پیام «خودکشی فرهنگی» مدیران ارشاد دوره اصلاحات به مدیران دوره اعتدال


خبرگزاری تسنیم: روز دوشنبه در اتفاقی عجیب نمایشگاه یک روزه ای از آثار یک نویسنده نهیلیست به بهانه تولدش در حسینیه ارشاد برپا شد.

به گزارش گروه سایر رسانه های خبرگزاری تسنیم، پیش از برگزاری این نمایشگاه، خبرنگار یکی از خبرگزاری های دولتی به سراغ سیدعباس صالحی، معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رفته و از وی درباره‌ مجوز نشر آثار صادق هدایت می پرسد. پاسخ آقای معاون اما، حیرت اهل فرهنگ و قلم را در پی دارد. او به خبرنگار می گوید که «صادق هدایت ممنوع‌القلم نیست و آثار هدایت هم مانند آثار دیگر نویسندگان ایرانی است[!] طبیعتا زمینه‌های نشر آثارش با شرایط عمومی که نشر ما دارد، است[!] و طبق همان ضوابط ما در قوانین عمل می‌شود.»

اندکی بعد در همین خبرگزاری، خبر برپایی نمایشگاه آثار این نویسنده که در کارنامه اش توهین به ذوات مقدس اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را نیز دارد، در حسینیه ای که یادآور سخنرانی های پرشور شهید مطهری و دکتر شریعتی و یکی از پایگاه های فکری جوشش جوانان انقلابی است، منتشر می شود.

این موضع گیری آقای معاون و همانندخوانی هدایت با سایر نویسندگان کشورمان، یادآور همان اظهارنظری است که می‌گوید:«هنرمند
آیا هدایت مانند شهید مطهری یا مرحوم دکتر علی شریعتی است؟ چرا باید آثار وی در حسینیه ارشاد که یادآور انقلاب و خطابه‌های پرشور و انقلابی مرحوم شریعتی و شهید مطهری است، به نمایش گذارده شود؟

آنان که «صادق هدایت» را می شناسند، تنها انگشت حیرت می گزند اما بد نیست تا کسانی که آثار هدایت را نخوانده اند درباره او بیشتر بدانند.

صادق هدایت یکی از نویسندگان سده اخیر در ایران به شمار می‌آید و کسان بی‌شماری در تمجید و تقبیح او داد سخن سرداده‌اند. عده‌ای آثار او را فاقد ارزش علمی و ادبی می‌دانند و عده‌ای نیز مقام او را در حد یک الهه ارتقاء داده‌اند.

صادق هدایت، خالق آثاری چون بوف کور، سگ ولگرد، توپ‌مرواری، حاجی آقا و... است. ولی شاید به جرات بتوان مهم‌ترین اثر او را «بوف کور» دانست.

هدایت، نماینده روشنفکران کافه‌نشینی است که نوعی دغدغه وجودی و شخصی دارند،مخالف هر قید و چارچوبی است، از ملت و فرهنگ و مذهب خود بیزار است، اما در مقطعی نوعی حسرت نوستالژیک به ایران باستان و احیای آیین اجدادی دارد و مانیتیسم از ایران باستان از ویژگی‌های عمده آثار اوست. خیامی‌مسلک و طرفدار فلسفه غنیمت‌شماری دم است.

روشنفکری از جنس هدایت، پیله‌ای به دور خود می‌تند و فارغ از زندگی روزمره و امیدها و آرزوهای مردمش یا به قول خود رجاله‌ها، نوعی دنیای مجازی و تخیلی برای خویش می‌سازد و خود به عنوان سازنده و طراح این دنیا، هرآن‌چه و هر‌آن‌کس را که نمی‌پسندد به چوبه دار می‌سپارد و حکم قصاص صادر می‌کند.

او در بوف کور، پیرمرد خنزرپنزری را نماینده مردم جاهل و عقب‌مانده‌ای معرفی می‌کند که حاضر به شنیدن ندای آن دختر زیبای داستان که گل سرخی در دست دارد- که این گل سرخ استعاره از فرهنگ اصیل ایران است- نیستند. هدایت در حاجی آقا نیز از فرهنگ ملت خود نفرت شدیدی نشان می‌دهد و انسان‌های جامعه خود را ماشین‌های خودکار بدبختی می‌داند که کار آنها هرقدر جدی‌تر باشد، مضحک‌تر جلوه می‌کند.

او مشغول قتل‌عام روزهاست و به قول خودش، اوضاعش مثل همان کثافت سابق می‌گذرد. به زمین و زمان چنگ می‌اندازد و می‌تازد. از زندگی بیزار است و اعتقاد دارد که در زندگی زخم‌هایی است که مثل خوره روح آدمی را در انزوا می‌خورد. در کنار این نقدهای رادیکال و بدبینانه، هرگز در پی چاره‌جویی و راه‌کار برای بشریت نیست. حتی نگاه او نیچه‌ای هم نیست، چراکه اساسا ابرانسان نقشی در آثا او ندارد و وی معتقد به نیهلیسم منفی است؛ که در این نگاه منفی، همه چیز از نوک تا دم، سیاه و کژ و کوژ دیده می‌شود. عینک هدایت، کاملا سیاه و غیرشفاف است. او نگاهی هابزی و قدرت‌محورانه به ذات بشر می‌افکند. نگاه وی نخبه گرایانه است و انسان‌های پیرامون خویش را احمق و نالایق خطاب می‌کند.

زن نیز از نظر هدایت موجودی پست و ضعیفه است و کتاب «توپ‌مرواری» وی، زنان را با القابی زشت و به دور از نزاکت مورد عتاب و توهین قرار می‌دهد. به زمین و زمان از جمله ذات اقدس باری‌تعالی، امامان معصوم(ع) و... دشنام و ناسزا می‌دهد. البته هدایت، علی‌رغم چنین نگاه حزن‌انگیزی به زندگی، گاهی ژست انقلابی و مبارز نیز می‌گیرد و به هر ریسمانی چنگ می‌زند تا خواننده متوجه زبونی، حقارت و بزدلی نویسنده نشود. او حتی به خودش هم دروغ می‌گوید، چراکه اساسا پیام او پیام نیستی و هلاکت است.

آزادی را برای آزادی می‌خواهد نه به‌خاطر هدف خاصی؛ که این نگاه شباهت زیادی با آثار فوکو دارد. داستان‌های او ژانری تراژیک دارد و تم اصلی این داستان‌ها حقارت، سرخوردگی، یأس و بی‌بخاری است. البته این تراژدی، هرگز تراژدی اصیل ادبی نیست. ارسطو در بحث از تراژدی بدین خاطر آن را از انواع دیگر ادبی ممتاز و متمایز می‌داند که این ژانر -تراژدی-کارتارسیس (تعبیر یونانی) یا تزکیه را می‌آفریند.

ارسطو معتقد است که ترکیب هراس و شفقت در تراژدی، تزکیه‌آفرین است. با این مبنا، تراژدی در آثار هدایت، نه «تزکیه»، که «تدسیه» یا بیماری روح را در پی دارد.

او برای پوشاندن حقارت و ترس درونی‌اش از همه چیز و همه کس، جملات پر طمطراق و بامسمایی را به خیال خویش مطرح می‌کند. محض نمونه، در جایی می‌گوید «همه از مرگ می‌ترسند، من از زندگی سمج خودم.»

براستی هدایت چه می‌گوید؟ چه می‌خواهد؟ هدایت در واقع به زحمت می‌داند که چه نمی‌خواهد. او هرگز بدیلی ارائه نمی‌دهد و از توصیف فراتر نرفت، به تبیین هرگز نزدیک نشد که حال بخواهد به تبیّن برسد. پیام او برای بشریت به جز نیستی چه می‌تواند به بار آورد؟ دانشجوی ایرانی از «هدایت» چه می‌تواند بیاموزد که گره‌گشای مشکلات جامعه‌اش باشد؟ اینها سوالات مهمی هستند که می‌بایستی بدانها پاسخ گفت و اگر امروز نتوانیم جلوی رشد و اشاعه نیهلیسم را بگیرم، شاید فردا خیلی دیر باشد. هدایت به‌عنوان کسی که فی‌النهایه از ایران باستان‌گرایی نیز دلزده می‌شود (همچنان‌که از فلسفه غنیمت‌شماری دم، بی‌آزاری هندی و سوسیالیسم نیز دلزده می‌شود) در برابر نه تنها اسلام، که ایران نیز قرار می‌گیرد و زندگی خویش را با پنجمین خودکشی به پایان می‌رساند.

حال باید از معاون فرهنگی وزیر ارشاد پرسید که چرا باید مواضعی اتخاذ کند که خاطره تلخ ایام وزرات ارشاد در دوره اصلاحات بار دیگر زنده شود؟ سرنوشت «خودکشی فرهنگی» مدیران این وزراتخانه مهم فرهنگی در آن دوره، با هزینه کردن خود پای تحقق اهداف تهاجم فرهنگی غرب، درس عبرت بزرگی نیست؟

منبع:جهان نیوز

انتهای پیام/

خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.