دست پنهان بهاییها در اعزام هویدا به آنکارا
خبرگزاری تسنیم: چون معروف است که پدر آقای هویدا بهنام عینالملک با رهبر بهاییها تماس نزدیک داشته و منصور در موقع معاونت نخستوزیری، روزی [الن] از او پرسید: این راست است هویدا رفیق تو بهایی است. خندید و گفت: حالا که دیگر بهایی و مسلمان ندارد...
خبرگزاری تسنیم - گروه سیاسی:
هویدا در ترکیه
در مدت زمانیکه امیرعباس هویدا به فعالیتهای موردنظر وان هک در کمیسری پناهندگان سازمان ملل مشغول بود، در ایران نیز اتفاقات متعددی به وقوع پیوست و در کنار آن، آمریکا نیز به تثبیت سیاستهای خویش پرداخت. یک ماه و اندی پس از کودتای 28 مرداد، رجبعلی منصور بهعنوان سفیر کبیر ایران راهی ترکیه شد و دو روز بعد نیز، برادر وزیر امور خارجه یعنی نصرالله انتظام با همین عنوان به آمریکا رفت.
در بهمن ماه همین سال، اولین جلسه مشاوره در امور نفت، تحتریاست عبدالله انتظام ـ وزیر خارجه ـ دکتر علی امینی، فخرالدین شادمان و نصرالله انتظام ـ سفیر کبیر ایران در آمریکا ـ برگزار شد که توافقهای اولیه برای تشکیل کنسرسیوم صورت گرفت.
در فروردین ماه سال 1334، فضلالله زاهدی، جای خود را به حسین علاء داد. در دولت علاء ـ که یکی از حامیان اصلی فرقه بهائیت بود ـ عبدالله انتظام ضمن حفظ مقام وزارت امور خارجه، در یک مقطع به نیابت نخستوزیر نیز منصوب شد.
در همین سال بود که حجتالاسلام محمدتقی فلسفی(ره) سلسله سخنرانیهای خود را در رد فرقه بهائیت گسترش داد و حضیرةالقدس بهائیان در تهران به اشغال تیمور بختیار درآمد و خانه محمدعلی باب در شیراز خراب شد و حسین علاء مورد ترور ناموفق فدائیان اسلام قرار گرفت.
در دیماه 1334، علیقلی اردلان، جانشین عبدالله انتظام شد تا انتظام در سمت وزارت مشاور، بهعلت خدماتش به کنسرسیوم، برای ریاست شرکت ملی نفت ایران آماده شود.
در این ایام دوست نزدیک و صمیمی هویدا ـ حسنعلی منصور ـ ریاست دفتر نخستوزیر را بهعهده داشت. شرایط از هرنظر برای بازگشت او به ایران مهیا بود، ولی بهدلایل نامشخص، راهی ترکیه شد.
ویراستار کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، در اینباره مینویسد:
«در اسفند 1335، رجبعلی منصور که در این زمان سفارت ایران در ترکیه را به عهده داشت، از علیقلی اردلان، وزیر خارجه وقت، درخواست کرد که امیرعباس هویدا را با عنوان «رایزن» به آنکارا منتقل کند. شورایعالی امور استخدامی وزارت خارجه (مرکب از: محمدحسین نجم معاون اداری، عباس آرام مدیرکل سیاسی، محمود فروغی مدیرکل اداری، فریدون آدمیت رئیس اداره سازمانهای بینالمللی و عبدالامیر رشیدی حائری رئیس اداره اطلاعات و مطبوعات و سرپرست اداره کارگزینی و بودجه، در تاریخ 13/12/1335 با ارتقاء هویدا به مقام رایزنی سفارت موافقت کردند. هویدا به آنکارا رفت و به جای جمشید قریب به نفر دوم سفارت ایران بدل گردید.» 1
و عباس میلانی معتقد است:
«در سالهایی که هویدا در سازمان ملل بود، منصور کماکان به کار در وزارت امور خارجه ادامه داد... منصور چندینبار به تأکید از هویدا خواست که از کار خود در سازمان ملل استعفا کند. میگفت باید به پست خود در وزارت امور خارجه ایران بازگردد. بارها به تصریح به او میگفت که «رابطینش» در میان آمریکاییها وعده کردهاند که «نوبت ما بهزودی خواهد رسید.»
ظاهراً هویدا بالاخره متقاعد شد. در نامهای به وزارت امور خارجه ایران خواستار رجعت به کار دیپلماتیک شد. ظاهرا با کمک پدر منصور، رجبعلی، که در آنزمان سفیر ایران در ترکیه بود، تقاضای هویدا مورد موافقت قرار گرفت و او بدینسان بهسمت دبیر اولی سفارت ایران در آنکارا منصوب شد.» 2
به هر ترتیب او به ترکیه رفت و بهعنوان نفر دوم سفارت، مشغول کار شد. هنوز چند ماهی از حضور هویدا در ترکیه سپری نشده بود که دوران مأموریت رجبعلی منصور، پایان یافت.
تا تعیین سفیر کبیر جدید ـ که سرلشگر حسن ارفع بود ـ امیرعباس هویدا بهعنوان کاردار موقت به مقامات ترکیه معرفی شده بود و شاید علت اصلی حضور او در ترکیه ـ که عبدالله انتظام استانبولش را مرکز جاسوسی میدانست ـ نیز همین امر بود تا او بهجای رجبعلی منصور بر صندلی سفارت بنشیند. حسن ارفع در دیماه 1336 بهعنوان سفیر کبیر ایران به ترکیه رفت. او پسر پرنس رضاخان ارفعالدوله بود که در تفلیس به دنیا آمده بود.
در مدارس نظام استانبول و دانشکده نظامی سوئیس و پاریس تحصیل کرده بود و همسری انگلیسی داشت. رجال سیاسی دوران رضاخانی را بهخوبی میشناخت. حسن ارفع یک انگلیسی تمامعیار بود و بهعلت آموزشهایی که دیده بود، در امور داخلی خویش نیز از انضباط خشک نظامی بهره میبرد.
هنوز مدت کوتاهی ـ کمتر از یک ماه ـ از حضور ارفع در سفارتخانه ایران در ترکیه، سپری نشده بود که اولین گزارش به ساواک تازه تأسیس رسید:
«به عرض میرسد:
به قراریکه در کریدورهای وزارت امور خارجه شایع شده است بین تیمسار سرلشکر ارفع سفیر کبیر دولت شاهنشاهی ایران در آنکارا و آقای امیرعباس هویدا رایزن سفارت مزبور که تا تعیین تیمسار سرلشکر ارفع به سمت سفیر کبیری از طرف وزارت امور خارجه، بهسمت کاردار موقت به مقامات مربوطه ترکیه معرفی شده بود، سر مسائل جزئی اختلافاتی بهظهور پیوسته و بدینجهت هویدا تصمیم گرفته است از پست خود در آنکارا استعفا داده و به تهران بیاید.
بهقراریکه نزدیکان هویدا اظهار میدارند گویا نامبرده در عمارت سفارت کبری بدون کسب اجازه از تیمسار سرلشکر ارفع یک میهمانی ترتیب داده و سرلشکر ارفع نیز خیلی عصبانی شده است و نامبرده را خواسته و گفته است شما نمیتوانید بدون اجازه من در عمارت سفارت کبری مهمانی بدهید.
میگویند سرلشکر ارفع از کادر سفارت ایران در آنکارا هیچ راضی نیست و شایع است بعد از عید مسافرتی به تهران نماید و راجع به تغییر کادر سفارت کبرای ایران در آنکارا نزد وزارت خارجه اقدامات لازم به عمل آورد و حتی شایع است گفته است اگر وزارت امور خارجه به تقاضاهای من ترتیب اثر ندهد مراتب را به پیشگاه ملوکانه معروض داشته و از پست سفارت کبری استعفا خواهم داد...
توضیح آنکه آقای امیرعباس هویدا بعد از چند روز دیگر در تهران خواهد بود و رفقا و دوستانش برای اینکه نامبرده را بیتقصیر نشان دهند از حالا شروع کردهاند در وزارت امور خارجه علیه تیمسار سرلشکر ارفع اقداماتی مینمایند و له آقای امیرعباس هویدا در جراید تبلیغات میکنند.
بهطوریکه استحضار دارند روزنامه جوانمردان در شماره آخر خود راجع به خدمات سیاسی و لیاقت و کاردانی امیرعباس هویدا و ناراحتیهایی که در آنکارا برایش تولید کردهاند، در صفحه اول مقاله مفصلی درج نموده است و هم چنین آقای [محمدجواد] رجاء سردبیر مجله تهران مصور که به آنکارا رفته بود بعد از مراجعت از سفر ترکیه مقاله مفصلی راجع به هویدا نوشت.» 3
همانطور که از عبارات انتهایی گزارش «رفقا و دوستانش برای اینکه نامبرده را بیتقصیر نشان دهند از حالا شروع کردهاند... لَه آقای امیرعباس هویدا در جراید تبلیغات میکنند.» روشن است، حرکت حمایت از هویدا، سازمانیافته و حسابشده، شکل گرفت تا واقعیتهای موجود و علل اصلی اختلافات حسن ارفع با او، در محاق بماند. سازمانیکه در وزارت امور خارجه و بیرون از آن، به حمایت از امیرعباس هویدا، برخاست و نشریات مختلفی چون: جوانمردان و تهران مصور را به خدمت گرفت، همواره پشتیبان هویدا باقی ماند.
درست چند روز بعد از این گزارش، هویدا راهی تهران شد و ضمن ملاقات با علیقلی اردلان ـ وزیر خارجه وقت ـ به رفقای خود گفت:
«دیگر قصد مراجعت به محل مأموریت خود [را] ندارد و سعی مینماید از آنکارا به یکی از کشورهای دیگر منتقل و یا اینکه در وزارت امور خارجه ریاست یکی از ادارات سیاسی را عهدهدار شود.»
او در این اظهارات، مجدداً ذهن افراد را متوجه روحیه نظامی و خشن ارفع ـ که واقعیت هم داشت ـ نمود تا علت اصلی بازگشت خویش را پنهان نماید:
«رفتار خشن و تند سرلشکر ارفع کلیه کارمندان سفارت کبرای شاهنشاهی ایران را در آنکارا ناراضی ساخته است و با این اخلاق و روحیهای که دارد احتمال نمیرود در راه توسعه روابط سیاسی با ترکیه قدم مؤثری بردارد.» 4
خصوصیات اخلاقی و روحیه نظامی ارفع، بههمراه تبلیغات گسترده سازمان پشتپرده حامی هویدا، مؤثر افتاد و اختلاف امیرعباس هویدا با او و علت بازگشت او از ترکیه، به همین موضوع، نسبت داده شد.
در گزارش بعدی که بهفاصله شش روز از گزارش قبلی تنظیم شد، چنین آمده است:
«تیمسار سرلشکر ارفع بهمحض ورود به آنکارا تمام کارمندان سفارت کبری را در اطاق کارش به صف کشیده و گفته است: من نه جنابعالی، نه قربان، نه سفیر کبیر هستم. من یک نفر نظامی هستم و به امر شاه به اینجا آمدهام و موقع خطاب، باید به بنده، تیمسار بگوئید. ساعت 8 صبح باید در سفارتخانه حاضر شوید و ساعت یک مرخص شوید و در این موقع احدی بدون اجازه من نمیتواند از سفارت کبری خارج شود و اگر کسی به حرفهای من گوش ندهد، سخت تنبیه خواهد شد.»
در این گزارش برای تأئید اظهارات هویدا، مبنی بر اینکه: «با این اخلاق و روحیهای که دارد، احتمال نمیرود در راه توسعه روابط سیاسی با ترکیه قدم مؤثری بردارد.» آمده است:
«ارفع بعد از ورود به آنکارا، از وزارت امور خارجه، وقت ملاقات با وزیر امور خارجه ترکیه خواست، بعد از 15 ساعت وقت ملاقات دادند، در صورتی که ساعد و منصور و زند، سفرای کبار سابق ایران در ترکیه هر وقت میخواستند، میتوانستند با وزیر امور خارجه ترکیه ملاقات نمایند...» 5
حدود دو ماهی طول کشید تا اینکه امیرعباس هویدا بههمراه مادرش، در اردیبهشت ماه سال 1337 راهی تهران شد. در اینمدت، پدرخوانده او ـ عبدالله انتظام ـ بر اریکه شرکتملی نفت جای گرفته بود و در حمایت از پسر خوانده خویش، او را به شرکت نفت برد.
هویدا به محض رسیدن به تهران، باز هم به انتقاد از رفتار نظامی ارفع پرداخت و گفت:
«در سفارت کبرای شاهنشاهی ایران، همیشه بین کارمندان و سفیر کبیر مشاجره لفظی صورت میگیرد، و حتی سفیر کبیر اخیراً به [روی] یکی از کارمندان سفارت کبری، آقای دکتر اسپاهانی که مرد 65 سالهای است و عمری در سفارتکبری خدمت کرده، هفتتیر کشیده است. سرلشکر ارفع در سفارتکبری هفتتیری به کمر بسته و با نشاندادن آن، کارمندان را تهدید مینماید. به آقای [جلیل] وافی وزیر مختار، اظهار داشته: خوب است یکی از اطاقهای سفارت کبری را تبدیل به زندان نموده که کارمندان متخلف را در آنجا زندانی نمائیم. ترکها به [برای] نامبرده هیچ اهمیتی قائل نمیشوند و کسی در کشور نیست که اینها را به عرض اعلیحضرت همایون شاهنشاه رسانیده که بازرسی به سفارتکبرای ایران در آنکارا اعزام کند.
اگر سرلشکر ارفع به این قبیل رفتار خشن خود ادامه دهد، کلیه کارمندان سفارت کبرای ایران، در آنکارا استعفا داده و به تهران مراجعت خواهند نمود...» 6
تیمور بختیار که در این زمان ریاست ساواک را به عهده داشت، در ذیل این گزارش نوشت:
«آقای هویدا تشریف بیاورند دفتر من» 7
علیرغم این گزارشها و گمانهزنیهای امیرعباس هویدا، مبنی بر عدم موفقیت حسن ارفع در مقام سفیر کبیری ایران در ترکیه، او بهمدت 4 سال در ترکیه بهسر برد و پس از آن، سفیر کبیر ایران در پاکستان شد و امیرعباس هویدا نیز با حمایت انتظام، به شرکت نفت رفت و موضوع اختلافات فیمابین آن دو نیز، مسکوت گذاشته شد تا اینکه امیرعباس هویدا با حمایتهایی که از او میشد، در کابینه دوست صمیمی خود ـ حسنعلی منصور ـ به وزارت دارایی رسید. در این موقع، اعلامیهای تحتعنوان «هویدا کیست» انتشار یافت که در بخشی از آن به ماجرای حضور او ترکیه و علت بازگشت او از آن کشور اشاره شد. در این اعلامیه آمده است:
«... هویدا به آنکارا منتقل گردید. در زمان مأموریت ایشان تعداد زیادی از خانوادههای بهایی ایران به ترکیه مهاجرت کردند و به اتکاء قدرت و نفوذ هویدا به فعالیت پرداختند و دولت ترکیه از این امر مطلع شد و کشف کرد که خانوادههای بهایی تحتهدایت و رهبری هویدا به چنین فعالیتهای مضر و خلافقانون ترکیه دست زدهاند. از اینرو جمعی از بهاییها را بازداشت کردند و از دولت ایران خواستند که هرچه زودتر در تغییر وی اقدام کند. آقای سرلشکر ارفع، سفیر کبیر وقت در ترکیه، برای حفظ حیثیت کشور سعی وافی مبذول داشت و دولت ایران را متوجه عملیات زیانبخش هویدا کرد و درخواست تغییر وی را نمود...» 8
هویدا در ضیافت شام در منزل سلیمان دمیرل نخستوزیر وقت ترکیه
حسن ارفع که شاید از جوسازیهای علیه خود در وزارت امور خارجه ایران و حاشیههای آن بیخبر بود، در خاطرات خود که نام «در خدمت پنج پادشاه» را بر آن نهاد، پیرامون معرفی و ماجرای امیرعباس هویدا در ترکیه، نوشت:
«امیرعباس هویدا، در سالهای پایان جنگ بینالمللی دوم به استخدام وزارت خارجه در آمده بود. سوابق پدرش در وزارت خارجه و نفوذ انوشیروان سپهبدی، موجب تسهیل امور مربوط به استخدام هویدا شده، موانع موجود بر سر راه استخدام او را از میان برداشته بودند.
هویدا تحصیلکرده بلژیک و فرانسه بود و به ادبیات فرانسه، بسیار عشق میورزید و بیش از آنکه خود را ایرانی بداند، احساس فرانسوی بودن میکرد، یا میکوشید خود را فرنگیمآب جلوه دهد.
من بهواسطه سابقه طولانی نظامیگری، با انضباط و خصوصیات ویژه نظام رشد کرده و خو گرفته بودم، بدینلحاظ در اداره سفارت ایران سعی میکردم امور، نظم و ترتیب درستی داشته باشند. همه بهخوبی میدانند، سفارتخانهها در آن ایام کار زیادی برای انجام دادن، نداشتند و به سفارت رفتن مقامات وزارت خارجه و رجال سیاسی نوعی ییلاق رفتن تلقی میشد، اما اوضاع سفارت ایران در ترکیه با سایر سفارتخانهها بهکلی فرق میکرد.
ساعت شروع کار را رأس ساعت هشت صبح قرار داده بودم و کلیه پرسنل را در این ساعت به خط کرده، شخصاً از آنها آمار میگرفتم تا از حضور کادر سفارتخانه مطمئن شوم. هویدا که رفتار و حرکاتش اصلاً متناسب با پرستیژ یک نفر دیپلمات نبود، عموماً در این مراسم حضور و غیاب حاضر نمیشد و مرتباً یا با تأخیر به محل کارش میآمد و یا اصلاً غیبت میکرد.
چند بار در مورد علت تأخیر ورود و یا غیبتهای مکررش تحقیق کردم و معلوم شد ایشان از طرف محفل جهانی بهائیان، مأموریت رسیدگی به امور بهائیان مقیم ترکیه را دارد، که ضمن اشتغال به کار در سفارت ایران و با استفاده از موقعیت دیپلماتیک و پاسپورت سیاسی، نهایت سعی خود در خدمت به بهائیان را معمول میدارد.
سازمان اطلاعاتی ترکیه که فعالیت سفارتخانههای خارجی را زیرنظر داشت، متوجه رفتار خلاف شئون دیپلماتیک هویدا شده و چند بار به طور غیر مستقیم این مطلب را به ما گوشزد کردند.
من در مقام سفیر، چند بار سعی کردم هویدا را به تهران برگردانم، اما او که توسط حامیان پرقدرت بهائیاش در تهران پشتیبانی میشد، بیدی نبود که با این بادها بلرزد. برگشتن او به تهران و انتقال یافتن او از وزارت خارجه به شرکت نفت هم به صلاحدید همان حامیان پرقدرتش صورت گرفت و ربطی به سوءرفتار دوران خدمت او در آنکارا نداشت.» 9
این ماجرا به همینجا ختم نشد و پس از گذشت حدود 16 ماه از نخستوزیری هویدا، فردی به نام نصرتالله احدپور که از رفقای حسن ارفع و از اعضای گروه آسیایی وی بود و سردبیری روزنامه ضیاء شرق ـ ارگان گروه آسیایی ـ را به عهده داشت و مانند ارفع، دارای همسری انگلیسی بود و با مأمورین آمریکایی و انگلیسی، از قبیل: گراتیان یاتسویچ، تامسون، رمزی، میجر جاکسون، میدلتون و... رابطه نزدیک و تنگاتنگ داشت و از قضا با حسنعلی منصور نیز روابط پنهانی داشت، در اعلامیهای آشکار و با امضای حقیقی، پرده از سابقه فعالیتهای امیرعباس هویدا در ترکیه برداشت. محتوای این اعلامیه که دارای عنوان: «نامه سرگشاده درباره هویدا نخستوزیر به پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر» و تاریخ 27/5/1345 میباشد، به شرح زیر است:
«به عرض میرساند به شهادت شاهنشاه در مدت بیست سال در مواقع سخت و بحرانی کشور، آنچه در قدرت و توان ناچیزم بود، با وسایل مختلف به شاهنشاه و کشور خدمت نموده و شاید در میان بیست میلیون ایرانی، تنها فردی باشم که این خدمت ناچیزم بدون پاداش مانده و هیجده سال است بیکارم و نخواستم بهجای خدمت وظیفه مزد دریافت دارم و سالیان دراز است که به علت بیکاری و در نتیجه گرفتاریهای مالی و طلبکاران و حسودان و دشمنان فراوان سعی نموده نه تنها در امور سیاسی مملکت دخالت نکنم بلکه از اجتماع دوری جستهام ولی اینک که مملکت و مقام مقدس سلطنت را در خطر مشاهده میکنم بنا به همان سوگند و پیمانی که با خدای خود در بیست سال پیش برای خدمت به شاه و مملکت بستهام، با تمام گرفتاریهای فراوان و خطرات احتمالی، خود را وظیفه دار می دانم آنچه از گذشته و حال میدانم به عرض مبارک برسانم و دیگر بسته به نظر مبارک است که برای مصالح مملکت چه تصمیمی اتخاذ فرمایند.
اگر شاهنشاه به خاطر داشته باشند در روز اول رأی تمایل به زمامداری دکتر مصدق طی یک اعلامیه، آنچه که در آینده شد به عرض ملت ایران رسید که در آن روز متوجه نشد و آن چه شد کسی به خاطر نسپرد که چه فردی در روز سخت چه گفته. شاهنشاها امروز نیز با کمال صراحت به عرض میرسانم، بنا به اطلاع به سوابق گذشته امیرعباس هویدا نخستوزیر و اقداماتی که امروز مینماید او را خادم به شاهنشاه نمیدانم و امیرعباس هویدا در مقام خیانت به مملکت و شاهنشاه برآمده و اگر تا امروز سکوت نموده، به علت آن بود که چون شایستگی مقام شامخ سلطنت و تسلط کامل شاهنشاه بر اوضاع سیاسی و احاطه شاهنشاه بر امور بر هر فرد ایرانی و جهانیان آشکار است، به خود اجازه جسارت نمیدادم.
ولی حال امکان آن را میدهد که شاهنشاه از خیانت گذشته امیرعباس هویدا بیاطلاع باشند و دست به اقدامات کنونی که زده با تطبیق گذشته او خواستم شاهنشاه را در جریان و به عرض مبارک برسانم. امیرعباس هویدا در زمانی که در آنکارای ترکیه و در سفارت ایران خدمت مینمود با وسایلی با منشی دبیر اول یک سفارت بیگانه تماس نزدیک برقرار مینماید و چون امیرعباس هویدا با آن منشی، هر دو از مذهب بهایی بودند، این دوستی و الفت به یک عشق شدید تبدیل، تا جایی که آن منشی حاضر میشود به دولت متبوعه خود خیانت نماید و برای آقای امیرعباس هویدا از روی اسناد و مدارک سیاسی بسیار مهمی عکسبرداری می[کند] و تازه آن دختر بیچاره و بدبخت تصور میکرده که امیرعباس هویدا، عاشق سرسخت او، این مدارک را برای دولت ایران میخواسته و شاید بهخاطر خدمت به عاشق خود، که او را در ایران موفق بدارد به چنین عملی خطرناک مبادرت نمود.
این دختر که بهنام «مارگریت الن» نامیده میشد، با وسایلی که معلوم نیست به صندوق اسرار سفارت دستبرد میزند، غافل از آنکه آقای امیرعباس هویدا این اسناد را به جای تحویل به مقامات ایرانی، به یک دولت و سفارت رقیب میفروخته یا معامله سیاسی میکرده تا اینکه به زودی رقیب که در سیاست بسیار تازه کار بوده یا هستند، اسناد و مدارک سرقت شده را که مقداری از آن مربوط به ارتباط بالکان و ترکیه با دولت شوروی بوده، به رخ رقیب میکشند و پس از یک تحقیقات مختصر مارگریت الن دستگیر و به کشور خود دست بسته و بسیار محرمانه فرستاده میشود و دخترک بدبخت در زندان به علت فشار روحی و ترک خانواده او، که از خانواده درجه اول بودند، خودکشی مینماید یا او را میکشند. دیگر از آن اطلاعی ندارم.
امیرعباس هویدا از آنجا برای خود جای پایی در سازمان اطلاعاتی آن کشور باز مینماید ولی کوشش سازمان ضداطلاعات رقیب بیاطلاع بود که امیرعباس هویدا چنین دستهگلی به آب داده یا اصلاً از چنین قیافه دلقکی چنین کار میآید. امیرعباس هویدا به نفت آمد و اینجا بود که به خدمت خود یک قدم مؤثر دیگر اضافه کرد و جاسوس دو طرف گردید، ولی همواره طرف ارباب اصلی خود در آنکارا را رعایت میکرد و زمانیکه منصور در کابینه جناب آقای دکتر اقبال بود، به راهنمایی همین مرد، هر روز گزارش هیئت دولت را به سفارت مربوطه میبردند... و اینک نیز آقای هویدا، در مورد معامله موشک و خرید اسلحه نیز اقداماتی نموده که چاکر صلاح نمیدانم در این عریضه سرگشاده به عرض برسانم و حاضرم در یک محکمه یا حضوراً به عرض برسانم. با وجودی که امکان هر خطری برای چاکر موجود است ولی به خاطر سعادت شاهنشاه که سعادت ملت ایران است، به چنین فداکاری مبادرت و به صراحت عرض میکنم که امیرعباس هویدا خیال خامی در سر دارد و خیانت او به شاهنشاه برای چاکر محرز و مسلم است.» 10
در این اعلامیه، درباره حسنعلی منصور و پشتپرده او نیز، مطالبی آمده است که به علت اینکه ربطی به موضوع نداشت، در متن قرار داده نشد.
هویدا در کنار حسنعلی منصور
اعلامیه نصرتالله احدپور که به تعداد زیادی تکثیر و در 500 پاکت، برای ارسال به شخصیتها و مکانهای مختلف، آماده شده بود، به دست ساواک افتاد 11 و بر اساس همین مسئله، به ساواک احضار گردید و در مورد فعالیت امیرعباس هویدا در آنکارا، گفت:
«مطلب در مورد آنکارا و ارتباط با دوشیزه مارگریت الن توسط خواهر مارگریت الن که از مأمورین یکی از دوستان انگلیسی من بود، نقل نموده بود و آن دوست من به من ابراز داشت. اینک از آقای بازجوی خود اخلاقاً تعهد میگیرم که این بازجوئی چون با مصالح سیاسی مملکت و ارتباط خارجی تماس دارد، بهوسیله مقام مؤثر سازمان امنیت از شرف عرض ملوکانه گذشته و تأکید میکنم که فقط بهخاطر حفظ مصالح شاهنشاه و مملکت استدعا مینماید در حفظ نام کشور مربوطه دقت کافی شود و آن دوست من آقای میدلتون بود که سابقاً کاردار سفارت انگلیس در تهران بود و چند سال قبل برای من در سوئیس نقل نمود. و در مورد انتقال خبر توسط مرحوم منصور از هیئت دولت به سفارت آمریکا (شخص سفیر سابق آمریکا چیپن) چون یقیناً آقای منصور دوست صمیمی هویدا بود و شاید هویدا استاد ایشان در سیاست بود، نمیتواند بدون اطلاع آقای هویدا باشد .... از اینکه مارگریت الن بهایی بوده است، تردیدی نیست و چون معروف است که پدر آقای هویدا بهنام عینالملک با رهبر بهاییها تماس نزدیک داشته و منصور در موقع معاونت نخستوزیری، روزی از او پرسید: این راست است هویدا رفیق تو بهایی است. خندید و گفت: حالا که دیگر بهایی و مسلمان ندارد...» 12
ماجرای ارتباط امیرعباس هویدا با سازمانهای جاسوسی و حمایتهای پیدا و پنهان از او، حکایتی است که امیراسدالله علم در یادداشتهای خود، نوشته است:
«باز هم صحبت اقلیت پیش آمد. عرض کردم: دکتر کنی مادر مرده، این روزنامهها را تقدیم کرده و عرض میکند: در عکسها ملاحظه میفرمائید مردم رشت چه ازدحامی کرده بودند. خندیدند. فرمودند: در انتخابات معلوم خواهد شد ... عرض کردم: استدعای او [نیز همین] است. فقط با یک شرط که وزیر کشور بیطرفی را شاهنشاه مأمور انتخابات فرمایند. دیگر چیزی نفرمودند. من نمیدانم این کار چه گیری دارد. محظورات شاه چیست؟ چه تعهدی به این نخستوزیر گوژپشت نتردام دارند؟ اینها برای من معماست.» 13
بهنظر میرسد، کدورت امیرعباس هویدا با ارفع، هرگز از بین نرفت و در زمانیکه بر صندلی صدارت تکیه داشت، در هر فرصتیکه پیش میآمد، او را به سخره میگرفت. نمونه زیر که در مهمانی اسداللهخان سراج ـ سفیر افغانستان در ایران ـ اتفاق افتاده است، یکی از این موارد است: «امشب نخستوزیر نطق بیربطی کرد. وقتی سراج سفیر افغانستان در ترکیه بود، هویدا هم آنجا عضو سفارت ایران بوده است. در سر میز شام رسمی، هویدا، ارفع را خیلی مسخره کرد. اتفاقاً سفیر پاکستان هم سر میز شام بود و حالا ارفع، رئیس انجمن دوستی ایران و پاکستان است. من بسیار از این پیشآمد خجالت کشیدم.» 14
* قصه هویدا / موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
انتهای پیام/