ماجرای جلسات حکومت اسلامی آیتالله بهشتی در قم/ الغدیر را در زندان ترجمه کردم
خبرگزاری تسنیم: عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به دوران سخت در زندان ساواک، گفت: روزها، زندانیها میرفتند قدم میزدند و من در اتاق مینشستم و کار ترجمه الغدیر را انجام میدادم.
آیتالله زینالعابدین قربانی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در رشت، با اشاره به تحریم نوشابه پپسیکولا توسط آیتالله بروجردی در دوران پیش از انقلاب اسلامی، اظهار کرد: به آقای بروجردی گزارش دادند در ازای هر شیشه از این نوشابه، 10 شاهی در راه بیتالعدل بهاییها مصرف میشود و این شرکت مال بهاییها است و آنگاه آقای بروجردی فتوی دادند که خوردن پپسیکولا و خرید و فروش آن حرام است.
وی افزود: نخستین باری که زندان رفتم حدود سالهای 39-38 بود که به خاطر بیان فتوای آیتالله بروجردی در یکی از منبرهایم در لاهیجان اتفاق افتاد و به خاطر جریان پپسیکولا من را گرفتند و به زندان بردند و چند روز نگه داشتند و سپس علمای منطقه اقداماتی کردند که پس از چند روز بیرون آمدم.
نماینده ولیفقیه در گیلان، با اشاره به دومین زندان رفتن خود پس از واقعه 15 خرداد سال 42، گفت: مرحوم آیتالله آسید مرتضی لنگرودی به رحمت خدا رفت، یکی از علمای این شهر مجلس بزرگی برای ایشان گرفت و از من که در آن زمان به قول امروزیها تازه گل کرده بودم، به عنوان سخنران دعوت کرده بودند.
سخنرانی آتشین آیتالله قربانی در 15 خرداد 42
آیتالله قربانی افزود: حادثه 15 خرداد 42 پیش آمده بود و در منبری که داشتم هر چه خواستم گفتم و یک سخنرانی آتشین کردم و سابقه این سخنرانی در پرونده ساواک من وجود دارد و پس از آن سخنرانی من را گرفتند.
وی با بیان اینکه سرهنگ شیخ الاسلامی، رئیس وقت ساواک من را به رشت احضار کرد، گفت: وقتی وارد اتاقش شدم بدون هیچ حرف و حدیثی چنان سیلی محکمی به من زد که عمامه از سرم افتاد و با یک لگد محکم من را نقش بر زمین کرد و شروع کرد به من اهانت کردن و بعد زندانیم کرد.
عضو مجلس خبرگان رهبری به برخی از دوستان خود که در ادارات آن زمان حضور داشتند اشاره کرد و افزود: این دوستان برای نجات من آمدند و واسطه شدند، به علاوه پدرزن من، آیتالله کوشالی در لاهیجان یک حرمتی داشت و دستگاه امنیتی فکر میکرد ممکن است مردم قیام کنند، به همین دلیل مرا آزاد کردند.
آیتالله قربانی، با بیان اینکه موارد مذکور در گزارشهایی که ساواک علیه من داد در مرکز اسناد وجود دارد، گفت: ماموران ساواک گفته بودند که ایشان را زیاد در زندان نگه ندارید، ممکن است حوادثی در منطقه پیش بیاید و این موضوع باعث شد بالاخره پس از چندی من را آزاد کردند، اما تحت نظر داشتند.
ممنوعالمنبر شدن آیتالله قربانی توسط ساواک
وی با اشاره به اینکه ماموران ساواک مدتی از منبر رفتن وی جلوگیری کردند و به او اجازه منبر رفتن را ندادند، بیان کرد: ما هم در همین زمانها ارتباطمان با بیت امام تنگاتنگ بود و اطلاعیههایی که امام میداند، سخنرانیهایی میکرد، نوارهایی که در این زمینه بود ما میگرفتیم و در منطقه پخش میکردیم.
نماینده ولیفقیه در گیلان، با بیان اینکه سومین مرحلهای که من را به زندان بردند این بود که مرحوم آیتالله بهشتی یک جلسه حکومت اسلامی در قم به وجود آورده بود و چهل نفر از شخصیتهای علمی حوزه در آن شرکت میکردند، افزود: آیتالله مشکینی، آیتالله مصباح، آیتالله گیلانی، آیتالله مهدویکنی، آیتالله امامی کاشانی و خیلیهای دیگر بودند و همه هم از تاثیرگذاران بودند و بنده را هم در آن جلسه دعوت کرده بودند و راجع به حکومت اسلامی کتابهایی در میان ما توزیع کرد و گفت که اینها را دو نفر، دو نفر فیشبرداری کنید.
آیتالله قربانی، افزود: از جمله مقدمه ابنخلدون را در اختیار من و آقای هاشمی رفسنجانی گذاشت و من و ایشان مقدمه ابنخلدون و یک کتاب عربی دیگر که الان اسمش در ذهنم نیست، فیشبرداری کردیم و مشخص بود که باید آن فیشها در خانه آیتالله بهشتی موجود باشد.
وی با بیان اینکه پس از مدتی شهید آیتالله بهشتی از طرف آیتالله خوانساری به مرکز اسلامی آلمان رفت و جلسه ما نیمه تعطیل و تعطیل شد، گفت: گزارشگران ساواک این مورد را که اسم من هم بود گزارش کردند و سراغ من آمدند و کتابخانه و نوشتههایم را تفتیش و بررسی کردند و من گفتم که ما مسئله براندازی حکومت را نداریم، بلکه مسئله مورد تحقیقمان این است که بعد از پیامبر، حکومت اسلامی مال علی بود یا دیگری، به عنوان شورا بود یا به عنوان تنصیص بود.
عضو مجلس خبرگان رهبری افزود: برای اینکه گوشی را دست آیتالله بهشتی بدهم یک نامه برای هامبورگ نوشتم و گفتم که من را خواستند و خیال کردند ما در مورد براندازی کار میکنیم.
آیتالله قربانی، با تاکید بر اینکه مسئله تحقیق ما ولایت امیرالمومنین(ع) بود، گفت: پس از مدتی ما را آزاد کردند و قسمتی از کتابهای من را بردند.
وی با اشاره به چهارمین مورد زندانیشدش در سال 50، بیان کرد: در این سالها مرحوم آیتالله آسید اسدالله اشکوری، نماینده امام در لنگرود بود و معمولا برای محرمها و صفرها از من دعوت میکرد و در مسجدش که در انزلیمحله لنگرود قرار داشت منبر میرفتم.
نماینده ولیفقیه در گیلان، افزود: وقتی ایشان فوت کردند بچههای انقلابی از آن جمله مرحوم لاهوتی و وابستگان ایشان من را برای سخنرانی دعوت کردند و بنده به آن مجلس رفتم و بعضی از وعاظ السلاطین هم در آن جلسه بودند و من نقش روحانیت را در جامعه تبیین میکردم.
آیتالله قربانی با اشاره به اینکه در گذشته، صلوات فرستادن پس از شنیدن نام امام در گیلان رسم نبود، تصریح کرد: معمولا اسم نمیبردند و من از بعضیها و وعاظ السلاطین که در مجلس هم بودند اسم نبردم و این عمل برای آنها خیلی گران تمام شد.
وی خاطرنشان کرد: بعد از اینکه مجلس تمام شد، ساواک چهار نفر را احضار کرد تا از آنها گزارش تهیه کنند که یکی از آنها پدر یکی از وزرای گذشته این کشور بود و رئیس بانک هم بود و بعضی از بازاریها که الان در داخل پرونده اسامی آنها است، اینها را خواستند که فلانی مردم را دعوت به قیام علیه نظام کرد و یا نام امام را برده و مردم را ترغیب کرد که دنبال ایشان حرکت بکنند و یا علیه شاه قیام بکنند.
عضو مجلس خبرگان رهبری ادامه داد: بعضی از آنها انصافا خدا پیغمبری خوب حرف زدند و برخی گفتند ما از اول نبودیم. به غیر از چهار نفر، آیتالله ضیایی را هم به عنوان شاهد خواسته بودند. چون آن گروه مهمان برای آستانه آمده بودند من هم با اینها آمده بودم و فقط به آقای لاهوتی گفته بودم از مردم تشکر بکنید که در آن جلسه شرکت کردند، این مورد اخیر هم به جمع اتهامات من اضافه شده بود.
ماجرای زندان سخت نماینده ولیفقیه در گیلان
وی اظهار کرد: در هر صورت این افراد شهادتهای خودشان را دادند و بعضی از روی ترس، بعضیها هم دروغ گفتند و واقعیت را نگفتند و با دستگاه همکاری کردند و سرانجام آمدند بنده را گرفتند و به زندان بردند.
آیتالله قربانی با اشاره به زندانی سخت خود در سال 52، تصریح کرد: در یک اتاق، یازده نفر زندانی بودیم. به دلیل کمبود جا در طول این شش ماه همه به پهلو میخوابیدیم و همان پهلو هم بیدار میشدیم و وضعیت سختی داشتیم.
نماینده ولیفقیه در گیلان افزود: روزها، زندانیها میرفتند قدم میزدند و من در اتاق مینشستم و کار ترجمه را انجام میدادم و گاهی شبانه روز 13 ساعت کار میکردم و جلد پنجم الغدیر را که جلد نهم و دهم ترجمه الغدیر است در این ایام ترجمه کردم.
ترجمه 2 جلد الغدیر در زندان
وی با بیان اینکه در زندان ساعت11شب برق را خاموش میکردند و دیگر همه باید میخوابیدیم، اظهار کرد: معمولا وقتی برق روشن میشد همه زندانیها میرفتند توی کریدور راه میرفتند، قدم میزدند ولی من آن جا مینشستم و ترجمه میکردم و این از برکات آن ایام زندان من بود که خداوند به من توفیق داد 2 جلد الغدیر را توانستم ترجمه کنم، در این مرحله از زندان یک عدهای بودند که میل داشتند من محکوم شوم.
انتهای پیام/ ب