چگونه فیلم «چمران» دوگانه امروزی مقاومت-مصالحه را روایت می‌کند؟


خبرگزاری تسنیم: این از تیزهوشی حاتمی‌کیاست یا خوش‌شانسی‌اش، نمی‌دانم ولی هرچه هست «چمران» هم مثل اکثر ساخته‌های حاتمی‌کیا، فرزند زمانه‌اش است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، سعید آجرلو در سرمقاله هفته نامه مثلث نوشت  این از تیزهوشی حاتمی‌کیاست یا خوش‌شانسی‌اش، نمی‌دانم ولی هرچه هست «چمران» هم مثل اکثر ساخته‌های حاتمی‌کیا، فرزند زمانه‌اش است. این از اثرات توصیه مرتضی آوینی به اوست که؛ در دامنه آتش‌فشان زندگی کن یا حسی قوی در ناخودآگاهش، نمی‌دانم ولی هرچه هست از «کرخه تا راین» گرفته تا «آژانس شیشه‌ای» و «روبان قرمز» و «به نام پدر» و «گزارش یک جشن» و «چمران» حاتمی‌کیا نه مثل مسعود کیمیایی دنبال زنده‌کردن رفیق‌بازی و ناموس‌پرستی و چاقوکشی دهه 30 و 40 است نه مثل مرحوم حاتمی دنبال بازتولید خاطرات قاجار. نه در پی غم و غصه چهار تا لات در حبس  و نه دنیای کمال‌الملک و ناصرالدین شاه.

این از بخت بی‌نظیر حاتمی‌کیاست یا چرخش زمانه و تکرار تاریخ را هم نمی‌دانم ولی هرچه هست «استاد» از واقعه‌ای مهجور در تاریخ انقلاب، روایتی روز‌آمد و زنده ارائه داده.
اگر از بخت بلندش باشد که در میانه مذاکرات هسته‌ای میان ایران – آمریکا، «چمران» او روایتی از انتخاب میان جنگ و سازش شده که درود بر این بخت بلند و اگر تسلط‌اش بر داستان سیاست که چرخشی است میان نزاع و سازش و دوری که روزگاری جنگ می‌سازد و روزگاری صلح، درود بر این بصیرت.
بی‌انصافی است اگر وزن بخت و اقبال را با آگاهی و بینش حاتمی‌کیا در شناخت زمانه یکی بدانیم. که اگر این«عصری بودن» ریشه در شانس داشت، حاتمی‌کیا روایت‌گر داغ‌ترین حوادث روزگار خود نمی‌شد. کار شانس نیست که فریاد «سعید» از کرخه تا راین زبان همان تن خسته بچه‌های جانباز باشد یا سلحشور» و «جمعه» آژانس و روبان نماد اصلاح‌طلبانی باشند که به محاکمه «حاج‌کاظم»‌ها پس از دوم‌خرداد آمده باشند.
بیشتر از اقبال و شانس، آگاهی و دانایی است و شاید مهمتر از آگاهی، شجاعتی است که حاتمی‌کیا را وسط معرکه کشانده . در زمانه جنگ‌طلبی بوش و پس از رجزخوانی‌های احمدی‌نژاد، این «آقا‌ابراهیم» ماست که وسط میدان می‌آید و «به نام پدر» را می‌سازد و هشدار می‌دهد که جنگیدن ما، سرنوشت فرزندان‌مان را رقم می‌زند و فریاد صلح بر‌می‌آورد و پدران را به سرنوشت فرزندان هشدار می‌دهد. و البته همین شجاعت است که «به رنگ ارغوان» را تبدیل به عاشقانه‌ای سیاسی – امنیتی می‌کند و کار کارگردان را به دفتر وزیر اطلاعات می‌کشاند. «فرزند زمانه بودن» بی‌هزینه نمی‌شود، گاهی توقیف، گاهی طعنه، گاهی بیکاری، گاهی دلسردی. مهم اما رسم جنگیدن است. قهرمان داستان ما ملول می‌شود، خسته می‌شود، تنها می‌ماند اما دست از مبارزه نمی‌کشد. قهرمان ما، زبان جنگ است، زبان انقلاب است. حتی اگر عاقبت حرف زدن خواب تلخی باشد در مقابل رویای عافیت‌طلبی.
ابراهیم حاتمی‌کیا از آتش عبور کرده است؛ هم سوخته و هم سوزانده. اساسا با آتش زندگی کرده که اگر غیر از این بود مصلحت‌اندیشی می‌کرد و «گزارش یک جشن» را نمی‌ساخت.  او مثل فلان دوست عزیز دنبال توصیه به مهاجرت و فرار از سختی دوران نیست که نسخه عجیب و غریب بپیچد و خودش را خلاص کند از صورت مساله. «فرزند زمانه» باید حرف دلش را بزند، عاقلانه هم بزند. حالا ممکن است یکی قبول نداشته باشد و آن را نپسندد، اصلا ممکن است آن راه بهترین هم نباشد اما اگر حاتمی‌کیا حرف نزند پس چه کسی باید حرف بزند؟
ساکت شدن حاتمی‌کیا، حل مساله نیست، ندیدن مساله است. وقتی او فریاد می‌زند باید فریادش را جدی گرفت و شنیدش. قطع کردن صدای «ابراهیم» جفا به خود است. فریادش  هم روایت زمانه است و هم هشدار برای آینده. سینمای او می‌تواند آیینه‌ای از سیاست و جامعه باشد پس شکستن این آیینه خود نقض‌غرض است؛ آنچه گاها شد و او را به حاشیه سیاست و سینما برد اما کسی فراموش نکرد که قهرمان ما هنوز زنده است.
قهرمان این بار با خلق داستان قهرمانی دیگر به میدان آمد. ماجرای چمران، آن‌هم چمران پس از انقلاب. چریکی که لباس دولت پوشید و از قضا دولتی محافظه‌کار و اصلاح‌طلب در زمانه‌ای که همه بولدوزر بودند و جنگجو. مصطفی چمران هم جنگجو بود مثل تمام انقلابی‌ها اما چریک کت و شلوار به تن کرده بود و قهرمان انقلابی، عضوی از یک دولت محافظه‌کار شده بود؛ کسی که سال‌ها اسلحه به دست گرفته بود و خشونت اسلحه را به نرمی قلم ترجیح داده بود اکنون باید گل به دست می‌گرفت. در سرزمینی که صدای غالب صدای اسلحه بود گل دست‌گرفتن مایه طنز دوست و دشمن بود. دوست به طعنه که جواب گلوله را با گلوله می‌دهند و دشمن به تعجب و البته بی‌تفاوتی که بوی گل در دود و آتش شنیده نمی‌شود. مردی که برای صلح و مذاکره به پاوه رفته بود، عاقبت اسلحه به دست گرفت. وقتی تنها ماند در غیاب دولت و ارتش به جنگجویان مسلمان پیوست و صلح را فرستاد به امان خدا.
صلح بماند برای مهندس بازرگان. چمران راهش را از محافظه‌کاری جدا کرد؛ چرا که مذاکره گوش و زبان می‌خواهد اما در پاوه زور بازو حرف اول را می‌زد.
توصیف دکتر‌چمران با کمترین شعار  و نمایش پیوستن‌اش از صف مذاکره به جنگ، هنر حاتمی‌کیا در «چ» است. همراهی فوق‌العاده فرم با محتوا و قرار‌گرفتن تکنیک در مسیر داستان آن چیزی است که زمینه ساختن اثری با‌شکوه را فراهم آورده.
«چ» گرچه تاریخ‌‌گویی است و شاید برداشتی از تاریخ باشد، اما تاریخ را نه برای تاریخ که برای امروز و فردا روایت می‌کند. مساله امروز ما همچنان مصالحه – مقاومت است. از جدال انتخابات 92 میان حسن روحانی و سعید جلیلی تا نزاع قلمی و کلامی محمدجواد ظریف و حسین شریعتمداری. در سال 58 مردم پاوه شاهد دوگانه جنگ – مذاکره بودند و در 92 تمام مردم ایران شاهد دوگانه مقاومت یا مصالحه. امروز نه خبری از چمران و صولتی است نه بازرگان وعنایتی. اما هستند رسانه‌هایی که توافق ژنو را «هولوکاست هسته‌ای» می‌دانند و وجود دارند رسانه‌هایی که آن را به مثابه «پیروزی هسته‌ای» توصیف می‌کنند.
جدال محافظه‌کاران و انقلابیون همچنان ادامه دارد هرچند نه بازرگان زنده باشد نه چمران. این هنر حاتمی‌کیاست. قصه‌گویی برای نسل امروز حتی اگر لازم باشد؛ با شخصیت‌های تاریخی.
قهرمان ما، قهرمان داستان را نه شیفته جنگ و صلح که عاشق مردم توصیف می‌کند. اگر صلح به سود مردم است پس باید مذاکره کرد اما این قدر شجاعت و آگاهی در وجود قهرمان داستان هست که شنیدن صدای «آرپی‌جی» را تعبیر به چیزی غیر از جنگ نکند. «صلح اما نه به هر قیمتی» یعنی مرز میان صلح و جنگ، مردم هستند. صلح و جنگ تاکتیک‌اند، هدف چیز دیگری است.
اگر لازم باشد با گل حرف می‌زنیم و شاخه زیتون به دست می‌گیریم وگرنه با اسلحه هم می‌شود حرف زد؛ در دستی شاخه گل و در دستی اسلحه.
قهرمان ما بازگشته است؛ با روایتی از قهرمانی دیگر. روایت ابراهیم از مصطفی؛ روایت «ح» از «چ».

منبع: مثلث 

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود