نحوه شکنجه مخالفان و متهمان سیاسی و تاسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری


خبرگزاری تسنیم:هرچند پدیده مذموم شکنجه درتاریخ ایران سابقه‌ای طولانی دارد،اما رژیم پهلوی پایه‌گذارروشهای سیستماتیک وکارآمد شکنجه در تاریخ معاصرایران است.اعمال شکنجه درباره مخالفان سیاسی،از آغازین سالهای سلطنت رضاشاه با شدت هرچه تمام‌تربه کارگرفته شد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم ؛ درباره تعداد دقیق زندانیان سیاسی دوره سلطنت محمدرضا اطلاع دقیقی در دست نیست. محافل نزدیک به رژیم پهلوی همواره سعی داشته‌اند این رقم را تقلیل داده و اندک برآورد کنند، مخالفان حکومت و برخی محافل سیاسی و مطبوعاتی خارجی گاه تعداد زندانیان سیاسی آن دوره را تا 000/100 نفر و بیشتر آورده‌اند. در منابعی این رقم 25000 نفر ثبت شده است. با این احوال تردیدی نیست که طی سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا واپسین ماههای سال 1357 هزاران نفر به اتهامات سیاسی توسط ساواک دستگیر و پس از بازجویی و تحمل شکنجه‌ مدتی را در زندانهای رژیم سپری کردند. چنان‌که از منابع برمی‌آید بیشترین دستگیریها مربوط به سالهای دهة 1350 است. در مقطع پنج، شش ساله (1350 ـ 1355) به دنبال شدت گرفتن سرکوبهای ساواک، زندانهای حکومت مملو از متهمان و مخالفان سیاسی شد و ساواک نیز برای برخورد غیرانسانی‌تر با زندانیان سیاسی اختیارات تام به دست آورد.

شاه، هیچ‌گاه به طور قاطع درباره وجود و یا فقدان شکنجه در زندانها اظهار عقیده نکرد. او همواره از پاسخ دادن به سئوالاتی که هرازگاه خبرنگاران و گزارشگران خارجی درباره وجود شکنجه می‌پرسیدند، عصبانی شده و تمام اخبار و اطلاعاتی که درباره نقش غیرانسانی ساواک در به بند کشیدن مردم وجود داشت، رد کرده و آن را شایعاتی بی‌‌اساس می‌خواند. به ادعای شاه هم تعداد نیروها و مأموران ساواک و هم گستره فعالیت این سازمان که از آن سازمانی جهنمی و به شدت خشن به افکار عمومی جهان شناسانیده بود، بسیار کم‌تر از آن بود که قادر به انجام این قبیل اقدامات باشد. شاه همواره تلاش می‌کرد چنین بنمایاند که در درون دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او (ساواک) شکنجة زندانیان و مخالفان حکومت چندان محلی از اعراب ندارد؛ این در حالی بود که اسناد دستورات صریح شاه به ساواک در ضرورت سرکوب شدید و غیرقابل اغماض مخالفان سیاسی حکومت موجود است. شاه هیچ‌گاه حاضر نشد مخالفان خود و رژیمش را «مخالفان سیاسی» بنامد. او معتقد بود بیشتر کسانی که با رژیم پهلوی مخالفت می‌کنند نه مخالفان سیاسی بلکه مقدمین علیه امنیت و استقلال ملی کشور هستند و در نتیجه خائن و محکوم هستند. به همین دلیل از نگاه شاه بدرفتاری ساواک با این گروه نمی‌توانست به بدرفتاری و خشونت با مخالفان و زندانیان سیاسی تعبیر شود.

واژه‌هایی نظیر مارکسیست، مارکسیست اسلامی و تروریست از جمله عباراتی بود که شاه عمده مخالفان سیاسی خود را به آن منسوب کرده و آنان را از جرگة مخالفان سیاسی‌ خارج می‌کرد و هرگونه رفتار غیرانسانی با آنان را امری لازم برمی‌شمرد. شاه همواره منتقدین خارجی را سرزنش می‌کرد که با طرح پرسشهایی درباره وجود یا عدم وجود شکنجه در ایران و نقشی که ساواک دارد، چشم بر روی پیشرفتهای کشور بسته‌اند و توجه ندارند که اگر موقعیت حکومتش تضعیف شود، منتقدین اروپایی و امریکایی او نیز با مشکلات جدی روبرو خواهند شد. بدین ترتیب، شاه به طور تلویحی هشدار می‌داد که بر رفتارهای غیرانسانی ساواک با متهمان، مخالفان و زندانیان سیاسی چشم فروبندند؛ البته در بسیاری از موارد چنین نیز می‌شد. شاه بعدها در «پاسخ به تاریخ» هم تصریح کرد که هیچ زندانی سیاسی توسط ساواک شکنجه نشده و جان خود را از دست نداده است. او رقم اعلام شده توسط مخالفان و محافل سیاسی، اجتماعی و رسانه‌ای خارجی درباره وجود 25 تا 100 هزار زندانی سیاسی را در دوران سلطنتش بی‌اساس خوانده و تعداد کسانی را که طی سالهای 1347 ـ 1356 توسط ساواک دستگیر و زندانی شده بودند، «دقیقاً سه هزار و صد و شصت و چهار نفر» دانست. شاه مدعی بود نقش قابل‌توجهی در تعدیل رفتارهای غیرانسانی ساواک با زندانیان و مخالفان سیاسی ایفا ‌‌کرده است؛ ادعایی که هیچ‌گاه از سوی محافل داخلی و خارجی پذیرفته نشد.

ضمن این‌‌‌که برخی از مدیران و نیروهای ساواک نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقالات و خاطرات، موضوع شکنجه و بدرفتاری ساواک با زندانیان و متهمان سیاسی را بی‌اساس ارزیابی کرده و افسانه خوانده‌اند. اما اسناد، مدارک و شواهد موجود و کسان بسیاری که در آن دوره توسط ساواک شکنجه شده‌اند، همچنین خاطرات و منابع مستند و بسیار دیگر، خط بطلان بر این ادعاها می‌کشند.  زندانهای آن دوره مملو از زندانیان سیاسی بود که سالیان طولانی از عمر را به جرم مخالفت با استبداد حکومتی در ایران در حبس گذرانیدند و تعداد آنان از رقم چندین هزار نفر فراتر می‌رفت. زندانیان سیاسی که معمولاً به مجرد دستگیری، در بازداشتگاههای ساواک شکنجه می‌شدند، در دوره گذراندن محکومیت زندان نیز همیشه در معرض شکنجه‌های روحی و جسمی قرار داشته و به ندرت از حداقل حقوق زندانیان سیاسی برخوردار می‌شدند. ساواک از ورود هرگونه نوشته، جزوه، کتاب و آثار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به زندان، که احتمال می‌رفت نگرش سیاسی زندانیان را نسبت به رژیم پهلوی تیره‌تر سازد، جلوگیری می‌کرد. زندانیانی که از این دستورالعمل تخطی می‌کردند، با مشکلات و فشارهای بیشتری روبرو می‌شدند.  مکاتبات پستی زندانیان سیاسی با بیرون از زندان تحت تدابیر شدید ساواک بود.  وضعیت بهداشتی و تغذیه زندانیان سیاسی نیز معمولاً نازل بود و کیفیت بسیار پایینی داشت؛‌ تا جایی که در موارد متعددی زندانیان قادر به مصرف آن نبودند و به دلیل عدم رعایت مسائل بهداشتی، بیماریهای متعددی دامنگیر زندانیان می‌شد؛ اعتراضات و انتقادات زندانیان نیز به ندرت مورد توجه مسئولان زندان و ساواک قرار می‌گرفت. در مواردی و در پی اعتصاب غذای زندانیان در بعضی زندانها،‌ ساواک اعتصاب‌‌کنندگان را تحت شکنجه‌ قرار می‌‌داد. در خاطرات زندانیان سیاسی آن دوره به دفعات از شکنجه‌هایی یاد شده که در پی اعتصاب غذای زندانیان سیاسی توسط ساواک اعمال می‌شد؛ تا جایی که دهها نفر به شدت مجروح و مصدوم می‌شدند و عاملان اعتصاب، شکنجه‌ و تبعات سوء مضاعفی را متحمل می‌شدند. 

زندانیان سیاسی که مدت زندانشان نیز قطعی شده بود، همواره تحت فشار ساواک قرار داشتند و ناگزیر به شرایط غیرانسانی تن در می‌دادند. در سالیان طولانی زندان، بین زندانیان سیاسی، فرهنگ لغت ویژه‌ای شکل گرفت. عبارات و واژه‌های خاص، نمایانگر مفاهیم ویژه‌ای درباره مسائل زندان، زندانیان و مشکلات، مباحث و مجموعه گرفتاریها و زندگی روزمره آنان شده بود.

بدرفتاریهای ساواک با زندانیان سیاسی، گاه از شکنجه و ضرب و جرح نیز فراتر رفته، موجبات قتل آنان را فراهم می‌آورد. طی سالهای دهة 1330 تا دهة 1350 دهها نفر از زندانیان سیاسی تحت شکنجه‌های جسمی و روحی به قتل رسیدند که ساواک حتی از تحویل اجساد آنان به خانواده‌ها‌یشان نیز خودداری کرد. دهها نفر از دستگیرشدگان، بدون این‌که نشانی از آنان به دست آید، در ردیف مفقودالاثرها قرارگرفته و اجساد آنان پس از قتل به دست ساواک، در مکانهای نامعلوم و مجهولی به خاک سپرده شدند. ضمن این‌که صدها نفر از زندانیان، تحت شکنجه‌های مرگبار ساواک، عضو و یا اعضایی از بدن خود را از دست داده و ناقص‌العضو شدند و تا پایان عمر دیگر نتوانستند سلامتی جسمی و روحی خود را به دست آورند. گفته می‌شد که ساواک برخی از شکنجه‌شدگان را نیز از هلی‌‌کوپتر و هواپیما در بیابانهای دورافتاده و کویرهای مرکزی ایران به بیرون پرتاب کرده است. اجساد بسیاری از قربانیان که در زندان و یا طی درگیریهای خیابانی با ساواک به قتل رسیده بودند، در قبرستانها دفن می‌شد، اما خانواده و بستگان آنها هیچ‌گاه از محل دفن عزیزان خود مطلع نمی‌شدند. گاه ساواک پس از آن که زندانیان و متهمان سیاسی را تحت شکنجه‌های مرگبار به قتل می‌رساند، بستگان و خانواده‌های قربانیان را تحت فشار قرار می‌داد تا به طور کتبی اقرار کنند که ساواک نقشی در شکنجه و قتل آنان نداشته و مرگ آنان به طور طبیعی رخ داده است. البته گروه قابل توجهی از خانواده‌ها و بستگان زندانیان و دستگیرشدگان سیاسی نیز پس از سالها دوندگی و پرس و جو و مراجعه به مراکز ساواک، زندانها و مراجع مختلف سیاسی، دولتی و حکومتی، هیچگاه اثری از زندانیهای خود به دست نمی‌آوردند. بعدها آشکارشد که ساواک دستگیرشدگان را تحت شکنجه‌های مرگبار به قتل رسانده و سپس اجساد آنان را از بین برده است؛ درباره این قربانیان، هیچ‌ خبری در اختیار خانواده‌هایشان قرار نگرفته و اساساً منکر وجود چنین زندانیانی و یا قربانیانی در مراکز ساواک و زندانها شده است. ساواک متهمان و قربانیان خود را عمدتاً به طور شبانه و بدون آگاهی بستگان دستگیر و راهی قربانگاههای خود می‌‌کرد.  در بعضی موارد، به رغم پایان دوران محکومیت زندانیان سیاسی و عمدتاً به دلیل مقاومت آنان و اصرار بر ادامه مبارزه، ساواک مانع از آزادی آنان می‌شد. 

به رغم تدابیر شدید امنیتی در برخی موارد، معدودی از زندانیان از فرصت استفاده کرده و از درون زندان نامه‌هایی خطاب به مردم، علما و یا روحانیون و برخی گروههای حقوق بشر بین‌المللی ارسال می‌کردند. در این نامه‌ها به‌ویژه درباره شکنجه‌ و رفتار غیرانسانی ساواک با زندانیان سیاسی و نقض ابتدایی‌ترین حقوق زندانیان سیاسی مطالب جالب توجه و در عین حال تأسف‌باری درج شده است؛ از جنایات غیرانسانی‌ سخن به میان می‌آمد که به ندرت و یا هیچ‌گاه امکان انعکاس آن در بیرون از زندان وجود نداشت.  مأموران ساواک برای به اصطلاح زهرچشم گرفتن از زندانیان سیاسی و تشدید رعب و وحشت در زندانها، یک‌باره و به دنبال بهانه‌ای واهی، در دسته‌های چندین ده نفره وارد بندهای سیاسی زندان شده و زندانیان را به شدت ضرب و شتم می‌کردند. در این یورش وسایل اندک و ناچیز زندانیان از میان می‌رفت و حتی از سرقت وسایل شخصی زندانیان نیز دریغ نمی‌شد. در مواردی نیز، افرادی از زندانیان غیرسیاسی مانند قاتلین، چاقوکشان، معتادان، سارقان و نظایر آنان را به بندهای سیاسی منتقل کرده و مشکلات زندانیان سیاسی را مضاعف‌ می‌کردند. رؤسا و مأ‌موران زندان معمولاً رفتار سخیفی با زندانیان سیاسی داشتند و در برخورد با آنان از بر زبان آوردن فحش و ناسزاهای رکیک و غیرقابل تحمل ابایی نداشتند. زندانبانان و مأ‌موران ساواک برای به زانو درآوردن زندانیان، به ناسزاها و فحشهای شرم‌آور متشبث می‌شدند و آنان را به انوع اقدامات شنیع جسمی و روحی غیرانسانی تهدید می‌‌کردند. در زندانهای مناطق بدآب و هوای کشور، زندانیان به عنوان بخشی از مجازات زندان،متحمل گرما و یا سرمای شدید می‌شدند و در همان حال برای برآوردن برخی حوایج شخصی نظیر استفاده از توالت و حمام، صرف غذا و آب، نور و روشنایی مشکلات عدیده‌ای متحمل می‌شدند.

ساواک به طور دائم در بین زندانیان سیاسی، جاسوس و نفوذی داشت که رفتار، فعالیت، اقدامات و سخنان و موضع‌گیریهای زندانیان را منتقل می‌کردند و دستاویز مضاعفی برای سخت‌گیری بر زندانیان سیاسی به دست می‌آمد.  زندانهای زندانیان سیاسی معمولاً از تجهیزات و وسایل سرمازا و گرمازا بهره نداشت؛ اندک امکانات موجود نیز هیچ‌گاه نمی‌توانست حوایج زندانیان را برآورده کند. این وضعیت خود موجبی برای دردسر و مشکلات بیشتر می‌شد. اطاقها، سلولها و بندهای نگهداری زندانیان سیاسی فاقد حداقل امکانات زندگی بود و معمولاً تعداد زندانیان حاضر در آنها به چند برابر ظرفیت واقعی می‌رسید. هر اعتراضی نیز به وضعیت مرارت‌بار موجود با عکس‌‌العمل شدید و غیرانسانی زندانبانان روبرو شده و معترضین معمولاً با اعمال فشار بیشتر نظیر محرومیت از امکانات محدود زندان و گاه شکنجه و ضرب و شتم پذیرایی می‌شدند. فقدان امکانات بهداشتی، موجب بروز بیماریهای مسری و واگیر در بین زندانیان می‌شد. ساواک از در اختیار قرار دادن هر امکان و فضایی که می‌توانست وضعیت روحی و جسمی زندانیان سیاسی را بهبود بخشد، جلوگیری می‌کرد. ساواک گاه و بیگاه به بندها و سلولهای محل استقرار زندانیان حمله‌ور شده و با به هم ریختن وسایل خواب و زندگی و شکستن معدود وسایل آنان و ضرب و جرح و بر زبان آوردن فحش و ناسزاهای شرم‌آور، آسایش آنان را بیش از پیش سلب می‌کرد. از دیگر اقدامات ساواک، جابجایی دائمی زندانیان در بندها و زندانهای مختلف بود. این امر در درجه اول برای کنترل بیشتر و مراقبت از زندانیان و در درجه دوم برای آزار بیشتر زندانیان صورت می‌گرفت. زندانیانی نیز که از خواستهای ساواک در زندان تخطی می‌کردند، به زندانهای مناطق بدآب و هوای کشور تبعید می‌شدند. بازجویی، شکنجه، پرونده‌سازی و سپس محاکمه و محکومیت نهایی متهمان سیاسی نمی‌توانست پایان دوره شکنجه و مرارت زندانیان تلقی شود و زندانیان سیاسی آن دوره هنگام گذراندن روزهای محکومیت نیز با شداید و گرفتاریهای فراوانی روبرو بودند که هیچ‌گاه تمامی نداشت. با تمام این احوال، زندانیان سیاسی برای در هم شکستن فضای رعب‌انگیزی که ساواک ایجاد کرده بود، تلاش می‌کردند. این عده برای ایجاد ارتباط، آمد و شد، خبرگیری و سایر اقداماتی که می‌توانست از تضعیف روحیاتشان جلوگیری کند، از هر امکان ناچیزی استفاده می‌کردند. اعتراضات گسترده زندانیان سیاسی، ساواک را در برآورده ساختن خواستها و نیازهای آنان ـ هر چند موقت ـ به تسلیم وامی‌داشت.  البته این وضعیت علاوه بر این‌که در تمام زندانها عمومیت نداشت، به ندرت نیز روی می‌داد و دوام چندانی نداشت. فضای زندانها عموماً رعب‌‌انگیز و خوفناک بود و ساواک برای مضاعف کردن رنج و درد زندانیان تلاش می‌کرد.  بارها ساواک برای شکستن روحیه زندانیان و تسلیم آنها، توطئه‌هایی برای بدنام کردن این عده ترتیب می‌داد که از جمله مهمترین آن، القای همکاری و ارتباط جاسوسی آنان با ساواک بود. از دیگر اقدامات ساواک، بهره‌برداری از اختلافات سیاسی و مذهبی زندانیان بود.

ساواک برای گسترش اختلافات بین زندانیان سیاسی، برنامه‌ها و توطئه‌های حساب‌شده‌ای اجرا می‌کرد. زندانهای دوران پهلوی پذیرای زندانیان سیاسی از احزاب و گروههای سیاسی و مذهبی گوناگونی بود که گاه اختلاف فکری، سیاسی و عقیدتی قابل‌توجهی با یکدیگر داشتند. حزب توده و گروههای چپ، نهضت آزادی ایران، جبهه ملی و احزاب تشکیل دهنده آن، سازمان دو زیست مجاهدین خلق (اسلام‌گرا و مارکسیست)، چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، هیئتهای مؤتلفه اسلامی، علما و روحانیون و گروههای سیاسی و مذهبی دیگر در زندانهای کشور محبوس بودند. این زندانیان سیاسی اغلب افکار، اندیشه‌ها، اعتقادات و رویکردهای سیاسی و مذهبی خود را در درون زندان نیز حفظ کرده و در ترویج ایده‌ها و افکار خود نیز می‌کوشیدند. در این میان علما و روحانیون با مجاهدین خلق و گروههای چپ فاصله مشخص‌تری داشتند که در رفتار و عملکرد آنان در زندان نیز مشخص بود. ساواک برای ایجاد اختلاف بیشتر بین زندانیان، تلاش می‌کرد و از هر عملی که می‌توانست بر اختلافات دامن زده و درگیریهایی بین طرفین ایجاد کند، استفاده می‌کرد. البته به رغم وجود اختلاف عمیق سیاسی، مذهبی و عقیدتی بین گروههای مختلف زندانی، معمولاً عقلا و ریش سفیدان و به عبارتی رهبران و نمایندگانی از بین زندانیان برای جلوگیری از گسترش دامنه اختلافات که می‌توانست مشکلات زندانیان را مضاعف کند، با یکدیگر مذاکره کرده و راه‌حلهای مسالمت‌آمیز و منطقی‌تری به کار می‌بستند. البته این‌گونه راه‌حلها و پادرمیانیها همیشه کارساز نبود و گاه برخوردهای پرتنشی میان زندانیان سیاسی بروز می‌کرد.  ساواک بی‌میل نبود اختلافات فکری، سیاسی و مذهبی مخالفان سیاسی حکومت در زندان تبعات سوئی در روند مخالفت با رژیم پهلوی در داخل و بیرون از زندان به دنبال آورده و موقعیت حکومت را در برابر مخالفان تقویت کند. شواهد و قراینی هم وجود داشت که نشان می‌‌داد جاسوسان و نفوذیهایی از ساواک در درون زندانها، بر نقاط ضعف و وجوه افتراق گروههای سیاسی مخالف حکومت دامن زده و بر گستره اختلافات بین زندانیان می‌‌‌افزودند.

ساواک هر از گاه در بین زندانیان سیاسی، نفوذیها و نادمانی را می‌فرستاد که ضمن تماس با زندانیان، آنان را به ابراز ندامت و طلب بخشش از شخص شاه و ساواک تشویق کنند. در این میان گاه چهره‌های مشهور سابقاً مخالف حکومت که اینک با حمایت ساواک به مقامات سیاسی و اداری مهم و برجسته‌ای در بدنه حاکمیت صعود کرده بودند، توسط ساواک مأمور ندامت‌سازی بین زندانیان سیاسی می‌شدند. از جمله مهمترین این افراد می‌توان به پرویز نیکخواه اشاره کرد.  برخی زندانیان سیاسی با ابراز ندامت در مدت محکومیت خود تخفیف می‌گرفتند و یا آزادی خود را باز می‌یافتند. برخی زندانیان سیاسی نیز صرفاً برای رهایی از زندان و ادامه مبارزه با رژیم با ابراز ندامت مصلحتی، تعهدنامه دلخواه ساواک را امضا کرده و آزاد می‌شدند. ساواک معمولاً زندانیانی را هم که مدت حبس و محکومیت آنان پایان یافته و موعد آزادی قانونی‌شان فرارسیده بود، ملزم به امضای تعهدنامه‌ای مبنی بر اجتناب از ادامه مخالفت با حکومت و همکاری با ساواک می‌کرد که اقدامی تشریفاتی تلقی می‌شد. ضمن این‌که برخی از زندانیان سیاسی به رغم تهدیدات و فشارهای ساواک از امضای این تعهدنامه طفره می‌رفتند.  در مواردی هم ساواک برای بهره‌برداری مضاعف از موضوع زندانیان سیاسی، تمهیداتی فراهم می‌‌کرد تا افرادی از زندانیان، مقارن مناسبتهای مورد توجه رژیم (سالروز تولد و یا تاجگذاری و به تخت نشستن شاه) توسط شاه بخشیده شوند.  آزار ساواک پس از آزادی نیز شامل حال زندانیان سیاسی می‌شد. مأموران و جاسوسان ساواک به طور دائم از آزادشدگان مراقبت می‌کردند و به طور پیدا و پنهان در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی آنان دخالتهای ناروایی داشتند؛ نیز تهدیدات و هشدارهای ساواک همواره زندگی آنان را تحت‌الشعاع قرار می‌داد. ساواک مراقب بود آزادشدگان، به فعالیت سیاسی ادامه ندهند و هر از گاه خطر دستگیری، شکنجه، پرونده‌سازی و زندان دوباره را به آنان گوشزد می‌کرد. در همان حال، برای انزوای زندانیان آزاد شده، در محیط کار، زندگی و فعالیت اجتماعی اقدامات ناروای بسیاری انجام می‌داد. صاحبان مشاغل در بخش خصوصی که قصد کمک به زندانیان سیاسی آزاد شده را داشتند، توسط ساواک تحت فشار قرار می‌گرفتند؛ مراکز دولتی نیز از استخدام این قبیل افراد منع شده بودند. این اقدامات برای به تسلیم واداشتن مخالفان صورت می‌گرفت.

با افزایش تعداد زندانیان سیاسی تا نیمه دهه 1350، فشار، شکنجه، بدرفتاری و اقدامات غیرانسانی ساواک با زندانیان سیاسی افزایش یافت. اما این روند از اواخر سال 1355 و اوایل سال 1356 و به دنبال فزونی گرفتن ناآرامیهای سیاسی، کاهش یافت. به تدریج سختگیریها بر زندانیان سیاسی در زندانهای تحت مدیریت ساواک نیز کاهش یافت و شاه به ناچار به ساواک دستور داد از سخت‌گیریها و فشار بر زندانیان بکاهد. شاه همچنین به ساواک توصیه ‌کرد از شدت شکنجه متهمان و مخالفان سیاسی اندکی بکاهد و چنان وانمود کند که زندانیان سیاسی دوران خوشی را در زندانها سپری می‌کنند. ساواک ترتیبی داد تا عنوان زندانیان سیاسی که تا آن زمان «زندانیان ضدامنیتی» بود به واژه «زندانیان سیاسی» تغییر یابد و رؤسا و مدیران بدنام زندان تعویض شوند. در این دوره تسهیلاتی برای ملاقات زندانیان و بستگانشان در فضایی صمیمی‌تر ایجاد شد، تغذیه و بهداشت زندانیان بهبود یافت، کتابها و مطبوعات داخلی و خارجی با محدودیتهای کمتری در اختیار زندانیان قرار گرفت و زندانیان از برنامه‌های رادیو و تلویزیون بهره‌مند شدند. مأموران و مدیرانی از ساواک نیز هر از گاه با خوشرویی و نزاکت قابل توجهی با زندانیان سیاسی ملاقات کرده و از مشکلات و کمبودهای آنان اطلاع می‌یافتند و آمادگی خود را برای ارائه تسهیلات بیشتر به زندانیان اعلام می‌کردند.

این اقدامات برای آرام کردن فضای سیاسی، اجتماعی بحرانی کشور و نیز ابراز رضایت محافل سیاسی، خبری و حقوق بشر خارجی و بین‌المللی صورت می‌گرفت. ساواک تلاش می‌کرد برخلاف سالهای گذشته چهره‌ای مهربان از خود نشان داده و چنین بنمایاند که از اعمال هر شکنجه روحی و جسمی درباره زندانیان سیاسی پرهیز می‌کند. ساواک در این دوره وانمود می‌کرد انتقادات و اعتراضات زندانیان را با تأسی به روشهای منطقی و مسالمت‌آمیز پاسخ داده و از برآوردن خواستهای آنان احساس رضایت می‌کند. اما مخالفان سیاسی حکومت تأکید می‌کردند که مسالمت‌جویی ساواک و پرهیز این سازمان از به کار بستن شکنجه در ماههای پایانی عمر حکومت، با توجه به گسترش مخالفتهای سیاسی و انقلابی مردم امری اجتناب‌ناپذیر است. البته حکومت تلاش می‌کرد وانمود سازد که ایجاد فضای باز سیاسی، اجتماعی ابتکاری از سوی شاه است و رژیم پهلوی موقعیت متزلزلی ندارد. به هر حال از اواخر سال 1355 و اوایل سال 1356، زندانیان سیاسی به تدریج تغییر آشکاری در رفتار مأموران و مدیران ساواک با زندانیان مشاهده می‌کردند و از ضعف و فتوری که در این سازمان راه یافته بود، آگاهی می‌یافتند. همزمان با کاهش فشارهای ساواک نیز، رژیم پهلوی ناگزیر به تدریج به آزادی زندانیان سیاسی اقدام می‌کرد. بدین ترتیب بسیاری از زندانیانی که به حبسهای طولانی‌مدت محکوم شده بودند، آزادی خود را باز ‌یافتند. زندانیان سیاسی برخلاف سالهای گذشته اینک با مأ‌مورانی از ساواک برخورد می‌کردند که روحیاتشان متزلزل و تضعیف شده و نسبت به آینده مبهم خود در هراس به سر می‌بردند. این روند از اواخر سال 1356 و اوایل سال 1357 بیش از پیش افزایش یافت. زندانیان سیاسی از یأس، دلهره و ترس شدیدی که بر بسیاری از بازجویان، شکنجه‌گران، مدیران و مأموران ساواک مستولی شده بود، سخن به میان آورده و از رفتار ملتمسانه و ترحم‌برانگیز برخی از ساواکیان در واپسین ماهها و روزهای عمر رژیم پهلوی خبر می‌دهند.  از اوایل نخست‌وزیری شریف امامی (از 5 شهریور 1357) دیگر از بدرفتاری و اقدامات خشن ساواک در زندانها اثری باقی نمانده بود. در واقع از خرداد 1357 به بعد و به دنبال جایگزین شدن ناصر مقدم به جای نصیری در ریاست ساواک، این سازمان برای برخورد با بحران موجود به تدریج به روشهای ملایم‌تری روی آورد. البته در این میان از اواسط سال 1357 آزادی زندانیان سیاسی شتاب گرفت. نهایتاً نیز شاپور بختیار در واپسین روزهای دوران نخست‌وزیری‌اش، دستور آزادی تمام زندانیان سیاسی را صادر کرد؛ این در حالی بود که در آن مقطع ساواک عملاً دیگر در زندانها حضور نداشت.

شکنجه

هر چند پدیده مذموم شکنجه در تاریخ ایران سابقه‌ای طولانی دارد، اما رژیم پهلوی پایه‌گذار روشهای سیستماتیک و کارآمد شکنجه در تاریخ معاصر ایران است. اعمال شکنجه درباره مخالفان سیاسی، از آغازین سالهای سلطنت رضاشاه با شدت هر چه تمام‌تر به کار گرفته شد و تا واپسین روزهای عمر حکومت او ادامه یافت. روند شکنجه مخالفان و متهمان سیاسی طی دوازده ساله نخست‌ دوره سلطنت محمدرضا کاهش یافت. در حالی که به تدریج خاطره شکنجه‌های غیرانسانی زندانیان سیاسی دوره رضاشاه از اذهان عمومی زدوده می‌شد، کودتای 28 مرداد 1332 بسیار زود نویدبخش بازگشت دوباره نظم قدیم (دوره رضاشاه) و ضرورت یافتن شکنجه مرگبار و غیرانسانی مخالفان سیاسی حکومت شد. در سالهای پس از کودتا، صدها نفر از مخالفان سیاسی حکومت متحمل شکنجه‌ شدند که تمامی نداشت و تنها در سال پایانی دهة 1330 و نخستین سال دهة 1340 ـ دوران نخست‌وزیری علی امینی ـ اعمال شکنجه درباره متهمان و مخالفان سیاسی حکومت کاهش یافت. با آغاز نخست‌وزیری اسدالله علم (تیر 1341 ـ اسفند 1342) اعمال شکنجه، سیری صعودی یافت و گسترش تدریجی بحران سیاسی، بر دامنه سخت‌گیریها و اعمال شکنجه‌ بر زندانیان، دستگیرشدگان و متهمان سیاسی، آشکارا افزود. نهضت امام خمینی و قیام 15 خرداد 1342، رژیم پهلوی را بیش از پیش به ضرورت اعمال شکنجه‌های مرگبار و غیرانسانی درباره متهمان، مخالفان و زندانیان سیاسی متقاعد کرد. اینک آشکار شده بود که شکاف بین حکومت و مخالفان سیاسی او به نقطه غیرقابل ترمیم و بازگشتی رسیده است.

در همان حال مشخص شد که حکومت اراده‌ای برای برخورد مسالمت‌آمیز با مخالفان ندارد، بنابراین تنها حربه به زانو درآوردن و از میان برداشتن مخالفان، اعمال خشونت تشخیص داده شد.  آغاز مبارزات مسلحانه در همان نخستین سالهای پس از قیام 15 خرداد 1342، که خود زاییده و پیامد این حرکت بود و البته مجموعه حکومت و ساواک را غافلگیر کرده بود، به کارگیری حربه شکنجه را، به ضرورتی غیرقابل اغماض برای ساواک تبدیل کرد. به‌ویژه این‌که گروههای چریکی علاوه بر روش قهرآمیز، از ساختار تشکیلاتی مخفیانه و پیچیده‌ای نیز پیروی می‌کردند. ساواک به طرق مسالمت‌آمیز نمی‌توانست، حداقل در کوتاه مدت، به تشکیلات، شیوه و چگونگی مبارزه، اعضا، ارتباطات و دیگر مسائل این گروهها دست یابد. به زعم ساواک، تنها اعمال شکنجه‌ بود که می‌توانست اعضای دستگیر شده گروههای چریکی را به اعتراف واداشته و موجبات دستگیریهای بیشتر را فراهم آورد و ساواک را در شناسایی و از میان بردن و یا تضعیف موقعیت آنان یاری دهد. همگام با گسترش مخالفتهای مسلحانه، ساواک نیز به طور روزافزون، از حربه شکنجه بیشتر استفاده می‌کرد. افزایش اقدامات مسلحانه در سال 1349 و پس از آن، ساواک را به طور جنون‌آمیز و دیوانه‌وار به بهره ‌گرفتن از شکنجه کشاند و این روند در تمام سالهای 1350 ـ 1355 با شدت ادامه یافت. آوازه ساواک به عنوان سازمانی که در رأس همه همتایان شکنجه‌گر خود در نقاط مختلف جهان قرار دارد، عالمگیر شد. نام ساواک بیش از پیش با شکنجه‌های مرگبار و ضدبشری عجین شد.  ساواک از همان آغاز برای شناسایی، کسب خبر، اقرارگیری، بازجویی و پرونده‌سازی برای متهمان و مخالفان سیاسی حکومت بهره‌ گرفتن از شکنجه را حربه‌ای ضروری، غیرقابل اغماض‌ و در عین حال کارآمد تشخیص داده و به طور دائم به آن متشبث می‌شد. دستگیرشدگان که در برابر خواستها و پرسشهای مرتبط و غیرمرتبط و یا اساساً ناصواب ساواک مقاومت بیشتری نشان می‌دادند، پذیرای شکنجه‌های مرگبارتر و سنگین‌تری می‌شدند. البته دستگیرشدگانی کم مقاومت که از همان آغاز بازجویی اطلاعات کافی در اختیار ساواک قرار می‌دادند نیز، به عنوان چاشنی و یادآوری برخی فراموش شده‌ها و از قلم افتاده‌ها، گوشه‌هایی از شکنجه‌های جسمی و روحی ساواک را تجربه می‌کردند. شکنجه جزء لایتجزا و فراموش ناشدنی بازجویی، اقرارگیری و پرونده‌سازیهای ساواک بود. چه بسا ساواک برای به دست آوردن اخبار و اطلاعاتی که هیچ‌گاه در عالم واقع وجود نداشت! دستگیرشدگان را شکنجه می‌کرد و هرگاه متهمان موفق به برطرف کردن سوءظن ساواک و جلب اعتماد بازجویان نمی‌شدند، به تحمل شکنجه‌های بیشتر ناگزیر می‌شدند.  اعتراف‌گیری و پرونده‌سازیهای ساواک علاوه بر شکنجه، با برخی رفتارهای مسالمت‌آمیز مصلحتی نظیر تهدید، ارعاب، عطوفت و مهربانی، بلوف و غیره نیز همراه بود.

در موارد متعدد هم‌زمان با بازجویانی که برای اقرارگیری و اعتراف، متهمان و دستگیرشدگان را شکنجه می‌کردند، همکارانی از آنان در طرحی از پیش تعیین شده و با حرکاتی نمایشی، برای اعتراف‌گیری، به روشهایی نظیر وعده و وعید دادن، عطوفت و گاه ابراز خشم نسبت به همکاران شکنجه‌گر خود متوسل می‌شدند. در مواردی متهمان و شکنجه‌شدگان با ارائه پاسخهایی انحرافی و حساب شده، بازجویان را سردرگم کرده و آنان را از رسیدن و شناختن کنه قضایا باز می‌‌داشتند. ساواک  برای اطاعت بی‌چون و چرای بازجویان در اعمال شکنجه، اهمیت قابل‌توجهی قائل بود. همواره تلاش می‌شد بازجویان از میان افراد کم سواد، ناآگاه از مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فکری و نیز معتقدین و هواداران ثابت‌قدم رژیم پهلوی انتخاب شوند. دُگم‌اندیشی و ناتوانی فکری، کم‌تر مجالی برای تجدیدنظر و فهم اقدامات و رفتار خشن و غیرانسانی که با متهمان و مخالفان سیاسی حکومت در پیش گرفته بودند، باقی نمی‌گذاشت و تحت‌تأثیر افکار، اندیشه‌ها و خواستهای مخالفان حکومت قرار نمی‌گرفتند. بازجویان نیز معمولاً توسط مأمورانی دیگر از ساواک مراقبت می‌شدند و هرگونه تغییر رفتار احتمالی آنان می‌توانست به تغییر شغل این افراد منجر شود. بازجویانی از ساواک که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحت محاکمه قرار گرفتند، تصریح کردند که پیشاپیش و قبل از شروع شغل بازجویی، درباره حقانیت و درستی راهی که در پیش گرفته بودند، توجیهات لازم صورت گرفته و متقاعد می‌شدند که رژیم پهلوی هدفی جز تعالی و پیشرفت کشور دنبال نمی‌کند و مخالفان سیاسی آن به عنوان عوامل بازدارنده، ضرورتاً باید تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفته و پس از تشکیل پرونده، محاکمه و مجازات شوند. ضمن این‌‌که ساواک برای ارتقاء کمی و کیفی بازجویان، کمکهای اقتصادی مؤثری به آنها می‌کرد؛ تا جایی که بسیاری از بازجویان در فاصله زمانی نه چندان طولانی، از ثروت و مکنت قابل‌توجهی برخوردار می‌شدند. تعدادی از بازجویان نیز که در برخورد با مخالفان شدت عمل بیشتری نشان داده و اطلاعات صحیح و سقیم قابل‌توجهی از متهمان کسب می‌کردند، مواهب مادی بیشتری در انتظارشان بود. در مواردی هم این روند با تطمیع و وعده‌های مالی و تفریحی بسیار همراه بود.  بازجویان که معمولاً از قدرت جسمی قابل‌توجهی برخوردار بودند، عمدتاً از میان کسانی انتخاب می‌شدند که آمادگی روحی برخورد قهرآمیز با متهمان را داشته و از اعمال هرگونه شکنجه جسمی و روحی شنیع و طاقت‌فرسا فروگذار نکنند و بتوانند این روند را برای مدت طولانی ادامه دهند. در خاطرات بسیاری از مخالفان سیاسی که تحت شکنجه‌های مرگبار مورد بازجویی قرار گرفته بودند، پیرامون شیوه کار بازجویان و روند آغاز و ادامه شکنجه و نیز انواع و اقسام شکنجه‌های جسمی و روحی که درباره متهمان اعمال می‌شد، اطلاعات جالب اما تأسف‌بار و متأثر کننده‌ای درج شده است.

شواهد موجود نشان می‌دهد که به عنوان مقدمه در اغلب بازجوییها، متهمان ساعتهای طولانی و بدون این‌که تفهیم اتهام شده باشند و یا اساساً با سئوال و پرسشی روبرو شوند، توسط چند نفر از بازجویان به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفته و فحش و ناسزاهای بسیار رکیک غیراخلاقی و ناموسی را پذیرا می‌شدند. این روند برای درهم شکستن روحیه متهم، چندین مرتبه تکرار ‌می‌شد و چه بسا موجب جراحات جسمی قابل‌توجهی می‌گردید. بازجوییها معمولاً در ساعات پس از نیمه شب آغاز می‌شد و بازجویان با طرح سئوالات گوناگون، که در مواردی  نامرتبط با اتهام بود، متهم را با ادامه شکنجه و ضرب و جرح و تهدید به اعمال شکنجه‌های مرگبار‌تر، وادار به پاسخگویی می‌کردند. این روند پرسش و پاسخ چندین بار تکرار می‌شد و متهم به طور مکرر برای پاسخگویی شفاهی و سپس کتبی تحت فشار قرار می‌گرفت. برای در هم ریختن اعصاب و در هم شکستن مقاومت او، ساعتهای طولانی از استراحت و خواب او جلوگیری می‌‌کردند و نوری شدید بر چهره و چشمان او می‌تاباندند. در این فاصله بازجویان بارها تغییر کرده و جای خود را به افراد تازه‌نفس‌ می‌دادند. مشت و لگد در رده نخست شکنجه‌ها جای داشت. هرگاه این مرحله نمی‌توانست متهمان را به زانو درآورد، دور تازه‌ای از شلاق زدن بر کف پاها، پشت پاها، کمر تا گردن آغاز می‌شد که می‌توانست مدتها به طول بیانجامد و جراحات شدیدی بر جسم شکنجه‌دیدگان وارد سازد، تا جایی که محل زخم و جراحات عفونت کرده و سلامت جسمی شکنجه‌دیدگان با آسیبهای جدی روبرو می‌شد. این رفتار غیرانسانی گاه چندین بار و طی روزها و شبهای متوالی ادامه می‌یافت.

هرگاه این مرحله از شکنجه‌ نیز نمی‌‌توانست اراده متهمان را در هم بشکند، شکنجه‌های غیرانسانی دیگری نظیر کشیدن ناخنهای دست و پا با انبر، بهره‌گیری از منقلهای الکتریکی، شوک برقی و حتی شکستن انگشتان دست و پا مورد توجه بازجویان قرار می‌گرفت. ادامه این شکنجه‌ها، که البته در زندانها و بازداشتگاههای ساواک امری عادی و معمول تلقی می‌شد، ضربات و صدمات هولناک جسمی و روحی قابل‌توجهی بر شکنجه‌دیدگان وارد می‌‌کرد. از جمله در زمانی کوتاه، می‌توانست مقدار زیادی از وزن قربانیان را بکاهد و ضربان قلب و فشارخون آنان را با نوساناتی بسیار شدید روبرو کرده، موجب عدم تعادل روحی و جسمی آنان شده و برای تمام عمر لطمات و صدمات جبران‌ناپذیر جسمی و روحی بر آسیب‌دیدگان وارد سازد. از دیگر شکنجه‌های جسمی، بستن متهمان به صندلیهای بدون پوشش تحتانی و سوزانیدن آنها با اجاقهای برقی و نفتی و نظایر آن بود؛ تا جایی که شکنجه‌شدگان برای مدتی طولانی از نشستن، راه رفتن و بسیاری دیگر از فعالیتهای جسمی محروم می‌شدند. در مواردی، برای مضاعف‌ ساختن درد و رنج ناشی از شکنجه‌های غیرانسانی جسمی، برخی اقدامات شنیع و غیراخلاقی را نیز چاشنی آن می‌کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد. در مواردی متهمان سیاسی را با آب و نیز روغن جوشانده می‌سوزانیدند؛ تا جایی که موجب کنده شدن پوست و گوشت بدن آنان می‌شد. فرو بردن سوزن در بخشهای حساس بدن، سوزانیدن دستها، پیشانی، سینه، شکم، پلکهای چشم و دیگر نقاط بدن با آتش سیگار، آویزان کردن وارونه از سقف، بستن دستبندهای سنگین و دردآور قپانی فرو کردن اشیاء تیز و دردآور در مجاری ادرار، و نیز فرو کردن بطری و تخم‌مرغ داغ در نشیمنگاه متهمان از دیگر شکنجه‌های غیرانسانی و شرم‌آور ساواک بود. کابلهای سیمی سنگین و ضخیمی که برای شلاق زدن مورد استفاده قرار می‌گرفت اثرات جانکاهی بر جسم و روح متهمان بر جای می‌گذاشت. از دیگر موارد شکنجه بستن قربانیان به میزها و تختهای فلزی و سپس داغ کردن تدریجی آن بود. در مواردی نیز اعضای تناسلی زندانی را به برق و شوک الکتریکی وصل کرده و شوکهای غیرانسانی مضاعفی بر آنان وارد می‌کردند. شرم‌آور و دردناک‌تر از آن، شکنجه غیرانسانی قربانیان در پیش رو و حضور خانواده و بستگان درجه اول آنان بود. ضمن این‌که برای اقرارگیری از برخی زندانیان به همسر و یا بستگان نزدیک دیگری از آنان در حضور زندانی تجاوز می‌شد و نیز بستگان و خانواده زندانیان در حضور خود آنان تحت شکنجه‌های ضدبشری متعددی قرار می‌گرفتند تا آنان مجبور به اعتراف دلخواه ساواک شوند.

دامنه این‌گونه شکنجه‌ها گاه تا اطفال 3 یا 4 ساله را نیز در بر می‌گرفت. چنان‌که در یک مورد کودک 7 ساله‌ای پیش روی پدر زندانی‌اش با شلاق و شوک برقی شکنجه شد و کودک 4 ساله دیگری در حضور مادر زندانی‌اش با شلاق سیمی شکنجه شده و قطعاتی ظریف از پشت گردنش با قیچی جراحی بریده شد. از دیگر شیوه‌های اقرارگیری، ترتیب دادن صحنه‌های نمایشی اعدام برای متهمان بود. در این مورد، به عنوان مقدمه زندانی را وادار به نوشتن وصیت‌نامه کرده و تصریح می‌نمودند که مدت زمانی بیش زنده نخواهد بود. تشکیل صحنه‌های رعب‌آور جوخه‌های اعدام و یا تهدید مستقیم با اسلحه از دیگر شکنجه‌های روحی و جسمی ساواک برای تخلیه اطلاعاتی و پرونده‌سازی برای متهمان بود. در برخی موارد، زندانیان و متهمان تحت بازجویی، در دسته‌های چند نفره به شکل صلیب و در حالات مختلف به یکدیگر بسته شده و در فواصل طولانی متعدد با کابلهای سیمی سنگین متحمل شلاق می‌شدند. در این میان متهمان و زندانیان زن البته در معرض شکنجه‌های مرگبار و ضدبشری روحی و جسمی مضاعفی قرار می‌گرفتند.  در روند شکنجه‌های جسمی و روحی، بازجویان ساواک مراقب نقطه‌ضعف قربانیان بودند تا با پافشاری بر آن، متهمان را به زانو درآورده و مقاومت آنان را در هم بشکنند. چنان‌که از همان آغاز با فحشهای رکیک و غیراخلاقی و ناموسی و نیز توهین به مقدسات و اشخاص و بستگان نزدیک و درجه اول و نظایر آن درصدد بودند شکنجه‌شدگان را با مشکلات و بحرانهای روحی و روانی مواجه کنند. نشاندن متهمان در جوار اطاقهایی که هم‌زمان افراد دیگری تحت شکنجه‌های مرگبار جسمی و روحی قرار گرفته و فریادها و ضجه‌های جان‌کاه آنان می‌توانست بر روحیه قربانیان تأثیر مضاعفی داشته باشد، از دیگر شگردهای ساواک بود.  محرومیت از خواب به مدت چندین شبانه‌روز و نیز تابانیدن نور شدید بر چهره متهمان و هم‌زمان بهره‌گیری از مشت و لگد و شلاق و بر زبان راندن فحشهای رکیک، از جمله شکنجه‌های ساواک برای به تسلیم واداشتن قربانیان بود. گاه بازجویان، شکنجه‌شدگان را تهدید می‌‌کردند که جهت بی‌آبرو کردن آنان در جامعه شایعات و صحنه‌هایی جعلی از اقدامات غیراخلاقی آنان پخش و انتشار خواهد داد. علاوه بر این‌که صدها تن از شکنجه‌دیدگان جسمی و روحی ساواک دچار بیماریهای علاج‌ناپذیری نظیر ناشنوایی، نابینایی، معلولیت حرکتی، قطع عضو، روان‌پریشی، جنون، دیوانگی، دهها نوع مشکلات روحی و روانی و جسمی دیگر شدند، دهها نفر نیز نتوانستند از شکنجه‌ جان سالم به در برده و به شهادت رسیدند. ساواک نیز به ندرت اجسادشان را به بستگان و خانواده آنان تحویل می‌داد و گاه هیچ‌ اثری از آنان به دست نمی‌‌آمد.  گاه در آستانه شکنجه‌های جسمی، به متهمان وعده می‌دادند که اگر با ساواک همکاری کرده و اخبار و اطلاعات موردنیاز را در اختیار آن قرار دهند، در مجازات آنان تخفیف داده خواهد شد و اگر همکاری نکنند باید در انتظار اعدام باشند؛ در همان حال، زندانیان تهدید می‌شدند که ساواک برای قتل و از میان بردن آنان نیز هیچ‌ محدودیتی پیش رو ندارد.

این تهدیدات، به‌ویژه درباره کسانی که به طور پنهانی و بدون اطلاع مردم دستگیر و راهی شکنجه‌گاهها می‌شدند، بیشتر اعمال می‌شد و در مواردی هم البته اعدام می‌شدند. در صورت مقاومت متهمان، دوران بازداشت موقت و بازجوییهای توأم با شکنجه‌های مختلف، ماهها ادامه می‌یافت. شلاق زدنها و شکنجه‌های ساواک گاه تا سرحد مرگ و عمدتاً تا بیهوشی و ناتوانی کامل جسمی و روحی متهمان ادامه می‌یافت و این روند بارها تکرار می‌شد؛ تا جایی که در مواردی متهمان ترجیح می‌دادند خودکشی کرده و با قتل خود از تحمل مابقی درد ناشی از شکنجه‌ ساواک رهایی یابند. گاه متهمان به اندازه‌ای زیر شکنجه‌ مقاومت کرده و متحمل صدمات و لطمات جسمی فراوان و طاقت‌فرسا می‌شدند که حتی سنگدلترین و قسی‌القلب‌ترین بازجویان نیز دچار حیرت توأم با ترس و نگرانی شده و نسبت به بی‌اثر بودن شکنجه در تخلیه اطلاعاتی قربانیان خود دچار تردید می‌شدند. شکنجه‌شدگان مقاوم (ساواک به هر حال در صدد بود از آنان اطلاعات به دست آورد) که حالشان در زیر شکنجه وخیم می‌شد، برای جلوگیری از کشته شدنشان مدتی به درمانگاه و بیمارستانهای تحت نظارت ساواک اعزام می‌شدند تا پس از بهبود نسبی، بار دیگر آمادگی شکنجه شدن را بیابند. ساواک در شکنجه‌گاهها و سلولهایی که متهمان در آن محبوس بوده و در انتظار شکنجه به سر می‌بردند نیز افرادی را در پوشش زندانی شکنجه دیده، مأمور مراوده و کسب اطلاع از قربانیان خود می‌‌کرد و امنیت جسمی و روحی زندانیان تحت شکنجه را به حداقل می‌رساند. گاه ساواک برای کسب اطلاع از قربانیان، دو و یا چند نفر از آنان را که با یکدیگر ارتباط داشتند، پس از عمال شکنجه‌های مرگبار، در یک سلول قرار داده و با نصب میکروفون تلاش می‌کرد از سخنان آنان اطلاعاتی به دست آورد. گاه برای در هم شکستن مقاومت متهمان و زندانیان مسلمان، آنان را از انجام مناسک دینی نظیر نماز و روزه منع می‌کرد و گاه برای باطل کردن اجباری روزه زندانیان، به زور آب در دهان آنان می‌ریخت.

شواهد و قراین موجود نشان می‌دهد که زندانیان مسلمان، بیش از سایر متهمان در برابر شکنجه‌های ساواک مقاومت می‌کردند.  ساواک برای در امان ماندن از پیگیریهای احتمالی خانواده و بستگان متهمان، قربانیان خود را به طور شبانه و مخفیانه ربوده و راهی شکنجه‌گاه می‌کرد؛ بدین ترتیب قربانیان را بدون محدودیتی، تا سر حد مرگ شکنجه‌ می‌داد. در این موارد هیچ‌ خبری درباره دستگیرشدگان منتشر نمی‌شد و اساساً دستگیری چنین افرادی انکار می‌شد. افرادی بدون اطلاع از سرنوشتی که برای آنان رقم زده می‌شد در گوشه و کنار شهرها و مناطق مختلف توسط ساواک ربوده شده و ماهها تحت شکنجه قرار می‌گرفتند و خانواده و بستگان آنان نیز اطلاعی به دست نمی‌آوردند.  بسیاری از دستگیرشدگان از همان آغازین مراحل بازجویی و شکنجه تهدید می‌شدند که اگر اطلاعات موردنیاز را در اختیار ساواک قرار ندهند توسط شکنجه‌گرهای معروف بازجویی و شکنجه خواهند شد. در حالی که شکنجه‌های جسمی پایان‌ناپذیر می‌نمود، برخی قربانیان برای رهایی از درد و برای آن که فرصتی برای تحمل شکنجه به دست آورند، اعترافات جعلی می‌کردند. در بسیاری موارد نیزمتهمان و شکنجه‌دیدگان به ناچار تمام و یا قسمتی از اطلاعات موردنیاز را در اختیار ساواک قرار می‌دادند.

در میان زندانیان، اعضای گروههای مبارزه مسلحانه شکنجه‌های بیشتر و مرگبارتری تحمل می‌کردند. ساواک در شکنجه‌ و حتی قتل اعضای دستگیر شده گروههای مسلح، هیچ‌ محدودیتی نداشت. به رغم این‌که تعداد قابل‌توجهی از اعضای این گروهها پس از شکنجه اطلاعات لازم را در اختیار بازجویان قرار می‌دادند، اما برخی از آنان در برابر فشارها و شکنجه‌ها مقاومت کرده و ساواک به ندرت قادر می‌شد به نتیجه مطلوب دست یابد.البته ساواک از روش غیرانسانی‌اش در برخورد با مخالفان چریکی و مسلح حکومت به برخی موفقیتها دست یافت و گروههای عمده چریکی را با مشکلات جدی روبرو ساخت. از جمله اقدامات ساواک برگزاری مصاحبه‌های تلویزیونی با شکنجه‌شدگانی بود که پس از تحمل شکنجه‌های بسیار ناگزیر به اعتراف شده و در مصاحبه شرکت می‌کردند. این عده در جلوی دوربین به گناهان مورد علاقه ساواک اعتراف کرده و نیز گروههای سیاسی مخالف حکومت را محکوم می‌کردند. همچنین این عده در برنامه تلویزیونی خود به تمجید و تحسین از شاه و رژیم پهلوی می‌پرداختند. این نمایشات تلویزیونی طی سالهای دهة 1350 رونق بسیار پیدا کرده بود.  هر چند بیشترین شکنجه‌ها در بازداشتگاهها و زندانهای تحت کنترل ساواک در تهران اعمال می‌شد، اما در شعب ساواک در شهرهای مختلف نیز متهمان و دستگیرشدگان را شکنجه‌ می‌دادند. علاوه بر مردان و زنان مبارز، همسران و فرزندان آنان نیز دستگیر و متحمل شکنجه‌ می‌شدند.

در موارد متعدد، شکنجه‌دیدگان را در حالی‌که کاملاً ‌لخت بوده و از سر و روی آنان خون می‌چکید، روی زمین می‌کشیدند و در همان حال هر یک از بازجویان آتش سیگار، آب دهان، آب دماغ و نظایر آن به روی او می‌انداختند و برای هتک حرمت و زیر پا نهادن ساحت انسانی او از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کردند. سخت‌گیریها گاه چنان افزایش می‌یافت که شکنجه دیدگان به ناچار در همان کاسه‌ای که آب و غذا می‌خوردند، ادرار نیز می‌کردند و بازجویان برای اعمال فشار بیشتر، ادرار و مدفوع زندانی را بر سر و روی او خالی می‌کردند. همچنین برای تحقیر و اهانت بیشتر، برخی شکنجه‌دیدگان روزهای متمادی کاملاً لخت و عریان بودند و در حالی‌که بر اثر شکنجه بدنشان غرق در خون و عفونت بود، مدتها از استحمام آنان جلوگیری می‌شد. در مواردی، زندانیان روزه‌دار را کاملاً لخت کرده و به طور وارونه از سقف آویزان می‌کردند و در حضور او، شکنجه‌گران غذاهای مطبوع می‌‌خوردند؛ هنگامی که از این اقدامات نیز نتیجه‌ای برایشان حاصل نمی‌شد، قربانی را پایین کشیده و پس از آن که صدها ضربه شلاق بر بدن او فرود آورده و پیکرش را خون‌آلود و پاره پاره می‌کردند، به زور در دهانش آب دهان می‌انداختند و به اعتقادات دینی او توهین می‌‌کردند.  به تدریج تعدد و نوع شکنجه‌ها آن قدر متنوع و غیرانسانی شده بود که شکنجه‌هایی نظیر شلاق زدن، دیگر اقدامی معمولی و غیرقابل توجه می‌نمود.

شکنجه‌گران و بازجویان ساواک گروهی مالیخولیایی و حیواناتی درنده‌ بودند که وجود درک و شعور انسانی در آنان متصور نبود. اینان درباره دلایلی که موجب می‌شد بدون توجه به حداقل معیارهای انسانی، قربانیان خود را شکنجه‌ کنند، ذهنیت روشنی نداشتند و اصولاً نمی‌خواستند و یا قادر نبودند در این باره اندیشه کنند. شکنجه‌های ساواک صرفاً به داخل زندان محدود نمی‌شد؛ این سازمان مشکلات اقتصادی، اجتماعی، کاری و خانوادگی بسیاری برای مخالفان در بیرون از زندان به وجود می‌آورد.  هر چند از دهه 1330 به بعد، فرمانداری نظامی و سپس ساواک از حربه شکنجه برای به زانو درآوردن متهمان و مخالفان بهره می‌بردند، اما طی سالهای دهة 1340 و 1350 روشهای زجرآورتری برای شکنجه مخالفان به کار گرفته شد و آلات و تجهیزات بیشتر و متنوع‌تری برای شکنجه تهیه شد. بازجویان ساواک برای دستیابی به نتایج مطلوب‌ در اعمال شکنجه، آموزشهای منظمی از موساد و سیا فراگرفته و ابزار و آلات متعدد شکنجه توسط امریکا و اسرائیل در اختیار آنان قرار داده می‌شد. بسیاری از شکنجه‌شدگان تصریح کردند که توصیف و تشریح شکنجه‌هایی که ساواک درباره هزاران نفر از قربانیان خود اعمال کرده، غیرممکن است. نوع، میزان و تعداد شکنجه‌های جسمی و روحی که ساواک در طول حدود 20 سال بر ضد مخالفان حکومت به کار گرفت، بسیار فراتر و جانکاه‌تر از آن است که بشود در صفحاتی محدود توصیف کرده و برشمرد. با تمام این احوال، اسناد و مدارک موجود نشان می‌دهد که ساواک طی بیش از دو دهه فعالیت، اندوهناک‌ترین جنایات را در گوشه‌ای از جهان بر ضد بشریت انجام داده و نام خود را در صدر سازمانهای جانی و تبه‌کار وابسته به حکومت در جهان ثبت و جاودانه کرد.

از اوایل دهة 1340، رژیم پهلوی به ساخت و تجهیز زندانهای مجهز به بندها و سلولها و تعبیه وسایل و آلات جدید و روزآمد شکنجه پرداخت و همگام با افزایش چشمگیر تعداد زندانیان سیاسی، بندهای بیشتری برای مخالفان سیاسی در نظر گرفته شد.  مشهورترین زندان تحت مدیریت ساواک اوین بود که به رغم ساخته شدن زندانها و شکنجه‌گاههای جدید در تهران و سایر شهرها، از اهمیت آن کاسته نشد؛ هنگام سقوط رژیم پهلوی، زندان اوین در ردیف مخوف‌ترین شکنجه‌گاههای ساواک قرار داشت.  با توجه به امکانات و تجهیزات متعدد شکنجه در زندان اوین، دست و پا بریدنها با اره‌های برقی، چشم درآوردنها و کور کردن زندانیان، انداختن جانوران وحشی و گزنده در سلولهای انفرادی زندانیان سیاسی، آزار زن و فرزند زندانیان و دهها مورد شکنجه‌های دیگر در این زندان رواج داشت. در زندان اوین، توسط ساواک، شکنجه‌های بسیاری بر متهمان، مخالفان و زندانیان سیاسی مخالف حکومت روا داشته می‌شد و سلولها، بندها و سالنها و راهروهای منتهی به اتاقهای شکنجه مملو از خون صدها نفر از کسانی می‌شد که سالیانی طولانی پس از تحمل شکنجه‌های جانکاه در آن راهروها در رفت و آمد بوده‌‌‌اند و آلات و مکانهای شکنجه‌ بسیار مجهز و خوفناکی در آن تعبیه شده بود؛ اتاقی ویژه شکنجه با شوکهای برقی و الکتریکی، وسیله‌ای شبیه گیوتین که با آن انگشتان و سایر قسمتهای بدن متهمان به تدریج قطع می‌شد تا به گناهان کرده و ناکرده اعتراف کنند، وسایل سوزاندن زندانیان با شمع، تخت‌خوابی فلزی که زندانی را لخت به آن بسته و با داغ کردن تدریجی آن اعترافات دلخواه را از قربانیان می‌گرفتند و وسایل و تجهیزات دیگری برای کشیدن ناخن زندانیان تدارک دیده شده بود. بدین ترتیب در پس زندان اوین که ظاهری تمیز و آراسته داشت، شکنجه‌گاههایی با تهجیزات و امکانات طاقت‌فرسا تعبیه شده بود که روایت شاهدان، نشان از توصیف‌ناپذیری فجایع صورت گرفته در آن دارد.

زندان اوین مهمترین و معروف‌ترین شکنجه‌گاه ساواک بود، حتی پس از آن که کمیته مشترک ضدخرابکاری در آغاز دهة 1350 بنا نهاده شده و سخت خوفناک‌ بود، شهرت زندان اوین در شکنجه‌ مخالفان کماکان حفظ شد.  از زندانهای قدیمی تهران که ساواک نیز زندانیانی را در آن شکنجه و بازجویی کرده بود، قزل‌قلعه بود. در طول دهة 1330 و اوایل دهة 1340 در زندان قزل‌قلعه هنوز اعمال شکنجه‌ رواج داشت؛ اما به دنبال اهمیت یافتن زندان اوین، این زندان اهمیت خود را از دست داد.  زندان قصر هم وضعیت مشابهی نظیر زندان قزل‌قلعه داشت؛ اما پذیرای زندانیان سیاسی بیشتر و متنوع‌تری بود و سابقه ساخت، تجهیز و فعالیت آن به اوایل دوره سلطنت رضاشاه می‌رسید. با این احوال در این زندان نیز زندانیان سیاسی فشارها و آزارهای قابل‌توجهی متحمل شده و گاه و بیگاه و به بهانه‌های مختلف، مورد هجوم گروههایی از مأموران ساواک و شهربانی قرار می‌گرفتند. سرتیپ محرری و سرهنگ زمانی از پرآوازه‌ترین و خشن‌ترین رؤسا ومدیران زندان قصر در طول سالهای دهة 1340 و 1350 بودند.  علاوه بر اینها زندانهای بزرگ و مجهز دیگری نیز در اطراف تهران و سایر شهرها ساخته شده و تحت مدیریت ساواک عهده‌دار نگهداری زندانیان سیاسی بودند که از جمله مهمترین آن می‌توان به زندان گوهردشت کرج، زندان عادل آباد شیراز، زندان مشهد، زندان کرمانشاه و زندان اهواز اشاره کرد. ساواک همچنین در تهران و سایر شهرها، دهها بازداشتگاه و خانه امن داشت. این خانه‌های امن و زندانهای غیررسمی و مخفیانه معمولاً پذیرای صدها تن از مظنونان، متهمان و مخالفان سیاسی بودند که ساواک به طور مخفیانه آنان را ربوده و طی شکنجه‌های مرگبار از آنان بازجویی کرده و اعتراف‌ گرفته است. دهها نفر از محبوسین در این خانه‌های امن ساواک تا مدتهای طولانی تحت شکنجه قرار گرفته و هیچ‌ اطلاعی از وجود این افراد به مراجع مسئول سیاسی و قضایی داده نمی‌شد. دهها نفر از بازداشت‌شدگان در این خانه‌های امن ساواک پس از مدتها شکنجه به قتل ‌رسیدند و اثری هم از آنان به دست نیامد. اما مهمترین و مشهورترین شکنجه‌گاه ساواک که در طول دهة 1350 به قربانگاهی بس خوفناک برای شکنجه تبدیل شد، کمیته مشترک ضدخرابکاری بود.  تا واپسین دوران عمر رژیم پهلوی اطلاع دقیق و روشنی درباره بازداشتگاههای مخفی و غیررسمی و نیز خانه‌های امن ساواک در تهران و سایر شهرها وجود نداشت و تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که به تدریج بسیاری از این خانه‌‌های امن کشف شد و از جنایاتی که در آنها درباره متهمان و مخالفان سیاسی حکومت اعمال می‌شد، پرده برداشته شد.  بسیاری از آلات، ابزار و تجهیزاتی که برای اعمال شکنجه از آن استفاده می‌شد از این خانه‌ها و بازداشتگاههای غیررسمی و مخفی به دست آمد. 

هر چند خاطرات شکنجه‌شدگان نشان می‌دهد که شکنجه‌های ساواک به حدی جانکاه و غیرانسانی بود که معمولاً بسیاری از شکنجه‌شدگان مجبور به اعتراف می‌شدند، اما اقلیتی از زندانیان، به رغم فشارها و شکنجه‌های جسمی و روحی هیچ‌گاه حاضر به اعتراف نشده و مقاومت کم‌نظیر و تحسین‌برانگیزی از خود نشان دادند.

از جمله مقاوم‌ترین زندانیان سیاسی مخالف رژیم پهلوی که بارها توسط ساواک دستگیر و تحت شکنجه‌ قرار گرفت، اما هیچ‌گاه اعتراف نکرد،‌ سید اسدالله لاجوردی بود. بر اساس اسناد و مدارک موجود، ساواک بارها به مقاومت و سرسختی قابل‌توجه و تحمل شکنجه توسط وی، اعتراف کرده است.  درباره تعداد کسانی که به دلیل اعمال فشارهای جسمی و روحی دچار آسیبهای بهبودنایافتنی شدند، آمار دقیق و روشنی وجود ندارد، با این احوال ضربات خردکننده و ضدبشری ساواک اثرات مخرب پیدا و پنهان بسیاری بر روح و روان و جسم شکنجه‌دیدگان بر جای می‌گذاشت.

بخش قابل توجهی از مخالفان سیاسی رژیم پهلوی را زنان تشکیل می‌دادند. تعداد قابل‌اعتنایی از زنان و دختران در برهه‌های مختلف، (به‌ویژه طی دهه‌های 1340 و 1350) توسط ساواک دستگیر و در معرض شکنجه‌های مرگبار جسمی و روحی قرار گرفتند و قربانی نظام مستبد و خودکامه پهلوی شدند. در مقایسه با مردان، زندانیان و دستگیرشدگان سیاسی زن به دلیل ویژگیهای جسمی و روحی خود آسیبهای شدید و غیرمعمول‌تری نیز متحمل می‌شدند. در اسناد و مدارک و خاطرات برجای مانده از آن دوره به موارد متعددی از شکنجه‌های شرم‌آور جسمی و روحی اعمال شده توسط ساواک بر زنان، اشاره شده است. اسناد و مدارک موجود نشان می‌دهد که بسیاری از شکنجه‌شدگان زن برخلاف تصوری که از مقاومت‌ناپذیری جسمی آنان وجود داشت، در برابر شکنجه‌های ضدبشری جسمی و روحی ساواک مقاومت سرسختانه و تحسین‌برانگیزی نشان می‌دادند.

ساواک برای به تسلیم واداشتن متهمان و مخالفان سیاسی، خانواده و بستگان درجه اول آنان را تحت فشارهای عدیده جسمی و روحی قرار می‌داد. از جمله طی تماسهای متعدد تلفنی، به بستگان نزدیک زندانیان و دستگیرشدگان سیاسی هشدار می‌دادند که اگر راهی برای تسلیم و عقب‌نشینی او از عقاید سیاسی‌اش نیابند، به زودی مقدمات اعدام او فراهم خواهد شد. گاه ساواک از این هم فراتر می‌رفت و بدون مقدمه (البته به دروغ و تنها برای تحت فشار قرار دادن آنان) به وابستگان و خانواده دستگیرشدگان اطلاع می‌داد که برای تحویل جسد زندانی خود، که به زودی اعدام خواهد شد، در محل تعیین شده حاضر شوند و سپس در یک صحنه از پیش طراحی شده زندانی را با خانواده‌اش روبرو کرده و از آنان می‌خواستند رضایت او را برای ابراز ندامت از گذشته سیاسی‌اش جلب کنند. ساواک در موارد متعدد، محل زندگی و کار مخالفان سیاسی حکومت را به طور شبانه‌ و به ناگهان مورد هجوم قرار داده و خانواده و بستگان و آشنایان آنان را دستگیر و موجبات سلب آسایش آنان را فراهم می‌آورد. در بسیاری از موارد، بستگان، خانواده و آشنایان مخالفان سیاسی به اتهام گناه ناکرده و صرفاً به دلیل ارتباطی که با او داشتند دستگیر و مدتها تحت فشار و شکنجه قرار می‌گرفتند.

به رغم فضای مرعوب کننده‌ای که ساواک در کشور ایجاد کرده بود، اخبار و اطلاعات مربوط به رواج شکنجه‌های هولناک جسمی و روحی در زندانها و بازداشتگاههای تحت مدیریت این سازمان در بین مردم و نیز افکار عمومی جهانیان انتشار می‌یافت و اعتراضات و انتقادات، هر چند پراکنده، در گوشه و کنار کشور نسبت به اقدامات غیرانسانی ساواک در زندانها صورت می‌گرفت. در این میان، به‌ویژه مخالفان سیاسی حکومت در خارج از کشور، برای افشای جنایاتی که ساواک در زندانها و شکنجه‌گاهها مرتکب می‌شد، تلاش گسترده و قابل‌توجهی انجام داده و افکار عمومی جهانیان و نیز سازمانهای حقوق بشری و نیز برخی سران و مقامات حکومتی دیگر کشورها را با زوایایی از اقدامات غیرانسانی ساواک آشنا کردند. به رغم تمام پرده‌پوشیها و انکارهای ساواک، شاه و مجموعه حکومت، بالاخص از اوایل دهة 1350، اخبار مربوط به جنایات و شکنجه‌های تکان دهنده ساواک در داخل کشور، به اطلاع جهانیان می‌رسید.  حتی معدودی از مخالفان سیاسی حکومت در داخل کشور نیز بدون توجه به خطراتی که از سوی ساواک متوجه آنان بود، طی مکتوباتی خطاب به شاه، جنایات ساواک را گوشزد کرده و از اعمال شکنجه‌های مرگبار انتقاد می‌کردند.  شکنجه‌های غیرانسانی و در عین حال پایان‌ناپذیر ساواک به‌ویژه در شعارها، نوشته‌ها، رمان و داستان‌نویسیهای آن روزگار نیز انعکاس یافت و شاعران و نویسندگان متعددی در نوشته‌های خود اشارات مستقیم و غیرمستقیم بسیاری به رواج شکنجه‌های جانکاه در زندانهای تحت سلطه ساواک کرده‌اند. برخی از مهمترین این نوشته‌ها و اشعار انتقادآمیز در نشریات و آثار ایرانیان مقیم خارج از کشور مجال انتشار یافت.  با این احوال ساواک با حربه شکنجه و جنایات بسیاری در داخل و خارج از زندانها، حداقل در کوتاه مدت توانست نظم و آرامشی قبرستانی در سراسر کشور ایجاد کند. به دنبال دستگیری تعدادی از مهمترین بازجویان و شکنجه‌گران ساواک در کمیته مشترک ضدخرابکاری، زندان اوین و سایر زندانها و بازداشتگاهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اعترافات صریح آنان، جزئیات بیشتری درباره شکنجه در دوره پهلوی فاش شد. از جمله آرش ‌(فریدون توانگری) از شکنجه‌گران شناخته شده ساواک درباره گوشه‌هایی از شکنجه‌های منجر به قتل خود و همکارانش چنین گفت:

... با کمال شرمندگی قبول دارم... شکنجه جزو وظایف و روش کار ما محسوب می‌شد... این شکنجه‌‌ها در اکثر موارد بر اثر اصابت کابل با کف پا بود... در نتیجه ورم می‌کرد. زندانی را از تخت باز می‌کردیم و می‌دواندیم و دوباره روی همان پای باد کرده کابل زده می‌شد که منجر به شکافته شدن پای این مبارزان شده و به پانسمان می‌کشید به طوری‌که مجبور بودند با باسن راه بروند و حتی بعضی مواقع پس از پانسمان هم آنها را کتک می‌زدیم... بودند کسانی که ماهها تحت شکنجه بودند و حاضر نبودند اطلاعات خودشان را بدهند و در زندان هم علیه رژیم مبارزه می‌کردند. از مواردی که زیر شکنجه شهید شدند حسین کرمانشاهی اصل است که وقتی دستگیر شد توسط منوچهر وظیفه‌خواه معروف به منوچهری تحت بازجویی قرار گرفت و فشار به حد اعلی روی این شخص وارد آوردند ولی این شخص حتی حاضر نشده بود اسم خود را بگوید و سرانجام منجر به شهادتش گردید... سلسله مراتب ما آن قدر سنگدل بودند ـ خودمان که هیچی ـ که وقتی مثلاً یک چنین مطلبی را توسط بازجویی می‌گفت، حسین کرمانشاهی اصل رفت، می‌گفت، به درک. یک پرونده برایش درست می‌کرد که در اثر خودکشی یا در اثر بیماری مرده. پزشک قانونی هم تأیید می‌کرد و به خاک می‌سپردند.

از سال 55 به بعد شاه گفته بود که شکنجه دیگر ندهید و این افرادی که نباید شکنجه می‌‌شدند و اطلاعاتشان باید گرفته می‌شد می‌رفتند به اوین و من دیدم حسینی و رسولی پیدایشان نیست... نمی‌‌دانستم کجا رفتند ولی شب که روزنامه را خواندیم دیدیم که نوشتند خسرو صفایی و گرسیوز برومند در برخورد مسلحانه کشته شدند. بعد از 2 یا 3 روز بود دیدم رسولی و حسینی سر و کله‌شان پیدا شد گفتم: کجا بودید؟ گفتند: اوین بودیم... از دهانش در رفت که از خسرو بازجویی می‌کردیم. گفتم: مگر خسرو در برخورد اولیه کشته نشد؟ گفت: کاری به این کارها نداشته باش نشنیده بگیر... باید سکوت می‌کردیم... بعد از چند روز عکس آن دو کشته را روی میز او دیدم... نمونه دیگر معصومه توافچیان و مهوش جاسمی که این دو شخص وسیله همان دو نفر دستگیر شده بودند و در کمیته بودند 2 روز در کمیته بازجویی می‌کردند... بعد از 2 روز... دیدیم این دو نفر را لباس پوشیده می‌برند، گفتند اوین می‌بریم بعد از 2 الی 3 روز من و 2 نفر دیگر از بازجوها... رفتیم داخل اطاقش یک دفعه باز عکس 2 نفر را زیر یک پرونده دیدیم که عکس رنگی هم گرفته بودند که شکنجه شده بودند و با تیر زده بودند و شهیدشان کرده بودند... خیلی شنیده بودم که رسولی اقدام به این‌گونه اعمال می‌کند...

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد دیگری از شکنجه‌گران معروف ساواک نیز که نزد اکثر زندانیان سیاسی شناخته شده بودند، درباره نوع و چگونگی شکنجه‌های اعمال شده اعترافات تکان‌دهنده‌ای داشتند که متن برخی از این اعترافات در نشریات و روزنامه‌ها چاپ و منتشر شد.

کمیته مشترک ضدخرابکاری

مهمترین، پرآوازه‌ترین و مخوف‌‌ترین شکنجه‌گاه ساواک در تمام دوره پهلوی کمیته مشترک ضدخرابکاری بود؛ بازداشتگاهی علی‌‌الظاهر کوچک و قدیمی که پیش از آن زندان موقت شهربانی بود و در پشت ساختمان مرکزی شهربانی کل کشور قرار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تغییراتی که در آن ایجاد شده، با نام «موزه عبرت» در معرض تماشای عموم قرار گرفته است. ساواک ترتیبی اتخاذ کرده بود که اکثر بازداشت‌شدگان و شکنجه‌دیدگان در کمیته مشترک (به دلیل چشم‌بندی که دائماً بر چشمهایشان نهاده می‌شد) نتوانند موقعیت بیرونی و نیز داخلی آن را دیده و شناسایی کنند. کمیته مشترک ضدخرابکاری ساختمانی کوچک و مدور بود و سه طبقه با بندهای متعدد داشت. علاوه بر آن، اتاقهایی برای بخش اداری و محلهایی برای شکنجه قربانیان ساواک اختصاص داده شده بود. همان‌گونه که پیش از این آمد، از اواسط دهة 1340 به بعد، مخالفتهای سیاسی، چریکی و مسلحانه بر ضد رژیم پهلوی گسترش یافت. همزمان با آن، ساواک و سایر نیروهای امنیتی و پلیسی برای برخورد با مخالفان به روشهای خشن‌تری متوسل شدند. با آغاز گسترده‌تر مخالفتها و مبارزات چریکی از اواخر دهة 1340و به‌ویژه پس از واقعه سیاهکل و حوادث متعاقب آن، حکومت احساس کرد برای برخورد انسجام یافته‌تر با مخالفان نیازمند به وجود آوردن تشکیلات کارآمدتری است و به این نتیجه رسید که با تشکیل کمیته‌ای مشترک از واحدهای اطلاعاتی و عملیاتی ساواک، شهربانی و ژاندارمری، تعقیب، مراقبت و برخورد با مخالفان سیاسی و چریکی حکومت را با هماهنگی و انسجام بیشتری انجام داده و در همان حال خشونت بیشتری برای به زانو درآوردن مخالفان به کار گیرد. در چنین شرایطی کمیته مشترک ضدخرابکاری تحت مدیریت، ریاست و هدایت ساواک در محل سابق زندان موقت شهربانی تشکیل شد. 

کمیته مشترک ضدخرابکاری وظیفه برخورد قهرآمیز با تمامی گروههای سیاسی، مذهبی و چریکی مخالف رژیم پهلوی را برعهده داشت. کمیته مشترک ضدخرابکاری در دوران اوج فعالیت خود (1350 ـ 1355)، پنجاه گروه ضربت و تعقیب و گریز را شامل می‌شد. به رغم این‌که نیروهایی از شهربانی و ژاندارمری نیز ساواک را همراهی می‌‌کردند، اما مسئولیت تمام فعالیتها، اقدامات و عملیات آنها در کشور برعهده ساواک بود.  کمیته مشترک ضدخرابکاری از مهمترین و مؤثرترین دوایر تحت مدیریت اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) بود و سرلشکر ناصر مقدم ـ مدیرکل وقت اداره کل سوم ساواک ـ در تأسیس و آغاز فعالیت آن نقش مهمی داشت. کمیته مشترک دارای یک رئیس و سه معاون بود که تمامی آنان از بین افسران و نیروهای رده بالای ساواک منصوب می‌شدند. معاون اول بر واحد اطلاعات کمیته مدیریت می‌کرد. معاون دوم رئیس واحد اجرایی بود و معاون سوم بر واحد پشتیبانی ریاست می‌کرد. واحد اطلاعات کمیته که مسئولیت کسب خبر و شناسایی، ردیابی و تحت تعقیب قرار دادن مخالفان سیاسی و چریکی رژیم پهلوی را به عهده داشت از چهار دایره شناسایی، جمع‌آوری، بازجویی و بهره‌برداری تشکیل می‌شد. دایره جمع‌آوری هم خود شامل سه شعبه: رابطین، جمع‌آوری اطلاعات و تعقیب و مراقبت بود. دایره بازجویی که از مهمترین بخشهای کمیته مشترک ضدخرابکاری محسوب می‌شد، هشت تیم بازجویی را دربرمی‌گرفت که با تشبث به شکنجه‌های مرگبار و هولناک جسمی و روحی عهده‌دار اقرارگیری از قربانیان خود بود. واحد اجرایی سه دایره: مخابرات، تجسس و شناسایی و اسلحه و مهمات را دربر می‌گرفت.

دایره تجسس و شناسایی نیز شامل پنجاه اکیپ گشتی و تعقیب و مراقبت بود که هر یک از این اکیپها شامل چهار نفر می‌شد. هر یک از این اکیپهای پنجاه‌گانه که مجموعه‌ای از نیروهای ساواک، شهربانی و گاه ژاندارمری را دربر می‌گرفت، توسط فردی از اعضای ساواک مدیریت می‌شد. اکیپها و واحدهای گشت و تعقیب و مراقبت به اتومبیل، بی‌سیم، اسلحه‌های کلت و مسلسلهای یوزی و یک مسلسل کوچک ام. ده، جلیقه‌های ضدگلوله، دستبند، نارنجک و سایر لوازم و تجهیزات نظامی و مراقبتی مجهز بودند. 25 اکیپ، تا ظهر وظیفه تعقیب و مراقبت را انجام می‌دادند و 25 اکیپ باقیمانده بعد از ظهرها. گروههای تعقیب و مراقبت معمولاً پس از اخبار و اطلاعاتی که واحد اطلاعاتی کمیته مشترک در اختیارشان قرار می‌داد سوژه‌ها و مکانهای موردنظر را تحت مراقبت قرار داده و به آن حمله می‌کردند. صدها نفر از مخالفان سیاسی و چریکی رژیم پهلوی در حمله واحدهای تعقیب و مراقبت ساواک دستگیر و راهی شکنجه‌گاه کمیته مشترک ضدخرابکاری می‌شدند. ضمن این‌که در درگیریهای مسلحانه نیز تعداد قابل‌توجهی از مخالفان و نیز نیروهای ساواک و شهربانی به قتل می‌رسیدند، چه بسا افراد بی‌گناهی نیز از ساکنین مناطقی که آماج حملات گروههای تعقیب و مراقبت قرار می‌گرفت، هدف گلوله قرار گرفته و جان خود را از دست می‌دادند.

اولین رئیس کمیته مشترک ضدخرابکاری سپهبد جعفرقلی صدری (رئیس وقت شهربانی کل کشور) بود که البته مقامی عمدتاً تشریفاتی داشت و وظیفه او را مدیریت اداره کل سوم ساواک (ناصر مقدم) و سپس (پرویز ثابتی) انجام می‌دادند. دومین رئیس کمیته سرتیپ رضا زندی‌پور بود که در 26 اسفند 1354 توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شد. پس از او سرتیپ علی‌اصغر ودیعی به ریاست کمیته مشترک ضدخرابکاری منصوب شد و آخرین رئیس این تشکیلات هم سرتیپ جلال سجده‌ای بود. در میان شکنجه‌گران، بازجویان و سربازجویان کمیته مشترک ضدخرابکاری که برخی در دیگر زندانهای تحت مدیریت ساواک هم وظیفه شکنجه و بازجویی از زندانیان و مخالفان سیاسی حکومت را انجام می‌دادند، افراد زیر نام‌آورتر و پرآوازه‌تر از دیگران شدند: 1ـ محمدعلی شعبانی معروف به حسینی که از سال 1351 در کمیته مشترک ضدخرابکاری شکنجه و بازجویی را انجام داده و از خشن‌ترین چهره‌های شکنجه‌گر ساواک محسوب می‌شد. او که به قساوت و بی‌رحمی اشتهار داشت به القاب دراکولا، هیولا و گوریل هم شناخته شده بود. حسینی در 24 اسفند 1357 خودکشی کرد. 2ـ منوچهر وظیفه‌خواه معروف به دکتر منوچهری که نیز «از شقی‌ترین و قسی‌القلب‌ترین شکنجه‌گران کمیته مشترک» ضدخرابکاری بود. منوچهری در بهمن 1357 به انگلستان گریخت. 3ـ محمدحسن ناصری معروف به عضدی که در طول سالهای پایانی حکومت پهلوی در کمیته مشترک ضدخرابکاری قدرت و اشتهار فراوانی داشت و مخالفان سیاسی حکومت را بی‌محابا تحت شکنجه‌های مرگبار قرار می‌داد. عضدی فارغ‌التحصیل رشته حقوق از دانشگاه تهران بود و اینک در امریکا زندگی می‌کند. 4ـ منوچهر ازغندی که او نیز به منوچهری معروف بود و در اعمال خشونت‌ و شکنجه متهمان سیاسی در کمیته مشترک ضدخرابکاری از بازجویان محسوب می‌شد. 5ـ پرویز بهمن فرنژاد معروف به دکتر جوان که از همان آغاز فعالیت کمیته مشترک ضدخرابکاری از مهمترین بازجویان و شکنجه‌گران آن بود. 6ـ سیف‌الله شهاب که در بازجویی از متهمان در دهه 1340 سابقه‌ای طولانی داشت. 7ـ جلیل اسعدی اصفهانی معروف به بابک. 8ـ ناصر نوذری معروف به دکتر رسولی، از حرفه‌ای‌ترین و مشهورترین و اثرگذارترین شکنجه‌گران و بازجویان ساواک، که تسلط بسیاری به روشهای متعدد شکنجه و بازجویی داشت. رسولی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه گریخت. 9ـ رضا عطارپور معروف به دکتر حسین‌زاده که به درجه بازجوی کل هم ترفیع یافت. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اسرائیل گریخت. 10ـ محمد تفضلی معروف به محمد خوشگله که در ردیف قسی‌القلب‌ترین و بی‌رحم‌ترین شکنجه‌گران و بازجویان کمیته قرار داشت. 11ـ بهمن نادری‌پور معروف به تهرانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی محاکمه و اعدام شد. 12ـ فریدون توانگری معروف به آرش که شکنجه‌‌دیدگان او را از بی‌رحم‌ترین شکنجه‌گران و بازجویان ساواک دانسته‌ا‌ند. او نیز در دادگاه انقلاب اسلامی از برخی شکنجه‌های غیرانسانی‌اش در کمیته مشترک پرده برداشت. 13ـ فرج‌الله سیفی کمانگر معروف به کمالی. 

در طول سالهای فعالیت کمیته مشترک ضدخرابکاری، تعدادی از رؤسا و اعضای مؤثر آن توسط گروههای مسلح و چریکی مخالف رژیم پهلوی ترور شدند.  کمیته مشترک ضدخرابکاری مهمترین و مشهورترین شکنجه‌گاه ساواک در سراسر کشور بود و شعب ساواک در شهرها و استانها ارتباط منظمی با آن داشتند. شعب ساواک در استانهای کشور، پس از دستگیری متهمان و مخالفان سیاسی حکومت، بازجویی و اقرارگیری مقدماتی را همراه با شکنجه انجام داده و برای بازجویی بیشتر و تکمیلی، آنان را به کمیته مشترک ضدخرابکاری در تهران اعزام می‌کردند.  اسناد، مدارک و خاطرات بسیاری درباره کمیته مشترک ضدخرابکاری وجود دارد؛ آلات و ابزارهای متعدد شکنجه‌ که در این کمیته تعبیه شده بود، در صدر تمام شکنجه‌گاههای ساواک، زندانها و بازداشتگاهها قرار داشت.

از مشهورترین مکانهای اعمال شکنجه در کمیته مشترک ضدخرابکاری اتاق معروف به «اتاق تمشیت» بود. این اتاق به شکل بیضی بود و بر حسب خاطرات کسانی که در این اتاق شکنجه‌ها شده‌اند، «انواع شکنجه‌ها با دستگاههایی عجیب و غریب به همراه ضربات کابل سیمی، پنجه بُکس، شلاق، مشت و لگد، شوک برقی به ضمیمه فحش و توهین و ناسزا و تهدید زن و فرزند برقرار بود». اتاق تمشیت که در طبقه همکف کمیته مشترک قرار داشت، برای تحت فشار قرار دادن هر چه بیشتر متهمان و دستگیرشدگان به کار گرفته می‌شد و بازجوییها در اتاق بزرگ‌تری که آن هم مجهز به انواع آلات شکنجه بود و در طبقه دوم جای داشت، صورت می‌گرفت. هرگاه قربانیان از پاسخ دلخواه حکومت و ساواک طفره می‌رفتند، به اعمال شکنجه‌های بیشتر در اتاق تمشیت که معمولاً حداقل یک بار طعم تلخ آن را چشیده بودند، تهدید می‌شدند؛ در موارد متعدد نیز دستگیرشدگان به طور مکرر در اتاق تمشیت شکنجه می‌‌شدند.  کمیته مشترک ضدخرابکاری شکنجه‌گاهی تمام عیار بود. دستگیرشدگان بلافاصله راهی این شکنجه‌گاه می‌شدند تا پس از بازجویی و اقرارگیری و پرونده‌سازیهای دلخواه ساواک روانه دادگاههای تحت سلطه این سازمان شده و پس از محکومیت به زندانهای مختلف اعزام شوند. کمیته مشترک ضدخرابکاری بازداشتگاهی موقت به حساب می‌آمد که روند دستگیری و نگهداری متهمان و مخالفان سیاسی در آن، محدود به هیچ آیین‌نامه و یا موارد قانونی نبود. ساواک هر کسی را به هر دلیل واهی دستگیر و روانه کمیته مشترک ضدخرابکاری می‌کرد و تنها زمانی موجبات آزادی او فراهم می‌شد که پس از تحمل شکنجه، بی‌گناهیش ثابت شود؛ بازجوییهای همراه شکنجه‌ نیز ماههای طولانی ادامه داشت. نام کمیته مشترک ضدخرابکاری با مفهوم شکنجه‌ قرین و عجین بود.

احتمال نمی‌رود از هزاران نفری که طی سالهای دهة 1350 روانه این شکنجه‌گاه شدند، کسی طعم تلخ شکنجه‌های غیرانسانی جسمی و روحی ساواک را نچشیده باشد.  بسیاری از مخالفین حکومت پهلوی، از جمله روحانیون پیرو حضرت امام خمینی(ره)، در طول سالهای دهة 1350 به طور مکرر در کمیته مشترک ضدخرابکاری تحت شکنجه‌های مرگبار جسمی و روحی قرار گرفتند و بازجویان ساواک برای شکنجه، از آلات و ابزارهای متعدد بهره می‌گرفتند. در خاطرات برخی روحانیون به اعمال شکنجه با دستگاهی تحت عنوان آپولو اشاره شده است. دستگاه آپولو که اینک در موزه عبرت (محل سابق کمیته مشترک ضدخرابکاری) در معرض دید عموم قرار گرفته، شامل یک میز فلزی دارای تکیه‌گاهی در عقب بود که متهمان را به طور نشسته، در حالی‌که پاهای او فاصله‌دار از هم با بندهای فلزی بسته شده، به میز می‌بستند. سپس کلاه‌خود آهنی را که تا منتهی الیه گردن زندانی را می‌پوشاند و شکل دلهره‌آوری داشت، بر سر قربانی می‌نهادند. هم‌زمان شلاقهایی بر بخشهای مختلف بدن شکنجه‌دیدگان وارد می‌آمد. هر از گاه نیز ضربه‌ای به کلاه‌خود می‌نواختند که همراه با صدای فریاد و ضجه‌های قربانی، فریادهای دهشتناکی ایجاد کرده و آنان را دچار رعب و وحشتی وصف ناشدنی می‌کرد. شناخته شده‌ترین روحانیونی که تحت شکنجه‌های ساواک به شهادت رسید و حکومت پهلوی به رغم تمام پرده‌پوشیها، نتوانست از زیر مسئولیت آن شانه خالی کند، آیت‌الله محمدرضا سعیدی از پیروان امام خمینی بود که بارها توسط ساواک دستگیر و شکنجه‌های جسمی و روحی بسیاری متحمل شده بود. اما به دنبال موضع‌گیری علیه ورود کنسرسیومی از سرمایه‌گذاران امریکایی به ایران در اوایل سال 1349، مأمورانی از ساواک او را دستگیر و راهی زندان قزل‌قلعه کردند و پس از اعمال شکنجه موجبات شهادتش را فراهم آوردند.  از دیگر روحانیونی که تحت شکنجه‌های ساواک به شهادت رسید، آیت‌الله حسین غفاری بود. وی در 7 دی 1353 به شهادت رسید. آیت‌الله غفاری در آخرین بازجوییهایی که ساواک از ‌او انجام داد صراحتاً نوشت که: «من فکر می‌کنم تنها کسی که می‌تواند ایران را نجات دهد آیت‌الله خمینی است»؛ بدنبال آن، شکنجه‌های مرگبار ساواک ادامه یافت «و او صبور و مقاوم در برابر ضربات هولناک دژخیمان مقاومت کرد، لب از لب نگشود و در آستانه 60 سالگی با سری که از ضربه ستمکاران سوراخ شده بود و رانهایی که با روغن داغ سوخته بود و دو دستی که از ستم بی‌صفتان شکسته بود و صورتی که باد کرده و کبود شده بود و انگشتانی که له شده بود، به لقاء محبوب شتافت.»

امام خمینی که در دهه‌های 1340 و 1350 در تبعید به سر می‌برد، همواره در سخنرانیها، اعلامیه‌ها و موضع‌گیریهای خود علما و روحانیون و طلاب را به مقاومت و سازش‌ناپذیری هر چه بیشتر در مقابل رژیم پهلوی فراخوانده و هشدار می‌داد از شکنجه‌های مرگبار و غیرانسانی ساواک بیمی به دل راه ندهند. ایشان در پیش گرفتن این روشهای غیرانسانی را نشانه ضعف و ناتوانی حکومت ارزیابی نموده و آن را محکوم به شکست و زوال می‌دانست.

قتل درمانی

در دو دهه 1340 و 1350 تعداد قابل‌‌توجهی از مخالفان سیاسی حکومت به انحاء گوناگون توسط ساواک به قتل رسیدند. هر چند بسیاری از این قتلها در درگیریهای نظامی بود، اما تعداد کسانی نیز که پس از دستگیری، جان خود را زیر شکنجه‌ از دست دادند قابل‌توجه بود. بسیاری از کسانی که در درگیریهای خیابانی و نیز زیر شکنجه‌ به قتل می‌رسیدند، اعضای گروههای چریکی و مسلح بودند که از اواخر دهة 1340 بر رودررویی نظامی خود با حکومت شتاب داده بودند. اعضای دستگیر شده این گروهها را که گاه در درگیریهای خیابانی مجروح شده بودند تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار می‌دادند. ساواک در طول سالهای دهة 1350 دهها نفر از اعضای گروههای چریکی و مسلح را به انحاء گوناگون به قتل رساند و در این میان از سرنوشت تعداد قابل‌توجهی از مخالفان که در داخل و یا خارج از زندان (البته تعمداً) به قتل رسیدند، هیچ‌گاه نشانی به دست نیامد و ساواک هرگونه اطلاعی درباره آنان را انکار کرد. با این احوال تعداد قتلهایی هم که اسناد و مدارک مستند و قابل‌وثوقی در باره آنان وجود دارد، قابل‌توجه است.

در طول سالهای دهة 1340 و 1350، دهها نفر از فعالان سیاسی مخالف حکومت پهلوی، به دنبال بازجویی با شدیدترین شکنجه‌های جسمی و روحی، در محاکم قضایی حکم اعدام گرفته و به جوخه‌های مرگ سپرده شدند.  از جمله جنایات هولناک ساواک در طول دهة 1350 به گلوله بستن 9 نفر از زندانیان سیاسی زندان اوین (گروه جزنی) در تپه‌های مشرف به این زندان بود. ساواک تلاش می‌‌‌کرد چنین القا کند که این واقعه به دنبال فرار مقتولین از زندان رخ داده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال افشاگریها و اعترافات برخی عوامل ساواک که خود در این جنایت از پیش تعیین شده دست داشتند، (از جمله بهمن نادری‌پور معروف به تهرانی) آشکار شد که این جنایت هولناک با تأیید و اصرار شخص شاه و هدایت نصیری رئیس وقت ساواک و کارگردانی پرویز ثابتی مدیر اداره کل سوم ساواک و مباشرت گروهی از شکنجه‌گران کمیته مشترک ضدخرابکاری و زندان اوین صورت گرفته است.  آزارهای ساواک صرفاً شکنجه‌ نبود، در این میان صدها نفر از مخالفان سیاسی حکومت در طول بیش از دو دهه فعالیت ساواک توسط این سازمان به انحاء گوناگون به قتل رسیدند. این روند از اواسط دهة 1340 گسترش یافت. در حالی‌که در طول سالهای 1350 ـ 1355 تعداد مقتولین شناخته شده و مجهول‌الهویه ساواک به صدها نفر بالغ می‌شد، با آغاز حرکتهای مردمی دوران انقلاب و طی سالهای 1356 ـ 1357، تعداد کسانی که در درگیریهای مسحلانه و تظاهرات خیابانی و نظایر آن به دست این سازمان به قتل رسیدند (هر چند آمار دقیقی وجود ندارد) از مرز دهها و صدها نفر گذشت. 

ساواک دهها نفر از مخالفان سیاسی رژیم را زیر شکنجه به قتل می‌رساند و سپس در مکانهایی نامعلوم به خاک می‌سپرد. تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدفن برخی از این شمار گسترده مدفون شدگان در مکانهای نامعلوم کشف و اطلاعاتی درباره هویت برخی قربانیان در گوشه و کنار کشور به دست آمد. اگر هم در مواردی به قتل رسیدگان زیر شکنجه‌، مشهورتر و شناخته شده‌تر از آن بودند که ساواک بتواند آنان را سربه نیست کند، با کمک پزشکانی از زندان، برای مقتولین تحت شکنجه، گواهیهای فوت (به مرگ طبیعی و مثلاً بر اثر عارضه‌ای داخلی) صادر می‌کرد.

از جمله اقدامات ساواک، دست‌داشتن در دهها قتل و ترور مشکوکی است که در کشور روی می‌داد. در این میان قتل مشکوک مخالفان سیاسی و به‌ویژه چهره‌های شناخته شده و مشهور سیاسی، فرهنگی، روشنفکری و نظایر آن بیش از دیگران به ساواک نسبت داده می‌شد و ساواک نیز تلاش می‌کرد وانمود کند که در قتلها و یا مرگهای مشکوک نقشی ندارد.  از جمله کسانی که مرگ مشکوک او به ساواک نسبت داده شد جهان پهلوان غلامرضا تختی قهرمان کشتی بود که جسد او در روز 17 دی 1346 در هتل آتلانتیک تهران پیدا شد. هر چند سند موثقی از دست داشتن ساواک در قتل احتمالی تختی به دست نیامد، با این احوال مخالفان سیاسی و مردم در همان دوره، ساواک را عامل قتل وی دانستند؛ به‌ویژه این‌که غلامرضا تختی با برخی گروههای سیاسی مخالف نظیر جبهه ملی نیز سابقه همکاری داشت. شایعاتی وجود داشت که نشان می‌داد حکومت از اشتهار و خوشنامی او در بین مردم رضایت ندارد.  از دیگر کسانی که مرگ مشکوک او از سوی مخالفان سیاسی در ردیف قتلهای مخفیانه ساواک ثبت شد، جلال آل‌‌احمد بود. جلال آل‌احمد در فعالیتهای سیاسی ـ روشنفکری پیشینه‌ای طولانی داشت و مخالفت‌‌خوانیهای او با حکومت و انتقاداتی که در نوشته‌‌ها و آثارش از ساواک و روش ناپسند حکومت در ایران می‌کرد، بر کسی پوشیده نبود.

پیش از آن، ساواک برای جلوگیری از مخالفت جلال آل‌احمد، مشکلات عدیده‌ای برای او ایجاد کرده بود. اما برخی از نزدیکان جلال‌ آل‌احمد بر این باورند که ساواک همواره طرحهایی برای قتل و از میان برداشتن او در سر می‌پرورانید. پس از مرگ مشکوک جلال آل‌احمد در 18 شهریور 1348 در اسالم گیلان، شایعاتی درباره نقش ساواک در قتل او در افکار عمومی انتشار یافت و تلاشهای ساواک برای پاک کردن دامن خود از قتل وی اثر نداشت.  دکتر علی شریعتی در 29 خرداد 1356 در لندن درگذشت. هر چند شواهد و قراین موجود نشان می‌داد که دکتر شریعتی به مرگ طبیعی و بر اثر سکته قلبی درگذشته است، اما بلافاصله با اعلام مرگ او، شایع شد که ساواک در قتل (و در واقع مرگ مشکوک) دکتر شریعتی نقش داشته و تلاشهای ساواک برای جلوگیری از گسترش این شایعه، به جایی نرسید.  از دیگر کسانی که مرگ مشکوک او به ساواک نسبت داده شد، سیدمصطفی خمینی فرزند امام خمینی بود که در اول آبان 1356 در نجف اتفاق افتاد. شایعه دست داشتن ساواک در مرگ او، به نقطه عطفی در گسترش تحرکات دوران انقلاب اسلامی تبدیل شد. هرچند هیچ‌گاه نقش احتمالی ساواک در قتل سیدمصطفی خمینی آشکار نشد و سندی آن را تأیید نکرد، اما در آن مقطع حساس، مخالفان حکومت از این واقعه بهره‌برداری کردند.

از دیگر کسانی که در 28 مرداد 1352 توسط عده‌ای ناشناس در پارک لاله (فرح سابق) به گلوله بسته شد و به طرز فجیعی به قتل رسید و مرگ او به ساواک نسبت داده ‌شد، احمد آرامش بود. وی مدتی رئیس سازمان برنامه و بودجه بود. پس از مدتی از استبداد حکومتی در ایران انتقاد کرد و مدتها در زندان گذراند. وی مدت کوتاهی پس از آزادی از زندان، در پارک فرح (لاله) تهران به قتل رسید. قتل او نیز به ساواک نسبت داده شد. قتل احمد آرامش، در روز روشن صورت گرفت و حکومت نیز تلاشی برای یافتن عاملین آن نکرد.

مرگ و قتل مشکوک برخی رجال، شخصیتها و افراد وابسته و یا وفادار به حکومت نیز در آن دوره به ساواک نسبت داده می‌شد. این‌گونه شایعات گاه چنان گسترده بود که حتی قتل برخی از افرادی که چگونگی مرگشان هیچ‌ ابهامی نداشت به ساواک نسبت داده می‌شد. از جمله این افراد سپهبد محمدعلی خادمی رئیس هواپیمایی ملی، از کارگزاران رژیم پهلوی بود که موضوع خودکشی وی از سوی محافل سیاسی مردود ارزیابی شده و قتل او به ساواک نسبت داده شد. گفته می‌شد سپهبد خادمی به دلیل برخی اطلاعاتش درباره شیوع گسترده فساد مالی در میان اعضای خاندان سلطنت، توسط ساواک سر به نیست شده است. لئون پالانچیان و مجیدمختار از دیگر وابستگان به دربار بودند که گفته می‌شد ساواک در سقوط هواپیمای آنان، که از مازندران راهی تهران بود (خرداد 1348)، نقش داشته است. هرچند درباره صحت و سقم این شایعه هیچ‌ سندی به دست نیامد؛ اما همان موقع نیز شایع شد که ساواک به دستور اشرف پهلوی به این جنایت دست زده است.

ساواک و حقوق بشر

نام ساواک در محافل سیاسی و اجتماعی مخالف رژیم پهلوی در داخل و خارج کشور و نیز اذهان عمومی مردم جهان با نقض حقوق بشر عجین شده بود. از اواخر دهة 1340 و اوایل دهة 1350، مجامع حقوق بشر، ساواک را در صدر سازمانهایی قرار دادند که در زیر پا نهادن حقوق فردی، اجتماعی و سیاسی مردم «ضرب‌ا‌لمثل» شده است.  مجامع، گروهها و سازمانهای مختلف طرفدار حقوق بشر به رغم تمام اقداماتی که رژیم پهلوی انجام می‌داد، در تمام سالهای حاکمیت ساواک، گزارشات بسیاری درباره نقض صریح و وحشتناک حقوق بشر به دست ساواک، تهیه و در اختیار محافل سیاسی و اجتماعی و نیز سازمانهای مرجع بین‌المللی قرار می‌دادند. از جمله این موارد تهیه و ارسال گزارشات پیاپی و مداوم از تشکیل دادگاههای فرمایشی و ناعادلانه‌ای بود که تحت سلطه ساواک، ابتدایی‌ترین حقوق متهمان و مخالفان سیاسی رژیم پهلوی را نادیده گرفته و بر اساس پرونده‌سازیهای ساواک رأی به محکومیت قربانیان صادر می‌کردند. حقوقدانان بسیاری از کشورهای خارجی به طور مکرر از موارد نقض حقوق بشر در دستگاه قضایی و دادگاههای فرمایشی رژیم پهلوی انتقاد کرده و افکار عمومی مردم جهان را با گوشه‌هایی از فجایع جاری در ایران آشنا می‌کردند. البته موضع‌گیری حکومتها درباره نقض شدید حقوق بشر توسط ساواک آشکارا متأثر از دسته‌بندیهای سیاسی ـ ایدئولوژیکی حاکم برنظام دو قطبی جهان بود. کشورهای بلوک شرق به رغم نقض غیرانسانی حقوق بشر در کشورهای متبوع خود، همواره منتقد نقض حقوق بشر در ایران بودند. 

اما کشورهای سرمایه‌داری غرب (به‌ویژه اروپای غربی و امریکا) مخالفت قابل‌اعتنایی با سیاستهای ساواک و حکومت پهلوی نداشتند و منافع آنان در ایران و خاورمیانه بر هر امر دیگری ارجحیت داشت.  رژیم پهلوی نیز همواره منکر نقض حقوق بشر در ایران بود و گزارشات و اخبار را افسانه ارزیابی می‌کرد و در محافل بین‌المللی تلاش می‌کرد خود را مدافع حقوق بشر، معرفی کند. از جمله اقدامات حکومت پهلوی برای تبری جستن از اتهام نقض حقوق بشر برگزاری کنفرانس بین‌المللی حقوق بشر در تهران در سال 1347 بود که افراد و محافل شرکت کننده در این کنفرانس بدون توجه به فجایعی که در ایران رواج داشت، پس از پایان کنفرانس و بدون توجه به وضعیت نابسامان حقوق بشر در ایران، قطعنامه‌ای صادر کردند.  ساواک هر از گاه برای زهرچشم گرفتن از برخی سازمانها و گروههای حقوق بشری که در تهران دفاتری داشتند، حملاتی ترتیب داده و ضمن ضرب و شتم برخی اعضای فعال آن، خساراتی نیز به محل فعالیت آنان وارد می‌ساخت. این گونه اقدامات در مقاطعی که این سازمانها گزارشاتی درباره نقض حقوق بشر ساواک منتشر می‌کردند، از شدت بیشتری برخوردار می‌شد.  در این میان، شاه که نگران ترسیم چهره‌ای خشن از ساواک در سطح جهانی بود و از گزارشات متعدد محافل حقوق بشری درباره نقض صریح حقوق انسانی در ایران عصبانی بود، تلاش می‌کرد برخی اقدامات اصلاحی حکومت و نیز پیشینه فرهنگی و تاریخی ایران را در ازمنه گذشته به عنوان شاهدی بر رعایت حقوق بشر در ایران بنمایاند؛ چنان‌که از مسائلی نظیر اعلامیه جهانی حقوق بشر (کوروش هخامنشی) بهره‌برداریهای سیاسی و تبلیغاتی وسیعی می‌کرد و نیز برنامه‌های انقلاب سفید خود را عامل پیشبرد توسعه، آزادی و دموکراسی در ایران ارزیابی می‌کرد. حکومت با تأسیس کمیته ایرانی دفاع از حقوق بشر به دستور شاه در 1347ش. و ریاست اشرف پهلوی بر آن، تلاش می‌کرد چنین بنمایاند که حکومت پهلوی پاسدار حقوق بشر در داخل و نیز در عرصه جهانی است. شاه از طریق سفارتخانه‌ها و نمایندگیهای سیاسی و فرهنگی ایران در خارج کشور تلاش می‌کرد اقدامات خود را در قبال مخالفان توجیه کند.

شاه همواره از سازمانها و مجامع حقوق بشری بین‌المللی و جهانی که از ساواک به دلیل نقض حقوق بشر انتقاد می‌کردند، خشمگین و عصبانی بود. هنگامی که در 1356 جایزه صلح نوبل به سازمان عفو بین‌الملل اهدا شد، شاه از این اقدام، که به طور مستقیم و غیرمستقیم ناظر به تلاش این سازمان در انتقاد از عملکرد سوء رژیم پهلوی و ساواک در نقض صریح و آشکار حقوق انسانی مردم ایران بود، ابراز نگرانی کرده و از برخی سفیران و نمایندگیهای سیاسی ایران در خارج از کشور خواست در قبال این تصمیم اهداکنندگان جایزه صلح نوبل، موضع‌گیری کنند.  در دهه‌های 1340 و 1350 هر از گاه مأمورانی از ساواک با مجامع و سازمانهای حقوق بشر تماس گرفته و تلاش می‌کردند آنان را از اعتراض به نقض گسترده حقوق بشر در ایران بازدارند. گفته می‌شد که ساواک به درون برخی از این مجامع نفوذ کرده و از طریق آنان درباره فعالیت مخالفان سیاسی رژیم پهلوی در داخل و خارج از کشور و نیز دیگر مسائل مورد علاقه، اطلاعات لازم را به دست می‌آورد. ساواک همچنین ترتیبی اتخاذ می‌کرد تا برخی از نشریات و روزنامه‌های خارجی، مقالاتی درباره رعایت حقوق بشر و احترام به آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فردی در ایران منتشر کنند.  با این احوال کارنامه ساواک در نقض صریح و دائمی حقوق انسانی مردم ایران سیاه‌تر از آن بود که با پرده‌پوشیها و اقدامات توجیهی و نظایر آن تبرئه شود.

از دهه 1340، مجامع، سازمانها و گروههای مدافع حقوق بشر، از وضعیت اسف‌بار نقض صریح حقوق مردم ایران، به انحاء گوناگون انتقاد کرده و هر از گاه رژیم پهلوی و به‌ویژه ساواک را به دلیل بدرفتاری و شکنجه زندانیان و متهمان سیاسی مورد نکوهش قرار می‌دادند. افکار عمومی جهان، از جمله سازمان ملل متحد و سایر مجامع جهانی، برای پایان دادن به این تراژدی غم‌‌‌انگیز، تحت فشار افکار عمومی مردم جهان قرار داشتند.  در برخی مقاطع که اعتراضات جهانی بر ضد فجایع ساواک درباره مخالفان سیاسی حکومت شدت می‌گرفت و نیز هنگام مسافرتهای خارجی شاه، ساواک به طور موقت اعمال فشار بر مخالفان را تا حدودی کاهش می‌داد.  در آستانه بازدید گروههای مدافع حقوق بشر از زندانهای کشور، ساواک ترتیبی می‌داد تا زندانها و بندهایی که قرار بود مورد بازدید قرار گیرند زیباسازی شده و تسهیلات رفاهی، بهداشتی و نظایر آن فراهم آید.  ساواک همچنین زندانیانی را که شکنجه‌های مرگبار را تحمل کرده و آثار ضرب و شتم و جراحت در بدنشان وجود داشت از بندهای موردبازدید گروههای حقوق بشری به مکانهای دیگر منتقل کرده و تلاش می‌کرد تا زندانیانی که با این افراد ملاقات می‌کنند سخنی در انتقاد از ساواک و بدرفتاری این سازمان با زندانیان بر زبان نیاورند.  ساواک زندانیان را تهدید می‌کرد که اگر از ساواک انتقاد کنند شکنجه‌های بیشتری را متحمل خواهند شد.  ساواک همچنین برای کاهش فشار و انتقادات مجامع و سازمانهای مدافع حقوق بشر، هر از گاه برخی از زندانیان سیاسی را آزاد می‌کرد. این روند به‌ویژه از سال 1355 به بعد شتاب گرفت.  هم‌زمان با گسترش مخالفتهای سیاسی طی سالهای 1356 ـ 1357 بازدید گروهها و مجامع و افراد مدافع حقوق بشر از زندانها و بازداشتگاههای تحت سلطه ساواک افزایش یافت؛ در همان حال ساواک نیز به ناچار تا حدودی از فشار بر زندانیان سیاسی کاست. 

هم‌زمان با اوج‌گیری حرکتهای مردمی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی‌که حکومت پهلوی واپسین ماههای عمر خود را پشت سر می‌گذاشت، دسته‌های متعددی از خانواده و بستگان زندانیان و شکنجه‌دیدگان سیاسی در شهرهای مختلف تظاهرات و اجتماعاتی در اعتراض به جنایات ساواک به راه انداخته و خواستار دستگیری و مجازات عوامل سرکوبگر و شکنجه‌گران ساواک می‌شدند. در این میان بسیاری از تجمع‌کنندگان تصریح می‌کردند که عزیزانشان طی سالهای گذشته توسط ساواک دستگیر و راهی زندان شده‌ و تاکنون هیچ‌ اطلاعی از سرنوشت آنان به دست نیامده است. با آزادی آخرین دسته‌های زندانیان سیاسی از زندانها و بازداشتگاههای تحت سلطه ساواک، آشکار شد که تعداد کسانی که توسط ساواک دستگیر و زیر شکنجه به قتل رسیده و در مکانهای نامعلوم و مجهولی دفن شده‌اند، قابل‌توجهند.  همزمان با طرح انحلال ساواک در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی اسناد و مدارک برجای مانده از ساواک درباره جنایات این سازمان در زندانها و نیز خارج از زندان، منتشر شد و با استقبال افکار عمومی روبرو گردید.

منبع: کتاب «ساواک» سازمان اطلاعات و امنیت کشور/ناشر: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

انتهای پیام/