راهکار جدید آمریکا در مواجهه با بحران سوریه
خبرگزاری تسنیم: ناظران بر این باورند، از زمانیکه قدرتهای جهانی از قدرتهای غربی و در راس آنها آمریکا دریافتند، راه حل نظامی برای بحران سوریه کارساز نیست، «باراک اوباما» دپیلماسی مدیریت موازنه قوا در منطقه خاورمیانه را در پیش گرفته است.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، از زمان آغاز بحران سوریه تاکنون منطقه بسیار مهم و استراتژیک خاورمیانه شاهد تغییر و تحولات بسیاری بوده که تاثیری مستقیم با جایگاه و موقعیت آمریکا در این منطقه داشته است، پایگاه خبری النشره در مقالهای به قلم «عبد الهادی محفوظ»، رئیس شورای ملی اطلاع رسانی لبنان به بررسی عملکرد دولت کنونی آمریکا در منطقه و توانمندی آن در مدیریت موازنه قوا در خاورمیانه میپردازد.
عبد الهادی محفوظ در اینباره مینویسد: تنها عنوانی که میتوان به روند دیپلماسی بین المللی «باراک اوباما»، رئیس جمهوری امریکا در عرصه بین المللی و به ویژه در منطقه خاورمیانه داد، «مدیریت موازنه قوا» است.
برخی در نهادها و موسسات حکومتی آمریکا و خارج از آن، این سیاست را عقبگرد نقش آمریکا در عرصه بین المللی و منطقه خارومیانه توصیف میکنند. حتی هم پیمانان سنتی آمریکا، از جمله عربستان سعودی بر این باورند که واشنگتن در دیپلماسی هستهای خود در قبال ایران از آنان دست کشیده است.
به همین دلیل «بنیامین نتانیاهو»، نخست وزیر رژیم صهیونیستی به این دیپلماسی هستهای آمریکا معترض شده و توافق آمریکا - ایران در خصوص پرونده هستهای ایران را یک «توافق کاملا بد» توصیف کرده است.
روشن است که واشنگتن برای خود سیاست جدیدی را در پیش گرفته است که بر اساس آن در برخی مواقع «دیپلماسی قدرت» را که «جرج بوش پسر»، رئیس جمهوری سابق این کشور به اجرا میگذاشت، به طور کامل کنار گذاشته است. این سیاستی است که آمریکا را به حمله نظامی پرهزینه به عراق و افغانستان سوق داد و ملت منطقه را با آن دشمن کرد.
در «مدیریت موازنه قوای بین المللی» که ابتکار عمل باراک اوباما به شمار میرود، آمریکا نقش اول را بازی میکند و روسیه نقش دوم را دارد و چین، انگلیس و ایران هر کدام برای خود جایگاهی دارند و هم پیمانان سنتی آمریکا مثل ترکیه و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نقشهای حاشیهای دارند. نظریه «مدیریت موازنه قوا» بر ایده «دیپلماسی هوشمند» تاکید دارد که ترکیبی از «دیپلماسی قدرت» و «دیپلماسی نرم» و کناره گیری از مداخله نظامی مستقیم است.
در «دیپلماسی هوشمند» 2 اولویت سیاست آمریکا در منطقه نمایان میشود: دیپلماسی هستهای ایران و روند سازش در درگیریهای فلسطینی- اسراییلی.
اولویت دوم را رئیس جمهوری آمریکا به عهده «جان کری»، وزیر خارجهاش گذاشته است؛ هر چند که با عدم تمکین زیادی به ویژه از سوی جبهه راستگرای رژیم صهیونیستی مواجه است و این بدان معناست که حرکت غیر قابل بازگشت آمریکا، گام برداشتن به سمت دیپلماسی هستهای ایران است که در برنامه باراک اوباما جایگزینی جز جنگ با ایران یا برخورداری تهران از انرژی هستهای ندارد.
به همین دلیل اعتراض اسرائیل و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس به سیاست آمریکا مبنی بر چگونگی تعامل با پرونده هستهای ایران دیگر فایدهای برای این طرفها ندارد.
کاخ سفید معتقد است که این نوع تعامل با پرونده هستهای ایران در حال حاضر عامل ثبات منطقه خواهد بود و در سایه ارتباط میان پرونده هستهای ایران و راه حل مسالمت آمیز در حل بحران سوریه میتوان از طریق نقش مثبت مسکو و تهران و تحکیم معادله بین المللی، از بحرانهای فزایندهای چون تبدیل سوریه به مهد و کانون تروریسم بین المل جلوگیری کرد که از طریق شبکه القاعده و گروههای سلفی تکفیری تندرو وارد منطقه شدهاند.
در «مدیریت موازنه قوا» بارارک اوباما در منطقه، واشنگتن و مسکو تمایل شدیدی به در بر گرفتن بحران سوریه دارند، تا پیامدهای آن دیگر کشورهای منطقه را به صورت جنگهای فرقه گرایانه و گسستگی جغرافیایی درگیر خود نکند.
روشن است که در چنین شرایطی شکاف اختلاف میان غرب و روسیه در خصوص سوریه کمتر میشود. این توافق نسبی روسیه و غرب از طریق کنار گذاشتن نظریه کناره گیری «بشار اسد»، رئیس جمهوری سوریه و مبارزه با گروههای سلفی تکفیری تندرو حاصل شده است.
این تحول همان است که در رابطه میان واشنگتن و لندن با معارضان سوری سستی ایجاد کرد و به اختلاف در غرب- آمریکا و غرب با هم پیمانان معارض سوری در کشورهای منطقه در زمینه حل بحران سوریه منجر شد.
اما در عین حال این اختلاف باعث خشم عربستان سعودی شد؛ به همین دلیل ریاض سعی در مانع تراشی بر سر راه هرگونه نزدیکی آمریکا به ایران و یافتن راه حل سیاسی برای بحران سوریه و باقی ماندن «بشار اسد» در قدرت دارد، چون تمام موارد فوق الذکر را به زیان منافع امنیتی و موقعیت سیاسی خود در عرصه منطقه میداند.
واشنگتن و مسکو در تمام قضایای مربوط به پرونده سوریه با یکدیگر اتفاق نظر ندارند. اما در خصوص نقش محوری دستگاه نظامی سوریه که در ارتش و نیروهای مسلح این کشور نمود پیدا میکند و مشارکت اساسی علویها در دولت انتقالی و بقای ویژگی لائیک نظام سیاسی و بقای «بشار اسد» در قدرت با هم نقطه نظرات مشترکی دارند، چرا که به خوبی میدانند، کناره گیری بشار اسد از قدرت در سوریه به معنای ره قدرت رسیدن گروههای سلفی تکفیری تندرو که عمدتا به سازمان تروریستی القاعده وابسته هستند، در سوریه خواهد شد.
اما علت دادن نقش محوری به دستگاه نظامی و امنیتی سوریه از سوی آمریکا و روسیه در این است که از تعرض به اقلیتها در این کشور جلوگیری شود و جبهه یکپارچه مبارزه و مقاومتی علیه سازمان تروریستی القاعده در این کشور تشکیل شود.
به ویژه آنکه در این اواخر «مایکل هایدن»، رئیس سابق سازمان سیا نیز نسبت به سه سناریوی ویرانگر در سوریه هشدار داد و دولت آمریکا را از تقسیم کشور بر حذر داشت، به ویژه آنکه اعتقاد داشت، تقسیم سوریه منجر به تقسیم دیگر کشورهای منطقه نیز خواهد شد و به نوعی باعث شکل گیری سایکس پیکوی دیگری در منطقه خواهد شد.
از سوی دیگر «آنتویو گوتیرز»، کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان معتقد است که درگیری سوریه خطرناکترین بحرانی است که امنیت جهان را طی هفت دهه تهدید میکند.
بر اساس همه آنچه گفته شد، ناظران سیاسی معتقدند، بر اساس استنتاج ابن خلدون مبنی بر اینکه «تعصبات و تندرویها هیچگاه کشورها را نمیسازد»، تفاهم آمریکا - روسیه اگرچه به تنهایی نمیتواند، منطقه را از تعصبات دینی و افراط گراییهای مذهبی دور کند، اما سهم بسزایی در این امر دارد.
انتهای پیام/