مرسوم است که به دفعات تکرار می‌شود، البته در کنار چنین شیوه‌هایی اخذ پورسانت را هم باید افزود که رقم آن غیرقابل محاسبه است چرا‌که در هیچ یک از اسناد مالی درج نخواهد شد.

یکی دیگر از پر سر و صداترین اتهامات عالیخانی که در زمان وزارتش نیز به دفعات مطرح گردید، شراکت او با برخی خودروسازان و از میدان خارج ساختن رقبای آنان است.

حمایت عالیخانی از کارخانه مونتاگ «جیپ ویلیز» و مخالفت با مونتاژ خودرو «لندرور» از آن جمله است.

شایعات درباره این موضوع به اندازه‌ای قوت گرفت که حتی گفته می‌شد: "دکتر عالیخانی ماهی یک میلیون و پانصد هزار ریال از کارخانه جیپ ویلیز رشوه دریافت می‌کند تا تسهیلات لازم را برای این کارخانه فراهم و کمپانی لندرور و سایر اتومبیل‌های مشابه را در فشار بگذارد تا در رقابت با جیپ ویلیز نباشند."

حتی برخی نمایندگان مجلس شورای ملی نیز اعتقاد داشتند که عالیخانی از سهامداران کارخانه جیپ در تهران است و برادرش نیز در همین کارخانه به فعالیت اشتغال دارد و حقوق زیادی دریافت می‌کند.

آنان بر این باور بودند که موضوع خرید اتومبیل جیپ برای ادارات دولتی که لایحه آن را دولت هویدا به مجلس داد، بر حسب درخواست دکتر عالیخانی و تبانی قبلی با صاحبان کارخانه مونتاژ جیپ (جیپ اخوان) بوده است.

ساواک در گزارشی علاقه بسیار شدید عالیخانی و توجه ویژه او به توسعه و بهبود وضع کارخانه جیپ اخوان و صاحب کارخانه را مورد تأیید قرار داده و می‌افزاید: "سازمان برنامه که مدتی از خرید ماشین‌های جیپ خودداری کرده بود بنا به توصیه وزیر دارایی، دکتر آموزگار و دکتر عالیخانی، وزیر اقتصاد مجدداً از اول سال 44 به خرید جیپ مبادرت نمود." (پرونده عالیخانی -سند 302/118-مقاله بازخوانی پرونده عالیخانی به قلم حمید قزوینی)

البته عالیخانی در خاطرات خود علت مخالفت با ورود خودرو لندرور را جلوگیری از افزایش خط مونتاژ در صنایع خودروسازی عنوان می‌کند.  در حالی که به رغم ممنوعیت ورود خط مونتاژ اتومبیل‌های باری لیلاند، وی مجوز ورود یکصد دستگاه خودرو لیلاند را به صورت مونتاژ صادر کرد و از این راه نیز مبلغ هنگفتی به دست آورد. (پرونده عالیخانی -سند 300/55-مقاله بازخوانی پرونده عالیخانی به قلم حمید قزوینی)

همچنین برخی اطلاعات حاکی از آن است که عالیخانی در ازای صدور مجوز ورود خودرو فولکس واگن و اختصاص تسهیلات گمرکی در این زمینه، پنج میلیون تومان از شرکت فروشنده رشوه گرفت.(پرونده عالیخانی -سند 300/55-مقاله بازخوانی پرونده عالیخانی به قلم حمید قزوینی)

4- برادران وخواهران عالیخانی در یک نگاه:

آقای عبدالله شهبازی محقق و مورخ نکات مهم و قابل توجهی را درباره این خاندان ذکر کرده است:

مسعود عالیخانی  برادر علینقی در سال‌های 1345-1357 گرداننده واقعی شبکه‌های پنهان اسرائیل در ایران بود. باتجربه‌ترین و متخصص‌ترین کارشناسان اطلاعاتی ایران در حوزه اسرائیل جایگاه عالیخانی را در عملیات موساد در ایران مهم‌تر از یعقوب نیمرودی و یوری لوبرانی عنوان کرده‌اند. (به نحوی که اگر افسر اطلاعاتی سفارت اسرائیل در ایران، فردی را برای همکاری شکار می‌کرد، مرکزیت موساد در فلسطین اشغالی بدون تأیید مسعود عالیخانی این همکار معرفی شده را نمی‌پذیرفت)

مسعود عالیخانی از مهم‌ترین چهره‌های پنهان اطلاعاتی دوران متأخر پهلوی است که با شخصیت‌ها و کانون‌های عالی صهیونیستی در جهان غرب ارتباط نزدیک داشت و در بالاترین سطوح عمل می‌نمود. هر چند به دستور ارتشبد نعمت‌الله نصیری، رئیس وقت ساواک، پرونده‌های مرتبط با مسعود عالیخانی در بایگانی ساواک از میان رفته ولی هنوز اسنادی موجود است که نقش برجسته عالیخانی را ثابت می‌کند. طبق مندرجات این اسناد، در سال 1354 رئیس ایستگاه موساد در تهران در پایان دوره مأموریتش به جانشین خود چنین توصیه می‌کند: «بدون کمک‌های مسعود کار ما در ایران پیش نمی‌رود.» پیوند عمیق عالیخانی با خاندان‌های زرسالار صهیونیست او را از یهودیان نیز «یهودی‌تر» کرده بود تا بدان‌جا که در گفتگوی تلفنی با رئیس ایستگاه موساد در ایران درباره وضع یک یهودی ایرانی تحصیل‌کرده اسرائیل چنین اظهارنظر می‌کند: «از این آدم اسرائیلی در نمی‌آید!»

محمدتقی عالیخانی، برادر ارشد علینقی که جانشین پدر به‌شمار می‌رفت و سایر اعضای خانواده از او تبعیت می‌کردند. محمدتقی دارای ارتباطات گسترده و عمیق با اسرائیلی‌ها بود و برادران و خواهران از طریق وی با اسرائیلی‌ها مرتبط شدند.

محمدباقر عالیخانی، کوچک‌ترین پسر عابدین، مسئول شاخه سیاسی کودتای نافرجام نوژه (1359) بود. ستوان ناصر رکنی، از عناصر اصلی کودتا که اوراق بازجویی‌اش حائز اهمیت فراوان است، در تک‌نگاری به صراحت از محمدباقر عالیخانی به عنوان «مسئول شاخه سیاسی» کودتا نام برده است.

باقر عالیخانی در جریان کودتای نافرجام نوژه دستگیر شد. او هشت ماه زندانی بود ولی به رغم تیرباران گردانندگان شبکه فوق به طرزی مرموز آزاد شد و به فرانسه رفت. به گفته افراد مطلع، تمامی پرونده‌های باقر عالیخانی از بین رفته است.

محمدباقر عالیخانی و محمدباقر بنی‌عامری عامل اصلی در ارتباط میان «شاخه گمشده» کودتای نوژه با سرویس اسرائیل بودند. این شاخه در آذر- دی 1361 کشف شد؛ برخی اعضای آن دستگیر شدند و برخی به خارج گریختند.

محمد‌صفا حائری (متولد نجف) از روزنامه‌نگاران سرشناس دوران پهلوی است که هم‌اکنون در پاریس اقامت دارد. او شوهر نوش آذر عالیخانی، خواهر مسعود، است. همسر اوّل صفا حائری نیز پس از طلاق با محمدباقر عالیخانی ازدواج کرد. صفا حائری با مسعود عالیخانی رابطه صمیمانه داشته و از همکاران سرویس اطلاعاتی اسرائیل در ایران به‌شمار می‌رود.

طبق اسناد ساواک، زمانی که صفا حائری نمایندگی سازمان تلویزیون ایران در بیروت را به عهده داشت، چنان در دوستی با اسرائیلی‌ها بی‌پروا بود که سازمان فتح تهدید کرد، مرکز تلویزیون ایران در بیروت را منفجر خواهد کرد.

مینو عالیخانی، یکی از دو خواهر عالیخانی‌ها، عضو ساواک بود. او دوره آموزش اطلاعاتی و فراگیری زبان فرانسه را در اسرائیل گذرانید و پس از بازگشت به ایران در اداره کل هشتم ساواک (ضد جاسوسی)، به ریاست سرتیپ منوچهر هاشمی، در ارتباط با سرویس‌های بلوک شرق فعالیت می‌کرد. او با افسران اطلاعاتی سفارتخانه‌های کشورهای کمونیستی در تهران رابطه نزدیک و صمیمانه برقرار می‌کرد. بی‌پروایی او در این روابط تا بدان حد بود که سرتیپ هاشمی در زیر گزارش شنود مکالمات مینو با یکی از افسران اطلاعاتی بلوک شرق چنین نوشت: «مینو زن است یا مرد؟»

آیا قهرمان‌سازی از خاندان گرداننده شبکه زیتون در ایران اتفاقی است؟ آیا شبکه زیتون در این تطهیر و قهر‌مان‌سازی نقش دارد؟ آیا هنوز شبکه زیتون در کشور فعالیت دارد؟

امیدوارم دستگاه‌ها و نهادهای اطلاعاتی و فرهنگی نسبت به این روابط مشکوک واکنش مناسب نشان دهند.

* تحلیل‌گر سیاسی و فرماندار سابق شیراز

انتهای پیام/