«برلین منفی ۷» حمله‌جدی سینمای ایران به امریکاست/چرا حاتمی‌کیا فیلم را نساخت؟

خبرگزاری تسنیم: «برلین منفی ۷» روی پرده سینماهست، در حالی که در هیاهوی پیش از جشنواره، و در دعواهای قبیلگی سینما در آمدن یا نیامدن فلان فیلم، اساسا دیده نمی‌شود.

در شرایطی که همه تلاش ایرانی‌ها در همه این سال‌ها برای مبارزه با آمریکا به سخنرانی‌های سیاسی و بیانیه‌های مراکز دولتی و حکومتی محدود می‌شود، و سیل استفاده از رسانه‌هایی مثل سینما و سریال برای مقابله آرمانی با ایرانی از سوی آمریکا روز به روز وسیع‌تر می‌شود، «برلین منفی 7» یک نمونه سینمایی قابل‌توجه در حال اکران است و کسی خبر ندارد.

«برلین منفی 7» ساخته رامتین لوافی؛ داستان مهاجرت یک خانواده ایرانی و عراقی به آلمان است. داستان و نتیجه‌گیری فیلم نمایش موثری از اتفاقی که در همه این 10 سال در عراق افتاده است؛ اما تفاوت اصلی با همه نمونه‌های مشابه این سال‌ها؛ مثلا نمونه بامزه‌ای به نام «گام‌های شیدایی» دقیقا به فیلم بودن «برلین منفی 7 » برمی‌گردد. فیلمی که بلد است داستانش را بدون کمک گرفتن از بارهای ایدئولوژیک معمول جلو ببرد.

محمدرضا عباسیان در زمانی که در موسسه رسانه‌های تصویری بود پشت فیلم ایستاد و «برلین منفی 7» را به سینمای ایران معرفی کرد. با او گفتگویی انجام داده‌ایم.

تسنیم: آقای عباسیان، «برلین منفی 7» امروز بعد از یک سال روی پرده‌های سینمای ایران است. این فیلم تلاش کوچکی بود برای رسیدن به آرمان بلند حرف زدن ایران با سینما در جهان. این تولید مشترک با به دنیا راه جدیدی در سینمای ایران است. نمونه‌های قبلی این مسیر خیلی کم‌تعداد بوده‌اند،  و علاوه بر آن در معنای حتی عام لفظ؛ سینما نبوده‌اند. اما «برلین منفی 7» سینماست و در عین حال حرف‌های مهمی هم می‌زند، دوست دارم در ابتدای گفتگو کمی در مورد این مسیر تازه صحبت کنیم. ظاهرا قرار بود موسسه رسانه‌های تصویری این مسیر را در سینمای ایران جلو ببرد.

 موسسه رسانه های تصوری  قبل از من تعداد زیادی فیلم ویدیویی تولید کرد که خوب است دیده شود و قضاوت شود. 8 فیلم تله که متاسفانه فیلم های خوبی نبود و حتی به لحاظ بازاری هم ارزشی نداشت. بعد از این دوره ناموفق تصمیم گرفته شد که موسسه اصلا تولیدی نداشته باشد. ما از همان اول که آمدیم هم داعیه تولید فیلم نداشتیم؛ به لحاظ تخصصی نگاه آقای شمقدری هم این بود که موسسه رسانه‌های تصویری به موسسه امور جشنواره ها و امور بین الملل تبدیل شود. یعنی جایی که همه جشنواره‌ها را  آنجا برگزار کند و همین‌طور مرکز عرضه رسانه باشد چه در داخل و چه در خارج و با تمرکز بیشتر بر خارج. این ایده آقای رضاداد هم بود؛ ایده درستی هم بود. واقعا برگزاری جشنواره کار فارابی نیست.در مرکز گسترش هم نباید جشنواره برگزارشود؛ نمی‌شود هم خودش بزرگترین تولید کننده مستند باشد و هم جشنواره را برگزار کند و به خودش جایزه بدهد. مثل فارابی که در بخش کودک همین کار را می‌کند.این کار حرفه ای نیست؛ علاوه بر اینکه وقتی تمرکز بر تولید است جشنواره وقت گیر است و موانعی ایجاد می‌کند.  فارابی اگر بخواهد 6ماه درگیر جشنواره فجر باشد و شش ماه هم درگیر جشنواره کودک عملا نمی تواند بر تولید تمرکز کند.

اما در مورد بخش بین الملل؛ در ابتدای دوره شمقدری رسما توافق شد که کل عملکرد بین المللی سینما به موسسه رسانه‌های تصویری منتقل شود. چه فارابی و چه مرگز گسترش دیگر بخش بین المللی نداشته باشد و همه چیز در  موسسه متمرکز شود. اما مساله این بود که نوع مدیریت شمقدری به این شکل بود که چیزی را تکلیف نمی‌کرد و دوست داشت با بحث به نتیجه برسد که دراین موضوع بحث به نتیجه نرسید و نهایتا این اتفاق نیفتاد. اما ما با اتفاقی به نام تولید مشترک، نوع دیگری به بحث بین‌الملل ورود کردیم. تولید مشترک، بحث مغفول و عقب‌مانده‌ای در سینمای ایران بود. بخش های دیگر هم اساسا روی این بحث کار نمی‌کردند و نهایتا ما تصمیم گرفتیم که وارد شویم. ما نظرمان این بود که برای دیده شدن سینمای ایران چاره‌ دیگری نیست. یعنی اگر قرار است که سینمای ایران دیده شود، تاثیرگذار شود و تبدیل به صدایی در جهان شود باید به سراغ تولید مشترک با کشورهای دیگر رفت. ایده های مختلفی هم با شرکای مختلفی داشتیم. این یک بحث، یک بحث دیگر هم این که من همیشه یک نگاه شخصی در کارم دارم. اعتقاد دارم که ما اگر توفیق داریم که در حوزه فرهنگ کار کنیم باید در حوزه های استراتژیک انقلاب و اسلام کار کنیم. من در بیست سال گذشته چه در تولید داستانی و چه مستند؛ همه کارهایم در این حوزه بوده است. مستندهایم همه در کانون بحران بوده، برنامه‌های ترکیبی که ساختم ضد هالیوودی بوده؛ سریالم هم ضدجاسوسی بوده است. به همین خاطر اعتقاد شخصی خود من این بود که در حوزه تولید فیلم سینمایی، اگر قرار است کاری کنیم باید در این حوزه باشد و اگر قرار است تولید مشترک هم داشته باشیم باید در این حوزه های استراتژیک باشد.

تسنیم: و بعد رسیدید به «برلین منفی 7».

این فیلم، از یک ایده قدیمی به نام «گمگشته» بیرون آمد. فیلمی که قرار بود 12 سال پیش در آلمان ساخته شود و مرحوم عسگریان که مقیم آلمان بود فیلم نامه رانوشته بود. دو پدر و پسر آلمانی که در جریان ماجرای جنگ ایران و عراق قرار می‌گرفتند. اما ما فکر کردیم که کمی این سوژه را به‌روزتر کنیم و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که حتما درباره افغانستان یا عراق باشد؛ خود من نگاهم این بود کاراکترهایم افغان باشد اما تهیه‌کننده، شخصیت‌های عراقی را ترجیح داد و نهایتا به یک خانوده عراقی رسیدیم. بعدتر محمدرضا گوهری، نویسنده فیلم‌نامه دختر عراقی را هم اضافه کرد. فیلم‌نامه چندین و چند بار بازنویسی شد و به نظر من فیلم نامه خوب و تاثیرگذاری هم شد. نگاه ما ضدجنگ امریکا در عراق بود . نگاه ضدجنگ اولویت اصلی ما بود و اولویت کوچکتر ما هم وضعیت مهاجرین در اروپا بود. من حتما باید بگویم که فیلمنامه بعد از این مرحله هم بارها بازنویسی شد، حتی روی اسم کاراکترها هم بحث شد. فیلم نامه که تمام شد اسم نقش دکتر ما کریستین بود بعد گفتیم این یک نماد مسیحی است و تغییرش دادیم.یعنی تا این حد به جزئیات حساس بودیم.

 

 

تسنیم: رامتین لوافی‌پور از عهده کار  موفق بیرون آمده است، اما انتخاب یک کارگردان تازه‌کار برای ساخت این فیلم پرزحمت و خاص کمی غیرمعمول است.

فیلم‌نامه اولیه که آماده شد، آن را به خیلی از کارگردان‌های پیشنهاد کردیم. به ابراهیم حاتمی کیا دادیم، او گفت برای من خیلی تلخ است؛ به رسول صدرعاملی و خیلی‌های دیگر دادیم، اما به نتیجه نرسیدیم و در نهایت به رامتین لوافی‌پور رسیدیم مهمترین دلیلش هم این بود که با فیلم قبلی‌اش نشان داده بود که می تواند فیلم را جمع کند. نگرانی روی او نداشتیم که تغییری در فیلمنامه بدهد و علاوه بر آن مزاج  غربی‌ها را هم بلد بود تا از نظر کیفی و ساختاری شانسی برای حضور در جشنواره ها داشته باشد.

تسنیم: فیلم حاشیه‌های مالی زیادی هم داشت. هزینه‌های مالی فیلم سرجمع چه قدر شد؟ سهم طرف ایرانی چه قدر شد؟ 

در برآورد اولیه سهم موسسه 900 میلیون تومان بود با یوروی 1500 تومانی ، وقتی به پروداکشن رسیدیم یورو4000 تومان شد، وبرآورد ما هم زیادتر شد.اما در نهایت کل پولی که ما گذاشتیم 2 میلیارد و 400 میلیون تومان شد و من اعتقادم این است که ما با این شیوه تولید ضربه بزرگی به مافیای تولید فیلم ایرانی زدیم. با هردو فیلم موسسه؛ هم این و هم «بشارت به شهروند هزاره سوم» که بحثش شیطان پرستی بود و با 600میلیون تومان ساخته شد. ما ادعا می‌کنیم که فیلم ما یک تولید مشترک واقعی است یعنی طرف خارجی برای تولید، پول خرج کرده است. فیلمی است که بازیگری که در هالیوود بازی کرده در این فیلم نقش اول دارد، معروفترین بازیگر زن آلمان در این فیلم بازی می‌کند. دو بازیگر خوب ایرانی آقای رایگان و مصطفی زمانی و تعداد زیادی  بازیگر عربی در این فیلم بازی کرده اند. به لحاظ پروداکشن در فرمت 35میلی متری فیلم برداری شد، با نگاتیوی که از آلمان خریداری شد. تجهیزاتی که در کار بکار بردیم در حددرجه یک بود.  ما 14تراک و ژنراتور همراه‌مان بود تا محل گریم سیار و رستوران سیار و تعویض لباس سیار. به لحاظ اقامت همه چیز شبیه تولید فیلم در اروپا بود و با همه این ولخرجی‌ها سهم ایران 2 میلیارد و 400 میلیون شد و من نمی‌دانم چه طور فیلم‌هایی ایرانی در جهان سوم ساخته می شود و 3 میلیارد خرج می کنند یا اینکه فیلمی در خود تهران ساخته می‌شود با 2 میلیارد تومان . واقعا معلوم نیست چه کار می‌کنند. من تنها مدیر عامل موسسه‌ای هستم که در همه حوزه های تولید با صراحت اعداد و ارقام تولید فیلم‌هایمان را اعلام کردم. هیچ کدام از مسولان حوزه هنری حاضر نیستند که رسما هزینه های تولید فیلم هایشان را اعلام کنند. ملک سلیمان یا راه ابی ابریشم در دوره میرعلایی چه قدر هزینه داشت؟ یکی از نگرانی های فساد درسینمای ایران همین مخفی بودن اعداد و ارقام تولید فیلم هاست. خیلی خوب است دوستان اعلام کنند و شما خبرنگاران باید از آنها بخواهید. برای من جذاب است بدانم پروژه های حوزه هنری چقد هزینه شده است بقیه هم مطرح کنند. این شفاف سازی به سلامت سینمای ایران خیلی کمک می کند

تسنیم: اگر موافق باشید این بحث‌های حاشیه‌ای را کنار بگذاریم و برویم سر وقت خود فیلم. «برلین منفی 7» تفاوت ویژه‌ای با نمونه‌های مشابهی که در ایران ساخته شده است و مبنای کلی آنها اعتراض علیه آمریکا و نظام سلطه است دارد. مهمترین ویژگی در سیر فیلم های ضد جنگ و آرمان های انقلاب این است که فیلم روی پای خودش است و نیاز به پیش زمینه ذهنی موافق طرح اصلی آن ندارد. چیزی که فکر می‌کنم مشکل اساسی ما  در سینمای ارزشی همین بوده است. فیلم نیاز به آورده‌ای از سوی مخاطب ندارد و این برای یک فیلم ایدئولوژیک در سینمای ایران موفقیت بزرگی است.

من فکر می‌کنم که اگر ما قرار است فیلمی ضد نگرش های غربی و صهونیستی بسازیم که در دنیا هم دیده شود، نمی توانیم  طبق رویه قبلی‌مان جلو رویم. همه فیلم هایی که ما درباره  لبنان ساختیم هیچ جایی دیده نشد؛ فقط یک گزارش کار خوبی بود برای مسولین ما.  فیلم های با این تم و مضمون باید در فضایی ساخته شود که آنهایی که با هدف فیلم متفاوت‌اند حاضر شوند که حداقل فیلم را ببیند و فکر نکنند که یک برنامه دولتی به آنها ارائه می‌دهیم. من نظرم در مورد فیلم «جدایی» اصغر فرهادی ممکن است با خیلی از دوستان تفاوت کند. اما این را مثال می‌زنم تا ببینند که پیش‌فرض و تصور اولیه مخاطب غربی در مورد یک فیلم ایرانی چیست. در مصاحبه مطبوعاتی فیلم در برلین؛ فرهادی را بیچاره کرده بودند که  تو این فیلم را با پول دولتی برای تبلیغ دولتی ساخته‌ای. کجای ایران قوه قضاییه اینقد دقیق و مهربان است؟ کجا پلیس اینقدر دقیق و منصف است؟ درباره" جدایی نادر از سیمین"  این فکر را داشتند، یعنی تصور اولیه در دنیای غرب این است که وقتی می‌گویند یک فیلم ایرانی است، یعنی اینکه یک برنامه تبلیغاتی دولتی است. ما باید جوری فیلم بسازیم و جوری حرف بزنیم که به این حرف‌ها متهم نشویم.

وقتی فیلم مخاطبش را نشانه‌گذاری کند و  به زبان مخاطب حرف بزند موفق می‌شود. در ایران روال جوری شده است اگر تهیه کننده قرار باشد از جیب خودش هزینه کند سراغ هر سوژه‌ای نمی‌رود اما اگر قرار باشد از دولت هزینه کند سراغ هر سوژه‌ای می‌رود. چرا؟ چون روش فیلم ساختن فیلم‌های ارزشی غلط است و همه فکر می‌کنند فیلم ارزشی، فیلم از پیش شکست‌خورده است. البته من اعتقادم این است که در حوزه فیلم های ارزشی هرچقدر هم هزینه اش باشد دولت باید هزینه کند اما فیلمی بسازیم که مخاطبمان را از روز اول نشانه گذاری کرده باشیم و بدانیم هدفمان آنها هستند. در «برلین منفی هفت» از روز اول مخاطبمان خارجی بود. مخاطب داخلی گوشش پر است از این که حمله امریکا به عراق نامردی بوده است هر چند به شیوه‌ای بد و ناشیانه این تبلیغات رویشان انجام شده است. اما مخاطب خارجی شاید باور نداشته باشد؛ پس باید زبان فیلم را به سوی زبان بین المللی باورپذیر ببریم . کارگردان فیلم بارها به من گفت اسم ابوغریب را نیاوریم؛ دافعه ایجاد می کند اما من زیادی اصرار کردم و الان می‌فهمم که اشتباه کردم. چون برایم مصرف داخلی داشت. در زمینه داخلی این معضل بزرگی است، واقعیت این است که ما یک تعداد فیلم می سازیم برای خوشایند یک درصد پایینی از جامعه که قدرت دارند و این اشتباه بزرگی است.

در «برلین منفی هفت» نگاه ما این بود که برای اروپایی‌ها حتما باورپذیر باشد تا مخاطب اروپایی درگیر شود و تحت تاثیر قرار بگیرد. شاید یک اشتباه ما این بود که کارگردان فیلم هم نباید ایرانی می‌بود. یعنی  اگر یک کارگردان اروپایی انتخاب می‌کردیم در پذیرفته شدن افکار عمومی مردم اروپا بهتر بود. حتی اگر کارگردان عراقی هم می‌گذاشتیم بیشتر کمک می کرد. آنجا به سرمایه فیلم زیاد توجه نمی‌کنند؛ اما این که یک کارگردان ایرانی فیلم را ساخته است برایشان مهم است. تصور آنها این است که ایران یک کشور وحشتناک دولتی است و اعتقاد دارند که ایرانی ها تا وقتی این همه مشکل دارند؛ باید از کشور خودشان فیلم بساند و حق ندارد درباره اروپا یا حتی عراق فیلم بسازد.

 ما چیزهایی را هم به همین دلیل باور پذیر شدن از فیلم کم کردیم، اما فکر می‌کنم کافی نبوده است. شخصیت اول ما فلسطینی الاصل است و یک جا دختر عصبی می شود و به او می‌گوید تو همیشه فرار کردی از فلسطین هم فرار کردی از عراق هم فرار کردی و مقاوت نکردی. اما دیدیم واقعا نمی‌شود که همه مبارزه‌های ایدئولوژیکمان را در یک فیلم بگنجانیم؛ حرف اصلی ما جنگ امریکا در عراق بود و  اینکه مادری را کشتند و به دختری تجاوز کردند.

تسنیم: فکر می‌کنم بیشترین انتقاداتی که به فیلم شده است را بتوان در این گزاره خلاصه کرد: "برلین منفی 7 چهره‌ای مثبت و انسان‌دوستانه از آلمان و آلمانی‌ها ارائه می‌دهد" . منتقدان فیلم می‌گویند که فیلم شما نشان می‌دهد که این خانواده عراقی به آلمان پناه می‌برند و در آنجا بهبود می‌یابند. چه قدر قبول دارید این اتهام را؟

ما ادعا می‌کنیم که «برلین منفی 7» حمله‌ای جدی به سیاست های امریکا در عراق کرده است. به لحاظ دراماتیک نمایش بلایی که سر مادر خانواده آمده یا بلایی که سر پسر آمده و شلیک نهایی فیلم هم بلایی که سر دختر خانواده آمده است بزرگترین مبارزه با کاری است که آمریکا در عراق انجام داده است. ما اصرار کردیم که اسم ابوغریب حتما در این فیلم بیاد در حالی که به نظر خیلی ها شعاری بود؛ البته به نظرم ما اشتباه کردیم و اگر بخواهیم الان فیلم را بسازیم از خیلی از این جور رک‌گویی‌ها صرفنظر می‌کنیم.اما جالب است بدانید که فیلم با اینکه ساختار جشنواره ای دارد به هیچ  جشنواره‌ای  نرفت چون محتوای فیلم، غربی ها را به شدت آزار داده است.

اینکه آقای طباطبایی نژاد به خاطر خرده حساب هاش سر "یک خانواده محترم"  بیان می کند که بدترین فیلم سینمای ایران" برلین منفی هفت" است و سفارتی ترین فیلم است و سفیر آلمان باید جایزه‌اش را بدهد، واقعا معلوم است که سر یک عوای شخصی است و تسویه حساب ایشان با من است . نماینده یک جشنواره آلمانی بعد از تماشای این  فیلم به شدت عصبی شد و تصویری که ما از آلمان نشان دادیم آنها را عصبی کرد، تحت فشار قرار گرفتند که ما نشان دادیم که آلمانی ها چگونه‌ بی‌رحمانه با مهاجرین برخورد کردند. 

پدر خانواده تا زمانی که نتوانست ثابت کند که به دخترش تجاوز شده آن هم نه از سمت امریکایی ها؛ نتوانست اجازه اقامت بگیرد.  آن یکی خانواده هم  فقط با دروغ اینکه شوهرش همراهش نیست توانستند مهاجرت کنند. همه آدم های مهاجر همه بدون استثناء افسرده هستند، خودکشی که زن ترک مصطفی زمانی در فیلم انجام می دهد ضربه بزرگی به آلمانی‌هاست. ما شرایط مهاجرت را کاملا تخریب کردیم. خانم دکتر روانشناس آلمانی برای بیان دلیل اینکه چرا به این ها کمک کرده یک جمله دارد " من این جرات را نداشتم که بگم" معنی‌اش این است که در بچگی به خود این خانم تجاوز شده است اما جرات نکرده است بگوید. دیگر ما چگونه باید جامعه آلمان را در یک فیلم مشترک تخریب کنیم. فیلم پر از نماد است؛ جایی که روژین روانی شده و در حیاط تیمارستان نشسته اند؛ به مصطفی زمانی سیب را پس می دهد و می‌گوید من سیب نمی خورم، آنها در کامیون راه ورود به آلمان سیب می‌خورند تصور می کنند وارد بهشت شده‌اند، اما الان فهمیده‌اند که جهنم بوده است این پر از نشانه برای تخریب است اما در نهایت من حتما باید بگویم که نیت اصلی ما تخریب آلمان‌ها نبوده است؛ ما در فیلم نمی توانیم بیانیه سیاسی بدهیم بخش اصلی فیلم ما  ضدجنگ آمریکا در عراق است و هدف فیلم تخریب امریکایی ها بوده است نه آلمانی‌ها.بالاخره این یک تولید مشترک است و حتی اگر حرف دوستان را قبول کنیم برای زدن یک حرف بزرگتر و اساسی‌تر باید کمی هم هزینه داد. هر چند که من اساسا این اتهام نمایش چهره‌ای خوب از آلمان را قبول ندارم.

تسنیم: فکر می‌کنم بیشترین وجه این نوع از انتقادات ناظر  به صحنه آخر فیلم باشد و این که بالاخره با هر تفسیری پسرک خانواده در آلمان بهبود پیدا کرد.

هیچ بهبودی حاصل نمی شود. اگر غیرمغرضانه به این فیلم نگاه کنیم پلان آخر دردناک ترین پلان است، وقتی که پدر می‌فهمد به دخترش تجاوز شده است و او مدت‌ها نمی‌دانسته. آن سکانس برف مصنوعی دردناک ترین سکانس است و نمی‌دانم چرا دوستان متوجه نشدند و فکر می کنند سکانس خوشحال کننده و خوب است. دردناک ترین بخش فیلم  است.فیلم با دانستن مصیبت تجاوز به دختر یک فرد غیرتی پایان می‌پذیرد. این پایان فیلم است نه زبان باز کردن پسرک.

چطور فکر می کنند که آنها در آلمان به آرامش رسیدند وقتی پدر دارد به این فکر می کند که تمام راه رفته را باید برگردد. نه کار دارد نه اقامت می تواند بگیرد. آرامش کجاست؟
دوستان معتقدند که اگر صرف زبان باز کردن پسرک در آلمان نشانه این است که فیلم غرب زده است. در حالی که حتی اگر آن را هم قبول کنیم؛ ما در مقابل آن، این همه نکته منفی دیگر در مورد آلمان در فیلم داریم. خود من هم انتقادهایی به فیلم دارم یک جاهایی به لحاظ محتوایی به نتیجه‌مان نرسیده‌ایم. اما باز هم باید تکرار کنم که هدف ما ساخت فیلمی ضد آلمانی نیست؛ هدف ما ضدامریکایی است. این کم لطفی است و آدم وقتی این برخوردها را می‌بیند و می‌بیند که توجهی به این 95 درصد اصلی ارزشی فیلم نمی‌شود برایش چه فرقی می کند که یک فیلم ضد ایرانی بسازد یا این؟

«برلین منفی 7» برای مخاطب خارجی است؛ آنها که دیگر وضعیت آلمان را می‌دانند، من فکر می‌کنم که ما حتی افراط کردیم تا حدی در نمایش چهره‌ای بد از آلمان و فیلم احتمالا از همان‌جا ضربه بخورد. تنها جای شیک آلمان؛ خانه خانم دکتر است که آنجا هم خیلی تاریک و تلخ وسرد است. همه پلان ها سرد است. ما واقعا عدم صداقت هم داشتیم.

تسنیم: البته من خودم با شما سر این قصه آخر دردناک فیلم مشکل دارم، یعنی احساس می‌کنم واقعا این پیام را دارد که این بچه در آلمان بهبود پیدا کرده است اما فکر می‌کنم که همان‌طور که اشاره شد ما با چیزی به نام جابه‌جایی مساله فیلم در نقد‌ها مواجهیم. مساله فیلم اساسا خوب بودن یا بد بودن آلمان‌ها نیست. حرف فیلم یک حرف ضدآمریکایی اصیل است و خیلی تعجب‌برانگیز است که این حرف دیده نمی‌شود و دوستان سر آن حاشیه اندک متوقف می‌شوند. علاوه بر اینکه حتی اگر قائل به این باشیم که حرف فیلم این است که آنها در آلمان به آرامش رسیدند سوال قبلی این گزاره این است که آن‌ها از کجا فرار کردند؟ از دستپخت ده ساله آمریکا در عراق؛ از جهنمی که آمریکایی‌ها برای آنها ساختند و فکر می‌کنم کلید فهم فیلم همین‌جاست.

من وافعا باورم این نیست که ما از آلمانی ها در فیلم ستایش کردیم، حداقلش این است که هیچ تعریفی از آنها نکردیم. نحوه برخورد پلیس و فضای نازی‌واری که از آنجا ارائه می‌شود کاملا واضح است. همه غیر‌المانی‌ها مجبورند در آلمان کار سیاه کنند، غریب و تنها. کمپ ها اصلا جذاب نیست؛ ما کلی هزینه کردیم تا سرویس آشپرخانه خراب باشد. ممکن است کمپ ها واقعا هم اینقد شرایطش بد نباشد که ما نشان دادیم. اما ناراحتی من این است که خرده حساب های شخصی با من باعث تخریب خود فیلم شد.  برخی از خبرگزاریها از قبل از جشنواره سال پیش شروع کردند به تکرار این که "برلین منفی هفت" نباید وارد جشنواره بشود. کسی که دبیر می شود نمی تواند فیلمی در جشنواره داشته باشد. در حالی که من تهیه کننده فیلم نبودم. فارابی خودش بارها هم تهیه کننده بوده است و هم در جشنواره بوده. متاسفانه یک هجمه ای روی این فیلم از ابتدا صورت گرفت، اینجا در داخل ایران این‌جور آن ور هم جور دیگر.در جشنواره آلمان هم فیلم را راه ندادند؛ سوال‌شان این بود که تو ایرانی هستی برای چی برای عراق فیلم ساخته‌ای. واقعا به غربی ها برمی خورد که یک ایرانی درباره عراق و ضد سیاست های غرب فیلم بسازد. تو ایرانی هستی و باید درباره مشکلات مملکت خودت فیلم بسازی که توی جشنواره راه یابد..

تسنیم: «برلین منفی هفت» از یک جهت دیگر هم برای ما مهم است. یک فرمول جدید برای سینمای ما دارد. اینکه اگر میخواهی با سیاست های غرب و امریکا بجنگی، در وضعیت فعلی باید لاجرم سراغ نقطه‌های مشترک انسانی بروی. یک الگو برای کار فرهنگی ایدئولوژیک در جمهوری اسلامی. جایی که اگر روی آن فوکوس کنیم قطعا طیف مخاطبان همراهمان را به شدت گسترده‌تر خواهیم کرد

فرمول کلی  این است که که فیلم شما باید باورپذیر باشد و برای باورپذیر شدن باید پر از فاکتورها و موضوعات انسانی باشد تا قبولش کنند. من مستندی ساختم به اسم «قانا» ضد اسراییلی ترین مستندی که تا الان در ایران ساخته شده است در فیلم یکبار هم اسم از دولت اسرائیل نبردم یک جنایتی توسط ارتش اسرائیل انجام شده است و مستند فقط  نشان می‌دهد چقدر را کشته اند و چه‌گونه. این فیلم در جشنواره‌ها هم شرکت می‌کند و جایزه بین المللی هم می‌گیرد. چون باورپذیر است و تاکیدش روی وجه انسانی ماجراست.  با تصویر و اسناد نشان می دهد که اسرائیل با فکر قبلی این جنایت را انجام داده است. بنابراین حتما محصول نهایی باید باور پذیر و پر از فاکتور انسانی باشد. اگر بتوانیم ذهن مخاطب را درگیر درام کنیم  آن وقت است که می توانیم حرف خودمان را بزنیم . البته یک جاهایی هم لازم است مظلوم نمایی کنیم مثل کاری که آنها می کنند. امریکایی ها در فیلم هایشان قتل و جنایت می کنند اما جوری نشان می دهند که انگار حق آن ها بوده، مسلمانان را شکنجه می کنند اما جوری نشان می دهند حتی ما که ایرانی هم هستیم فکر می کنیم حق آن ها بوده است. اما در نهایت مهمترین فاکتور باورپذیری است. البته ممکن است که محصول شما هم واقعیت باشد و هم باورپذیر؛ اما کسی روایت کند که نتوانی به او اعتماد کنی. الان با این تجربه من حس می کنم باید پشت کارگردان‌های اینجوری حتما یک گارگردان غربی باشد. و فکر می‌کنم «برلین» از این جا ضربه خورد.

انتهای پیام/